جغرافیایتاریخیدوایالتساسانیماسبذانومهرجانقذق وچگونگی فتحآنها بهدستاعرابمسلمان
نویسنده: دکترمژگان اسماعیلی؛ حسین علیبیگی
درآمد
ولایات ماسبذان و مهرجانقذق و حاکمنشینهای آنها یعنی سیروان و صیمره هرکدام به نوبه خود در تحولات سیاسی ایران دوران اسلامی نقش بسزا داشتهاند. آنچه که به اهمیت این ولایات افزوده، این است که ماسبذان و حاکمنشین آن محل ییلاق خلفای عباسی و مدفن مهدی خلیفه عباسی و مهرجانقذق و حاکم نشین آن صیمره، محل استقرار و موطن هرمزان معروف و همچنین زادگاه دانشمندان بزرگی در جهان اسلام بوده است. با توجه به این مسأله که بعد از تصرف تیسفون بدست اعراب مسلمان، ولایات ماسبذان و مهرجانقذق به عنوان ولایات سرحدی به شمار میآمدند. از اینرو برای رخنه و نفوذ و همچنین بسط قدرت اعراب به داخل سرزمین ایران این مناطق خالی از اهمیت نبوده و نقشی کلیدی در فتح دیگر نواحی شاهنشاهی ساسانی داشتهاند.
این مقاله بر آن است تا جغرافیای تاریخی ماسبذان و مهرجانقذق و حاکمنشین آنها و چگونگی فتح آنها را بدست اعراب مسلمان را تبیین نماید.
مقدمه
آگاهی از اوضاع و احوال شهرها و آبادیهای گذشته موضوع دانشی است به نام جغرافیای تاریخی. اما با وجود این، جغرافیای تاریخی کمتر مورد توجه محققین و اهل فن قرار گرفته است. به واقع در بطن همین جغرافیای تاریخی است که میتوانیم برخی حوادث و اوضاع و احوال تاریخی را بشناسیم و همچنین میتوان به یاری جغرافیای تاریخی، تاریخ یک ولایت و شهر را تا حدودی بازسازی کرد.
منابع جغرافیایی میتوانند اطلاعاتی در زمینه امور مذهبی، تاریخ،فرهنگ، اقتصاد، آداب و رسوم و زبان یک شهر یا منطقه در اختیار قرار دهند، اطلاعاتی که شاید از دید مورخ آن عصر پنهان مانده باشد. در این پژوهش با بهرهگیری و تکیه بر منابع تاریخی و آثار جغرافیا نویسان دو مکتب عراقی و بلخی سعی بر آن شده که موقعیت جغرافیایی و اوضاع و احوال دو ایالت ماسبذان و مهرجانقذق و حاکم نشین آنها سیروان و صیمره را تشریح نموده و چگونگی فتح این شهرها بدست اعراب مسلمان را بیان نمائیم.
ماسبذان
ماسبذان یکی از ولایات شاهنشاهی ساسانی بود. در اوایل ورود اعراب به سرزمین ایران است که به اسم ماسبذان بیشتر برمی خوریم. در این تقریر سعی بر آن شده است که موقعیت جغرافیایی این شهر تا حدودی مشخص گردد، چرا که مورخان و محققان زیادی در این باره تحقیق و تتبع کرده و هرکدام مطالبی را در این زمینه ارائه دادهاند که به اختصار به ذکر آنها میپردازیم. پیشینه تاریخی این ولایت ریشه در تاریخ ایران باستان دارد.
شهرستان نه چندان بزرگ ماسبذان (ماه بستان) در آخرین دوران اشکانیان، استان ایلامی واقع در مرز ماد و شوش بود و «ماسبتیکا» نام داشت. مرکز این شهرستان سیروان نامیده میشد1)مشكور،1371: 396). «ماپستان» در عهد اشکانیان متقدم، جزء قلمرو الیمائی بود2 (ماركوارت،1373:49ـ48). استرابو از ایلامیان به عنوان ساکنان نواحی زاگرس در محدوده جنوبی ماد و شمال بابل و شوش یاد کرده است. به نظر راولینسون «آریوخ» قدیمیترین نام این منطقه بوده است. تا پیش از سدة سیزده میلادی این منطقه «آریوهان» نام داشته است. و بعدها نام «آریوخ» به «سبد» (SABAD) که جمع آن «سبدان» است تغییر نموده که با پیشوند منطقه ما «ماد» به صورت «ماسبد» و ماه «سبدان» در آمده است3 (راولينسون، 1362: 42ـ44). پس این همان محلی است که استرابو با نام «ماساباتیکه» (MASABATICE) به عنوان یکی از بخشهای بزرگ شوش و نواحی اطراف کوههای زاگرس یاد کرده است4 (استرابو، 1382: 51) اینکه راولینسون مینویسد: آریوخ به سبد تغییر یافته، اساسی علمی ندارد، چرا که هیچ گونه اشتراکی از نظر لغوی و معنایی میان این دو کلمه وجود ندارد و بنا به نوشته جغرافی نویسان آریوحان منطبق با شهرستان کنونی ایوان غرب است و سخن وی جای تأمل دارد.
پلینی، ماسبذان را مزوباتن میداند که منطقهای است در زیر کوههای کامبالیدوس و رود اولئوس قبل از آنکه به طرف دشت سوزیانا روان شود آن جلگه را مشروب میسازد5 (حقيقت،1367:90). این ایالت در زمان تسلط اردشیر بابکان «ماسپذان» نامیده میشد و به همین صورت از «ماه نهاوند» و «ماه بسطام» یعنی از سرزمین نهاوند و بسطام یاد شده است 6 (راولينسون، 1362:44) مابستان یا «مسپیتین» که به عربی آنرا «ماسبذان» میخواندند در زمان اعراب جزو خوزستان بود7 (مشكور، 1369: 18). ماه برگرفته از کلمه ماد به معنای شهر است که بر سر بسیاری از شهرها و محلها در ایران آمده است؛ اما درخصوص اوضاع جغرافیایی و طبیعت این ناحیه جغرافیایی نویسان مطالب بسیاری بیان کردهاند. ماسبذان دارای ولایت بسیاری بود از جمله اریوجان که آبهای آن به سوی بندنیجین{خانقین} روان میشد و تا الروذ که قبر مهدی در آن قرار داشت ده فرسخ فاصله داشت، و از دیگر شهرهای آن میتوان به سیروان و صیمره اشاره نمود8 (بغدادي،1992:1220).
«ماسبذان شهری است در نزدیکی سیروان (شیروان کنونی) معادن گوگرد و انواع زاج و چند نوع نمک در آنجاست. چشمههای آب گرم در ماسبذان فراوان است، چشمهای است که هرکس از آن بنوشد هر خلطی در بدن دارد بیرون دهد»9 (قزويني،1366: 61 ). مقدسی مینویسد: صیمره همان ماسبذان است. وی در ادامه در توصیف این شهر ویسد: که شهری بزرگ، آباد و پربرکت است به یک روستای بزرگ کوهستانی پیوسته که راهش دشوار است. میوههای ناهماهنگ خرما و گوز{گردو} دارد. ساختمانهایش از گچ و سنگ است، آب در آن روان است، زیبا، خوب ولی کوچک است»10 (مقدسي،1361:588). مقدسی در خصوص ماسبذان دچار اشتباه شده است. وی صیمره را همان ماسبذان میداند. در صورتی که صیمره خود شهری مستقل و حاکم نشین ولایت مهرجانقذق به شمار میرفته است و ظاهراٌ به نظر میرسد آگاهیهای وی در مورد این ولایات مبهم بوده است. قدامهبنجعفر در بررسی خراج قلمرو خلافت آورده است که «ماسبذان یک میلیون دویست هزار و مهرجان قذق یک میلیون یکصد هزار درهم» (قدامه،1981:142) مالیات پرداخت میکردهاند. ابنخردادبه نیز در خصوص مالیات و درآمد ولایت ماسبذان و سیروان مینویسد مالیات این دو ولایت یک میلیون یکصد هزار درهم ) میباشد (ابنخردادبه، 1371: 244) و در مقایسه با دیگر ولایات مبلغ هنگفتی میباشد که این موضوع بیانگرآباد بودن این نواحی است. المهدی خلیفه عباسی در ماسبذان وفات کرد (الذهبي، 1413:445). یعقوبی درخصوص محل قبر مهدی خلیفه عباسی در ماسبذان مینویسد: «رشید زمانی که خلافت یافت بعد از مدتی به ماسبذان سر قبر مهدی رفت و برای او مالهای بسیاری تصدیق داد و آن را همه ساله مرسوم کرد» (يعقوبي،1371: 411).13 شمسالدین دمشقی شهرهای سیروان و ماسبذان را همانند مکه میداند که در میان کوهها محصور است (دمشقي،1382: 390).
بنا به نظر لسترنج در باختر لر کوچک و در مرز باختری عراق دو ولایت (ماسبذان و مهرجانقذق) قرار دارد که مهمترین شهرهای آن سیروان و صیمره بوده و هنوز خرابههای آن دو شهر باقی است. ماسبذان امروز به ناحیه ای گفته میشود که در جنوب صحرای مایدشت (ماهیدشت) واقع است، در پنجاه میلی خاوری ماسبذان شهر صیمره که با سیروان بی شباهت نبود قرار داشت (لسترنج،1367:281).14
راولینسون هم در سفر خود به ایلام به دنبال قبر مهدی خلیفه عباسی در این ناحیه گشته است، با توجه به اینکه محل قبر مهدی خلیفه عباسی در ولایت ماسبذان و دهکده (الرذ) بوده، راولینسون، الرذ را الرود تصور کرده و در ناحیة رودبار عرب از روستاهای حالیه شهرستان شیروان چرداول به جستجوی قبر مهدی خلیفه عباسی پرداخته، که در آنجا اثری از قبر مهدی نیافته است و این امر بی دقتی راولینسون را میرساند.
مرحوم بهار در تعلیقات خود بر تاریخ سیستان مینگارد: ماسبذان جزو پشتکوه لرستان (ایلام) حالیه و (حسین آباد) سابق است(تاريخ سيستان،1366:150).15 به واقع ماسبذان از بلاد جبال بوده و با پشتکوه و ظاهراً محل حسینآباد سابق مطابقت دارد (دهخدا،1377:1963).16
آنچه مسلم است ماسبذان ناحیهای را از جلگه ایران در امتداد کوه زاگرس تا حدود سوزیانا (شوش) دربر میگرفته است، جاده ای که از این منطقه میگذشته یکی از راههای ارتباطی دنیای قدیم بوده است، ناحیه لر کوچک نیز به دو بخش پشتکوه و پیشکوه تقسیم میشده که همان ناحیه ماسبذان است که جغرافیدانان از آن یاد میکنند (مشكور، 1371: 372).17 اما درخصوص فتح این ناحیه و شهرهای آن به دست اعراب مسلمان باید گفت که: اعراب از دو مسیر وارد فلات ایران شدند یکی از مسیر جلولا، حلوان، قرمیسین (کرمانشاه) و مسیر دیگر خوزستان و بعد لرستان را شامل میشد، که در میان این دو مسیر ولایتهای ماسبذان و مهرجانقذق و شهرهای آن قرار داشت. این منطقه به علت در محاصره بودن تسلیم اعراب گردید. محمدبنجریر طبری سال فتح ماسبذان را سال 16ق ضبط کرده است (طبري، 1368:1840)18 ابناثیر نیز فتح ماسبذان را سال 16ق نوشته است. وی در این باره مینویسد:
چون هاشم از جلولا به مداین بازگشت گزارش به سعد رسید که آذین پسر هرمزان لشکری گرد آورده است و ایشان را به دشت بیرون برده است. او ضراربن خطاب را با سپاهی به سوی ایشان فرستاد که در دشت ماسبذان با نیروهای آذین دیدار کند و به پیکار در ایستادند. مسلمانان با شتاب کار بت پرستان (آذر ستایان) را ساختند. ضرار، آذین را اسیر گرفت و گردن او را زد سپس به جستجو برون آمد تا به سیروان رسید و ماسبذان را به زور گرفت که مردم آن به کوهستان گریختند. ایشان را فراخواند که او را پاسخ گفتند و سخنش پذیرفتند و او در آنجا ماندگار شد و ابن هذیل اسدی را بر ماسبذان گماشت (ابناثير، 1371:1444).19
بنا به نوشته ابن اعثم کوفی:
سعد و قاص با لشکر اسلام به حلوان فرود آمد. جریربنعبدالله بجلی را فرمود تا آنچه از چاپاری و اموال و ذخایر یافت همه را جمع کرد، پس، مشکوح مرادی را بخواند و ده هزار سوار بدو داد و او را به جانب ماسبذان و اطراف آن روان کرد، وعدیبنزید الطائی را با ده هزار سوار به جانب شهرزور {از شهرهای کردستان عراق} و آن نواحی فرستاد. دو ولایت ماسبذان و شهرزور چندان غنیمت یافتند که از حیز شمار بیرون بود، همه را درهم آوردند، عالماً و غانماً بازگشتند و به نزدیک سعدوقاص آمدند (ابناعثم كوفي، 1372:156).20
یعقوبی در البلدان مینویسد: ماسبذان در خلافت عمربنخطاب فتح شد و زبانشان فارسی است (يعقوبي،1372:156).21 ولی سال دقیق فتح ماسبذان را ذکر نمیکند. بلاذری نیز فتح ماسبذان را پس از تصرف نهاوند یعنی سال 21ق به دست ابوموسی اشعری ضبط کرده است. مرحوم عباس اقبال در این خصوص مینویسد: در همین سال فتح نهاوند(21ق) لشکریان عرب به سرداری ابوموسیاشعری آنچه از بلاد غربی باقی مانده بود مثل سیروان، دینور و صیمره (در پشتکوه) تسخیر کردند22 (اقبال، 1386: 343). در اینکه ایالت ماسبذان پس از جنگ نهاوند و یا قبل از آن به دست مسلمانان فتح شده است، میان مورخین اختلاف نظر هست. و این اختلاف نظر و آشفتگی در روایات گاه کشف حقیقت تاریخی را در میان مطالب آشفته ناممکن میسازد که به عواملی چند بستگی دارد: اولاً برخی از شهرها به جهت شورشهای پیاپی ساکنانش علیه فاتحان عرب، بیش از یک بار فتح شدهاند. ثانیاً زمانی نسبتاً بلند و طولانی از فتوح گذشته بود به همین دلیل شاید ضعف حافظه ناقلان و راویان که از نقصان بشری مایه میگیرد در عدم وضوح اخبار فتوح دخالت داشته باشد. ثالثاً شاید مورخان وابسته به مکاتب تاریخنگاری مدینه و عراق هرکدام خواستهاند افتخار فتح شهرها را به تیرههای خود نسبت دهند. از همین روست که در تاریخ فتوح، گاه فتح یک شهر را به دو نفر نسبت میدهند که ماسبذان از آن دسته از شهرها است. طبری و ابناثیر فتح ماسبذان را سال 16ق ولی بلاذری سال 21ق و بعد از فتح نهاوند میداند.
اما به نظر میرسد سال 16ق به واقعیت نزدیکتر باشد آن هم به دلیل اینکه ماسبذان از مناطق مهم و پراهمیت بوده و بعد از تصرف تیسفون جزو ایالات سرحدی به حساب میآمده و کلید فتح دیگر ولایتها ازجمله مهرجانقذق، سیروان و صیمره به شمار میرفت. وجود آثار و بقایای باستانی بر جای مانده از شهرهای ماسبذان، سیروان و صیمره حکایت از شهرهای پرجمعیت ومعمور و آباد دارد. اما درخصوص فاتح ماسبذان نیز میان مورخین وحدت نظر وجود ندارد. ابناثیر فاتح ماسبذان را سعدبنابیوقاص حاکم کوفه ذکر نموده است. اما بلاذری فاتح ماسبذان را ابوموسی اشعری ضبط کرده است. در صورتی که بپذیریم فتح ماسبذان به سال 16 ق صورت گرفته، پس باید فاتح این ولایت سعدبنابیوقاص باشد.
درخصوص اینکه بعد از فتح این ناحیه توسط اعراب، اوضاع سیاسی، اجتماعی مردم این دیارچگونه بوده است، اطلاعی در دست نیست و اطلاعاتی که منابع در اختیار ما قرار میدهند بسیار ضعیف است. مثلاً در زمان خلیفه سوم عثمان حاکم این ناحیه فردی به نام حبیش بوده است. ولی از اوضاع و احوال زمان او اطلاعی در دست نیست(نويري، 1364:95 ).23 در دوره خلافت علی(ع) زد و خوردهای بسیاری با خوارج که به این منطقه کوهستانی فرار کرده بودند صورت گرفت و ولایت ماسبذان قتلگاه گروه زیادی از خوارج شد (همان، 225ـ266).24 ابناثیر از حضور هلالبنعلفه از قبیله تمیم الرباب و برادرش مجاهدبنعلفه که بعد از جنگ صفین در سال 38 ق به این ناحیه آمده بودند خبری میدهد (ابناثير، 1371:190). بنا به نوشته بلاذری در زمان یزیدبنمعاویه شخصی به نام کثیربنشهاب بر ماسبذان و مهر جانقذق حکمرانی میکرد (بلاذري، 1367:68).25 و در زمان قیام مختار ثقفی وی بر ماسبذان دست یافت و آن را به مالک بکراوی واگذار کرد (دينوري، 1362: 33 ).26
مهرجانقذق، صیمره، سیروان
از جمله شهرها و ولایاتی که در تحولات تاریخ ایران دوران اولیه اسلامی نقشی بسزا داشته و در جریانهای تاریخی این دوره تأثیر گذار بوده ولایت مهرجانقذق وحاکم نشین آن صیمره است. مهرجانقذق نام ولایتی است که اکنون ویرانهها و بقایای باستانی آن در کنار شهر دره شهر از شهرستانهای استان ایلام قرار دارد. صیمره حاکمنشین این ولایت است، وجهنامگذاری آن شاید از رودی به همین نام است که از مرز خاوری و جنوب و شمال خاوری آن را دور میزند. این رود از حوالی کوههای گرین نهاوند در استان همدان سرچشمه گرفته. ابتدا به نام گاماسیاب خوانده میشود اما وقتی وارد حوزه سیاسی استانهای لرستان و ایلام میشود صیمره نامیده میشود. صیمره از عهد باستان محل ییلاق پادشاه ایلامی و بنا به منابع بابلی تختگاه کوتیر نهونته بوده است (كامرون، 1374:125).27
اسکندر مقدونی هنگامی که از شوش عازم شهر کلنی (Klonee) یا (کئیلوان= سیروان) بوده از شهر صیمره عبور کرده است. صیمره در عهد ساسانیان نیز دارای رونق بسیاری بوده است. در تقسیمات کشوری صورت گرفته در عهد سلطنت خسرو انوشیروان در سالهای 531 تا 579 م. و بنا به آنچه در جغرافیای موسی خورنی آمده است، صیمره جزء کوست خور بران بوده است. (ماركوات، 1373:49 )28 یاقوت حموی در معجمالبلدان درباره مهرجانقذق مینویسد:« این نام از سه کلمه «مهر» و «جان» و «قذق» شکل گرفته است. مهر به معنای خورشید و محبت و جان به معنی روح و روان است و کدگ گمان میرود نام مردی باشد. و آن کورهای است گسترده و دارای شهرهای زیاد و نزدیک صیمره است از نواحی جبال» (ياقوت حموي، 1965:233) مهرگانـ کتک به عربی مهرجانقذق در سالهای577 و 588 م. اسقفنشین سوریه شرقی بود. در نهمین سال یزدگردی(488م). پتیون شهید اعدام شده در اینجا تبلیغ میکرده است. مهرگان کدک با این نام سریانی (خانه مهرک) هیچ ارتباطی ندارد.« این نام در ارتباط با یکی از قبایل کرد میباشد که محل اصلی آن صیمره بوده است» (ماركوات،1373: 49).29 با توجه به این نکته میتوان گفت دودمان هرمزان که از دودمان هفتگانه ایرانی بودند (طبري، 1368:1883)30 نیز از کردهای این ناحیه بوده و این کردها بودند که اکثریت را در این ناحیه تشکیل میدادند. طبری مینویسد:«هرمزان یکی از خاندانهای هفتگانه پارسی بود و قوم وی مهرگان قذق بود و ولایت اهواز این خاندان بجز دیگر مردم پارسی بود» (همان).31 این مطلب طبری که مینویسد به جز دیگر مردم پارسی بودند. درواقع کرد بودن این دودمان را به اثبات میرساند. هرمزان از مردم مهرگان کدک بود و این نکته را خود در پاسخ به سوال عمر که به مغیرهبنشعبه گفت، از او بپرس اهل کدام سرزمینی؟ و هرمزان در جواب گفت (مهرگان) (همان، 1903)32 بنا به نظر راولینسون امکان دارد دژ محکمی که در کوههای شرق تیسفون وجود داشته و خسرو پرویز به هنگام تهدید از طرف امپراتور هراکلیوس زنان و فرزندان خود را به آنجا منتقل کرده، در صیمره قرار داشته است (راولينسون، 1362:66)33 احتمالاً آن دژی که راولینوس از آن صحبت میکند همان دژ تنگ بهرام چوبین باشد که به فاصله نزدیکی از شهر دره شهر کنونی قرار دارد. ابناثیر ذیل وقایع سال 21ق آورده است: «چون ابوموسی اشعری (که به سرکردگی نیروهای کمکی بصره آمده بود)، از نهاوند بازگشت، بر دینور گذشت و پنج روز بر سر آن ماند تا مردم آن با وی بر پایه پرداخت گزیت پیمان آشتی بستند او سایببناقرعثقفی را به صیمره شهر مهرجانقذق فرستاد که آن را با آشتی گشود، برخی گویند: اوسایب را از اهواز روانه کرد که استان مهرجانقذق را گشود.» (ابناثير،1371:1518)34 پس از حمله اعراب، صیمره حاکم نشین ولایت مهر جانقذق نیز فتح شد. ابوحنیفه دینوری مینویسد: «منجوفبنثور به سوی مهر جانقذق گسیل شده سائببناقرع او را همراهی میکرد. منجوف شهر را گشود، سائب به کاخ هرمزان سالار شوشتر درآمد. محل سکونت هرمزان در صیمره بود.» (دينوري،1362:167) با مطالعه و غور در منابع تاریخی و جغرافیایی، میتوان به اهمیت تاریخی شهرهای صیمره، مهرجانقذق و سیروان پی برد. در البلدان آمده است: «از شهر سیروان تا صیمره که شهر استانی است معروف به مهرجانقذق دو منزل راه است و شهر صیمره در (مرج افیح) واقع است که در آن مرغزار، چشمهها و نهرهایی است که آبادیها و مزرعهها را مشروب میکند، اهل آن به هم آمیخته از عرب و عجم، از فارس وکردهایند.» (يعقوبي،1371:44)35 مهرجانقذق کورهای است نیکو در دشت وسیع، دارای شهرها و قریهها و در نزدیکی صیمره از نواحی جبال و بر سر راه کسی که از حلوان عراق قصد همدان کند قرار دارد. همچنین ابنخردادبه درخصوص فاصله این شهرها مینویسد: «از حلوان تا شهرزور نه منزل و همچنین از حلوان تا سروان (سیروان) شهر ماسبذان، هفت منزل و از سیروان تا صیمره شهر مهرجانقذق چهار منزل است» (ابنخردادبه،1371:41)36 منابع تاریخی و جغرافیایی از حضور خوارج و خرم دینان در این نواحی خبر میدهند. خوارجی که در ناحیه مهرگان بودند از فرقه ازارقهـ پیروان نافعبنازرق بودند. (مسعودي، 1365: 133)37 در سال 218ق خرمدینان ناحیه مهرگان و ماسبذان در همدان گرد آمدند و با لشکریان خلیفه المعتصم بالله عباسی به جنگ پرداختند اما در این نبرد شکست خوردند (طبري، 1368: 5799)38 مطهر مقدسی درباره مردم این نواحی مینویسد: اینان به پیامبران بیگمانند، غسل از جنابت نمیکنند. به دیههایشان مسجد ندیدم. با آنها مناظره کردم، گفتم شما که این آین داری چرا مسلمانان به جنگ شما میآیند؟ گفتند مگر ما توحیدگرا نیستیم؟ گفتم آری ولی شما فریضههای پروردگار را ترک کرده، مقررات مذهب را موقوف داشتهاید. گفتند ما همه ساله مالیات بسیار به سلطان میدهیم! با وجود این عقاید، مردم این ناحیه یا نواحی به مهماننوازی و پاکی مشهور بودند. به عنوان مثال مقدسی که خود به ناحیه مهرگان و صیمره آمده است، مردم این ناحیه را این گونه توصیف میکند، هرکه از ایشان در سرزمینهای ماسبذان و مهرجانقذق دیدیم، همگان در نهایت مراعات پاکیزگی و پاکی بودند و با مردم با مهربانی و نیکی برخوردار ميكردند (مقدسي،1349: 25ـ26)39 علیرغم اینکه مردمان این ناحیه در مقابل اعراب مقاومت کردند و به دین پیشینیان خود ماندند اما عدهای هم به دین اسلام درآمدند که از میان آنها دانشمندان بزرگی پای به عرصه جهان اسلام نهادند که در ذیل به ذکر آنها میپردازیم.
1ـ حسنبنمفلحبنحسنصیمری: از علما، شارحان و محدثان و متورعان مشهور بود. کتاب مناسک الکثیر الفوائد از اوست.
2ـ عبدالواحدبن حسن صیمری: از علمای صیمره مهرگان بوده است.
3ـ شیخ ابوعبدالله حسینبنعلیصیمری: که صاحب کتاب مناقببنحنیفه میباشد. (افندي الاصبهاني،1401:178ـ180)40
4ـ عبادبنسلیمانصیمری: وی از متکلمان مشهور و از اهالی صیمره مهرگان بوده است (مسعودي، 1349:381 ).41
5ـ ابواحمدمهرجانی: وی از جمله نویسندگان و فیلسوفان بزرگ عالم است و از نویسندگان و فیلسوفان گروه (اخوان الصفا و خلان الوفا) بوده است.42 ابنندیم درباره ابواحمد مهرجانی میگوید که او از جمله کسانی است که درباره قرآن نوشته است و از آثار او المقرفی جوازات القرآن است(القفطي،1371:312).43
6ـ محمد عمر صیمری: وی از مردم صیمره از معتزلیان بصره بود و خود را از شاگردان ابوعلی جبایی میدانست. وی در سال 315ق وفات یافت. ازجمله کتابهای او المسائل و الجوابات له کتاب نقض کتاب البلخی و معروف به النهایه الاصطلاح میباشند (ابننديم، 1366:65).44
متأسفانه هیچ کتابی از آثار این دانشمندان از گزند روزگار محفوظ نمانده تا با بررسی آثارشان بتوان اطلاعات بیشتری درباره عقاید و اندیشههای آنها به دست آورد.
صیمره و مهرجانقذق با همه رونق و اعتباری که داشت در سال 258ق در اثر زمین لرزه که در ماه رمضان روز شنبه یا یکشنبه روی داد و حدود بیست هزار نفر از اهالی به کام مرگ رفتند. (همان،651 )45 و تاریخ پرهیبت و باعظمت مهرجانقذق و صیمره بر اثر این حادثه به پایان رسید.
اما در خصوص سیروان(شیروان) باید گفت بیشتر جغرافینویسان و سیاحان اسلامی صیمره و سیروان را با کیفیت واحد، از لحاظ آب و هوا توصیف میکنند و برخی هریک را جداگانه توصیف نمودهاند. شیروان شهری بوده است در طرف شمال بلوک صیمره و اکنون ویرانههای زیادی از آن ناحیه کهن باقی مانده است. در بقایای این منطقه باستانی بناهایی از سنگ و گچ متعلق به دوره ساسانیان مشاهده میشود. کاملترین تحقیق را دانشمند فرانسوی دمورگان از منطقه شیروان به عمل آورده است. استین نیز از شیروان و «سراوکلان» دیدن کرده است. دمورگان علت تأسیس شهر شیروان را چشمه پرآبی دانسته که در این محل جاری است و در اطراف این چشمه است که اولین بناها برپا شدهاند و اکنون این چشمه به سراب کلان موسوم است. وی مینویسد: «من فکر میکنم در تپه و تل شیروان در حدود ارتفاع 2000 متری، خرابههای شهری از عهد ساسانی در محل شهر ایلامی (هارداپانوی) باستانی و در (للر) خرابههای لولو را بازیافتیم.» (ايزدپناه، 1374:500)46 بناهای شیروان مانند دره شهر، با قلوه سنگهای ساییده و گچ ساخته شدهاند. خانهها دو طبقه بودهاند و طاقهای آنها با هلالهای ناقصی ترکیب یافته است. قلوه سنگهای بکار رفته در شهر شیروان را از کنارههای رودخانه شیروان آوردهاند و قلوه سنگها شهر صیمره از کنارههای رودخانه صیمره جمعآوری کرده و به کار بردهاند. وگچ را از کوهها وتپههای اطراف که غالباً سازندههای گچی را تشکیل میدهند میآورند. راولینسون از پشتکوه به شیروان سفر کرده است. وی مینویسد:
خرابههای سیروان (شیروان) کاملترین بازمانده یک شهر ساسانی به شمار میآیند. دیوار منازل عموماً عظیم و از سنگ و ملاط آهکی فوق العاده محکم که از کوههای مجاور آورده شده ساخته شدهاند. تمام منازل زیرزمینی دارند که آن هم شامل اطاقهای هلالی مانند است. بنای فوق دارای یک راهرو هلالی است که به تمام اطاقها منتهی میگردد. در بعضی از موارد این بنا دارای راهروهای پرپیچ و خم و تاریک است به گونهای که قسمت مرکزی ساختمان کاملاً در تاریکی قرار دارد که آن هم گنبدی مانند است و چنین به نظر میرسد که ساسانیان هیچگاه ازتیرههای چوبی برای سقف استفاده نمیکردهاند بلکه طاق میزدهاند. بعضی از ساختمانها کاملاً سالم ماندهاند چنانچه بر روی دیوارههای داخلی آنها نقوش گل و بوته که گویی چند سال پیش درست شدهاند به چشم میخورد (راولينسون، 1362:56).47
این شهر تا اواخر سده چهارم مسکونی بوده ولی علت ویرانی آن معلوم نیست. احتمالاً وقوع زلزلهای موجب ویرانی این شهر شده است. جغرافینویسان و سیاحان بسیاری از سیروان دیدن کردهاند. ابنحوقل در صورة الارض ضمن بیان جغرافی این ناحیه مینویسد: صیمره و سیروان دو شهرک کوچکاند. بناهای آن مانند موصول و تکریت اغلب با گچ و سنگ است و میوه بسیار و گردو و دستنبویه و محصولات نواحی گرمسیر و سردسیر و آبها و درختان و کشتهای بسیار دارند. این دو شهر در جایی باصفا هستند. (ابنحوقل،1366:112)48 یعقوبی نیز مینویسد «سیروان شهری است جلیل القدر و باعظمت و پر وسعت میان کوهها و درهها قرار دارد. و مردم بهم آمیختهای از عرب و عجماند» (يعقوبي،1371:44) مؤلف ناشناس حدودالعالم آورده است: «صیمره و شیروان دو شهرکند آبادان و خرم و آنجا خرما باشد» (حدود العالم، 1362:141)49 ابن فقیه در این باره نویسد: قباد پادشاه ساسانی پزشکان را در سیروان که دهکدهای در ماسبذان جمع کرد که حکایت از اهمیت این ناحیه در دوره ساسانی میکند. وی در ادامه آورده است که ماسبذان و مهر جانقذق از جاهای خوش آب و هوا و دارای مردمانی خردمند است. (ابنفقيه، 1349: 24ـ 27)50 اما علت اینکه چرا قباد پزشکان را در این شهر جمع کرده را ذکر نمیکند. ابوالقاسم جیهانی در وصف این شهرها میگوید: «صیمره و شیروان دو شهر خرد است و بناهای ایشان بیشتر از سنگ و گچ و در هر موضع بغایت خوش و نزه است و با زراعت و عمارت و آب بسیار، چنانچه در همه سراهای ایشان آب روان باشد». (جيهاني،1362: 142)51
مقدسی در توصیف سیروان مینویسد: شهری است دارای کشتزارها و نخلستان. (مقدسي، 1349: 588 )52 این شهر نیز به فتح گشوده شد، توسط اعرابی که ماسبذان را گشودند.
با توجه به این مطالب میتوان گفت شهرهای مهرجانقذق، صیمره و سیروان از شهرهای مهم و معتبر در عصر ساسانی بوده که اهمیت و حیات تاریخی خود را همچنان تا سدهچهارم حفظ کرده است و بعدها شاید بر اثر زلزلهای متروک شده و رونق خود را از دست دادهاند. در نگاه اول به بقایا و آثار باستانی بر جای مانده از این شهرها میتوان به کیفیت شهرسازی و معماری عصر ساسانی در این ناحیه پی برد. اما برای شناخت شیوهها و اسلوبهای معماری این شهرها باید منتظر کاوشهای بعدی باستانشناسان در این ناحیه باشیم تا این مراکز مهم و معتبر شهری عصر ساسانی را بهتر بشناسیم. در سالهای اخیر هیأت باستان شناسی کشور به طی چندین فصل کاوش در شهر صیمره موفق به بیرون آوردن قسمتهایی از این شهر عظیم از دل خاک شدهاند.
پینوشتها
1. محمدجواد مشکور، جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص396.
2. یوزف مارکوات، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمه مریم میراحمدی، ص48ـ49.
3. سرهنری راولینسون، سفرنامه راولینسون، ترجمه سکندر امان الهی بهاروند، ص 44ـ42.
4. جغرافیای استرابو (سرزمینهای زیر فرمان هخامنشیان)، ترجمه همایون صنعتی زاده، تهرن، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشاریزدی، 1382، ص51.
5. عبدالرفیع حقیقت، فرهنگ تاریخی و جغرافیای شهرستانهای ایران، ص90.
6. راولینسون، سفرنامه راولینسون، ص44.
7. محمدجواد مشکور، ایران در عهد باستان، ص18.
8. صفی الدین بغدادی، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج 3، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1992، ص 1220.
9. زکریا بن محمدبن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه عبدالرحمان شرفکندی، ص61.
10. مقدسی، احسن التقاسیم فی المعرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، ج2، ص588.
11. قدامة بن جعفر، الخراج،شرح محمد حسین الذبیدی ف ص 142.
12. ابن خردادبه، المسالک و الممالک، ص، 244.
13. شمس الدین الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام،ج 10، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، ص445.
14. احمدبنابییعقوب، تاریخ یعقوبی، جلد2، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ص411؛ ابنالعبری، مختصرالدول، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص174 و خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه، تحقیق مصطفی فواز و حکمت کشلی فواز، ص،290.
15. شمسالدین دمشقی، نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر، ص 390.
16. لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، ص281.
17. تاریخ سیستان، تألیف در حدود 445، 725، به تصحیح ملک الشعرای بهار، ص150.
18. لغتنامه دهخدا، ج12، ص150.
19. محمد جواد مشکور، جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص372.
20. محمد جریر طبری، تاریخ طبری، ج5، ص1840.
21. ابناثیر، تاریخ کامل، ج5، ص1444و عبد المنعم الحمیری، الروض المعطار فی خبر الاقطار، ص519.و یاقوت حموی، محجم البلدان، ج، 5، ص41.
22. ابناعثم کوفی، الفتوح، ص156.
23. یعقوبی، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، 44.
24. عباس اقبال، تاریخ ایران، ص56.
25. شهاب الدین احمد نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، ج4، ص95.
26. همان، ص266ـ225.
27. ابناثیر، الکامل،ج 10، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران علمی، 1371، ص 190.
28. بلاذری، فتوح البلدان، ص68.
29. ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدی دامغانی، ص33.
30. جورج کامرون، ایران در سپیده دم تاریخ، ص125.
31. مارکوات، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ص49.
32. مارکوارت، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمه مریم میراحمدی، ص49.
33. محمدبنجریر طبری ج5، ص1883.
34. همان، ص1883.
35. همان، ص 1903.
36. راولینسون، سفرنامه راولینسون، ص66.
37. ابناثیر، الکامل، ج4، ص1518
38. ابو حنیفه دینوری، اخبار الطوال، 167.
39. احمدبنابییعقوب، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، 44.
40.ابنخردادبه، المسالک والممالک، ص 41
41. مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص133.
42. محمدبنجریرطبری، تاریخ طبری، ج13، ص5799.
43. مطهربنطاهرمقدسی، آفرینش و تاریخ، ج4، ص26 25٢ میرزا عبدالله افندی الاصبهانی، ریاض العلما و حیاض الفضلا، ج2، ص180ـ178.
44. مسعودی، التنبیه الاشراف، ص382ـ381.
45. قفطی، تاریخ الحکما، ص312.
46. ابنندیم، الفهرست، ص65.
47. همان، ص651.
48. همان، ص651.
49. طبری، تاریخ طبری، جلد15، ص6432.
50. به نقل از حمید ایزدپناه، آثار باستانی و تاریخی لرستان، ج1، ص500.
51. هنری راولینسون، سفرنامه راولینسون، ترجمه سکندر امان الهی بهاروند، ص56.
52. ابنحوقل، سفرنامه ابنحوقل (صورة الارض) ترجمه و توضیح جعفر شعار، ص112.
53. یعقوبی، البلدان، ص 44.
54. حدود العالم من المشرق الی المغرب، به کوشش منوچهر ستوده، ص141.
55. ابنفقیه، البلدان، ترجمه ح، مسعود، ص27ـ24.
56. ابوالقاسم جیهانی، اشکال العالم، ترجمه عبدالسلام کاتب، ص142.
57. مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج2، ص588 و ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون ج2، ص 558.
منابع فارسی
محمدبناعثم کوفی(1372)، الفتوح، ترجمه محمدبن مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، آموزش انقلاب اسلامی، تهران.
احمدبنابییعقوب(1371)، تاریخ یعقوبی، ج2، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، علمی فرهنگی، تهران
ـــــ (1371)، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، علمی و فرهنگی، تهران.
اقبال، عباس (1386)، تاريخ كامل ايران ـ بعد از اسلام، نگاه، تهران، ابن فقیه، (1349)، البلدان، ـ ترجمه ح. مسعود، بنیاد فرهنگ ایران زمین، تهران.
ابن اثیر، عزالدین(1371 )، الکامل، بر گردان سیدمحمدحسین روحانی، اساطیر، تهران.
ـــــ (1371)، تاریخ بزرگ ایران و اسلام، ج10، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، علمی، تهران.
انصاری دمشقی، شمس الدین (1382)، نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر، ترجمه سیدحمید طبیبیان، اساطیر، تهران.
دینوری، ابوحنیفه (1362)، اخبار الطوال، ترجمه محمد مهدوی دامغانی، نی، تهران.
ناشناس(1362)، حدود العالم من المشرق الی مغرب، به کوشش منوچهر ستوده، طهوری، تهران.
ابنحوقل(1366)، سفرنامه ابن حوقل (صورة الارض)، ترجمه و توضیح جعفر شعار، امیرکبیر، تهران.
العبری(1377)، مختصر الدول، ترجمه عبدالمحمد آیتی، علمی فرهنگی، تهران.
ابودلف(1354)، سفرنامه در ایران، با تعلیقات ولادمیر مینورسکی، ترجمه ابوالفضل طباطبایی، زوار، تهران.
ابنخردادبه(1371) مسالک و الممالک، ترجمه سیدخاکرند، با مقدمه آندره میکل، میراث ملل، تهران.
طبری، محمدبنجریر(1368)، تاریخ طبری، جلد 5، 13، 15ترجمه ابولقاسم پاینده، اساطیر، تهران.
ناشناس، تاریخ سیستان، تألیف در حدود 445ـ725 به تصحیح ملک الشعرابهار، زوار، بیتا تهران.
قزوینی زکریابنمحمدبنمحمود(1366)، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه عبدالرحمان شرفکندی، مؤسسه علمی اندیشه جوان، تهران.
جیهانی، ابوالقاسم(1362)، اشکال العالم، ترجمه عبدالسلام کاتب، تصحیح، توضیح و حواشی از پیروز منصوری، آستان قدس، مشهد.
استرابو(1382)، جغرافیای استرابو (سرزمینهای زیر فرمان هخامنشیان)، ترجمه همایون صنعتیزاده، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران.
مقدسی(1361)، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج2، ترجمه علینقی منزوی، مؤلفان و مترجمان ایران، تهران.
مقدسی، مطهربنطاهر(1349)، آفرینش و تاریخ، ج4، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران.
ابنالندیم(1366)، الفهرست، ترجمه وتحقیق محمدرضا تجدد، به کوشش مهین جهانبگلو، امیرکبیر، تهران.
قفطي(1371)، تاریخ الحکما، ترجمه فارسی از سده یازدهم، به کوشش بهمن دارایی، دانشگاه تهران، تهران.
کامرون، جورج(1374)، ایران در سپیده دم تاریخ، ترجمه حسن انوشه، علمی فرهنگی، تهران.
ایزدپناه، حمید(1374)، آثار باستانی و تاریخی لرستان، ج1، آگاه، تهران.
راولینسون، هنری(1362)، سفرنامه راولینسون، (گذر از ذهاب به خوزستان) ترجمه سکندر امان الهی بهاروند، آگاه، تهران.
لسترنج، گی(1367)، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، علمی فرهنگی، تهران.
حقیقت، عبدالرفیع(1367)، فرهنگ تاریخی و جغرافیایی شهرستانهای ایران، کومش، تهران.
مارکوارت، یوزف(1373)، ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی، ترجمه مریم میراحمدی، مؤسسه اطلاعات، تهران.
مشکور، محمدجواد(1369 )، ایران در عهد باستان اشراقی، تهران.
مشکور، محمدجواد(1371 ) جغرافیای تاریخی ایران باستان، دنیای کتاب، تهران.
ابنخلدون، عبدالرحمن(1363)، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران.
بلاذری، احمدبنیحیی(1367)، فتوح البلدان، ترجمه، محمد توکل، نقره، تهران.
نویری، شهابالدیناحمد(1364)، نهایة الارب فی فنون الادب، ج4، ترجمه محمد مهدوی دامغانی، امیر کبیر، تهران.
مسعودی، علیبنحسین(1365)، التنبیه الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده،، علمی و فرهنگی، تهران.
منابع عربی
افندی الاصبهانی، المیرزاعبدالله(1401)، ریاض العلما و حیاض الفضلا، ج2، تحقیق السید احمد الحسین، به اهتمام السید محمود مرعشی، مطبعه خیام، قم.
یاقوت حموی، شهابالدین(1965)، معجم البلدان، مجلدو 5و4، اسدی، طهران.
البغدادی، صفیالدین( 1992)، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، مجلد 3، دار الجیل، بیروت.
الحمیری،عبدالمنعم(1984)، الروض المطار فی خبر الاقطار، مکتبه لبنان، بیروت.
خلیفةبنخیاط( 1415)، تاریخ خلیفه، تحقیق مصطفی نجیب فواز و حکمت کشلی فواز، دارالکتب العلمیه، بیروت.
قدامةبنجعفر(1981)، الخراج، شرح محمد حسین الزبیدی، دارالرشیدللنشر، بغداد.
شمس الدین الذهبی(1413)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام،ج10، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، دار الکتاب العربی، بیروت.