مقایسه تطبیقی نقش و نگارهای قالی دستباف با نقوش تزئینی سفالینههای اسلامی در جنوب و جنوب غرب خراسان رضوی
نویسنده: دکتر محمد ابراهیم زارعی؛ مهدی فلاح مهنه
درآمد
بافندگی و سفالگری کهنترین هنرهای ایرانی است که از دورانهای پیش از تاریخ تاکنون بهجای ماندهاند، سفال از دوران نوسنگی و قالی از عصر مفرغ. این دو هنر، هنرهای اعظم این سرزمیناند و از گذشته تاکنون با هم در ارتباط بودهاند و به رغم تفاوت ماهوی و مواد مورد کاربرد، نقشمایههای سفالینهها و بافتهها از همان آغاز پیوندی نزدیک داشتهاند.
تاکنون پژوهشهای میدانی اندکی بر روی نقوش بافتههای منطقه جنوب و جنوب غرب خراسان رضوی (شهرستانهای کاشمر، بردسکن و نیشابور) صورت پذیرفته است، لزوم انجام اینگونه از پژوهشها، نگارندگان را بر آن داشت تا در مناطق مورد مطالعه یکسری از پژوهشهای میدانی به منظور شناسایی و طبقهبندی نقوش دست بافتهها انجام دهد و سپس نقشمایههای شناسایی شده از دستبافتههای منطقه را با نقوش سفالینههای مکشوفه از محوطههای دوران اسلامی در نیشابور مورد مطالعه مقایسهای قرار دهد.
بنابراین هدف این پژوهش مستدل و مستند ساختن ارتباط میان نقوش روی فرشها با نقوش سفالینههای قدیمی در منطقه میباشد تا ضمن دریافت اشتراکات موجود به درک بهتری از تداوم برخی از سنتها در این منطقه نائل گردیم. البته پاسخ به سئوالاتی در راستای ماهیت ارتباطی میان نقوش دستبافته و نقوش سفالها از طرفی و ارتباط این نقوش با محیط طبیعی و عقاید مردم این مناطق از طرف دیگر ما را به اهداف فوق نائل خواهد کرد.
این پژوهش به روش میدانی (پیمایشی) و کتابخانهای صورت گرفت و نتایج مطالعات انجام گرفته در این مناطق گواه بر این حقیقت است که در میان نقوش متعددی که زینت بخش قالیها و قالیچههای مناطق مذکور میباشند، نقش پرندگان، چه به صورت واقعی و چه به صورت تجریدی و نقش خط نگارههای تزیینی بیش از سایر نقوش تداوم داشته و معرف میراثی هستند که در همان بستر به وجود آمدهاند. شباهت نقوش پرندگان و خط نگارههای تزیینی در قالیهای امروزی و سفالینههای قدیمی به قدری به یکدیگر نزدیک بوده و در برخی از موارد یکسان است، که در باور مردم منطقه به این گونه نقوش در فرشهای این منطقه، نقوش زیر خاکی گفته میشود. و شایان ذکر است که شکلگیری این نقشمایههای مشترک به احتمال زیاد متاثر از شرایط اقلیمی، تاریخی، فرهنگی و باورهای مردم این منطقه بوده است.
مقدمه
در اصول زیباییشناسی و آفرینش نقش در هر منطقه، طبیعت و اقلیم نقش بسزایی دارد. به طوری که در هر منطقه یک سری از نقوش و رنگها کاربرد بیشتری دارند که این موضوع در ارتباط با اقلیم و طبیعت آن منطقه است. اصول زیبایی شناسی هر قوم ریشه در فرهنگ و آداب و رسوم و سنن آن قوم دارد. در غرب و جنوبغرب استان خراسان رضوی بافندگی مختص زنان و دختران جوان میباشد؛ البته امروزه مردان نیز اندکی در این فعالیت شرکت دارند که این را می توان به خاطر کمبود کار و خشکسالیهای پیاپی منطقه دانست. مقاله پیش رو اختصاص به قالیهای دستبافت این بخش از خراسان رضوی دارد که نگارندگان طی یک پروژه پژوهشی در زمینه معرفی و شناسایی نقشهها و انواع شیوههای بافت این منطقه انجام دادهاند. برای نیل بدین مقصود به این منطقه عزیمت کرده و طی مصاحبه و گفتگوهای مکرر با بافندگان و طراحان قالی، اطلاعات ارزندهای درباره دستبافتههای این منطقه گردآوری شد. از مهمترین اهداف این پژوهش شناسایی نقوش و طبقهبندی آنها بوده است.
پرسشها و فرضیههایی که در این پژوهش مطرح گردید از این قرارند:
1- آیا میان نقوش دستبافتههای امروزی در منطقه مورد مطالعه با نقوش سفالهای دورة اسلامی نیشابور شباهتهایی وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش فرضیهای مطرح شد که به نظر میرسد بین نقشمایههای ایجاد شده بر روی سفالینههای دورة اسلامی شهر نیشابور با نقشمایههایی که روی دستبافتههای امروزی (بویژه فرش زیرخاکی) این مناطق دیده میشود شباهتهایی وجود دارد.
2- چه رابطهای میان نقوش و محیط طبیعی این مناطق وجود دارد؟ در جواب به سؤال دوم، این فرضیه مطرح شد که به نظر میرسد، محیط طبیعی در شکلگیری نقوش روی سفالینهها و دستبافتهها نقش داشته است و الهامگیری هنرمندان (سفالگر ـ بافنده) از محیط مشترک باعث خلق این نقشمایههای مشترک شده است.
3- آیا بین نقوش کتیبهای یا به عبارتی خط نگارههای تزیینی و عقاید مردم منطقه رابطهای وجود دارد؟ در جواب این سوال، نیز این فرضیه مطرح شد که میان نقوش تزیینی و عقاید مردم منطقه روابط تنگاتنگی وجود داشته است.
پیشینه و ضرورت انجام تحقیق
تاکنون تحقیقات و بررسیهایی به طور مجزا در زمینه باستانشناسی و سفالینههای دوران اسلامی در منطقه بویژه نیشابور در محوطههایی چون شادیاخ، تپه آلپ ارسلان و تپه سبز پوشان صورت گرفته است. در زمینه نقوش فرشها و سایـر بافتههای منطقه نیز چند پایاننامه در سطح کارشناسی صورت گرفته همچنین کتابی تحت عنوان فرش کاشمر توسط خانم شیرین صور اسرافیل در این زمینه نگاشته شده است. البته کار تحقیقاتی حاضر ماهیتاً با کارهای قبلی تفاوت اساسی دارد.
بنابراین از آنجایی که تاکنون در زمینه نقوش سفالینههای دوره اسلامی شهر نیشابور کهن با نقوش و دستبافتههای منطقه کار تحقیقی جدی صورت نگرفته است ضرورت انجام این تحقیق بیشتر نمایان میشود.
روش تحقیق
در این پروژه پژوهشی که به منظور معرفی و شناسایی انواع دستبافتهها، نقشمایهها و انواع شیوههای بافت در منطقه (کاشمر و بردسکن)صورت گرفته، روش کار بدین صورت است که نگارندگان به همراه یک تیم کوچک پژوهشی راهی مناطق مورد نظر شده و پیش از آغاز پژوهش و گردآوری دادهها، منطقه مورد مطالعه را از نظر جغرافیای کشوری به سه حوزه کوچک تقسیم کرده که عبارتند از : 1. حوزه بردسکن و روستاهای حومه 2. حوزه کاشمر و روستاهای حومه 3. حوزه سردق و فخر آباد (البته لازم به ذکر است که منطقه سردق و فخر آباد از نظر تقسیمات کشوری درحوزه استحفاظی شهرستان گناباد قرار دارند، اما به علت نزدیکی به شهرستان بردسکن و مشابهت های فرهنگی بین دو منطقه، در جریان تحقیق به این منطقه نیز پرداخته شد)4. حوزه شهری نیشابور. پس از انجام تقسیمات ذکر شده هرحوزه استحفاظی را نیز از لحاظ جغرافیای انسانی به صورت دو بخش روستایی و شهری جدا کرده و جریان تحقیق و جمعآوری اطلاعات از بخش روستایی هر حوزه آغاز گردید. پس از انجام تقسیمات اولیه ابتدا به روستاهای منطقه سردق پرداخته و شروع به فعالیت میدانی، جمعآوری و ثبت و ضبط اطلاعات شد (شکل 3).
برای جمعآوری اطلاعات از بافندگان و طراحان فرش دستباف منطقه دو فرم تهیه شد(فرم شماره 1و2) که تمامی اطلاعات در قالب این دو فرم، مشخص و به صورت مدون جمعآوری شد که نمونه فرمها در ذیل ارائه شده است. در این پروژه که هدف آن شناسایی نقوش فرشها و قالیچههای دستبافت منطقه و شیوه تاثیر پذیری بافندگان از محیط، آداب و رسوم و سنتها در قالب تصاویر است و به مسائل فنی از جمله تهیه ابزار، مواد مصرفی، چلهکشی و شیوههای بافت مورد نظر نبوده، لذا به آنها پرداخته نشده است. نکته قابل ذکر دیگر آن است که اغلب تصاویر دست بافتههای ارائه شده توسط نگارندگان تهیه شده است. هرچند ممکن است بعضی از دستبافتهها مربوط به دو دهه گذشته باشند؛ اما همه دارای طرحهای اصیل و سنتی منطقه هستند.
صنایع دستی و فرآورده های منطقه
اقتصاد این منطقه از گذشته تا امروز بیشتر بر پایه کشاورزی، دامداری و صنایع دستی بوده است که البته در این میان صنایع دستی کم اهمیتتر بوده است. صنایع دستی این مناطق را سفالگری و انواع بافتهها نظیر قالی، قالیچه، گلیم، جاجیم، نمد مالی، چادرشب، خورجین، فرشبافی تشکیل میدهد که همه این تولیدات به جز نمدمالی توسط زنان انجام میگیرد و نقش مهمی در اقتصاد روستایی دارد. در واقع بخش اندکی از اقتصاد این مناطق بر پایه تولیدات صنایع دستی است که در امرار معاش خانوادههای روستایی نقش مهمی ایفا میکند. پرداختن به بافت و بافندگی در بیشتر روستاهای کوچک و بزرگ این منطقه به طور صنعتی پیگیری نمیشود و بافندگی به همان شیوه سنتی با وسائل و ابزارهای سنتی و محلی صورت میگیرد. البته در شهرها کارگاهها بزرگتر و به طور پیشرفتهتری به کار بافندگی مشغولند و به این حرفه به عنوان یک صنعت پولساز مینگرند. در سالهای اخیر به علت خشکسالیهای پیاپی بیشتر کشاورزان به علت کمبود آب دست از کشاورزی کشیده و در مقابل گرایش به سوی صنایع دستی و بویژه قالیبافی بیشتر شده است. روستائیان این منطقه دیگر همچون گذشته اقدام به ساخت نخ و مواد اولیه بافندگی از پشم، کرک، مو و ابریشم نمیکنند و مواد اولیه را از مرکز شهرها تهیه مینمایند و یکی از دلایل مرغوبیت کمتر بافتههای امروز به نسبت بافتههای دیروز این منطقه میتواند همین موضوع باشد چرا که در گذشته بافندگان خودشان ابتدا نخ را تولید و سپس عملیات رنگرزی را به صورت سنتی انجام میدادند. نکته قابل توجه در مقایسه بافتههای امروز و دیروز این منطقه این است که نقوش بافتهها تغییر چندانی نکرده است. اگر چه گاهی اوقات با مهاجرت و ورود قومی جدید همانند بلوچها نقشمایههای جدیدی به نقوش قدیمی افزوده میشده است. برای شناسایی حوزههای بافندگی و نوع فرآوردههای این منطقه ابتدا تعداد بخشهای هر دو شهرستان را مشخص کرده و سپس در هر بخش کار آغاز شده و از هر بخش به ترتیب اهمیت تعدادی روستا مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است. به نظر میرسد با انجام این عملیات، البته هرچند اندک، برای شناسایی حوزهها و نوع فرآوردهها صورت گرفته، در عینحال میتوان دریافت که مردمان این منطقه درگذشته و امروز چه میبافتهاند. البته بعضی از صنایع مثل فرشبافی، نمدمالی و جاجیمبافی امروزه به حالت فراموش شده درآمده است به طوری که در هر روستا یا مرکز فقط یک یا دو نفر به بافت فرش، نمد و یا جاجیم مشغولند و فقط قالی و قالیچه است که بیش از سایر بافتهها امروزه بافته میشود و برای فروش به شهرها فرستاده میشود.
طبقه بندی نقوش
درونمایهها و اشکالی که اجزای تشکیل دهنده یک طرح هستند، از ترکیب و اتصال و چرخش و تداوم خطوط به وجود میآیند. حال اگر تمامی این خطوط با یکدیگر زاویه داشته باشند طرحهای حاصل در سبک هندسی طبقهبندی میشوند و اگر این خطوط فاقد زاویه باشند سبک منحنی و یا گردان نامیده میشوند و هر گاه برخی از خطوط طرح با یکدیگر زاویه داشته و مقداری از مسیر خود را به صورت منحنی و بدون زاویه طی نمایند به آن سبک شاخه شکسته میگویند(نصیری، 1385 :32). نقوش فرش ایران و نگارههای تزیینی آن و از همه مهمتر مفاهیم بنیادی و شاید هم رازآمیز آنها، از جمله مباحث تخصصی فرش ایران است که در طی چند دهه اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته است؛ اما دربارة طبقهبندی صحیح نقوش فرشهای این منطقه و همچنین مبانی بنیادی آن تا کنون کار چندانی صورت نگرفته است. در این طبقهبندی بدون توجه به دلایل شکلگیری و پیدایش طرحها و نقشها و حتی ریز نقشهای مورد استفاده در فرش و فقط با توجه به نوع آرایهها و تزیینات به کار رفته در فرشها دستهبندی گردید. نقشمایههای شناسایی شده در این طبقه بندی به چهار دسته تقسیم شدهاند:
الف)نقوش هندسی
ب)نقوش گیاهی
ج)نقوش جانوری
د)نقوش کتیبهای (خط نگارههای تزیینی)
نقوش هندسی: همانگونه که از نام نقوش پیداست،کلیه نقوش این گروه به صورت هندسی و با استفاده از خطوط زاویهدار به وجود میآیند. خطوط راست،کج، موازی و متقاطع و نقطهها، ابتداییترین نقوش در تاریخ نقاشی جهان هستند؛ زیرا هم سادهترین شکل را داشته و هم مناسبترین نقش برای تکرار و کسب مهارت در آن بوده است «هر نقش هندسی از ترکیب خطها شکل میگیرد، خطهایی که روی هم سوار شدهاند همدیگر را قطع کردهاند ویا سر بر هم دادهاند. ایجاد شکلهای سه گوش و چهار گوش با خطوط صاف و مضرس (دندانه دار) است که با تلفیق به یکدیگر چند ضلعی میشوند. برای القای حجم، چند شکل در شکم هم جای میگیرند و از به هم پیوستن و تداخل در یکدیگر گل میسازند.» (بزی، 1378: 114)؛(جدول شماره1).
1. نام نقش ؟- منطقه سردق و فخر آباد 8 . گل هشت پر - روستای زنگینه - بردسکن
2. کارچوک - منطقه سردق و فخر آباد 9. نام نقش ؟ روستای درونه - بردسکن
3. نام نقش ؟ - روستای برجک – بردسکن 10. زنجیرلوزی - منطقه سردق و فخر آباد
4. نقش گل - روستای باب الحکم – بردسکن 11. نام نقش ؟ - منطقه سردق و فخرآباد
5. نام نقش ؟- روستای برجک – بردسکن 12. نقش گل بادمک - روستای قوچ پلنگ -کاشمر
6. نقش گل - روستای رزق آباد – کاشمر 13. نقش گل - روستای مغان -کاشمر
7. نام نقش ؟ روستای عارف آباد – کاشمر 14. خشته چتر دار - روستای برجک - بردسکن
نقوش گیاهی: طبیعت در طول تاریخ به عنوان اصلیترین تامینکننده نیازهای حیاتی انسان در بین ساکنان ایران زمین از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است. عمدهترین منابع غذایی و فضا های مورد نیاز برای دستیابی به آرامش روحی و روانی انسان همواره در دل طبیعت جای داشته است. بافندگان سعی میکردند با الهام از طبیعت اطراف، محیط زندگی خود را با تصاویر گیاهان و جانوران تزیین کنند. به طور کلی هدف بافندگان از ایجاد نقوش گیاهی در فرشها این بود که از این طریق سرسبزی و طراوت طبیعت را به خانههایشان منتقل کنند( ژوله، 1381: 7). این طرحها با طرح قالیهای باغی انطباق بیشتری دارد. در این پژوهش نقوش گیاهی را به چندین دسته اعم از گل ها، ساقه ها، بوتهها، درختها و در ختچهها تقسیم شده که در بخش طرح نقوش به طور مجزا ارائه خواهند شده است (جدول شماره2).
1.نقش گیاه - منطقه سردق و فخر آباد 2.نقش درخت - روستای برجک -بردسکن
3.برگ درخت مو - شهر کاشمر 4 . گل چهار برگ - روستای برجک - بردسکن
5.درخت - شهر کاشمر
نقوش حیوانی: نقوش حیوانات بر روی دستبافتهها سابقه دیرینهای دارد. بافندگان نقوش حیواناتی مانند بز، آهو، گوزن، گاو، شیر، سگ، قوچ و انواع پرندگان را با الهام از محیط پیرامونشان بر روی بافتههایشان ایجاد میکردند. نقوش مزبور زمانی توام با دیگر نقوش، همچون نقوش گیاهی، هندسی و ترکیبی برای آرایش دستبافتهها به کار برده میشدند. گاهی این نقوش مفهوم خاصی از دیدگاه و تفکر بافنده یا طراح نقش را منعکس میکند. تعدادی از این حیوانات بی آنکه در تغذیه خود نیازمند بشر باشند خوراک و پوشاک او را تهیه میکنند و یا منبع قدرتی بودند که در کار یا در عمل و نقل و سواری مورد استفاده قرار میگرفتند. بطوری که این حیوانات با فرهنگ و اعتقادات بشر درآمیختهاند.
واژه نقش حیوانی هم همانطور که از نام آن بر میآید به تمامی حیوانات اطلاق میشود به همین خاطر، آنها به دسته کوچکتری چون انسانی، خزندگان، حیوانات، پرندگان و آبزیان تقسیم شده که البته در میان دستبافتهها و فرشهای این حوزه فقط دو گروه از چندین گروه نقوش حیوانی را شناسایی شدند، این نقوش شامل نققوش جانوری و پرندگان بود که آنها را نیز در بخش طرح نقش به دستههای کوچکتر تقسیم نمود(جدول شماره 3)
1.نقش اردک –روستای کلاته نو -بردسکن 2 . نقش پرنده ؟ شهر کاشمر
3. نقش پرنده ؟ روستای کاظمآباد – بردسکن 4. نقش پرنده ؟ شهر کاشمر
5. نقش پرنده ؟ شهر کاشمر 6. نقش پرنده ؟ شهر کاشمر
7. نقش پرنده ؟ شهر کاشمر 8. نقش پرنده ؟ شهر کاشمر
9. نقش پرنده ؟ شهر کاشمر 10 . نقش پرنده ؟ شهر کاشمر
11. نقش حیوانی ؟ منطقه سردق و فخرآباد 12. نقش حیوانی ؟ منطقه سردق و فخرآباد
13. نقش حیوانی ؟ شهر کاشمر
نقوش کتیبهای(خط نگارههای تزیینی): کتیبه نگاری روی سفالهای اسلامی دست کم از اوایل قرن دوم ق شروع میشود. در همین قرن است که نخستین ظروف متمایز اسلامی ظاهر میشوند. کتیبههای نگاشته شده بر روی سفالینههای اسلامی در زمان حکمرانی سامانیان در شرق ایران و در فاصلۀ قرون سوم و چهارم ق به درجه والایی از پیشرفت رسیده و از اهمیت زیادی برخوردار میشوند ( 152-Blair 1998: 151).در قرن سوم ق کم کم توجه به تزیین و پر کردن متن ظرف توسط سفالگران مد نظر قرار میگیرد و با انتخاب جملات و اندرزهای متداول و هنر نمائی در نوشتار های کوفی به طرز بسیار زیبا در عین حال با حفظ همه ارزشهای اسلامی متکی بر سادهگرائی به خلق آثار ارزشمند دست میزنند ( توحیدی، 1386: 146) ولی در ادامه و در قرن چهارم ق به منظور رهایی از یکنواختی و رعایت مسائل زیبائیشناختی با تزیینات دیگری مانند نقش پرندگان و گلهای مسبک همراه میشوند (باصفا، 1385: 6). البته کتیبهنگاری فقط مختص هنر سفال نبوده است بلکه هنرمندان اسلامی بر زمینههای مختلفی از این کتیبهها برای زینت بخشیدن به آثارشان بهره گرفته اند که به این نقوش تزیینی اصطلاحاً نقوش کتیبهای یا خط نگارههای تزیینی میگویند.
مقایسه تطبیقی نقوش
بافندگی و سفالگری کهنترین هنرهای ایرانی است که از دورانهای پیش از تاریخ تاکنون بهجای ماندهاند، سفال از دوران نوسنگی و قالی از عصر مفرغ. این دو هنر، هنرهای اعظم این سرزمیناند و از گذشته تاکنون با هم در ارتباط بودهاند و به رغم تفاوت ماهوی و مواد مورد کاربرد، نقشمایههای سفالینهها و بافتهها از همان آغاز پیوندی نزدیک داشتهاند.
آنچه در این پژوهش مورد نظر است، شباهت بین نقوش فرش زیرخاکی و سفالینههای لعابدار قرون اولیه اسلامی نیشابور بود. شهری برخاسته از دل قرون و هزارهها ،که به استناد مدارک و شواهد باستان شناسی(1) این شهر به واسطه فرهنگ غنی و کهنش نقش به سزایی در فن و هنر سفال و لعاب و همچنین فرش بافی و نساجی داشته است. به طوری که توحیدی (1386: 193-197) در بارة نساجی نیشابور نوشته است که نیشابور در قرون اولیه اسلامی یکی از مراکز عمده بافت پارچه بوده که در حفریات نیشابور آثار و شواهد قالبهای قلمکاری پارچه پیدا شده است که هنوز الیاف پشم لابهلای خطوط نقش باقی مانده است. اما دلیل اینکه نقوش فرشها و بافتههای مناطق کاشمر و بردسکن و نیشابور را با نقوش سفالینههای تپههای باستانی کاوش شده در نیشابور مقایسه میکنیم این است که از یک طرف در منطقه کاشمر و بردسکن محوطه باستانی که مربوط به دوران اسلامی باشد و کاوش نیز در آن صورت گرفته باشد، وجود ندارد و از طرف دیگر این مناطق -کاشمر و بردسکن و نیشابور- همه یک حوزه فرهنگی و جغرافیایی هستند. هرچند که، امروزه به علت تقسیمات کشوری هر یک شهرستانی جدا محسوب میشوند، اما در قرون اولیه اسلامی همه این مناطق زیر مجموعه نیشابور بودهاند و نیشابور به نوعی نقش مرکزیت داشته است و امروزه نیز با وجود اینکه از هم جدا شدهاند؛ باز هم یک حوزه فرهنگی محسوب میشوند و از لحاظ هنری نیز مشابهتهای فراوانی دارند.
مهمترین طرحی که در میان طرحهای بافت این مناطق نظر نگارندگان را به خود جلب نمود طرح زیرخاکی است (شکل شماره 4) که کاملا سنتی و بومی همین منطقه میباشد. اگر چه این طرح را در دیگر نقاط ایران نیز میتوان یافت؛ اما در این منطقه با توجه به ذهنیت و مشاهدات طراحان و بافندگان شکل منحصر به فردی به خود گرفته است و طرحی متمایز از دیگر نقاط پدید آورده است. که باعث شده در بازار طراحی و فرشبافی مشخصه وجودی این منطقه باشد. این طرح به گفته طراحان بزرگ و به نام این منطقه بیشتر برداشتی ذهنی از مشاهدات هنرمند است، مشاهداتی در عالم واقعیت و ملموس؛ اما با رعایت قدمت تاریخی البته گاهی ممکن است آنچه که توسط طراحان خلق شده وجود خارجی نداشته باشد اما به طور معمول مشابهتهای بسیاری میان نقوش فرش زیرخاکی با نقوش سفالینههایی که از حفریات منطقه بدست آمده است دیده میشود. این شباهتها بیشتر در دو دسته از نقوش دیده میشود :1. نقوش پرندگان؛ 2. خط نگارههای تزیینی؛ نقوش پرندگان در قالب نقوش حیوانی دستهبندی میشوند و بر روی ظروفی که برای تزیین فرشهای زیرخاکی استفاده شدهاند، به وفور دیده میشود. این پرندگان قابل مقایسه با نقوش پرندگانی که در روی سفالینههای مکشوفه از حفریات باستانشناسی نیشابور بدست آمده، میباشد. یکی دیگر از مشابهتهای که شناسایی شد؛ خط نگارههای تزیینی است که در دوران اسلامی بر بدنه ظروف لعابدار نقش میشده است و هنرمند سفالگر با انگاشتن جملاتی نظیر دعای خیر روایات، احادیث، آیات قرانی، اسامی و غیره معمولا با خط کوفی تزیینی به تزیین ظروف سفالی پرداخته است که بافندگان امروزی نیز متقابلا همانند سفالگران دوران باستان به همین سبک و سیاق به تزیین فرشها و دست بافتههایشان اقدام کردهاند( شکل های 5-9) در نهایت با توجه به مطالب گفته شده بالا پرسشها و فرضیههایی زیر مطرح گردید:
1- آیا میان نقوش دستبافتههای امروزی در منطقه مورد مطالعه با نقوش سفالهای دورة اسلامی نیشابور شباهتهایی وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش فرضیهای مطرح شد که به نظر میرسد بین نقشمایههای ایجاد شده بر روی سفالینههای دورة اسلامی شهر نیشابور با نقشمایههایی که روی دستبافتههای امروزی (بویژه فرش زیرخاکی) این مناطق دیده میشود شباهتهایی وجود دارد.
2- چه رابطهای میان نقوش و محیط طبیعی این مناطق وجود دارد؟ در جواب به سؤال دوم، این فرضیه مطرح شد که به نظر میرسد، محیط طبیعی در شکلگیری نقوش روی سفالینهها و دستبافتهها نقش داشته است و الهامگیری هنرمندان (سفالگر ـ بافنده) از محیط مشترک باعث خلق این نقشمایههای مشترک شده است.
3- آیا بین نقوش کتیبهای یا به عبارتی خط نگارههای تزیینی و عقاید مردم منطقه رابطهای وجود دارد؟ در جواب این سوال، نیز این فرضیه مطرح شد که میان نقوش تزیینی و عقاید مردم منطقه روابط تنگاتنگی وجود داشته است.
با مطالعه و دقت بیشتر مشخص گردید که تشابه بسیار زیادی میان نقوش سفالینهها و نقوش فرش زیر خاکی منطقه وجود دارد(شکل های 10-19). بطور مثال پرندگان در حال پرواز چه به صورت دوتایی و چه تکی بر روی ظروف نقش شده است و یا صحنه های ناتورالیستی -طبیعت گرایانه- نظیر پرندگانی که در کنار هم سرگرم نوک به نوک کردن هستند(شکل های 15و 21) به طور کلی نقوش پرندگانی که در روی سفالینههای چندین قرن پیش توسط سفالگران ایجاد شدهاند. امروزه نیز بر روی فرشهای این منطقه دیده میشود و جالب توجه است که عیناً نقش همان پرندگان تکرار شده است. همچنین مرغانی که در مرکز و حواشی فرش با سر و گردن ساده شده و گاهی اوقات کاملاً رئالیست و واقعگرایانه به تصویر کشیده شدهاند به تحقیق اصل و منشاء باستانی دارند که دادههای سفالی منطقه آشکارا به این شباهتها گواهی میدهند. در نهایت با توجه به مطالعات انجام شده میتوان این فرضیه را مطرح ساخت که با مطالعه و بررسیهای دقیقتر حتی میتوان به نوعی به بازسازی زیستبوم جانوری این منطقه پرداخت.
به طور کلی در نتیجه انجام مطالعات تطبیقی و مقایسات دقیق سفالهای نیشابور با بافتههای منطقه (فرش زیر خاکی) نقشمایههای مشابهی شناسایی گردید؛که این شباهتهای شناسایی شده فرض اول تحقیق را اثبات کرد. اما در پاسخ به سؤال دوم تحقیق که چه رابطهای میان نقوش و محیط طبیعی این منطقه وجود دارد میتوان اینگونه بیان کرد که محیط طبیعی در شکلگیری نقوش روی سفالینهها و دستبافتهها نقش موثر و بسزایی داشته است و الهامگیری هنرمندان (سفالگرـ بافنده) از محیط مشترک باعث خلق این نقشمایههای مشترک شده است.
طبیعت را میتوان نخستین بستر آفرینشهای هنری دانست، بستری که نزدیکترین و در دسترسترین ماده خام آدمی بودهاست و نیز شاید اولین الهام دهنده آدمیان در جهان هنر بوده باشد. حضور طبیعت همواره یکی از مهمترین عوامل الهام دهنده هنر در طول زمان برای هنرمندان بودهاست. بهطوریکه «سفالسازان دوران پیش از تاریخ معمولاً از عوامل طبیعی که در اطراف خود مشاهده مینمودهاند الهام گرفته و آنها را روی ظروف نقش میکردهاند» (غرابی، 1381: 55). بدون تردید طبیعت و جلوههای برآمده از آن از گذشته تا به امروز یکی از عوامل مهم و زیربنایی در شکلگیری نقوش بوده است. بنابراین، طبیعت همواره در طول دوران پیش از تاریخ (و دورههای بعدی بویژه دوران اسلامی) الهام بخش هنرمندان بوده است(توحیدی، 1386: 122). این موضوع یعنی تأثیر طبیعت در شکلگیری نقشمایههای تزیینی فقط مربوط به دوران پیش از تاریخ نمیشود چرا که ثبت دیدهها هزاران سال است که بشر را به خود مشغول داشته است و هنرمندان چیرهدست سالهاست که چه با نوک تیز ابزار و چه با رنگ و لعاب و چه با ایجاد تار و پودهای ظریف به ثبت دیدههایشان از محیط پیرامون پرداختهاند. هنرمندان بافنده و زنان و دخترکان روستایی و عشایر امروز نیز همانند گذشتگانشان همواره نقشها را از طبیعت و محیط طبیعی پیرامونشان تصرف میکنند و به مدد این نقوش به زینتبخشی بافتههایشان میپردازند. کلکی و رهبر(1366: 311) نوشتهاند که به نظر میرسد آنچه که در تیر رس دید هنرمندان قرار میگرفته است در هنگام بافندگی الهامبخش آنان میشده است. زیر انگشتان آنها تصاویر Styliser نقشپردازی شده، و با کمک تار و پود و رشتههای رنگی، شکل زیبای هندسی مییابد. گل و گیاه، در و دشت و جانوران و پرندگان و محیط زیست، در نهایت ظرافت و دقت در خطوط و نگارههای متن و حاشیه بافتهها مینشینند، و به طور مختصر نقش در قالیها، عصاره و افاده معنای بسیار نزدیک و صمیمی است بین هنرمند بافنده و محیطی است که این هنرمند در آن زندگی میکند(هانگلدین، 1375: 27). برای درک هر چه بهتر این موضوع میتوان به نقوش پرندگان به کار برده شده در تزیین سفالینههای نیشابور اشاره کرد که با مطالعه محیط طبیعی و پوشش جانوری و پرندگان منطقه مشخص شد که پرندگانی که نقش آنها بر روی سفالینههای نیشابور تاکنون شناسایی شده است، در همین منطقه زیست میکردهاند و این جانوران به نوعی بومی این منطقه به شمار میآیند. و نکته جالب توجه دیگر این است که امروزه نیز نقش حیوانات و پرندگان مذکور و همچنین حیواناتی چون آهو، سگ و شتر که در منطقه زیست میکردهاند؛ بر روی بافتهها به کار نیز برده میشوند.
با توجه بدان چه که در بالا اشاره گردید، هنرمندان دنیای باستان تلاش زیادی در طبیعتگرایی از خود نشان دادهاند و این در حالی است که بافندگان امروزی نیز کاملاً طبیعتگرا هستند و هر آنچه در طبیعت و محیط پیرامون هنرمند دیده میشود به نوعی در نقشهای بافتههای همان منطقه نیز با کمی تغییر حضور دارد. بنابراین فرضیه دوم نیز اثبات میگردد.
در پاسخ به سومین سؤال مطرح شده در تحقیق که چه رابطهای میان نقش کتیبهای یا خط نگارههای تزیینی و عقاید مردم این دو منطقه وجود دارد، باید اینگونه بیان کرد که میان نقوش تزیینی و عقاید مردم منطقه روابط تنگاتنگی وجود داشته است. با مطالعه نقوش سفالهای پیش از تاریخ در مییابیم که در مواردی طرح و نقش در دوران پیش از تاریخ وسیله و یا اشارهای برای بیان موضوع و مطلبی بوده است؛ مثلاً هرگاه هنرمند قصد داشته راجع به شکار و یا قتل حیوان تفکر کند جسد حیوان مقتول را رسم نموده و در کنار آن انسانی را که در حال کشیدن شیرازه کمان است نشان داده است. گاه این نقوش مبین اعتقادات مذهبی هستند، کلیه حیوانات اهلی طرف پرستش قرار گرفتهاند زیرا این نوع حیوانات برای مردم پیش از تاریخ مظهر خدایانی تلقی میشدند که در هیأت و شکل حیوان در آمدهاند. گاهی نیز نقوش به منزله سحر و جادو بوده است(غرابی، 1381: 56). به عبارت دیگر افراد و جمعیتهای انسانی که با همدیگر زندگی میکردند به علت سر و کار داشتن با ظروف سفالی، سطح بدنه یا داخل آن را با علایم و نقاشی برای مبادله پیغامهای خود برگزیدند و انتزاعیترین نقشها در پیرامون سفالگران و سازندگان که کاملا جنبه طبیعتگرایانه ابتدایی دارد بر بدنه آنها نقاشی شد و بعدها سفال با نقش گیاهان، جانوران و انسان نقاشی میشود و عملاً سفال وسیلهای برای انتقال مفاهیم و اندیشههای ذهن انسان میگردد(توحیدی، 1386 :96) و به نوعی سفال و ظروف سفالی صرفنظر از ابعاد کاربردی، زمینهای مناسب برای انعکاس بسیاری از اندیشهها خلاقیت و ابتکار انسان و مبین دورههای فرهنگی میباشد(همان: 122). حال قابل توجه است که این جریان مختص دوران پیش از تاریخ نیست بلکه این روند در تمام دورهها بویژه دوره اسلامی نیز قابل ردیابی و مطالعه است. چنین به نظر میرسد که در هنر این دورهها طبیعتگرایی و انتزاع به هم آمیخته شده و در این آمیختگی نقوش اصیل و نمادین بر روی اشیاء هنری چون سفال ترسیم شده است و به عبارت دیگر اگر چه هدف هنرمندان دوران باستان تزیین سفالها و بافتههایشان بوده است، اما هدف مهم و اصلی سفالگران انتقال مفاهیم زیادی بوده؛ که از مهمترین این مفاهیم مذهب بوده است؛ که با دقت در این مفاهیم میتوان تا حدودی به مسائلی چون شیوه تفکر و محیط مذهبی و دینی پیرامون هنرمند پی برد. در جوامع سنتی فرشها همانند دیگر آثار هنری تنها جنبه کاربردی نداشته بلکه محل ذخیره و ناقل اطلاعاتی در مورد جهانبینی اقوام آفرینندهشان بودهاند(Serkina,1999:1). اکنون با مطالعه در نقوش سفالها و فرش زیر خاکی این منطقه متوجه شدیم که یکی از گروه نقشهای مشابه، نقوش کتیبهای یا به عبارتی خط نگارههای تزیینی است که هنرمندان هدفمند این نقوش را بر روی آثار هنریشان ایجاد کردهاند و آنچه مشخص است این موضوع است که نقش کتیبههای کوفی صرفاً به هدف تزیینی صرف ایجاد نشدهاند و همانطور که اشاره شد هدفمند بوده و به دنبال انتقال مفاهیم خاصی بودهاند، اما اینکه مفاهیم مورد نظر آنان چه بوده نیازمند انجام مطالعات دامنه دار و موشکافانه قوم باستان شناسی است که به رمزگشایی نمادها و مفاهیم بپردازد. اما نکته دیگری که ممکن است با دیدن شباهت این دسته از نقوش در ذهن تداعی شود؛ این است که هنرمندان بافنده کاملاً بدون هدف به تقلید کورکورانه از نقوش این سفالهای کتیبهدار پرداختهاند که با مطالعات دقیق مشخص گردید که هنرمندان بافنده اگر چه با تقلید از نقوش سفالها دست به ایجاد این طرحها زدهاند، اما باز هم این روند هدفمند بوده و بیشتر جنبه اهمیت و نقش مذهب مطرح است.
نتیجه گیری
هنگامی که طرح سؤالات با دقت صورت پذیرند، مدلها نیز بهدرستی انتخاب گردند، روشها و راهبردها به خوبی استفاده شوند، در اینجاست که برای آزمایش فرضیات با مشاهده دقیق شواهد مادی و با همه نارساییهای تجربی میتوان به مرحله تفسیر و رمزگشایی شواهد وارد شد و با رمزگشایی نقشمایهها و آرایههایی که تا کنون بر آنها تنها از دیدگاه زیبایی صرف و کارایی تزیینی نگریستهایم، بخشی از تاریکیهای فرهنگی روشن خواهد شد. البته بایستی کاملاً مراقب بود تا در مرحله تفسیر و رمزگشایی به بیراهه نرفته و تفاسیر منطقی و علمی ارائه دهیم.
با توجه به مطالعات و بررسیهای صورت گرفته آنچه بیش از هر چیز بدست میآید تشابهات عینی نقوشی است که در روی فرشها و دستبافتههای این منطقه و سفالینههای قرون اولیه اسلامی به تصویر کشیده شدهاند. این نقوش به چهار دسته 1. هندسی 2. حیوانی 3. گیاهی 4. کتیبه ای (خط نگاره های تزیینی) تقسیم شدهاند. بنابراین، میتوان چنین نتیجهگیری کرد: نقوشی که بر روی قالیهای سنتی این منطقه استفاده شده بر گرفته از اقلیم، فرهنگ و تاریخ این منطقه است. بافنده هنرمند نقش بافتههای خویش را از محیط اطراف برداشت نموده است بطوری که پرندگانی که نقوش آنها بر روی بافتههای این منطقه استفاده شده عیناً در طبیعت وجود دارد همانگونه که برروی سفالهای قدیمی این منطقه نیز استفاده شده است و این بیانگر این مطلب است که محیط پیرامون هنرمند در خلق اثر هنری او نقش بسزایی داشته است که این جریان به نوعی اثبات فرضیه دوم است و مورد دیگر نقش اعتقادات مذهبی در فرهنگ و زندگی مردم این منطقه است؛ بطوری که جلوه آن را میتوان در خلق آثار هنریشان دید. برای مثال خطنگارهای دینی و مذهبی که بر روی فرشهای این منطقه دیده میشود همان کتیبهها و خطنگارههایی است که بر روی سفالینههای منطقه استفاده شده است که بیانگر این مطلب است که هنرمند به طور هدفمند از فرهنگ و اعتقادات مذهبی خویش در خلق آثار هنریشان استفاده کردهاند. به این ترتیب فرضیه سوم نیز تایید میگردد. لازم به ذکر است که با توجه به تشابهات میان نقوش فرشینهها و سفالینههای منطقه از دو فرض مطرح شده مبنی بر:
الف) وامگیری هنرمند طراح فرش از نقوش سفالهای قدیمی.
ب) نگاه یکسان دو هنرمند به یک منبع که باعث خلق اثر هنریشان شده است.
با انجام مطالعات و مصاحبه با طراحان که چنین عنوان کردهاند که هرگز نقوش سفالهای قدیمی را ندیدهاند و از آن الهام نگرفتهاند. پس فرضیه اول رد میشود. و چنین استنباط میشود که هنرمندان با الهام از طبیعت پیرامونشان اقدام به خلق آثار هنری خویش نمودهاند. بنابراین، در اینجا نقش طبیعت و محیط طبیعی و همچنین مذهبی پیرامون هنرمند که در هر دو دوره یکسان است باعث خلق این نقشمایههای مشترک شده است.
سپاسگزاری
1)قدردان تلاشها و زحمات دوست ارجمند جناب آقای سید محمدعبداللهیان که نگارندگان را در بررسیهای میدانی همراهی نمودند، هستیم. قطعا بدون یاری ایشان این کار به نتایج مورد نظر دست نمییافت.
پی نوشتها:
1.نیشابور در طی دوران گذشتة خود به دلیل حضوری اسطورهای و پر حادثه در تاریخ کهن ایران زمین، داشتن سابقهای طولانی و درخشان در تمدن و فرهنگ پارسی، قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم و شاهراه ارتباطی خراسان بزرگ و نیز به واسطه ی برخورداری از موقعیت ممتاز طبیعی ( نظیر وجود رشته کوههای مرتفع، جریان رود خانه های پر آب و ایجاد ییلاقات و دره های سرسبز و فرح انگیز کوهستانی در آنها) باعث شده تا رنگین کمانی از گنجینههای با ارزش تاریخی و گردشگری با شهرت ملی و حتی جهانی را در دل خود جای دهد. این منطقه ضمن داشتن سابقهای درخشان در فرهنگ و تمدن، هم اکنون نیز دارای آثار باستانی و میراث فرهنگی ارزشمندی است که توجه بسیاری از محققین و گردشگران داخلی و خارجی را به خود معطوف داشته است. بر اساس تحقیقات باستانشناسی آقای ریچارد بولیت در سال 1966 میلادی محدودة کهندژ به صورت تپهای به ارتفاع 12 متر و به وسعت 3/5 هکتار، دیوار و دروازه های حصار با ارتفاعی حدود 3/5 متر و به وسعت 14/1 هکتار به عنوان نیشابور قبل از اسلام سه سدة اول دورهی اسلامی مشخص شد. (مدیح، 1385: 176-175). اولین کاوش در این ناحیه توسط هیئت علمی آمریکایی از سال 1313 تا 1316 شمسی به سرپرستی نیکلسون انجام شد. سپس در سال 1343 کاوشی دیکر توسط ادارة کل باستانشناسی صورت گرفت( رفیعی، 1377 : 111).
کتابنامه
-باصفا، حسن (1385)، شبه کتیبههای قرون اولیه اسلامی «بر پایۀ یافتههای سفالین نیشابور»، مجله باستان پژوهی، شماره 14 صفحات 4 – 12
-بزی، مریم (1378)، زیورالات زنان بلوچ معرفی- بررسی نقوش، دانشگاه سیستان و بلوچستان (دانشکده هنر).
-بیهقی، حسینعلی،1367، فرهنگ عامه، انتشارات قدس رضوی، مشهد.
-توحیدی، فائق (1379)، فن و هنر سفالگری، انتشارات سمت، تهران.
- -----(1386)، مبانی هنرهای: فلز کاری، نگارگری، سفالگری، بافته ها و منسوجات، معماری و خط و کتابت، انتشارات سمیرا.
-پرهام، سیروس(1375)، شاهکارهای فرش بافی فارس، انتشارات سروش، تهران.
-چیت سازان، امیر حسین(1385)، نماد گرایی و تاثیر آن در فرش ایران، مجله گلجام، پاییز و زمستان، شماره 4و 5، صفحات: 56-37.
-حسین آبادی، زهرا و رهنورد، زهرا (1385)، بررسی نقش و رنگ در قالی سیستان، مجله گلجام، پاییز و زمستان، شماره 4و 5، صفحات: 74-51.
-رفیعی، لیلا، 1377، سفال ایران از دوران پیش از تاریخ تا عصر حاضر، انتشارات یساولی، تهران.
-ژوله، تورج(1381)، پژوهشی در فرش ایران، انتشارات یساولی، تهران.
-طاهری، علی(1384)، درامدی بر جغرافیا و تاریخ نیشابور، نشر ابر شهر.
-غرابی، سهیلا (1381)، تجزیه و تحلیل نقوش حیوانی سفالهای پیش از تاریخ فارس و ارتباط آن با ویژگی های اقلیمی، دانشگاه تربیت مدرس.
-کلکی، بیژن و رهبر، عطاء الله(1366)، نقش و نگارها و رنگ بافته های ایل قشقایی، مجموعه مقالات مردم شناسی، شماره 3 ، صفحات 301-335
-مجید زاده، یوسف (1359)، کهن ترین بیان تصویری بر سفالی از تپه قبرستان: دشت قزوین، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (کند و کاو)، شماره 3، صفحات: 52-60
-مدیح، عباس(1385)، نیشابور و استراتژی توسعه - جغرافیای طبیعی، انسانی، اقتصادی و گردشگری. انتشارات شهر فیروزه و نوای غزل، مشهد.
-نصیری، محمد جواد (1385)، فرش ایران، انتشارات پرنگ، تهران.
-هانگلدین، آرمن (1375)، قالی های ایرانی، اصغر کریمی، انتشارات فرهنگسرا ( یساولی)، تهران.
-Blair, shila , (1998) Islamic inscriptions, Edinburgh university press.
-Serkina, Galina, (1999) Traces of Tree Worship in the Decorative Patterns of Turkish Rugs, from 11th international Congress of Turkish Art Utrecht the Netherlands , August, PP. 23– 28