ایران در استیلای مغول: کارائی و ناکارآمدیهای نظام اداری دوگانه
نویسنده: دنیس اگل؛ ترجمـﺔ یزدان فرخی
قبایل از هم گسیخته صحراگرد مغولستان در آغاز سده سیزدهم/هفتم به دست رهبری پرتوان متحد گردید که بعدها به چنگیزخان ملقب شد. چنگیزخان برای تحت امر درآوردن سرزمینها از سیاست وحشت استفاده میکرد. کسانی که مطیع امر وی میشدند، فرصت زندگانی مییافتند. مقاومت در برابر وی نوعی توهین تلقی میشد و مجازاتی چون کشتار دسته جمعی را بدنبال داشت.1 تمامی مردمان آسیای میانه در کمتر از بیست سال خود خواسته و یا به اجبار بخشی از «حکومت بزرگ مغول» یا «یکه مغول اولوس» شدند که در سال 603 ق./1206م. به دست چنگیزخان ایجاد گردید. این نظم نوین با شرایط پیشین تفاوت و تقابل زیادی داشت. در این روزگار با رقابت روسای قبایل مختلف بر سر رهبری در منطقه، موازنه سیاسی در استپ بر هم خورده بود.2 جانشینان چنگیزخان مرزهای امپراتوری مغول را پس از اوگسترش دادند: وسعت این امپراتوری در بیشترین حد آن از اقیانوس آرام تا جلگههای لهستان را در بر میگرفت. با این حساب مغولان «حکومت» بسیار بزرگی را به وجود آوردند. گرچه مغولان این قلمرو به شیوه سنتی خود اداره میکردند اما به منظور نظارت موثر پس از مدت اندکی ساختارهای اداری و قضایی لازم را به کار گرفتند. تشکیل امپراتوری مغول در تاریخ اوراسیا نوعی گسست شمار میآید. چنانکه ممالکی با سابقه دیرپای تمدنی مانند چین و ایران برای مدتی بیش از یک سده تحت سلطه قومی متحد و برخاسته از استپ درآمدند.3
فتح سرزمینهای ایرانی
ایران در طول سدههای پیشین تهاجمات دیگری هم متحمل شده بود. در سده نخست هجری/ هفتم میلادی جهانگشایی اعراب مسلمان این سرزمین را به دین اسلام درآورد؛ دینی که به لحاظ شیوههای اجتماعی از بنیان با روزگار ساسانی دگرگون بود. در قرن 6ﻫ/ 12 م از راه رسیدن ترکان سلجوقی شمار عناصر قبیلهای را در این سرزمین به شدت افزایش داد. با این حال دگرگونی بنیادینی در ساختارهای اجتماعی و سیاسی ایجاد نشد. سلجوقیان که مسلمان بودند به سرعت با فرهنگ ایرانی و سنتهای سیاسی سازگاری پیدا کردند. بر خلاف این سکونت قبایل مغول در ایران اسلامی مرحله بیهمتایی در توسعه تاریخی این سرزمین بود بطوری که به مدت چندین دهه تحت سلطه یک قدرت نامسلمان درآمد.
سلطه مغولان در ایران به دنبال یورشهای ویرانگر آغاز شد که پی آمد مستقیم سیاست مصیب بار علاءالدین محمد خوارزمشاه فرمانروای بخش بزرگی از شرق ایران بود. چنگیزخان در سال 1215م/ 612 ق در پی تصرف پکن درصدد ایجاد معاهدهای با فرمانروای ایران بود. هدف این توافق این بود تا بازرگانان بیهیچ قید و بندی اجازه مبادله کالاهای خود در هر دو سرزمین را پیدا کنند. اما در سال 1218 م/615 ق حاکم خوارزمشاه در اترار کاروان بازرگانان چنگیزخان را قتل عام کرد. چنگیزخان این اقدام را توهینی به آسمان جاویدان Eternal haven)/ (Mongke tenggeriتلقی کرد که خود را مدافع آن بر زمین میدانست. در پی چنین توهینی چنگیزخان به خونخواهی برخاست. بر اساس روایت عطاملک جوینی مورخ ایرانی، چنگیزخان تنها بر بالای پشتهای رفت و به مدت سه شبانهروز به راز و نیاز پرداخت و به منککه تنکری (آسمان جاویدان) میگفت «که هیجان این فتنه را مبتدی نبودهام قوت انتقام بخش»4. این رویدادها منجر به حمله به شرق ایران گردید که مشخصه برجسته آن قتل عام ساکنان شهرهای بزرگ ماوراءالنهر و خراسان بود. پس از این مناطق مزبور تحت سلطه مستقیم خان بزرگ درآمد.5
فتح نهایی ایران در زمان منکوقاآن (648ـ657ق/1251ـ1259م) سومین جانشین چنگیزخان به انجام رسید. وی تصمیم گرفت که ممالک ایران را با حفظ نظارت خود، به عنوان یک اولوس6 به برادرش هلاکو واگذار کند. هلاکو ماموریت داشت تا ثروتهای ایران را تحت اختیار حکومت مغول درآورده و «رسوم و یوسون و یاسای چنگیزخان را در ممالک تحت سیطره از جیحون تا مصر را بکار بگیرد»7 هلاکو مغولستان را در سال 1253م/651ق ترک کرد. در سال 1256م/654ق وی استحکامات اسماعیلیه را تسخیر کرد. سپس به محاصره بغداد پرداخته و با تسخیر آن در 1258م/ 656ق دست به قتل عام گشوده و سرانجام خلیفه عباسی را کشت. هنگامی که هلاکو کار تصرفات را به سرانجام رسانید، به آذربایجان عزیمت کرد که در آنجا چراگاههایی برای احشام و اسبان سربازان فراهم بود.
پیروزی مغولان در ایجاد بزرگترین امپراتوری در تاریخ بشر در نتیجه توانایی در مهار منابع انسانی و مادی سرزمینهای تحت نظارت آنان بود. هر یک از رعایای امپراتوری اعم از صحراگرد، شهرنشین، پیشهور و یا کشاورز مجبور به حمایت از خواستههای بلندپروازانه مغولان بودند. محاصره بغداد صرفا رویارویی میان سربازان خلیفه عباسی با نیروهای هلاکو نبود؛ بلکه میتوان آنرا رویارویی منابع انسانی، مالی، مادی و تکنولوژی مناطق شمال چین، آسیای مرکزی، روسیه، قفقاز و ایران از یک سو و منابع خلیفه عباسی از سوی دیگر به شمار آورد. نمیتوان گفت همان قبایل مغولی که تا آغاز سده دوازدهم میلادی/ ششم هجری تحت رهبری موروثی طوایف خود گذران میکردند، توان اداره سرزمینهای مفتوحه خود را داشتند.8 با وجود این آنها موفق به ایجاد نظام اداری تازهای شدند. آنها برخی از شیوههای مردم صحراگرد را بکار گرفتند. مانند اینکه مردمان تحت تسلط را در میان اعضای خاندان امپراتوری تقسیم میکردند، در همان حال عناصری از شیوههای ایرانی و چینی را بکار میگرفتند. آنها همچنین تجربه قبایل ترک و مغول پیوسته به امپراتوری را مورد استفاده قرار دادند، مانند ایغورها که بر مغولستان حکمرانی کرده بودند و یا قبایل کیتان که بر شمال چین حکومت کرده بودند.9 پیش از این طی نخستین لشکرکشیهای چنگیز خان به شمال چین (1211ـ1227م) بسیاری از دیوانسالاران چینی به خدمت چنگیزخان درآمده و با خود تجربههایی را از آن سرزمین به همراه آورده بودند. این نظام اداری ترکیبی، عاملی ضروری در جهت موفقیت چنگیزخان بود.
کارآمدی نظام اداری مغول تحت حکومت خان بزرگ (1220ـ1258م/ 618ـ656ق)
امروزه پژوهشگر تاریخ ایران در روزگار مغول با یک مشکل روششناسی مواجه است: تقریباً تمامی منابع در دسترس، بیرون از فرهنگ مغولی نوشته شده و متون بسیار اندکی به قلم مغولان تالیف شده است. اطلاعات موجود، توسط مردمان سرزمینهای تحت سلطه و یا دشمنان آنها مانند ممالیک نوشته شده است. افزون بر این بخش بسیاری از این تاریخنگاری برآمده از نوشتههای رجال و مقامات بلند پایه سیاسی حکومت ایلخانی مانند عطاملک جوینی و رشیدالدین فضلالله همدانی است که از اینرو با قدرت مغول پیوند نزدیکی داشتند.
با این همه سنت تاریخنگاری در مغولستان وجود داشت هر چند متون اندکی به شکل اصلی آن در دسترس است. تاریخ سرّی مغولان اندکی بعد از مرگ چنگیزخان نوشته شده اثر مهمی از این دست به شمار میرود و در عین حال تشکیل دهنده اساس هویتی مغول نیز هست.10 این اثر برگزاری گردهمایی روسای مغول (قوریلتای) در سال 1206م/ 603ق و انتخاب چنگیز خان به عنوان خان بزرگ را روایت میکند. میتوان گفت که در هنگام تاسیس این امپراتوری، چنگیزخان نوعی «دیوانسالاری بدوی» را پدید آورد که بعدها به عنوان الگویی برای جانشینانش گردید. چنگیزخان سیگی قودوقو11 برادر خوانده خود را به عنوان «یکه یارغوچی»12 یا «قاضیالقضات» تمامی امپراتوری ملقب کرد. وی همچنین ریاست امور قضایی، تقسیم مردمان تحت سلطه در میان اعضای خاندان امپراتوری و اعطای آنچه بعداً حصه (قوبی) آنان میشد را بر عهده داشت.13
چنگیزخان به وی فرمان داد تا همه امور اداری را در یک دفتر رسمی (کوکو دبتر KöKö DEBTER) برای استفاده در دیوانسالاری آینده ثبت کند: «تمامی تصمیمات را در مورد تقسیم و نیز امور قضایی کل جمعیت امپراتوری در دفتر ثبت رسمی بنگار تا هنگام فرزندانِ فرزندانم به کسی اجازه نده که هیچ بخشی از آنچه سیگی ـ قودوقو به فرمان من در دفاتر رسمی ثبت کرده، تغییر دهد. هر کسی که آنرا تغییر دهد گناهکار و مشمول مجازات است»14 همانطور که از محتوای تاریخ سرّی بر میآید، مغولان در زمینه تلاش برای انجام امور دیوانی مستعد بودند.
سرشماری جمعیت یکی از وسایل مهم برای نظارت اجتماعی و بسیج منابع بود. همچنین برای امپراتوری مغول یکی از ابزار مهم برای کسب منافع از منابع بالقوه رعایای امپراتوری گردید. اوگدای راه چنگیزخان را در این زمینه دنبال کرد اما در دوره منگوقاآن بود که از صحراگرد و یکجانشین سرشماری نظام یافته واقعی به عمل آمد.15 منگوقاآن ساختارهای اداری متمرکزی را جهت استفاده بهتر از رعایا برپا ساخت بدون اینکه توجهی به پایان یافتن ظرفیت امپراتوری داشته باشد. وی این دیدگاه خود را با الهام از توصیه ارغونآقا مطرح کرد. ارغون به جهت دانستن زبان ایغوری در دربار اوگدای به عنوان یک منشی (بیتکچی) 16 استخدام شده بود. وی بعدها به عنوان باسقاق17 به خراسان گسیل گردید و بعد در سال 1243/659 به عنوان حاکم سرزمینهای غربی از سیحون تا آناتولی منصوب گردید. وی به عنوان حاکم اعظم مغول به لقب «الغ مغول الوس بگ» مفتخرگردید.18 از این رو هنگامی که منگوقاآن پس سال 1252م/ 650ق ارغونآقا را به این عنوان مفتخر ساخت، پیش از آن وی حدود ده سال تجربه دیوانی را از سر گذرانده بود. منگوقاآن یک «دیوان رسایل مرکزی» در مغولستان ایجاد کرد. یکی از مغولان به نام مِنِگسِر19 رئیس این دیوان بود، همانند سیگی قودوقو، او به عنوان یارغوچی (قاضی اعظم)، دیوانسالار عمده حکومت و سرپرست امنیت خان بزرگ و «وزیر اعظم» (مغولی چینگسانگ. چینی: چئینگ هسیانگ) منصوب گردید.20 زیر دست منگسر، دیوانسالار دیگری به نام بولغای قرار داشت که یکی از نسطوریان از قبیله کرائیت بود. وی نیز کار خود را به عنوان بیتکچی آغاز کرد. بولغای مسؤول منشیان و خزانه داران بود. همچنین وی ادارهای را ریاست میکرد که وظیفه سرپرستی کارگران بیگانه در خدمت مغولان را برعهد داشت.21
دبیرخانههای محلی زیر دست دبیرخانه مرکزی قرار داشت. وظیفه آنان اداره جمعیت ساکن امپراتوری بود. این چنین دبیرخانههایی در شمال چین، ترکستان و ایران وجود داشت که در منابع چینی به آنها به عنوان «هسینگ شنگ (hsing-sheng) یا «دبیرخانه سیار» اشاره شده و بر اساس دبیرخانه مرکزی الگو گرفته شده بود. 22 کاربدستان آنها با کارگزاران امپراتوری خان بزرگ همکاری میکردند. از اینرو علائق خاندان امپراتوری در دیوانسالاریهای منطقهای نیز در سازمان داری ایالات شاهزاده نشین و بزرگان محلی وارد گردید. در ایران دبیرخانه منطقهای در خراسان بود و به دست ارغونآقا اداره میشد. وی از 1243/659 این ایالت را اداره میکرد. وی از سوی نمایندگان خان بزرگ منگوقاآن و نیز الوسهای دیگر مورد جمایت بود.23 ارغونآقا به عنوان حاکم منطقهای مسئوولیت تثبیت و گردآوری مالیاتها را در سرزمینهای تحت نظارت خود بر عهده داشت. هر یک از حاکمان شمار قابل توجهی از کاربدستان داشت که آنها را از میان اهالی زیر دست خود به خدمت میگرفت. در ایران موقعیتهای سیاسی به صورت سنتی به «اهل قلم» یا دیوانیان24 واگذار میشد که از رویههای اداری آگاهی داشتند. خاندانهای مشهور اهل قلم بطور موروثی اداره دیوانی دربار قدرتهایی که در ایران به فرمانروایی میرسیدند را در دست داشتند. این خاندانهای دیوانی مشهور حتی پیش از آمدن هلاکو به ایران به اداره دیوانسالاری مغول میپرداختند. آنها برای استحکام موقعیت خود در دستگاه حکومتی به اقتضای زمان، ارتباطاتی را با اوگدای خان برقرار کرده و یا به مغولستان سفر میکردند.25 علاءالدین عطاملک جوینی از یک خاندان دیوانی بلندپایه در دوره سلجوقی و خوارزمشاهی دو مرتبه در مغولستان اقامت کرد. از اینرو طبیعی بود که ارغونآقا هنگامی که به عنوان حاکم خراسان منصوب شد، عطاملک جوینی و برادرش شمسالدین صاحب دیوان (لقبی که بعدها بدان مشهور گردید) را به عنوان همکار خود به کار گیرد. ارغونآقا همچنین فخرالدین خوارزمی را به عنوان الغ بیتکچی برگزید.26 در ایالتهای خراجگزار مغولان نظارت اداری را از طریق داروغچی (چینی: تا ـ لو ـ هوا چئیه ta-lu-hua ch’ih) اعمال میکردند27 این مقام در آنجا منصوب و به عنوان نماینده خان عمل میکرد.آنها از مغولان و ترکهای آسیایی بودند و یا سربازانی تحت رهبری خود داشتند که موجب استحکام اقتدار آنها میشد. داروغچیها وظایف گوناگونی داشتند: گرداوری مالیاتها و خراجها، سرپرستی خدمات پستی یام28، سرشماری جمعیت و حفظ آرامش. اسناد صادر شده از مراکز حکومت ایالتی تنها با مهر (Gerege) داروغچی اعتبار پیدا میکرد. داروغچی همچنین فعالیتهای کاربدستان دیوانی در خدمت سلسلههای محلی را نیز سرپرستی میکرد و از این جهت خان بزرگ، دبیرخانه مرکزی و کاربدستان بزرگ وی از مساله نظارت دقیق بر حکومتهای نیمه مستقل اطمینان پیدا میکردند. قطبالدین محمد (1252ـ1257م/ 650ـ655ق) فرمانروای قراختاییان کرمان گرچه کاربدستان محلی خود را از میان مردان اهل قلم و خدمتگزاران حکومت پیش از خود را برگزید اما با این حال مغولان پنج داروغچی را نیز در کنار آنها قرار دادند. آنها وظیفه مقابله با توطئههای درباری و گزارش آن به خان بزرگ را بر عهده داشتند. از اینرو مغولان به منظور نظارت بهتر بر حکومتهای نیمه مستقل، یک نظام دوگانهای را از ترکیب کاربدستان محلی و کاربدستان مغولی یا دست کم با ریشهای غیر بومی برپا ساختند.
ایران عهد ایلخانی (1258ـ1336م/656ـ736ق) ـ یک گسست اداری
سلطه مغول در ایران گسستی را در کارکرد اداری حکومت ایجاد کرد. حکومت ایلخانی از یک ساختار اداری دوگانهای پیروی میکرد که در یک سو مغولان و دیگر سوی ایرانیان همراه با کاربدستان مخصوص خود قرار داشتند. این دوگانگی را میتوان در هنگامی که تنها نیمه شرقی ایران تحت کنترل خان بزرگ قرار داشت، در شیوه عملی مورد اقتباس در حکومتهای خراج گذار و نیمه مستقل تشخیص داد. مهمترین گسست، مربوط به وظایف وزیر بود که از این پس دیگر وزیر اعظم و سرپرست تمامی مشاغل اداری نبود. برتولد اشپولر در مورد وظایف وزیر اعظم در ایران عهد مغول در حدود سالهای 1260ـ1340م/ 658ـ740ق با فهرستی از القاب گوناگون عرضه میکند: وزیر، صاحب دیوان، نایب، خزانه دار، امور دیوانی، و غیره.29 در این فهرست بطور طبیعی نامهای ایرانی مییابیم با این حال مغولان که عمدتا نظامی بودند نیز در این میان قرار داشتند. وزیر ایرانی همواره در کنار یک مامور مغولی فعالیت میکرد. شمسالدین جوینی که وزیر بزرگ و شخصیت بلند پایه ایلخانان ایرانی بود پس از عهدهداری مقام نایب سوغونچاق نویان (جمع نویاد Noyad) امیر بزرگ مغولی هلاکو، مدتی نیز نایب بوقا مغول گردید.30
در عهد ایلخانی قابلیت و کفایت وزیر اساساً به مسائل مالی حکومت محدود گردید. به هر حال وزیر همانند دوره سلجوقیان پیوسته متصدی امور مالی نیز نبود. گاهی موقعیت وزیر برای امور مالی از او گرفته میشد و به یک نایب (همکار) وزیر واگذار میشد. برای نمونه در سال 1279/678 مجدالملک یزدی که مقام مشرفالممالک را داشت در کنار شمسالدین محمد جوینی به عنوان صاحب دیوان هلاکو منصوب گردید. وی سمت چپ و شمسالدین محمد جوینی سمت راست اسناد را مهر میکرد.31 این کاهش قدرت وزیر دائمی نبود؛ در مواقعی نیز قدرت زیادی به وی واگذار میشد. در واقع همه چیز به اعتماد ایلخان حاکم به وزیر بستگی داشت و در مواردی که روابط خوب میان آنان برقرار بود [وظایف]ماموران مغولی به مقام آنها واگذار میشد. چنین روابط مناسبی بر پایه منافع مشترک بنیان میگرفت. با در نظر گرفتن اینکه ایلخان بر خلاف خان بزرگ ـ منگوقاآن ـ قواعد اداری دقیقی را وضع نکرده بود، تشخیص این نظام دوگانه اداری رایج در دهههای نخستین نیز بسیار دشوار است. این اداره دوگانه به دسیسهها و دشمنیهای میان متصدیان منجر میشد و هنگامی که هر دو مسؤول ایرانی بودند، صورت وقیحانهتری نیز به خود میگرفت. دشمنی پنهان میان مجدالملک یزدی و شمسالدین جوینی سرانجام در 1284م/ 683ق به اعدام جوینی متنهی گردید. همکاری یک دیوانسالار ایرانی و یک امیر مغول صورت بسیار بهتری به خود داشت. یک نمونه بسیار مشهور تفاهم کامل میان شمسالدین جوینی و امیر بزرگ سوغونچاق نویان بود.
در دوره ایلخانی اداره مغولی با منشیان (بیتکچی) ، گردآورندگان مالیات (داروغچی) ، و قاضیان (یارغوچی) بود، آنها در همه سطوح در امور مربوط به وزرای بزرگ دخالت میکردند. در میان دربار وزیر تنها با حضور یک امیر مغول میتوانست، به خدمت ایلخان حضور یابد. در حکومتهای نیمه مستقل محلی بر اساس رضایت دربار مغول متفاوت بود. در ایالات ماموران تحصیل با همکاری کارمندان ایرانی هدایت میشدند. در سطح محلی مغولانی که در مقام ماموران محلی قرار میگرفتند، عموما با اصطلاح ملوک (جمع ملک) شناخته میشوند، این واژه در بطن خود واقعیتهای اجتماعی بسیار متنوعی داشت؛ از این ملوک که در دستگاه اداری ایلخانی صاحب موقعیتی بودند گرفته تا اشراف روستاهای کوچک با قدرت محدود و دربرگیرنده شاهزادگانی که از استقلال نسبی در ایالات فارس، شبانکاره، کرمان و حدود دریای خزر بهره میبردند. حکومت ایلخانی اداره محلی را به این حکام میسپردند که از این به بعد به آنها لقب حاکم داده شده که در منابع بسیار مشهور است.
واژه حاکم بطور کلی به فرمانروا معنی میشود. در شرایطی که حاکمان واقعی در این دوره امیران مغولی بودند، ماموران عالی رتبه ایرانی تنها نواب آنان به شمار میآمدند. در بغداد عطاملک جوینی نایب سوغونچاق نویان حاکم اسمی بغداد بود. این اصطلاح در معنای جمعی نیز به کار میرفت. از این رو اصطلاح«حکام فارس»به کارگزارانی اشاره دارد که حکمرانان ایالتی نبودند بلکه ترجیحاً «ماموران اداری در ایالات»به شمار میآمدند و در آنجا اختیارات تقسیم شدهای را تحصیل میکردند که کمتر از حاکم واقعی بود. این حکام صرفاً کارگزاران مالی به شمار میآمدند. دیوانسالارانی که در سالنامههای یک ایالت به عنوان «حاکم» و بدون اشاره به تاریخ دقیق آن یاد شده، در واقع تنها رجال اداری آن ایالت برای مدت خاصی بوده است. افزون بر این در ایالات مرزی از خراسان گرفته تا آناتولی هیات اداری مالی و شهری با یک دولت نظامی وجود داشتند. برای نمونه در دیاربکر دو حاکم ایرانی وجود داشت درحالی که یک امیر تاتار حاکم نظامی بود. سرانجام در نهایت امر سراسر دستگاه حکومت به دست یک یا چند«امیر بزرگ» (مغولی: یکه نویان) راهبری میشد که ایلخان را در امور سیاسی همیاری میکردند.
اردو و امور اداری
در سراسر دوره ایلخانی تصمیمگیری در مورد امور سیاسی در چادر ایلخان انجام میگرفت. برای تحقیق در مورد جامعه ایرانی در دوره تسلط مغولها لازم است به رویدادهای اردو یا درگاه ایلخان توجه شود. اردو جایی بود که امیران بزرگ (نویاد) زندگی میکردند و گرد آنان را امرا در برگرفته بودند. همچنین شمار بسیاری از طبیبان و منجمان یهودی و مسیحی نیز حضور داشتند. نویادهای بزرگ ایلخان را دوره کرده بودند و گاه گاهی نیز هم ایشان بودند که ایلخان را به تخت خانی مینشاندند. در دورههایی نیز بر او سلطه یافته و گاهی نیز بر وی یاغی میشدند. به هر روی آنها پیوسته در امور حکومت دخالت داشتند. طبقات بالای جامعه ایرانی مشاغل گوناگونی در مقابل نویادها بر عهده میگرفتند. برخی در ردههای بالای دیوانسالاری بودند و در حمایت نویادها قرار داشتند. برخی دیگر از ایرانیان روسای طریقتهای صوفیه بودند و نویادها در کنف حمایت [معنوی]آنان بودند.
این پیکره بندی اردوی ایلخان الزامات گوناگونی به منظور بکارگیری صاحب منصبان در خدمت به ایلخان همراه داشت. مشاغل بزرگ اداری تنها در اردو انجام میپذیرفت. تنها کسانی که از حامیان با نفوذ و یا پیوندهای مناسب با اردو برخوردار بودند، میتوانستند این امور را بر عهده بگیرند. اردو جایی بود که اشراف ایرانی در پی حمایت یک نویان مغول بودند تا زمینه راهیابی آنان را نزد ایلخان فراهم کند. بر عهده گرفتن مقام نایب یک نویان نشانه آغاز یک مقام سیاسی بود. در اردو اشراف مناطق نیمه مستقل به چشمداشت دستیابی به موقعیتهای اداری پر منفعت در رقابت بودند. همچنانکه افراد در پی سرنگونی رقبای خود بودند، توطئههای بی شماری نیز روی میداد. بطور خلاصه اردو جایی بود که امور اداری انجام میشد و از اینرو در اینجا بخت به کسی روی میآورد و یا بخت از وی بر میگشت.
گرچه مغولان در ایران با خود روال سیاسی تازه آوردند اما آنها سلطه خود را به یک شکل واحد در سراسر این ممالک اعمال نکردند. آنها حکومتهای کوچک حاشیه دریای مازندران و گیلان را ابقا کردند. آنها در هرات حکومت را بر سلسله سنتی آل کرت با سرمنشاء افغانی و در کرمان سلسله قراختایی که به تازگی مسلمان شده بودند، ابقا کردند. در فارس آنان قدرت را در میان دو حکومت رقیب یعنی اتابکان سلغری ترک در شیراز و خاندان شاهی محلی دیرپای شبانکاره تقسیم و ابقا کردند. این سلسلههای محلی قدرت و قلمرو خود را به عنوان رعایای خان بزرگ حفظ کردند.
فارس از آسیب مستقیم کشورگشایی و استقرار قبایل مغول برکنار ماند. همچنین وضعیت آن با جاهایی که قبایل مغول در آنجا پراکنده شده بودند (مانند آناتولی، خراسان و آذربایجان که با وسعت600 کیلومتری میان سلطانیه و موغان برای رفتن به ییلاق و قشلاق بود) بطور کلی دگرگون گردید.32 ثروت فارس موجب برانگیخته شدن طمع حکمرانان مغول گردید که در پی سرازیر کردن مالیاتهای رو به افزایش به خزانه حکومتی بودند. به هر حال آنها با دشواریهایی برای ایجاد یک سیاست مالی کارآمد روبرو شدند.
دشوارهایی بکارگیری کنترل مالی بر ایالات: نمونه ایالت فارس
پیش از اینکه هلاکو حکومت ایلخانی را در ایران ایجاد کند، اتابک سلغری ابوبکر، تسلیم اوگدای خان بزرگ شده بود. در عوض وی به در اختیار نگهداشتن قلمروش تایید شده و به لقب «قتلغ خان» (خان سعادتمند) شهرت یافت. وی ملزم شد همه ساله هزار دینار طلا به عنوان خراج به قراقروم ارسال کند.33 یکی از برادرزادگان وی در تصرف بغداد درکنار هلاکو حضور پیدا کرد که نشانهای از روابط حسنه خاندان حاکم سلغری با مغولان بود. ابوبکر با بهرهگیری از سیاستی ماهرانه و همکاری نخستین با اوگدای و سپس با هلاکو موفق شد پادشاهی خود را از دخالت ناخوشایند ماموران مغولی محافظت کند. وی در 1260م/ جمادیالاول 623ق درگذشت و ایالتی شکوفا را برای جانشینان خود به میراث گذاشت. متاسفانه بحران داخلی که به دنبال مرگ وی به درگیری کشیده شد، به نفع استیلای مغولان در منطقه بود. از این هنگام به بعد امور اداری که به اشرف محلی مختلف واگذار میشد، کارآمدی خود را از دست داد. در پی آن اردو، دیوانسالاران دادگر و کارآمدی از میان ترکان و مغولان جهت سامان بخشیدن به این وضعیت گسیل کرد. این دیوانسالاران مالیاتهای تحصیل شده را به خزانه حکومتی فرستادند و ضمناً مشخص شد که قادرند وجوه مورد نیاز لوازم تولیدی را افزایش دهند. به سخنی دیگر برای مردم دیگر آهی در بساط نماند. به هر حال ماموران مغول و ترک که در منابع فارسی مورد تحسین قرار گرفتهاند، در مدت اندکی قربانی توطئههای همقطاران ایرانی میشدند. بدگوییهای ماموران محلی در اردو که موفقیت شرورانه خود را از راه تهدید مدیریت دقیق امور مالی میدید، تاریخ دیوانسالاری در فارس را متمایز ساخته است.34
دگرگونیهای اداری در فارس منعکس کننده نبرد قدرت در اردوی ایلخان بود. بی اعتباری یکی از نویانها ناگزیر منجر به مرگ وی میشد. شبانکارهای در مجمعالانساب امیرانی را که برای قضاوت به یارغو35 فرستاده میشدند را با ظرافت قابل توجهی به عنوان «شکار سیوف»36 توصیف کرده است. بی اعتباری یک امیر مغول موجب سقوط همکار ایرانی وی نیز میشد که وی از اینرو از مزایایی که از نفوذ سرور خود در اردو و ایالت به دست آورده بود، محروم میگردید. در مواردی هم این بزرگان ایرانی که حامیان خود را در اردو از دست میدادند موفق میشدند تا موقعیت خود از طریق نزدیک شدن به مردان قدرتمند تازهای مجدداً به دست آورند. آنها حامیان تازهای دست و پا میکردند و به امور اداری باز میگشتند تا روزی که «شکار سیوف» شوند. در واقع این اشراف محلی پیوسته منفعت طلب در اردو میماندند تا از از منافع خود حمایت کرده و از این جهت که موجب بینظمی در فارس شدند، قابل سرزنش هستند. کاربدستان ایرانی بیتردید میتوانستند نظام اداری را با استادی تمام اصلاح کنند. اما چرا بدین شیوه عمل نکردند؟
درهم ریختگی روابط اجتماعی در همه سطوح از دیوانسالاران بلند پایه تا کاربدستان محلی دون پایه مشخصه دوره ایلخانی است. داشتن یک حامی برای ایرانیان و یا مغولان ضروری بود و هر کاری در مقابل دریافت وجوه انجام میشد؛ خواه بدست آوردن یک موقعیت پر منفعت، خواه کور کردن یکی از زیر دستان، نیاز به یک اقدام حیلهگرانهای داشت. از اینرو پول یک ضرورت برای دستیابی به یک موقعیت اداری بود. این مساله توضیح دهنده بسیاری از توطئههایی است که در دربار ایلخانی انجام میگرفت و اثر ویرانگری خود در سراسر این دوره بر فارس میگذاشت. جای بسی خوشبختی بود که این کاربدستان با وجود اینکه همه چیز را در مدت اندکی به دست میآوردند، خیلی ناگهانی نیز آن را از دست میدادند و آن هنگامی بود که رقیب سرسخت در پی دستیابی به این موقعیت پر منفعت او را به جهت اختلاس متهم میکرد. اما با وجود این خطرها اشراف محلی در اردو برای بدست آوردن مقام در محدوده صرفا مالی با یکدیگر درگیری داشتند. آیا این شیوه و روال اداری در فارس چیز غریبی بود؟ و این یکی از نتایج وضعیت به وجود آمده برای اشراف محلی بود؟ آیا در کرمان که تاریخ آن به دلیل همجواری تا اندازهای با فارس در پیوند است، پدیده مشابهی رخ داده است؟
در کرمان حکمرانان نخستین سلسله قراختایی روابط خوبی را با اردوی مغول در قراقروم و سپس اردوی ایلخان در تبریز حفظ کردند.37 موسس این سلسله براق حاجب با اتابک سلغری ابوبکر پیوند داشت و رسولانی را نیز نزد خان بزرگ جهت اعلام اطاعت خود گسیل کرده بود.38 وی در عوض از اوگدای لقب قتلغ خان را دریافت نمود. بدین جهت اعضای این خاندان در منابع به عنوان قتلغ خانیه شهرت داشتند. ملکه قتلغ خاتون (1257ـ1283م/655ـ681ق) که جانشین همسرش قطبالدین محمد بود، ایالت را به صورت کارآمدی اداره کرده و ثبات سیاسی چشمگیری به دست آورد. در زمینههای اقتصادی، کشاوزری و تجارت شکوفایی حاصل شد. در نتیجه این درآمدها قادر شدند وجوهی مالیاتی را به اردو افزایش داده و از اینرو روابط با حکومت مرکزی را مستحکم کنند.39 در اینجا یک حکومت قدرتمند همانند فارس در دوره اتابک ابوبکر وجود داشت و چیزی که در دوره قتلغ خاتون در کرمان پدید آمد به مغولان فرصت میداد تا بدون دشواری عمدهای مالیاتها را گردآوری کنند. در عوض حاکمانی که متمایل به همکاری با اربابان جدید بودند، خودگردانی سیاسی را به دست میآوردند.
درگیری قدرت داخلی در میان اعضای خاندانهای محلی به مغولان فرصت میداد تا در مقابل آن به دخالت در امور محلی پرداخته و بر مناطقی که پیش از این بصورت مستقل مانده بود، نظارت مستقیم داشته باشند. درست پیش از رسیدن هلاکو به ایران، آناتولی به نظارت مستقیم خان بزرگ درآمد. پس از مرگ سلطان کیخسرو سلجوقی (فرمانروایی 1237ـ1246) سه پسر وی همگی در اقلیت قرار داشتند و تحت نفوذ جناحهای مختلف درآمدند. رقابت این سه برادر، مغولان را مجبور به مداخله کرد و بصورت رسمی قلمرو میان آن سه تقسیم گردید. پیامد بلافاصله این رویداد نظارت مستقیم مغول در منطقه بود که پیش از این به لحاظ مالی دارای استقلال بود.40 شرایط مشابهی در اواخر حکومت دیرپای قتلغ خاتون رخ نمود و آن هنگامی بود که وی با مخالفت پسر بزرگش مظفرالدین حجّاج و سپس طغیان پسر خواندهاش سیورغتمیش روبرو شد. آنها در تلاش برای کنار زدن وی بودند. این درگیری داخلی در واقع یک شکل کوچکی از روابط متحدان در میان مقامات بلندپایه مختلف در اردو بود. این رقبا در اردو از دسته بندیهای موجود در خاندان قراختایی بهره برده تا به منافع سیاسی خود دست یابند. پس از مرگ قتلغ خاتون دسیسههایی به امور گوناگون در اردو ارتباط یافته و منجر به بی ثباتی سیاسی در این ایالت گردید. این وضعیت دخالت مستقیم حکومت ایلخانی را در کرمان و از میان رفتن سلسله محلی کرمان را رقم زد.41 در این دو مورد شرایط مشابه با موردی است که در فارس پس از مرگ اتابک سلغری ابوبکر اتفاق افتاد. نوشته مستقلی درباره رویکرد مغولان برای گردآوری مالیات در آناتولی و کرمان فراهم نیامده اما به هر حال بر پایه نوشتههای اندکی که درباره این ایالت وجود دارد، مشخص میشود که فرمانروایان مغول موفق شدند نظام بهتری برای نظارت مالی در آنجا به وجود آورند. به هر حال برپایی نظام اداری دوگانهای که پیش از استقرار ایلخانان به دست منگوقاآن به وجود آمد و نظارت بر قلمرو وسیعی را بدون دشواریهای عمدهای فراهم آورد. این نظام اداری در نتیجه تعدد حکمرانان محلی و درگیری با منافع کاربدستان ایرانی به صورتی ضعیف عمل کرد و فارس یک نمونه مشهود و نمایانی از این مساله بود.
پینوشتها
1ـ در مورد ایدئولوژی امپراتوری مغول بنگرید به:
Igor de Rachewiltz, Some Remarks on the Ideological Foundation of Chinggis khans empire, Paper on Far Eastern History 7 (1973) : 21-36; Reuven Amitai-Preiss, Mongol Imperial Ideology and the Ilkhanid War against the Mamluks, in The Mongol Empire & its Legacy, ed. Reuven Amitai-Press & David Morgan (Leiden: Brill, 1999) : 57-72.
2ـ بنگرید به:
Thomas J. Barfield, The Perilous Frontier. Nomadic Empires and China, 221 BC to ad 1757 (Cambridge
Mass. & Oxford UK: Blackwell, 1989) ; Thomas T. Allsen, The Rise of the Mongolian Empire and Mongolian Rule
in North China, in The Cambridge History of China, vol. 6, Alien regimes and border states, 907-1368, ed. Herbert
Franke & Denis Twitchett (Cambridge: Cambridge University Press, 1994) : 321-413; Isenbike Togan, Flexibility
and Limitation in Steppe Formations: the Kerait Khanat and Chinggis Khan (Leiden: Brill, 1998) .
3ـ درباره مطالعات مغولی بنگرید به:
David Morgan, The Mongol Empire: A Review Article, Bulletin of the School of Oriental and African Studies 14 (1981) : 121-125; idem The Mongols (Oxford: Blackwall, 1986) : 5-31 and Peter Jackson, The Mongol Empire, 1986-1999, Journal of Medieval History 26/2 (2002) : 189-210.
4ـ علاءالدین عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشا، تصحیح علامه محمد قزوینی، لیدن، 2 جلد، 1912، ج1 ص62.
و ترجمه انگلیسی این اثر:
John Andrew Boyle, The History of the World Conqueror (Manchester, 2 vol., 1958) : 1: 80-81.
5ـ در مورد این رویدادها بنگرید به:
Paul Buell, Early Mongol expansion in Western Siberia and Turkestan (1207-1219) ,Central Asiatic Journal 36 (1992) : 1-32.
6ـ معنای اصلی واژه اولوس به مردم اشاره دارد. اولوس در موقعیتهای مختلف به معانی گوناگونی چون جمعیت، حکومت و بطور کلی برای رعایای خان بکار میرود.
7ـ رشیدالدین، جامع التواریخ، تصحیح ع.ع. علیزاده (باکو، ج3، 1957) ص 23. و در مورد یاسا بنگرید به:
David Ayalon,The Great Yasa of Chingiz Khan, A Re-examination. Preface, Studia Islamica 33 (1971) : 97-140 (part A, The
Basic Data in the Islamic Sources on the Yasa and on its Contents) . ; David Morgan, The Great Yasa of Chingiz
Khan and Mongol Law in the Ilkhanate, Bulletin of the School of Oriental and African Studies 49/1 (1986) : 163-
176; Denise Aigle, Le grand yasa de Gengis-khan, lempire, la culture mongole et la shari a, Journal of the
Economic and Social History of the Orient 47/1 (2004) : 31-79; idem, Loi mongole vs loi islamique. Entre mythe et
r.alit., Annales. Histoire, Sciences Sociales 5/6 (2005) : 971-996.
8ـ در مورد جامعه مغولی بنگرید به:
Boris Vladimirtsov, Le regime social des Mongols. Le feodalisme nomade (Paris:Adrien Maisonneuve, 1948) ; David Morgan, The Mongols: 32-54; Joseph F. Fletcher, The Mongols: Ecological and Social Perspectives, Harvard Journal of Asiatic Studies 46/1 (1986) : 1-35.
9ـ در مورد کیتانها بنگرید به:
Herbert Franke, The forest peoples of Manchuria: Kitans and Jurchens, in The Cambridge History of the Early Inner Asia, ed. Denis Sinor (Cambridge: Cambridge University Press, 1990) : 400-423; on the Uighurs, see Colin Mackerras, The Uighurs, in ibidem: 317-342.
10. Igor de Rachewiltz, Some Remarks on the Dating of The Secret History of the Mongols, Monumenta Serica XXIV (1965) : 185-205; William Hung, The Transmission of the Book Known as The Secret History of the Mongols, Harvard Journal of Asiatic Studies 14 (1951) : 433-492.
11ـ سیگی قودوقو کودک سر راهی از قبایل تاتار بود. وی به عنوان برادر چنگیزخان به برادری پذیرفته شده بود. در مورد نقش وی در امپراتوری مغول بنگرید به :
Paul Ratchnevsky, Sigi-Qutuqu, ein mongolische Gefolgsmann im 12.-13. Jahrhundert, Central Asiatic Journal X/2 (1965) : 87-120.
12ـ در مورد واژه «یکه یارغوچی» (فارسی: یارغوچی بزرگ؛ چینی: تا ـ توان ـ شیه ـ کوان ta-tuan-shih-kuan) بنگرید به:
The Secret History of the Mongols. A Mongolian Epic Chronicle of the Thirteenth Century, translated with a Historical
and Philological Commentary by Igor de Rachewiltz, 2 vol. (Leiden/Boston: Brill, 2004) , 1: xxxvii; 2: 767, 771. (cited below HS/Rachewiltz) ;
در مورد واژه یارغو (چی) بنگرید به :
Gerhard Doerfer, Turkische und mongolische Elemente in Neupersischen, 4 vol. (Wiesbaden: Franz Steiner Verlag, 1963-1975) , 4 (n1785) : 64-66.
13ـ در مورد گوبی بنگرید:
Thomas T. Allsen, Sharing out the Empire: Apportioned Lands under the Mongols, in Nomads in the Sedentary World, ed. Anatoly M. Kazanov & Andr. Wink (Curzon: Curzon-IIAS Asian Studies Series, 2001) :172-190.
14. HS/Rachewiltz, par. 203, 1: 135-136.
15ـ سرشماری جمعیتهای امپراتوری با هدف تثبیت کردن خراج و مالیات بستن بر سپاهیان بود. اما همچنین برای شناسایی کسانی که در آگاهیهای علمی و فن آوری متخصص بودند، بنگرید:
Thomas T. Allsen, Mongol Imperialism: the Policies of the Grand Qan Mongke in China, Russia and the Islamics Lands (Berkley: University of California,1987) : 116-143.
16ـ این اصطلاح با ریشهای ترکی به معنی منشی است. این واژه اشاره دارد به ماموران وزیر اعم از ترک ـ مغول یا ایرانی به هر حال به امرا نیز اطلاق میشد. در مورد این اصطلاح بنگرید به:
Gerhard Doerfer, Turkische und mongolische Elemente, 2 (n¡ 718) : 264-267.
17ـ در اصل زبان ترکی واژه باسقاق اغلب بجای اصطلاح داروغچی به کار رفته است. همچنین بنگرید به یادداشت شماره 27.
18ـ از یک سکه نقره ضرب شده از 1244 تا 1245 بنگرید به :
George Lane, Arghun Aqa: Mongol Bureaucrat, Iranian Studies 32/4 (1999) : 461.
لقب«الغ مغول الوس بک» معادلی است برای لقب مغولی : یکه منگگول الوس نویان (yeke monggol ulus noyan)
در مورد ارغونآقا همچنین بنگرید به:
Peter Jackson, Argun Aqa, Encyclopaedia Iranica, 2: 401-402.
19ـ در مورد کارهای منگسر بنگرید به: Thomas T. Allsen, Mongol Imperialism: 93-94.
20ـ این نقش به سلسله هان و چین باز میگردد. اصطلاح چینگ سانگ در پاراگراف 132 تاریخ سرّی مغول بکار گرفته شده. بنگرید: HS/Rachewiltz, 1: 486-487; 2: 896.
در مورد این اصطلاح همچنین بنگرید به:
Gerhard Doerfer, Turkische und mongolische Elemente, 1 (n 184) : 310-312.
در چین تحت حکومت یوان،چئین هسیانگ به عنوان وزیر بزرگ معرفی میشود (از سوی دبیرخانه مرکزی) بنگرید به:
David M. Farquhar, The Government of China under Mongolian Rule (Stuttgart: Franz Steiner, 1990) : 170 [b]: 368 [81].
در مورد القاب چینی در ایران عهد مغول بنگرید به:
Thomas T. Allsen, Notes on Chinese Titles in Mongol Iran, Mongolian Studies XIV (1991) : 27-39.
21.Thomas T. Allsen, Mongol Imperialism: 93-96.
22.Paul Buell, Sino-Khitan Administration in Mongol Bukhara, Journal of Asian History 13/2 (1979) : 147; Thomas T. Allsen, Guard and Government in the Reign of The Grand Qan Mongke, Harvard Journal of Asian Studies 46/2 (1986) : 502; David Faquhar, The Government of China under Mongolian Rule: 367.
23.Thomas T. Allsen, Mongol Imperialism: 502; George Lane, Arghun Aqa: Mongol Bureaucrat: 465-466.
24ـ واژه (divaniens) دیوانیان به اعضا و بستگان وزیر اعظم اشاره دارد که برگرفته شده از ژان اوبن است:
Jean Aubin,.mirs mongols et vizirs persans dans les remous de lÕacculturation (Paris: Studia Iranica, Cahier 15,1995) : 8.
در این مقاله این اصطلاح به این صورت (divanists) درآمده است.
25ـ در مورد برخورد دیوانیان ایران با مغولان در طول حکومت اگدای و منگوقاآن بنگرید به:
Jean Aubin,.Emirs mongols et vizirs persans: 19-20, 25-26.
27ـ هنگامی که فخرالدین درگذشت فرزندش جای او را گرفت: بنگرید به :
Thomas T. Allsen, Mongol Imperialism: 107.
28ـ در اصطلاح مغولی darugha (chi) اغلب به شکل darughachi در منابع فارسی بکار میرود.
Gerhard Doerfer,Turkische und mongolische Elemente, 1 (n 193) : 319-323.)
در مورد اختیارات داروغچی بنگرید به :
Vladimir Barthold,Turkestan down to the Mongol Invasion (4e ed., Londres, 1977) : 401; David O. Morgan, The Mongols: 108-109,114, 142; Francis W. Cleaves, Daruqa and Gerege, Harvard Journal of Asiatic Studies 16/1-2 (1953) : 237-255;
David M. Farquhar, The Government of China under Mongolian Rule: 3, 7, 23 [X.1], 41: Thomas T. Allsen, Mongol
Imperialism: 72-73; Elizabeth Endicott-West, Mongolian Rule in China. Local Administration in the Yuan Dynasty
(Cambridge Mass.: Harvard University Press, 1989) : 2-3, 8, 17-18.
در منابع اسلامی اصطلاح باسقاق به عنوان معادلی برای داروغه چی بکار میرود. اعراب اصطلاح شحنه را معادل داروغچی را بکار میبردند اما نه به صورت منظم؛ همچنین این واژه اشاره دارد به یارغو (چی) در مورد واژه باسقاق بنگرید به :
Gerhard Doerfer, ibid., 2 (n 691) : 241-243.
بیان دقیق وظایف این ماموران بسیار دشوار است زیرا معانی این اصطلاح بر اساس دورهها و مناطق مختلف تفاوت میکرد. بنگرید به بحث در مورد استفاده اصطلاحات تمّا، داروغچی و باسقاق در مقاله:
Donald Ostrowski, The tamma and the dual-administrative structure of the Mongol empire, Bulletin of
the School of Oriental and African Studies 61/2 (1998) : 262-277.
وی (همان: 270) در دیوانسالاری محلی مغولی، نفوذ نظام چینی را برجسته میسازد: یک حاکم برای امور دیوانی (t’ai-shou) و یک حاکم برای امور نظامی (wei-t’ou) به اعتقاد استراوسکی (همان: ص 272) اصطلاح باسقاق ظاهراً معادلی برای حاکم نظامی و داروغچی معادلی برای حاکم دیوانی است.
29ـ در مورد یام بنگرید به: David Morgan, The Mongols: 103-107.
30-Bertold Spuler, Die Mongolen in Iran. Politik, Verwaltung und Kultur der Ilchanzeit 1220-1350 (Berlin: Akademie-Verlag, 1955) : 285-288.
30ـ در سال 1286م. پس از سفر دوم ارغون، قوبیلای به وی لقب حاکم اعظم (ch ’eng-hsiang) اعطا نمود. Jean Aubin,Emirs mongols et vizirs persans: 38.
31. Ann K.S. Lambton, Continuity and Change in Medieval Persia (London: Tauris, 1988) : 55.
32. John Masson Smith, Mongol Nomadism and Middle Eastern Geography: Qishlaqs and Tumens, in The
Mongol Empire & its Legacy, ed. Reuven Amitai-Preiss & David Morgan (Leiden: Brill, 1999) , 39-56.
در مورد اصطلاحات ییلاق و قشلاق در متون اسلامی بنگرید به:
Gerhard Doerfer, Turkische und mongolische Elemente: 4 (n 1941) : 252-253; 3 (n 1496): 479-481.
33ـ وصاف، تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار، به اهتمام محمد مهدی اصفهانی (بمبئی: 1259ق/ 1852) ص 157.
34ـ در مورد سلطه مغول در فارس بنگرید به:
Denise Aigle, Le Fārs sous la domination mongole (XIIIe-XIVes.) .Politique et fiscalit. (Paris: Studia Iranica, Cahiers 31, 2005).
35ـ در منابع فارسی یارغو به معنی محکمه تجسس در مورد وزرای برکنار شده، ماموران تباه کار و خائنان حکومت بکار رفته است بنگرید به:
David Morgan, The Great Yāsā of Chingiz Khan: 173-175; Ann K.S.Lambton, Continuity and Change: 95-96; 274-275.
36ـ محمد بن علی شبانکارهای، مجمع الانساب، به تصحیح محمد هاشم محدث (تهران، 1363) ص266.
37. George Lane, Early Mongol Rule in Thirteenth-Century Iran. A Persian Renaissance (Londres/New York:Routledge Curzon, 2003) : 98-104.
38ـ حمداالله مستوفی قزوینی، تاریخ گزیده، به تصحیح دکتر عبدالحسین نوایی (تهران:1362) ص 529، در مورد این سلسله بنگرید به: عباس اقبال، تاریخ مغول (تهران: 1345) صص 403-410.
39. George Lane, Early Mongol Rule: 118.
40.Carles Melville, Anatolia under the Mongols, in Cambridge History of Turkey, vol. 1, ed. Kate Fleet (Cambridge: Cambridge University Press, in print) .
41. George Lane, Early Mongol Rule: 114-117.