مطالعه تداوم معماری پیش از اسلام ایران در دورة اسلامی
نویسنده: مریم محمدی
چکيده
معماري ايران با سابقه ده هزار ساله، در طول زمان و تحت تاثير عوامل جغرافيايي و فرهنگي شکل گرفته و تکامل يافته است.اين معماري عليرغم گستردگي جغرافيايي از وحدت خاصي برخوردار بوده و در سير پيشرفت و تکامل آن گسستگي و شکاف محسوسي ديده نميشود و روندي که از دوره پيش از تاريخ آغاز شده تا دورههاي متاخرتر ادامه يافته و تغييرات مذهبي، سياسي و اجتماعي، گسستي را در اين روند ايجاد نکرده است. معماري اسلامي ايران نيز از اين قاعده مستثني نبوده و تداوم طبيعي معماري دوره قبل از خود است. در اين مقاله تلاش شده اين تداوم بصورت مستند مطالعه گردد.
کلیدواژه: معماری ایران، معماری اسلامی، تزیینات معماری،گنبد
مقدمه
با ورود ايران به دوره اسلامي اشکال کاملاً جديدي در معماري ايران شکل گرفت (مساجد، آرامگاهها و ...) و تعدادي از بناهاي دوره قبل به تدريج به فراموشي سپرده شدند. عليرغم ظهور اشکال جديد ما هيچ نوع گسستي در معماري اين دوره نسبت به دوره قبل مشاهده نميکنيم؛ چرا که معماري ايران زاده محيط جغرافيائي خود و عواملي است که در طي هزاران سال بر آن تاثير گذاشتند. بنابراين، تغيير مذهب و ساختار سياسي هر چند در اشکال معماري و و پديدار شدن بناهاي جديد تاثيرگذار است اما نميتواند در مسير طبيعي معماري يک سرزمين تغيير کلي ايجاد کند. در ادامه بحث بصورت مستند به مطالعه تداوم معماري ايران پيش از اسلام در دوره اسلامي خواهيم پرداخت.
مطالعه تداوم در معماري ايران
معماري اسلامي ايران در سدههاي نخستين اسلامي داراي عناصر کليدي است که در بحث تداوم معماري ميتوان به مطالعه آنها پرداخت. از جمله اين عناصر ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد:
۱)پلان 2) پوششهاي طاق و گنبد
3) ايوان 4) مناره
5) تزئينات معماري (کاشيکاري، گچکاري و گچبري، طاقنماهاي تزئيني)
1ـ پلان
پلان از عناصر کليدي معماري است که مطالعه آن در بحث تداوم معماري اهميت بسيار دارد. در سدههاي نخستين اسلامي ودر ميان بقايا و آثار باقيمانده مساجد مواردي است که انواع پلانهاي مختلف را ميتوان در آنها مورد مطالعه قرار داد. با مطالعه اين دسته از بناها ميتوان انواع پلانهاي زير را شناسايي کرد:
الف)پلان شبستاني ستوندار (که از اکثريت برخوردارند)
ب)پلان چهارطاقي
ج)پلان يک ايواني، دو ايواني و چهار ايواني
الف)پلان شبستاني (معروف به سبک عربي)
اين نوع پلان شامل يک تالار ستوندار در جانب قبله و يک يا چند رديف رواق ستوندار در اضلاع ديگر صحن مرکزي و روباز مسجد است (شکل ش 23، 24 و 26) که ظاهراً براي اولينبار در مسجد مدينه زمان پيامبر شکل گرفته و سپس در مساجد بصره و کوفه تکامل يافته و در سراسر جهان اسلام منتشر شده است. اين در حالي است که تالار و شبستانهاي ستوندار در ايران از سابقه درخشان و طولاني برخوردار است. در محوطه باستاني حسنلو (1200ـ800ق.م) ما با اولين تالارهاي ستوندار به معناي واقعي آن روبرو هستيم (Dyson. 1989). دراين محوطه بقاياي ۴ تالار ستوندار در اطراف يک صحن روباز کشف شده که با طرح مستطيلشکل و ايوان ستوندار و فضاي پيشخوان، پيرامون صحن روبازي شکل گرفتهاند (شکل ش 4).
تداوم ساخت تالارهاي ستوندار را در غرب ايران و محوطههاي باستاني باباجان تپه (قرن 7ـ۹ق.ﻡ)، نوشيجانتپه (قرن 7ـ8 ق.ﻡ) و گودينتپه (قرن۷ق.ﻡ.) (شکل 3) ميتوان ديد (شکل ش 5ـ7). اين نوع پلان با مقياس گسترده، تکنيکهاي بسيار پيشرفتهتر و مصالح مرغوبتر در قرن ۵ و ۶ ق.م به ترتيب در پاسارگاد، شوش و تخت جمشيد اجرا ميشود (شکل ش 8 و 9).
در دوره پارت بهخاطر تحولي که در تکنيکها و طرحهاي معماري و مصالح مورد استفاده صورت ميگيرد، در اکثر موارد تالارهاي ستوندار جاي خود را به فضاهايي با پوششهاي طاقي ميدهند.اين روند در دوره ساساني نيز تداوم پيدا ميکند. در اين دوره بهجهت تسلطي که بر روي ايجاد طاقهاي عظيم و گنبدهاي وسيع بر روي سطوح مختلف پيدا شده بود، فضاهاي وسيعي بدون استفاده از ستون با طاقهاي گهوارهاي و بيضوي پوشش يافتند (شکل ش 19ـ21). هر چند نمونههايي از تالار ستوندار با پوشش طاق و گنبد در اين دوره نيز شناسايي شده است.
بعد از فروپاشي امپراطوري ساساني بدست اعراب مسلمان، پلان شبستان ستوندار بطور وسيعي براي ايجاد مساجد مورد استفاده قرار گرفت (مساجد مدينه، بصره، کوفه، دمشق، سامرا، ابنطولون، مسجدالاقصي، تاريخانه دامغان، فهرج، نائين، اصفهان ....). پلان نخستين مسجد مدينه ساده بود و مساجد بصره و کوفه نيز در منطقهاي ساخته شدهاند که مرکز ثقل فرهنگي و هنري ايران اشکاني و ساساني بوده است. در مورد اين دو مسجد اخير روايتهاي تاريخي بر اين گواهي ميدهند که معمار آنها ايراني بوده و بخشي از مصالح آن از کاخهاي حيره دوره ساساني بدانجا حمل شده بود (زماني. 1351، صص 8ـ۲۷). بنابر اين ميتوان نتيجه گرفت که اين نوع پلان تداوم انواع قبل از اسلام در ايران است.
ب) پلان چهار طاقي
«چهارطاق عبارت از گنبدي است بر روي چهار مجردي که بوسيله قوسها به يکديگر متصل شدهاند و اين تقريباً شکل عمومي معماري ساساني يا سايبان آتشهاي بيشماري بود (شکل ش22) که در آن زمان بر سينه کوههاي ايراني ميدرخشيدند و سايبان آتشدانهائي که در وسط آتشکدههاي زرتشتيان بوده و اين اصل و اساس مساجد بزرگ ايران بوده است که ابتدا منحصر به همين شکل بوده و بعداً با مراحل ديگري از معماري آن زمان ترکيب شدهاند» (گدار. 1358، صص 378ـ379). در ايران تعداد زيادي مسجد با اين پلان ساخته شده است که بنظر ميرسد تعدادي از آنها تقليدي از چهارطاقيهاي دوره ساساني باشد. از جمله اين موارد ميتوان به مساجد جمعه: اردستان، برسيان، بروجرد، مسجد گلپايگان، مسجد جمعه اصفهان، قزوين، مدرسه حيدريه قزوين، مسجد جمعه قم، نطنز، مسجد جامع اروميه و ... اشاره کرد که در زمانهاي مختلف ساخته شدهاند و در دورههاي بعدي الحاقاتي بدانها صورت گرفته است که به صورت پلانهاي دوايواني و يا چهارايواني درآمدهاند (همان. ص۳۷۸).
اين سبک پلان بطور مشخص در دوره ساساني شکل گرفته و بطور وسيعي در ساخت آتشگاهها و آتشکدهها مورد استفاده قرار گرفت. اين پلان در آتشکده تخت سليمان و تقريباً در همگي چهارطاقيهاي ايران ساساني (همانند چهارطاقي نياسر و شکل ش22) مورد استفاده قرار گرفت.
ج) پلانهاي يک ايواني و دو ايواني و چهار ايواني
تقريباً تمام مساجد ايران از آغاز تاکنون داراي صحني باز در ميانه هستند که شبستان ستوندار و يا گنبدخانه و رواقهاي اضلاع ديگر بدان راه مييابد. با مطالعه مساجد شبستاني اوليه روشن ميشود که نمونههاي قديميتر فاقد ايوان در اضلاع مختلف صحن است امّا بتدريج دهانههاي طاقي محورهاي بنا (ابتدا طاق سمت قبله و مقابل محراب سپس طاق روبروي آن در ديگر ضلع مسجد و بالاخره دو طاق محور عرضي بنا) نسبت به ديگر طاقهاي جانبي وسيعتر و بلندتر شده تا اينکه بصورت ايوانهاي بلند و وسيع درميآيند. اين روند در مساجد تاريخانه (شکل ش 24)، فهرج (شکل ش 23)، نائين (شکل ش26) و اردستان... قابل پيگيري و مطالعه است. براي بررسي سابقه اين ویژگی معماري ميتوان به مدارک بسيار جالبي در معماري دوره باستان ايران دست يافت.
در محوطه باستاني حسنلو (1200ـ800ق.م) ايوانهاي ستونداري کشف شده (Dyson.1989) که نخستين نمونه از اين دست است (شکل ش 4). در دوره هخامنشي ايوان ستوندار از عناصر کليدي تمام کاخهاي اين دوره است (شکل ش9). در دوره اشکاني پلان ايواني با پوشش طاقي گسترش بسياري پيدا کرده (شکل ش12) و شباهت زيادي به پلانهاي دوره اسلامي پيدا ميكند، كه نمونه شاخص آن كاخ آشور (شکل ش 10 و 15) در شمال بينالنهرين است. اين كاخ داراي يك صحن روباز در وسط بوده كه در ميانه هر ضلع آن ايوان بزرگي ساخته شده است (كالج، 1357، صص 1ـ109). استفاده از اين پلان در دوره ساساني نيز ادامه پيدا ميکند. تالار بزرگ بيشاپور (شکل ش 20) طرح مشابه چهار ايواني دارد (سرفراز.1372، صص 6ـ12). كاخ فيروز (شکل ش16)، كاخ سروستان (شکل ش17)، قصر شيرين و طاق کسرا (شکل ش15) از ديگر پلانهاي ايواني اين دوره است.
2ـ پوششهاي طاق و گنبد
پوششهاي طاقي: از ديگر عناصر معماري اسلامي ايران و در اصل تكنيكيترين بخش آن، پوششهاي منحني (طاق و گنبد) است كه با تغييرات اندك تداوم طبيعي طرحهاي دوره پيش از اسلام است. در ايران اولين بار پوششهاي طاقي در معبد چغازنبيل و آرامگاههاي هفتتپه (هر دو مربوط به قرن 13 ق.م) شناسايي شده است (شکل ش2). اما با توجه به پيشرفته بودن اين طاقها ميتوان گفت که بسيار قبل از اين تاريخ در عيلام از سازههاي طاقي استفاده ميشده است (نگهبان. 1372، صص5ـ74).
بعد از اين تاريخ بقاياي طاقهاي ضربي با استفاده از خشتهاي بزرگ در محوطه نوشيجان شناسائي شده است (Stronach.2007:78). در دوره هخامنشي نيز چنين پوششهايي در تخت جمشيد و دهانه غلامان بدست آمده است.
با شروع دوره اشکاني و شکلگيري معماري خاص اين دوره، سازههاي طاقي (اشکال ش 10ـ14) بطور وسيعي مورد استفاده قرار گرفت.شيوه معماري اشکاني در دوره ساساني نيز تداوم يافت. مطالعه آثار معماري دوره ساساني نشان ميدهد كه تقريباً تمامي بناها با پوششهاي منحني (طاق و گنبد) مسقف شدهاند (اشکال ش 15ـ22). در اين دوره تسلط كاملي در ساخت طاقهاي وسيع و عظيم بوجود ميآيد، طاق كسري در تيسفون نماينده اين شيوه متكامل است (شکل ش 15). ايران با چنين سابقهاي در ساخت سازههاي طاقي وارد دوره اسلامي شد. در معماري اوائل دوره اسلامي در مدينه، دمشق، بصره و كوفه پوششهاي منحني بكار گرفته نشد و سقف آنها با تيرهاي چوبي پوشش يافت. امّا مساجد اوليه ايران که آثاري از آنها برجاي مانده داراي پوششهاي طاقي هستند.مساجد تاريخانه دامغان (شکل ش24)، جامع فهرج (شکل ش 23)، جامع نائين (شکل26)، جامع نيريز (شکل ش25) و مسجد كاج همگي گوياي تداوم سنتهاي معماري ساساني است.
پوششهاي گنبدي
در ايران و بينالنهرين از زمانهاي بسيار قديم معماران با پوششهاي گنبدي كوچك که بر روي فضاهاي استوانهاي (همانند سيلوها و انبارها) ساخته ميشدند (شکل ش1)، آشنائي داشتهاند (هينز.1370، ص31). اما بنيان گنبد بر فضاي چهارگوش و وسيع تنها در دوره پارت شكل گرفته است. متأسفانه از آثار گنبدهاي پارتي اثري بر جاي نمانده است و آنچه كه سبب ميشود كه ابداع گنبد را از دوره اشکاني بدانيم، ساخت گنبدهاي وسيع و بزرگ در ابتداي حكومت ساساني است. اين گنبدها مطمئناً پيشينهاي نسبتاً طولاني در دوره قبل داشتند و نميتوانستند به یکباره به وجود آمده باشند. از اينرو دوره اشکاني را ميتوان زمان ابداع چنين سازههايي دانست.
در دوره ساساني ما با گنبدهاي واقعي بر روي فضاهاي چهارگوش (كاخهاي فيروزآباد، قلعه دختر و بيشاپور) روبرو هستيم. «شيوه كار بدين ترتيب بود كه با پل زدن بر روي گوشههاي اطاق مربع شكل با طاقيهاي نيممخروطي سطح مربع تبديل به 8 ضلعي و بعداً با صاف كردن انحرافات باقيمانده سطوح تبديل به دايره ميشد» (هوف.1366، ص 397). اين فيلپوشها به تدريج علاوه بر تبديل سطح 4 ضلعي به 8 ضلعي، جنبه تزئيني يافت و به منزله يك طرح تزئين در توسعه و تكامل معماري اسلامي تجلي یافت (اشکال ش 17، 18، 20، 22).
به هر حال تكنيك ساخت گنبد با سقوط ساسانيان به دوره اسلامي منتقل شد و در طول زمان گسترش و پيشرفت فراواني يافت.
3ـ ايوان
ايوان يكي از عناصر مهم در معماري پيش از اسلام و اسلامي ايران است. ايوان معمولاً فضاي مستطيل شكلي است كه از سه جهت بسته و از جلو كاملاً باز است و اغلب در ديوار خلفي (و گاه در ديوارهاي جانبي) دري جهت ارتباط با فضاهاي پيرامون تعبيه ميگردد. اين عنصر از نظر عملكردي نيز در معماري ايران حائز كمال اهميت بوده و در شرايط جغرافيايي مختلف مورد استفاده بوده است. در معماري اسلامي، ايوان چه از نظر معماري و کاربردي و چه از نظر اعتقادي از جايگاه ويژهاي برخوردار بوده و مرکز ثقل تزيينات مختلف بوده است.
تاريخچه ساخت ايوان را در بحث پلانهاي ايواني مطرح کرديم و مشخص ساختيم که عليرغم استفاده از ايوان در هزاره اول ق.م و کاربرد گسترده آن در دوره هخامنشي، اما در دوره اشکاني و ساساني است که ايوان به نمونههاي اسلامي بسيار نزديک ميشود (اشکال ش 10، 12، 15، 21).
ايوان كه بشرح بالا در معماري نخستين ايران شكل گرفت و تكامل يافت در سدههاي نخستين اسلامي در مساجد بازسازي شد و در سدههاي بعد بطور سريع و بصورتهاي چشمگير و مؤثرتر در زمره اركان معماري ايران درآمد، بطوري كه در عصر سلجوقي هر مسجد بزرگ داراي چهار ايوان وسيع در صحن مركزي بود.
4ـ منار/ مناره
در بررسي معماري اسلامي منار، مناره و يا گلدسته از شاخصههاي مهم معماري مساجد است كه از فاصله بسيار دور بيننده را بسوي خويش هدايت ميكند و همچنين جايگاه گفتن اذان است. «مناره» در لغت بهمعناي جاي نور و آتش است. در فرهنگ عميد در باره معناي اين كلمه آمده است: مناره به فتح ميم جاي نور، جاي روشنائي، ساختمان برج مانند كه در كنار راه ميسازند براي چراغ روشن كردن يا راهنمائي .... دهخدا مينويسد: مناره مأخوذ از تازي. مناره و جوتره و فنار و ناظم الاطبا مینویسد: جای بلند که بر آن چراغ افروزند و نیز ستون مانندی بسیار بلند که از آجر و یا سنگ سازند و در اصل لغت بهمعني چراغپايه باشد. ظاهراً وجه تسميه آن باشد که سابق براي راه مسافران چراغي بر مناره میافروختند زيرا در بلاد عرب، به شبها ميروند (مخلصي.1366، ص274).
معناي مناره ارتباط نزديكي با آتش و نقش راهنمائي آن دارد، وظيفهاي كه هيچگاه با نقش فعلي مناره مطابقت ندارد. بنابراين نام منار مشتق از اولين كاربرد اين عنصر بوده و ارتباطي با نقش آن در معماري مساجد ندارد. مناره در دوره قبل از اسلام جهت راهنمائي مسافران، اعلام خطر و خبررساني و يا برای روشن كردن آتش بر آن در مراسم مذهبي كاربرد داشته است.
از دوره اشكاني در غرب نورآباد ممسني برجي شناسائي شده که 7 متر بلندي دارد و تمام بدنه آن با سنگهاي تراشيده ساخته شده است. پلكان اين برج (ميل اژدها) در درون برج قرار دارد و بر بالاي آن آتشدان سنگي جاي داشته است (واندنبرگ. 1348،صص 8 – 57).
از زمان ساسانيان يك برج عظيم در مركز شهر فيروزآباد از دوره اردشير اول ساخته شده است (شکل ش16). اين منار از سنگ ناتراش ساخته شده كه امروزه هر ضلع آن در حدود 9 متر و ارتفاعش به 30 متر ميرسد. هرتسفلد قبلاً خاطرنشان ساخته است كه اين ويرانه فقط هسته مربع شكل يك برج پلكاني وسيعتر است، با يك غلافي از ديوارههاي خارجي و يك سلسله از پلهها كه بين هسته مركزي و ديوار خارجي وجود داشته است (هوف.1366، ص 79). امروزه بقاياي خط مارپيچي بر روي اين ميل قابل مشاهده است كه احتمالاً رد بر جاي مانده راهپله مارپيچي آن است. قسمت فوقاني اين برج چنان فرسايش يافته كه نميتوان آثار خاصي را در آن دنبال کرد، امّا به نظر ميرسد به عنوان يك برج با ماهيت مذهبي كه بر بالاي آن در مواقع خاص آتش روشن ميكردند، يادبود برپائي سلسله ساساني بدست اردشير اول بوده است. نقشه شهر فيروزآباد مورد تقليد خليفه عباسي در ساخت شهر بغداد در زمان منصور گرديد و بناي اين برج نيز در ساخت مناره مسجد سامرا مورد تقليد قرار گرفت.
5ـ ترئينات معماري
از ديگر عناصري معماري كه ميتوان در آن تداوم معماري از دوره پيش از اسلام تا دوره اسلامي را پيگيري کرد، تزيينات معماري است. در طول تاريخ معماري بناها به طرق مختلف تزئين ميشدند؛ امّا با توجه به فقدان مدارك كافي، در اينجا تنها به بررسي تزئينات زير ميپردازيم:
1) گچبري 2) كاشيكاري 3)طاقنماي تزئيني
گچبري: گچ از روزگار پيش از تاريخ براي معماران ايراني شناخته شده بود و براي اندود كردن ديوارهاي دروني منازل و نيز ملات مورد استفاده قرار ميگرفت. بقاياي اين اندود در محوطههاي پيش از تاريخ ايران شناسايي شده است. در معماري دوره عيلامي و نيز در محوطههاي حسنلو، نوشيجان و باباجان استفاده از گچ را ميتوان مورد مطالعه قرار داد. در دوره هخامنشي نيز اندود گچ استفاده شده و با رنگ آميزي سطح آن منقوش ميشده است. اما با شروع دوره اشکاني است که گچبري به معناي واقعي آن شکل گرفته و گسترش مييابد. آثار زيباي گچبري اين دوره در محوطههاي قلعه يزدگرد، قلعه ضحاک، کوه خواجه، آشور و ديگر نقاط بدست آمده است (شکل ش14).
در سده اول میلادی ناگهان اين آرايش در گچ در سراسر قلمرو پارتيان شكوفا گشت ... اين گچكاري آرايشي در حياطها و ايوانها و مدخلها و اطاقهاي مهم و به ويژه بر طاقها و قالبگيريها و سقفها و ستونها به كار برده ميشد. گچكاري با حرارت دادن گچ و سپس آميختن آن با آب فراهم ميشد. بررسيهاي دقيق در سلوكيه نشان داد كه گچ را پس از ماليدن روي موضع شكل دادهاند. نمونه اين گونه گچكاري حتي در آشور و كوه خواجه كه همه از يك نوع بودند پيدا شده است (كالج. 1357، ص 119).
در دوره ساساني نيز گچ به طور وسيعي به عنوان ملات، اندود ديوارها و گچبري (شکل ش19) مورد استفاده قرار گرفت. آثار كار بر روي گچ را از همان ابتدا در كاخ فيروزآباد و قلعهدختر ميتوان ديد. بعد از آن در بيشاپور ما با زيباترين و باشكوهترين كارهاي گچبري ايران باستان روبرو هستيم (شکل ش 20).
در اينجا در كاخ تشريفات شاپور 64 طاقچه گچبري شده ديوارهاي اين تالار را تزئين ميكند كه گچبريهاي آن به اشكال هندسي و گياهي با رنگهاي سرخ و زرد و سياه نقاشي شده بودند (گيرشمن. 1370، ص140).
موتيفهاي مختلف گچبري نظير برگ كنگر، برگ مو و نقوش تزئيني به صورت طرحهاي چليپا شكل و خطوط شكسته به صورت آرايشي، استفاده از پالمتها و موتيفهاي تزئيني اعم از گل و گياه و بوته و برگ و نقوش هندسي يا تلفيقي و همچنين پرندگان و حيوانات به سبك و شيوههاي منفرد يا به صورت گچبري روي بدنهها و يا به صورت قالبي به كار گرفته شده كه استعداد و قابليت هنرمند در تنظيم و تشكيل اين طرحهاي تزئيني و خلاقيت ذهني آنها را در عصر ساساني نشان ميدهد (سرفراز. 1372، ص14).
تكنيك پيشرفته گچبري كه به حق يك ابداع و هنر ايراني بود به دوره اسلامي انتقال يافت و براي تزيين بناهاي مختلف مورد استفاده قرار گرفت. گچبري موجود در مسجد نائين از جمله مهمترين آثار گچي است كه تداوم سنت دوره ساساني را نشان ميدهد (فلاري. بيتا، صص 154ـ167). با توجه به مطالب ارائه شده ميتوان گفت كه هنرمندان معمار ايراني تجربه بسيار ارزشمندي در كار بر روي گچ داشتند كه بعد از سقوط ساسانيان، آن را به دوره اسلامي منتقل كردند.
كاشيكاري: هنر كاشيكاري به نوعي تداوم و تکامل هنر سفالگري و داراي قرابت خاصي با آن و همچنين با تكنيك ساخت و پخت آجر است. به نظر ميرسد، اولينبار كاشي در بينالنهرين ساخته و بكار برده شده است. در ايران اولين مدارك از استفاده كاشي مربوط به شوش و معبد چغازنبيل است (1250 ق.م). در معبد چغازنبيل سطح ديوارها با گل ميخهاي آجري لعابدار تزئين شده بود. همچنين در شوش كاشيهاي لعابدار به رنگهاي سبز و زرد به دست آمده است كه نام شوتروك ـ ناهونته (پيرامون 1217ـ1207 ق.م) را در برداشتند (كياني.1362، ص4). اين شواهد نشان ميدهد كه در نيمه دوم هزاره دوم ق.م پيشرفت عمدهاي در ساخت آجرهاي لعابدار و تزئين بنا با آن به وجود آمده بود.
در شمالغرب ايران و محوطه باستاني حسنلوIVB (قرن 9 ق.م)، گل ميخهاي لعابدار (كاشي ديواري) چهارگوشي كشف گرديد است. از اين مكان همچنين كاشيهايي با نقوش نيلوفرهاي آبي و مسبك و نقوش نخل خرما كشف شده است (پرادا. 1358، صص 159و 162). از عصر آهن III (800ـ550 ق.م) آجرهاي لعابدار و منقوش بسيار زيبا در محوطههاي قلايچي بوکان، تپه ربط سردشت كشف گرديده است.
در دوره هخامنشي از آجرهاي لعابدار بر تزيين ديوارههاي مختلف استفاده شده است. در اين دوره از كنار هم قرار دادن آجرهاي لعابدار با نقوش برجسته، تصاوير بسيار زيبايي در ازاره كاخهاي شوش به وجود آوردهاند. نمونه زيباي اين تزئينات نقش گارد جاويدان و حيوانات افسانهای است كه امروزه قسمتي از آنها در موزه ملي ايران نگهداري ميشود. رنگهاي به كار رفته در اين آجرها، آبي، سفيد، سبز، سياه و رنگهاي ديگر است (پرادا. 1358، ص162). ماده مورد استفاده در اين كاشيها آهك و ماسه با روكش لعابي بوده است. نمونه چنين کاشيهايي در تخت جمشيد نيز شناسايي شده است.
در دوره اشكاني هنر لعابدهي بر روي ظروف و سطوح سفالي پيشرفت فراواني کرد و استفاده از لعاب يكرنگ براي پوشش جدار داخل و خارجي ظروف سفالين معمول گرديد. همچنين تعدادي از تابوتهاي اين دوره با لعاب ضخيمي پوشش يافته است. رنگهاي لعاب اين دوره معمولاً سبز روشن و آبي فيروزهاي است. به نظر شماری از محققان، هنر لعابدهي در زمان اشكانيان در نتيجه ارتباط تجاري و فرهنگي بين ايران و خاور دور به چين راه يافت. در دوره ساساني نيز اين هنر همچنان ادامه يافت. نمونه متعددي از كاشيهاي لعابدار گاه با لعابي به ضخامت یک سانتيمتر در كاوشهاي فيروزآباد و بيشاپور كشف شده است.
در دوره اسلامي اولين استفاده از كاشي مربوط به اوائل دوره سلجوقي است. در اين دوره كاشيكاري ارتباط بسيار نزديكي با آجركاري داشت و به صورت قطعات كوچك يكرنگ در ميان آجركاري استفاده ميشد. به اين ترتيب به احتمال زياد معماران ايراني از اوائل دوره اسلامي در پوشش آجر با لعاب يكرنگ پيش قدم و مبتكر بودهاند و در رنگآميزي كاشي رنگ آبي فيروزهاي را بر ساير رنگها برتري داده و مورد توجه قرار ميدادند؛ و همراه با تلفيق آجر از كاشيهاي فيروزهاي رنگ استفاده ميكردهاند، به نحوي كه قطعات كاشي چون نگيني رنگين در ميان سطح آجري قرار ميگرفت.
آغاز استفاده و بهرهگيري از كاشي در معماري عهد اسلامي به درستي روشن نيست. بررسيها و كاوشهاي محوطهها و شهرهاي اسلامي حكايت از آن دارد كه از اواخر قرن چهارم هجري هنرمندان با ساخت كاشي و نحوه لعابدهي آن آشنا بودهاند. همچنين در بعضي منابع تاريخي و ادبي ميخوانيم كه استفاده از كاشي در آرايش بناها در اوايل اسلام مرسوم و متداول بوده است ... در كاوشهاي جرجان ودر يك بناي مذهبي متعلق به قرن چهارم و پنجم هجري صدها قطعه آجر تراشدار به دست آمد كه داراي لعاب فيروزهاي بود. همچنين در بين كاشيهاي مكشوفه تعدادي كاشي كتيبهاي با نوشته كوفي شامل سورههاي قرآن، برنگ فيروزهاي مشاهده شد (كياني. 1366، ص343).
با توجه به مدارك موجود هنر كاشيكاري اسلامي تداوم طبيعي هنر كاشيكاري ايران باستان است.
طاقنماهاي تزئيني در معماري ايران: طاقنما، همان طور كه از نامش روشن است، نمود و نمايش طاق (بيشتر به معني قوس) و در حقيقت نشاني از آن است. طاقنما ميتواند واقعي يا نمايشي يعني براي جا دادن پنجره يا برجسته نشان دادن آن و يا در برگرفتن يك مشبك باشد و يا صرفاً براي خوشنمائي و زيبائي سطح ديوار بكار رود. همچنين طاقنما ممكن است استحكامي يا تزئيني درنظر گرفته شوند (زماني. 1363، صص 5ـ8).
همانطور كه معماري اسلامي ايران در جنبههاي مختلف تداوم معماري ايران پيش از اسلام است، عنصر طاقنما نيز سابقه طولاني در دوره ما قبل از اسلام دارد. در معبد چغازنبيل (مربوط به قرن 13ق.م) طاقنماهاي واقعي و متعددي ساخته شده است (شکل ش3). در هزاره اول ق.م در بناهاي حسنلو، باباجان تپه، نوشيجان تپه نيشهاي تزييني وجود دارد که به نوعي يادآور طاقنماهاي تزييني است. طرحهاي طاقنما مانند و نيشهاي تزييني در معماري هخامنشي و بناهاي زندان سليمان، کعبه زردشت و تخت جمشيد نيز استفاده شده است.
در دوره پارتي در نتيجه تحول و تكامل معماري و مصالح بكار گرفته شده، ساخت طاقنماهاي تزئيني و استحكامي افزايش مييابد به نحوي كه در اكثر بناهاي اين دوره از نسا و كوه خواجه تا آشور و نيپور و سلوكيه و هترا طاقنماها را ميتوان مشاهده کرد (شکل ش15).
طاقنماهاي تزئيني در دوره ساساني نيز همچنان ادامه يافت كه بهترين نمونههاي آن 64طاقچه تزئيني است که در کاخ بيشاپور اجرا شده است (شکل ش20). در نماي طاق كسري طاقنماها در پنج رديف افقي (شکل ش 15)، و در جرز ايوان بزرگ تخت سليمان طاقنماهايي مشابه انواع اسلامي کار شده است (شکل ش21).
در دوره اسلامي اين عنصر تزئيني بطور گستردهاي در بناهاي مختلف مورد استفاده قرار گرفت که با توجه به مباحث مطرح شده تداوم انواع دوره قبل به شمار ميآيند.
نتيجهگيري
با مطالعه عناصر مختلف معماري دوره اسلامي (پلان، پوششهاي طاق و گنبد و تزيينات معماري) و بررسي سابقه اين عناصر در معماري قبل از اسلام ميتوان به اين نتيجه رسيد که معماري اسلامي ايران عليرغم تفاوتهاي شکلي و نيز ظهور گونههاي جديدي از بناها، در اجزا و عناصر و تزيينات و نيز تکنيکهاي مورد استفاده، تا حدود زيادي تداوم طرحهاي ايران قبل از اسلام را نشان ميدهد. با اين حال معماري اسلامي ايران،عليرغم وامگيري از دوره قبل در زمينههاي مختلف تکنيکي، اجرا، طرح و پلان و تزيينات معماري، پيشرفتهاي بسيار چشمگيري داشته که با مقايسه بناهاي سده چهارم و پنجم هجري با نمونههاي قبل از اسلام، ميتوان به آن پي برد که البته اين نيز تا حدود زيادي روند منطقي هنر و معماري را نشان ميدهد.
منابع
استروناخ، ديويد (1379)، پاسارگاد، ترجمه حميد خطيب شهيدي، تهران، سازمان ميراث فرهنگي
امام شوشتري، محمدعلي (1348)، «بررسي نفوذ شيوه معماري ايراني در معماري اسلامي بر پايه نوشتههاي تاريخي»، باستانشناسي و هنر ايران، ج 1، ش2، صص18ـ23.
پرادا، ايدت (1358)، هنر ايران باستان، ترجمه يوسف مجيدزاده، تهران، دانشگاه تهران.
پيرنيا، محمدكريم (1350)، «طاق و گنبد»، هنر و معماري، ش11ـ10، صص 31ـ40.
ــــــــــــ (1369)، شيوههاي معماري ايراني، تهران، موسسه نشر و هنر اسلامي.
ــــــــــــ (1371)، آشنايي با معماري اسلامي ايران، تهران، دانشگاه علم و صنعت.
تجويدي، اكبر (1345)، «تداوم در معماري ايران»، هنر و مردم، س10، ش111، صص2ـ17.
زماني، عباس (1351)، «در مساجد ايران نقشه سبک بدوي عرب وجود ندارد»، هنر و مردم، س10، ش116، صص 22ـ29.
ــــــــــ (1352)، «طاقنما و نغول تزييني در آثار تاريخي اسلامي»، هنر و مردم، س11، ش127، صص 27ـ38.
ــــــــــ (1355)، تاثير هنر ساساني بر هنر اسلامي، تهران، اداره کل وزارت فرهنگ و هنر.
ــــــــــ (1363)، «مناره و منار تزييني در آثار تاريخي اسلامي ايران»، در معماري ايران، به کوشش آسيه جوادي، ج2، تهران، مجرد، صص 701ـ711.
سرفراز، علياكبر (1372)، ويژهنامه كنگره باستانشناسي بيشاپور، تهران، دانشگاه تهران، دانشكده ادبيات و علوم انساني، ستاد برگزاري كنگره بيشاپور.
فاضل، محمود (1363)، « پيدايش مناره در اسلام»، در معماري ايران، به كوشش آسيه جوادي، ج 2، تهران، انتشارات مجرد، صص 691ـ699.
فلاري، اس (بيتا)، « مسجد نائين»، ترجمه كلود كرباسي، اثر، ش 22 و 23، صص 151ـ167.
كالج، مالكوم (1357)، پارتيان، ترجمه مسعود رجبنيا، چ2، تهران، سحر.
كياني، محمد يوسف (1366)، معماري ايران در دوره اسلامي، تهران، سمت.
گدار، آندره (1371)، آثار ايران، 4 ج،ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، آستان قدس رضوي.
گيرشمن، رمان (1370)، هنر ايران در دوران پارت و ساساني، ترجمه بهرام فرهوشي، تهران، علمي و فرهنگي.
ـــــــــــ (1373)، چغازنبيل، ترجمه اصغر کريمي، تهران، سازمان ميراث فرهنگي.
مخلصي، محمدعلي (1366)، «منارهها» در معماري ايران اسلامي، به كوشش محمد يوسف كياني، تهران، جهاد دانشگاهي، صص 91ـ274.
مصطفوي، محمدتقي (1350)، استمرار در هنر معماري ايران، تهران.
نگهبان، عزت ا.. (1372)، حفاري هفتتپه دشت خوزستان، تهران، سازمان ميراث فرهنگي.
واندنبرگ، لوئي (1348)، باستاشناسي ايران باستان، ترجمه بهرام فرهوشي، تهران، دانشگاه تهران.
ورجاوند، پرويز (1363)، «استمرار هنر معماري و شهرسازي ايران پيش از اسلام در دوران اسلامي»، در معماري ايران، به کوشش آسيه جوادي، ج 1، تهران، مجرد.
هرمان، جورجينا (1373)، تجديد هنر و تمدن در ايران باستان، ترجمه مهرداد وحدتي، تهران مرکز نشر دانشگاهي.
هوف، ديتريش (1366)، «گنبدها در معماري اسلامي»، ترجمه كرامتا.. افسر و محمديوسف كياني، در معماري ايران دوره اسلامي، به كوشش محمديوسف كياني، جهاد دانشگاهي، صص 397ـ404.
ـــــــــــ (1366)، «فيروزآباد»، ترجمه كرامتالله افسر، در شهرهاي ايران، ج2، به كوشش محمديوسف كياني، تهران، جهاد دانشگاهي، صص 75ـ98.
هينز، والتر (1371)، دنياي گمشده ايلامي، ترجمه فيروز فيروزنيا، تهران، علمي و فرهنگي.
Dyson .R .Jr (1989). "the Iron age architecture an Eassay." In Expedition vol(31). PP. 107-126.
Goff. Clare (1977). "Excavations at BaBajan. The architecture of the East monud 1. level II, III. Iran vol(xv), PP. 103-139 London.
Gotthell, R.J.H (1909-10). "the origin and history of the minaret. In journal of the American original soc. 30th vol. PP. 132-59.
Pope. A. U (1939). a survey of Persian art ."vol(1) oxford university Prss
Stronach, David and michel Roaf (2007). “The Major Buildings Of The Median Settlement”, London.