سخن خواهان
نویسنده: جمشید کیان فر ـ پروین استخری
هوالحق
سالی گذشت، سالی فاجعهآمیز، سالی دردناک، سالی توأم با غم و اندوه از دست دادن فرزندمان مزدک، در تصادف رانندگی، سال فروریختن کاخ آرزوهای پدر، سال خشک شدن شیرة جان مادر، سال بیپناه شدن خواهر، خواهری که امید و آرزوهایش در آینده برادر خلاصه میشد، سالی که حامی خواهر قرار بود پس از ازدواج با آرزی، آرزیای که با لباس سپید در سوگ مزدک نشست، به ایتالیا رود و خواهر در غم دوری برادر، غافل از آنکه تقدیر روزگار رقم دیگر زده بود و این دوری زودتر از موعد فرا رسید، دوریای که تا پایان حیات خواهر تداوم خواهد داشت و پدر و مادر و خواهر به امید رفتن به جهان دیگر برای دیدار عزیز و دلبندشان ادامه خواهند داد.
سال سختی بود، به عبارتی سال بریدن از کار، از زندگی و تسلّای بستگان و دوستان و آشنایان، سال توصیه بازگشت به زندگی، به امید چه؟ به امید دختر، این تنها بازمانده زندگی مشترک و ثمرة زندگی که دیگر همـﮥ امیدها و آرزوها منحصر بدوست.
بازگشت به کار سخت بود، به توصیه تنی چند از دوستان یکدل و یکرنگ، به انتشار یادنامهای برای سالگرد مزدک ـ و در نهان امید بازگشت به زندگی و کار برای ما ـ و نکوداشت یاد او برای اولین سال سفرش به دنیای باقی از این دار فانی، امید و جرقهای برای ادامه حیات پدید آمد.
از دوستان و بزرگواران صاحب قلم اواخر سال 86 تمنای مقاله و مطلبی برای مزدکنامه که خود شبهاتی را در ذهن شنونده به وجود میآورد «چرا مزدکنامه؟» و توضیح که این مزدکنامه برگرفته از نام جگرگوشه از دسترفته ماست و ربطی به مزدک عهد باستان، آن مصلح اجتماعی که به غلط پیامبر قلمداد شده نیست و «نامه مزدک» عنوان نگرفته چون نامه اعمال او نیست، بل مطالبی فرهنگی خواهد بود که ربطی به نامه اعمال هیچیک از مزدکها ندارد نه مزدک ما و نه مزدک عصر ساسانی، گرچه ممکن است یک و دو مقالهای هم دربارة مزدک مصلح اجتماعی باشد و شاید هم نباشد. الله اعلم به حقایق الامور.
سال به پایان رسید و نوروز 87 از گرد راه رسید، نوروزی که برای ما بدون مزدک، نوروز دیگری بود، آن رنگ و بوی بیست و سه سال گذشته را نداشت، بیست و سه سالی که جمع چهار نفری ما پای سفرة هفتسین که هر زمان از شبانهروز میخواست سال تحویل شود و این دفعه برای نخستین بار در بهشت زهرا، قطعه 225، مملو از جمعیتی که هر یک عزیز و جگرگوشهای را در سال پیشین از دست داده بودند و حال بر مزار عزیز خود سال نو را تحویل میکردند تا بدون غم و اندوه سال پار سالی دیگر را شروع کنند؛ هرگز جمعیتی این چنین در موقع سال تحویل گرد خود ندیده بودیم، قطعهای که جوانترین قطعه لقب یافته، گرچه از کودک یک ساله تا پیرزن صد و یک ساله در آن سکنی گزیدهاند، اما به جوانترین قطعه در بهشت زهرا مشهور است، به جرأت توان گفت که 75% از غنودگان در آن قطعه بین سنین 15ـ30 سال بیشتر زندگی نکردهاند «پاک آمدند، پاک زیستند و پاک رفتند» خدایشان بیامرزاد.
بلی صرف نظر از جمعیت حاضر، تمامی افراد خانواده ما: عمو و خاله، دایی و عمه هر یک با جمع خانوادههای خود آمده بودند تا سال نو را با مزدک تحویل کنند و نزدیک او باشند (سپاس).
تعطیلات نوروز به پایان رسید و کم کم تمنا و خواهش ما هم اجابت شد، مقالات یکی پس از دیگری با عبارات آغازین که سرلوحه مقالات است و نیازی به تکرار آن نیست، میرسید و تعهدی را نسبت به آن بزرگواران و عزیزان که با سعه صدر دست به قلم برده و مطلبی را نوشته بودند و گوشزد نزدیک به سال درگذشت فرزندمان، یادآور میشد چنین شد که مزدکنامه در یادبود اولین سال درگذشت مزدک پدید آمد و اگر خدای توفیق دهاد، هرچند در حیات باشیم هر ساله به همت دوستان و یاران یک دل و مشفق چنین خواهیم کرد.
شگفتا تنی چند از دوستان بخاطر پریشانحالی از ذهنمان رفته که تمنای مطلبی از ایشان کنیم، و خود چنین کردند و مقالهای را از سر بزرگواری ارسال داشتند و تنی چند از بزرگواران به دلیل گرفتاریهای کاری وعده را به سال دیگر موکول کردند.
تنظیم مزدکنامه خود معضلی بود که میتوانست به چند صورت باشد:
1. براساس الفبائی نام پدیدآورندگان
2. براساس الفبائی عنوان مقالات
3. تنظیم موضوعی
شیوه سوم را که موضوعی است برگزیدیم و از عدم رعایت تقدم و تأخر و رتبه علمی همه استادان و بزرگواران عذرخواهیم به امید آنکه کوتاهی و سهلانگاری را بر ما ببخشایند.
از لطف و مرحمت همـﮥ بزرگواران و استادان گرانقدر که زبان و قلم قاصر از تشکر و قدردانی است، سپاسگزاریم که بنمایه مزدکنامه را فراهم کردند. بار دیگر سپاس و امتنان خود را نثار قدوم و قلم ایشان میکنیم، تا ادای وظیفهای باشد بر سعه صدر همهشان.
جمشید کیانفر ـ پروین استخری