Menu

آزادی و قانون در اندیشۀ میرزاعبدالرحیم طالبوف تبریزی

نویسنده: دکترحامد عامری گلستانی

مقدمه

میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی یکی از مهم‏ترین روشنفکران عصر قاجار است. اهمیت اندیشه‏هایی که میرزا عبدالرحیم، در مفاهیمی است که در نوشته‏هایش به کار می‏برد. آزادی، قانون و ناسیونالیسم، مهم‏ترین مفاهیمی هستند که اساس اندیشۀ او را تشکیل می‏دهند. این سه مفهوم هنوز هم از اصلی‏ترین مفاهیمی هستند که در جامعۀ ایرانی بر سرشان توافق وجود ندارد همه از آن دم می‏زنند و ولی به راستی تعریفی از آن برای زمانه خود ارائه نشده است ولی می‏توان گفت نخستین تلاش‏های در خور توجه برای تعریف مفاهیمی اساسی چون «آزادی» و «قانون» را باید در نوشته‏های میرزا عبدالرحیم طالبوف یافت که با روشن‏بینی و تلاش عمیقی سعی در ارائه درک درستی از این مفاهیم دارد، اگرچه ممکن است در برخی موارد به خطا رفته باشد، ولی، باید توجه داشت که در روزگاری که کمتر تجربه‏ای در تعریف مفاهیم نوینی چون آزادی و قانون وجود دارد، تلاش کسانی چون طالبوف بسیار ارزشمند و در خور توجه است.

همچنین شناخت اندیشۀ قانون‏گرایی و آزادی‏خواهی در ایران معاصر بدون توجه به سرچشمه‏های آن و نمایندگان اولیه‏شان امکان‏پذیر نخواهد بود، از این رو در این مقاله سعی شده با بررسی موردی و دقیق اندیشه‏های میرزا عبدالرحیم طالبوف، با مراجعه به آثارش به شناختی دقیق از این مفاهیم در اندیشۀ او رسید. چرا که درک آثار طالبوف مقدمه مهمی برای شناخت مفاهیم آزادی و قانون و نیز ناسیونالیسم در عصر قاجار و البته پس از آن خواهد بود.

طالبوف بر اساس زمینه‏های اندیشه‏ورزی‏ای که در اثر مطالعات‏اش به زبان روسی فرا گرفته بود به مفاهیمی چون آزادی و قانون توجه نمود. همچنین باید در نظر داشت که از سویی او تحت تأثیر روشنفکران پیش از خود نیز بود. اندیشۀ قانون‏گرایی سال‏هایی پیش از این که طالبوف قلم بر روی کاغذ بیاورد و اندیشه‏های‏اش را قلمی کند، حدیث روزگار بود. از این رو در زمانه‏ای که او دست به نوشتن زد این مفاهیم، به عنوان بخش مهمی از دغدغه‏های اهل فکر آن زمان تبدیل شده بود و طالبوف نیز از زمینه اساسی اندیشۀ زمانه‏اش جدا نبود و سعی می‌کرد در این راه قدمی بردارد. راهی که طالبوف به صورت مشخص دنبال می‏کرد، به نوعی ارائه تعریف‏های مشخص از مفاهیمی بود که هنوز بر سر معنا و محتوای آن توافقی وجود نداشت اما روح زمانه به سمتی می‌رفت که می‏بایست برای آن‌ها نه تنها تعاریفی ارائه شود که باید حدود و ثغور آن‏ها نیز معین شود. ولی چنین کاری مستلزم پیش‏زمینه‏ای مشخص بود؛ و آن وجود دستگاه فکری مشخص بود، که امکان ایجاد چنین دستگاهی  برای بیشتر اندیشه‏ورزان و روشنفکران آن زمان هنوز وجود ندارد. البته شاید بتوان گفت که گزاره‏های مهمی در میان بسیاری از اندیشه‏ورزان شکل گرفته بود و در حال گسترش نیز بود.

در کنار این مسائل باید توجه داشت، در نوع نگاهی است که میرزا عبدالرحیم به این مفاهیم داشت و سعی نموده بود که این مفاهیم را در «منظومه‏ای منسجم و هماهنگ» ارائه دهد، و ارتباط منطقی‏ای بین این مفاهیم ایجاد کند. یکی از مواردی که در این مقاله به آن توجه ویژه‏ای شده است، نشان دادن این تفکر منظومه‏ای در اندیشۀ میرزا عبدالرحیم است.

زندگی و آثار   

طالبوف تبریزی از جمله مهم‏ترین روشنفكران دوره‌ قاجار است كه كتاب‌ها و نوشته‌هایش تأثیر زیادی در جامعۀ ایران داشت. احمد كسروی در مورد طالبوف و آثار او می‌گوید: «یك چیز دیگری كه می‌باید از انگیزه‌های بیداری ایرانیان شمرد در كتاب‌های طالبوف و سیاحت نامه ابراهیم بیگ است، این‌ها نیز كار  بسیاری كرد.» (كسروی،1357،ص44) نام او عبدالرحیم و نام پدرش به گونه‏ای كه خود ذكر می‏كند شیخ  ابوطالب‌‌بن‌علی مراد بوده است. او در سال1250ق در محله سرخاب تبریز به دنیا آمد و در سال 1329ق در تمرخان شوره كه دارالحكومۀ داغستان بود، چشم از جهان فرو بست. پدرش در شهر تبریز شغل نجاری داشت ولی هیچ‏كدام از فرزندان‏اش به این كار دل نبسته و عبدالرحیم در هفت سالگی از تبریز بار سفر بسته و به شهر تفلیس رفت. (افشار(1357)ص12) او در این شهر در دستگاه فردی به نام محمدعلی خان، به خدمت‏گزاری مشغول گشت و پس از سال‏ها كار و كوشش در خدمت او ثروتی را جمع‏آوری نمود و توانست خود مستقلاً به كار مقاطعه‏كاری بپردازد و زندگی آبرومندانه برای خود فراهم كند. (افشار،1357، صص 12ـ13) او در جوانی در مدارس جدید درس خواند و پیشرفت نمود و اگرچه از مكنت نسبی و تموّل برخوردار بود ولی در واقع از رده پایین طبقه متوسط جامعه بود كه به مدارج بالای آن دست یافت و موقعیت طبقاتی‏اش توجیه كننده‌ نظرگاه سیاسی‏اش نیست. (آدمیت،1363، صص 1ـ2)

او از طریق زبان روسی با اندیشه‌ها و نوشته‌های متفكران فرانسوی و انگلیسی سده‏های هجده و نوزده آشنایی حاصل نمود و نیز تا اندازه‌ای نیز زبان عربی می‌دانست كه عبارات و احادیثی را در آثارش نقل نماید. (كسرایی،1379، ص29) طالبوف همه آثارش را از 55 سالگی به بعد نوشت كه به ترتیب تاریخ نخستین انتشار بدین قرارمی‌باشد:

نخبه سپهری، اسلامبول، 1310ق |  كتاب احمد یا سفینه طالبی، دو جلد، اسلامبول، 2ـ1311 | ترجمه فیزیك یا حكمت طبیعیه، اسلامبول، 1311 | ‌ترجمه هیأت جدید، ازفلاماریون، اسلامبول، 1311 | ترجمه پندنامه ماركوس قیصر روم، اسلامبول، 1312 | مسالك‏المحسنین، قاهره، 1323 | مسائل‏الحیات، تفلیس، 1324 | ایضاحات در خصوص آزادی، تهران، 1325 | سیاست طالبی، تهران 1329|(آدمیت،1363، صص3ـ4)

طالبوف، در گفتار سیاسی اغلب به آرای متفكرین جدید استناد می‌كند، و به خصوص از كسانی نظیر بنتام، باكل، ولتر، روسو و رُنان نام می‌برد، از فیلسوفان آلمانی به نظرات و اندیشه‌های كانت و نیچه توجه دارد. (آدمیت،1363، ص8)

در آثارش به مسائل متنوّعی نظیر ملّیت، آزادی، قانون، حاكمیت ملی، لیبرالیسم، سوسیالیسم و عدالت‏خواهی اقتصادی، پروتستانتیسم اسلامی، اخذ و اقتباس تمدن جدید از غرب در ضمنِ داشتن نگرش انتقادی به آن، می‌پردازد. (فراستخواه، 1373، صص119ـ120) او همچنین از پیشروان ساده‏نویسی بود و اصول قدیم  و روش كهنه نویسندگی را رها كرد و به اسلوب‌های آن پای‏بند نبود. از این رو، او را باید یكی از پایه‌گذاران نثر جدید به شمار آورد و از كسانی دانست كه در شیوه نثرنویسی جدید در معاصرین تأثیرات فراوانی به جا گذاشته است. (افشار،1344، ص46) در آثارش مسالك‏المحسنین، حاوی اندیشه‌های فلسفی و انتقادی اجتماعی است. كه آن را به صورت گفت  و شنودی میان خودش، دو مهندس، یك پزشك و یك معلم شیمی نگاشته است. در اندیشۀ سیاسی مسایل الحیات و ایضاحات در خصوص آزادی مهم‌ترین آثار او هستند. كتاب اوّلی كه جلد سوم كتاب احمد است، از قوانین حیات، حقوق آزادی انسان، تكامل جامعۀ مدنی و نیز ترقّی ژاپن سخن می‌گویند و در پایان آن برای «عبرت خوانندگان»، قانون اساسی ژاپن ترجمه و ارائه شده. در نگارش ایضاحات در خصوص آزادی، به كتاب مشهور جان استوارت میل، در آزادی توجه داشته است. كتاب احمد در دو جلد، شامل بیست و دو «صحبت» نوشته شده و طالبوف تصریح دارد كه در نگارش آن به امیلِ‌ روسو توجه داشته و از آن الهام گرفته است، ولی خواسته كه «امیل» مغربی را  با «احمد» شرقی تطبیق كند. او در این كتاب اصول علوم طبیعی را بر پایه‌‌ آخرین پژوهش‌های علمی و به زبان ساده و روشن بیان می‌نماید.(آدمیت،1363، صص4ـ 5) این كتاب كه در سال 1894 |1273 ش/1311ق| در استانبول منتشر گردید و به طور وسیعی در ایران خوانده شد و در بسیاری از مدارس جدیدی كه 1890 |1270ش‌/1310ق| در تهران تأسیس شد به عنوان كتاب درسی مورد استفاده قرار گرفت.(رینگر،1381، ص250) پندنامه ماركوس قیصر روم را از روی متن روسی ترجمه كرده بود و عنوان «پندنامه» را خود به این كتاب داده بود چرا كه شاید مفهوم‌ اندرزنامه در فرهنگ گذشتگان شناخته شده بود و او می‌خواست این كتاب را به این صورت و با آن مفهوم ارایه دهد تا جا بیافتد و در حقیقت عنوان پندنامه، تأملات، است كه شامل یادداشت‌های اخلاقی و فلسفی امپراتور و فیلسوف رواقی روم ماركوس اورلیوس |180ـ 121م| بود. طالبوف انگیزه‌اش در ترجمه این كتاب را كه به مظفرالدین میرزا ولیعهد وقت اهدا نمود چنین بیان می‌كند كه، همّت گماشت تا «شاید ارباب بصیرت از آن عبارات عبرتی گیرند یا خبری فزایند.» سیاست طالبی را كه شامل دو مقاله بود در 1320 نگاشت. مقاله اوّل مقاله‌ای سیاسی بود، كه در آن از استعمار روس و انگلیس در ایران سخن می‌راند و مقاله دوم مقاله ملكی انتقادنامه‌ای است بر اوضاع عمومی ایران و تكرار گفته‌های نویسنده در آثار دیگر او بود (آدمیت،1363، صص6ـ7).

در زندگی اجتماعی‌، طالبوف در سالخوردگی به نمایندگی مجلس اول انتخاب گردید و تنها نویسندۀ اجتماعی از دوره متصل به مشروطیت بودكه به وكالت انتخاب گردید. (آدمیت،1363، ص9) اگرچه به دلایلی در مجلس حاضرنشد، ولی به احتمال قریب به یقین تكفیر شیخ فضل‌الله نوری و امر كامران میرزا به ضالّه بودن كتب‌اش او را به شدت آزرده خاطركرده و در نامه‌اش به میرزا فضلعلی آقا دیگر نماینده تبریز به آن‌ها اشاره می‌كند و می‌گوید: «اعتبارنامه‏ام را برگردانم كه جای من دیگری را برگزینند.» (میرزاصالح،1372، ص45) و این قول دیگر را پیرامون عدم شركت طالبوف به خاطر كهولت سن منتفی می‌نماید.

اندیشه‏های سیاسی میرزا عبدالرحیم طالبوف

طالبوف، به سه مفهوم بسیار اساسی در اندیشۀ سیاسی توجه دارد، «آزادی»، «قانون» و «ناسیونالیسم». این سه مفهوم، از اصلی‏ترین مفاهیمی بودند که تجددخواهان ایرانی عصر قاجار، هر کدام به نحوی درگیر آن بودند. طالبوف این سه مفهوم را به نوعی، روشن‏تر از بقیه متجددین عصر قاجار بیان می‏کند و سخن‏اش در این باره، در عین سادگی، شفاف‏تر و عینی‏تر است. البته این را می‏توان این گونه مورد نظر قرار داد که طالبوف به نوعی بر شانه‏های دیگر متجددین عصر قاجار ایستاده و نوشته‏های ایشان و گستردگی‏ای که به این مفاهیم در آن دوران دادند، کار میرزا عبدالرحیم را هم ساده کرده و هم در راهی دیگر انداخته است. از این رو، اگر به قیاس نوشته‏های طالبوف با دیگر متجددین دوران پرداخته شود، این نتیجه حاصل خواهد شد که نوشته‏های او پخته‏تر، ساده‏تر، روشن‏تر و البته منسجم‏تر است.

آزادی

یکی از مهم‏ترین زمینه‏های فکری در اندیشۀ میرزا عبدالرحیم طالبوف، نگرش وی به مقوله و مفهوم آزادی است. او در نوشته‏های خود به صورت بارزی به آزادی در شکل مفهومی آن توجه داشت و سعی می‏کرد با ارائه تعریف منسجمی از آزادی به جنبه‏های مختلف آن توجه کند. طالبوف، از نظر لغوی آزادی را «مختاری بی‌قید و حر» معنی می‌كند و آن‌ را با «مساوات» كه آن را « برابری» بی‌تفاوتی و بی‏امتیازی می‏داند، همراه می‌داند. (طالبوف،1356ج، ص184) به اعتقاد او، معنی حقیقی آزادی و مساوات چیزی جز «تعظیم شرف نفس، احساس علویت وجدان خود، و همان‏قدر از دیگران» نیست، از این رو، وجود یكی را بدون دیگری بی‌معنی می‌داند، چرا كه «آزادی شخصی و خصوصی مستلزم قید سایرین می‌باشد و آزادی كه متحد با مساوات نیست مطلق‏العنان است و تجاوز نمودن به حقوق دیگران است.» (طالبوف،1356ج،صص184ـ185) میرزا عبدالرحیم، آزادی را امری طبیعی می‏داند كه براساس آن عموم ابنای بشر «بالطبع و الخلقه»، «در جمیع افعال و اقوال خود آزاد و مختار است» و «كسی به جز آفریدگار او نمی‌تواند این آزادی را از او بگیرد.» (طالبوف،1357الف، ص88) این طبیعی بودن آزادی، به عنوان یکی از مهم‏ترین مبانی آزادی از دیدگاه طالبوف، به این اشاره دارد که در طبیعت هر انسانی، چیزی که باید وجو داشته باشد و مورد نظر قرار گیرد همانا آزادی است از این رو، میرزا عبدالرحیم منشأ آزادی را «حقوق طبیعی» می‏داند نه «حقوق موضوعه».(آدمیت،1363،ص33) چرا که از دیدگاه تجددخواهی، این حقوق نه از آنِ حکومت، که از آنِ ملّت است. به وضوح مشخص است که طالبوف در این زمینه تحت تأثیر اندیشه‏های رایج در انقلاب فرانسه بوده است، او از قول ارنست رُنان به این مسئله اشاره می‌دارد كه نظام طبیعی بشریت بر مبنای برابری، برادری و آزادی |سه شعار انقلاب كبیر فرانسه| است. برادری به این لحاظ كه ما چون همه اولاد یك آدمیم، با هم برابریم چون ‌در تولد و مرگ امتیازی بر هم نداریم  و به این ‌‌خاطر ‌آزادیم بدین ‌جهت‌‌كه ‌اقتضای‌طبیعت مانع‌ برای ما‌ نیافریده و شخصیت انسان آزاد و از ریاست خود و دیگران بیرون است.(طالبوف،1347،ص185)

وی چندین مفهوم از آزادی را به هم آمیخته است، ولی تصور می‌شود كه اندیشه آزادی اخلاقی را از كانت گرفته باشد.(آدمیت،1363،ص34) او آزادی‌ را ‌به ‌سه‌ بخش تقسیم می‌نمود. «آزادی هویت»، «آزادی عقاید» و «آزادی قول» كه البته از این سه چند حوزه‌ فرعی‌ دیگر ‌نیز‌ مشتق ‌می‌شد كه عبارت بودند از: «آزادی انتخاب»، «آزادی مطبوعات»، «آزادی‌اجتماع». (طالبوف، 1356ج،ص187)

طالبوف همچنین، حوزه‌های اصلی آزادی را همانند دیگر «اقوال و افعال» انسان صرفاً مقدمه‏ای برای تولید یك نتیجه نمی‌دانست او آزادی را «فقط آزادی و برای آزادی» می‌دانست.  به این معنا كه «آزادی نتیجه بی‏مقدمه یا مقدمه بی‏نتیجه است كه منطق ما به وجود اوّلی و دومی قایل نیست، حال آن‏كه می‌بینیم كه هست و او را لفظ مجرّد می‌گوییم.» ولی ‌حوزه‌های فرعی‌ آزادی را مقدمه‌ می‌دانست كه دارای نتایجی هستند. (طالبوف، 1356ج، صص186ـ187) او به تعریف این حوزه‌ها از آزادی می‌پردازد و دست‏كم در این‏جا در حوزۀ اندیشه‌های جدید ایران او تلاش می‌كند تعریفی‌ روشن از مفهوم آزادی ارایه دهد.

آزادی هویت: «آن است كه هیچ كس نمی‌تواند هیچ كس را محبوس نماید یا به خانه او داخل شود مگر به حكم مسئولیت قانون.»

آزادی عقاید: آن است كه هركس به هرچه معتقد است و به هرچه رأی او قرار گرفته مختار و آزاد است هیچ كس حق ندارد به سهو یا سوءعقیده او را توبیخ و تنبیه نماید و مجبور تبعیت ‌اوامر دایر عقیدۀ‌‌‌ خود‌ نماید؛ زیرا كه‌ عقاید و آرا نقود منقولات و معقولات انسان است... این آزادی وقتی محدود می‌شود كه از او فسادی به عقاید سایرین برسد یا خود صاحب عقیده مورث آشوب و شورش و سلب آسودگی مرام گردد.»

آزادی قول: «یعنی هركس مختار است هرچه می‌داند بگوید و بنویسد، تشریح كند، مردم را به استماع اقوال خود دعوت و ترغیب نماید، اگر از قول او آشوبی برخیزد، یاور حق كسی تهمت و افترا بوده، بعد از تحقیق به جزایش می‌رسانند.»

آزادی انتخاب: «آن است كه هر شخصی بالغ هركس را كه مطابق قانون مسلوب‏الحقوق نباشد، با رأی خود لایق بداند مختار است او را به ادارۀ امورات جماعتی منتخب نماید و جز اكثریت آرا مانعی در نفی انتخاب و رد منتخب او از شخصی یا ریاستی یا هیأتی نباید بشود.»

آزادی مطبوعات: «یعنی هركس هرچه می‌نویسد یا تألیف می‌كند در طبع و انتشار او مختار و آزاد است، كسی را حق ممانعت نیست مگر این‏كه بعد از طبع معایب مذكور آزادی اقوال سبب تنبیه مؤلف و ناشر می‌شود.»

آزادی اجتماع: «آن است كه جمعیت متفق‏الرأی و متحدالافكار در سر رد یا قبول یكی از مسایل ملكی یا سیاسی، هر وقت در هر نقطه خواسته باشند اعضای جماعت خود را به واسطه جراید اعلان دعوت می‌كند؛ در وقت معینه جمع می‌شوند، گفتگو می‌نمایند، اقدامات حكومت را تقبیح‌ یا تحسین كرده در ختم گفتگو صورت مجلس را مكتوباً به هر كجا از حكومت محلیه و مركزی كه لازم است می‌فرستند.»(طالبوف، 1356ج، ص187ـ189) باید در نظر داشت که میرزا عبدالرحیم، با این تقسیم‏بندی، به نوعی عالم نظر را به عالم عمل متصل می‏کند و آزادی طبیعی را که در ابتدا نام می‏برد، در صورت‏های گوناگون و در ساحت‏های مختلف نشان می‏دهد. این نشان‏دهنده عدم کلّی گویی در نزد میرزا عبدالرحیم است، کلّی گویی‏ای که گریبانگیر بسیاری از متجددین ایرانی و نوخواهان آن دوران بوده است. البته این را هم باید درباره میرزا در نظر داشت که او در اندیشه‏هایش، در زمینه‏های گوناگون دارای روشن‏بینی و واقع‏گرایی خاصی بود، و هیچ‏گاه گمان‏های درست یا نادرست خود را به جای اندیشه قرار نمی‏داد، از این رو هنگامی که از انواع آزادی صحبت می‏کند، در ادامه می‏آورد «آن‏چه مایه تأسف است این است که ایرانی از عوالم بی‏خبر و از نعمت آزادی الهی محروم مانده، حال آن‏که بشر هستند و از سایر بنی‏نوع خود بی‏شبهه استعداد ایشان کمتر نیست، بالطبع بایست این آزادی را داشته باشند؛ اگر سلب شده جلب نمایند، مغضوب است استرداد کنند، و اگر این ثروت افتخار در دفینه |گنجینه| محفوظ است درآورند، متصرف شوند.»(طالبوف،1356ج، ص189) در این‏جا، به روشنی اشاره دارد که باید میان آزادی و آگاهی رابطه‏ای دقیق و مستقیم وجود داشته باشد و «بی‏خبر» بودن از دنیا را بیش از همه چیز موجب عدم آزادی در جامعه می‏داند. این تعبیر از آزادی، بیش از هر چیز آزادی را به مفهومی فلسفی نزدیک می‏کند تا مفهومی سیاسی یا اجتماعی، که در آن، رهایی از قیود سیاسی و اجتماعی شرط اصلی آزادی معرفی می‏شود.

با گُذار از مفهومِ بنیادینِ آزادی در اندیشۀ میرزا عبدالرحیم، باید به یکی از مهم‏ترین مفاهیمِ روزگار و اندیشۀ او پرداخت، و آن بی‏شک، مفهومِ قانون است که میرزا عبدالرحیم یکی از مهم‏ترین کسانی است که به این مفهوم پرداخته و از قضا، تنها روشنفکر برجسته دورانِ پیش از مشروطیت است که در مجلسِ شورایِ ملّی عضویت دارد، گرچه هیچ‏گاه در آن حضور نمی‏یابد. برداشت میرزا از مفهومِ قانون و نیز برخوردی که با مسئلۀ مشروطیت دارد و اتفاقاتی که حول عضویت او در مجلس شورایِ ملّی رُخ می‏دهد، از مهم‏ترین دیدگاه‏ها پیرامونِ این دو مفهوم است.

قانون

قانون، یکی از مفاهیم مهم و بنیادین در درک اندیشۀ تجددخواهی عصر قاجار بود به نحوی که می‏توان آن را به عنوان ترجیع‏بندِ تمامی تلاش‏هایی بود که در این عصر برای ترقی جامعه انجام شده بود. اندیشۀ قانون‏خواهی را باید به عنوان ستون فقرات تفکّر جدید در ایران مورد توجّه قرار داد. در میان متجدّدین ایرانیِ آن روزگار امّا، طالبوف یکی از کسانی بود که اندیشه‏اش در این باره بسیار مورد نظر قرار گرفت.

طالبوف قانون را یكی از اسباب و علل اصلی ترقی و پیشرفت در مغرب زمین می‌دانست.(طالبوف،1347،ص94) و این مفروض برای او كافی بود تا آن را برای جامعه عقب مانده و استبدادزده‌ ایران نیز لازم بداند. او در نوشته‌هایش به دو مفهوم «قانون» و «قانون اساسی» توجّه داشت. او «قانون» را عبارت از احكام ادارۀ دولتی می‌داند. ولی قانون اساسی را قوانینی می‌داندكه در آن حقوق پادشاه و رعیت معین می‌باشد.(طالبوف، 1357الف، ص120) در جای دیگر قانون را «فصولِ مرتبِ احكام مشخصِ حقوق» و «حدودِ مدنی و سیاسی متعلق به فرد و جماعت و نوع» تعریف می‌كند كه به واسطۀ این قانون «هركس كاملاً از مال و جان خود مطمئن و از حركات خلاف خود مسؤول بالسویه باشد.»(طالبوف، 1347، ص94) در بحث پیرامونِ قانون صرفاً  به ظاهر قانون و ترتیبات آن نظر ندارد و به معنی و روح قانون توجّه می‏کند، و اعتقاد دارد هنگامی روح بر قانون حاكم می‌شود كه توسط «ملّت» برای «مصالح امور خود» انجام گیرد، در غیرِ این صورت قانونی كه دولت برای ملّت بنویسد «تنظیمات» است نه قانون. (طالبوف، 1357ب، ص74) طالبوف نیز مانندِ بسیاری از متجددینِ عصرِ قاجار، قانون را علاج همه دردها و مصایبِ ایران می‏داند، در سیاست طالبی به این مسأله به خوبی اشاره می‌نماید:

اگر ایرانی بخواهد بداند كه چرا اقدامات وطن‏پرستان از پیش نمی‌رود، چرا تخم ترقّی ما نروییده خشك می‌شود؛ چرا بشارت‌های جراید ما بعد از دو روز، مبدل به یأس و سوءجسارت می‌گردد. چرا احكام اكید دولت روز دیگر، فراموش یا اجرایش پنبه در گوش می‌ماند. چرا پاسخ احكام در صراف‏خانۀ خائنان دولت از بانك نوت‌های» انگلستان بیش‌تر در تداول است... به جهت آن‏كه خانه‏ای كه در تزیینات او می‌كوشیم بی‏بنا و اوهن‏البیوت است... و این بنا همان كلمه واحده‏ای است كه او را «قانون» می‏گویند ما نداریم ملّت و دولت و وطن و استقلال، در معنی، وجود نخواهد داشت. (طالبوف، 1357ب، صص150ـ151)

به نظر او نفع انسان از قانون ایجاد می‌شود و هرجا كه منافعی برای انسان نباشد تمدن نیز وجود ندارد و هرجا كه تمدن در آن نباشد وحشت و هرجا كه وحشت باشد سعادت و خوشبختی وجود ندارد، جایی كه قانون نباشد «اسلام را كفر، عدل‌ را ظلم، صدق را كذب، عزت را ذلت، ثروت را فقر، راحت را زحمت، حریت را اسر عوض نموده كه ما اسم این حالت را فقدان سعادت و بركات و نداشتن «قانون» می‌گوییم كه او در تلفظ از یك كلمه بیش نیست.» (طالبوف، 1357ب، صص151ـ152) در این‏جا می‏توان ردپایِ اندیشۀ میرزا یوسف خان مستشارالدوله و رساله یک کلمه‏اش را به وضوح مشاهده کرد. در مقدمه رساله‏اش نیز او یک کلمه قانون را به عنوانِ دوایِ درد عقب‏ماندگیِ ایران عرضه می‏کند.(مستشارالدوله، 1382)1

طالبوف در قانون‏گرایی مانندِ بسیاری از متجددینِ عصرِ قاجار، بیش از آن‏که به مبانیِ قانون بپردازد و آن را تبیین نماید، به دفاع از جایگزینیِ قانونِ غربی به جایِ رویه‏هایی که در جامعه و حکومتِ آن روزگار، می‏پردازد، و به نوعی قانون را پیش‏زمینه و درآمدی بر ترقّی و سعادتِ جامعۀ ایرانیِ عصرِ خود می‏انگارد. و تصور می‏کند که «اگر ما قانون داشته باشیم آن وقت صاحب علم و ثروت و نظم و استقلال خواهیم بود»(طالبوف، 1356ب، ص136) این‏چنین است که او، همانندِ بسیاری دیگر از متجددینِ ایرانی مسئلۀ ترقّی را در ایجادِ ضابطه‏ای به نامِ قانون خلاصه می‏کند. و گویی آن یک کلمه، برایِ بیشترِ متجددینِ آن روزگار، بیش از هر چیزِ دیگر یادآورِ آن است که باید چاره‏ای برای این روزگارِ جدید داشت.

طالبوف و مشروطیت

در تداومِ اندیشۀ قانون‏خواهیِ طالبوف، باید به رویکردِ او به مشروطیت نیز پرداخت. طالبوف، تنها روشنفکرِ برجسته عصرِ قاجار است که در زمانِ مشروطه هم زنده است و هم فعّال و از قضا عضوِ نخستین مجلسِ آن.2 در این زمینه، میرزا عبدالرحیم، هم به حکومتِ مشروزه به صورتِ نظری پرداخته و در قیاس با حکومتِ خودکامه آن را می‏ستاید، و هم به عنوانِ یک عضوِ پارلمان |اگرچه در آن حضور نمی‏یابد ملتفتِ آن هست| بر روند مشروطه‏خواهی نظارت دارد و طیِ نوشته‏ها و نامه‏هایش به دوستانِ مشروطه‏خواه‏اش دیدگاه‏ها و دغدغه‏هایش را منعکس می‏نماید.

باید توجّه داشت که او وضع  قانون را منحصر به دستگاهی می‌داند كه در آن‌جا پادشاه و تبعه به صورت مشترك و متحد كار می‌كنند و این دستگاه را در جاهای مختلف با اسامی مختلف نام‌گذاری می‌كنند «پارلمنت» می‌گویند.(طالبوف، 1356ج، ص192) همچنین، طالبوف اساس وضع قانون را به «اکثریت آرایِ عمومِ ملّت، که قوانین برای سعادات ایشان وضع می‏شود»(طالبوف،1356ج، ص179) مخصوص می‏نماید، مشروطه‏خواهی طالبوف را می‏توان در این نوع نگاهِ او به مسئلۀ حکومت دید. وی به شدت با سلطنت مطلقه و استبداد مخالف است و همه جا آثار سوء حكومت مطلقه را محكوم می‌كند و آن را به دو نوع تقسیم می‌نماید: یكی آن‏كه «ادارۀ مملكت با قانون است‌ كه او را پادشاه وضع نموده، خوب یا بد و مناسب یا نامناسب به حال ملك و ملت، تبعه اختیار تمرّد ندارد وضع و اجرای قانون هر دو در یك دستگاه متعلق به پادشاه است» و نمونه آن را روسیه قدیم و عثمانی می‌داند. در نوع دوم سلطنت مطلقه «پادشاه برای ادارۀ مملكت، قانون كه دستورالعمل عمومی باشد، ننوشته و مملكت براساس «عواید قدیمه» یا «آیین مذهبی اداره می‌شود» كه مثال این نوع حكومت را ایران، افغانستان و چین می‌داند. و هر دوی این حكومت‌ها را «حكومت ظالمه» می‌داند. (طالبوف،1356ج، ص195) از دیدِ او در حكومت مطلقه عدل وجود ندارد، جهل و فقر زیاد است و «انتظام داخله و صولت خارجه» وجود ندارد، ملل متمدنه را مللی می‏داند كه با قانون اساسی اداره می‌شوند و كشورهایی كه دارای سلاطین مطلقه هستند را غیرمتمدن محسوب می‌كند چرا كه «سلطان و تبعه به یك درجه منفور تمدن می‌باشند.» (طالبوف،1356ج، صص196ـ 197)

با چنین پیشینه فكری طالبوف از لحاظ مرام سیاسی مشروطه‏خواهی تمام عیار است. با اعلام مشروطه و تأسیس مجلس شورای ملی ‌آرزوی بزرگ طالبوف یعنی ایجاد حكومت مشروطه برآورده شد. ولی مسئلۀ مهم و بزرگی پیش بود، و آن استوار گشتن حكومت ملّی بود. (آدمیت،1363، ص54) وی در تبیین دولت مشروطه به الزامات قانون و حقوقی آن نیز می‌پردازد و در این جاست كه «حاكمیت ملّی» را به یك مسأله در اندیشۀ سیاسی مبدّل می‌سازد، (حقدار،1382، ص133) و ایضاحات درباره آزادی را در سال1324 می‌نویسد. (آدمیت،1363،ص54) این نوشته، رساله‌ای درباره فواید مجلس شورای ملی و نیز لزوم ایجاد آن است (افشار،1344، ص54) و در عین حال نقدی است بر نخستین تجربه مجلس در ایران و چون طالبوف عضو این مجلس بود، می‌توان نقد او را نقدی حساب شده مورد توجه قرار داد. او در مورد « نظام‏نامه‌» مجلس نكته مهمی را بیان می‌كند، و میان « نظام‏نامه‌» و « قانون اساسی» تفاوت می‌گذارد. به نظر او « نظام‏نامه‌» صرفاً سندی است كه ملّت حق دارد به وسیله آن توسط وكلای خود در مصالح امور خودشان وضع قانون و مطالبه اجرای آن را بكنند و اگرچه در این نظام‏نامه حقوق ملّت تا حدی معین گشته اما «حقوق دولت یا شخص پادشاه به قرار سابق مبهم مانده» است. (طالبوف، 1357الف، ص120) او نقد خود بر مجلس را «كرتیكه می‌نامد و معتقد است كه اگر در رفتارها و گفتارهای مربوط به منافع ملّی «كرتیكه» یعنی «تشریع مصایب و محسنات وجود نداشته باشد»، ملّت پیشرفت نمی‌كند. به اعتقاد او اساس ترقّی و تمدن از همین تشریح مصایب و محسنات سرچشمه می‌گیرد. (همان، ص100) او به درستی عدم وجود نقد را برای جامعه مضر می‌داند و تذكر می‌دهد كه «اگر این تشریح و كرتیكه نباشد ما یا از حرارت خودپسندی محامد خود می‌سوزیم یا از برودت تكرار معایب خویش منجمد می‌شویم.» (همان) و بر این اساس است كه به نقد مشروطیت می‌پردازد.

طالبوف به درستی به این نكته اشاره می‌كند كه در هیچ جای دنیا بدون وجود قانون اساسی و قبل از وضع همه قوانین در شعبات مختلف ادارۀ كشور، مجلس تشكیل نمی‌شود. (همان، ص95) بعد از تأسیس مجلس در نامه‌ای به میرزا علی‏اکبر خان دهخدا می‌نویسد: «كدام دیوانه در دنیا بی بنا عمارت می‌‌سازد؟ كدام دیوانه‌ بی تهیۀ مصالح  بنا را دعوت به كارمی‌نماید؟ كدام مجنون تغییر رژیم ایران را خلق‏الساعه حساب می‌كند؟ كدام پیغمبر می‌توانست این عوایق را زودتر از ده سال از میان بردارد و راه ترقی را عراده رو بكند كه حسین بزاز یا محسن خیاط یا فلان آدم خواست بكند؟» (طالبوف، 1329ق، ص549)

در نامه‌ای دیگر، اظهارمی‌كند كه قانون اساسی بدون استحقاق به دست ایرانیان افتاده است و مشروطیت و قانون اساسی را یا «از فشار ظلم و استبداد» می‏داند كه «مردم یك دفعه آسوده شده و به شعف آمده محو و مبهوت» شده‌اند و یا آن را محصول «پیشوایی علما و روحانیان همه مردم ایران» می‌داند كه «استغنای روحانی و حیثیت وجدانی كه خودشان هم نمی‌توانند تشخیص بدهند به عمل آورده.»(آذرمرتضوی،1334ق،ص31ـ32) او هر كس كه بیداری ملت را عبارت از چند هزار نفری كه در راه مشروطه قیام كردند بداند و به ریسمانِ پوسیده آن‏ها هیزم بچیند را دیوانه محسوب می‌كند. (طالبوف،1329ق،ص550)

برای ایجادِ مشروطیت و اجرای قانون در ایران، طالبوف معتقد بود باید ملّت تربیت یابد و باسواد شود. او آموزش را مهم‌ترین پیش‏شرطِ تأسیس حكومت مشروطیت در ایران می‌دانست و استدلال می‌نمود كه تنها با گسترش سوادآموزی همگانی است كه ایران قادر به برقراری حكومت قانون خواهد شد. (رینگر،1381، صص251ـ252)

او به «آزادی»ای كه از قِبَلِ مشروطیت نصیب ایران شده آگاهی دارد و در نامه‌ای بعد از انعقاد مشروطیت، این مسئله را متذكّر می‌شود «كه آزادی ثروتی است عمومی موروثی، او را به وارث بالغ باید تسلیم نمود.» او تذكّر می‌دهد كه «ایران باید بفهمد كه این هیجان مختصر و این مرحمت بزرگ برای آن‌ها چه تكالیف شاقه را دایمی و موجب است و چه مخارج گزاف در پیش است.» (طالبوف،1326، ص24) این گفته‌ها و نامه‌های طالبوف وقتی است كه بسیاری از كسانی كه در مشروطه حضور داشتند و در مجلس نماینده بودند نه می‌دانستند آزادی چیست و نه معنای مشروطیت و مجلس و قانون اساسی را می‌دانستند، اكثریت نمایندگان نه به آیین پارلمان آشنا بودند و نه به آن پایبند. (آدمیت،1363، ص57)

نقدهای طالبوف بر مشروطیت از روشن بینی و واقع‌گرایی او نسبت به قضیه مشروطیت در ایران نشأت می‌گیرد. او به این نكته توجه دارد كه بدون وجود الزاماتی آزادی و قانون و مشروطیت ایجاد نمی‌شود، اگرچه به بحثی عمیق و اساسی درباره این الزامات نمی‌پردازد ولی آگاهی‌هایی پیرامون آن دارد و بدین لحاظ است كه آموزش و پرورش را پیش‏شرطِ اصلی مشروطیت و قانون در ایران می‌داند. در این‏جا هم چنین به این مسأله‌ می‏پردازد كه مانع یادگیری و سوادآموزی در ایران «صعوبتِ الفبای ما»ست و افسوس می‌خورد كه «بزرگان ما در اصلاحِ این معایب این مسئله» مهم كه «روحِ ترقّی ملّتی و حصن حفظ حوزۀ مذهب اسلام است به قدرِ ذرّه‌ای اعتنا ندارد و قابل ذكر نمی‌دانند.» (طالبوف،1336، ص11)

مؤخره

دو مفهومِ بنیادینِ اندیشۀ میرزا عبدالرحیم، یعنی آزادی و قانون، یکی از مهم‏ترین و مناقشه‏برانگیزترین مفاهیمی هستند که در عصرِ بود. میرزا عبدالرحیم، در تداومِ دیگر متجددانِ عصرِ خود، قانون را به عنوانِ اصلی‏ترین چاره برای دوایِ دردِ عقب‏ماندگیِ ایران می‏دانستند. متجددینِ آن روزگار با نگاه به وضعیتِ داخلی، و قیاسِ آن با جامعه‏هایِ جدیدِ اروپاییِ روزگارِ خود و درکی که از این تفاوت‏ها پیدا کرده بودند، به این مسئله التفات نمودند که روزگارِ جدیدی برایِ ایران در حال شکل‏گیری است که ترقّی‏خواهی نمادِ آن و قانون‏خواهی راهِ آن است. از این رو، جانِ کلامِ ایشان، که طالبوف یکی از برجسته‏ترینِ ایشان است، چیزی جز ایجادِ زمینه‏ای برای استقرارِ حکومتِ قانون نبود.

در عینِ حال، طالبوف تفاوتِ عمدۀ دیگری با متجددینِ عصرِ خود دارد، و آن این‏که مفهوم آزادی را در پیوندِ با مفهومِ بنیادینِ قانون عرضه می‏کند. او آزادی را چیزی ورایِ قانون نمی‏بیند و حکومت قانون را، اگر به همان نحوی که باید باشد، بهترین وسیله برایِ گسترشِ آزادی می‏داند. در عینِ حال، طالبوف که مشروطیت را درک می‏کند، مشیِ عملی‏اش نشان‏گرِ عمقِ دیدگاهِ او نسبت به مسئلۀ حکومت قانون و آزادی است. او که برایِ خود شأنی بالا در ایجاد مشروطیت و گسترش فکر آزادی‏خواهی و قانون‏گرایی دارد، صرفِ ایجادِ مجلس را کافی نمی‏داند و حتی شاید مضر به حالِ ایجادِ حکومت قانون و آزادی.

نقدِ میرزا عبدالرحیم، به مشروطه را می‏توان از دیدِ دیگری نگاه کرد و البته این دید مبتنی بر اندیشه‏هایِ خودِ او و زمینه فکر جدید در ایران است، و آن این‏که مشروطه چیزی نابهنگام در تاریخِ معاصرِ ایران بود، و شاید اگر چند سالی دیرتر و در شرایطی مساعدتر از لحاظِ فرهنگی و فکری رُخ می‏داد آن‏گونه به پایِ دیکتاتوریِ رضاشاه، به دستِ بسیاری از مشروطه‏خواهان، قربانی نمی‏شد.

پی‌نوشت‌ها

[1]. نیز نک: طباطبایی، جواد (1386)، تأملی درباره ایران، جلد دوم نظریه حکومت قانون در ایران؛ بخش دوم: مبانی نظریه مشروطه خواهی، تبریز، انتشارات ستوده، فصل چهارم؛ و نیز حامد عامری گلستانی (1388)، اندیشۀ قانون‏گرایی میرزا یوسف خان مستشارالدوله و تأثیر آن بر مشروطه، رسالۀ دکتری علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات.

2. اگرچه میرزا ملکم خان نیز زنده است ولی او سال‏هایِ متمادی از ایران دور بوده و در کهولت به عنوانِ سفیر ایران در ایتالیا، نقشی در جریانِ مشروطه‏خواهی نداشت و چیزی از او در این زمینه به دست نیامده است.

منابع

آدمیت، فریدون (1363)، اندیشه‌‌های طالبوف تبریزی، تهران، دماوند.

آذرمرتضوی (1334ق)، ابوالقاسم، اوراق پریشان، تبریز، |بی نا|.

افشار، ایرج (1344)، سواد و بیاض. تهران: دهخدا.        

ـــــ (1357)، زندگی‏نامه عبدالرحیم طالب‏اف تبریزی، در آزادی و سیاست، به كوشش ایرج افشار، تهران، سحر.

حقدار، علی‌اصغر(1382)، فریدون آدمیت و تاریخ مدرنیته در عصر مشروطیت، تهران، انتشارات کویر.

رینگر، مونیكا. ام (1381)، آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی در دوران قاجار، ترجمه مهدی حقیقت‏خواه، تهران، ققنوس.

طالبوف، میرزاعبدالرحیم (1329ق)، [نامه به دهخدا]،  بهار، سال اوّل، ش 9ـ10.

ـــــ (1326)، یك نامه از مرحوم طالب زاده. محیط، دوره دوم، ش4.

ـــــ (1336)، سفینه طالبی یا كتاب احمد. تهران: گام.

ـــــ (1347)، مسالك‏المحسنین، با مقدمه باقر مؤمنی، تهران، جیبی.

ـــــ (1356الف)، پندنامه ماركوس، در كتاب احمد با مقدمه و حواشی باقر مؤمنی، تهران، شبگیر.

ـــــ (1356ب)، كتاب احمد، ج 2، در كتاب احمد با مقدمه و حواشی باقر مؤمنی، تهران، شبگیر.

ـــــ (1356ج)، مسائل‏الحیات، در كتاب احمد، با مقدمه و حواشی باقر مؤمنی، تهران، شبگیر.

ـــــ (1357الف)، ایضاحات در خصوص آزادی، در آزادی و سیاست، به كوشش ایرج افشار، تهران، سحر.

ـــــ (1357ب)، سیاست طالبی، تهران، علم.

طباطبایی، جواد (1386)، تأملی درباره ایران، ج 2 نظریه حکومت قانون در ایران؛ بخش دوم: مبانی نظریه مشروطه خواهی، تبریز، انتشارات ستوده.

حامد عامری (1388)، اندیشۀ قانون‏گرایی میرزا یوسف خان مستشارالدوله و تأثیر آن بر مشروطه، رسالۀ دکتری علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات.

فراستخواه، مقصود(1373)، سرآغاز نو اندیشی معاصر (دینی و غیردینی)، تهران، انتشار.

كسرایی، محمدسالار(1379)، چالش سنت و مدرنیته در ایران: از مشروطه تا 1320، تهران، نشر مركز.

كسروی، احمد(1375)، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیركبیر.

مستشارالدوله، میرزا یوسف خان(1382)، یک کلمه و یک نامه، به کوشش محمد صادق فیض، تهران، انتشارات صباح.

میرزاصالح غلامحسین(1372)، بحران دموكراسی در مجلس اوّل؛ خاطرات و نامه‏های خصوصی میرزا فضلعلی آقا تبریزی، تهران، طرح نو.

دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان