تأثیر اندیشههای جدید غرب بر تحول امور خیریه (از مشروطه تا روی کار آمدن دولت رضاشاه)
نویسنده: محمد بقائی شیرهجینی، دکتر الهام ملکزاده
چكيده
پس از انقلاب مشروطه و به دنبال ورود انديشههای جديد متأثر از تحولات اروپا، تغييرات اجتماعي ايران، آهنگ تندتري به خود گرفت. توجه به امور خيريه و ايجاد مراكز و نهادهائي با كاركردي عام المنفعه مفهوم تازهاي يافت كه با اشكال سنتي مبادرت به اقدامات خيريه فرق میكرد. در اين زمان، نقش آفريني اجتماعي كه انجام كارهاي خيريه به عنوان يكي از بروزات آن تلقي میشد،اقشار مختلف اجتماع اعم از تجار و ثروتمندان، زنان كه به نسبت دوران قبل از رشد سياسي و اجتماعي بيشتري برخوردارشده بودند، نمايندگان مجلس كه به عنوان بازوهاي اجرايي حكومت قانون دست اندركار پياده كردن شعارهاي مساوات طلبانه و برقراري امكانات در بين اقشار جامعه بودند، بر روند انجام كارهاي عام المنفعهای تأثير نهادند و خود از تغييرات بنيادين نظام جديد و الگوهاي نوين برگرفته از غرب متأثرگشتند. اينك درتحولات سياسي بحبوحه انقلاب مشروطه كه عملأ زمينـﺔ ايجاد مؤسسات خيريه نوين با فعاليتهاي متفاوت را در ايران فراهم آورد، رويکرد جديدي به اقدامات پايدار و هدفمند که دخالت دولت را به فصل تازه حضور نهادهاي سياسي در حيطه حقوق شهروندي و توجه به مشکلات اجتماعي وارد میكرد، معنا يافت. اين مقاله با تكيه بر روش پژوهش مبتني بر استفاده از اسناد و مدارك منتشر نشده به عنوان منبع اصلي و با رويكردي تاريخي و منتقدانه، بر آن است تحولات جامعـﺔ ايران و به دنبال اين تحولات سياسي و اجتماعي؛ نفوذ و تاثيرگذاري افکار اصلاح طلبانه و مشروطه خواهانه را که به روي کار آمدن نظام جديد سياسي انجاميد مورد بررسي قرار دهد. ضمن اين كه روند استقرار اين تفكرات كه با استعانت از روح حاکم بر وقف و مشارکت نخبگان مردم در حوادث اجتماعي، نوع جديد بهره گيري از موقوفات را شكل و طرحي تازه داد مورد مطالعه و تحليل قرار دهد. معابر ورودي اين تفكرات و كاربست آنها در مقوله كمك به همنوع و انجام كارهاي خير با تلقي تازه از توجه به خيرات و مبرات كه اينك الزاماَ رويكردي مذهبي نداشت، از ديگر مباحثي است كه همراه با چگونگي اجرا نمودن كارهائي كه تا كنون جنبهای مردمي داشت، اينك در قالب وظايف دولتي و با پيگيري نمايندگان مجلس يه عنوان مهم ترين نماد مردمي مشروطه، در اين مقاله مورد بحث و بررسي قرار خواهد گرفت.
واژگان كليدي: مشروطه، امور خيريه، انديشههای جديد، عام المنفعه، رضاشاه.
مروري بر وضعيت امور خیریه تا پیش از انقلاب مشروطه
هم زمان با روي كارآمدن دولت قاجار، سیاست دولتهای استعماری غرب و قرار گرفتن ایران در موقعیتي سوقالجیشی، دولتمردان قاجار در اين مقطع خاص از تاریخ، با تحولات عميقي در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اداری و کلیه شؤون زندگي رو به رو شدند (حائری،1372: 231). با توجه به موضوع مورد نظر اين نوشتار، میتوان به وقف به عنوان يكي از مصاديق اجتماعي مشاركت مردمي و همچنين با صبغهای مذهبي، كه در تلاطمهای سياسي پس از دوران نادر و حمايتهای شخص كريمخان، با رويكردي جديد در دوران قاجار رو به رشد نهاد اشاره كرد، كه در افزایش سازمانی وقف و رواج دوباره فعالیتهای مبتنی بر کارکرد موقوفات، حوزهای كه در اين مقاله بدان پرداخته میشود، موجوديت يافت (مصطفوی رجالی، 1351: 54).
به دنبال بحرانهای ناشی از شکستها و تحمیل خسارات جبران ناپذیر متأثر از جنگهای ایران و روس و در رویاروئی با وقایع جهانی، اولین گامها و تلاشهای نوگرایانه برای کسب ترقی و دستیابی به معابر پیشرفت ایران از سوی صاحب منصبان موجهی چون عباسمیرزا و قائم مقام فراهانی برداشته شد (کسرائی، 1379: 5ـ255ـ256). اقدامات محدودی که به دلیل نبود افراد کارشناس و مراکز آموزشی معتبر، منجر به اعزام گروهی متشکل از چند نفر معدود با هدف فراگیری علوم و فنون جدید و مترقی جهان، راهی اروپا شدند (اعتمادالسلطنه، بی تا: 117). در دوره صدارت میرزا تقیخان امیرکبیر جهت کاهش هزینههای مالی دانشجویانی که در اروپا به سر میبردند، همچنین به منظور فراهم کردن زمینه مناسبتر و بیشتر برای تحصیل افراد مستعد، به استخدام معلمان اروپائی و به کارگیری آنان در مرکزی که به همین منظور ساخته شد مبادرت شد. بدین وسیله زمینههای اولیه ارتقای سطح آموزش با ایجاد (دارالفنون) در ایران فراهم شد که به مثابه نخستین دانشگاه ایرانی به شمار میرود که دانش آموختگان آن درسطح علمی خوبی قرار داشتند (همان: 117).
ورود اندیشههای جدید، کم کم به حوزههای اجتماعی تسرّی یافت و افراد خواهان برقراری این اندیشهها، علاوه بر انجام اصلاحات در نهادهای حکومتی، بهبود اوضاع عمومی جامعه و دسترسی به امکانات برابر مانند استفاده از فرصتهای آموزشی،رفاهی وبهداشتی را خواستار شدند. در صورتی که این خواستهها تحقق هم مییافت، باز کسانی بودند که به واسطه فقر و عدم مکنت، از شرایط مطلوب برای استفاده از این امکانات برخوردار نبودند. در نتیجه در این زمان نگاه تازه دیگری به وظایف و نقش حکومت در جامعه بهوجود آمد که انتظار داشت در رفع این معضلات تمهیدات لازم در نظرگرفته شود. اقداماتی که از قبل در قالبهای مذهبی چون خیرات و مبرات، موقوفات و دستگیری از مستمندان وجود داشت. اینک از سوی افراد اندیشمند جامعه، متشکل از رجال متجدد قاجاری و تحصیل کردههای اروپا رفته، متأثر از تحولات مدنی اروپا، تفکراتی نوین نسبت به مسائل اجتماعی و رفع نقیصهها و کاستیهائی که به عنوان یک ضرورت تلقی میشد به وجود آورد. از دوره ناصرالدین شاه اولین بارقههای اندیشههای اصلاحی و کمی بعد از این در دوره مظفرالدین شاه، همگام با جریان مشروطه ورود مفاهیمی جدید چون تلقي افراد از زندگی، اجتماع، سیاست و اقتصاد با رویکردی قانونمندانه و بدون در نظر گرفتن ابعاد مذهبی و تشکیلاتی موجودیت یافت. از آن پس جدای از مقوله وقف، مراکز و مؤسسات عامالمنفعه و خیریه متعدد مردمی و دولتی ایجاد شدند که با ساختاری منظم و در مکان و زمانی معین و با حضور افرادی مشخص چون: بینوایان، ایتام، زنان بی سرپرست، ناتوانان و بیماران؛ آغاز به کار کردند. این تشکیلات در زمان ناصرالدین شاه تحت عنوان «وزارتخانه وظایف و اوقاف»، رسیدگی به امور کشور را عهدهدار بود (اعتماد السلطنه، 1367، ج3: 1809ـ1810).
در این دوره اقدامات خیریهای که به مرور در جامعه به انجام میرسید نشان از عملکرد جدیدی داشت که مقوله خیرات و کارهای عامالمنفعه را دستخوش تغییر مینمود. حرکت آرامی که حاکی از توجه افراد خیّر به معضلات اجتماعی چون وجود افراد بی سرپرست و سرپرستی نمودن کودکان فقیر و سرگردان در خیابانها را با تلاش برای رفع نیازهای اولیه زندگی چون؛ تأمین خوراک و پوشاک تشکیل میداد. در گامی جدیدتر و با تغییر در بینش افراد نیکوکار نسبت به ضروریات زیست این افراد، توجه و اهتمام به سامان دادن وضعیت آموزشی کودکان بی بضاعت بود. با این نیّت که در ازای کسب دانش و سواد از فقر و مسکنت اجتماعی آتی در جامعه کاسته شود. علاوه بر ایجاد عرصههای نوین نقش آفرینی افراد متمکن در انجام کارهای خیریه در قالب اقدامات خود جوش مردمی، از سوی رجال حکومتی اعم از شخص شاه و سایر طبقات عالی رتبه کشوری در سطح پایتخت و شهرهای دیگر نیز تحول و تحرکات تازهای دیده میشد.
انقلاب مشروطه و تاَثير آن بر امور خیریه
پس از پيروزي انقلاب مشروطه و روي كارآمدن نخستين كابينه دولت به رياست ميرزا نصراللهخان مشيرالدوله، هشت وزارتخانه تشكيل شد و اداره اوقاف در زير مجموعه ادارات تابعه وزارت علوم جاي گرفت (عاقلي، 1369، ج 1: 21، 24، 26) تا به منظور رفع نیازهایی که شرایط خاص ایران اقتضا میکرد درباره آنها تصمیمات دقیق تری گرفته شود. در سال1324 ه.ق مجلسي به نام مجلس حفظالصحه دولتي ايجاد شد. یکی از اقدامات این مجلس، وضع مقررات قرنطينه بنادر و نقاط مرزي ایران بود (صديق،1342: 28؛ الگود،1371: 571). در سال 1329 ه.ق/ 1911م نیز شوراي بهداشتي تهران كه از ادارات وابسته به مجلس حفظالصحه به شمارميرفت براي اولين بار براي«صحت عمومي» بودجـﺔ مخصوصي تعيين نمود، چون چنين تصميماتي جهت رفاه حال عموم انجام ميشد (همان كتاب: 571)، تمام اموري كه بعدها جنبـﺔ عامالمنفعه يافتند تحت الشعاع این شرایط تازه قرار گرفت. از جمله پس از استقرار حكومت مشروطه در ايران، براي اولين بار تشكيلاتي به نام «بلديه» شكل گرفت. با تصويب (قانون اداري وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه) در جلسـﺔ مورخ 28 شعبان سال 1328ﻫ.ق/11شهريور سال1289ﻫ.ش؛ مجلس شوراي ملي، (اداره اوقاف) به عنوان يكي از ادارات تابعـﺔ وزارتخانه تازه تأسيس معارف شروع به فعاليت كرد و در روند تحولاتي که جامعه با آنها رو به رو بود، به مرور و به دنبال اين تحولات سياسي و اجتماعي؛ چون افکاراصلاح طلبانه و مشروطه خواهانه که به روي کارآمدن نظام جديد سياسي در ايران گرديد، اين بار با استفاده از روح حاکم بر وقف و مشارکت نخبگان مردم در حوادث اجتماعي، نوع جديد بهرهگيري از موقوفات از جمله استفاده از وقف به عنوان روزنه ورود به بخش خصوصي عرصه بروز و ظهور يافت. در اين دوره جامعه ايران آهنگ تجديد و تجدد گرائي و نو آفريني میسرود و سير آن به تدريج تندتر هم میشد. مفاهيمي مانند؛ حقوق مردم، نقش مردم در نظام سياسي و اجتماعي، تأسيس نهادهاي مدني مثل مجلس شوراي ملي، روزنامه و دهها مقوله جديد مطرح شده بود. وقف که مفاد آن ورود اقشار مردم در نهادهائي که تاکنون در دست دولت بود، با مفاهيم و مقولات فوق تناسب مثبتي پيدا کرده بود، به زودي به عنوان محل تازهای درآمد که افراد میتوانستند از طريق آن به حقوق مدني خود دست يابند.
با اين اوصاف، میتوان این جمع بندی را از روند رو به تحول وقف و سازمان اوقاف دردوره قاجار بهدست داد که بدون ترديد وقف از همان آغاز تشکیل پایتخت جدید ایران (تهران)، نقشي اساسي و غير قابل انکار داشت. در نظام سنتي قاجار اغلب مراکز و تشکیلات شهری در قالب وقف و متکي به نظام وقف عمل میکردند. نظامي که از يک سو، به شكل غير دولتي و از سوي ديگر، پس از اجراي صيغه وقف به صورت نيمه مردمی (غیرخصوصي) عهدهدار فعاليتهای متعدد میشدند. موقعيت اجتماعي واقفان نيز حکايت از آن دارد که از طبقات مختلف جامعه از جمله دولتمردان، تاجران، زمين داران، روحانيان و مردمان خيّر بودند. از اين رو، آنها توانسته بودند قدرت بزرگي در جامعه پيدا کنند وکارهاي مهمي انجام دهند. نياز و اهداف آنها موجب به وجود آوردن نهادهاي بزرگ و کوچک وقفي با کارکردهاي مختلفي شده بود که به راحتي و سادگي قابل معارضه با آن نبودند. همچنين اغلب عوايد موقوفات تحت نظارت نيکوکاران (در مقايسه با دوران رضاشاه که دولت تصدي اين امر را از آن خود كرده بود) اداره میشد و بر اقتدار اين نهاد تحت نظارت روحانيت مورد اعتماد مردم میافزود. ميزان موقوفات اين دوره نيز در مجموع حکايت از رويکرد مردم در بخشهای مبتني بر اعتقادات مذهبي و شرايط اقتصادي داشت. اعيان و اشراف که به لحاظ تأمين امنيت دارائيها و داشتن تمکن مالي بيشترين مشارکت را در امر وقف داشتند، اين فرضيه که اعيان و اشراف کمتر پايبند احکام دينياند و در نتيجه کمتر وقف میکنند، به نوعي تحت الشعاع قرار داد.
گروهي ديگر که در وقف و انگيزههای شكلگيري وقف حضور فعالي داشتند، زنان بودند که موقوفات کوچک و محلي به ويژه موقوفاتي در تهران به نام آنان ثبت شده است. در فهرست راهنماي وقف نامههای استان تهران با تمرکز بر دوره قاجار تعداد 1160مدخل موجود است که از اين تعداد حدود170 مورد (15درصد) به نام زنان ثبت شده است. هويت آنان نيز با توجه به نام، عنوان و نحوه معرفي آنها دراسناد به جاي مانده، بدون استثناء از اشرافي بودن يا به طور کلي از طبقات برخوردار جامعه تهران آن زمان حکايت میکند. همه آنان به زيارت خانه خدا رفته و از اين رو، از جايگاه معنوي تشرف به مكه هم برخوردار بودند (ورنر،1378: 115ـ122). نوع مصارف موقوفاتشان اعم از کمک به فقرا (به صورت خيلي کلي و بدون بيان چگونگي خرج عوايد که شامل سادات و غير سادات میشد)، کمک به تعزيهداري صرفاْ در بخشهای خيريه وقف شده است. نکتهای که در اين رقبات وقفي قابل مشاهده است، اين که واقفان مذکور گر چه خود مؤنث و متولي موقوفات خويش بودند؛ امّا دختران خود را به عنوان متولي قرار نداده و حتي از اعقاب مؤنث خود در اسناد نامي به ميان نياوردهاند. اين موقوفات به مثابه نموداري از مشارکت زنان طبقات بالاي اجتماع در فعاليتهای اقتصادي و اجتماعي دوره قاجار است.1
دوران حکومت کوتاه ولی پرتنش و سرکوبگرانه محمد علیشاهي كه منجر به جلوگيري از اقدامات فرهنگي و عامالمنفعه رجالي چون ميرزا عليخان امينالدوله ميشد، و احساس نياز جامعه و ضعف بيش از حد زمامداران كه باعث قدرت و اشتياق روز افزون مردم شده بود و زمينههاي مادي و معنوي انقلاب مشروطه كه دروازه دنياي نو براي ايرانيان را فراهم آورد.
از جمله عوامل متعددي كه در فراهم آوردن زمينه لازم تغييرات و اصلاحات اجتماعي، بهداشتي، سياسي جامعـﺔ ايراني حائز اهميت تلقی میشد. انتشار مقالات با هدف آگاهي بخشي و روشنگري در روزنامههای فارسي و مطبوعات را باید در همین راستا دانست که در مورد تأسيسات عامالمنفعـﺔ موجود اروپا مطالب بسيار نوشتند و در داخل بازتاب مطلوبي یافت. هم چنين گفتار مأمورين دولتي و تحصيل كردههای فرنگ رفته، تجار اروپا ديده و روحانيان دنيا ديدهای كه در سفرهاي خود با شرايط تمدني، آباداني، عدالت، بهداشت، حقوق انساني موجود در اروپا و ساير دول آشنا شده و در بازگشت به وطن از آن چه كه ديده و تجربه كرده بودند سخن راندند و به تدريج فوايد دست يابي به تمدن اروپايي را در اذهان تودة مردم روشن كردند. ديدگاههای شفاهي و مكتوب رجال و دولت مردان، فرهنگ دوستان، روحانيان، تجار، انجمنهای مردمي، مبلغان مذهبي، استقرار نظام مشروطه دركشور، ايجاد نهادهاي رسمي دولتي و احزاب سياسي، ترجمه كتابها و سفرنامهها و اطلاعات بسيار درمورد امور خيريه كشورهاي ديگر از جمله عوامل تأثيرگذار بر امور خيريه نوين در ايران به شمار میرفتند. بنيان گذاران امور خيريه جديد و مؤسسات عام المنفعـﺔ نوين از ميان گروههای اجتماعي گوناگون برخاسته بودند و بيش از ديگران نقش داشتند. در مراحل بعدي میتوان از صاحبان حكومت و مالكان بزرگ نام برد. همچنين گروههای روشنفكر و انديشمنداني كه متأثر از شنيدهها و ديدههای خود در دول اروپايي و به دنبال بستر مهيايي كه در هنگام استقرار نظام مشروطه دركشور فراهم شده بود از ديگر گروههای بنيانگذار امور خيريه جديد به شمار میروند.
در اقدامات عامالمنفعه و خيريـﺔ عصر قاجار، به تفاوتهای منطقهای بر میخوريم كه ناشي از انديشههای حكام ايالات مختلف بوده و شرايط اجتماعي و اقتصادي و سياسي هم در آن دخيل بوده است. به طور مثال: شرايط اجتماعي و اقتصادي و سياسي حاكم بر كرمان (در ابتداي سلطنت شاهان قاجار) آن شهر را به ويرانه تبديل كرده و حاكمان، حتي فتحعلي شاه قاجار را متوجه اين قضيه نمود. به گونهای كه بيم آن داشتند در صورت عدم رسيدگي به اوضاع مردم آن خطه و نواحي محدودة آن از سرزمين ايران منتزع شود. ازاين رو، احساس نياز به اقدامات خيريه موجب گرديد فتحعلي شاه وحكام محلي در انجام امور عامالمنفعه پيش قدم شوند. اين در حالي بود كه در برخي ولايات همچون رشت و سيرجان اوضاع گونهای ديگر بود. با تكيه به اسناد میتوان ادعا كرد كه بودجـﺔ امور خيريه و مردمي در حساب بودجـﺔ دولتي برخي مناطق مانند رشت بسياراندك بود. در نتیجه مردم محلي رأساً بودجهای براي عوايد عمومي درنظرگرفتند و به اماكن خيريه ومدارس ملّيه توجه میكردند. در ارتباط با مشكلات و موانع امور خيريه نيز بايد يادآور شد كه امور خيريه جديد با دشواريهای زيادي از قبيل؛ مشكلات مالي اختلافات بين اعضاي موسس و كارگزاران مخالفتهای اجتماعي و عدم امنيت اجتماعي مواجه بود. مخالفتهایی كه بعضأ حتي به طرد شغلي و اجتماعي بنيانگذاران امور خيريه جديد منجر میشد و چه بسا به صدور حكم تكفير آنها میانجاميد. از اين رو، در مواجهه با مشكلات مقاومت میكردند و در واقع به مثابـﺔ سد شكنان عمل كردند و سنگ بناي تحولات بعدي جامعـﺔ ايراني را به سختي بنا نهادند. اگر چه آن گونه كه شايسته بود، نتيجـﺔ اقدامات خود را به نظاره ننشستند، ولي باني حركتي شدند كه زمينـﺔ تداوم آن براي نسلهای بعد فراهم آمد و فضاي جامعـﺔ ايران را براي پذيرش آن فراهم كرد.
روند حركت اين امور نهايتاً به قرار گرفتن در چارچوب مقررات و انسجام قانونی دوران پس از مشروطه انجامید. علاوه بر آن، با جدا شدن کارکرد دو بخش موقوفات به طور خاص با موسسات خيريه نوین که عملکردشان الزاماً با یکدیگر هم عرض نبود، به وجود آمدن دو دسته مؤسسات خيريه مقطعي و مؤسسات خيريه پايدار را در پی داشت. از جمله حوزههای خاص مربوط به هر یک از انواع مذکور میتوان به موارد زير اشاره نمود که موسسات خیریه مقطعی در زمانی معين و براي كاري مشخص تشكيل میشدند. به اين صورت كه عدهای از مردم گرد هم جمع میشدند تا با همكاري هم مدرسه بسازند يا پلی را بنا کنند، و یا به ساختن آب انبار مشغول شوند. زماني هم كه اين امور پايان میيافت، اين گروه متفرق میشدند.
در شکل دوم که به موسسات خیریه پايدار موسوم هستند، مجموعه کارهای خیر با توجه به اساسنامه و برنامه كار و هدف هيأت امنا و ضوابط خاص مربوط به كار انجام میشد. اين مؤسسات كه داراي انتظامات جديدي بود، از تحولات پس از انقلاب مشروطيت وتأسيس مجلس شوراي ملي تأثير پذيرفته بودند (ضوابطي كه پس از تنظيم قوانين و تصويب آن در مجلس شورا به مرحله اجرا در میآمدند و تا پيش از آن سابقه نداشت).
در دوره قاجار دانش وقف کمي متحول شد. علت آن يکي راه يافتن واقفان فرهيخته و نخبه به جامعه وقف بود. ديگری افزايش تعداد جامعه روحاني و راه يافتن آنها به همه شهرها و اکثر روستاها و توصيه آنها به وقف و ديگر موارد مبتني بر موقوفات بود. افرادی مانند عبدالحسين ميرزا فرمانفرما که از تحصيلات جديد برخوردار بود و کاملأ با شرايط جهاني و وضعيت جامعه و فرهنگ ايران آشنائي داشت، وقتي وارد عرصه وقف شد سعي در تجديد نظر در روشها و موضوعات کهنه وقف نمود. به اين معنا که با رويکرد واقع بينانهای مبتني بر ضرورتها و نيازهاي روز جامعه تلاش کرد روشهای جديدي از مصاديق وقف را در خدمت مردم به کار گيرد. يکي از مهمترين و بزرگترين نمونهها وقفنامهای از وي تحت عنوان انستيتو پاستور است. توسعه تعداد نفرات روحانيت و رشد سريع مدارس طلاب به فعاليت مضاعفي که از اين ناحيه منتشر میشد نيز قابل ذكر است. حل و فصل كارهاي مردمي و ثبت موقوفات و املاک، شرايط ممتازي را براي روحانيت به وجود آورده بود و با پيدايش مرجع کل نيز پديده نوظهور ديگري به اين مجموعه افزوده بود. در واقع به دقیقتر شدن تصميماتي انجاميد که عملأ در دوره پهلوي از تمام فعاليتهای آن جلوگيري بهعمل آمد. در دوران قاجار هيچ مركز دولتي تحت عنوان دارالايتام وجود نداشت. تنها پس از بازگشت ناصرالدین شاه از سفر اروپا بود که با توجه به دیدارش از مؤسسات رفاهی و خیریه آن جا و مشاهده طرز مراقبت و نگهداری کودکان یتیم، در صدد برآمد در ایران دارالایتام یا پرورشگاهی بسازد (بابائی، ناصر و دیگران، 1369:45). اما روند رو به رشد آگاهي از تحولات مدني و بخشهای رفاهی ـ اجتماعي غرب در سالهای پس از مشروطه، موجب آشنايي با بسياري از اين پديدهها شد و به عنوان اولین اقدام عملی از سوی حکومت بعد از تشکیل مجلس شورای ملی، به عنوان یکی از نمادهای استقرار نظام مشروطه لایحهای بود که توسط نمایندگان تجار تهران برای ایجاد مدرسه مخصوص ایتام به مجلس ارائه شد تا با کمک مالی نمایندگان تأسیس شود (صورت مذاکرات دوره اول مجلس شورای ملی: 404). غیر از این موارد تا پیش از ایجاد بلدیه، باید تنها از خیرین و افراد متمکن به عنوان حامیان کودکان یتیم و فقیر یاد کرد. بدين ترتيب که این اشخاص بنا به شرایط مالیشان متکفل مخارج يک يا چند نفر از ایتام شده، يا اين که در حد توانشان چند نفر را در خانه خود نگهداري میکردند. همچنین ممکن بود فرد متمولي خانهای جهت نگهداري کودکان بی سرپرست و یتیم فراهم كرده متقبل مخارجشان شود. برخی اوقات هم فرد خيري یافت میشد که يتيمي را به فرزندي قبول کند. به هر حال تفکر واحدی که بین همه این اشخاص دیده میشد این بود که: «بچه يتيم رانبايد آزرد» (شهري،1369، ج2: 587).
تاَثير انديشههای جديد غرب برتحول امور خيريه
به دنبال روند آشنائي نخبگان و متجددان ايراني که با دنياي غرب در ارتباط بودند، از ناسيوناليسم استنباط خاصي شد و در دوران پيش و پس از مشروطه به مفهومي خاص، و در دوره رضا شاه در سطحي وسيع و به شکلي ديگر انعکاس يافت. کساني چون آخونداوف و آقا خان کرماني، از ناسيوناليسم به معناي وطن خواهي همراه با استقرار قانون نام بردهاند. قانوني که ريشه در عنصر ديگر ناسيوناليسم مورد توجه آنان (دين ايراني و قانون زند) داشت و به عنوان کامل ترين و مترقيانه ترين کيشهاي باستان شمرده ميشد (همان، 154ـ155). در بحبوحه تغييرات اجتماعي، سياسي هم زمان با انقلاب مشروطه، ناسيوناليسم مترادف مفهوم آزادي تلقي شد. در اين دوران گفتمان غالب با استبداد و مصاديق آن سر عناد داشت و به منظور دست يابي به آزادي درسطحي وسيع از اين پديده سخن ميراند. بيشترين تجلي ستيز با استبداد از طريق انتشار مطالب مقالات و نشريات آن دوره بروز میيافت. تاکيد تمام نوشتهها و تراوشات ذهني به مفهوم «حبّ وطن» و لفظ «وطن» مترادف با عنوان، «مادر» (توکلي طرقي،97:1382) بود. به اين ترتيب، عبارت «حب وطن به معناي دوست داشتن مادر» مصطلح شد. در اين راستا، قانون اساسي و متمم آن از سوي مشروطه خواهان و اصلاح طلباني که حقوق سياسي و اجتماعي مردم را پايمال شده میديدند، با هدف احياء و تأمين اين مهم تدوين شد. از آن جا که مصاديق عيني عقب ماندگي سياسي، اجتماعي واقتصادي ايران و فقر و تهيدستي توده مردم آزار دهنده بود (آوري، بي تا: 118ـ119)، انقلابيون وطن پرست وتجددخواه درصدد رفع اين عقب ماندگيها برآمدند. اين تفکر، ريشه مشکلات را در ناکارآمدي سياست حاکم بر ايران و استبداد حکومتي يافته بود. استبدادي که عملأ مانع بزرگي بر سر راه رشد و توسعه و پيشرفت محسوب ميشد. از اين رو، اعتقاد داشتند در صورتي استيفاي حقوق اجتماعي قابليت اجرايي دارد، که ابتدا آگاهي سياسي و اجتماعي مردم ارتقاء يابد، سپس خواست و اراده مردم مطالبه و محقق شود. اين روند مورد تاييد متجدداني بود که براي تحقق اهداف انقلاب مشروطه به منظور استقرار ناسيوناليسم ليبرال تلاش ميکردند (غني نژاد،1377: 31ـ32)، دقيقأ رويکردي که با نگاه غالب ناسيوناليسم متجدد دوره رضاشاه متفاوت بود. بررسي فرايند پيشرفت و توسعه سياسي، اجتماعي و اقتصادي دوره رضاشاه بيانگر اين نكته است كه: از نظر تئوري و سابقه تاريخي، رويکردها و مسائلي که در دوره پهلوي، زمينه و شرايط رشد و توسعه را فراهم كرد، ريشه در همين دوران داشت (بشيريه، 66:1380). در واقع انديشه تجدد که اصلاحات حوزههاي مختلف جامعه ايران را تشکيل ميداد، نقش مهمي در تحولات بعدي ايفا کرد (جهانبگلو، 14:1383)، تحولاتي که در مدرنيته غربي ريشه داشت. در اين دوره، بنيان انجمنهاي متعدد اجتماعي و فرهنگي و بهداشتي با مشارکت زنان و مردان نهاده شد و تعداد قابل توجهي مدرسه، درمانگاه و مراکز خيريه که در چارچوب اصلاح ساختارهاي مدني، قضائي، اجتماعي و وطن پرستي در تهران و شهرهاي ديگر و درمدت کمتر از سه سال تشکيل شدند، از جمله هنجارهاي جديد به شمار ميرفتند. پس از آن استقرار نظام مشروطه به عنوان پروژه اصلاحات نوين مطمح نظرآنان قرارگرفت. در اين اقدامات نقطه اشتراکي دیده میشد. بيشتر اين تحولات به فعاليت داوطلبانه ارتباط داشت. در بخش هائي که به حوزه خدمات اجتماعي، بهداشتي و رفاهي مربوط ميشداستفاده اصولي و مردمي از اعانات طبقات بالاومتوسط وابسته به خانوادههاي مشروطه خواه بود (Afary,1992:21-110) .
اما شرايط موجود، از ثبات لازم برخوردار نبود. در واقع ساختار کشور ايران عقب مانده بود. از توسعه اقتصادي و اجتماعي خبري نبود، ضعف طبقات و نيروهاي اجتماعي هم براي دولت راهي جز انجام اقدامات نوسازي و توسعه داوطلبانه باقي نگذاشته بود؛ در جستجوي اين چارهجويي بهترين گزينه استفاده از تمرکز منابع قدرت در دست دولت بود تا مشکلات عديدهای که در بخشهای سياسي، اقتصادي، اجتماعي وجود داشت از ميان برداشته شود و به منظور فراهم آوردن زمينه اصلاحات، اقدامي اساسي به عمل آيد. اين روند مورد قبول متجدداني بود که در راستاي انقلاب مشروطه براي استقرار ناسيوناليسم ليبرال تلاش ميکردند، يعني همان نقطهای که با نگاه غالب ناسيوناليسم متجدد دوره رضا شاه متفاوت بود. با بررسي فرايند پيشرفت و توسعه سياسي، اجتماعي و اقتصادي دوره رضاشاه، مشاهده میشود که از نظر تئوري و سابقه تاريخي،تحولات اجتماعي دوره پهلوي متفاوت و مترقيانهتر بود2 (بشيريه،1380: 66).
در اين راستا، روشنفکران و قشرهاي ترقي خواه جامعه براي يافتن راهي با هدف خروج از اين بن بست، و تشريح وضعيت آن دوره مطالب متعددي در نشريات و جرايد داخل و خارج از ايران منتشر كردند. اهداف وديدگاه اغلب نويسندگان رفع معضل و مبارزه با انحطاط و عقب ماندگي ايران و حذف موانع تحقق آرمانهای متجددان بود. روزنامه کاوه كه از جمله منتقدان بود، ضمن برشمردن وجوه تجدد و مفهوم تجددگرائي، به مصاديق رشد فرهنگي و نمود تجدد خواهي با الگوي غربي تأکيد میکرد و اعتقاد داشت تا زمينه فکري مناسب براي اجراي اقدامات و اصلاحات جامعه فراهم نشود و زمينههای تحقق يک جامعه مدني ايجاد نگردد، راه به جائي میبرد و براي جبران عقب ماندگيهای ايران، برخورد سياسي با اين مقوله بي نتيجه خواهد بود (روزنامه کاوه، 1339 ﻫ.ق:2). برعکس، بر آموزش عمومي ملت، حفظ وحدت ملي و مبارزه مداوم بر ضد امراض بدني و آفات اجتماعي مانند ترياک، الکل و دیگر مواد افیونی و مسکرات به عنوان مصالح ضروري براي ايجاد يک بناي جديد و محکم مدنيت تأکيد ويژه داشت (روزنامه کاوه،1340 ﻫ.ق:3).
از اين رو، ضروري بود با ياري نخبگان در مسير تجدد و هدايت به سوي پيشرفت قرار گيرند. در واقع انديشه تجدد در ادامه آن چه که اصلاحات حوزههای مختلف جامعه ايران را تشکيل ميداد، نقش مهمي در تحولات مدني با اصالت روشهای نوین غربي ايفا کرد (جهانبگلو،1383: 14). البته، در فرايند اجراي آن هر زمان که اهداف مترقيانه دولت و نخبگان با خواست و اراده مردم درتضاد بود، استفاده از زور و تحکم مشروعيت مييافت. شعار «براي مردم به رغم مردم» در اين مواقع کاملأ ملموس بود (معظم پور،1383: 183). مفهوم تجدد با الگوي غربي آن برهه، متفاوت بود. در حالي که قرائت تجددگراياني که آمال مترقيانه خود را در قالب نظامي مبتني بر آمريت و تمرکزگرائي ميسر ميديدند، بر قدرت دولت تأکيد داشت و خواهان اصلاحات از بالا و نظارت مستقيم دولت بود؛ مفهوم تجدد از ديد ناسيوناليستهای ليبرال در سايه آگاهي و آزادي و حکومت قانوني جستجو میشد که با توجه به شرايط اجتماعي و سياسي آن دوره در ايران زمينه بروز و ظهور نيافت.
دولت رضاشاه در شرايطي شکل گرفت، که لزوماً میبايست به نوسازي بپردازد. مطالبات انباشته شده گروههای اجتماعي گوناگون، ناکاميهای کابينههای بعد از مشروطه و چشمداشت نيروهاي اجتماعي و اکثريت نخبگان حامي دولت وي را برآن داشت که عهدهدار انجام پروژه نوسازي در ايران باشد و همگام با استقلال نسبي دولت امکان پرداختن به اين کار را فراهم سازد (اکبري،1384: 223). پس از نشستن رضا شاه بر تخت سلطنت با توجه به شرايط ايران، براي تحکيم و گسترش وحدت ملي، و تجدد و ترقي از پشتوانه سياسي و فرهنگي استفاده شد. اين رويکرد توسط رضاشاه با در پيش گرفتن حکومت مقتدرانه که از قبل افکار عمومي قابليت فهم و پذيرش آن را يافته بود و عملاً از سوی اعضای دولتش مورد تأیید و تشویق قرار گرفت، به اجرا درآمد. بدين ترتيب، با مهار موانعي که بر سر راه تحولات و توسعه وجود داشت، زمينه بهره برداري از اهرمهاي نوسازي فراهم گرديد (معظم پور،1383: 71).
دولت ايران در دوره رضاشاه و در مقايسه با دولت قاجار، از قدرت سياسي و اقتصادي بيشتري برخوردار بود. در آن زمان با بهره گيري از عناصر مهمي چون تکيه برقدرت نظامي، ديوانسالاري، ناسيوناليسم، عرفي سازي و باستان گرايي خاص آن دوره به اجراي برنامههاي نوسازي پرداخت (خليلي خو،1373: 99). شايان ذکر است اقدامات گسترده دوره رضاشاه زمينههاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي و در راستاي اصلاح امور در مقايسه با عصر قاجار، زياد است. اما از آن جا که رضاشاه فردي تحصيل کرده نبود، در حالي که طرفداران و حاميان وي نيز در همه زمينهها افکاري نوگرايانه نداشتند و از بسياري خصيصههاي تربيتي و رشد فکري جامعه عهد قاجار برخوردار بودند؛ آن چه که تحت عنوان اصلاحات اجرا شد، يادگاري از ميراث ايدئولوژيک قاجاري و به ويژه متاَثر از تحولات پس از انقلاب مشروطه، در دوره رضاشاه بود.
پینوشتها
1ـ در دوره رضاشاه نيز در عرصه مشارکت زنان اقداماتي صورت گرفت، هر چند که با توجه به سياستهای غيرمذهبي حاکميت در اين باره برنامهريزي دقيقي انجام نشده بود. اين امكانات به آساني به دست نيامد، بلكه با تحولات و بحرانهايي رو به روشد.
2ـ به اين معنا که در بحبوحه تحولات سياسي آن دوران کتابي تحت عنوان درسهای شهري يا تعليمات مدني براي کلاسهای پنجم و ششم به قلم سيد ضياءالدين طباطبائي تهيه شد که زير مطالب آن عباراتي چون؛ دولت ملي، حکومت ملي، آزادي قانون و شهروندي "يک شهروند" بايد به قانون احترام بگذارد و تعهدات دولتي خاص را بر عهده گيرد، برگرفته از انقلاب فرانسه با هدف ويژه و ادبيات سياسي خاصي درج شده بود (Kashani Sabet, 1997: 184). در سال1330 هـ.ق/ 1912 م براي تکميل ديدگاه سيد ضياء مطالب مهمي از قبيل؛ «... وطن پرستي در ايران همانند يک خانه است و همه شهروندان آن به يک خانه تعلق دارند و با هم برادر هستند. اگر چه زنان که نقش اجتماعي خانه داري دارند، از اين نقش محروماند. تأکيد بر خانواده و تقويت زنان در نقش ساختاري آن به عنوان حمايت گران اوليه جامعه وطن پرست، شرکت زنان را در فضاي عمومي بيشتر ميکند. زيرا که زنان به عنوان بازيگران مهم در ايجاد تجانس فرهنگ ملي به شمارميروند» به متون درسي افزوده شد (Burrel,1997:9؛Ibid,184).
منابع و مآخذ
1ـ آرين پور، یحیی، (1372)، از صبا تا نیما، ج1، چاپ چهارم، تهران: انتشارات زوار.
2ـ آوري، پيتر، (بي تا)، تاريخ معاصر ايران، ترجمه: رفيعي مهرآبادي، محمد، ج دوم، تهران: نشرعطايي.
3ـ احتشام السلطنه، محمود،(1367)، خاطرات احتشام السلطنه، به كوشش: موسوي، محمدمهدي، چ 2، تهران: زوار.
4ـ اعتماد السلطنه، محمدحسن خان، (بيتا)، المآثر و الآثار، افست از چاپ سنگي، تهران: انتشارات سنايي.
5ـ اعتماد السلطنه، محمدحسن خان، (1367)، تاريخ منتظم ناصري، تصحيح: محمد اسماعيل رضوانی، ج 3، تهران: دنياي كتاب.
6ـ اكبري، محمد علي،(1384)، دولت و فرهنگ در ايران1304ـ1357، تهران: مؤسسه انتشاراتی روزنامه ایران.
7ـ الگود، سيريل، (1371)، تاريخ پزشكي ايران و سرزمينهای خلافت شرقي، ترجمه: فرقانی، باهر، چ دوم، تهران: اميركبير.
8ـ اوشيدري، جهانگیر،(2535)، يادداشتهای كيخسرو شاهرخ، تهران: پرچم.
9ـ بابائی، ناصر و دیگران،(1369)، نگرشی بر پدیده بی سرپرستی و مشکلات فرزندان دور از خانواده، تهران: انتشارات سازمان بهزیستی کشور.
10 ـ بروگش، هاینریش، (1367)، سفر به دربار سلطان صاحبقران، ترجمه: کردبچه، حسین، ج 2.
11ـ بشيريه،حسين، (1380)، موانع توسعه سياسي در ايران، تهران: نشر گام نو.
12ـ بل،گرترود، (1363)، تصويرهايي از ايران، ترجمه: ریاحی،بزرگمهر، تهران: خوارزمي.
13ـ توکلي طرقي، محمد، (1382)، تجدد بومي و بازانديشي تاريخ، تهران: نشر تاريخ ايران.
14ـ جهانبگلو، رامين، (1383)، ايران در جستجوي مدرنيته، تهران: نشر مرکز.
15ـ حائری،عبدالهادی، (1372)، نخستین رویاروئیهای اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران: انتشارات امیرکبیر
16ـ حجت بلاغي، عبدالحجت، (1350)، تاريخ تهران (قسمت مركزي و مضافات شمالي)، قم: بينا.
17ـ خليلي خو، محمدرضا، (1373)، توسعه و نوسازي ايران در دوران رضاشاه، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهي شهيد بهشتي.
18ـ دولت آبادی، یحیی، (1361)، حيات يحيي، ج1، چ 3، تهران: فردوسي.
19 ـ رشديه،شمس الدين، (1362)، سوانح عمر، چ1، تهران: نشر تاريخ ايران.
20ـ رشديه، فخرالدين، (1370)، زندگينامه پيرمعارف رشديه(بنيان گذارفرهنگ نوين ايران)، تهران: هيرمند.
21ـ روزنامه ایران، 1288، ش58
22ـ روزنامه ايران، 1288،ش50
23ـ روزنامه شرف، ش44
24ـ کاوه، (1339ق)، دوره جديد، سال دوم، شماره 1.
25ـ کاوه، (1340ق)، اصلاحات اساسي و اصلاحات فوري، دوره جديد، سال دوم، شماره 12.
26ـ روزنامه وقايع اتفاقيه، 1267هـ.ق.
27ـ سپهر، عبدالحسين خان،(1368)، مرآت الوقايع مظفري، تصحيح: عبدالحسين نوائی، جلد2، تهران: انتشارات زرين.
28ـ شهري، جعفر، (1369)، تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم، ج 1، چ 2، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.
29ـ صديق،عیسی، (1345)، تاريخ فرهنگ ايران، ج2، تهران: سازمان تربيت معلم و تحقيقات تربيتي.
30ـ عاقلی، باقر، (1369)، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، جلد1، تهران: نشرگفتار.
31ـ غني نژاد، موسي، (1377)، تجددطلبي و توسعه در ايران، تهران: نشر مرکز.
32ـ قاسمي پويا، اقبال، (1377)، مدارس جديد در دورة قاجاريه (بانيان و پيشروان)، تهران: مركز نشردانشگاهي.
33ـ کسرايي، محمد صالح، (1379)، اوضاع اجتماعي ايران در دوران رضاشاه، تهران: نشرمرکز.
34ـ کسروي،احمد، (1370)، تاریخ مشروطه ایران، تهران: انتشارات امیرکبیر.
35ـ محبوبي اردکاني،حسین،(1368)، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، جلد1، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
36ـ مرسلوند، حسن، (1375)، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، تهران: انتشارات الهام.
37ـ مشروح مذاكرات مجلس شوراي ملي دوره اول
38ـ مصطفوي رجالي، مينودخت، (1351)، وقف در ايران، بي نا،بي جا.
39ـ معظم پور؛ اسماعيل،(1383)، نقد و بررسي ناسيوناليسم تجدد خواه در عصر رضاشاه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
40ـ ملکزاده، الهام، (1385)، نگاهی به امورخیریه دوره قاجاریه، چاپ اول، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرری.
41ـ نجمي،ناصر،(1362)، دارالخلافه تهران، تهران: همگام.
42ـ نجمي، ناصر،(1364)، تهران عهد ناصري، تهران:عطار.
43ـ ورنر،کريستف(1378)، زنان واقف درتهران عهد قاجار، ترجمه: نسيم مجيدي قهرودي، سال هفتم، شماره2، تهران: وقف میراث جاویدان.
44ـ ويشارد،جان،(1362)، بیست سال در ایران، ترجمه:پیرنیا،علی،تهران: انتشارات نوین.
45- Afary, Janet,(1992), Women's Liberation Women’s on Debate The World Third in the Women on: Essays History, Indiana Bloomington Strobel and Margaret Odim- Johnson. Cheryl ed Press. University.
46- Burrell, R.M, (1997), Iran Political Diaries 1881-1965 ,Buckinghamshire:Archive Editions.
47- Kashani Sabet,Firoozeh,Frontier the Iranian National 1804-1946 Parenting little Patriots:Domesticating the Homeland,(1921-1906),Prinstone press.N.J.