Menu

عمران شهری هرات در عصر تیموری

نویسنده: سیده رقیه میرابوالقاسمی

درآمد

روند شکل‌گيري تمدن اسلامي در قلمرو وسيعي از سرزمينهاي شرقي و غربي و تأثيرات فراوان آن (به لحاظ مادي و معنوي) بر تمدن بشري، فصل مهمي از تاريخ بشري به شمار مي‌رود. مانند هر تمدن ديگري، اين تمدن هم ميراث خوار فرهنگ و تمدن گذشتـﮥ سرزمين‌هايي بود که در آنها شکل گرفت اما پايه و اساس آن را جهان بيني توحيدي تشکيل مي‌داد که نه تنها در تمامي جنبه‌هاي متنوع و پرشمارش آشکار بود بلکه اثر عميق خود را در شکل دهي به ابعاد گوناگون آن به جاي نهاد.

شهرسازي، يکي از مهمترين جلوه‌هاي تمدن اسلامي و مسلمانان را به آن عنايتي خاص بود. به اقتضاي آنچه که در مورد ماهيت تمدن اسلامي (رويکرد مذهبي با تکيه بر جهان بيني توحيدي) گفته شد، شهرسازي مسلمانان داراي ويژگيهاي خود بود که امروزه واژة «شهر اسلامي» براي توصيف آن به کار می‌رود. صرف نظر از تفاوتهاي محيطي، زماني، قومي و حتي سليقه‌اي، شهرهاي اسلامي داراي ويژگيهاي مشترکي توأم با کارکردهاي خاص بودند.

کارکردهاي اصلي و ويژگيهاي اساسي شهر سنتي شرق اسلامي که همه جا در آن اتفاق نظر دارند، بدين قرار است:

1) وجود سلسله مراتبي از کارکردها با مسجد آدينه (کارکرد ديني) و بازار ( کارکرد اقتصادي و قلب فعاليتهاي کسب و کار سنتي) به عنوان هسته مرکزي فضاي هر شهر اسلامي.

2) وجود سلسله مراتب بازرگاني و پيشه وري در درون بازار به طوري که نه تنها نظم و ترتيب مشخصي از فعاليتهاي کسب و کار و صنف بندي در سراسر مجموعه بازار به چشم می‌خورد بلکه از نظر بازرگاني، دکانها با کالاهاي مرغوب و طراز اول در مجاورت هستـﮥ بازار و گذرگاهها يا راسته‌هاي معتبر بوده و داد و ستد کالاهاي کم ارزش تر، در فاصلـﮥ دورتری از مرکز، جايگزين شده‌اند.

3) وجود محلات مسکوني درون شهري (کارکرد مسکوني) يا جدايي گزيني مناسب و هماهنگ با تفاوت گذاري‌هاي اجتماعي، قومي، ديني و ... مردم شهر.

4)  وجود تأسيسات و استحکامات نظامي (کارکرد دفاعي) مانند حصار، برج، بارو، دروازه‌ها، بندها و دربندهاي محلات.

5) و بالاخره مشخصات خاص ديگري نظير گورستانها و بازارهاي دوره‌اي بيرون باروي شهر1.

ويژگيهاي ياد شده تقريباً تا دو قرن اخير که الگوهاي جديد شهرسازي با الهام از فرهنگ غرب، به تدريج در ميان مسلمانان رواج يافت، در شهرهاي سرزمينهاي اسلامي متداول بود. بدين ترتيب شهر اسلامي، انعکاسي از فرهنگ اسلامي حاکم بر زندگي مسلمانان بوده که تعريف و تلقي آنان از زندگي شهري را نشان مي‌داد.

مقالـﮥ حاضر، کنکاشي است پيرامون عمران شهري يکي از شهرهاي معروف و بزرگ اسلامي در قرون ميانه. اين شهر (هرات) اگرچه به لحاظ قدمت بناي آن، متعلق به روزگار ايران پيش از اسلام است اما اهميت شهري آن، به دوران اسلامي و به ويژه عصر پايتختي آن در روزگار ملوک آل کرت و سپس تيموريان باز می‌گردد. به تصوير کشيدن بخشي از چهرة شهري هرات در قرون 9 و 10، براساس گزارشهاي منابع آن دوران، تلاشي است که اين مقاله حول آن شکل گرفته است.

 

 هرات به عنوان پايتخت

شهر هرات، در کنار شهر سمرقند،ِِيکی ازدو پايتخت تيموريان بوده است، هرچند که اهميت آن را می‌توان به مراتب بيش از سمرقند دانست، چه اين يک، پس از تيمور و انتقال مرکزيت سياسي حکومت به هرات، در درجـﮥ دوم اهميت قرار گرفت.

آغاز رونق هرات به روزگار ملوک آل کرت باز مي‌گردد. پادشاهان اين سلسله، بويژه ملک فخرالدين (حک 694ـ707) و ملک غياث‌الدين (حک707ـ729) به عمران شهري هرات توجهي ويژه داشتند و بازسازي ابنيه مهم کهن و نيز احداث مدارس، مساجد، دروازه‌ها، خانقاه‌ها، کاروانسراها و ... در اين روزگار، رونقي به سزا يافت. ملک فخرالدين کرت، قلعـﮥ مهمي موسوم به قلعـﮥ اختيارالدين را بر ديوار شمالي هرات بنا نهاد2، که تا چندين قرن پس از وي، ارگ هرات و شاه نشين آن به شمار می‌رفت. دربارة ملک غياث‌الدین کرت نيز آورده اند:

از عمارات او حمامي بوده در جوار خندق حصار، بوضع غريب و طرح بديع که شکل آن هيچکس در هيچ جا نشان نمي‌داد ... و از پاي حصار تا سر چهار سوي، بازاري با کاروانسراي بساخت و در جوار باغ سفيد، خانقاهي بزرگ به اتمام رسانيد و آسيا و اسباب بسيار از خالص اموال خود بر آن وقف کرده و در طرف شمالي مسجد تره فروشان، حوضي بزرگ و حجرة بزرگانه بساخت و در غربي مسجد تره فروشان، خانقاهي، و بر در آن کاروانسرايي عمارت کرده و حالا بعضي از اينها موجود و بعضي معدوم است3.

ملک غياث‌الدین در عين حال، يکسال پيش از فتح هرات بدست تيمور، اقدام به تجديد بناي شهربند (بارو) هرات کرده و بارويي ساخته شد که «دور او دو فرسنگ و در آن ايام از ممالک خراسان آنچه در حوضـﮥ تصرف او بود، مردم به بيگار آن ديوار مشغول بودند4.» وسعت اين شهربند به گونه‌اي بوده که هنگام محاصرة هرات توسط تيمور (783 ﻫ.ق)، مردم هرات از يکديگر بی‌خبر مانده و انسجام کافي ميان نيروهاي دفاعي شهر وجود نداشت5. ضمن آنکه ظاهراً استحکام و عظمت آن نيز تيمور را به خشم آورده و دستور تخريب آن را صادر کرده: «چون حضرت صاحبقراني، شهر را محاصره کرد، اکثر ديوار شهربند ميان باغات افتاده بود، حکم نافذ شد که باغات را ديوارها بينداختند6.» و «بعد از آن از حوالي شهر کوچ کرده ... و فرمان شد که باروي شهر قديمي را خراب کنند و ديوارها را رخنه زنند. بر موجب فرمان، دروازه‌ها را کندند و مقاتله‌ها را در خندق ريختند7.» اين تخريب، البته علت ديگري هم می‌توانست داشته باشد و آن اهميت سمرقند و کش نزد تيمور بوده و اينکه هيچ شهر ديگري از هيچ نظر نمی‌بايست بر آنها برتري داشته باشد: «از هر مملکت که مسخر گردانيدي، بزرگان و ممّيزان و مهندسان و انواع محترفه (پيشه وران و صنعتگران) به بلاد ماوراء النهر و ترکستان، خصوصاً سمرقند و کش، به جهت عمارت و تمدن و توطن می‌آورد8».

باري، اين دومين ويراني گستردة هرات (نخستين آن مربوط به هجوم مغول و تخريب وسيع شهر و قتل عام هولناک اهالي آن بود) تا روزگار شاهرخ تيموري (حک807ـ850) که به جدّ به بازسازي آن پرداخت، باقي بود. شاهرخ را عمدتاً به جهت هنر دوستي و حمايت از هنروران، علما و دانشمندان ستوده‌اند اما نقش وي و همسرش گوهرشاد آغا در احياي مدنيت شهري هرات، اگر از هنر دوستي شان بيشتر نباشد کمتر نبوده است: «در دولت اين پادشاه ... کار شهر هرات، رونق و نظامي هرچه تمامتر يافت، بر موجب الناس علي دين ملوکهم، اهالي آن از وضيع و شريف، هرکس به قدر مرتبه خود در عمارت کوشيدند. ارکان دولت و اعيان حضرت، به بقاء دور و قصور و عمارت کاخ و باغ و تشييد طاق و رواق مشغول گشتند9.» شاهرخ نه تنها به مرمت برج و بارو و ارگ ويران شهر دستور داد، بلکه او و همسرش در احداث مساجد، مدارس، خانقاهها، بقاع و مراکز خيريه و اختصاص اوقاف فراوان به آنها، چنان جدّ و جهدي نشان دادند (! ادامه مقاله) که آن را به مرکزيتي سياسي، فرهنگي، هنري، اقتصادي و علمي مبدل ساخت. از همين روزگاراست که هرات، پايتخت تيموريان و ملقب به «دارالسلطنه، دارالملک و دارالامان» شد10. اين جنبش مدني در عصر جانشينان شاهرخ و به رغم بی‌ثباتي سياسي و جنگهاي داخلي بسيار، تداوم يافت و گهگاه حتي امرا و بزرگان، خود راساً اقدام به نوسازي و بازسازي می‌نمودند:

بعد از معاودت ميرزا سلطان ابوسعيد به جانب بلخ و ماوراء النهر، مولانا احمديساول و قرابهادر که در حصار اختيارالدين اقامت داشتند و قلعه را از آسيب صدمات سپاه ظفر پناه سلطان سعيد محافظت نموده بودند، در قلعه را بگشادند و شهر را که روي به خرابي آورده بود، بار ديگر معمور و آبادان ساختند11.

نقطـﮥ اوج و در عين حال نقطـﮥ پايان اين رونق، عصر سلطان حسين بايقرا (حک 875ـ911) و وزير هنر پرورش امير عليشيرنوايي بود. به نوشتـﮥ واله اصفهاني در اين روزگار «چندان از عمارات عالي شأن و باغات ارم نشان در دارالسلطنـﮥ هرات اساس انداخته که شرح آن در حوصلـﮥ بيان نمی‌گنجد ... امرا و ارکان دولت آن حضرت، چون ميلان خاطر ... وي را به احداث عمارات رفيع و ابداع باغات بديع می‌دانستند، هر يک از ايشان سراهاي خوب و منازل مرغوب اساس انداختند و قصور خالي از عيب و در کمال تکلّف و زيبايي ساختند12

وجوه اين علايق هنرمندانه و تمايلات زيبا دوستانه و آبادان گرايانه، البته در ميان جنگجويان صحرا نورد آسياي ميانه که اسلافشان جز ويراني و تخريب نمی‌شناختند، شگفت آور می‌نمايد. ظاهراً تلاشي که تيمور براي باشکوه و عظمت جلوه دادن پايتختش (از طريق بخدمت گرفتن هنرمندان، صنعتگران و معماران نقاط گوناگون و احداث بناهالي باعظمت و جلال) بعمل آورد حاصل ديگري هم داشت و آن پديدار شدن نسلي هنردوست و زيباپسند از اعقاب خود وی بود. اين نسل که برخي از آنها نظير بايسنغر و الغ بيگ، هنرمندان و دانشمنداني برجسته بودند، برخلاف سلف شان، زيبايي را بيشتر بخاطر نفس زيبايي دوست می‌داشتند تا براي به رخ کشيدن قدرت و اقتدارشان و از اينرو آثار بجاي مانده از آنان نيز عشق به هنر، زيبايي وعشرت را به روشني نشان می‌دهد. زيبايي دوستي تيموريان هرات در عين حال با مظاهری مذهبي در پيوند بود که مهمترين نماي آن احداث مساجد، خانقاهها، آرامگاهها و مدارس ديني و اختصاص اوقاف فراوان بدانها بود. بدين ترتيب هرات نه فقط يک پايتخت که مظهر تمدن و فرهنگ مورد نظر تيموريان بود.

استان هرات

الف) بلوکات و ولايات

ب) حدود شهر هرات

 

الف) بلوکات و ولايات

وسعت زياد شهر هرات در عصر تيموري، موجب ازدياد و گسترش نواحي آن گرديد. اين نواحي البته، از نوعي تقسيم بندي ناحيه‌اي و شهري تبعيت می‌کرد که اشارات مختصر برخي منابع مؤيد آن است. براساس اين اشارات، هرات آن روزگار، ازدو بخش بلوکات و ولايات تشکيل می‌شد که مجموع بلوکات و ولايات، استان هرات را شکل می‌داد . بنابه نقلِ حافظ ابرو بلوکات، نواحي ميان هريرود (هرات رود/مالان) وپوشنگ (فوشنج) بوده است به طول پانزده فرسنگ و عرض پنج فرسنگ. اين مناطق در دو طرف هريرود واقع و شهر هرات داخل يکي از آنها قرار داشت13. بلوکات، از نه بلوک به نامهاي: 1) توران و تونيان، 2) غوروان و باشتان، 3) کميران، 4) سبقر، 5) خيابان، 6) گداره، 7) انجيل، 8) النجان، 9) ادوان و تيران تشکيل می‌شد که بر هر يک از آنها کلانتري نظارت داشت14.

بلوکات به سبب جمعيت زياد، خوبي هوا و فراواني آب، بسيار پررونق بوده15 و از آن ميان، سه بلوک گداره، انجيل و خيابان در زمرة مهمترين بلوکات به شمار می‌رفتند. گداره در جنوب هريرود و بلوکي معتبر بود که پل معروف مالان در آن قرار داشت. انجيل يا انجير در شمال هريرود و به سبب واقع بودن شهر هرات در آن، داراي اهميت بسيار بوده و بلوک خيابان نيز که در مجاورت بلوک انجيل قرار داشت به سبب وجود مزارات و مقابر فراوانش، از امتياز خاصی برخوردار بود16.

بخش ديگر استان هرات را ولايات تشکيل می‌دادند که به نواحي دوردست اين استان اطلاق می‌شد17. در منابع، از اين نواحي و حدود و ثغور آن سخني در ميان نيست اما به نظر می‌رسد که نواحي خارج از بلوکات نه گانه را ولايات می‌ناميدندکه به لحاظ اهميت بعد از بلوکات قرار داشتند.

 

ب) حدود شهر هرات

دربارة حدود شهر هرات در روزگار مورد بحث آنچه که از منابع بر می‌آيد، وسعت زياد اين شهر و گستردگي حدود آن بوده است. در عهدي که معين‌الدین اسفزاري در هرات می‌زيست (اواخر قرن نهم)، حدود شهر، به سرعت در حال گسترش بوده است: «حالا وسعت شهر به مراتب زياده از آن شده چرا که در عرض، از دروازة دو برادران تا پل مالان که دو فرسنگ مسافت دارد، تأسيس بقاع و ترصيص عمارات و ارباع است بلکه از درة مذکور تا کوه اسکلجه و کلبرخان که چهار فرسخ است و از اوبه تا کوسويه که سي فرسخ است، عمارات و باغات و قري و بلوکات هرات است که به يکديگر اتصال دارد18.» خواندمير هم با توصيفي دقيق تر بر اين سرعت گسترش صحه گذارده است: « في الواقع در آن اوان از قريه پاشتان تا ساقسلمان که چهار فرسخ مسافت است در طول، و از دروازة دو برادران تا پل مالان که قريب دو فرسخ است، در عرض ... بلکه از قصبـﮥ کوسويه تا اوبه که سي فرسخ است، باغات و حظاير و قصور و بلوکات اين بلدة ستوده مآثر به يکديگر اتصال داشت19.» چنين گستردگي براي شهري در حد و اندازة هرات و با آن درجه از اهميت البته عجيب نيست. می‌توان تصور کرد که بخش عمده‌اي از اين گسترش معلول مهاجرت مداوم ساکنان نقاط اطراف، به شهر بوده است که رونق سياسي، اقتصادي و فرهنگي آن را عامل مهمي براي ارتقاي کمي و کيفي زندگي خود می‌دانسته‌اند. در عين حال رونق شهر سازي نيز می‌توانسته از عوامل مؤثر در اين گسترش حدود باشد. اشارات مکرر منابع اين دوران به ساخت و سازهاي شهري اعيان و اکابر و درباريان که طيف وسيعي از عمارات، باغها و گردشگاهها، مدارس و ابنيـﮥ خيريه و ... را در بر می‌گرفته، در گسترش ابعاد طولي و عرضي شهر بسيار مؤثر بوده است20.

                                                                                                            

استحکامات شهري

مانند تمامي شهرهاي آن روزگار، هرات نيز برج و بارويي داشت که به منزلـﮥ سنگر دفاعي آن به شمار می‌رفت. تاريخ بناي اين حصار که در منابع قرون 9 و 10 با نام «شهربند» و لقب « قبةالاسلام21» از آن ياد شده، روشن نيست اما می‌دانيم که قدمت آن به بيش از روزگار آل کرت باز می‌گرد و ملک غياث‌الدین کرت کوتاه زماني پيش از فتح هرات بدست تيمور، آن را بازسازي کرده بود22. تيمور اين بناي عظيم را به ويرانه‌اي مبدل ساخت و اين ويراني تا سال 807 ﻫ که فرزندش شاهرخ دستور بازسازي آن را صادر کرد، ادامه داشت. اين دستور بنا به صلاحديد بزرگان درباري که شاه را عازم سفری طولاني مدت و شهر را بی‌حصار و بی‌دفاع می‌ديدند صادر شد: «رأي جمله برآن قرار گرفت که چون بندگي حضرت عزيمت ماوراء النهر می‌فرمايند و رايات همايون را بُعد دياري حاصل خواهد گشت و معلوم نيست که توقف تا کي خواهد، بنابر حزم و احتياط، شهر هرات را عمارت می‌بايد کرد ... مرمت باره و فصيل و دروب مقاتله* آن به نوعي استحکام دهند که زيادت از آن در تصور نگنجد23. سرپرستي اين بازسازي به امير جلال‌الدین فيروز شاه، از بزرگان و منتفذين درباري احاله شد که حاصل کار او را رضايت بخش توصيف کرده‌اند24».

حافظ ابرو، به اختصار از عرض 60 گزي ديوار کهن شهر و ارتفاع 30 گزي آن سخن گفته و اينکه «فصيل و مقاتله از خاکريز جدا کرده، هر ديواري دو هزار گز و کسري است25.» اسفزاري نيز در توصيفي که بيش از نيم قرن بعد از تاريخ اين بازسازي، بدست داده اطلاعات قابل توجهي در اختيار نمی‌گذارد. وي که بنابه علايق شخصي، برخي شاگردان خود را جهت تخمين ابعاد اين حصار به کار گماشته بود، دور آن را هفت هزار و سيصد قدم، قطر آن را (در دو قسمت آن) هزار و نهصد قدم و بروج آن را يکصد و چهل و نه عدد ذکر کرده است26. ابعاد ياد شده، ظاهراً تا اوايل قرن بيستم بدون تغييرات زياد، همچنان بجاي بوده، چه، يکي از محققين معاصر افغاني، عرض حصار کهنـﮥ شهر را 25 متر، ارتفاع آن را حدود 30 متر و برجهاي آن را يکصد و چهل و نه عدد ذکر کرده است27.

بروج صد و چهل و نه گانه‌اي که از آن ياد شد، با چهار برج بزرگ در چهار گوشـﮥ حصار شهر امتياز می‌يافت: «برجي که بر ديوار شرقي است آنکه به جانب شمال است، برج علي اسد خوانند و آنکه به جانب جنوب است برج حريق و دو برج که بر ديوار غربي است آنکه به جانب شمال است برج خاکستر خوانند و آنکه به جانب جنوب است برج شمعانيان گويند28.» اسامي سه برج از اين بروج چهارگانه بعدها تغيير يافت آنچنانکه در روزگار فکري سلجوقي، برج شمال شرقي، شاه کرم بيک، برج جنوب شرقي خواجه عبدل مصري يا خرلغ  و برج شمال غربي فيل خانه ناميده می‌شد29. اين چهار برج، مشرف بر چهار محلـﮥ (منطقه) معروف شهر (محل قطبيچاق، محل خواجه عبدل مصري، محل بردرانيها، محل خاکستر) و نيز در حد فاصل پنج دروازة شهر قرار داشت و بزرگترين آن برج خاکستر بود که آن را خاک بر سر نيز می‌ناميدند30.

از گزارش اسفزاري چنين برمي آيد که به منظور حفاظت شهر از حملات خارجي، تدابير امنيتي خاصي در برج و باروي شهر به کار گرفته شده بود: «بر بالاي دروازه‌ها، خانه‌ها از چوب به مثل صندوقها ساخته بودند و بر تمامي برجها، شکل صندوق از چوب ترتيب داده بودند چنانچه يک گز يا دو گز ديوار مانند مخارجه بيرون برده بودند و در هر صندوقي چهار يا پنج قاپوچي مي توانست که بنشيند و بر اطراف و جوانب او تيرکشها راست کرده که هرگاه خواهند تيراندازند و در ته صندوق، تختـﮥ تعبيه نموده که چون دور کنند هرچه خواهند بر سر آنکس توان ريخت و باز چون تخته را پيش آرند، استوار گردد»31. در اين خصوص جالب  توجه آنکه نوعي مشارکت عمومي به کار گرفته شده بود تا امر حفاظت از شهر وسيعي چون هرات آسان تر صورت گيرد: «شهر را به نوعي مضبوط ساخته بودند که به جنگ و جدال، صورت فتح و تسخير آن محال می‌نمود، چه، بروج و دروازه‌ها را بعد از استحکام، تمام بر کلانتران بلوکات و امامان محلات قسمت کرده بودند32.» اين کلانتران و امامان که در حکم مسئولان و مديران نقاط مختلف شهر بودند، علاوه بر رتق و فتق امور نقاط قسمت سرپرستي خود، مسئوليت حفاظت دفاعي از آن را نيز بر عهده داشتند. بر اين اساس می‌توان گفت که هر يک از اين کلانتران و امامان موظف بودند تا در هنگام محاصرة شهر توسط دشمن با بسيج اهالي منطقـﮥ تحت نظارتشان، دفاع از بخشي از شهر را بر عهده گرفته و به ياري نيروهاي نظامي مدافع شهر برخيزند.

حصار شهر را خندقي عميق که هم کارکردي دفاعي و هم اقتصادي (آب جاري که به شهر می‌آمد، نزديک برج شاه کرم بيک از بالاي پلي که بر خندق بسته بودند، گذشته، وارد شهر می‌شد: (فکري سلجوقي، ص 7) داشت، دربر می‌گرفت. اسفزاري عرض آن را بيست گز ذکر کرده که البته اين عدد مربوط به روزگار وي نيست، چه، در آن زمان مدتي بود که اين خندق تجديد حفر نشده و عمق چنداني نداشت33. احتمالاً اين عدد مربوط به روزگار شاهرخ است، چه, همزمان با بازسازي برج و باروي شهر در سال 807 ﻫ.ق خندقي عميق نيز حفر شد34. اشارة اسفزاري در عين حال می‌تواند حاکي از لايروبي خندق طي سالهاي متوالي، به منظور جلوگيري از انباشته شدن گل و لاي در آن باشد که به تدريج در پي بی‌ثباتي‌هاي سياسي هرات، براي مدتي متوقف گشت.

حصار شهر با پنج دروازه، دنياي درون شهر را به دنياي بيرون متصل می‌ساخت: «اين شهر را پنج دروازه است، دروازه‌اي که بر غربي شهر است از طرف قبله، آن را درب عراق خوانند و آنکه بر شرقي شهر است، درب خوش خوانند و آنکه بر جانب جنوب است و به راه سجستان و هندوستان از آن طرف روند، درب فيروزآباد گويند و بر ديوار شمالي دو دروازه است يکي که تردد مردم بر آن زياد است آن را درب ميدان و درب برامان و درب ملک نيز خوانند و يکي ديگر بر شرقي اين دروازه قريب به گوشـﮥ شهر است آن را درب قبجاق (قيچاق/قطبيچاق) خوانند35

هر يک از اين دروازه‌ها سه يا دو در آهنين داشتند36 (حافظ ابرو در عين حال از دروازه‌اي به نام انصاري نيز نام برده37). وجود پنج دروازه در حصار شهر به پيش از روزگار تيموريان باز می‌گشت و ملوک آل کرت درب‌هاي زيبايي بر آنها نشانده بودند که از جنس آهن و فولاد و داراي نقش‌هاي غريب و کتيبه‌هاي بديع زيبا بود و القاب ملوک کرت را بر آن حکاکي کرده بودند38. اين دروازه‌هاي زيبا، از نهب و غارت تيمور در امان نماند، چنانچه پس از ويران کردن حصار شهر، به دستور تيمور درب‌هاي دروازه‌ها را برکنده و به کش (شهر سبز) فرستادند تا بر دروازه‌هاي آن شهر نصب شود39و گويا تا سه قرن بعد که مؤلف خلد برين تاريخش را می‌نگاشت، همچنان بر دروازه‌هاي شهرکش بر جا و بر پاي بوده است40.

استحکامات شهر را قلعـﮥ مهم اختيارالدين که در حکم ارگ و شاه نشين شهر به شمار می‌آمد تکميل می‌کرد. اين قلعه که توسط ملک فخرالدين کرت ساخته شد41 بر ديوار شمالي شهر بين محل قبچاق و محل بردراني‌ها، روي تل بلندي که آن را بقاياي شهر کهن ارتاکوانا پنداشته‌اند، قرار داشت و بعدهادر 844 ﻫ.ق خندق عميقي دورادور آن حفر شد42. هنگام ويراني برج و باروي هرات توسط لشکريان تيمور، اين قلعه نيز از آسيب مصون نماند: «حکم فرمود که ميان قلعه و ديوار شهر، فاصله پيدا سازند تا قلعه را سرکوبي نباشد. قريب پنجاه گز ديوار را از جانب شرقي قلعه به زمين رسانيدند. مقدار هفصد هزار مرد به نسخه آمده است که در وي کار کردند تا خراب شد43.» چندي بعد فتنـﮥ غوريان، صدمات بيشتري بدان وارد ساخت: «تيموريان به در حصار رفتند و جمعي از لوانيد و ارازل که پيش ايشان رفته بودند ... في الحال چند پشته هيزم در حصار حاضر گردانيدند و آتش در آن زدند44.»  بعدها در روزگار شاهرخ (سال 818 ﻫ.ق) اين قلعه در فهرست بازسازيهاي شهري قرار گرفت. آن گونه که از منابع بر مي‌آيد در اين بازسازي، اين حصار به طور کامل تجديد بناشد چه «ملک فخرالدين ... آن را از خشت خام ... برآورده بود و به مرور زمان مدروس و مطموس گشته [اما] حضرت سلطنت شعاري ... به بناي حصني حصين ... و تسديد اساس قلعـﮥ منيع رفيع ... اشارت فرمود آن را گشاده برگردانيدند و در همان موضع اين سنگ و آجر قلعه‌اي بنياد نهاد45.» و «حصار قديمي که بر روي خاک به خشت خام آورده بودند، به سنگ و آهک گچ، حصاري ... به تکلف هرچه تمامتر برآوردند»46. اين بازسازي پس از حدود دو سال و با کار مداوم هفت هزار نفر به اتمام رسيد47. در بناي جديد،يک در قلعه به درون شهر و در ديگر آن به خارج شهر باز می‌شد48. در اين زمان، اين قلعه، نه تنها به عنوان مقر حکومتي بلکه به دليل استحکام آن، به عنوان محل نگه داري خزانه عمومي، تسليحات و ذخاير دولتي49 و نيز به عنوان محبس ياغيان درباري و برخي زندانيان مهم مورد استفاده قرار می‌گرفت. واله اصفهاني از حبس ميرزاقيدو، ميرزا عبدالطيف (پسر الغ بيگ) و نيز مولانا معروف خطاط بغدادي (متهم به همدستي با احمدلر، ضارب شاهرخ) در اين قلعه ياد کرده است50

از ديگر استحکامات هرات، حصار يا شهرکي در شمال هرات (خارج شهر) متصل به شهر بوده که آن را مصرخ يا کهندژ مصرخ (مسرخ/قهندز) می‌ناميدند51. وجه تسميـﮥ اين بنا (کهندژ) گوياي ماهيت دفاعي آن است و احتمالاً قدمت آن به روزگاران پيش از اسلام می‌رسيده است اما اينکه چرا برخلاف ساير استحکامات شهر، در بازسازيهاي عهد شاهرخ مورد توجه واقع نشد شايد همان باشد که فکري سلجوقي متذکر شده و آن اينکه تيمور آن را بکلي از ميان برد52. اين ويراني شايد به گونه‌اي بوده که تجديد بناي آن را دشوار ساخته و يا شايد به دليل بنای استحکامات جديد، نيازي به تجديد بناي اين دژ احساس نشده است.

تقسيمات شهري

الف) محلات

ب) بازارها و بازارچه‌ها

 

الف) محلات

شهر هرات به طور مشخص به چهار منطقـﮥ مهم تقسيم می‌شد: 1) محل قبچاق يا قطبيچاق که در شمال شرقي شهر بين بازار خوش و بازار ملک واقع بود.

2) محل بردرانيها يا ابداليان که در شمال غربي بازار ملک و بازار عراق قرار داشت و خود به دو بخش محل بردرانيها و محل قضات تقسيم می‌شد.

3) محل خواجه عبدل مصري واقع در جنوب شرقي هرات بين بازار خوش و بازار فيروزآبادي که وجه تسميـﮥ آن به وجود مزار خواجه عبدل مصري در اين محل باز می‌گشت.

4) محل برج خاکستر واقع در جنوب غربي شهر بين بازار فيروزآبادي و بازار عراق53.

مؤلف آثار هرات هنگام معرفي اين چهار منطقه، به نحوة توزيع امکانات شهري آنها نيز اشاره کرده که اگرچه به احتمال زياد، همـﮥ آنها متعلق به عصر تيموري نبوده و به ادوار پيش يا پس از تيموريان نيز تعلق دارد، اما در عين حال گوياي وسعت اين گونه امکانات و خدمات در عصر تيموري نيز هست. مساجد، کاروانسراها، حمامها، دکاکين و بازارهاي بسياري که در آمار ارائه شده توسط وي به چشم می‌خورد، رونق و شکوفايي شهر هرات در اين ادوار را به روشني نشان می‌دهد54

زيرمجموعـﮥ اين مناطق چهارگانه، محلات کوچکتري بوده که به اصطلاح امروزي، کوچه خيابانهاي شهر را تشکيل می‌دادند. از بسياري از اين محلات در رسالـ مزارات هرات ياد شده است: خوانچه آباد، پهنـﮥ قزان، ميران، سلاني، غازان، سنجابي، کيجکجي، طفلکان، باغ نو، سقسلمان و ...55. دو محلـﮥ سلاني و کچکجي/ کيچکجي در مجاورت برج خاکستر قرار داشته و دو بخش شمالي و جنوبي آن را تشکيل می‌دادند. بخش شمالي که در مجاورت بازار عراق قرار داشت، محلـﮥ کيچکجي و بخش جنوبي را محلـﮥ سلاني و مجموع دو محل را محل برج خاکستر می‌ناميدند56. نام برخي از اين محلات گوياي تقسيمات صنفي محلات شهري است که از آن جمله اند: محلـﮥ قضات، محلـﮥ قالي بافان، محلـﮥ کلارگران، محلـﮥ شماعان (شمع ريزان) و محلـﮥ شتربانان 57. مورد اخير البته، در تقسيمات شهري شهرهاي اسلامي سده‌های ميانه، رواجي بسيار داشت و گوياي نوعي اتحاديه‌هاي صنفي بوده که محلات، بازارها و قوانين خاص خود را داشتند.

 

ب) بازارها و بازارچه‌ها

در منابع از چهار بازار بزرگ و تعداد زيادي بازارچه‌هاي کوچک، در سراسر شهر ياد شده است. چهار بازار اصلي، در چهار گوشـﮥ شهر واقع بود که از يک سو به يکي از دروازه‌ها و از سوي ديگر به چهار سو/چهار سوق (! ادامه مقاله) منتهي شده و چهار منطقـﮥ مهم شهر را از يکديگر جدا می‌کردند: بازار ملک که از چهار سوق به جانب شمال امتداد می‌يافت، بازار خوش که از چهار سوق به مشرق مشرف بود و بازار فيروزآبادي که از چهار سوق به جانب غرب ممتد بود58. بدين ترتيب فقط دروازة قبچاق بود که در مجاورت آن بازار بزرگي قرار نداشت. قدمت اين بازارها به پيش از روزگار تيموريان می‌رسيد، آنچنانکه بقاي بازار ملک را به روزگار ملک فخرالدين کرت59 نسبت داده‌اند امّا بازسازيهاي مهم انجام گرفته در عصر تيمور و بويژه روزگار شاهرخ، بر امکانات رفاهي اين بازارها افزود: «شوارع بازارها در قديم الايام، تمام پوشيده نبوده و از اثارت غبار و تراکم اقطار، متسوقه و اهل معاملات در زحمت بودند، فرمان فرمود تا ... بازارها به گچ و آجر برآورده، طاقهاي عالي بستند و سربازها فراهم آوردند و هر جايي فرجه از بهر روشنايي باز گذاشت. پس تضعيف دکاکين آن ... مشتمل بر صفهاي (صفه‌هاي) والا و حجره‌هاي بالا، بازاری وضع، چهار سوي او مرتب بر مربعي متساوي الاضلاع60.» در همين خصوص توصيف اسفزاري از بازار ملک مبني برآنکه «چندين تيمها دارد که هريک موازي يک بازار ديگر است61» می‌تواند تصويري از سه بازار ديگر هم باشد.

چهار بازار اصلي شهر را بازارهاي کوچک و بزرگ ديگري تکميل می‌کرد که در تمام شهر پراکنده بود: «در سر هر کوي و محله بازارچه ديگريست مشتمل بر انواع دکاکين62.» نيز در مناطق اطراف شهر (بيرون دروازه‌ها) بازارهاي متعددي قرار داشت: «از بيرون هر دروازه نيز بازاريست که تا انتهاي سواد شهر می‌کشد که قريب به يک فرسنگ است63.» نام برخي از اين بازارها نظير بازار اسب و شتر فروشان64 گوياي همان مبناي صنفي تقسيمات مناطق شهري است. از بازارها، گهگاه با عنوان «ميدان» نيز ياد شده، چنانکه ميدان اسب و شتر فروشان همان بازار آن بوده که «نخاس» و «گنج بازار» نيز ناميده می‌شد65. با اينحال وجود اماکني که از آنها با آنها با عنوان «ميدان» ياد شده، نوعي تفکيک ميان اين دو مفهوم را نشان می‌دهد که از آن جمله‌اند ميدان سعادت و ميدان پاي حصار66. چنين تفکيکي البته لزوماً به معناي شناخته شده بودن ميدان به مفهوم امروزي آن نيست چنانکه امروزه نيز در برخي مناطق روستايي دامنه‌هاي البرز (مثل منطقـﮥ طالقان) واژة ميدان به معناي «خارج خانه» و« بيرون» به کار می‌رود.

 

فضاي سبز شهري، باغهاي بزمي

فضاي سبز شهر هرات به دليل کمبود آبهاي جاري در سطح شهر، از رونق چنداني برخوردار نبوده است: «چون در اندرون بلده، غير از جويچه، آب روان نيست، باغچه و اشجار کم است67.» اين جويچه، همان هريرود است که با گذر از بلوک انجيل وارد شهر می‌شد و آب شهر را تأمين می‌کرد68. آب حوضهاي (چشمه‌هاي ؟ ) خرد و کلان و عمومي و خصوصي که مؤلف آثار هرات از آنها ياد کرده و به تعداد بسيار زياد در سطح شهر پراکنده بوده‌اند69 و نيز آب آشاميدني و غير آشاميدني شهر نيز از همين رود تأمين می‌گشت. از اينرو با توجه به وسعت هرات، جمعيت فراوان و مصارف فراوان‌ترشان، آب چنداني براي گسترش فضاي سبز شهري باقي نمی‌ماند. در مقابل، نواحي اطراف شهر، به برخورداري از مزارع، باغات، بستانها و گردشگاههاي خرم و مصفّاي فراوان معروف بوده: «باغات و بساتين و چمنهاي فردوس آئين در بيرون شهربندِ درون، از حدّ عدّ و حصر بيرون است70.» معين‌الدین نطنزي نيز هنگام شرح نحوة فتح هرات توسط لشگر تيمور، از کوچه باغهايي که ظاهراً در نواحي اطراف شهر بود، ياد کرده است71. از جملـﮥ خرم‌ترين نواحي شهر، منطقـﮥ گازرگاه و نيز دامنـﮥ کوه مختار بوده‌اند. بنابه نقلي، جوي (نهر) احداث شده توسط خواجه قطب‌الدين طاووس سمناني وزير سلطان ابوسعيد که از رود پاشتان منشعب می‌گشت «چندين هزار باغ و بستان و حظيره در گازرگاه و دامن کوه زنجيرگاه مختار تا چشمـﮥ ماهيان» را سيراب می‌کرد72. بسياري از اين باغها و بستانها در حکم تفرجگاههاي خاص درباريان و اشراف بوده و با قصر و عمارات با شکوه و آراسته می‌شد. از برخي از اين تفرجگاهها با اسامي مشخصي ياد شده است: باغ زاغان، باغ سفيد، باغ شهر، باغ مختار، باغ مراد، باغ جهان آرا، باغ زبيده، باغ دلگشا، باغ چمن آرا، باغ تخت عزيزان، باغ آهو، باغ تخت بابا سوخته، باغ گلشن و ...73. شهرت اين باغها به اندازه‌اي بود که گفته شده عبدالرحمان جامي، شاعر و صوفي بزرگ آن عصر، طي بيست قصيده، به توصيف آنها و ابنيـﮥ با شکوهشان پرداخته و بعدها نيز ظهيرالدين بابر (حک 932ـ936) مؤسس سلسلـﮥ گورکاني هند و جانشينانش، باغهاي کابل، لاهور، کشمير، دهلي و آگره را با الگوپذيري از آنها احداث کردند74.

از جملـﮥ معروفترين اين باغها، باغ زاغان بود که مورد توجه فراوان قرار داشت. قدمت اين باغ به روزگار آل کرت و سال791 ﻫ.ق می‌رسيد75. شاهان و شاهزادگان تيموري در بدو ورود به هرات، در اين باغ رحل اقامت می‌افکندند 76 و گهگاه مراسم استقبال رسمي از سفراي خارجي، در اين مکان انجام می‌شد77. باغ سفيد از ديگر باغهاي معروف اين روزگار بود که در شمال شرقي هرات قرار داشت و در 813 ﻫ.ق به دستور شاهرخ بر وسعت آن افزوده شده و عمارتي باشکوه در آن بنا گرديد که سنگهاي قيمتي از جمله يشم و تصاوير و تزئينات زيبا به آن جلوه‌اي خاص بخشيده بود78. بايسنغر به اين باغ و عمارت دلپذيرش، تعلق خاطر بسيار داشت و اقامت در آن را به ساير اماکن ترجيح می‌داد79. همچنانکه سرانجام نيز در همين مکان درگذشت80. ظاهراً به تدريج بر اهميت اين مکان افزوده شده آنچنانکه در اواخر قرن نهم در عصر سلطان حسين بايقرا از اين باغ به عنوان «مرکز دايرة دولت و مقر سرير خلافت81» ياد شده است و گفته شده که تا وقتي کتابخانـﮥ جديد در آن ساخته شد، مرکز فرهنگستان علمي و تجمع شعرا، خطاطان، مينياتورسازان، جلد سازان و تهذيب کاران بود82.

دربارة اين چند باغ و ساير باغهاي هرات، جزئياتي بيش از آنچه گفته شد در دست نيست، هرچند که وسعت، فراواني و علاقـﮥ خاص تيموريان به احداث و گسترش آنها، از خلال اشارات متعدد منابع به روشني پيداست. واله اصفهاني در توصيف اين علاقه در عصر سلطان حسين بايقرا آورده است: «چندان از عمارات عالي شأن و باغات ارم نشان در دارالسلطنـﮥ هرات اساس انداخته که شرح آن در حوصلـﮥ بيان نمی‌گنجد ... امراء و ارکان دولت آن حضرت چون ميلان خاطر ... وي را به احداث عمارات رفيع و ابداع باغات بديع می‌دانستند، هريک از ايشان سراهاي خوب و منازل مرغوب اساس انداختند.» به تبع چنين رونق و توجهي، شعراي آن عصر هم «به تقريب تعريف و توصيف هريک از باغات و عمارات دارالسلطنـﮥ هرات ... قصايد بديع آئين ... در سلک نظم کشيده اند85».

 

مراکز فرهنگي، مذهبي، علمي، اقتصادي، اداري

امور عام المنفعه

مانند هر شهر مهم ديگري بويژه در موقعيت پايتختي، هرات نيز داراي مراکز متعدد اداري، مذهبي، علمي و فرهنگي، خيريه، رفاهي، اقتصادي و ... بود. طيف وسيعي از مساجد، مدارس، مراکز اداري و حکومتي، خانقاهها، بقاع و مزارات، کتابخانه‌ها، کاروانسراها، حمامها، پلها و ... اين مجموعه را شکل می‌دادند86. براساس اطلاعات جسته گريخته و گاه مبسوط بجاي مانده از برخي از اين مراکز می‌توان تصويري از چهرة فرهنگي، مذهبي، رفاهي و ... هرات در آن روزگار بدست داد.

حصار اختيار‌الدین که پيشتر شرح آن گذشت از جمله مهمترين مراکز حکومتي و اداري بود که عنوان ارگ حکومتي، اسلحه‌خانه و خزانـﮥ دولتي مورد استفاده قرار می‌گرفت. چهارباغ و عيدگاه از ديگر مراکز دولتي است که با اشارات پراکنده از آنها ياد شده است. چهارباغ، از مراکز ادارات عمومي و داراي عمارات بزرگ و عالي بود اما تاريخ بناي آن روشن نيست. عمارت عيدگاه نيز که در 809 ﻫ.ق به همت خواجه غياث‌الدین سالار سمناني احداث شد، تا ساليان طولاني، به عنوان يکي از مراکز حکومتي همچنان معتبر بود87. باغ شهر نيز باغ و عمارتي بود نزديک دروازة ملک، متصل به شهر و قلعـﮥ اختيارالدين که از آن به عنوان «تختگاه سلاطين قديم» ياد شده و در عصر تيموريان، در زمرة مراکز مهم اداري و حکومتي به شمار می‌رفت88. در اين قصر شاهي که در 802 ﻫ.ق به دستور تيمور ساخته شد، گهگاه جشنهاي درباري نيز برگزار می‌شد89. چهارسوق را نيز شايد بتوان، بنايي دانست که بيشتر داراي کارکرد حکومتي بود. اين بنا عبارت بود از گنبدي بلند به ارتفاع تخميني بيست و پنج متر که در مرکز شهر قرار داشت و يک سمت چهار بازار بزرگ شهر، به آن منتهي می‌شد90. تاريخ بناي اين گنبد روشن نيست و ظاهراً به پيش از روزگار شاهرخ باز می‌گردد و اهميت آن چه بسا بيشتر به جهت مرکزيت آن در شهر که به عنوان علامت مشخصه‌اي براي تعيين محل برخي اماکن مهم شهري مورد استفاده قرار می‌گرفت، بوده هرچند که گهگاه کارکردي قضايي نيز می‌يافت آنچنانکه گفته شده91 در عهد سلطان‌حسين بايقرا برخی مجرمين را در زير آن به دار آويخته‌اند که از آن جمله است: خواجه علاالدين باخرزی از وزرای سلطان حسين.

چهرة فرهنگي هرات با دو وجه مذهب و علم قابل ارزيابي است. مساجد، خانقاهها و بقاع و مزارات، وجه مذهبي شهر و مدارس و کتابخانه‌ها وجه علمي آن را شکل می‌دادند. مدارس را درعين حال بايد داراي کارکردي دوگانه دانست، چه، درعين حال که مراکزي ديني بودند، مهمترين مراکز علمي آن ادوار هم به شمار می‌آمدند.

مسجد جامع، مهمترين مسجد شهر بود که در شمال شرقي هرات، بين دروازة خوش و دروازة قبچاق قرار داشت و مکان آن خوش آب و هواترين منطقـﮥ شهر محسوب می‌شد92. به نوشتـﮥ اسفزاري «آن موضع در آن محل، جهت آن اتفاق افتاده که به سبب آب روان و لطف هوا، بهترين مواضع درون بلده است و چنان به امتحان معلوم کرده‌اند که در هر جانب شهر، يک کله گذاشته بودند و در موضع چهارسوي و در مقامي که حالا مسجد جامع است کله ديگر. کله‌هاي مواضع ديگر به چهار روزه پيشتر از کله موضع مسجد جامع منتن و ضايع شده والا مناسب آن بود که  جامع در ميان شهربودی93.» تاريخ بناي اين مسجد را 597 ﻫ.ق94 و باني آن را سلطان غياث‌الدین ابوالفتح بن سام از سلاطين غوري دانسته‌اند95. به نوشتـﮥ فکري سلجوقي، تزئينات عصر غوريان، آجر تراشيده بوده با انواع نقوش اسليمي توأم با کاشيکاري فيروزه‌اي96. بعدها ملک غياث‌الدين کرت، گنبدي جهت دفن خود در مسجد بنا کرد که در عقب ايوان شمالي مسجد قرار داشت و با خطوط زيباي رقاع، کوفي و مَعْقِلي و نيز گچبري‌هاي زيبا تزيين شده بود97. نيز يک ديگ برنجي با کتيبه‌اي به خط ثلث که تاريخ 777 ﻫ.ق را نشان می‌دهد و يک آبدان بزرگ مرمرين از ديگر آثار روزگار آل کرت در اين جامع بوده است98. به رغم توجه حکام به حفظ اين بناي کهن تا روزگار تيموري، آسيب حوادث آن را دستخوش ويراني‌هاي قابل توجهي کرده بود که بازسازي اساسي آن را ضروري می‌ساخت. اين بازسازي در 903 ﻫ.ق در عصر سلطان حسين بايقرا و به همت امير عليشيرنوايي انجام شد که تا 905 ﻫ.ق به طول انجاميد. از اين مدت،شش ماه آن به معماري بنا و يکسال آن به تکميل و ترميم تزيينات آن سپري شد99. نقاشي و کتيبه نويسي اين بازسازي برعهدة خواجه ميرک هروي، خطاط معروف آن روزگار بود که کتيبه‌هاي آن را به خط ثلث جلي و اسليمي کاشي‌هاي آن را به زيباترين وجهي به انجام رساند100. ساخت منبر مرمرين آن نيز که بجاي منبر چوبي درهم شکستـﮥ قديمي نصب شد، توسط استاد شمس الدين، هنرمند سنگ تراش معروف آن روزگار انجام گرفت101. مؤلف خلاصةالاخبار، ابعاد و مساحت مسجد را پس از اين بازسازي چنين برآورد کرده است: «اين مسجد جامع مشتمل است بر چهارصد وهشت گنبد و صد و سي رواق و چهارصدوچهل‌وچهار فيل پايه و طولش سواي عرض ديوار، دوصد وپنجاه ذرع است و عرضش، صد و پنجاه ذرع و طول صفـﮥ مقصوره، شصت و پنج ذرع است و عرضش سه ذرع وطول صفه شرقی بيست وهشت ذرع وعرضش پانزده ذرع وطول صفه جنوبی بيست ودو ذرع است وعرضش سيزده ذرع ونيم و طول گنبد مقبرة ملوک بيست و چهار ذرع  و عرضش بيست و سه ذرع  و طول صحن مسجد، صد و چهارده ذرع است و عرضش هشتاد و چهار ذرع و اين بقعه شش دروازه دارد»102.

به جز مسجد جامع، مساجد بسياري در هرات وجود داشت. آنچنانکه به گفتـﮥ خواندمير: «در درون اين بلدة ميمونه، مساجد از حد و حصر و احصاء متجاوز است103.» در قريـﮥ زيارتگاه هرات، مسجد جامعي وجود داشت که از بناهاي عصر تيموري و پس از مسجد جامع معروف هرات بزرگترين مسجد اين شهر بود104. مسجد چهارشنبهي، واقع در نزديکي برج خرلق، از ديگر مساجد هرات بود که بدليل دفن جمعي از اولياء الله در آن، مکاني متبرک به شمار می‌رفت و مردم روزهاي چهارشنبه به زيارت آنها می‌رفتند105. مسجد دربند واقع در بازار عراق، مسجد يک ستون، مسجد باغ شهر، مسجد گنبد و مسجد امير عليشير نوايي از ديگر مساجد هرات بود که در منابع از آنها ياد شده است106. مؤلف خلاصةالاخبار در عين حال از مساجد متعددی چون مسجدبازارچـﮥ شيخ چاووش،امير فيروزشاه، چهارسوق ميرزا علاء‌الدوله، گوهرشادآغا، سرپل انجيل، مسجد جامع عليشير، مسجد جامع منجمه، مسجد جامع زيارت‌گاه، مسجد جامع پل قرار و ... که  خارج شهر هرات قرار داشتند نيز نام برده است107.

وجه مذهبي شهر را وجود بقاع و مزارات و خانقاههاي فراوان تکميل می‌کرد. اين مزارات که آرامگاههاي متبرک شهر را شامل می‌شد، علامت مشخصـﮥ حضور فرهنگ عرفاني و صوفيانـﮥ قوي حاکم بر هرات، طي قرون ميانـﮥ اسلامي بوده و در ميان آحاد مردم و نيز حکام هرات داراي ارج و قرب بسيار بود. ضمن آنکه گستردگي آنها به اندازه‌اي بود که در همان زمان رسالاتي مختص به آنها تأليف شد108. نظر به چنين ويژگي می‌توان هرات را شهري زيارتگاهي نيز به شمار آورد.

بلوک خيابان و بويژه منطقـﮥ گازرگاه، معروفترين محل مزارات هرات بود: «و از مواضع ميمون ... خيابان هرات است که به لطافت هوا و عجايب حظاير و غرايب بنا ممتاز است و در بزرگي مزارات و لطايف عمارات و مقابر و بقاع متبرکه که در يمين و يسار آن واقع است، از شرح و بيان بی‌نياز است و آن جايي است که از قديم الايام چه در وقت جاهليت و چه در روزگار اسلام، هميشه ميمون و مبارک و قبلـﮥ دعوات و کعبـﮥ حاجات خلايق بوده و همـﮥ مردم از اصاغر و اکابر و مقيم و مسافر بدان مقام شريف تيمّن و تبرّک جسته اند109.» از جمله مزارات خيابان، مزار خواجه عبدالله انصاري بود که در 829 ﻫ.ق به دستور شاهرخ عمارتي براي آن ساخته شد110. مقابر ديگري چون مزار شيخ يحيي عمار سجستاني، مزار اخي محمد، مزار شيخ محمد بن عثمان داراني، مزار بابا بغدي مجذوب و مقبرة امام فخر رازي نيز در اين منطقه قرار داشت که مورد توجه و اعتقاد خاص و عام بود111. به جز اينها، در نقاط مختلف شهر هرات نيز مزارات متعددي قرار داشت که فهرست طويلي از آنها در رسالـ مزارات هرات ذکر شده است112.

خانقاه‌ها، جنبـﮥ ديگري از وجه مذهبي شهر را تشکيل می‌دادند. در منابع از خانقاه‌هاي متعددي ياد شده که گوياي غلبـﮥ تصوف و مقبوليت فراوان آن در هرات است. خانقاه زبيده‌آغا، خانقاه پير هرات، خانقاه ملک حسين کرت، خانقاه شيخ چاووش، خانقاه و جماعتخانـﮥ سر مزار محمد تبادگاني، خانقاه سر خيابان، خانقاه سلطان خاتون، خانقاه زيارتگاه، خانقاه سر مزار خواجه عبدالله انصاري و ... از جمله خانقاه‌هاي ياد شده در منابع است113. در همين ارتباط در موارد متعددي از مدارسي سخن به ميان آمده که همزمان خانقاهي نيز در مجاورت آن بنا می‌شد و کارکردي خيريه داشت. در خانقاهي که به دستور شاهرخ در مجاورت مدرسـﮥ پايحصار ساخته شد «حفاظ به قراءت کلام الله مداومت نموده و درويشان و فقرا شبانروزي از سفرة آن محظوظ بوده اند114.» مدرسـﮥ معروف اخلاصيه نيز خانقاهي در مجاورت خود داشت115و خانقاه ـ مدرسه‌هاي ديگري نيز نظير مدرسـﮥ غياثيه و خانقاه مجاور آن، مدرسه و خانقاه امير فيروز شاه و مدرسه و خانقاه امير علاء‌الدین عليکـﮥ کوکلتاش نيز از اين جمله بوده اند116.

بُعد علمي ـ فرهنگي هرات با مدارس فراوانش متمايز می‌گشت. نهضت مدرسه سازي عصر تيموري در هرات چنان رونقي داشت که تقريباً در عصر تمام سلاطين تيموري از بناي مدارس متعدد و اختصاص موقوفات فراوان بدان‌ها که در حکم منبع تأمين مالي آنها به شمار می‌رفت، سخن به ميان آمده است. مدرسه و خانقاه معروف پايحصار که به دستور شاهرخ پاي حصار اختيارالدين بنا گشت ضياع و عقار موقوفـﮥ فراواني داشت و در چهار صفـﮥ آن چهار دانشمند به تدريس اشتغال داشتند117. اين بنا، دو منار بلند باشکوه داشت که «از پاي تا به سر، سنگ مرمر و بنائي کوفي مرد بر معقلي برآورده، يکي را استاد قوام‌الدين ... و ديگر را حافظ کلام الله خواجه علي حافظ‌التبريزي به تقويم رسانده‌اند118.» گوهرشاد آغا نيز دستور ساخت مدرسه‌اي را داد که بر سر پل انجيل بنا شده و بنايي زيبا بود که درهاي فولادي آن را از تبريز آورده بودند119. اين مدرسه داراي اعتبار بسيار بود و به تدريج به «مدفن شاهان و شهرياران» تيموري بدل شد120.

در عصر سلطان حسين بايقرا، کثرت ورود طالبان علم به هرات121، روند ساخت مدارس را سرعت بخشيد. مدرسه‌اي که سلطان مذکور در 898 ﻫ.ق بنا نهاد، مدرسه‌اي بزرگ بود که ساخت آن هجده سال به طول انجاميد و هجده هزار استاد و عمله و فعلـﮥ آن شبانه روز (به جز جمعه‌ها و اعياد) مشغول به کار بودند122.

در همين روزگار امير عليشيرنواني، مدرسه ـ خانقاهي بزرگ بنا نهاد که به اخلاصيه معروف گشت و گفته شده که از حيث بناء و تکلّف عمارتش، شهرت بسياري داشت آنچنانکه «در کل ايران و توران، مدرسه‌اي به شکوه و صفاي [آن] نيست و آن را به صرف مبلغ خطيري احداث فرموده‌اند123.» بناي اين مدرسه که زمين آن را سلطان به امير عليشير بخشيده بود در 880 ﻫ.ق در بخش جنوب غربي هرات آغاز شد و از جمله تزيينات آن مقادير فراواني سنگ مرمر بود که يعقوب بيگ حاکم تبريز، آن را ارسال کرده بود. اين مدرسه موقوفات بسياري داشت که مِلک، کاروانسرا، تيمچه، دکان و ... را شامل می‌شد و هزينه‌هاي مالي مدرسه را تأمين می‌کرد124.

تعداد فراوان مدارس هرات و توابع آن، از آمار ارائه شده در خلاصةالاخبار به روشني پيداست: مدرسـﮥ فصيحه، مدرسـﮥ خواجه جلال‌الدین قاسم فرنخودي، مدرسـﮥ سلطان احمد ميرزا، مدرسـﮥ سبز برامان، مدرسـﮥ ملکت آغا، مدرسـﮥ بديعيه، مدرسـﮥ چهار منار، مدرسـﮥ امير ابراهيم قربان شيخ، مدرسـﮥ امير چقماق، مدرسـﮥ سلطان آغا، مدرسـﮥ عبدالرحمان جامي، مدرسـﮥ امير غياث‌الدین بخشي، مدرسـﮥ سيد غياث‌الدین محمد باغبان، مدرسـﮥ خواجه پابوس، مدرسـﮥ مولانا لطف‌الله صدر و ...125.

کتابخانه‌ها نيز در اين روزگار رونقي بسزا داشت و از کتابخانه‌هاي متعددي چون کتابخانـﮥ باغ سفيد، کتابخانـﮥ سلطنتي، کتابخانـﮥ اميرعليشير نوايي و کتابخانـﮥ سلطان احمد ميرزا ياد شده است126. اما تمامي کتابخانه‌ها منحصر به اين چند مورد نبوده و نمی‌توان در اينکه در بسياري از مدارس، کتابخانه‌هاي کوچک و بزرگ متعددي وجود داشته که مورد استفادة طالبان علم قرار می‌گرفته است ترديد کرد.

در کنار مراکز علمي، فرهنگي و مذهبي هرات، مراکز خيريه‌اي وجود داشت که غالباً در زمرة موقوفات بوده و در جوار خانقاه‌ها يا مدارس برپا می‌شد. دارالسياده‌ها و دارالشفا (شفا خانه)ها از جملـﮥ اين مراکز بوده‌اند که به اطعام و درمان فقرا اختصاص داشت. دارالسياده‌ها، البته محدوده‌اي اختصاصي‌تر داشت که همانا اختصاص آن به سادات بود اما جنبـﮥ خيريـﮥ آن چه بسا سايرين را هم دربر می‌گرفته است. مؤلف خلاصةالاخبار از برخي دارالشفاهاي توابع هرات نام برده که از آن جمله‌اند: دارالشفاي سلطان شاهرخ و دارالشفاي سلطان حسين بايقرا127. از دارالشفاي ملکت آغا، دارالشفاي سر مزار بی‌بي ستي و شفاخانه بزرگ احداث شده در روزگار امير عليشير نيز ياد شده است128. ذر زمرة دارالسياده‌ها نيز از دارالسياده‌اي که تيمور بنا کرده بود و اوقاف بسياري بدان اختصاص داشت و فقرا و درويشان هر روزه در آنجا اطعام می‌شدند و حتي مجلس درسي در آنجا برپا بود ياد شده است129.

کاروانسراها، حمام‌ها و پل‌ها بخش ديگري از چهرة شهری هرات را پوشش می‌دادند. از تعداد دقيق کاروانسراها اطلاعي در دست نيست اما براي شهر پررونقي چون هرات با جمعيت فراوان، وسعت حدود و گستردگي ورود و خروج مسافران، تجار، و ... تعداد زيادي کاروانسرا قابل تصور است. چنين وضعيتي دربارة حمام‌ها نيز متصور است هرچند که اشارات منابع به آنها، بسيار محدود و پراکنده است. از جملـﮥ اين اشارات، اشارة رسالـ مزارات هرات است به يک کاروانسرا در بيرون دروازة خوش در نزديکي شهر و دو حمام به نامهاي حمام شاه سليمان در نزديکي کوچـﮥ باغ زاغان و حمام امير عليکه در بيرون دروازة عراق130.

دربارة پل‌هاي احداث شده بر رود هرات  (رود مالان) نيز اطلاعات اندکي در دست است. پل انجيل، پل تولکي (پل بابا کمال)، پل خيزان، پل بابل، پل جوي نو، پل مالان، پل نگار، پل کارد تبار و پل دلقرار از جمله پل‌هايي هستند که  نامشان در منابع ياد شده است131. دربارة پل مالان آورده اند: «مبني است بر بيست و شش طاق که از خشت پخته و گچ و آهک ساخته شده و در هيچ يک از انواع هرات موجود نيست که باني آن جسر کيست و آنچه از السنه و افواه استماع می‌افتد آنست که ضعيفـﮥ بيوه‌اي آن پل را بنا کرده132» و به گفته فکري سلجوقي، اين زن، زني عابد و زاهد موسوم به بی‌بي نور بوده است133. پل تولکي، پلي خشتي بود در شمال قريـﮥ دولتخوانه بين جوي انجيل و جوي نو که در عهد سلطان حسين بايقرا، بر آن باغ و سرايي ساخته بودند که به نعمت آباد شهرت داشت134. پل بابل، پلي با عظمت بود که قدمت آن به قرن ششم (سال550 ﻫ.ق) و دوران حکومت سلطان سنجر می‌رسيد135. پل کارد تبار نيز روبروي بازار فيروزآباد قرار داشت و پل نگار بر سر راه قريـﮥ ملدام136. به وجود پل‌ها، از جوي‌ها  نيز سخن به ميان آمده که جوي انجيل، جوي نو و نهر فتح آباد از آن جمله اند137. در همين ارتباط گهگاه به ويراني پل‌ها و تخريب جوي‌ها نيز اشاره شده چنانکه به نوشتـﮥ اسفزاري در سيل سال 898 ﻫ.ق، پل تولکي کاملاً تخريب شد و به جوي نو و جوي انجيل صدمات بسيار وارد آمد138.

مراکز اقتصادي هرات را بازارها و بازارچه‌هاي آن که پيشتر شرح آن گذشت، تشکيل می‌دادند. اين بازارها نبض اقتصادي شهر بودند و داد و ستد انواع کالا و صادرات و واردات در اين مراکز به انجام می‌رسيد. چگونگي سازماندهي صنفی اين مراکز اقتصادی و فعالان آن روشن نيست اما بی‌ترديد اداره فعاليت‌های اقتصادی شهر پر رونق و بزرگ ومهمي چون هرات جز درقالب شبکه منظمي از اصناف که از ساختار و سازماندهي مشخصي برخوردار بوده‌اند، ممکن نبوده است. تصويری از اين شبکه منظم، از اسامي بازارهايي که به تناسب نوع فعاليت شان نام گذاری شده بودند، در منابع آن روزگار عرضه شده است (نک سطور پيشين).

پي‌نوشت‌ها

  1. اهلرز، ص 30ـ31
  2. فصيحي خواني، ص220 ; حافظ ابرو (زبدﺓ التواريخ)، ج 3، ص 580
  3. اسفزاري، ج 1، ص 507
  4. حافظ ابرو، همان، ج 2، ص 557
  5. حافظ ابرو، همانجا، ص 561
  6. حافظ ابرو، همانجا
  7. همانجا، ص 564; واله اصفهاني، ص 121ـ123
  8. حافظ ابرو، همان، ج 1
  9. حافظ ابرو، (جغرافيا)، ص 11
  10. حافظ ابرو، همان، ص 9; حافظ ابرو، (زبدة التواريخ) ج 2، ص 552، 703، 714، ج 3، ص 16، 26، 416; عبدالرزاق سمرقندي، ج 2، جزء 1، ص 8، 11، 34; راقم سمرقندي، ص 48، 79; واله اصفهاني، ص 264، 371، 394
  11. واله اصفهاني، ص 590
  12. ص 655ـ657
  13. جغرافيا، ص 15، 18
  14. اسفزاري، ج 1، ص 84; ج2، ص 253
  15. خليلي، ص 76
  16. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 16، 18، 21; اسفزاري، ج 1، ص 86
  17. خليلي، ص 73
  18. ج 1، ص 82
  19. خواندمير (حبيب السير)، ج 4، ض 651
  20. براي نمونه ! اسفزاري، همانجا، واله اصفهاني، ص 656
  21. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 11; همو (زبدﺓ التواريخ)، ج 2، ص 561، 562، ج 3، ص 15; اسفزاري، ج 1، ص 77، 78، 79; نطنزي، ص 238; عبدالرزاق سمرقندي، ج 2، جزء 1، ص 8
  22. حافظ ابرو (زبدﺓ التواريخ)، ج 2، ص 557; واله اصفهاني، ص 118
  23. حافظ ابرو، همان، ج 3، ص 15ـ16; عبدالرزاق سمرقندي، همان، ص 8ـ9
  24. همان جايها
  25. جغرافيا، ص 12.
  26. ج 1، ص 78ـ79
  27. فکري سلجوقي، ص 6
  28. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 13
  29. فکري سلجوقي (بخشي از تاريخ هرات باستان)، ص 7
  30. همان، ص 6ـ7
  31. ج 2، ص 253
  32. همانجا
  33. ص 79
  34. عبدالرزاق سمرقندي، همان، ص 8
  35. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 12؛ اسفزاري، ج 1، ص 77ـ78
  36. همان جايها
  37. زبدﺓ التواريخ، ج 2، ص 561
  38. واله اصفهاني، ص 123; حافظ ابرو، همان، ص 564
  39. حافظ ابرو، همانجا
  40. ص 123
  41. فصيحي خوافي، ص 220
  42. فصيحي خوافي، ص 288; اسفزاري، ج 1، ص 77; فکري سلجوقي (بخشي از تاريخ هرات باستان)، ص 8ـ9
  43. حافظ ابرو (زبدﺓ التواريخ)، ج 3، ص 580; نيز ! واله اصفهاني، ص 442
  44. حافظ ابرو، همان، ج 2، ص 592
  45. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 13
  46. همو (زبدﺓ التواريخ)، ج 3، ص 580
  47. همو (جغرافيا)، ص 13; واله اصفهاني، ص 442
  48. اسفزاري، ج 1، ص 78; حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 13
  49. خليلي، ص 53
  50. ص 454، 471،507
  51. اسفزاري، ج 1، ص 77; فکري سلجوقي (تعليقات بر رسالـ مزارات هرات)، ص 31
  52. همانجا
  53. فکري سلجوقي (بخشي از تاريخ هرات باستان)، ص 4ـ5
  54. خليلي، ص 39
  55. ص 12، 20، 55، 56، 61، 66
  56. (بخش تعليقات)، ص 30
  57. همان، ص 17، 55، 56، 58، 180
  58. همان (بخش تعليقات)، ص 2; فکري سلجوقي (بخشي از تاريخ هرات باستان)، ص 4
  59. فکري سلجوقي، همان جا
  60. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 9ـ10
  61. ج 1، ص 78
  62. همانجا
  63. همانجا
  64. همانجا؛ رسالـ مزارات هرات، ص 95
  65. رسالـ مزارات (بخش تعليقات)، ص 12
  66. همانجا؛ رسالـ مزارات، ص 64
  67. اسفزاري، ج 1، ص 84
  68. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 15 و 18
  69. ص 39ـ40
  70. اسفزاري، ج 1، ص 84ـ85
  71. ص 238
  72. خواند مير (دستور الوزراء)، ص 385ـ387; نيز ! اسفزاري، ج 1، ص 85
  73. اسفزاري، ج 2، ص 100، 253، 266; فصيخ خوافي، ص 143، 201; حافظ ابرو (زبدﺓ التواريخ)، ج 2، ص 563، 703، ج 3، ص 390، 416; راقم سمرقندي، ص 48; واله اصفهاني، ص 221، 418، 433، 467، 476، 555، 579، 656؛ رسالـ مزارات هرات، ص 15، 58، 91؛ ص 49ـ50.
  74. طبيبي, ص 49ـ50
  75. حافظ ابرو (زبدﺓ التواريخ)، ج2، ص 703، 715.
  76. اسفزاري، ج 2، ص 253; حافظ ابرو (زبدﺓ التواريخ)، ج 2، ص 563، 703، ج 3، ص 410; واله اصفهاني، ص 467، 472، 579
  77. واله اصفهاني، ص 433
  78. حافظ ابرو (زبدﺓ التواريخ)، ج 3، ص 390ـ393; فصيح خوافي، ص 201
  79. واله اصفهاني، ص 476; طبيعي، ص 33ـ34
  80. راقم سمرقندي، ص 48
  81. اسفزاري، ج 2، ص 266ـ267
  82. طبيعي، ص 50
  83. واله اصفهاني، ص 656
  84. همانجا؛ برای نمونه بنگريد به جامی , ج 1 ,ص 102ـ103 ,106ـ110 ,112ـ115 ,119 ,173ـ174
  85. همانجا
  86. خليلي، ص 39ـ40
  87. رسالـ مزارات، ص 89، 116، 146; واله اصفهاني، ص 611; فصيخ خوافي، ص 173; خليلي، ص 54
  88. رسالـ مزارات، ص 141; واله اصفهاني، ص 555، 601
  89. فصيخ خوافي، ص 143; واله اصفهاني، ص 417ـ418
  90. تعليقات بر رسالـ مزارات هرات، ص 2
  91. فکري سلجوقي (بخشي از تاريخ هرات باستان)، ص 4
  92. خليلي، ص 40; تعليقات بر رسالـ مزارات هرات، ص 2
  93. ج 1، ص 79
  94. همان، ص35ـ30
  95. خليلي، همانجا
  96. فکري سلجوقي (بخشي از تاريخ هرات باستان)، همانجا
  97. همان، 36ـ37
  98. همان، ص 38ـ39
  99. فکري سلجوقي (تعليقات بر رسالـ مزارات هرات)، ص 175ـ176
  100. همو (بخشي از تاريخ هرات باستان)، ص 34ـ36
  101. همان، ص 37
  102. ص 13
  103. ص 16
  104. فکري سلجوقي (تعليقات بر رسالـ مزارات هرات)، ص 112
  105. رسالـ مزارات هرات، ص 54
  106. همان جا,نيز بخش تعليقات، ص 15؛ خواندمير (خلاصةالاخبار)، ص 15
  107. ص 16ـ18 ,21 ,23
  108. رسالـﮥ مزارات هرات
  109. اسفزاري، ج 1، ص 86
  110. واله اصفهاني، ص 468; قس رسالـ مزارات هرات که تاريخ آن را 832 ﻫ.ق ذکر کرده: ص 30
  111. رسالـ مزارات هرات، ص 20، 27، 50، 66; فصيح خواني (بخش حواشي)، ص 308
  112.  براي نمونه ! ص 26، 43، 53، 55، 56، 57
  113. رسالـ مزارات هرات، ص 43، 78، 118، 181، 187، 188، 189، 191
  114. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 10ـ11; رسالـ مزارات هرات، ص 180ـ181
  115. رسالـ مزارات هرات، ص 184; خليلي; ص 54
  116. رسالـ مزارات هرات، ص 182، 188; بخش تعليقات، ص 178
  117. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 11؛ رسالـ مزارات هرات، ص 180ـ181؛ واله اصفهاني، ص 620
  118. حافظ ابرو، همان، ص 10
  119. واله اصفهاني، ص 478، 512
  120. همو، ص 526، 530، 550، 592
  121. همان، ص 655
  122. همان، ص 655ـ656; راقم سمرقندي، ص 70
  123. خليلي، ص 54ـ55
  124. همو، ص 55; طبيعي، ص 64
  125. ص 14ـ24,48 ; رسالـ مزارات هرات (بخش تعليقات)، ص 179ـ180; طبيعي، ص 50
  126. ص16 ,61  ; طبيبي، ص 51
  127. ص 16
  128. خليلي، ص 54; رسالـ مزارات هرات (بخش تعليقات)، ص 179
  129. رسالـ مزارات هرات، همانجا
  130. ص 56، 63، 96
  131. اسفزاري، ج 2، ص 100; حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 15; همو (زبدﺓ التواريخ)، ج 2، ص 552، 562; واله اصفهاني، ص 478; رسالـﮥ مزارات هرات، ص 67، 68، 71، 109، 140; خواندمير (خلاصةالاخبار)، ص 17, 23
  132. خواندمير (حبيب السير)، ج 4، ص 651
  133. رسالـ مزارات هرات (بخش تعليقات)، ص 24
  134. رسالـ مزارات هرات، ص 109، بخش تعليقات، ص 67
  135. حافظ ابرو (جغرافيا)، ص 16
  136. رسالـ مزارات هرات، ص 67، 140
  137. اسفزاري، ج 2، ص 100; فصيح خوافي، ص 173; رسالـ مزارات هرات، ص 84
  138. همانجا

 

 

فهرست منابع

اسفزاري، معين‌الدین محمد زمچي، روضات الجنات في اوصاف مدينه هرات، تصحيح، حواشي و تعليقات: محمد کاظم امام، تهران، 1338.

اهلرز، اکارت، «شهر شرق اسلامي، مدل و واقعيت» در مجلـ تحقيقات جغرافيايي، سال 9، ش، 1373.

جامي، نور‌الدین عبدالرحمان، ديوان اشعار، مقدمه وتصحيح اعلاخان افصح زاد، تهران، دفتر نشر ميراث مکتوب 1378.

حافظ ابرو، جغرافيا (قسمت ربع خراسان، هرات)، چاپ مايل هروي، تهران 1349.

ــــــــ ، زبدﺓ التواريخ، مقدمه، تصحيح و تعليقات: کمال حاج سيد جوادي، تهران 1380.

خليلي، خليل الله، آثار هرات، ناشر: محمد ابراهيم شريعتي افغانستاني، تهران 1383.

خواندمير، غياث‌الدین بن همام الدين، حبيب السير، چاپ: محمد دبير سياقي، تهران 1362.

ـــــــ ، خلاصةالاخبار، مقدمه، حواشي و تعليقات: گويا اعتمادي، کابل 1345.

ـــــــ ، دستور الوزراء، تهران 1317.

راقم سمرقندي، مير سيد شريف، تاريخ راقم، چاپ: منوچهر ستوده، تهران 1380.

رسالـ مزارات هرات، تصحيح، مقابله و حواشي و تعليقات; عبدالرؤف فکري سلجوقي، بی‌تا، بی‌جا.

سمرقندي، کمال‌الدین عبدالرزاق، مطلع سعدين و مجمع بحرين، تصحيح و تحشيه: محمد شفيع، لاهور 1363 ه.ق/ 1933.

شاد، محمد پادشاه بن غلام محيی الدين، فرهنگ آنندراج، تهران، کتابفروشي خيام 1363.

طبيبي، عبدالحکيم، تاريخ هرات در عهد تيموريان، مقدمه: محمد سرور مولايي، تهران 1368.

فصيح خوافي، احمد بن جمال الدين، مجمل فصيحي، تصحيح و تحشيه: محمود فرخ، مشهد 1339.

فکري سلجوقي، عبدالرؤف، بخشي از تاريخ هرات باستان، به کوشش مسعود رجايي، کابل 1362 ش.

نطنزي، معين الدين، منتخب التواريخ معيني، چاپ: پروين استخری، تهران 1383.

واله اصفهاني، محمد يوسف، خلدبرين، چاپ: مير‌هاشم محدث، تهران 1379.

 

 ديوار کوچک درون حصار.

 گويند خرلغ يا قرلغ، کوتووال يا حاکم چنگيز در هرات بوده و مردي عياش و سختگير و ظالم که مردم را نمي گذاشت در محوطة شهر، خانه سازند يا برج و باروي شهر را ترميم نمايند. وي بر سر اين برج کاخي ساخته بود تا به همـﮥ شهر مسلط باشد: تعليقات فکري سلجوقي بر رسالـ مزارات هرات، ص 18.

 دربان: آنندراج، ج 6 ، ص 3884.

دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان