تاریخیگری «زن اندیشی» مسلمانان در شمال افریقا در دو سده اخیر
نویسنده: دکتر عبدالله ناصری طاهری
مسأله زن از گذشته تا به امروز همچنان در ذهن اندیشهگران مسلمان مسأله بوده است. به رغم گامهای اساسی که در جوامع مسلمان در مسیر مدرنسازی برداشتهاند، اما همچنان صداهای بسیاری ندای بازگشت زن به همان جایگاه شکل گرفته در اندیشه فقهی- تاریخی را دارد. همان جایگاه ساخته شده در سایه گفتمان مردانه. جایگاه فرو افتادهای مشابه سایر فرهنگها و ادیان اصلی مثل یهودیت و مسیحیت که با یکدیگر تفاوت چندانی نداشتهاند. هر چند نباید غافل بود که در جهان پهناور اسلام بودهاند کسانی که رویکرد خود به زن را متفاوت با نگاه غالب ارائه دادند، مثل محیالدین ابنعربی و یا حتی ابن حزم اندلسی و نگارنده در همایشهای پیشین «زن در جهان اسلام» فراخور دوره تاریخی همایش به آن پرداخته است. نیکوست که باز هم تأکید کنیم که این نگاه در مغرب جهان اسلام متکاملتر از مشرق آن است. و این به خوبی و در مقایسه اندیشه دو فیلسوف مسلمان شرقی و غربی که هر دو تحت تأثیر گفتمان افلاطونی و شارح نظرات اویند ظاهر میشود مثل فارابی و ابنرشد. فارابی در بهرهگیری از جمهور افلاطون و هماهنگسازی ویژگیهای ریاست مدینه فاضله افلاطونی یا صفات مورد نظر فقها برای «امام»، از قضیه زن و امامت او چشم پوشی میکند. اما ابنرشد از این موضوع نمیگذرد و ذیل اندیشه افلاطون که طرفدار وجود زنانی است که بتوانند مملکت را پاسداری و ریاست کنند مینویسد:
گفتم که زنان همنوع مردان هستند و از حیث هدف نخست از وجود انسانی، همانند مردان هستند و ضرورتاً در ترازی کمتر یا بیشتر در این هدف شریک خواهند بود و اگر مردان در بیشتر اعمال بشری از توانایی بالاتر برخوردارند، بعید نیست که زنان در بعضی از اعمال بشری از قدرت بیشتری برخوردار باشند؛ امری که آشکارا در موسیقی عملی [موسیقی تطبیقی] وجود دارد. از این رو میگویند نغمهها کاملتر میشوند هنگامی که آنها را مردان وضع کنند و زنان اجرا کنند و چون اوضاع چنین است، سرشت مرد و زن یک گونه است؛ و سرشتی که از گونۀ واحد میشود. بنابراین بدیهی است که زنان نیز میتوانند کارهایی را انجام دهند که به عهدۀ مردان سپرده میشود؛ البته جز کارهایی که قادر به انجام آنها نیستند. از این رو ضروری است کارهایی که به آنان سپرده میشود، هر چه سادهتر باشد و این را از طریق بررسی میتوان فهمید. ما مشاهده میکنیم که زنان با مردان در همۀ حرفههای گوناگون مشارکت میکنند، جز آن چه برای آنان سنگین است؛ و حتی در برخی از حرفهها چون ریسندگی و دوزندگی و همانند اینها، زنان را تواناتر از مردان میبینیم. اما مشارکت آنان در متون جنگی و همانند آنها را میتوانیم در میان ساکنان صحرا و مرزنشینان به خوبی شاهد باشیم.
ابنرشد سپس اضافه میکند:
برخی از زنان از درک و هوش والایی برخوردارند و بعید نیست در میان فلاسفه و دولت مردانی پیدا شوند. ولی از آن جایی که این باور در میان مردم رایج است که نمیتوانند چنین باشند، پس بعضی از شریعتها امامت یعنی امامت عظمای [خلافت] آنان را قبول ندارند و برخی د یگر در این باره سکوت اختیار کردهاند، زیرا وجود چنین صفتی در میان آنان ممتنع نیست.
در قرن نوزدهم در خطه شمال افریقا هر چند که در پی تمدن گرایی و تا حدودی نوگرایی بودند نگاه به زن همان نگاه سنتی تاریخی بود. در این نگاه که نمایندگانش را میتوان ابوالعباس احمد بن ابیالضیاف واقعه نگار معروف، حمزه فتحالله تونسیالاصل شیخالازهر، محمد بن مصطفی ابن خوجه الجزائری نامید، نظام اجتماعی، هرمی است که در سطح بالاتر آن مرد، سپس زن، برده، کنیز، طفل و مجنون قرار دارد. تکالیف زنان نسبت به مردان پایین تر است.
همچنین خاستگاه نظری و عملی این رویکرد همان منظومه فقهی اسلام است که اساساً متوجه شهرهاست یعنی فقه شهری و به روستاها توجه ندارد. زیرا در روستا، روسای عشایر و قبایل طبق عرف عمل میکنند و در این حوزه جغرافیایی حساسیتی نسبت به بعضی مسایل مثل پوشش زن و یا خروج از منزل وجود ندارد.
در جمعبندی این نگاه سنتی، «آزادی زن» اساساً یک پدیده استعماری است. به طور کلی در این روزگار یعنی نیمه قرن نوزدهم، مفهوم آزادی در شمال افریقا یک مفهوم استعماری است. هم چنان که احمد بن خالد سلاوی ناصری مورخ مشهور و صاحب کتاب گرانسنگ الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصی مینویسد:
بدان این آزادی که اروپاییان از آن سخن میگویند بیهیچ تردیدی ابداع خدانشناسان است. زیرا با حقوق خداوند، خانواده و انسان مغایر است. خداوند آزادی مشروح را در کتابش تعریف کرده، پیامبر آن را توضیح میدهد و فقها در بابهای مربوط به مسأله حِجر آن را مدون کردهاند.
عصر جدید و در همین دو قرن اخیر جریانهای فکری دیگری درباره زن و سایر مسایل اجتماعی شمال افریقا شکل گرفت که میتوان با یک تقسیم بندی به تشریح ویژگیهای فکری آن پرداخت. امّا پیش از آن باید از زمینههای اجتماعی و فرهنگی این تحول فکری متنوع درباره زن سخن گفت. ادامه تهاجم دولتهای اروپایی مثل اسپانیا و فرانسه و انگلیس به شمال افریقا از یک سو و توسعه تجارت میان جوامع شهری و روستایی آن سرزمین با دول اروپایی از سوی دیگر باعث شد تا هم شهرنشینی فیزیکی توسعه یابد و هم شهرنشینی فیزیکی که در اسلام سابقه طولانی داشته با رشد جمعیت شهری به پدیده «شهری شدن اجتماعی» کمک کند. در این روند الگوهای رفتاری و باورها دگرگون میشود. و در این فرایند خانواده دگرگون میشود و از جمله منزلت زن تغییر میکند. خانواده پدر مکان پدر سالار پدر تبار درون همسری کم رنگ میشود. این تحول در ماهیت خانواده نیاز به ایجاد تقاضا برای ارتباط غیر شخصی میشد. برای تحقق این نیاز، سوادآموزی و تعلیم از جمله آموزش زن رشد مییابد. با تحقق این مرحله: نشر و رسانه توسعه مییابد. این ها همه، هم عامل و هم شاخص مدرنیته هستند. نگارنده بر این نیست تا الگوی توسعه اجتماعی دانیل لرنر (Daniel Lerner) جامعه شناس مشهور امریکایی در «گذر از جامعه سنتی با نوسازی خاورمیانه» را بازگو کند. اما این واقعیتی بود که در صحنه شمال افریقا و سایر نقاط خاورمیانه اسلامی رخ داد. برای بیان این واقعیت سه شاخص سوادآموزی، درون همسری و باروری را به استناد پژوهش امانوئل تُد(Emmanuel Todd) مورخ و انسان شناس معاصر فرانسوی در چند کشور شمال افریقا ارائه میدهیم:
الف. سوادآموزی: گذر از آستانه پنجاه درصد زنان باسواد در مصر، تونس، مراکش، لیبی و الجزایر به ترتیب در سالهای 1965، 1975، 1985، محقق میشود.
ب. درون همسری: در ابتدای سالهای 1990، در موریتانی، تونس، الجزایر، مصر، مراکش به ترتیب 40،36، 27، 25 و 25 درصدد است.
ج. باروری: در تونس از 3/7 در سالهای 1970 – 1960 به 2 در سال 2005 (= نرخ باروری امریکا و فرانسه)، در مراکش از 5/7 به 4/2، در الجزایر از 5/8 به 6/2، در مصر از 7 به 3، در لیبی 5/7 به 9/2 و در موریتانی از 8/6 به 1/5 کاهش یافته است. به صورت متوسط میزان باروری در جهان عرب از حدود 7 در سال 1975 به 6/3 و در 2005 م کاهش یافته است. این تحدید باروری نتیجه آموزش و سواد زن است. با افزایش روند آموزش و تعلیم، کتاب و مطبوعات هم رشد یافت. اگر بخواهیم در یک تقسیمبندی کلی نگرش به زن مسلمان در شمال افریقا را تصویر کنیم به چهار حوزه سلفی، نوسلفی، نواندیشان غربگرا و نومعتزلی دست مییابیم.
1. گروه سلفیها: در این نگاه اساساً زن منبع فساد و شر و ذاتاً ناقص است و چون این موجود جاذبه و قدرت تحریک دارد به یکی از سازوکارهای مبارزه با اسلام تبدیل شده است.
شاخصترین چهرههای این جریان را میتوان چنین برشمرد: محمدبن حسن حجوی فقیه و مصلح و صاحب کتاب معروف الفکر السامی فی تاریخ الفقه الاسلامی و نیز کتاب الاجتهاد و التحدیثکه معتقد است علت عقبماندگی زنان بیسوادی است و اساس مدرنیته تعلیم است.
دیگر، حسن البناء، سیدقطب، عمرعبدالرحمن و محمدرشیدرضا. شاید تعجّب کنیم که چرا در این گروه شیخ محمدعبده قرار نگرفته است. نگارنده با این برداشت دکتررضوان السید استاد دانشگاه لبنان موافق است که در این گروه تاریخی شیخ محمدعبده از رشیدرضا و او از حسن البناء و او از سیدقطب و او از عمرعبدالرحمن مترقیتر بود. به همین رو رضوان السید این روند را سیرقهقرایی نام گذاشته است.
2. گروه نوسلفی: این گروه در واقع سلفیون عقلگرا هستند و شاخصترین آنها شیخ محمدعبده است. به عقیده عبده کاربرد عقل برای فهم الگوهای رهایی زنان، در گرو سه نکته است: اول این که عقل بشر، به مثابه قوهای در میان قوای دیگر، توازن درک مسایل زنان جامعه اسلامی معاصر را دارد. عبده در مقایسه عقل با دیگر قوای آدمی، دیدگاهی نزدیک به دیگاه فیلسوفان الهی و متکلمان معتزلی دارد. او تمام نتایجی را که عقل بشری برای حل مسایل تجویز میکند همان اراده خداوند در این زمینه میداند.
دوم آن که عقل بشر توان تفسیر کتاب خداوند را دارد. به نظر او تفسیر روشنگرانه و معاصر از آیات مربوط به زنان، در گرو بیان دیدگاه مفسران پیشین، دقت در نکات ادبی و دانش ما از سیره پیامبر و تاریخ حوادثی که قرآن درباره زنان نقل میکند، نیست، بلکه نگرش مفسران پیشین درباره زنان در گرو سطح عقل، میزان دانش آنها و آگاهی جامعه و ساختار فرهنگی آن زمان درباره زن است، در حالی که دستاوردهای عقلی کنونی ما، تنها به رهآوردهای فکری آنها محدود و منحصر نمیشود.
سوم آن که عبده میان نصوص سلف درباره زنان و آیات قرآنی در این زمینه تمایز میگذارد. وی منزلت عقل بشر را برتر از منزلت میراث سلفی میداند، زیرا از محتوای متون سلف دلیلی که بر دستاوردهای عقل بچربد نمییابد؛ اما درباره نصوص قرآنی، به اعتقاد او، آیات قرآنی خالی از اشتباه و برتر از مواضع جدل است، از این رو بر عقل مقدم میشوند.
عبده تقدیم آیات قرآن را، نه از آن جهت میداند که ظواهر آیات بر عقل و براهین آن مقدم هستند ـ آن گونه که سلفیان گمان میکنند ـ بلکه از آن رو است که آیات قرآنی چارچوبی را مشخص میکنند که در آن چارچوب، انسان میتواند عقل و علم خود را بدون فرو افتادن در محظور مخالفت با قرآن، بکار گیرد.
عبده با کاربست روش اجتهادی خود در مسایل زنان، نوآوریهایی در آن ایجاد کرد که از آن جمله است: برابری زن و مرد در تمامی حقوق و وظایف به جز حق سرپرستی و ریاست، آموزش همگانی زنان، منع اختیار مطلق طلاق برای مردان، اعطای حق طلاق به زنان از طریق حکومت؛ و منع تعدد زوجات در عصر حاضر، جز در مواردی از قبیل نازایی زن، برخی از آموزهای او در اندیشه اسلامی معاصر را به ویژه از دهه هشتاد میلادی، اندیشمندان اجتهادگرا تعقیب کردهاند. شیخ محمدغزالی عالم معاصرمصری دیگر چهره شاخص این گروه است. او معتقد است تمام احادیثی که زنان را بیسواد میخواهد، مدرسه و مسجد را از او منع میکند همه جعلی است. غزالی معتقد است هرچند مرد در درون خانه سرپرست است ولی باید حقوق زنان را بدهد. غزالی همچنین باورهای رایج درباره وجوب پوشاندن صورت، تحریم صدا، تنبیه بدنی، مسافرت و نمازگزاردن در مسجد و نوع پوشش زن را مورد نقد قرار میدهد. او صورت و صدای زن را «عورت» نمیداند، و معتقد است مسافرت زن به تنهایی در صورت وجود امنیت رواست. غزالی تنبیه بدنی زن را تنها در دو مورد جایز میداند: سرپیچی مفرط زن، و آوردن افرادی به منزل که مرد ورود آن ها را به خانه خویش نمیپسندد. غزالی به زن حق میدهد که ظاهری آراسته و زیبا داشته باشد، اما نباید لباس او آن قسمت از بدنش را نمایان کند که به طور فطری از نمایش آن به دیگران حیا میکند. غزالی همچنین روا نمیدارد که زن را از اقامه نماز در مسجد بازدارند. او عقیده دارد که در مسایل خانوادگی میباید دست مسلمانان را بازگذاشت تا بر طبق اجتهادی که به حق نزدیکتر و به حال مردم سودمندتر است عمل شود. طلاق در نزد غزالی منفورترین حلال الهی است، از این رو در وقوع آن باید سختگیری کرد.
از نوسلفیهای شاخص شمال افریقا یکی هم علال فاسی (1910-1974م) رهبر استقلالطلبی مراکش است. او معتقد بود شرط اصلاح جامعه، بهینهسازی وضع زنان است. امتیازی که علال فاسی نسبت به بعضی از اصلاحطلبان نوسلفی جهان عرب و حتی مصر داشت درک او از توجه به سنت و گذشته بود. به قول محمدعابدالجابری سلفیگرایی علال فاسی مترقیانهتر از سلفیگرایی امثال سیدجمالالدین اسدآبادی و شیخ محمدعبده بود. مثلاً او موفق شد اصلاح دینی، دموکراسی و مدرنیته را با ملیگرایی منطقهای، پان عربیسم و پان اسلامسیم همسو کند. محمدعابد الجابری دلیل این همسویی و سازگاری را یک چیز میداند و آن انسجام دینی مردم شمال افریقا (غیر از مصر) بود که همه یکدست مالکی مذهب بودند. زیرا اولاً مذهب مالکی بر مصالح همگانی در فقه تأکید دارد. ثانیاً علال فاسی اجتهاد و خود را با رویکرد مقاصد شریعت شاطبی جهت داد. همان چیزی که ابن رشد هم در حوزه عقاید مطرح کرد. به قول جابری سلفیگرایی از نظر علال فاسی بیشتر یک روش بود تا یک آیین. به همین جهت دیدگاه او هم دربارۀ «زن» مترقیتر بود. میتوان از راشدغنوشی به عنوان یکی از شاخصهای این جریان نام برد. راشد الغنوشی تألیف مستقلی را به وضعیت زن اختصاص داده و در آن از وضعیت زن در حکومت بورقیبه و در عصر انحطاط و در اندیشه حرکت اسلامی انتقاد کرده و تصویر خویش از وضع آرمانی زن را در جامعه و حوزههای فعالیت وی و طبیعت وظایف محوله به وی ارائه کرده است. عبدالرحیم بوهاها معتقد است آنچه به ویژه این کتاب را متمایز میکند، طرح جدید و پذیرش کامل مقتضیات مدرنیسم است که در ظاهر آن به چشم میخورد، درحالی که توجه و دقت به متون آن برآمیختگی مفاهیم و کوتاهی و نقص در نظریه و نوسان بین ارزشهای گذشته و اصول مدرنیسم که ادعای آن را دارد، دلالت دارد و این امر ناتوانی الغنوشی و سایر اسلامگرایان از طرح فرهنگی و اجتماعی جایگزین که به روح اسلام و مقتضیات عصرجدید در آن واحد وفادار باشد را آشکار میسازد. الغنوشی به نقد طرح اسلامگرایان پیرامون مسألۀ زن پرداخته و آن را در زمینۀ اخلاقی محدود یعنی برهنگی، خودنمایی و اختلاط و یا در مفاهیم مربوط به تقسیم فضا به خارجی و داخلی منحصر کرده است و در نتیجه کار زن در بیرون از خانه را رد کرده است و وظیفه آنها را به وظیفه زناشویی و مادری محدود کرده است. این همان موضعی است که مودودی آن را بیان ساخته است: «پایۀ اصلی نظام اجتماعی اسلامی این است که دایره و حوزه عمل زن، خانه است و اجازه به خروج آنها از خانه فقط از روی رخصت و تسهیل است و باید حمل به غیرمعانی و مقاصد آن نشود.» این رویکرد با سیدقطب که به شدت خروج زن برای کار در حوزه زندگی اجتماعی را رد کرد گسترش یافت، در هرموضعی که زن در نوشتههای وی ذکر میگردد، گرایش مخالف و سرکوبگرانه وی نسبت به زن آشکار میگردد و مخالفت شدید وی با همه حرکتهای آزادی زن بروز کرده و زن را خطری برجامعه و عناصر اخلاقی دینی به شمار میآورد.
چنین دیدگاههایی ما را به عصر انحطاط بازمیگرداند زمانی که جوامع مردسالار گسترش یافته و زن را ضعیف و ناتوان شمرده و انسانیت او را از او گرفته و در حریم خانه فقط برای بهرهگیری و لذت جای داده است.
موضع مودودی و سیدقطب مبنی بر این که زن را باید در خانه زندانی کرد، حرکتهای اسلامی در مصر و تونس و دیگر مناطق را از جذب عنصر زنانه و استفاده از او در دعوت سیاسی ایدئولوژیکی این حرکات بازنداشت. حرکتهای اسلامی شاهد مشارکت تعدادی از زنانی بود که رهبران حرکت، اجازه نظارت بر برخی از وظایف اجتماعی و فعالیتهای زنانه یا راهپیماییهای همگرایی را به خانه آنها دادند. اسلامگرایان زن را با تضمین بقای آن در چارچوب اخلاق عام اسلامی که به جدایی بین دو جنس قائل است، محدود ساختند. حرکتهای اسلامی شاهد تأسیس مجموعههای زنان یا «خواهران» بودند، «اولین مجموعه در مصر در سال 1944 (خواهران مسلمان یا الاخوات المسلمات) تشکیل شد و از سال 1933 حسن البنّا مدرسهای برای مادران مؤمن افتتاح کرد.» در تونس، الغنوشی به حق زن در خروج از فضای داخلی مخصوص به فضای زندگی اجتماعی اقرار نمود، اما آن را به وجوب امربه معروف و نهی از منکرارتباط داده و :
حرکت اسلامی آن را در برنامهای معین گنجانده و تنظیم نموده است. مسأله زن در دید اسلامگرایان، از سه محور قابل بررسی است:
- محور اخلاقی که زن را منشأ فتنه و گمراهی نامحدود میداند و حبس وی در خانه و تحمیل پوششی واحد بر وی که جذابیت و پیکر وی را بپوشاند ضروری دانسته است.
- محور دینی ـ فقهی که فهم سنتی از دینداری دارد و حجاب را واجب شرعی و نماد وابستگی به اسلام و عامل وحدت و انسجام در داخل جامعه میداند.
- محور سیاسی که استفاده از زن را در فرآیند سیاسی برگزیده اما بر این امر تأکید دارد که زن به شکلی ظاهر گردد که با تصور عمومی از جریان اسلامی مطابق باشد و به مبدأ جدایی بین دو جنس احترام گذارد.23
3. گروه نواندیشان:
این گروه را طیف وسیعی تشکیل میدهند، از کسانی که با تأثیرپذیری از فرهنگ و توسعه غربی به میراث اسلامی هم توجه داشتند تا کسانی که هیچ رویکرد یا عنایتی به پیشینه و ذخیره فرهنگی اسلامی نداشتند.
در بخش اول میتوان از رفاعۀ طهطاوی (1801-1873) نام برد. روشنفکری که در سه اثر مشهور خود، مناهج الالباب المصریه فی مباهج الآداب العصریه، المرشد الامین فی تربیة البنات و البنین و تخلیص الابریز فی تلخیص باریز ضرورت توجه به تمدن غربی و بهرهگیری از آن در عین توجه به میراث اسلامی را بیان میکند. بعضی از خاورشناسان مثل برناردلویس (Bernard Lewis) معتقدند تفکرملیگرایی ـ که البته در رشد و گسترش مسأله زنان مؤثر بوده ـ در مصر زاییده آراء و اندیشههای رفاعه طهطاوی است. البته دیدگاههای طهطاوی در مورد مفاهیم جدید جامعه اسلامی مثل آزادی (به معنای اجتماعی نه حقوقی آن)، برابری، حقوق زن و ... بیشتر تحت تأثیر فرهنگ غرب است. او در کتاب المرشدالامین فی تربیة النبات و البنین تمدن اروپایی را مبتنی بر عقل میداند و معتقد است مسلمانان در پیگیری حقوق زنان باید به غرب اقتدا کنند. بهرتقدیر او بیشتر یک چهرۀ غربگرا است تا مسلمان میراثگرایی که از دستاوردهای غرب تجربه گرفته باشد. البته بعضی از پژوهشگران معاصر او را از طرفداران اصلاح سنت و بازسازی میراث میدانند نه غربگرا، به این جهت که اساساً در مورد آزادی زنان سخن نگفت و بیشتر به دنبال خروج زن از جهالت و نادانی بود؛ امّا بیشک مطالعه کتاب سفرنامه او به پاریس تخلیص الابریز فی تلخیص باریز این رویکرد غربی را بیشتر در او تقویت میکند.
سلامه موسی (1888-1958) از غربگرایان مصری بر این باور بود که روشنترین اختلافی که میان ملل مسلمان و غربی فاصله انداخته وضع زن در جامعه است. او معتقد است آزادی زن یعنی آزادی از جهل بوسیله آموزش، آزادی از سنت به مدد کشف حجاب و برابری با مردان در حقوق مدنی و شهروندی.
مَلَک حَفنی ناصف (1886 – 1918) معروف به «باحثۀ البادیه» اولین زن مصری بوده که در مسیر آزادی و مساوات زن تلاش کرد. وی در عمر کوتاه خود و بامشی اعتدال، منشوری را در سال 1911 و در دوران حکومت مصطفی ریاض پاشا منتشر کرد که نشان علاقهمندی او به قرآن و سنت بود. دو کتاب النسائیات او مجموعه مقالات منتشر شده او و حقوق النساء به نام او ثبت است، هرچند دومی با مرگ زدورس وی ناتمام ماند.
هدی شعراوی (1879 – 1947) زن دیگر مصری و تحت تأثیر کامل غرب معتقد بود حجاب مانع مشارکت اجتماعی زن است. بیشک زندگی پرفراز و نشیب او در شکلگیری افکارش تأثیر داشت. او دختر محمدسلطان پاشا - همراه صمیمی انگلیسیها در مبارزه با عرابی پاشا - بود. شوهرش در حالی که زنان دیگری داشت و دخترانش از هدی بزرگتر بودند، و هدی در سن کم سیزده سالگی به اجبار به عقد او درآمد. پسرعمویش علی شعراوی از بنیانگذاران حرب «الامه» بود که بعدها به «الوفد» تغییر نام داد. هدی شعراوی بسیار تحت تأثیر آموزههای زن فرانسوی تبار حسین رشدی پاشا و «صفیه زغلول» همسر سعدزغلول وزیر معارف دولت تحت الحمایه مصر و دخترمصطفی فهمی پاشا رئیس الوزرا بود. هدی علاوه بر فعالیتهای اجتماعی خیریه، دو نشریه المرأه المصریه و المصریه را منتشر کرد و به نشانه اعتراض به ملیگرایان مصر که به زنان حق رأی ندادند در 1923 اتحادیه فمنیستی مصر را تأسیس کرد و به نشانه آزادی خود در بازگشت از کنفرانس زنان رم در اسکندریه حجاب خود را از سر برداشت و آن را در دریای مدیترانه انداخت. بیشک او از فمنیستهای تندرو مصری به شمار میرفت.
در مصر قرن بیستم زن دیگری به شهرت رسید. نوال سعداوی متولد 1931، پزشک، داستاننویس، فمنیست چپگرای ضددین که از بزرگترین رماننویسهای عرب در عصر حاضر محسوب میشود. رمانهای مشهور او مثل مذاکرات طبیبه یا خاطرات یک زن پزشک، الحب فی زمن النفط یا عشق در زمان نفت، امرأتان فی امرأة یا دو زن در یک زن و امرأة عند نقطه الصفر یا زنی در نقطه صفر شرح زندگی خود اوست. وی که رسماً اعلام کرده نه به قرآن اعتقاد دارد و نه منسکی چون حج، زنان را اولین قربانیان مذهب میداند. او در انقلاب اخیر مصر به همراه مواضع تند ضد اخوانی حضور فعالی در میدان تحریر داشت.
در همین دوران در آن سوی شمال افریقا یعنی در مراکش فاطمه مرنیسی (متولد 1940) جامعهشناس فمنیست اسلامی است. او برخلاف نوال سعداوی به قرآن و پیامبر اعتقاد دارد و شبیه دیدگاه شیخ محمدغزالی نوسلفی معتقد است عموم روایاتی که با گفتمان ضد زن منسوب به پیامبر است جعلی و بیاساس است. این زن جامعهشناس مراکشی تا حدود زیاد تحت تأثیر نوشتههای محمدعابد الجابری به تأویل متون و نصوص روی آورد امّا نتوانست به خوبی آن را فهم کند. او با رمان معروف شهرزاد لیست مغربیه تأثیر عمدهای در نگاه به زن برجای گذاشت و بیان معروفاش شعار مغربیها شد: «انتهی المغرب الاجداد ذوی الانساب الذکوریه المحضه». دوران مردسالاری مغرب به پایان رسید.
منصور فهمی با انتشار رساله دکتری خود در دانشگاه سوربن که با نام احوال المرأه فی الاسلام در مصر منتشر شد از غربگرایانی بود که با دیدگاه خود در مورد زن فضای تندی علیه خود را شکل داد. او معتقد بود اسلام نه تنها در منزلت زن نقش ایجابی نداشته بلکه کاملاً رویکرد سلبی دارد. اسلام و قرآن زن را از جامعه عصرجاهلی که در سلطه مرد بود به درون خانهای آورد که در سلطه خدا بود. منصورفهمی ضمن آنکه معتقد است حجاب اساساً از دستاوردهای منفی عمربن خطاب است امّا جرأت پیامبر در مسأله ارث زن را یک نوآوری قابل ستایش میداند. وی در این رساله تحت تأثیر آموزههای استوک هورگرونژه استاد و اسلامشناس معروف هلندی بود که برای اولین بار اعلام کرده بود آیه 53 سوره احزاب ربطی به حجاب زن ندارد بلکه از جمله استثناها و امتیازات زنان پیامبر است.
طاهرحداد تونسی (1899- 1935) با عمرکم خود یکی از تأثیرگذارترین نواندیشان شمال افریقا در حوزه نگرش به زن بود. در کتاب امرأتنا فی الشریعه و المجتمع با این استدلال که نصوص دینی محدودند ولی وقایع و نیازها نامحدود و باید از قیاس بهره گرفت، معتقد است در مسایلی مثل ارث، چندهمسری و مجازات زنا باید تجدیدنظر کرد. این متفکر تونسی از کتاب خود که نقدهایی هم درپی داشت نوشت احکام زن در اسلام نهایی نیستند بلکه تابع وضع جامعه جاهلی عصرخودند. قرائت او از احکام زنان تابع گفتمان نسبیت و تاریخمندی است.
طاهر حداد بر این باور است که در اساس شریعت اسلام دو امر نهفته است. یکی اخلاق برتر که پیامبر برای همان مبعوث شد و دیگری نیاز به زندگی در هر عصر و زمان. و چون دومی محقق شدنی نیست مگر با رویکرد عصری به احکام و بر این اساس باید در احکام شریعت بازنگری کرد تا از این طریق بتوان به جامعهای با اخلاق برتر رسید. او در این باره به صراحت میگوید:
زندگی دراز مدت و طولانی است، به اندازه تمام طول آن، به اندازه تحولات گوهر معنا و ویژگیهایش، و در حدود بیست سال از زندگی پیامبر(ص) پس از تاسیس اسلام، نسخ نصوص و احکام دیگر، به دلیلی این سنت ازلی، به اندازه کافی نه تنها اتفاق افتاد بلکه لازم شد. پس چگونه ما وقتی در برابر اسلام جاودان قرار میگیریم در برابر نسلها و سدههای پیاپی و متوالی تغییر نکینم؟
امّا در این دسته هیچکس مثل قاسم امین مصری جلب توجه نکرد. قاسم امین (1865-1908) را آغازگر مسایل جدی نوگرایانه زنان و نیز زمینهساز تاریخنگاری جدید زن در جهان اسلام و عرب میدانند. هرچند بعضی خلاف این نظر دارند و معتقدند پیشتاز بحث نوگرایی زن، احمد فارس شدیاقً و روزنامه او در ترکیه عثمانی بوده است، یا هستند کسانی که پیش از احمدفارس، رفاعه طهطاوی را پیشتاز میدانند. و باز هستند پژوهشگرانی که زینبفوّاز جبل عاملی لبنانی (1860-1914) را که البته بیشتر حیات خود را در مصر تجربه کرد پیشگام میدانند. واقعیت این است که زینب با توجه به دینمداریاش در جهان عرب مورد توجه قرار گرفت. الرسائل الزینبیه و رمان حسن العواقب از او جایگاه ارزشمندی در تاریخنگاری معاصر زنان برجای گذاشت.
بیشک قاسم امین یک چهره متفاوت در تاریخیگری اندیشه اسلامی «زن» در دو سده اخیر است. تدوین سه کتاب که هریک گفتمانی متفاوت را هدایت میکرد. در کتاب اول خود به نام المصریون که در آن به دفاع از زن مصری پرداخته گفتمان سلفیگری را دنبال میکند. امّا دو کتاب بعدی اوکه موجی گسترده علیه وی را در جهان اسلام به همراه داشت متفاوت بود. خصوصاً کتاب المرأۀ الجدیده در اولین کتاب پس از المصریون که با نام المرأة الجدیده منتشر شد، به قول دکترمحمدعماره، شیخ محمدعبده در تحریر بخشهایی از آن با قاسم امین همکاری داشته است که بسیار بعید به نظر میرسد. همو معتقد است اساساً محمدعبده، محمدرشیدرضا و عبدالقادر مغربی که از سلفیون و نوسلفیون هستند طرفدار قاسم امین بودهاند. البته دکتر رضوان سید استاد و دینپژوه لبنانی مینویسد: رشیدرضا پس از انتشار المرأۀ الجدیده و کمی پیش از وفات خود با تألیف کتاب نداء للجنس اللطیف اندیشههای جدید قاسم امین را رد کرد.
قاسم امین با تألیف کتاب آخرش ـ المرأۀ الجدیده ـ بود که کاملاً متفاوت ظاهر شد. در کتاب پیشین ـ تحریرالمرأه ـ هنوز او را یک مسلمان نواندیش قلمداد میکردند. امّا در المرأۀ الجدیده یک فمنیست غربی جلوه کرد و به قول دکتر غالی شکری و آلبرت حوراتی متأثر از تفکرات هربرت اسپنسر و به نوشته فهمی جدعان تحت تأثیر لیبرالیسم غربی بر آن شد تا از اسلام انتقام بگیرد. ارائه گزارههایی از این نوع: «در شریعت اسلام نصی برای وجوب حجاب نیست»، «اختلاط زن و مرد جامعه، موجب افزایش اگاهی زنان است» یا اینکه «هویت تاریخی مسلمان و تمدن اسلامی عامل اشتباه در تعیین جایگاه اصلی و واقعی زن است و وضعیت زن امروز مصری محصول استبداد سیاسی است.» اینها همه موجب شد تا هجمه و ردیهنویسی حکومتی و غیرحکومتی علیه او آغاز شود. نباید از نظر دور داشت که این دو کتاب قاسم امین برای دولتهای سکولار مثل ترکیه و ایران آن روزگار که درصدد کشف حجاب بودند یاریرسان بود. به همین دلیل رضاخان پهلوی دستور داد تا هردو آنها توسط سیداحمدمهذب (مهذبالدوله) شیرازی ترجمه و با عناوین زن و آزادی و زن نو منتشر شد. شاید بتوان در یک جمعبندی عصارة تفکر و موضع او نسبت به زن را از مقدمه کتاب او دریافت. او چنین مینویسد:
زن نوین میوه گرانبهای تمدن جدید است. آغاز پیدایش آن در غرب وقتی بود که در اثر اکتشافات علمی عقل انسان از سلطنت اوهام و خرافات نجات یافته زمامدار خود گردید، راه حق را یافت، در هر چیز دقت کرد، هر چه شنید بیبرهان و اثبات فایده عمومی نپذیرفت. در نتیجه مردم نادان از مسند ریاست برخاستند، امتیازات اشراف نیست گشت، عقل و خرد برای سلاطین و فرمانروایان حدود و قوانین مقرر ساخت. طوق بندگی را از گردن نژاد سیاه برگرفت. عاقبت بیشتر آنچه را مرد سبب برتری خود بر زن میدانست منسوخ کرد. آن چه را درباره زن عقیده داریم اروپایی نیز معتقد بود، او را ناقص عقل و ناقص دین میدانست، باعث فتنه و وسیله شیطان مینامید، وی را صاحب موی بلند و عقل کوتاه میخواند، گمان میکرد که زن برای خدمت مرد آفریده شده، دانشمندان، فلاسفه، شعراء، پیشوایان دین، تعلیم و تربیت وی را کاری بیهوده دانسته، به هر زن که خدمت خانه را گذاشته به مطالعه کتاب و تحصیل معرفت میپرداخت میخندید، از دخالت او در کار اختصاصی مرد شگفتی میکرد.
همین که پرده نادانی از برابر چشم آنها دور شد، زن موضوع مطالعه و دقت دانشمندان گردید. دانستند سبب اصلی و علت واقعی انحطاط زن و مرد بوده نه طبیعت و فطرت. یقین کردند نیروی عقل و ادبی زن مانند مرد شایسته ترقی است. فهمیدند وی انسانی است مانند مرد حق دارد از آزادی و قوای خرد بهرهمند شود. دیدند خطاست او را از وسایل انتفاع محروم ساخته در جامعه عضوی فلج و چیزی بیفایده قرار دهند. از آن وقت زن غربی به دوران جدید قدم گذاشت به تکمیل خرد و تهذیب اخلاق شروع کرد. حقوق طبیعی و شرعی خود را هر یک پس از دیگری باز پس گرفت، در انجام وظایف زندگی با مرد شریک شد؛ در آموزشگاه همدوش مرد نشسته به تحصیل دانش پرداخت. در کنیسه به وعظ و سخنرانی پرداخت، و در مجالس ادب و سیاست و مجامع علمی و اخلاقی با مرد همنشین و در جهانگردی همقدم وی گردید. چندی نگذشت که از جهان هستی زن عهد قدیم، آن حیوان بیتربیتی که به خود سازی مشغول و در زینت ظاهر و لباس رنگارنگ غرق شده بود نیست و نابود گشت، به جای وی زنی نو، دوست مرد، شریک شوهر، مربی فرزند، مهذب نوع جایگزین شد. همین تغییر و تحویل تمام تمنا و آروزی من است.
طبیعی بود جامعه سنتی دینی مسلمان شمال افریقا که تازه توانسته بود بعضی دیدگاههای نوگرایانه را هضم کند، نمیتوانست سختی و سرعت کلام قاسم امین را درک کند. مسایلی جدید از نوع مسایل مربوط به زنان آرامش محیط و سرعت آرام و تدریجی خود را نیاز دارد. از همینرو بود که سرعت حمله به او زیاد و تعداد ردیهها علیه او گسترده نبود.
آنچه مسلم بود این جریان نوگرایی معاصر جهان اسلام نتوانست توفیق چندانی به دست بیاورد و همسازی و هماهنگی میان گذشته و حال و اسلام و مدرنیسم را برقرار کند. امّا نباید از نظر دور داشت که هم فعالیتهای اجتماعی و تشکیلاتی نسبی زنان مثل آنچه مثلاً با نام «اخوات الصفا» در مراکش و در نیمه اول قرن بیستم شکل گرفت و هم تحولات ادبی و فرهنگی در قرن بیستم، در مسأله شدن زن و حقوق او در شمال افریقا مؤثر بود. مثلاً در رمان بلند زینب که در سال 1914 توسط محمدحسنین هیکل منتشر شد به روستا و طبیعت به دید جدیدی نگاه شد و در آن برای اولین بار از رابطه زن و مرد سخن گفته شد و در سال 1925م براساس همین رمان بلند نخستین فیلم مصری ساخته شد.
4. نومعتزلیان
در این گروه میتوان از چهرههای شاخص مثل نصرحامدابوزید، محمدعابدالجابری، عبدالمجیدشرفی، یا عبدالله عروی، هشام جعیط و حسن حنفی نام برد.
این گروه با یک انقلاب در مبانی معرفتشناسی خود که شاید بتوان گفت در حوزه زناندیشی تحت تأثیر آراء طاهر حداد هستند3، محکمتر به مسایل دینی و اجتماعی مینگرد. مثلاً نصرحامدابوزید که معتقد به «ضرورت نوسازی میراث» است و هم گسستن از میراث و هم هویتبخشی فوقالعاده به آن را زیانبخش میداند بر این باور است که به مسایل زن و حقوق او باید از منظر روشی نگاه کرد. زیرا مسأله زن چون یک موضوع اجتماعی است و مسایل اجتماعی ربطی به دین ندارد و برای فهم این مسایل در اسلام باید از تحلیل زبانشناسی آیات و روایات بهره گرفت و اجازه نداد ظاهرنصوص دینی مرجع قرار گیرد یا محمدعابد الجابری نومعتزلی فقید مراکشی با تألیف کتاب الدیمقراطیه و حقوق الانسان به هنگام بحث از آیات 13 سوره حجرات، 195 سوره آل عمران، 124 سوره نساء، 71 سوره توبه، 282 سوره بقره میگوید اگر شرایط نزول آیه از بین رفت طبق قاعده اصولی «اگر موانع از بین رفت امور به اصل خود بازمیگردد» باید بر آیه قید زد. محمدعابدالجابری در جای دیگر با تفکیک میان احکام عبادی و معاملات مینویسد: در اولی راه ورود عقل بسته ولی در دومی باز است، لذا با تغییر علت، حکم تغییر میکند. جابری میگوید: وظیفه عالم مسلمان امروز این است تا عدم تعارض امر انسانی با امر الهی را نشان دهد. پیامبر فرمود: انتم اعلم بشؤن دنیاکم. و این یعنی اسلام دینی عقلانی و بر پایه مصالح عمومی است. مسایل مربوط به زنان را باید از این منظر تبیین کرد . چون فقیهان و علمای الازهر این مسیر را دنبال نکردند نوگرایان فمنیست تندروی کردند.
دیگر نومعتزلی عبدالمجید شرفی تونسی است که معتقد به عصرسازی اندیشه دینی و از جمله اصول فقه و مجاری استنباط حکم است. او معتقد است قرآن حامل معانی مختلف است و در استنباط آیات آن باید به سیاق تاریخی آیات و خصوصیت آن توجه شود نه صرفاً به عمومیت لفظ. او بر این باور است این عصری سازی برای فکر اسلامی هم مشروع است و هم ضروری. او میگوید عرصههای زیادی در مدار این عصریسازی قرار میگیرند که یکی از آنها «اصول فقه» است. او مشکله دانش اصول فقه را، همانند دیگر دانشهای اسلامی، در این امر میداند که این دانش بدون توجه به تحولات و تطوراتی که در مسیر شکلگیری آن ایجاد شده است، بررسی میگردد. شرفی نتیجه این امر را آن میداند که میان اختلاف نظرهای فقهیان و زمینههای تاریخی آن اختلافات فاصله بیفتد و در نتیجه آن چه در کتابهای اصول فقه مشاهده شود، صرفاً تلاشی برای توفیق یا ترجیحنظری بر نظری دیگر باشد. شرفی نتیجه زیانبار این نادیده گرفتن بعد تاریخی دانش اصول، و البته دیگر دانشهای اسلامی، را فقدان آمادگی مسلمانان برای پذیرش بازنگری در احکام میداند؛ زیرا در پرتو چنین بینشی تصور میشود که در دل تاریخ اسلام ثابت و یکپارچه وجود دارد که با گذشت زمان پابرجا و ثابت باقی میماند و هیچ ارتباطی با تاریخ و زمان ندارد. صورتبندی عبدالمجیدشرفی هشدار میدهد در فهم مسایل اجتماعی از جمله مسایل زن نباید غربی شد امّا از الگوی تمدن غربی برای تجدیدنظر در منظومه دینی (با حفظ گوهراصلی اسلام) باید بهره گرفت.
پینوشتها
. ر.ک: عبدالمجید الشرفی، الاسلام و الحداثه، تونس، دارالجنوب، 1998م، ص 153.
. محمد عابد الجابری، سقراطهایی از گونه دیگر، ترجمه سید محمد آل مهدی، تهران، انتشارات فرهنگ جاوید، 1289، ص223.
. ابنرشد، جوامع سیاسة افلاطون؛ نقل از محمد عابد الجابری، سقراطهایی از گونه دیگر، ترجمه سید محمد آلمهدی، ص224-225.
. رک. رساله احمد بن ابی الضیاف فی المرأة، تحقیق منصف شنوخی، حولیات الجامعة التونسیة، شماره 5، (1968)، ص 49-112.
. رک. باکورة الکلام علی حقوق النساء فی الاسلام، قاهره، 1980م.
. ر.ک: الاکتراث فی حقوق الاناث، الجزایر، 1895؛ اللباب فی احکام الزینة و اللباس و الاحتجاب، الجزائر، 1907م.
. الاسلام و الحداثه، ص155.
. نقل از:عبدالله عروی، اسلام و مدرنیته، ترجمه امیر رضایی، تهران، انتشارات قصیده سرا، 1381، ص17.
. رک: وینسنت فرانسیس کاستللو، شهرنشینی در خاورمیانه، ترجمه پرویز پیران و عبدالعلی رضایی، تهران، نشر نی، 1383.
. نقل از: امانوئل تد و یوسف کورباژ، ملاقات تمدنها، ترجمه مرتضی کتبی، تهران، نشر ثالث، 1389، صص 24، 59، 77.
. عبدالرحیم بوهاها، اسلام انقلابی، ترجمه عبدالناصرطاهری، تهران، نشر کتاب توت، زیرچاپ، ص 84.
. این کتاب توسط سعیدبن سعید علوی و در مجموعه سلسلۀ الفکرالاسلامی المعاصر، 1993م چاپ شده است. حجوی رساله دیگری دارد به نام «تعلیم الفتاة لاسفور المرأة» که ذیل همین کتاب چاپ شده است.
. ر. ک: رضوان السید، سیاسیات الاسلام المعاصر، بیروت، دارالکتاب العربی، 1997.
. دکتر محمدعماره، محمدعبده را سلفی عقلگرا میداند. ر.ک: الاسلام و المرأة فی رای الامام محمدعبده، قاهره، دارالرشاد، 1997، ص 168.
. محمد عبده، الاعمال الکامله، ج4، تحقیق محمد عماره، ص 530-635.
. همان، ج1، ص641 و ج5، ص169-171 و 211-212.
. همان، ج2، ص90-95و ج20، ص 275-276.
. نبیل فیاض، حوارات فی قضایا المراهقه، دمشق، داراسامه، ص 70.
. محمدغزالی، قضایا المراه بین التقالید الراکده و الوافده، قاهره، دارالشرق، 1996، ص 58.
. محمد الغزالی، قضایا...، ص 160-195.
. دراین باره ر.ک: علال فاسی، النقدالذاقی، بیروت، 1966، فصول 4 تا 10 از باب چهارم کتاب.
. راشدالغنوشی، المرأه بین القرآن و واقع المسلمین. تونس، بیتا.
. عبدالرحیم بوهاها، اسلام انقلابی، ص 91 – 93.
. ر. ک: برناردلویس، خاورمیانه؛ دوهزار سال تاریخ از ظهور مسیحیت تا امروز، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نشرنی، 1381، ص 309
. در این زمینه (ریشههای غربی تفکر طهطاوی) مقاله سمیرشریف با عنوان «الجذور التغریبیة فی فکر رفاعه طهطاوی» در شریه الحوار المتمدن (2006 م. ش 1575) خواندنی است.
. مجموعه آثار او با نام آثار باحثه البادیه توسط مجدالدین حفنی ناصف گردآوری و چاپ شده است. قاهره، 1962م. عبدالمجیدالشرفی، الاسلام و الحداثه، ص 158.
. آلبرت حوارنی، تاریخ مردمان عرب، ترجمه فریدجواهرکلام، تهران، امیرکبیر، 1378، ص 482.
. شهرزاد لیست مغربیه، ص 56- 57. (بیروت، المرکز الثقافی العربی، 2002).
. ... و اذ اسالتموهُنَّ متاعاً فسئلوهُنَّ من ورآء حجاب.
. چاپ تونس، دارالمعارف، 1930م.
. مثل کتاب پرسروصدای الحداد علی امرأة الحداد، تألیف محمدصالح بن مراد از علمای زیتونه تونس.
. امرأتنا فی الشریعه و المجتمع، ص 32.
. امرأتنا فی الشریعه و المجتمع، ص 115 – 116 و 213 – 214.
. قاسم امین، الاعمال الکامله، به اهتمام دکترمحمدعماره، قاهره، دارالشروق، 1989، ص 13.
. بوعلی یاسین، حقوق المراه فی الکتابة العربیه منذعصرالنهضة، دمشق، دارالطلیعه الجدیده، 1993، ص 59.
. قاسم امین، الاعمال الکامله، به اهتمام دکترمحمدعمارة.
. رضوان السید، عصرالنهضة الکبری، الاسئلۀ الکبری و الاجابات الجابره، مجلۀ الفکرالعربی، بیروت، اکتبر 1985، ش 39-40، ص 4.
. النهضۀ و السقوط فی الفکرالعربی الحدیث، ص 210.
. آلبرت حوراتی، الفکرالعربی فی عصرالنهضه، ترجمه کریم عزقول، بیروت، دارنوفل، 1997، ص 175.
. فهمی جدعان، اسس التقدم عندمفکری الاسلام فی العالم العربی الحدیث، عمان، دارالشروق، 1998، ص 470.
. الاعمال الکامله، ص 621-622.
. المرأة الجدیده، قاهره، دارالهلال، 1990، ص 56.
. قاسم امین، المرأۀ الجدید، تقدیم زینب الخضیری، ص الف – ت. این کتاب با مشخصات ذیل به فارسی برگردانده شده است؛ قاسم امین، زن امروز، ترجمه مهذب، تهران، کتب فروشی و چاپ خانه مرکزی (به دستور وزارت معارف)، ص1-4.
. آلبرت حوراتی، تاریخ مردمان عرب، ترجمه فرید جواهرکلام، تهران، امیرکبیر، 1387، ص 433.
. رک: امرأتنا فی الشریعه و المجتمع، ص13-14 و 32-32 . حداد به منظور ربط مسلمانان به فرآیند تجدد، میان آنچه اسلام بیان میکند و آنچه اسلام بدان سبب آمده است تفاوت میگذارد و میگوید آنچه اسلام آورده متعلق به وضعیت جاهلیت است، از این رو احکامی که وضع کرده اقرار به آن وضعیت است و آن را تعدیل میکند، تا زمانی که آ ن وضعیت باقی بماند باقی است، اما با از بین رفتن شرایط آن زمان، احکام آن نیز از بین میرود. به این ترتیب با از بین رفتن احکامی که در زمان جاهلیت و صدر اسلام آمده به اسلام ضرری نمیرسد و به نظر حداد مسایلی چون بردگی و چند همسر گزینی مردان، از جمله این مسایل هستند. در حالی که آنچه اسلام به سبب آن آمده است، گوهر و معنای اسلام بوده و با جاودانگی آن جاودان باقی میماند؛ حداد مسایلی چون توحید، اخلاق نیکو، برپایی عدالت و برابری میان مردم را از جمله مسایلی میداند که اسلام برای آن آمده است. از جهت دیگر، به عقیده او تمامی شریعتها، در عمق گوهر خود به دو امر بزگ باز میگردند: اخلاق برین و نیاز انسان به زندگی. اسلام این دو امر را تأیید و در عین حال تعدیل میکند تا در زندگی با یکدیگر تعارض نداشته باشند. حداد میگوید به ویژه توجه به نیاز انسان به زندگی، برای احکام تدریجی ضروری است تا آدمی در پناه آن در نهایت به اخلاق برین برسد که همان مکارم اخلاقی است که پیامبر برای آن مبعوث شده است. او میگوید هیچ دلیل شرعی وجود ندارد که دلالت کند که آن چه در طول زندگی پیامبر نازل شده و به ما رسیده است نهایت تعالیم ممکن بوده و بعد از آن آموزهای متصور نیست. او معتقد است شریعت اسلامی قابلیت افزایش معانی به دلیلی پذیرش تحولات گوناگون زندگی انسانی دارد و عدم وضوح قرآن و اختلاف در تفسیر به این ویژگی شریعت برمیگردد.
. نصرحامدابوزید، دوائرالخوف: قرائۀ فی خطاب المرأه، بیروت، المرکزالثقافی العربی، 1999، ص 202-206.
. چاپ بیروت، مرکز دراسات الوحدة العربیة، 1997.
. نومعتزلیان، به اهتمام محمدرضا وصفی، تهران، نشر نگاه معاصر، 1387، ص 35.
. در این باره ر.ک: عبدالمجیدالشرفی، عصرسازی اندیشه دینی، ترجمه محمدامجد، تهران، نشرناقد، 1382.