گزارشهای تاریخی و زبانشناسی درباره برخی جایواژههای کرمان
نویسنده: دکتر محمود جعفری دهقی
درآمد
نامواژهها و سیر تحول و تطور آنها میتواند نمایانگر تحولات و حوادث تاریخی و اجتماعی سرزمینها باشد. هرچند نبود آگاهی از دانش زبانشناسی موجب ارایه ریشه شناسی های نادرست و گاه عامیانه در این زمینه شده است، با این حال، گسترش این دانش بویژه در عصر حاضر، مایه کسب آگاهیهای ارزشمند در شناسایی عالمانه و واقعی نامواژه ها شده است. در این مقاله نگاهی کوتاه از دریچه دانش زبانشناسی تاریخی بر پاره ای از این نامواژه ها افکنده شده. بدیهی است که این بررسی نمی تواند آخرین سخن در این زمینه باشد و مؤلف پیشاپیش از هرگونه نظرات اصلاحی در این باره استقبال می کند.
در آغاز فهرستی از نام شهرها و دهکده های استان کرمان به ترتیب حروف الفبا ارایه می شود. سپس شرح موجزی از برخی نامها را به آگاهی می رساند. لازم به یادآوری است که نگارنده بر آن نیست که در این فرصت کوتاه به توضیح مفصل جغرافیایی و حوادث تاریخی این شهرها بپردازد.
ارزوییه، استبرق، اسکر، انار، اندوهجرد، بارگاه، بافت، باغات، باغین، بجگان، بردسیر، بزنجان، بلورد، بلوک، بم، بها آباد، بهادران، بهرمان، بید کردوییه، بیرم آباد (محله کرمان)، پاریز، پتکوییه، پل بارگاه، پیر جارسوز (بنای تاریخی در بردسیر)، تشکوییه (؟)، تخت، توشکویه، جرجافک، جرجانک، جوپار، جور، جوزم، جوشان، جیرفت، چترود، چهارقلعه، حتکن، خاتون آباد زنگیان، خانوک، خانوک (محله کرمان)، خبر (1)، خبر (2)، خرمدشت، خنامان، خورگر، دارزین، داوران، درب سادگی، درز، دشتکار، دمندان، دوساری، دهبارز، دهج، رابر، راد، راور، راهدار، راین، رباط شهر بابک، رستاق، رفسنجان، رودبار (میش پدرم)، رویدر، ریگان، زرند، زریسف (محله)، زنگی آباد، زه، زهکلوت، ساردوییه (درب بهشت)، سارگ، سرچشمه، سرخان، سرخ، قلعه، سرخون، سرگز، سغدر، سنون، سیاهو، سیرچ، سیرجان، سیریز، شمش، شمیل، شهداد (خبیص)، شهر بابک، شینگرا، طغرالجرد، عربوبه، عنبرآباد، فاریاب، فارغان، فردوسیه، قطرویه، قلعه عسگر، قلعه، قاضی، فدامی، فردوسیه، فورگ (دوبرجی)، فیروز آباد (محله کرمان)، فین، کبوتر خان، کرمان، کروک،، کشیت، کشکوییه (در رفسنجان؟)، کلجک، کم سرخ، کوهپایه، کهنوج، کیا شهر، گدار پنبه، گروه، گلباف (گوک؟)، گلزار، گنو، گواشیر (نام دیگر کرمان؟)، گی -ورچ، لاله زار، مانی، ماهان، ماهونک، مرج، مردهک، مهروییه پایین، میچان سفلی، میمند، نرماشیر (نام دیگر بم؟)، نگار، نودژ، هجدک، هرمود عباسی، هنزا، هوتک، یزدان آباد
نام شناسی برخی شهرها:
بم: Bam))
نام این شهر در منابع تاریخی و جغرافیایی اسلامی یاد شده است، از جمله: ابن واضح (سده دوم هجری) از آن بعنوان «قلعه بم» نام می برد1، همچنین، نام «بم» در مسالک و ممالک اصطخری2 و فتوح البلدان3 ، الاعلاق النفیسه4 (290/310 ق) در ذکر خوره های استان کرمان، مذکور است. برخی گزارشهای تاریخی در ریشه شناسی این شهر و نیز نام «کرمان» از این قرار اند:
الف. کارنامه اردشیر بابکان با اشاره به داستان هفتان بخت (هفتواد) از ناحیه ای به نام «گولار» در «گجاران» نام می برد. این آبادی (دستگرد) که امروز نیز در شمال باختری شهر بم واقع است ظاهرا خاستگاه نخستین کرم هفتواد بوده است.5
ب. شاهنامه فردوسی نیز با بیان افسانه کرم هفتواد این نام را تایید می کند و می گوید:
ببین این شگفتی که دهقان چه گفت
به شهر کجاران به دریای پارس
به نظم و به کاتب کنند آفرین
چه نثرش شنیدم مِن موبدان
ز زند و ز پازند برداشتم
|
|
بدانگه که بگشاد راز از نهــفـت
چو گوید ز بالا و پهنای پارس6
ورا جـــای بادش بهشت بـرین
کتـابــش که بنوشته بد بخردان
چــه اظهار این گفته را داشــتم
|
فردوسی در این داستان نتیجه می گیرد که بواسطه وجود کرم هفتواد، این ناحیه را کرمان خواندند
چو یک چند بگذشت بر هفتواد است
|
|
بر آواز آن کرم کرمان نهاد7
|
ج. - المسالک و الممالک اصطخری (سده پنجم و ششم هجری) ص 139
حمدالله مستوفی در نزهة القلوب (740 ق) در سبب نامگذاری شهر بم می نویسد: «گویند که کرم هفتواد در آن جا بترکد، بدان سبب آن را "بم" خوانند»8. بدین ترتیب، آنگاه که اردشیر کرم هفتواد را با زهر به دو نیم می کند، صدای "بم" در فضا می پیچد و بدین ترتیب از آن زمان این شهر را "بم" می خوانند! 9
د. اعتمادالسلطنه نام "بم" را مخفف "بهمن" می داند و برای اثبات نظر خویش داستان لشکر کشی بهمن اسفندیار را به سیستان بمنظور خونخواهی پدر و برخورد دو لشکر در جایگاه کنونی "بم" شرح می دهد.10
تمامی روایات تاریخی مذکور در ریشه شناسی نام "بم" علی رغم ارزش تاریخی آن، از ارزش علمی و زبانشناسی برخوردار نیست.
بنظر می رسد که نام "بم" برگرفته از واژه اوستایی Wahma- بمعنی «ستایش کردن و دعاکردن» باشد. این واژه از ریشه اوستایی wan (2) به همین معناست. از این واژه صفت wahmya- بمعنی «ستودنی، قابل ستایش» در متون اوستا به کار رفته است.11 همچنین تبدیل "و" به "ب" در زبان فارسی سابقه ای آشنا دارد: (برای مثال: ورگ > برگ). بنابراین، در صورتی که این ریشه شناسی پذیرفتنی باشد، نام "بم" را می توان بمعنی "مکان ستایش" تلقی کرد.
بافت: (Bāft)
بافت در هشتاد مایلی جنوب شهر کرمان واقع است. یاقوت حموی این شهر را "بافد"12 نامیده و اعتمادالسلطنه آن را "بافت بزنجان"13 خوانده است.14 مؤلف جغرافیای کرمان احمد علی خان وزیری که در سده سیزدهم می زیسته، مردم بافت را دروغگو و لافزن خوانده و می گوید: «قاطبه مردم این بلوک ... در دروغ و جعل سخن معروف اند.»15 این ریشه شناسی عامیانه ممکن است بدان جهت باشد که واژه "بافت / بافد" در واژه نامه ها بمعنی «لاف و گزاف گفتن» آمده است.16
بجگان:(Bajgān)
ممکن است از واژه "بج" + "گان" باشد. "بج" معرب "بگ" بمعنی "بغ = خدا" است و پسوند "گان" بمعنی "دارندگی" است. فارسی باستان این واژه به گونه (bay / baү = بغ ) در واژه های بیستون، بغداد و بغستان به کار رفته است.17 قیاس کنید با نام "بجستان" از توابع گناباد در استان خراسان و نیز "میمند" (: "بیوند") (baywand) (؟).
بردسیر:Bardsīr))
نام دیگر این شهر، "مشیز" یا "ماشیز" است. لسترنج گزارش می دهد که مرکز شهرستان بردسیر نیز "ماشیز" است. اما نام "بردسیر" در بسیاری از متون تاریخی دوره اسلامی مذکور است. ازجمله در الاعلاق النفیسه18(290/ 310 ھ.ق) در ذکر خوره های استان کرمان، - المسالک و الممالک اصطخری (سده پنجم و ششم هجری)19
حمزه اصفهانی بنیانگزار این شهر را اردشیر بابکان دانسته و می گوید «... اردشیر شهرهای زیادی ساخت، از جملة آنها "اردشیر خره"، "به اردشیر"، ... است. به اردشیر نام دو شهر است: یکی به عراق و از شهرهای هفتگانه مداین در باختر رود دجله، که به عربی آن را "بهرسیر" خوانند. دودیگر "به اردشیر" کرمان است، که به عربی "بردشیر= بردسیر" خوانده شده است.»20 تاریخ جهانگشا از این شهر به "بردشیر" یاد کرده و گوید: «... عربی شده "به اردشیر" است و همان "جواشیر" است. مردم کرمان آن را "گواشیر" گویند.»21 یکی دیگر از منابع تاریخی، بردسیر را مخفف "نه اردشیر" بمعنی "شهر اردشیر" (؟) دانسته که این ریشه شناسی نادرست است.22 همچنین، بردسیر را به مناسبت سرمای آن در برابر گرمسیر نیز آورده اند. یکی دیگر از منابع نام "وه اردشیر" را پذیرفته و آن را با "وه اندیو شاپور" مقایسه کرده است.23 بنا بر نظر بارتولد، روایات محلی و خرابه های شهر قدیم نشان می دهند که شهر بردسیر یا گواشیر که در سده چهاردهم میلادی به این نام خوانده می شده در جای شهر کنونی کرمان واقع بوده است.24 در این باره نیز به کرمان مراجعه شود.
پاریز: Pārīz))
پاریز در جنوب غربی کرمان قرار دارد. در باب ریشه شناسی این نام دو پیشنهاد بنظر می رسد. یکی آنکه پاریز نام قومی سرکش در کرمان بود که خسرو اول، پسر قباد با آنان جنگید و شورش آنها را فرونشاند.25 دو دیگر آنکه پاریز در فرهنگها به معنای "پاییز" نیز آمده است.
جیرفت: Jīruft))
نام "جیرفت" در متون تاریخی و جغرافیایی دوره اسلامی به کرات ذکر شده است. از جمله:
در المسالک و الممالک (سده سوم هجری)26 و در الاعلاق النفیسه27 (290/ 310 ق) در ذکر خوره های استان کرمان. در حدودالعالم ، در ذکر نام کوهها (ص 30-31)، نام رودها (ص 44)، و بویژه در سخن اندر ناحیت کرمان و شهرهای وی(ص 126). مؤلف این اثر در توصیف جیرفت گوید: «... شهریست ... آبادان و بسیار نعمت و ایشانرا رودیست تیز همی رود، بانگ کنان و آب وی چندانست کی شست آسیا بگرداند و اندر جویهاء این خاک زر یابند.» 28 همچنین، نام جیرفت در المسالک و الممالک اصطخری (سده پنجم و ششم هجری) نیز مذکور است (ص 139).
افضل الدین کرمانی در سده ششم (ھ .ق) جیرفت را بمناسبت آنکه در چهار ماه زمستان همانند بهشت است، "جنته اربعة اشهر" بمعنی بهشت چهارماه خوانده است.29 محمدبن ابراهیم در سده ششم (ھ .ق) از جایگاهی نزدیک دروازه جیرفت به نام "قمادین" (قس. کامادی) نام می برد و آن را محل رفت و آمد بازرگانان رومی و هندی می خواند.30 حمدالله مستوفی (سده هشتم) نیز از جیرفت نام برده است. (ص 201)
رایین: Rāyīn) )
رایین در 70 مایلی شمال بم و در جنوب ماهان قرار دارد. مقدسی در باره آن گزارش داده که این ناحیه شهر کوچکی است با بازار و مسجد و باغستانی بزرگ.
اگر نام "رایین" را با همین نام rāy, rāyēn- به معنای "نظم، نسق، ترتیب" در زبان پهلوی ساسانی مقایسه کنیم، ممکن است "رایین" را به معنی "منظم شده، نظم یافته و مکان مرتب" در نظر گرفت.31
سیرجان: (Sīrjān)
پژوهندگان جغرافیای تاریخی بر این باورند که ولایت کرمان در عهد باستان دارای پنج کوره بود. افزون براین، دارای دو کرسی بود که یکی سیرجان و دودیگر بردسیر بود که شهر کنونی کرمان است.32
کسانی که در سده دهم میلادی از سیرجان دیدن کرده اند، گزارش داده اند که این شهر برخلاف دیگر شهرهای کرمان دارای هشت دروازه بوده است. همچنین بنا به گزارش اصطخری بعلت کمبود چوب، خانه های آن گنبدی شکل بودند.33 در این زمان سیرجان مهمترین شهر ایالت کرمان به شمار می رفت.
در باره ریشه شناسی شهر سیرجان می توان چنین احتمال داد که این نام از دو بخش، "سیر" / "شیر" بمعنای "شهر" و پسوند "- جان"، معرب "- گان" تشکیل شده است. پسوند "- گان" معمولا به معنای دارندگی و اتصاف است. بنابراین، نام - واژه "سیرجان" / سیرگان را می توان به معنای جایی که دارای ویژگیهای شهری است، تبیین کرد.
شهر بابک: šahr babak))
این شهر در شمال غربی سیرجان قرار دارد. حمدالله مستوفی (سده هشتم) در باره وجه تسمیه این شهر گوید که نام آن منسوب به " "بابک" جد مادری اردشیر بابکان بوده" است.
کرمان: Kermān))
نام ایالت کرمان در کهن ترین متون جغرافیای تاریخی همراه با مکران و کوهستان یاد شده است. این نام از جمله در الاعلاق النفیسه34 (290/310 ھ .ق) در ذکر خوره های استان کرمان آمده است. ابن واضح گوید: "کرمان در طرف راست سیستان، برابر جوزجان واقع است.» 35 حمزه اصفهانی گزارش می دهد که «کرمان را اردشیر ساخت و آنرا "به اردشیر" (: جای نیک اردشیر) خواند. اعراب "به اردشیر" را "بهر سیر" یا "بهدسیر" و "بردسیر" یا "بردشیر" تلفظ کردند. ایرانیان این نام را "گواشیر" نامیدند". بدین ترتیب، غالب متون جغرافیای تاریخی "بردسیر"، جواسیر، جواشیر و گواشیر را نام قدیم کرمان می دانند و گزارش می دهند که حاکم کرمان در عهد آل بویه مرکز کرمان را از سیرجان به بردسیر (شهر کنونی کرمان) انتقال داد. از آن پس این شهر "کرمان" نامیده شد.»36
افضل الدین کرمانی دانشیمند، مورخ، طبیب، شاعر و ادیب کرمان، در رساله عقدالعلی للموقف الاعلیدر معرفی کرمان نقل می کند: «اما ولایت کرمان مملکتی طویل و عریضست و بلاد بسیار و نواحی بی شمار و قلاع حصین و صرود و جروم و هوایی چون نکهت معشوقان خوش و لطیف و آبی چون اشک نشاط عاشقان سرد و صافی...»37
اما نام کرمان نخستین بار در کتیبه داریوش در شوش به گونه "کرمانا" Karmānā یاد شده است. در این کتیبه داریوش آگاهی های گرانبهایی در باره مصالح ساختمان کاخی که در شوش ساخته به دست می دهد. هر قطعه از مصالح این کاخ از شهری و سرزمینی آورده شد تا ساختمان آن به انجام رسید. از جمله "... الوار کاج از کوهی بنام "لبنان"، از آنجا آورده شد. مردم آشور آنرا آوردند تا بابل، از بابل "کاری" ها و "ایونی" ها آوردند تا شوش. الوار "یکا" از "گندار" و "کرمان" آورده شد."38 بدین ترتیب، اطلاق نام "کرم" به شهر کرمان، بمناسبت ارتباط آن با کرم هفتواد ریشه شناسی عامیانه ای بیش نیست و گزارش حمدالله مستوفی (سده هشتم) که آن را منسوب به هفتواد دانسته39 نادرست است.
بنظر می رسد که نام کرمان را بتوان مربوط به ریشه فعلی kar- بمعنی "ساختن، انجام دادن" دانست. شکل اوستایی این فعل به گونه kar- و سانسکریت آن kr- به همین معنا است. همچنین، واژه های "کار" و "دستکرد" به معنای "کرده و ساخته دست" نیز از همین ریشه گرفته شده است.40
کوبنان: (Kūbanān)
کوبنان در 50 مایلی زرند قرار دارد. لسترنج به نقل از مقدسی گوید که "کوبنان" یا "کوه بنان" ناحیه کوچکی است با دو دروازه با حمامها و کاروانسراها و مسجد آن مقابل دروازه آنست. یاقوت در سده هفتم گزارش می دهد که توتیای کوه بنان شهرت بسیار دارد و به نقاط دیگر صادر می شود. پس از آن حمدالله مستوفی و مارکوپولو، جهانگرد ایتالیایی از اهمیت توتیا و استفاده آن برای چشم سخن گفته اند.41
اما "کوبنان" احتمالا از دو بخش "کوه" و "بنان" تشکیل شده که بخش دوم یعنی "بنان" همان "بنه" یا پسته کوهی است. در اینصورت "کوبنان" احتمالا بمعنی "کوه پسته" است.42
گواشیر: (Guvāšīr)
گواشیر نام دیگری برای کرمان است. پژوهشگران دانش جغرافیای تاریخی گزارش داده اند که اردشیر ساسانی در شمال شهر مرکزی کرمان شهری بنا کرد که "وه ارتخشیر" = به اردشیر نام گرفت. از آنجا که تحول we به gu در فارسی دری امری رایج بود (قیاس کنید با تحول: Wištasp به Guštāsp یا widar به guδar) بدین ترتیب، Weh-Ardašīr نیز به Guwāšīr تحول یافت. "وه اردشیر" در زبان عرتی نیز به "بردشیر / بردسیر" تحول یافت.43 پس از سده چهارم هجری، گواشیر (= بردسیر) کرسی کرمان شد.
در این باره همچنین بنگرید به کرمان
ماشیز: (Māšīz) بنگرید به: بردسیر
ماهان: ((Māhān
ماهان در جنوب شرقی کرمان واقع است. اما در باره ریشه شناسی نام این شهر باید گفت: مادها نخستین قومی بودند که در شمال و غرب ایران فرمانروایی مستقلی برپا کردند و زمینه را برای ایجاد امپراتوری بزرگ هخامنشی فزاهم ساختند. ظاهرا معرب این نام را اعراب به گونه "ماه" و "مادیک" را به شکل "ماهی" و جمع آن را "ماهات" برای نواحی غربی ایران به کار گرفتند.44 بدین ترتیب، شهرهایی نظیر ماه البصره، ماه الکوفه، ماه نهاوند، ماه دینار، ماه شهریاران، ماه آباد (قس. مهاباد) و ماهی دشت در متون تاریخ و جغرافیای عرب به کرات دیده می شود.45 اما در متون ایرانی واژه "ماه" به معنای "شهر" و "سرزمین" بطور کلی به کار رفته است. با توجه به شواهد فوق، چنانچه واژه "ماه" را بمعنی "شهر" بپذیریم، "ماهان" ممکن است مرکب از "ماه" بمعنی "شهر"، و "ان" نشانه نسبت باشد. بدین ترتیب، جای نام دیگر کرمان به نام "ماهونک" نیز با افزایش "ک" تصغیر، به همین معنا قابل تبیین است (قس. کنید با "دهق" معرب "دهک"، مرکب از "ده" و "ک" تصغیر). نام "ماهان" از جمله در المسالک و الممالک اصطخری (سده پنجم و ششم هجری) نیز ذکر شده است. بارتولد یکی از ویژگیهای ماهان را وجود کتیبه ای مربوط به عهد هخامنشی در عمارت شاه نعمت الله ولی می داند و می گوید که در عمارتی بر روی قبر شاه نعمت الله ولی، هرم کوچکی با بنای مربع ساخته اند که بر روی آن کتیبه ای به سه زبان فارسی باستان، آشوری و زبان سوزیان (عیلامی؟) وجود دارد. متن این کتیبه چنین است: «من داریوش پادشاه بزرگ، پادشاه پادشاهان، پادشاه ایالات، پادشاه این خاک، پسر گشتاسب هخامنشی.» وی در پایان اشاره می کند که «معلوم نیست این یگانه اثر هخامنشیان دا در کرمان از کجا بدین مکان آورده اند.»46
مشیز: (Mašīz)بنگرید به: بردسیر
میمند: Meymand))
این نام بصورت "بیمند" در متون جغرافیای تاریخی یاد شده است. چنانکه ابن واضح درسده دوم هجری (ص 50)، المسالک و الممالک درسده سوم هجری، ص38، فتوح البلدان، ص 147؛ المسالک و الممالک اصطخری در سده پنجم و ششم هجری، ص 139. بیمند / میمند در چهار فرسنگی غرب سیرجان واقع بوده و ظاهرا در سده چهارم دارای قلعه ای بسیار مهم بوده و بنا بر گزارش لسترنج، بر سر تلاقی سه راه به شهرهای شهربابک، رودان، و صاهک قرار داشته است.
باید به خاطر داشت که در زبان پهلوی واژه bay)) به معنای "ایزد، خدا" است. (در این باره قیاس کنید با: بیستون: bayestān ، بیشاپور، بیکند (بخارا) و ... بنابراین، نامواژه "میمند" به گونه "بیمند" در متون فوق الذکر آمده و باید به معنای "جایگاه خدایان باشد"
برآیند این پژوهش
انجام سخن آنکه در بررسی نام جایها ممکن است به نتایج زیر دست یافت:
الف- بسیاری از نام جایها بر اساس نام بنیانگزار آن ایجاد شده اند، مانند: وه اردشیر، شاپور خره، و ...
ب - پاره ای از نام جایها بر اساس اعتقادات دینی گزیده شده اند، نظیر: هرمزآباد،
ج - بر پایه محصولات آن منطقه نامگذاری شده اند، همچون: کوبنان
پی نوشتها:
1 احمد بن ابی یعقوب، 1381، ص 50
2 نک. اصطخری، 1368، ص 142-145
3 بلاذری، 1364، ص 147
4 ابن رسته، 1365، ص 122
5 نک. فره وشی، 1378، ص 55 و باقری، 1378، ص 44
6 فردوسی، جلد 7، بیت 499-500
7 فردوسی، جلد 7، بیت 567
8 مستوفی، 1336، ص 201
9 محلاتی، 1367، ص 94 و99
10 اعتمادالسلطنه، 1367، ج 1، ص470
11 نک.
Bartholomae, 1403, 1404; Reichelt, 1911, p. 260; DE Planhol, Enc. Iranica, Vol. III, pp. 650-651.
12 لسترنج، 1364، ص 332
13 Bezenjān
14 اعتمادالسلطنه، 1367، ص 2211
15 وزیری، 1353، صص 138- 139
16 افشار سیستانی، 1378، ص 151
17 ابن رسته، 1365، ص 122
18 ص 140
19 اصفهانی، 1367، صص 44- 45
20 جوینی، ج3، ص 149
21 وزیری، 1353، صص 25-26
22 برومند سعید، 1370، ص 7
23 بارتولد، ص 163
24 در این باره بنگرید به نولدکه، 1378، ص 187، یادداشت 2
25 ص38
26 ابن رسته، 1365، ص 122
27 حدودالعالم، ص 126
28 18 کرمانی، 1356، ص 126
29 محمدبن ابراهیم، 1343، ص 62
30 نک. Mackenzie, 1990, p. 71
31 نک. لسترنج، ص 221
32 اصطخری، 1364، ص 167
33 ابن رسته، 1365، ص 122
34 ص 50
35 لسترنج، ص 325
36 ابوحامد کرمانی، 1311، ص 126
37 نک. Kent, DSf, p. 142
38 مستوفی، 1378، ص 200
39 نک Kent, p. 179
40 لسترنج، ص 331
41 لسترنج، ص 332، یادداشت 1
42 بنگرید به نولدکه، 1378، ص 41، یادداشت 1.
43 نک آثارالباقیه، ص 111
44 نک معجم البلدان
45 بارتولد، ص 161
منابع و مآخذ:
ابنخردادبه. المسالک و الممالک، ترجمه حسین قره چانلو، بی نا، تهران 1370
ابوحامد کرمانی، افضل الدین، عقدالعلی للموقف الاعلی، به کوشش علیمحمد عامری کرمانی، تهران، 1311
احمدبن ابی یعقوب (ابن واضح یعقوبی). البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتی، علمی و فرهنگی، تهران 1381
اصطخری، ابواسحق ابراهیم. مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ3، تهران 1368
اصفهانی، حمزه. تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، تهران 1367
اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران، به کوشش میرهاشم محدث، مؤسسه انتشارات اطلاعات، تهران 1363.
----- ، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، انتشارات دانشگاه تهران 1367
افشار سیستانی، ایرج، پژوهش در نام شهرهای ایران، انتشارات روزنه، تهران 1378
بارتولد، تذکره جغرافیای تاریخی ایران، ترجمه سردادور، انتشارات توس، تهران 1358
باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، تاریخ کرمان، تهران 1364
باقری، مهری. کارنامه اردشیر بابکان، نشر قطره، تهران 1378
برومند سعید، جواد. واژه نامه گویش بردسیر، انتشارات مرکز کرمان شناسی، کرمان 1370
جوینی، تاریخ جهانگشا
حدودالعالم من المشرق الی المغرب، به کوشش منوچهر ستوده، کتابخانه طهوری، تهران 1362
خیراندیش، اسدالله، با من به کرمان بیایید، انتشارات وحید، 1368
ریجاردز، فرد، سفرّ نامه ریجاردز، ترجمه مهین دخت صبا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،
زنگی آبادی، علی، جغرافیا و برنامه ریزی شهری کرمان، (ج1و2)، انتشارات مرکز کرمان شناسی، تهران 1370
کرمانی، افضل الدین ابوحامد. عقدالعلی للموقف الاعلی، تصحیح علی محمد عامری نایینی، انتشارات روزبهان، تهران 1356
کوهی کرمانی، حسین، تذکرة اولیاء مهرابی کرمانی یا مزارات کرمان، (نگارش 925 هجری)، چاپخانه مجلس، تهران 1330
فردوسی، جکیم ابوالقاسم، شاهنامه فردوسی بر اساس چاپ مسکو، به کوشش دکتر سعید حمیدیان، نشر قطره، تهران 1376
فره وشی، بهرام. کارنامه اردشیر بابکان، انتشارات دانشگاه تهران 1378
لسترنج، گای، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1364
متدین، محمود (همت کرمانی)، محمود، تاریخ مفصل کرمان، تهران، 1364
محلاتی، محمد مهدی. جغرافیای شهر بم، بی نا، تهران 1367
محمدبن ابراهیم، سلجوقیان و غز در کرمان، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، کتابفروشی طهوری، تهران 1343
مستوفی، حمدالله. نزهة القلوب، به کوشش محمد دبیر سیاقی، کتابخانه طهوری، تهران 1378
منشی کرمانی، ناصرالدین، سمط العلی للحضرة العلیا، (تاریخ قراختاییان کرمان)، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال آشتیانی، تحت نظر علامه محمد قزوینی، انتشارات اساطیر، تهران 1362
نولدکه، تئودور؛ تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، پژوهشگاه علوم انسانی، تهران 1378
وزیری کرمانی، احمد علی خان، تاریخ کرمان، به کوشش دکتر باستانی پاریزی، 1364
-----، جغرافیای کرمان، به کوشش دکتر باستانی پاریزی، انتشارات ابن سینا، تهران 1353
وزارت فرهنگ و هنر، موزه حمام کرمان، تهران 1351
هرودوت، تواریخ، ترجمه وحید مازندرانی
منابع خارجی:
Bartholomae, Ch., Altiranisches Worterbuch, Berlin, 1961.
DE Planhol, "Bam", Encyclopaedia Iranica, (ed., E. Yarshater), Vol. III, Fascicle 6, London & New York.
MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, Oxford, 1990.
Reichelt, Hans, Avesta Reader (Texts, Notes, Glossary and Index), Strassburg, 1911.