برگ گل یاس
نویسنده: منصور استخری
به نام خداوند جان و خرد
امروز که من بنده این جملات را بر این صحیفه مینگارد، دقیقاً 1320 روز از وقوع سونامی بنیانکن و بسیار پرزوری که عزیزی را به سرعت غیرقابل تصور برکشید و به اعلا علیین برد، میگذرد. این حادثه بقدری شدید و سریع اتّفاق افتاد که در آن لحظات اولیّه آشوبهای فراوانی ایجاد کرد که: «عقل در شرحش جو خر در گل بخفت» احساسات جریحهدار عنان برتافت و تا آنجا که خواست و توانست کژتابیها کرد امّا «برگ گل یاس» که بر رخش عنان گسیخته، خندان و شادان از پیوستن به معبود و رهایی از محبس تن به بالا میتاخت و خشنود بود و از بی تابی دوستداران مبهوت! حتماً زمزمه میکرد:
هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش
|
|
بازجوید روزگار وصل خویش
|
پدر شدیداً غمدیده و دریادل به کسی که ماجرا را پرسیده بود گفته بود «خانهام خراب شد، خانهتان آبادان» و سخت گریسته بود و مادر، هم که بانویی دانشمند و واقعاً دانا است آرام و ساکت به درد گریست امّا جَزَ نمیکرد، همچنانکه زنان و ... کنند و مرا به یاد گریستن مادر حسنک انداخت که ابوالفضل بیهقی توصیف کرده است زیرا قبل از هر مطلبی باید مرهمگذار دو صدمه دیده دیگر باشد ـ شوهر و دختر ـ که حالا احتیاج به دلجویی فراوان همسر و مادری داشتند که خود داغی عظیم بر دل داشت. بزرگا انسانهایی که شما سه تن بودید و هستید.
من بنده نیز نسبتی نزدیک به پروازگر تیز پرواز داشتم و از همه مسنتر بودم و نیک میدانستم در این هیاهو باید اشک حسرت فرو خورم و آرام و متین مدیریت بحران را بر شانههای ناتوان خود حمل کنم و نظارهگر اوضاع و احوال پرتلاطم باشم تا خدای ناکرده در اثر پسلرزههای غیرمنتظره حادثه دیگری پیش نیاید و خوب به خاطر داشتم که: «نه بر مرده بر زنده باید گریست». چه از فوران احساسات خویشان چنان آتشفشانهایی اوج میگرفت که موجب میگردید که بر سر و روی خود لطمات شدیدی وارد سازند و ناله خود را در فضای باز و لایتناهی رها سازند.
این ضعیف اگر پرواز «نوگل خندان» را پرشکوه میدانم و میگویم، آگاهم که سخنم از بار احساسات سنگین است امّا از یاری و دلاوری عقل نیز کاملاً تهی نیست زیرا همگان میدانیم که جسم خاکی دیر یا زود به اصل خاکی خود بازمیگردد بدین معنی که: از خاک برآمدیم و بر خاک شویم. امّا اثر و آثاری که در فاصله زمانی «زادن و مردن» در این جهان از انسان یا به خاطر وی پدید میآید بسیار مهمّ و ملاک ارزیابی است. چه فراوانند بزرگانی که در عمری کوتاه حیاتی جاودانه یافتهاند که از شدت معروفیت آنان نیازی به نام بردن آنها نیست، بگذریم، حضرت حقّ متعال یاری فرمود که در والدین مکرّم و معزّز این همای تیزپرواز نیروی بسیار مضاعف بوجود آید و بجای نشستن و زانوی غم در بغل گرفتن به کاری جانانه دست زنند و دانشمندان نامآور و محققان پرمایه روزگار مساعدتها فرمودند و حاصل آن توانائیها و این یاریها مجموعههای بسیار گرانقدر و وزینی به نام مزدکنامه را فراهم آورد که نام آن عزیز بلند آشیان را جاودانه سازد و نام مبارک کسانی را که بنوعی با اهدای بزرگوارانه آثار خویش این مجموعهها را که امسال چهارمین جلد آن فراهم میشود، در این راه صواب پرثواب قدم نهادهاند، زینت بخش این مجموعهها کند و خوانندگان مشتاق و طالب معرفت را بهرهمند و ممنون خود فرموده دعای خیر آنان را برای اقدام خیرشان نصیب خود سازند مثلاً این ضعیف بارها و بارها این مجموعهها را خواند و بهرهها گرفت و آفرینها و درودها بر بانیان خیر فرستاد و سلامت و بهروزی برای واهبان این همه خیر و برکت مسألت نمود، خاکت سیراب باد مزدکجان که تا در جهان مادی بودی منشأ کار و تلاش خیر و برکت بودی و آنگاه که به اعلا علیین رفتی وجود نازنین و معنوی تو موجب اینهمه خیر و برکت شد پس میتوانم با خضوع و فروتنی بگویم مصداق عاش سعیداً و مات سعیدا بودی و هستی. در پایان خدمت همه دستاندرکاران با عرض ادب و پوزش از اطاله کلام معروض میدارم.
إذا عجز الانسان عن شکر منعم
|
|
فقال جزاک الله خیراً و قد کفی
|
الحمداله اوّلاً و وسطاً و آخرا
آنکارا 9/12/89