نقش اشعار وتصنیفهای وطنی در مشروطه با نگاهی به آثارعارف
نویسنده: ناهید زندیصادق
مقدمه
تجددخواهی ایرانیان در روزگار قاجار، که البته پیشینهای دیرپا نداشت، در یکایک جنبههای زندگی آنان تأثیر گذاشته است. از سیاست تا روابط اجتماعی، از مسائل زنان تا ادبیات و موسیقی هریک به نوعی، کم و بیش تحت تأثیر این تفکر قرار گرفتند.
زمینههای تجددخواهی و به تبع آن آزادیخواهی را که به مشروطه میانجامید، در چند مورد میتوان جستجو کرد، که گاه یکی بر دیگری تأثیر گذاشته و یکی زمینهساز دیگری گردیده است. پیش از روزگار قاجار از همان زمانی که ایرانیان با دنیای غرب آشنا شدند، با گونهای از تجددخواهی و آزادیخواهی روبهرو شدند. در روزگار قاجار هم ارتباط با جهان غرب به افزایش این آگاهی انجامید و برخی ارتباطات سبب ورود «اندیشۀ آزادی» و مفهوم «وطن» (به معنای غربی آنها) به فرهنگ و ادبیات ایران شد.
ورود برخی واژهها و مفاهیم به فرهنگ این سرزمین و درپی آن برخی تحولات اجتماعی و سیاسی سبب به وجود آمدن نوع خاصی از ادبیات، موسوم به ادبیات بیداری شد، که ریشههای ادبیات مشروطه را میتوان در آن جستجو کرد. درباره ادبیات مشروطه کارهای ارزندهای انجام گرفته است که از آن جمله میتوان از کتاب با چراغ و آینه...، که مجموعه مقالات شفیعیکدکنی نام برد؛ همچنین یا مرگ یا تجدد نوشتة ماشاءالله آجودانی که درباره شعر و ادب این دوره و از پژوهشهای ارزشمند در این حوزهاند. این نوشتار با الهام از مقاله «ترکیب آفرینی و ارتباط آن با فرهنگ شاعران» از همین کتاب نوشته شده است. و نظریه «تجدد» یکی از قالبترین نظریهها در این نوشتار است.
درباره عارف قزوینی و آثارش نیز کتابها و مقالههای زیادی نوشته شده است اما کمتر کاری منحصراً به تصنیفهای وطنی او و ترکیب آفرینیهای او پرداخته است.
سؤالات این تحقیق که به بخشهایی از آنها در این نوشتار پاسخ داده شده است و بخشهایی نیاز به بررسی بیشتر دارد از این جمله است:
1. آیا اشعار و تصنیفهای وطنی در مشروطه نقشی داشته است؟
2. اشعار و تصنیفها چگونه و تا چه اندازه در مشروطه تأثیر داشته است؟
3. آیا شاعران و نویسندگان مشروطهخواه گفتمان جدیدی مطرح کردند؟
4. بهرهگیری از واژگان و ترکیبهای تازه تاچه حد در ادبیات این دوره به چشم میخورد؟
5. آیا این واژهها و ترکیبها آگاهانه وارد ادبیات شدهاند؟
ادبیات مشروطه
تحولات سیاسیـاجتماعی تأثیر زیادی بر ادبیات مشروطه داشت به گونهای که دگرگونیها در شکل و محتوا به اندازهای بود که میتوان این دوره را مستقل از دورههای دیگر به داوری نشست. «ادبیات مشروطیت، در قیاس با دورة قبل از آن مثل آن میماند که دو رنگ کاملاً متضاد را در کنار هم قرار دهیم، مثلا سیاهی و سپیدی...». (شفیعی کدکنی، 1390: 27)
در ادبیات این دوره مفهوم آزادی، وطن، ملت و... که با مفهوم قبلی آن بسیار متفاوت است، معنایی اجتماعی به خود میگیرد و تقریباً به همان مفهومی که در غرب به کار میرفته، استفاده میشود. «آزادی شعر بهار و فرخی و عشقی و عارف و لاهوتی و امثال ایشان از درون اندیشه اومانیسم سرچشمه گرفته است» (شفیعی کدکنی، 1390: 46).
شاید این گفته در نگاه نخست، با توجه به جامعة مذهبی دورة قاجارکمی اغراقآمیز به نظر بیاید اما؛ با تأملی در اشعار این شاعران میتوان رگههایی از اندیشههای اومانیستی این شاعران را مشاهده کرد. عارف در غزلی که به یاد دلاوران آذربایجان سروده است، به این مفهوم اشاره دارد:
مسلمان يا كه ترسا، اين دو در دستور مليت
|
|
ندارد فرق، زآن بيگانگي با اين و آن دارم
|
(عارف،1364: 424)
البته شعار «اتحاد جهان اسلام» یا وحدت اسلامی ـ در شعر سید اشرفالدین گیلانی نمودی بارز یافته است ـ در این دوره چنان فراگیر میشود که شاعرانی چون عشقی و عارف که کمتر به مسائل مذهبی توجه داشتهاند را نیز با خود همراه میکند و در موارد معدودی به دفاع از این اندیشه میپردازند.
مبارزه با استعمار و استثمار به ویژه مبارزه با روس و انگلیس، نقد دین و تجدد دینی نیز به مرور در ادبیات این دوره جایگاهی ویژه مییابد. برخی شاعران و نویسندگان مشروطه و حتی پیش از آن، اسلام حقیقی و اسلام خرافی را تفکیک کرده و به نقد اسلام خرافی و ستایش اسلام حقیقی میپردازند. البته برخی مانند عارف، عشقی و لاهوتی نیز اندیشههای دینی را کنار گذاشته و به نقد دین میپردازند.
مسأله زن نیز در این دوره نمودی دیگر مییابد و بیشتر شاعران توجه خاصی به این مقوله میکنند، عشقی منظومه «کفن سیاه» را در نقد حجاب میسراید، ایرج میرزا علاوه بر شعر«در انتقاد از حجاب» در عارفنامه به طور مفصل به این مسأله میپردازد، سیداشرفالدین دختران را به تحصیل علم فرامیخواند:
چــون دختر بیعلم به نزد همه خوار است
|
|
ای دختر من درس بخوان فصل بهار است
|
یا:
یک چادری از عفت و ناموس به سرکن است
|
|
وانگاه برو مدرسه تحصیل هنر کـن
|
عارف اما در این مورد نیز از زاویهای خاص به مسأله مینگرد و حقوق زن ـ شاید نه به معنای نوین آن ـ را وارد شعرش میکند:
حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیــرند
|
|
دریـن میانه من و صددشت زن ســـپاه من است
|
(عارف،1364: 212)
اما شاید بتوان مبارزه با استعمار را از بارزترین موضوعات شعر مشروطه به شمار آورد چرا که این موضوع سبب برانگیخته شدن احساسات ناسیونالیستی شده و توجه شاعران را به گذشته پرافتخار تاریخی ایران معطوف کرده، مرثیههایی در سوگ گذشته پربار و روزگار ذلت بار خویش میسرایند.
آجودانی مفهوم وطن را در شعر این دوره پررنگتر از دیگر مفاهیم مییابد: «اگر این صبغه وطندوستی و ناسیونالیسم را که اصولاً در ارتباط تنگاتنگ با مبارزات ضد استعماری شکل گرفته است و سرنوشت خاص خود را دارد، بخواهیم از ادب مشروطه بزداییم، از شعر و ادب راستین مشروطه چیز شکوهمندی باقی نمیماند» (آجودانی،1385: 172).
ادبیات مشروطه شاید از نظر مفهوم، ادبیات منحصر به فردی باشد؛ اما از نظر زبان چندان بارز نمیتواند باشد، چراکه شعرا در تلاشند برای تأثیرگذاری بیشتر در افکار عمومی از دشواریهای زبان نوشتاری کاسته و آن را به فهم مردم عادی نزدیک کنند. به گواهی برخی پژوهشگران ویژگیهای تکنیکی عصر مشروطه تغییراتی پذیرفته و زبان شعر اندک اندک به زبان مردم کوچه و بازار نزدیک شده است (افسری، 1376: 31).
آجودانی نیز اهمیت و ساختار کلی شعر مشروطه را در «سادگی و نزدیکی بیش از حد آن به ساختار زبان گفتار و رها شدن از استعارات و تشبیهات دست فرسوده و مستعمل ادب کلاسیک» میداند (آجودانی،1385: 38).
بهار در نامهای که در سال 1309 خورشیدی به صادق سرمد مینویسد، شعرا را زادة شرایط زمان میداند و شعر هر دوره را نمونهای از زبان رایج در آن روزگار میخواند:
نکته دیگر کنم بهرت بیان
|
|
شاعر اندر هر زمان و هر مکان
|
هست شاگرد زمان
هر زمانی فارسی یک طور بود
|
|
شاعرآن طوری که صحبت مینمود
|
شعرهایی میسرود...
از پــس مشروطه نو شد فکرها
|
|
سبکهایی تــازه آوردیم ما
|
شد جراید پر صدا
بدعت افکندند چندی زاهل هوش
|
|
سبکهایی تازه با جوش و خروش
|
لیک زشت آمد به گوش
سربه سر تصنیف عارف نیک بود
|
|
سبک عشقی هم بدان نزدیک بود
|
شعر ایرج شیک بود
لیــک بودند این سه تن از اتفاق
|
|
در فـن خـود هرسه قاآنی مــــذاق
|
گاه لاغر، گاه چاق
بود ایـــرج پیرو قائم مــقــام
|
|
کرده از او سبک و لفظ و فکر، وام
|
عارف و عشقی عوام
(بهار،1378: 883)
بهار همچنین در این نامه که در غالب مستزاد سروده است به شعر عارف، عشقی و ایرج اشاره کرده و عارف و عشقی را عوام میخواند. اگرچه شفیعی کدکنی در این مورد حق را به بهار میدهد و معتقد است عارف و عشقی شعر بی غلط بسیار کم دارند و بسیاری اشعارشان از نظر دستوری مشکل دارند (شفیعی کدکنی،1390: 114). اما اگر نیک بنگریم شعر عارف در یادها و خاطرهها ماندگار از اشعار فاخر بهار است. واقعیت این است که گفتمانی که عارف و عشقی وارد ادبیات این دوره میکنند، در نوع خود کم نظیر است. شعر این دو و به ویژه اشعار عارف، علیالرغم تمام اشتباهاتی که در ظاهر آن است هنوز هم خوانندگان زیادی دارد.
وطن در ادبیات مشروطه
مفهوم جدید وطن به عنوان یک واحد جغرافیایی و سیاسی از روزگار ناصری و با ظهور افکار تجددطلبانه وتحت تأثیر اندیشههای غربی وارد فرهنگ ایران شد، البته پیش از آن در دوره ساسانی از سرزمین ایران با عنوان ایرانشهر یاد شده است و در شاهنامة فردوسی ایران در برابر مفاهیمی چون توران و یا تازیان به چشم میخورد و در برابر ایرانیان از بیگانگان با عنوان انیرانیان سخن رفته است. اما آنها را چندان منطبق با معنی نوین وطن نمیدانند.
در گذشته وطن بیشتر به معنای زادبوم به کار میرفته است و این مفاهیم در شعر بیشتر شاعران به چشم میخورد. «تلقی از زادگاه و زادبوم به عنوان وطن از زیباترین جلوههای عواطف انسانی در شعر پارسی است و عواطف وطندوستی و شیفتگی به سرزمین بیش از هرجای دیگری در شعر فارسی جلوهگر شده است...» (همان: 645و655).
در دوره ناصری و پس از آن به مرور ایرانیان با جهان غرب ارتباط برقرار کردند و توانستند با اندیشههای نوین غربی آشنا شوند، نهضت ترجمه کمک شایانی به این مسأله کرد. روشنفکران قاجاری با مطالعة ترجمة نوشتههای غربیان مفاهیم جدید جهان غرب را شناختند و با گونههای ادبی جدید آشنا شدند که در پیدایش و تکوین ادبیات مشروطه نقش داشت.
آجودانی قدیمیترین شعر مشروطه را از آنِ میرزا آقاخان کرمانی میداند که منظومهای در انتقاد از عصر ناصری به شيوة اروپایی است که مفاهیم شعر مشروطه را نیز در خود دارد (آجودانی،1385: 78).
کدکنی دو شاخة اصلی را در اشعار وطنی دوره مشروطه معرفی میکند: شاخه نخست شاخهای است که وطن ایرانی را در شکل موجود و اسلامی، و حتی شیعی آن، مورد نظر قرار میدهد مثل شعر ادیبالممالک و سید اشرف و بعضی که بیشتر از طرز نگرش اروپائیان به وطن مایه گرفته، وطن را مجرد از رنگ اسلامی آن مورد نظر دارند، این نوع تلقی را در شعر عارف و عشقی میتوان دید (شفیعی کدکنی، 1390: 665و666).
در این دوره «وطنِ» برخی شاعران در کنار اسلام معنا دارد و «ملتِ» آنها هنوز امت اسلام است. اگرچه رگههایی از ایرانگرایی دارند ولی اسلام گاه، پررنگتر است و گاه، هم سطح. از آن جمله میتوان «نسیم شمال» را نام برد که شفیعی کدکنی درباره شعر او مینویسد: «بومیترین و طبیعیترین و شاید بتوان گفت عامترین و عامیانهترین برداشت از اجزای وطن در نگاه سیداشرف نهفته است؛ نگاهی هم طبیعی و هم در تحلیل عقلانی پارادوکس گونه» (همان: 48).
در مقابل این نگاه، نگاه عارف و عشقی گاه رنگ شووینیستی به خود میگیرد و کم و بیش با تغییراتی تا روزگار ما ادامه مییابد در این نگاه اسلام چندان نمود مثبتی نمییابد. البته نقدها با نام اسلام که مردم مسلمان هستی خویش را از آن میدانند انجام نمیشود، بلکه با نام تازیان که با سقوط سلسلة ساسانی سبب سیه روزی ایران و ایرانی معرفی میشوند، صورت میگیرد.
شعر بهار شاید به کلی از نوع دیگر است، افکارمذهبی او که سالها ملکالشعرای آستان قدس رضوی است کم و بیش در اشعارش به چشم میخورد اما «ایران» در شعر او جایگاهی ورای مذهب دارد. شعر بهار با پشتوانهای از شناخت تاریخی، فرهنگی و حتی اجتماعی و سیاسی در میان شاعران هم روزگارش از درخشش ویژهای برخوردار است. چراکه وطنِ شعر او به مفهوم «شعر فردوسی» است و بهار در جستجوی ایران بزرگ (ایران فرهنگی) است. شفیعی کدکنی به حق او را«اوج ستایشگری وطن» خوانده است. و دربارهاش مینویسد:«از دریای شعر او اگر دو ماهی یا دو نهنگ بخواهیم صید کنیم، آن دو که از همه چشمگیرتر و بارزترند عبارتند از «وطن» و «آزادی»... وطن او ایران بزرگی است که از دوران اساطیر آغاز میشود و عرصۀ جغرافیایی آن بسی پهناورتر از آن است که اکنون هست. ضعفها و شکستها را کمتر به نظر میآورد و بیشتر جویای جلوههای پیروزمندانه وطن است....» (همان: 666).
نکته جالب دربارة شعر بهار این است که او در معرفی ایران کهن نیز متفاوت از دیگر معاصرانش عمل کرده و در روزگاری که شاعرانی چون عارف و عشقی در اوج غم سوگواژه میجویند برای بیان دردهای ایران و مدام از ناکامی و تباهی میسرایند، بهار علاوه بر اینکه از مردم میخواهد که برخیزند و «ایران کهن را که در خطر افتاده» نجات دهند، گاه و بیگاه به آنها امید فرداهای روشنی را میدهد که با تلاش و بردباری به آن خواهند رسید و از این رو آجودانی گوید:
خلفترین شاعران این دوره آنانی هستند که به مقتضیات سیاسی و اجتماعی وضرورتهای تاریخی زمان خود پاسخی مناسب دادهاند. شاعرانی چون اشرفالدین حسینی، عشقی، عارف قزوینی، فرخی یزدی و لاهوتی از این زمرهاند. اگر چه شعر اینان از لحاظ قدرت آفرینش و تخیل هنری و ارزش شعری، با توجه به موازین سخنوری کلاسیک با شعر بهار و ادیب قابل مقایسه نیست، اما از جهات دیگر شعر این شاعران، شعر واقعی دوره مشروطه است... (آجودانی،1385: 158)
شاید بهتر باشد برای فهم شعر این دوره، نگاهی هرچند گذرا بیفکنیم به آثار یکی از همین «خلفترین شاعران» مشروطه که عنوان «شاعر ملی» تنها بر قامت او راست میآید چرا که مردم این لقب را به عارف دادند و حتی هجوی چون عارف نامه هم نتوانست از برازندگی این عنوان چیزی بکاهد.
عارف خود درباره این لقب سروده است:
چو در یک ملتی روح طرب نیست
|
|
منم گر شاعر ملیش عجب نیست
|
ناگفته نماند با وجودی که پیش از مشروطه هم گاه شعرهایی از وطن و زادبود سروده میشد، شعرهای این دوره از نظر ظاهری هم تفاوتهایی با دوره پیشین دارد: «در شعرهای وطنی، درحوزۀ موسیقی عروضی شعر نیز تغییراتی ظهور کرد. ریتمهای تند و ضربی که معمولاً قبل از این دوران مورد توجه نبود... مورد توجه قرار گرفت «این شعرها که زندگی اجتماعی آن روز ایران و در بیداری مردم خوابآلوده و غفلت زدة آن دوران نقش مؤثر و مهمی داشت» (افسری، 1376: 28ـ30).
عارف قزوینی
روزگار عارف روزگار ویژهای است و البته زندگی او نیز شرایط ویژهای دارد که بیشک در آثار او تأثیر شگرفی داشته است. ابوالقاسم عارف قزوینی در 1258ش در قزوین زاده شده، علوم روزگارش را در مکتبخانه میآموزد. سپس به فراگیری خوشنویسی و موسیقی پرداخته و به اصرار پدر مدتی روضهخوانی میکند، در این ایام اشعار نوحههایش را خودش میسراید.
او که با اجبار پدر معمم شده بود پس از مرگ پدر، از خانواده دوری گزیده و به میگساری و عیاشی روی میآورد. بعد از یک شکست عاطفی ناچار مدتی در رشت زندگی میکند و بعد به تهران میرود. نخستین سفر عارف به تهران در بیست سالگی اوست. او در تهران به واسطه صدای خوبش به شهرتی میرسد و کم کم وارد جمع سیاستمداران قاجار و محافل سیاسی آنها میشود. مورد توجه مظفرالدین شاه قرار میگیرد اما نمیپذیرد که به خدمت او درآید.
حدود سال 1279ش با محافل آزادیخواهان و مشروطهطلبان آشنا میشود، بعدها در همین جمعها با حیدرعمواوغلی آشنا میشود و در جریان مشروطه با سرودههایش به جنبش مردم شوری دیگر میبخشد. مدتی دل به کابینه «سیدضیاء» میبندد و گاه دل گرو جنبش خراسان و کلنل «محمدتقیخان پسیان» مینهد و در پایان فریب شعار جمهوریخواهی رضاخان (رضاشاه بعدی) را خورده و اشعاری به هواداری از او میسراید. سردار سپه به محض اینکه شاه میشود او را به همدان تبعید میکند، چرا که عارف با ناامیدی از جمهوری رضاخانی به نقد او میپردازد.
شجاعت عارف در پذیرش اشتباهاتش ستودنی است هرگاه که به اشتباهش در انتخاب همراهی با مردان سیاست پی میبرد بیدرنگ به راهی که درستتر میپندارد گام مینهد و ابایی از اقرار به اشتباهاتش ندارد. در عالم سیاست شاید بیش از همه شهادت کلنل بر روی عارف تأپیر میگذارد. اشعار و تصنیفهایی که در سوگ او سروده است بیبدیل است.
عارف در مسایل عاطفی هم چندان ثابت قدم نیست، بعد از ناکامی در نخستین عشقش و عزیمت به تهران به چهار دختر ناصرالدین شاه؛ تاجالسلطنه، افتخارالسلطنه، قدرتالسلطنه و اخترالدوله دل میبندد. گرچه عارف هیچگاه ازدواج نکرده ولی همواره عاشق زیسته است.
در نهایت شاعر ملی ایران در 2بهمن ماه 1312 در 54 سالگی در قلعه کاظمخان سلطان، در دره مرادبیگ همدان جاودانه میشود.
عارف و عشق وطن
درباره وطنپرستی عارف حتی اگر هیچ نگوییم و هیچ ننویسیم، با نگاهی به آثار و زندگینامههای خودنوشتش به علاقة راستین او به ایران پی میبریم. عارف تمام هستی خود را نثار آرمانش ایران کرد. وی در مقدمهای که بر ترجمه انگلیسی اشعارش مینگارد به صراحت به این مسأله پرداخته و مینویسد:
اگر عقیده آزاد باشد یا نباشد من تنها کسی هستم که در راه عقیده از همه چیز گذشتهام خواهم گفت که تمام بهشت را با یک وجب از خاک مملکتم ایران معاوضه نخواهم کرد. من همه چیز وطنم را دوست میدارم و به پاکی خون و نژاد خویش نیز اطمینان دارم. همان کشش خون و تعصب نژادیست که مرا وادار به ثناگویی از پیغمبر پاک نهاد ایرانی نژاد نموده است و بس اشتباه نشود مقصود من مذهب نیست در قرن بیست کسی پابند این سخنان نیست... (ایرانی، 1314: 27).
عارف در تمام زندگیش برای خود خانه و زندگی مرفهای مهیا نکرد و هرآنچه از پدرش به میراث داشت را نیز به برادرانش بخشید. علیرغم درآمد سرشار کنسرتهایش حتی یک خانه برای خود نخرید. درشهرهای مختلف دوستانی داشت که معمولاً پیش آنها زندگی میکرد، او اینگونه زیستن را نیز ناشی از مهرش به وطن میداند:
کسی که در تمام عمر یک خانه گلی برای خود تدارک نکرده است به خیال که تمام ایران مال من است، وطن من است، باید کاری کرد تمام آن آباد شود، چرا باید کوتاه نظر بود به یک خانه و باغ و ده قانع شده آنرا به خود اختصاص داد. سرتاسر این کشور پهناور همهاش مملکت من و به من اختصاص دارد... (همان:30).
و نکته جالب آنکه با وجودی که عارف به عشق ایران زیست و با آرزوی سرفرازی ایران جان داد از اشعاری که در جوانی سروده ابراز نارضایتی میکند و مینویسد: «از وقتی که شروع به گفتن اشعار و سرودهای وطنی کردم چندان دلتنگ نبودم از، از بین رفتن آنها، بلکه دلتنگ از این شدم که چرا غیر اشعار وطنی و سرودهای ملی چیز دیگری ساختهام» (عارف، 1357: 80).
او حتی عشقهای مجازیش را نیز با عشق وطن توجیه میکند و تنها عشق به وطن را عشق حقیقی میداند: از ایام کودکی تاکنون که عشق وطن ِ عزیز خود را پیدا کردم، که هر عشقی جز این عشق نبوَد عاقبت ننگی بُود، کمتر وقتی بوده است که بیعشق و محبت زیست کرده و بعد از عشق وطن هم اگر سرگرمی به جایی یا دل باختگی به هوایی داشته، بهانهام این بوده است:
مرا ز عشق وطن دل به این خوشست که گر
|
|
به عشق هرکه شوم کشته زادة وطن است
|
(همان:72)
تصنیفهای عارف
شاید بهتر باشد پیش از آغاز این مقوله از دیدگاه عارف درباره موسیقی پرداخته شود، وی در مطلبی به نام «فتوای من» خطاب به علی نقی وزیری، که در پی تأسیس مدرسه عالی موسیقی بوده مینویسد: «موسیقی مشخص و معرّف قومیت، مربی و مهیج روح ملی است و هر ملتی که دارای این روح روانبخش نباشد حق حیات ندارد» (نورمحمدی،1379:260).
تجددخواهی و مشروطه در موسیقی و به ویژه تصنیفسازی نیز تأثیر بسیاری داشت، چرا که سبب شد موسیقی از انحصار خواص درآمده و همگانی شود. موسیقی تا آن زمان بیشتر در محافل و مجالس اشراف و اعیان اجرا میشد ولی مشروطهخواهی سبب شد موسیقی به میان مردم بیاید.
یکی دیگر از تأثیرات مثبت تجددخواهی بر موسیقی مشروطه و پس از آن، ظهور زنان در این عرصه است. زنان موسیقیدانی چون قمرالملوک وزیری که از معاصران عارف است؛ نخستین کنسرت همگانی خود را ـ نخستین کنسرتی است که خواننده زن دارد ـ در سال 1303 درگراند هتل تهران برگزار میکند.
البته نباید از نظر دور داشت که اندیشههای نوین و به ویژه تجددطلبی در تغییر شکل تصنیفها هم نقش داشته است. چرا که پیش از آن ترانهها وتصنیفها تقریباً حالت مبتذل داشت چنانکه عارف مینویسد: «نه تنها فراموشم نخواهد شد بلکه معاصرین دوره انقلاب نیز هیچوقت از خاطر دور نخواهند داشت که وقتی من شروع به ساختن سرودهای ملی و وطنی کردم، مردم خیال میکردند که باید تصنیف برای...های دربار یا «ببری خان» گربه شاه شهید ساخته شود...»(عارف، 1364: 331)
به راستی که نه تنها معاصرین انقلاب این نکته را از نظر دور نداشتند، بلکه نسلهای بعد از عارف نیز همواره سهم او را در اعتلای موسیقی و تصنیف ایرانی به یاد داشتهاند و به این نکته صحه گذاشتهاند، شفیعی کدکنی مینویسد: «عارف تصنیف را تاحد ِشعر تعالی داده است و یک مقایسه میان تصنیفهای او و تصنیفهای رایج زبان فارسی ِقبل از او، این حقیقت را روشن میکند که عارف چه سهم عظیمی در شکل دادن به ادبیات ملی عصر خویش و به ویژه در نوع تصنیفها دارد» (شفیعی کدکنی، 1390: 395).
نکته درخور توجه این است که این جنبه از موسیقی عارف به حدی بارز است که دوست و دشمن به آن معترفند. بهار که مدتها با عارف کدورت داشته است در نامهای که به تاریخ 15آوریل 1948م. برای مجتبی مینوی نوشته از پخش« تصنیفهای رکیک» از رادیو تهران ابراز نارضایتی کرده و از او میخواهد از قول خودش یا به نقل از نامة یکی از دوستان، از این مسأله انتقاد کند. وی مینویسد: «اینها ادبیات جدید عصر پهلوی است. قبل از پهلوی و حتی قبل از مشروطه، تصنیفهای عاميانة ما، بسی بهتر از اینها بوده است. تصنیف مرحوم شیدا که ورد زبان زن و مرد تهران بود، به مراتب از اشعار ادبای توده، فصیحتر و زیباتر بود... یا تصنیف مرحوم عارف یا تصنیفهای بهار و غیره که آن همه شور وطن دوستی در ایرانیان ایجاد کرده بود و همه کس حتی جهودها و ارمنیها هم آنها را با شوق و شعف میخواندند و لذت میبردند...» (میرانصاری، 1379: 188ـ190)
پیش از عارف، «علی اکبرخان شیدا» تلاشهایی در جهت اعتلای این هنر انجام داده بود و به تصنیف جایگاهی ارزشمند بخشیده بود، با اینکه تمام ترانهها و تصنیفهای شیدا عاشقانه است ولی هیچ یک حالت مبتذل تصنیفهای پیش از او را ندارد. عارف نیز به سنت شیدا وفادار مانده است، با این تفاوت که او شعر اجتماعی را در موسیقی به کار گرفته است. عارف نخستین شاعری است که تصنیف سیاسی ساخته است و شاید نخستین تصنیفساز سیاسی ایران است. روح الله خالقی در سرگذشت موسیقی ایران مینویسد:
عارف اولین تصنیفسازیست که مضامین اجتماعی و افکار سیاسی و انتقاد از اوضاع زمان خود را در لباس شعر و آهنگ مجسم کرده و موسیقی را وسيلة نشر و تبلیغ عقاید انقلابی و افکار آزادی خواهی خود نموده است. او در این مقام صاحب سلیقه و ابتکار مخصوص است و در حقیقت میتوان وی را در ایران مخترع این سبک دانست. (خالقی،1362: 421)
عارف که از محزونترین شعرای ماست مرثیههایی در سوگ تاریخ و فرهنگ باشکوه ایران میسروده تا شاید بتواند با خوانش آنها با صدای محزونش نقشی در بیداری مردم ایفا کند. حسین بهزادی در مقدمه مرثیه سرایی در ایران، درباره مرثیههای وطنی مینویسد:« با هر مرثیهای خواننده تکان میخورد و از حالت بیتفاوتی که کشندهترین بیماری جامعة دیرینه سال ایرانی بوده است، به جنبش در میآید و در خود هیجانی و مسئولیتی احساس میکند و علیه تحقیرها و فجایع پوچی پراکنِ رایج در جامعه، که آدمیان را به صورت «جماد» در میآورد به اندیشه وامیدارد، که چه باید کرد؟» (افسری، 1376: 16)
سیف آزاد در مقدمهای که بر دیوان عارف نوشته به دلیل و چگونگی ساخت این اشعار ملی اشاره میکند:
... درصدد برآمده که به وسيلة کنسرتها و سرودهای هیجانانگیز (و گاهی تلخ) خود بنیان و اساس موجود زمامداران آن دوره را در هم شکند و ملت را از خواب غفلت هشیار نموده، سازمان تازه و نویی به وجود آورد تا جامعه ایرانی بتواند از چنگال مظالم استبداد آزاد گردد و روی این نظریه با صراحت لهجه و بیان روشن و اشعار دلپسند سودمند و غزلیات شیوای با معنی با ذکر نظایر و امثال منظور و مرام خود را در طی قطعات دلپذیر و نافذ و عمیق ابراز داشته و گاهی عنان اختیار از کف داده و با گفتن اشعار مهیج و گاهی تند و زننده در انتقاد از رفتار ظالمانه زمامداران و بیان اصلاحات مملکت ومبارزه با عناصر فاسده مستبده اشعار نغز سروده است.
این است که اشعار ملی دلنشین و بیانات نمکین او در تیپ مخالفین تأثیر تلخ و ناگوار و در طبقات دیگر نشاط تازه و هیجان بی اندازه به وجود آورده و تأثیر بزرگی در پیشرفت کار آزادیخواهان نموده است. (سیف آزاد،1357: مقدمه، ج)
اشعار عارف آينة جامعة اوست، چرا که وقایع مشروطه و پس از آن در شعرها و تصنیفهای عارف به گونهای انعکاس یافته است که میتوان تاریخ این دوران را از روی آثار او خواند، چرا که تصنیفهای عارف بازتاب دهندة شرایط اجتماعی آن دوره است. اما نقش عارف و آثار او در جنبش مشروطه و به طور کلی در جنبشهای اجتماعی، چه در زمان حیاتش و چه پس از درگذشتش، نقشی غیر قابل انکار است. حتی در همین روزگار وقتی تصنیفهایی را که عارف ساخته میشنویم شورجنبش و انقلاب در وجود ما برانگیخته میشود.
در روزگاری که مردم همه از نظر سیاسی بلاتکلیف و نگران آيندة جامعة خود بودند و در مقابل سیل مصائب به زانو درآمده بودند، ترانههای عارف آنها را به صبر و استقامت و پایداری دعوت میکرد، مردم داغدیده و مصیبت کشیده هم گفتههای او را چون نغمهای آسمانی به جان میپذیرفتند. چرا که ترانههای عارف حرف دل آنها بود و مردم زندگی و جامعة خود را در آينة شعر او به روشنی میدیدند.
محمد علی سپانلو در کتاب چهار شاعر آزادی دربارة اثرگذاری شعر عارف در میان آزادی خواهان مینویسد:«چندسال پیش مجاهد پیری از بازماندههای پیکارهای تبریز، به نویسنده میگفت که شعر عارف با مطلع:
پیام دوشم از پی میفروش آمد
|
|
بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد
|
را رهبری قیام تکثیر کرده، در سنگرهای تبریز، در اختیار مجاهدان ضداستبداد قرار میدادند تا بخوانند و روحیه بگیرند» (سپانلو، 1369:17).
در نبود رسانههای پیشرفته در آن عهد فراگیری و سرعت انتشار آثار عارف بسیار زیاد بوده است. البته روائی و شفاهی بودن آنها در این سرعت انتشار بیتأثیر نیست چرا که اگر بپذیریم در آن دوره بیشتر مردم بیسواد بودند، تصنیفهای اجتماعی و سیاسی عارف که با صدای خود او خوانده میشد شاید دهان به دهان میگشت و مرزها را نیز میپیمود: «به مجردی که عارف از سرودن ترانهای فراغت حاصل میکرد اثر مزبور مانند توپ در فضای وسیع ایران به صدا درمیآمد و حتی از مرزهای ایران نیز تجاوز کرده و در ترکیه و افغانستان و عراق عرب منتشر میشد، ناگهان زن و مرد، خرد و بزرگ، شهری و دهاتی... به یاد شهیدان وطن و جوانان به خون آغشته میهن به خواندن ترانههای عارف میپرداختند» (عارف،1364: 20و21).
شعرگویی سوار شهپر برق
سرّ تصنیف عارف مرحوم
شب که میگشت این ترانه بلند
روز دیگر مگو که بی اغراق
پست تهران نبسته بار سفر
میتوان با نبودن بی سیم
|
|
همه اقصای غرب پوید و شرق
هست بر من هنوز نامعلوم
صبح اطفال کوچه میخواندند
منتشر بود در همه آفاق
شعر عارف ز مرز بود به در
معتقد شد به دستگاه نسیم
|
(شهریار:478)
ساسان سپنتا درباره تأثیرگذاری تصنیفهای عارف در وقایع اجتماعی ـ سیاسی زمان مینویسد: «عارف چون هم طبع شعر داشت و هم به آوازهای موسیقی ایرانی آشنایی داشت با قریحه ابتکاری و روح آزادگی توانست تصنیفهایی به وجود آورد که دارای انگیزندگی و پشتوانه حوادث اجتماعی و سیاسی عصر خود بوده است. کنسرتهای عارف در اشاعه افکار آزادی تأثیر بسیار داشت... » (نورمحمدی،1379:274).
عارف که بیشک حق زیادی بر ادبیات و موسیقی ایران به ویژه در دوره مشروطه دارد درباره تصنیفهای وطنیش مینویسد: «اگر من هیچ خدمتی به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم وقتی تصنیف وطنی ساختهام که ایرانی از ده هزار نفر یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چه؟ تنها تصور میکردند وطن، شهر یا دهی است که انسان در آنجا زائیده شده باشد...» (عارف، 1364: 334)
از آنجا که قدیمیترین تصنیف بازمانده از عارف از هجده سالگی اوست و پیش از انتشار اشعارش، تصنیفهای او در میان مردم منتشر میشد؛ برخی از معاصران عارف، او را تصنیفساز میدانند و در مطبوعات آن روزگار به وی میتازند اما شاید هجوی که ایرج میرزا در عارفنامه در این باره سروده از همه این انتقادها تندتر باشد. ایرج در این ابیات به غزلهای سیاسی عارف نیز اشاره دارد:
الــهی مـیزد آوازِ تــرا سِـــن
ترا گفتند تا تـصــنـیف ســازی
کنی با شـعر خود عرض کـیـاست
تو آهـویـی مـکـن جـانا گرازی
عجب اشعار زشـتی سـاز کـردی
کسـانی میزنند از بهر تو دســت
شود شـعر تو خوش با زور تحریر به دادِ تـو رســیـده ای دل ای دل
|
|
که دیگر کس نمیدیدت سر سِن
نه از شیشه اماله قـیف ســازی
غزل سازیّ و آن هم در سیاست
توشاعر نیستی تصــنیفسـازی
عجب مشت خودت را باز کردی..
که یا مثل تو نادانند یا مســــت
چو بازور بـزک روی زن پــیـر
وگـرنه کـارشـعـرت بود مشـکل
|
(محجوب،1353: 92ـ93)
درباره سبک آثار عارف برخی پژوهشگران بر این باورند که از نظر عروضی اشتباهات فاحشی در اشعار او هست ولی باوجود این سبک عارف منحصر به خود اوست، البته عشقی نیز کم و بیش متمایل به این شیوه است. عارف با بهرهگیری از امثال و حکم و عناصر گویش عامه در تلاش بود با زبانی ساده و روان و با دوری جستن از واژگان و ترکیبهای دشواری که در میان شاعران هم دورهاش معمول بوده، دگرگونیهایی در شعر کلاسیک به وجود آورد. گ.گ.گامین مینویسد:
تصانیف عارف قزوینی بر خلاف آثار مشابه خود، کاملاً نو و ابتکاری بودند. مضامین تصانیف عارف گوناگون بود: هم عشقی بود و هم میهن پرستانه با یک جهت گیری تند سیاسی هسته اصلی همة آنها، بی تردید ملی بود و همچنانکه تصانیف ملی ترجیعبند داشتند، سرودههای عارف نیز دارای ترجیعبند بودند و قافیه، آزادانه از قطعهای به قطعه دیگر، تغییر میکرد. (گامین، 2537: 54)
اما پرسشی که در ابتدای این نوشتار مبنی برآگاهانه و یا غیرآگاهانه بودن بهرهگیری از برخی واژگان در شعر عارف مطرح شد، را شاید بهتر باشد از دیدگاه پژوهشگرانی که روی اشعار عارف کار کردهاند پاسخ گوییم، شفیعی کدکنی منکر وجود هرگونه معرفتی در پس چنین کاری است: «تأمل در شعر و زندگی عارف، نشان میدهد که او جز هیجان ِعاطفی و عشق خالصانه به وطن،هیچ گونه دستمایه معرفتی و شناختی نسبت به سیاست و تاریخ و مسایل ایران و جهان نداشته و احساسات خالص و عواطف محض بوده است» (شفیعی کدکنی، 1390: 398و399).
سپانلو نیز مقام او را بیش از دانش و آگاهی مرهون آمیزش شور انقلابی و تجربههای زیستی او میداند: «شاید معلومات فرهنگی و ادبی او از سطح متعارف زمانش بالاتر نرفته باشد اما در او سوزی و شوری هست که چون با تجربة زندگی توأم میشود، در تاریخ ادبیات ایران مقام شاعر رسمی انقلاب مشروطه را مییابد...» (سپانلو، 1369:61)
اما اشعار و تصنیفهایی که عارف دربارة مسائل روز سروده نشان دهندة آشنایی او با اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران است چرا که او از کودکی با علوم زمانه آشنا شده و در برخی از این علوم و فنون به حد استادی رسیده است. عارف در کنار پدری با سواد و تحصیل کرده نشو و نما یافته است و با اینکه افکار و عقاید مذهبی پدر در او کارگر نشده است ولی پیشه پدر(وکالت) سبب آشنایی او با اوضاع زمانه شده است. آشنایی و معاشرت او با سیاستمداران و اشعاری که در طرفداری یا مخالفتش با آنها سروده شده است نیز تمی تواند تنها ناشی از احساسات و شور انقلابی او باشد. واژهها و ترکیبهایی که در این اشعار به کار رفته است گواه این مسأله است. به هر روی آگاهانه یا ناآگاهانه بودن این کار در میزان محبوبیت و تأثرگذاری اشعار و تصنیفهای عارف چندان درخور توجه نیست، چرا که عارف علیرغم این که همه را با خود دشمن میپندارد، هواداران زیادی داشته و دارد. این محبوبیت به حدی است که سراینده عارفنامه نیز بدان معترف است:
... رو تو شبی در تأتر او که ببینی
ورا جای بادش بهشت برین
چه اظـــهــار این گفــتـه را داشـتـــم
آن همه مس زن خسـوف ماه ندارد...
چـه نـثـرش شـنـیـدم مِـن موبـدان
|
|
آن هـــمه کز بهـر او زنند کسان دســت
کتابش که بنوشته بد بخردان
هیچ شهی این قدر سـپـــاه نـدارد
به نظم و به کاتــب کنــنـد آفـریـن
ز زنــد و ز پـازنــد بــرداشــتــم
|
(محجوب،1353:174)
درباره استفاده از برخی واژگان و ترکیبها آجودانی معتقد است: «در خلق و آفرینش این گونه ترکیبات تازه، خلقیات روحی و پشتوانههای فرهنگی و وضعیت طبقاتی آن هنرمندان یا به تعبیر سادهتر، دید هنری آنان تأثیر تام و تمام دارد، چنانکه به آسانی میتوان از طریق همین ترکیبات تازه، هم با جهان هنرآفرینی و شگردهای هنری این شاعران آشنا شد هم با خلقیات و در یک کلمه با فرهنگ و جهان بینیشان» ( آجودانی،1385: 191).
در اینجا به شیوه مقاله یاد شده برخی از واژهها و ترکیبهای شعر عارف که نشان از نوعی تحول در زبان شعری این دوره است، آورده میشود. در این ترکیبها چندان نشانی از دین و مسایل مذهبی دیده نمیشود اما نگاهی که عارف به پشت سر، به گذشته پرافتخار ایران دارد کاملا آشکار است، از سویی در هر دوره ترکیبهای متفاوتی به شعر او راه یافته است. مثلاً نغمههای روح بخش پهلوی، جمهور، جمهوری، عید جمهوری، رایت جمهور، رئیس جمهور که یادآور دورة روی کار آمدن پهلوی و جمهوری رضاشاهی است، دیگر ترکیبها نیز از تازگی برخوردارند و رد پای وقایع تاریخی و اجتماعی روزگار شاعر را در یکایک آنها میتوان به نظاره نشست:
شهیدان راه آزادی، عاشقان وطن، کاوۀ حداد، پریشان وطنی، ریشه استبدادی، حب وطن، پلتیک اجانب، یوسفِ مشروطه، روس ژاژخا، روس آزادیکش،روس کوردل، فرزندان ایران، ایران پرست، ثمر آزادی، عشق وطن، زادة وطن، سر وطنخواهی، مرغ قفس، خانۀ ویران، انتحار دل، اسفندیار دل، جمهوری عشق، ملتی به خواب، دیدۀ بیدار، زندگانی بیدار، فرقه بازی، احزاب دل، وکلای خائن، خسرو بیگانهپرست، در وطن خویش غریب، درد اداری، نادر زمان، اجنبیپرستی، ملت جاهل، تکمیل معارف،ملک ساسان، بیرق دشمن، ناله مرغ اسیر، مشت محکم ایران، کشور بی صاحب جم، آتشکده زرتشت، چرخ حیلهگر، مملکت اشرافی، لیدر خطاکار، شیخِ شهرِ زمستان، کشتِ آزادی، پرتو نورِ تجدد، نغمههای روحبخش پهلوی، جمهور، جمهوری، عید جمهوری، رایت جمهور، رئیس جمهور، عصر تمدن، دور تجدد و...
با توجه به آنچه گذشت؛ ورود اندیشۀ تجددخواهی به ایران سبب دگرگونی در تمام ارکان جامعه از جمله ادبیات و موسیقی دورة مشروطه و پس از آن شد. اگر چه به تعبیر فرخی یزدی خود مشروطه شهید شد ولی نتایج آن هنوز در ایران قابل مشاهده است...
منابع
آجودانی، ماشاءالله (1385). یا مرگ یا تجدد، تهران: اختران، چ 3.
افسری کرمانی، عبدالرضا (1376). نگرشی به مرثیه سرایی در ایران، ج 2 (مرثیههای وطنی در دوران مشروطیت)، تهران: اطلاعات.
ایرانی، دینشاه (1314) منتخباتی از دیوان ابوالقاسم عارف، بمبئی.
بهار (1344). دیوان ملک الشعرای بهار، تهران: نگاه، 1387.
خالقی، روح الله (1362). سرگذشت موسیقی ایران (بخش اول)، چ 2، تهران: صفی علیشاه .
سپانلو، محمدعلی (1369). چهارشاعرآزادی، تهران: نگاه.
ـــــ(1375). شهرشعر عارف، تهران: علم.
شهریار، محمدحسین (بی تا). دیوان شهریار، مجموعه پنج جلدی، بیجا.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1390). باچراغ و آینه در جستجوی ریشههای تحول شعر معاصر، تهران: سخن.
قزوینی، عارف (ابوالقاسم)(1364). عارف قزوینی شاعرملی ایران، سیدهادی حائری، تهران: جاویدان.
ـــــ (ابوالقاسم) (1357). دیوان عارف قزوینی، چ7، سیف آزاد، تهران: امیرکبیر.
گامین،گ.گ (2537). عارف شاعر مردم، ترجمة غلامحسین متین، تهران: آبان.
محجوب، محمدجعفر(1353). تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان ونیاکان او، چ3، تهران: چاپخانه رشدیه.
میرانصاری، علی(1379)، نامههای بهار، تهران: سازمان اسناد ملی ایران.
نورمحمدی، مهدی( 1378). عارف قزوینی، نغمه سرای ملی ایران، قزوین: عبید زاکانی.