یکی از ویژگی های شگفت آور منابع فارسی تاریخ دوره مغول اشارههای مبهم و نسبتاً جسته و گریخته به «یاسای بزرگ چنگیزخان» است. انگیزه نگارنده نسبت به بررسی مجدد این موضوع با مطالعه مقالههای دیوید آیلون در مورد یاسا در مجله مطالعات اسلامی(1) به وجود آمد. تردید هایی نگارنده در مورد کل مساله به اندازهای است که پیش از هر پژوهشی در مورد ارزیابی نحوه عملکرد قانون مغولی در دوره ایلخانی، لازم است سرمنشاء و سرشت «یاسا» مجدداً مورد بررسی قرار گیرد که هدف اصلی این مقاله را تشکیل میدهد.
بخش اول
در آغاز پیش از هر چیز لازم است دیدگاه معمول در مورد یاسا به طور خلاصه طرح گردد. چنگیزخان در دورهای از حکومتش، احتمالاً در قوریلتای سال 1206/ 605 ق به مجموعهای از دستور العملهای قانونی جنبه رسیمت بخشید که مطابق آن قبایل تحت تابعیت و اخلاف وی برای همیشه به اجرای آن متعهد شدند. این مجموعه از سنت های آبا اجدادی، رسوم، قوانین و تصورات مغول ها از یک سوی و قوانینی که چنیگزخان بدان افزود، به وجود آمد. نسخههایی از این نظام نامه بزرگ (یعنی یاسا) در خزانه شاهزادگان مغول نگهداری میشد تا در مجالس شورا [قوریلتای] که نیاز شود، مورد استفاده قرار گیرد. نسخه کاملی از این مجموعه برجای نمانده، اما میتوان «بندهایی» از این مجموعه را از منابع مختلف گرد آورد و با مطالعه دقیق این بندها طرح کلی یاسا را ترسیم کرد.
با توجه به این موارد میتوان گفت که در این طرح کلی ارائه شده، سه عنصر اساسی وجود دارد: چنگیزخان یک نظام نامه((Code منسجم را تنظیم کرد؛ این اقدام در قوریلتای سال 1206/ 605 ق انجام گرفت و سوم اینکه قوانین را میتوان از بندها و قطعه های برجای مانده بازسازی کرد. تا آنجایی که نگارنده این موضوع را مورد مطالعه قرار داده، این سه عنصر را پتیس دی لا کروا(Petis de la Croix) در سال 1710 م/1122 ق در کتاب تاریخ چنگیزخان بزرگ(Historire du grand Genghizca) و در ترجمه انگلیسی آن در سال 1722م/1134 ق به میان کشیده است.(2) عنوان بخش ششم این کتاب چنین است: «تشریح شورای عمومی مغولان که به زبان خود آن ها قوریلتای(Couriltay) نامیده می شد؛ بر پایی یاسا را که میتوان بدان قوانین مغولی اطلاق کرد و تموچین نام خود را از طریق آن به چنگیزخان تغییر داد»(3) دی لاکروا در اثر خود گزارشی از قوریلتای به دست میدهد و برگزاری آن را در سال 1205م(منظور همان سال 605ه.ق که مورگان بیشتر آن را سال 1206 ذکر کرده است) میداند و چنین مینويسد که:
هنگامی که چنگیزخان از همه حاضران در قوریلتای به جهت ابراز محبت و احترامی که در حق وی داشتند، قدردانی کرد، روشن ساخت که وظیفه اصلی یک شاهزاده بنیان نهادن قوانین نیکو است. وی با اعلام نظرش مبنی بر افزودن قوانین جدید و مطلوب خود به قوانین کهن، پیشنهاد بررسی آن را مطرح کرد.(4)
دی لاکروا به دنبال این مطالب فهرست 22 بند یاسا را مطرح می سازد. از قرار معلوم بخش عمده این فهرست از کتاب حبیب السیر اثر میرخواند مورخ عهد تیموری و با اضافاتی از گزارش سفرنامه نویسان اروپایی و دیگر منابع فراهم شده است.
دیدگاه دی لاکروا از این پس در تمامی مباحث بعدی در مورد یاسا به عنوان الگویی قلمداد شد و در کتاب ریاسنوفسکی(V.A.Riasanovsky) اصول بنیادین قانون مغولی (Fundamental principles of Mongol law) به قاعده ای معمول تبدیل گردید.(5) این مساله کمابیش تا انتشار بخش نخستین مقاله دیوید آیلون در سال 1971م بدون بررسی باقی ماند.
برای اعلام یاسا از سوی چنگیزخان در قوریلتای سال 605 ق دو منبع مکتوب در دست است: اثر مجهول المولف تاریخ سری مغولان و دیگری جامع التواریخ خواجه رشیدالدین همدانی. در تاریخ سری مغولان که به لحاظ زمانی نزدیک ترین ماخذ به موضوع به شمار میرود1چنین نقل شده که در هنگام قوریلتای چنگیزخان سرپرستی امور مهمی را به برادر خوانده اش2شیگی قوتوقو[وی همچنین] واگذار کرد:
همه مردم ایل را تقسیم نموده و آنان را بر اساس اسم و رسم در میان مادر، ما و برادران جوانتر ما و پسران ما دسته بندی کن؛آن هایی که در میان چادرهای مجزا و نمدی زندگی میکردند را جداجدا کرده و آن هایی را که در میان خانه های چوبی بودند را از هم مجزا نما.
به کسی اجازه نافرمانی از دستورات خود را نده!
سپس وی به شیگی قوتوقو قدرت قضایی اعطا کرد که دربرگیرنده همگان یعنی «بر همه ایل» بود.
سارق را مجازات کن و با دروغگو مقابله کن. سزاواران مرگ را اعدام و مستحقان تنبیه را مجازات نما.
وانگهی تمامی تصمیمات در مورد تقیسمات و امور قضایی همه مردم را در دفتر اسناد رسمی بنویس و از آن دفتری بساز آنچه شیگی قوتوقو بر حسب تصمیم من در دفتری فراهم آورده نسل اندر نسل بعد از من اجازه تغییر آن را ندارند. هر کس که آن را تغییر دهد گناهکار خواهد بود».(6)
آیلون این گزارش را توضیحی برای پیشینه تشکیل یاسا میداند. اما براستی به چه شکلی میتوان این گزارش را در مورد یاسا به کار بست؟ نخستین نکته لازم به ذکر این است که اصطلاح «یاسا» که برای تشریح آنچه چنگیزخان برپا ساخته به کار میرود، در این نقل استفاده نشده است. گرچه این اصطلاح در قسمت هایی از کتاب تاریخ سری مغولان به کار رفته اما در کل چنین می نماید که در آن موارد هم به معنی فرمان و دستور به کار رفته و به هیچ وجه به معنی نظام قانونی -به هر شکل متصور از آن- نمی تواند تلقی شود. برای نمونه میتوان به موردی که چهار سال پیش از قوریلتای 605 ق روی داده اشاره کرد:
«چنگیزخان1در نبردی در دالان نمیرگیس2 با این قبایل تاتار وارد جنگ شد...پیش از نبرد، جاساقی3 با این عبارت صادر کرد: «اگر ما بر دشمن پیروز شدیم برای گرفتن غنیمت توقف نمی کنیم...» (7)
دیگر اینکه با کنار نهادن اتفاق نظر موجود در مورد «برپایی یاسای بزرگ» میتوان پژوهشی تازهای انجام داد که نتیجهای کاملاً متفاوت از آن انتظار میرود. در سال 1206/ 605 ق چنگیزخان به موفقیت چشمگیری دست یافته بود. وی پاداشهایی(سیورغال) را در میان یاران وفادار خود تقسیم کرد. پاداشی که به شیگی قوتوقو داده شد، امتیاز تصدی دفترهای ثبت رعایای تحت تابعیت و تقسیم شده در میان خاندان فرمانروا و نیز تحصیل وظایف قضایی بود. از قرار معلوم جزئیات تقسیم جمعیت و نیز تصمیم های شیگی قوتقو در یک دفتر مشهور به کوکو دبتر4 ثبت می شد.(8) گرچه این تصمیم ها تخطی ناپذیر بودند، اما بدون تردید این مساله نشان نمیدهد که چنگیزخان و یا شیگی قوتوقو که به تازگی به قاضی اعظم منصوب شده بود، نظام نامه قانونی فراگیری را تنظیم کرده باشند. در بهترین حالت ممکن شیگی قوتقو مامور ایجاد نوعی رویه قضایی یا یک کتاب قانونی مقدماتی شده بود. در جای دیگری در این مقاله به مفهومهای ضمنی و ممکن از این مساله پرداخته خواهد شد.
با این شواهد میتوان چنین نتیجه گرفت که کتاب تاریخ سری مغولان فاقد هرگونه اطلاعات در مورد برپایی یک «یاسای بزرگ» در قوریلتای سال 1206م/ 605ق و یا هر زمان دیگر است.
حال میتوان مطالبی که در جامع التواریخ در مورد «یاسای بزرگ» ذکر شده را بررسی کرد. شرح قابل قبولی از مطالب جامع التواریخ درباره برپایی یاسای بزرگ در کتاب ریاسنوفسکی گزارش شده:
رشیدالدین مینويسد که چنگیزخان پس از چیرگی بر وانگ خان (1206م/605ق) «شکرانه آن نعمت بزرگ را یاساقهای محکم و نیکو فرموده و به مبارکی بر تخت خانی نشست»7 رشیدالدین در جای دیگری از اثر خود به صورتی روشن تر سخن میگوید: «چون سال خرگوش در ذوالقعده سنه خمس عشر و ستّ مائه (615/1219)درآمد8مجمعی قرار نهاد و قوریلتایی برگزار کرد و در آن یاساق را بنیان نهاد که از ابداعات خود وی و قوانین باستانی ترکیب شده بود و سپس به سوی سرزمین های خوارزمشاهی لشکرکشی نمود»9 در اینجا بدیهی است که نقل دوم اشاره به قانون دارد یا به زبانی دقیقتر به مجموعه قوانینی که مرکب از مقررات باستانی و ابداعاتی که چنگیزخان معرفی کرده و در قوریلتای به تصویب رسیده است. محتمل است قطعنامه ای برای تصویب در مجموعهای از قوانین نخست در سال 1206م/605 ق مورد پذیرش قرار گرفته و سپس قوانین بنیادین آن در قوریلتای 1219م/614 ق مورد تایید و تصویب قرار گرفته است.(9) نخستین نقل قول ریاسنوفسکی دارای تاریخ های اشتباه است و باید به سال 599 ق/1202 -1203م اشاره داشته باشد و به قوریلتای سال 1206/ 605 ق مربوط نیست. گزارش رشیدالدین در مورد این رویداد مربوط به زمان دیگری است و البته حاوی هیچ گونه ارجاعی به یاسا نیست. به هر روی ارجاع مربوط به سال 599 ق از یاساها (یاساق ها)سخن میگوید و به «یاسا» اشاره ای ندارد. در این جا به روشنی نمونهای از موارد متعدد اشاره به یاسا با معنای «فرمان» ملاحظه می شود.(10)
نقل قول دوم ریاسنوفسکی مربوط به قوریلتایی در سال 1219م/614 ق را چنین میتوان ترجمه کرد:
«وی[چنگیزخان] قوریلتایی را در میان آن ها برگزار کرد؛ از نو آیین و یُسونِ یاسا بنیاد نهاد». (11)
از آنجایی که نگارنده راه حل منظمی را برای این مساله ترجیح میدهد، با اظهار تاثر میتواند بگوید که بدون روی گردانی از واقعیت موجود، ظاهراً چیزی شبیه به آیین نامه قانونی در این نقل قول به کار رفته است. با این حال اگر به راستی در تکامل امپراتوری مغول این رویداد اهمیت بسیاری داشته، عجیب است که چرا در کتاب تاریخ سری مغولان منعکس نشده است؟
پیچیدگی این مساله زمانی است که در نظر بیاوریم در این مورد و در جای دیگری در جامع التواریخ، اشاره رشیدالدین به یاسا بسیار اجمالی و غیر قابل استفاده علمی است. در حال حاضر جامع التواریخ به عنوان منبعی منحصر بفرد برای دستیابی به منابع نخستین مغولی در مورد اقدامات چنگیزخان شناخته شده است. به دشواری میتوان تصور کرد که استنباط رشیدالدین از منابع نخستین مغولی این بوده که یاسا موضوع حائز اهمیت بسیاری بوده باشد. رشیدالدین هیچ جای اثر خود از محتوای یاسا فهرستی به دست نمیدهد در حالی که وی در بخش مفصلی به گزارشی از «بیلیگ» یا گفتارهای حکیمانه چنگیزخان میپردازد. آیلون یادآوری میکند که «...جای بسی تاسف است که رشیدالدین در مورد محتوای یاسا اطلاعات کمی در اختیار قرار میدهد»(12) به جای ابراز تاسف بسیار، در مورد این مساله میتوان تردیدهایی مطرح کرد. اگر بزرگترین تاریخنگار دوره مغول، یاسا را در خور تفسیر نمیداند، پس چگونه است که مورخان امروزی آن را شایسته تفسیر میدانند و یا میتوان دست کم گفت: چگونه است که پژوهشگران تاریخ تا اندازه ای زیاد در مورد اهمیت آن به گزافه گویی میپردازند؟ به هر روی این اشاره رشیدالدین به هر شکلی که هم تفسیر شود، دست کم میتواند این مساله را برجسته سازد که وی تشکیل «یاسا» را به قوریلتای سال 1206م/ 605 ق مربوط نمیداند.
بخش دوم
منابع متعدد در مورد منشا و ریشه یاسا
اکنون در اینجا به مساله محتوای یاسا باز گشته و در این بخش دوباره به مقاله های نخستین آیلون اشاره میشود. مقریزی، العمری، العبری10 و جوینی نویسندگان اصلی و مورد استفاده پژوهشگران تاریخ برای گردآوری «بندهای» یاسا به شمار میروند. آیلون نشان میدهد که منبع خبر«غیر قابل زدودنی/ انکار ناپذیر» مقریزی، ابن برهان است که تصور شده ابن برهان نسخهای از یاسا را در بغداد دیده و محتوای آن را برای مقریزی گزارش کرده است. آیلون سپس نشان میدهد که-به اعتقاد نگارنده این سطور هم قطعاً درست است- مقریزی مطالبش را بدون اشاره11 به منبع خود از العمری گرفته و العمری و العبری نیز مطالب خود را -با اشاره به منبع مورد استفاده- از کتاب جهانگشای جوینی دریافت کرده بودند. بدین ترتیب مبناهای استنادی آیلون به شدت محدود می شود؛ به طوری که تنها جوینی به عنوان منبع اصلی برای محتوای یاسا باقی می ماند و از سوی دیگر این موضوع تمام زمانی که وی به بیهودگی برای کار طاقت فرسای گردآوری و دسته بندی «بندهای» یاسا از منابع دیگر صرف کرده را نشان میدهد.
از این رو لازم است محتوای روایت جوینی در مورد یاسا مورد توجه قرار گیرد. عنوان بخش دوم کتاب جوینی چنین است: «ذكر قواعدى كه چنگز خان بعد از خروج نهاد و ياساها كه فرمود» این بخش به هیچ وجه فاقد ویژگیهای گیج کننده نیست. بخشی که جوینی به گفته برخی «تشکیل یاسا» را شرح میدهد، تا حدی شایسته نقل قول است:
بر وفق و اقتضاء رأى خود هر كارى را قانونى و هر مصلحتى را دستورى نهاد و هر گناهى را حدّى پديد آورد و چون اقوام تاتار را خطّى نبوده است بفرمود تا از ايغوران كودكان مغولان خطّ درآموختند و آن ياسها و احكام بر طوامير ثبت كردند و آنرا ياسانامه بزرگ خوانند و در خزانه معتبران پادشاهزادگان باشد بهر وقت كه خانى بر تخت نشيند يا لشكرى بزرگ برنشانند و يا پادشاهزادگان جمعيّت سازند و در مصالح ملك و تدبير آن شروع پيوندند آن طومارها حاضر كنند و بناى كارها برآن نهند و تعبيه لشكرها و تخاريب بلاد و شهرها برآن شيوه پيش گيرند، و در آن وقت كه اوايل حالت او بود و قبايل مغول بدو منضّم شد رسوم ذميمه كه معهود آن طوايف بودست و در ميان ايشان متعارف، رفع كرد و آنچ از راه عقل محمود باشد از عادات پسنديده وضع نهاد.(13)
در ضمن میتوان یادآوری کرد که جوینی همانند دیگر منابع مربوط به این موضوع، یاسا را به قوریلتای سال 1206/ 605 ق مربوط نمیداند و در واقع برای آن تاریخ دقیقی مشخص نمیکند. گزارش جوینی در بخشی از کتاب چهانگشای ذکر شده که محتوای آن درباره رسوم مغولی، سازمان لشکر، ارتباطات اداری(نظام یام) مالیات سرزمین های فتح شده بحث شده است. لازم به تاکید است که محتوای این بخش از کتاب جهانگشای جوینی همان بخشی است که اشارات مربوط به یاسا را توضیح داده و قابل فهم میسازد. چنین به نظر میرسد که بخش مربوط به یاسا چیزی فراتر از بحث اعلام انواع فرمانهای مختلف چنگیزخان، نوشتن و حفظ این فرمانها برای قوریلتایهای آینده است. اگر این بخش به عنوان یک کل در نظر گرفته شود، آنچه که جوینی در مورد موضوع «یاسای چنگیزخان» یعنی یک چهارچوب از پیش ساخته شده ملقب به «یاسای بزرگ چنگیزخان» مطرح می کند، قضیه مشکوکی به نظر میرسد.
حال پرسش این است که چه چیزی در این طومارهای موجود در خزانه نوشته شده بود؟ علی ظاهر فرمانهایی بوده که احتمالاً در طراحی «تعبيه لشكرها و تخاريب بلاد و شهرها» آن ها را کمک میکرد. روشی که در چنین عملیات هایی باید پیش گرفته می شد، توسط «چنگیزخان» جهانگشای بزرگ شرح داده شده بود. محتوای این نوشتهها به هیچ وجه از آن نوعی نیست که معمولاً آن را فهرست «بندهای» یاسا می خوانند ؛ همچنین آنچه آن را آیلون به حق بسیار تحقیر آمیز12، نوعی از رسوم اجدادی که چغتای فرزند چنگیزخان به شدت از آن حمایت و بر اجرای آن میکوشید، نیز نمیتواند باشد. این نوشته ها چیزیهایی فراتر از آنچه جوینی- چنانکه اشاره شده-در بخش مفصل خود به آن اختصاص داده، نمیتواند باشد که شامل: شکار، لشکر، نظام یام بود.
آیلون در مقاله خود درباره منابع مربوط به محتوای یاسا مورخانی چون مقریزی، العمری و العبری را با فضاحت13 کنار میگذارد و توجه خود را تنها منبع باقی مانده، یعنی جوینی معطوف میکند. همچنین از روی بد اقبالی جوینی هم از صدمه وی برکنار نمانده است. وی کتاب جهانگشای جوینی را چنین توصیف میکند «منبعی بسیار متعصبانه و جانبدارانه»(14) است؛ نه تنها به دلیل«تملق چاپلوسانه» و «تهوع آور»14 وی از مغولان، بلکه بیشتر به خصوص به دلیل جانبداری که جوینی از یکی از شاخههای خاندان پادشاهی یعنی اخلاف تولوی به عمل آورده است. آیلون تلاش میکند تا با طرح اتهامهایی شایستگی جوینی به عنوان مورخ به چالش بکشد. وی از این موضوع شکایت میکند که جوینی پیوسته در بخش مربوط به یاسا، تمرکز محور مطالب خود را از دست میدهد؛ جوینی از مطالب متنوع مهمی سخن به میان می کشد، اما همچنین موضوعات بی ارتباطی را هم بیان میکند، در حالی که شایسته بود در مورد مجموعه قوانین بحث کند:
سه قسمت عمده در بخش مربوط به یاسا که بخش بیشتری را تشکیل میدهد، شامل سازمان لشکر، شکار و یام را میتوان به سادگی از این بخش کنار نهاد و در بخش کاملاً مجزایی بدون اشاره به قانون قرار داد...این واقعیت که بر اساس عنوان این بخش به «قوانینی که چنگیزخان نهاد و یاساهایی که فرمود» اختصاص دارد، به هیچ عنوان نمی توانسته متضمن این باشد که جوینی به جهت ادبی می توانسته مطالب آن را به این بخش اضافه کند.(15)
این انتقاد به نظر من به کلی غیر قابل فهم است. جوینی میگوید که این بخش در برگیرنده «قواعد» و یاساهای چنگیزخان است؛ در حالی که آیلون به تبع از بویل در ترجمه اصطلاح «قواعد» به اشتباه آن را معادل laws گرفته است. این دقیقاً همان محتوای این منبع است. جوینی در این بخش متعهد نشده تا گزارشی از «یاسای بزرگ» به دست دهد و بعید است که وی در این مورد شایسته سرزنش باشد. زیرا او همان کار بایسته را انجام داده است. استفاده جوینی از واژه یاسا و نیز عبارت یاسانامه بزرگ در کل نمی تواند اشاره ای به این موضوع باشد که جوینی از این اصطلاحات یک نظام نامه قانونی جامع مورد تصویب را در نظر داشته است. برای نمونه میتوان به دو واژه روشنگر در این زمینه میتوان اشاره کرد: قواعد و یاساها که مطمئناً به معنی مقررات (regulations) است تا به معنی قوانین(laws)؛ همچنین احکام و یاساها به معنای فرامین (commands) و دستورات(decrees) است.
در نهایت دیدگاه نگارنده در مقایسه با آیلون، در مورد جوینی نیک اندیشانهتر است و تماماً با شواهد سازگاری دارد. میتوان گفت که جوینی در تلاش بوده تا گزارشی از تشکیل یک نظام نامه قانونی ارائه دهد؛ تلاشی که عمدتاً به نظر آیلون با سرگردانی پی در پی و غیر قابل توضیح خدشه دار شده است. اما چنین مساله ای بعید به نظر میرسد. به هر روی به صورتی حق به جانب میتوان باور نمود که در واقع جوینی نسبت به چیزی که به آن پرداخته مطلع بوده است. وی در تا اندازه زیادی با مقررات چنگیزخانی در پیوند بود و دست کم برخی از این موارد را برای راهنمایی شاهزادگان مغول نوشته است. اهمیت این یاساها به صورتی ویژه در مورد امور حکومتی و نظامی است. به طور خلاصه این بخش از کتاب جوینی که معمولاً به عنوان یک زیربنای اساسی برای مطالعه یاسای بزرگ در نظر گرفته می شود، دارای یک پیکره واحد نیست. بی تردید این بخش گزارشی از بخشی از یاسا است و به هیچ وجه یاسای بزرگ نیست. آیلون همه منابع مربوط به محتوای یاسا را به جز کتاب جهانگشای جوینی را کنار می نهد. چالشی که نگارنده این سطور به این مطالب می تواند وارد کند این است که با پرداختن به محتوای یاسای بزرگ، باید این بخش کتاب جهانگشای جوینی را نیز کنار نهاد.
بخش سوم
اگر چنین تفسیری از شواهد موجود پذیرفتنی باشد، آنگاه دو مساله را در پی آن میتوان مطرح کرد: آیا اصلاً یاسای بزرگ وجود داشته است؟ اگر چنین بوده آیا به نگارش درآمده و محتوای آن شناخته شده و اجرا می شده است؟
به طور منطقی روشن است که مدت ها بعد اعتقادی وجود داشته مبنی بر اینکه در روزگاری قبل، یاسایی به مفهوم یک نظام نامه قانونی الزام آور وجود داشته و به چنگیزخان منسوب بوده است. چنین به نظر میرسد که به هر حال اتفاق نظر بسیار کمی در مورد محتوای آن وجود داشته است. جوینی گاه یاسا را به معنای «قانون اساسی» مغولان معرفی میکند اما اشاره خاصی به چنگیزخان به عنوان بنیادگذار آن نمیکند یا حتی در مقابل یاسای شخص وی هیچ کجا عنوان «یاسای بزرگ» را به کار نمیگیرد: «جايگاه پدر بحكم ياسا و آيين مغول پسر اصغر رسد كه از خاتون بزرگتر باشد و الغ نوين(یعنی تولوی) پسر كهتر بود از خاتون بزرگتر و چون ياساى چنگز خان آن بود كه اوكتاى خان باشد»(16) با این همه العمری که اطلاعات خود را از جوینی گرفته است در یک مورد از عبارت «یاسای کبیره» استفاده می کند.(17)
برخی مطالب تاریخ وصاف موید همان تفسیری است که نگارنده این سطور از کتاب جوینی عرضه می کند. وصاف مینويسد که قوبیلای خان بزرگ یرلیغی در آغاز حکومتش صادر کرد «و به تجدید احکام و تاکید اساس یاسانامه چنگزخانی مشتمل بر مراسم جهانگیری و جهانبانی یرلیغ فلک مطاع...متواصل گردانید» پرداخت.(18) احتمالاً وصاف که خود معترف به ذیل نویسی بر کتاب جوینی است، بهتر از مورخان متاخر، منظور سلف خود را فهمیده است.
پیشتر از آن خواجه نصیرالدین طوسی در عهد هلاکو یا اباقا معافیت های مالیاتی مختلف را نگاشته، می افزاید «و یاسای بزرگ چنگیزخان همچنان است که آن را مقرر دانند تا مال مردم کم نشود»(19) یاسای بزرگ عبارت نادری است-این واژه تنها به صورت بسیار گاه به گاه در جامع التواریخ به کار رفته است-اما نمونه های کافی از کاربرد آن در دست است تا موید وجود چنین واقعیت باشد. اما به هر حال موضوع به گونهای نیست تا بتوان گفت یاسای بزرگ به معنای شکل نوشتاری آن وجود داشته و محتوای آن به طور عمومی و طور مسلم شناخته شده بود؛ اگر چه عموم با اطمینان فکر میکردند یا میگفتند که آن ها از محتوایش مطلعند.
به نظر نگارنده میتوان تفسیری منطبق با واقعیت مطرح ساخت که به شکل منصفانه ای متقاعد کننده باشد. این تفسیر به این صورت میتواند باشد که اگر اعتقاد به وجود این نظام نامه پیشفرض پنداشته شده باشد –یا خلق شده - تایید شود، آنگاه اعتقاد به وجود موضوعی است که آن موضوع هیچ گاه به یک شکل منسجم نوشته نشده است. این مجموعه ممکن است که چیزی بیشتر از یک گردآوری مجدد از گفتارهای چنگیزخان یا گفته های منسوب به وی باشد که کم و بیش شکل قانونگذاری به خود دارد: گفته هایی که چنگیزخان یا اخلاف وی به وی مستند کرده بودند.
تنها راه حل واقعی از سوی آیلون مطرح شده است: و آن این است که اگر چنین نظام نامهای نوشته شده بود امروزه به دلایلی برای بررسی مجدد در دسترس نیست؛ از جمله احتمالاً به دلیل این بود که آن به چشم چیزی مقدس و تابو دیده میشد. یک مورد هم داستان با این موضوع، استفاده خواجه رشیدالدین از سالنامه مغولی آلتان دبتر است که امروزه مفقود شده است. خواجه رشیدالدین به عنوان یک غیر مغول از دسترسی به متن کتاب ممنوع شده بود و باید از طریق واسطههای مغولی از آن استفاده میکرد. اما با مقایسه مطالب خواجه رشیدالدین از التان دبتر و نسخه چینی این کتاب که توسط همبیس15 انجام شده، مشخص می شود(20) که این فرایند مانع از آن نشده که رشیدالدین دیدگاه دقیق و کاملی را از محتوای التون دبتر داشته باشد. سپس به طور مشابه دلیلی وجود ندارد تا توضیح دهد که چرا رشیدالدین و جوینی نمیتوانستند اطلاعات استوار، قابل اعتماد و جامعی از محتوای یک «تابو» یعنی یاسا بزرگ چنانکه آنها بسیار آرزو میکردند، داشته باشند.
اما در واقع شواهد زیادی برای تقویت انگاشت «تابو» به دست نمی آید- شاید به این دلیل که در این مورد تنها گزارش موجود، کتاب جهانگشای جوینی است. به هر روی اگر مغولان انتظار داشتند تا عموم مردم از قوانین آن ها اطاعت کنند، تصویب مجموعهای از مصوبات قانونی با این ویژگی ها، به شکل منحصر بفرد و به روش بسیار عجیبی بوده است. به هر حال مطمئناً باید به یکی از این دو حالت معتقد بود: یا اینکه معتقد شد که یاسا به عنوان یک نظام نامه مکتوب وجود نداشته است و یا اینکه این نظام نامه برای کسانی که تصور میرود باید از آن اطاعت کنند، در دسترس نبود. دیگر چگونه میتوان گزارشی از تیرگی، ابهام و عدم اطمینانی که مورخان معاصر هنگامی که در مورد یاسا سخن می گویند، عرضه کرد؟ اگر مقامات عالی رتبه در دیوانسالاری مغول مانند جوینی و رشیدالدین-حتی با اینکه آن ها به نوشتن تاریخ مفصل برآمدن و گسترش امپراتوری مغول مشغول بودند -امکان دسترسی به متن آن را نداشتند و یا برای آن دچار دردسر می شدند، افراد دیگر چه اقبالی برای آگاهی از آن داشتند؟ آیا با این توضیحات نمیتوان چنین استنباط کرد که علاوه بر اینکه آگاهی موجود در مورد یاسا مبهم و غیر قابل اطمینان است، در عالم واقع تشکیلاتی با اهمیت کاربردی چشمگیر وجود نداشته است؟
شواهد دیگری در دست است تا ما را به حل این مساله رهنمون سازد. آیلون از موضوع اختلافات به کارگیری ممنوعیتهای یاسا با روش اسلامی قربانی کردن حیوانات بحث می کند. اگر یاسا یک مجموعه سند مکتوب مجسم شود، این گزارش در مورد یاسا با دشواری های بسیاری روبرو خواهد بود؛ اما اگر تصور شود که این مجموعه مکتوب نبوده است آنگاه تا حدی از تناقض های آن کاسته خواهد شد. آیلون در بخش دوم مقاله اش(21) بحث مفصلی از نگرش خود (احتمالاً به درستی) در مورد اینکه جوینی در گزارش خود از یاسا، جانب وفاداریش را نسبت خاندان تولوی –فاتحان نهایی ایران- لحاظ کرده است. اگر ابهام های گسترده در مورد محتوای یاسا برملا شود، آنگاه تفسیر آیلون از این موضوع پیش پا افتاده تر از آن است که بتوان آن را باور کرد. روی دیگر سکه پادشاهی از طریق ادعاهای قایدو شاهزاده مغول در آسیای مرکزی مطرح شده است؛ چنانکه وصاف در مورد این ادعاها عنوان کرده است(با توجه به منافع خود) «در یاسانامه چنگیزخان چنین آمده که خان بزرگ باید از خاندان اوگتای باشد»(22) بنابراین اخلاف تولوی از این موضوع استثنا شده بودند. چنین محتمل است که روی دیگری از محتوای تصور شده از یاسا هم وجود داشته است.
هر قدر بتوان نقصان منابع رفع و رجوع گردد، بازهم دشوار است که بتوان با این نکته هم داستان شد که اگر یاسا در واقع یک نظام نامه قانونی، با محتوایی روشن و منتشر شده، عموماً شناخته شده و به طور کلی در میان امپراتوری مغول اجرا میشده است، به چه دلیل کسی نمیتواند شواهدی بیشتری در مورد آن به دست آورد و دورنمای کمتری در مورد این زمینه بحث وجود دارد. حال میتوان چنین فرضیهای را مطرح کرد: احتمالاً در مورد سرمنشا یاسای چنگیزخان تصوری وجود داشته که سرچشمه آن تا حدی از چنگیزخان ناشی شده و بخشی از آن از رسوم پیشین مغول برگرفته شده است. اما این یاسا هیچگاه و به هیچ شکل منسجمی نگاشته نشده بود و از این رو محتمل است که مقررات گسترده و متنوعی به آن منسوب شده، گرچه اینها از روی ضرورت و به جهت مطلوب چنین پنداشته شده است. در عمل محتمل است که این موارد نه تنها پیش از آغاز دوره چنگیزخان بلکه پس از وی به تدریج جزئی از پیکره یاسا شده باشد. بی تردید وجود چنین موضوعی از طریق اشاراتی که پرفسور کلاوز از منابع چینی گردآوری کرده، می تواند مفهوم باشد.(23) در این مراجع «یاسای بزرگ» اغلب به جای چنگیزخان به اوگتایخان منسوب شده است.
در این میان برای چغتای فرزند دوم چنگیزخان که معمولاً به عنوان متولی و نگهبان سخت گیر یاسا شهرت دارد، چه نقشی میتوان در نظر گرفت؟ جوینی میگوید(24) چغتای از سوی پدرش چنگیزخان برای اداره و اجرای «یاسا و سیاست» انتخاب شده بود: نه «یاسای بزرگ» یا «یاسای چنگیزخان»
بعدها جوینی توضیح میدهد که چگونه مستخدمان چغتای مجبور بودند تا از ترس «یاسا و سیاست» چغتای کارهای خود را درست انجام دهند؛(25) و در یکی از حکایات جوینی در مورد خیرخواهی اوگتای ذکر کرده، اوگتای از یاسایی که چغتای آرزوی اجرای آن را داشته (ممنوعیت شستن در آب روان) به عنوان «یاسا و احکام ما» یاد می کند.(26) در حالی که جالب است یادآوری شود که رشیدالدین در روایت همان خیرخواهی اوگتای این عبارت را به «یاسای بزرگ»(27) تغییر داده است. نگارنده چنین استنباط میکند که رویه عمومی اشاره ها به چغتای نشان میدهد که وی به جای اینکه به عنوان نگاهبان و توضیح دهنده «یاسای بزرگ چنگیزخان» مطرح شود، بیشتر به عنوان نگاهبان و توضیح دهنده قانون مرسوم مغولی-احتمالاً نانوشته –معرفی شده است.
بخش چهارم
آنگاه درمورد عملکرد یاسا در عهد ایلخانی چه میتوان گفت؟ اصطلاح «یاسا» در بیشتر موارد در منابع در خصوص تاریخ مغول ها در ایران دیده نمیشود؛ اما به هر حال در بسیاری از موارد، به صورت ظاهراً موجه کاربرد آن نمیتواند توضیح دهنده معنای «فرمان» و «مجازات» باشد. عبارت «به یاسا رساندند» به طور خیلی رایج فعلی برای معنای «اعدام کردن» است. منابع به طور متعدد به یاسا اشاره می کنند اما تنها در موارد بسیار نادر و بدون مناقشه ای از این اصطلاح وجود دارد که «یاسا» به شکل اسم به کار رفته باشد. برای نمونه وصاف در شرح واقعه شورشی که علیه گیخاتو صورت گرفت دلیل آن را چنین عنوان میکند که «وی یاسای چنگیزخان را دیگر کرده بود»(28) آیا این عبارت به «یاسای بزرگ» اشاره دارد یا نوعی فرمان خاص را تداعی می سازد؟ جوزجانی این نکته را به طور کامل به وضوح روشن می سازد:
«اين احكام (جوزجانی به احکام چنگیزخان در مورد ممنوعیت دروغ گویی زناکاری، شستشو در آب روان و نظایر آن اشاره دارد) را يسه16 نام نهادهاند، يعنى بزبان مغلى حكم و فرمان»(29)
این احکام تصور و افق دید سلاطین دهلی در سال 1260 م/658ق فرمانهای مجزایی بود و بخشی از یک نظام نامه قانونی محسوب نمی شد. جوینی در مورد گیوگ، خان بزرگ مینويسد که: «و ياسا داد كه چنانك بوقت جلوس قاآن ياساهاى پدر را برقرار مقرّر داشت و بهاحكام آن تغيير و تبديل راه يافت ياسا و احكام پدر او نيز از عوارض زيادت و نقصان مصون باشد و از فساد تحويل مسلّم»(30)
این عبارت اخیر بسیار پر اهمیت است. همان طور که در متون چینی هم پیش از این اشاره شد، یاساهای چنگیزخان و اوگتای به طور ضمنی یکسان فرض شده است و میتوان آن ها را به معنای و مفهوم فرامین و احکام در نظر گرفت.
میتوان چنین تصور کرد که «یاسا» یا «یاساهای» مغول میتوانسته در طول حکومت غازان هنگامی که مغول ها در ایران به اسلام گرویدند و به تدریج به وسیله رعایای ایرانی خود دارای هویت شدند، در موقعیت بغرنجی قرار گرفته باشد. مطمئناً این نگاه العمری است که بر اساس اطلاعات خود رعایت یاسا را هنوز در خانات چغتای و چین که هنوز قدرتمند میبیند، با اضمحلال آن در ایران و در سرزمین های اردوی زرین که به اسلام گرویده بودند، مقایسه میکند.(31) از قول رشیدالدین در مورد غازان روایتی منسوب شده است که وی در روزگار جوانی شارح پر حرارتی(توانمندی) برای یاسا و یوسون بوده است. از این رو جالب توجه است که یادآوری شود که وی در یرلیغ واگذاری اقطاع لشکریان مغول با ستایش از «یاسای چنگیزخان»-هر چند ممکن است چنین فهمیده باشد که- با استفاده از جانبدارانه ترین واژههای اعلام میکند که به این جهت (یعنی رعایت یاسا) است که مغولها به تصرف جهان قادر آمدهاند.(32) مطمئناً غازان یا دست کم رشیدالدین اعتقاد به وجود و سودمندی یک «یاسای چنگیزخان» به نوعی بیان میکنند، گرچه در اینجا عبارت «یاسای بزرگ» به کار نرفته است. به هر روی چنین به نظر میرسد که این نوع ستایش افراطی از یاسا به عنوان وسیلهای برای پنهان ساختن واقعیت درد آوری بود که مطابق آن یرلیغ غازان در جهت فرسوده شدن برخی یاساها و یا دیگر موارد منسوب به چنگیزخان است. چنین مخالفتی با فرسایش به روشنی بواسطه یک حکایت عجیب در تاریخ اولجایتو کاشانی به تصویر کشیده شده است. وی گزارش مفصلی در مورد مناقشات میان حنفی و شافعی ها در اردوی اولجایتو عرضه می کند. همو در نتیجه گیری از این بحث می نویسد:
قتلغشاه نويان به ديگر نوينان مىگويد: اين چه كارى كه ما كرديم و ياساق و ييسون چنگز خان بگذاشتيم و به دين كهنه عرب در آمديم كه به هفتادواند قسم موسوم است. و اختيار همه اين دو مذهب بدين فضيحت و رسوائى، كه در يكى با دختر نكاح و در ديگر با مادر و خواهر زنا جايزست و نعوذ باللّه از هردو! ما با ياساق و ييسون چنگزخان رجوع مىنماييم(33)
به گمان نگارنده به طور منطقی دو مطلب از این حکایت قابل استنباط است. نخست اینکه هنوز قدر قابل توجهی از احساسات در مورد شیوه انجام امور به شیوه مغولی دست کم در میان امرای مغول وجود داشت و دوم اینکه اگر قتلق شاه به عنوان مشتی از خروار در نظر آورده شود، در آن صورت مغول ها هنوز دانش و یا درک عمیی از اصول اسلام حاصل نکرده بودند.
یک نمونه مشابه از مخالف در مقابل اسلامی شدن، به جانشین کم دوام ابوسعید، یعنی ارپاگائون منسوب شده است: «چون بر تخت نشست...جاساق و سیاست مغلی پیش گرفت و به یرلیغ سلطان خدابنده و ابوسعید که عرض میکردند، ملتفت نمی شد» (34)
آنگاه میتوان نتیجه گرفت که در این میان برخی مشکلات یا به عبارتی برخی مشکلات حل نشدنی در طرح ریزی سرشت محتوای یاسا، وابسته بودن آن به خود چنگیزخان، مطرح است یا حتی در مورد اینکه آیا اساساً یاسا به عنوان یک مجموعه مکتوب، منسجم، مجموعه قوانین لازم الاجرا وجود داشته نیز مشکلاتی وجود دارد؟ در مجموع آنچه را تا حد امکان میتوان مطرح کرد فرضیهای است که امیدوارم همنوایی و مطابقت بیشتری در مقایسه با دیدگاه رایج در مورد چنین شواهدی که در دست است، داشته باشد.
اما دست کم این مفهوم از یاسا ظاهراً به عنوان یک امر واقعی به صورت دراز مدت در اذهان مورخان غربی باقی مانده است؛ همینطور اگر بتوان چنین قضاوتی را مطرح کرد، در ذهن مورخان اواخر عهد مغول و پس از آن نیز باقی مانده است. محمود آملی در دوره اولجایتو17 مینويسد که وصایا، بیلیگ و یاساهای چنگیزخان در یک کتاب گردآمده است.(35) و ابن بطوطه چنین نگاشته است:
چنگيز كتابى گرد آورده بود كه يساق (ياسا) ناميده مىشد و مغولان را عقيدت چنان است كه چون اميرى از احكام آن كتاب سرپيچى نمايد خلع او واجب آيد...و اگر پادشاه چيزى از احكام ياسا را تغيير داده باشد بزرگان قوم موارد آن را مىگويند و گناهان وى بر مىشمارند و آنگاه دست او را گرفته از مسند فرمانروائى بزير مىكشانند و يكى ديگر از فرزندان چنگيز را به جايش مىنشانند(36)
ابن بطوطه روایت میکند که ترمشیرین خان الوس جغتای در واقع از آن روی که از دستور یاسا در مورد برگزاری یک ضیافت سالانه18 سرپیچی کرده بود، از مقامش برکنار گردید.
بنابراین چنین درک می شود که بنیانگذار این سلسله، نهادی را ایجاد کرده است که باید مورد احترام و ملاحظه افراد قرار گرفته شود؛ گر چه مقررات دقیق آن به صورت مبهم شناخته شده بود و یا غیرعملی بودن اجرای آن به شکل وجود برخی موانع و تجاهل نسبت به آن عرضه می شود. ظاهراً یاسا در شعور جمعی مغول به عنوان نمادی از اعتقادی شمنی گذشته کهن، ساده زیستانه و شاید (تا حدودی) «خالص» بوده که به تدریج و به اثر تصرفات و امپراتوری جهانی رو به فرسودگی نهاده است. اگر چه «یاسای بزرگ چنگیزخان» وجود خارجی نداشته، روشن است که لازم بوده که بعدها به وجود بیاید.
بخش ششم
تا اینجا در این مقاله تلاش مولف تا اندازه زیادی بر اینکه رویه به چالش کشیدن مطالب بوده است -گرچه به نظر من این رویه ضروری است. در نتیجه مولف در مقابل به طرح پیشنهادهای نسبتاً آزمایشی می پردازد: و آن نوع تشکیلات قضایی است که در عالم واقعیت ممکن بود وجود داشته باشد. با توجه به غرض این مقاله باید واژه یاسا کنار گذاشته و در عوض به بررسی واژه «یارغو» که واژهای بسیار رایج در میان متون فارسی است و به معناهای متفاوتی برای برخی انواع محاکم و تحقیقات به کار رفته است، نگاهی افکنده شود. در حدود نزدیک به 40 بار در بخش تاریخ مغول در ایران در جامع التواریخ به واژه «یارغو» اشاره شده است. بیشتر این موارد اشاره اجمالی است و مطالب دقیق اندکی در مورد اینکه موضوع از چه قراری است؟، عرضه می شود.
با تکیه به مطالب رشیدالدینفضل الله یارغوها توسط ایلخانان-اغلب با استفاده از شکنجه- به منظور تحقیق در مورد موارد سقوط وزرا یا دیگر دشمنان ایلخان و کسانی که به شراکت توطئه متهم شده بودند، برگزار می شد.(37) همچنین در این میان محکههای پرس و جویی وجود داشت؛ نظیر شکست قتلغ شاه و چوپان در نبرد مَرج الصُفَر در سال 1303م/702ق که در آن محکمه «یارغو نامه» ای نگه داشته شده بود(38) و یا در مورد کسانی که برای شکستی که در جریان لشکرکشی عهد اولجایتو به گیلان سرزنش شده بودند، چنانکه حافظ ابرو اشاره میکند نیز چنین اتفاق افتاده بود.(39) جوینی تنها به صورت اتفاقی به یارغو اشاره میکند و همواره با اشاره به تحقیق در مورد توطئه ها یا شکایت ها علیه دیوانسالاران به آن اشاره می کند.(40) یارغوهایی نظیر این موارد، تنها محکمه هایی اتفاقی بود که درباره موارد خاصی تشکیل می شد؛ و «او را یارغو داشتند» عبارت پرکاربردی است که در گزارش رشیدالدین در این مورد به کار رفته است.(41) این موارد معمولاً دربرگیرنده مغول ها می شد و یا دیوانسالارانی که با امور حکومتی مغول در پیوند بودند.
کتاب مجهول المولف تاریخ شاهی که در مورد تاریخ قراختاییان کرمان است و در سالهای پایانی سده هفتم قمری نوشته شده، گزارش جزئی تری که در روزگار نخست حکومت ایلخانی یعنی زمانی که یارغوی محلی برگزار شده بود، به دست میدهد.
در یک مورد محکمه تحقیقی توسط «نائبان» تِرکان خاتون شاهزاده قراختایی و باسقاق های محلی(در این مورد نمایندگان حکومت ایلخانی) برگزار شده بود. این مورد پرس وجو در خصوص شکایت هایی بود که اشخاص خاص مخالف ترکان خاتون طرح کرده بودند «و يارغوهاى سخت داشتند و چند روز ايشان را برهنه كرده بر مىبستند و سخنها چنانچه رسم مغول است»(42)
پیش از این در مورد ابعاد وسیعی که در مورد مناقشه میان ترکان خاتون و مردم شبانکاره در رابطه با مالکیت برحق سیرجان وجود داشته، سخن گفته شده است. پس از بحث های بسیار در سال 663 ق ایلخان اباقا نمایندگانی به سیرجان فرستاد که آن را به نمایندگان ترکان خاتون تحویل داده و «یارغوی املاک» به پا داشتند تا مدارک و اسناد مالکیت را مورد بررسی قرار دهند. نوعی از اصول تقسیم هنگامی که یک یارغو املاک برگزار گردید، به توافق دست یافت(43)-اما بعدها مناقشات از نو سربرآورد(44)–به صورت جالب توجهی نقش «قضات» در برگزاری این محکمه برجسته است. ریاست یارغو بر عهده «امیر یارغو» بود.
این گزارش دقیق بسیار جالب توجه است اما دشوار است که بتوان اطمینان یافت که تا چه اندازه ای می تواند روال و رویه حکومت مرکزی ایلخانی را منعکس کند و تا چه اندازه برای رعایای پادشاهی قراختاییان کرمان غریب بوده است؟
به هر روی اشارهای به یک نوع خاصی از یارغو در جلد دوم کتاب گرانبهای محمد هندوشاه نخجوانی یعنی دستورالکاتب وجود دارد که دربرگیرنده بخش مفصلی که دربرگیرنده وظایف امیر یارغو است.(45) دستور الکاتب اطلاعات گرانبهایی در مورد جنبه های دیوانسالاری ایرانی در اواخر دوره ایلخانی عرضه میکند و از این رو استفاده از مطالب در مورد وضعیت یک سده پیش یا زمان پیشتر آن با تردید قابل بازخوانی است. اما همانطور چنانکه در این زمینه روی داده است میان کاربردهای یارغوی به کار رفته در دستورالکاتب و آنچه نگارنده قبلاً در این مقاله مطرح کرده است، ارتباط چشمگیر و احتمالاً پر اهمیتی وجود دارد که می تواند از فعالیت های شیگی قوتوقو –که در قوریلتای 1206م توسط چنگیزخان منصوب گردید-در استعداد قضایی میتوان استنباط کرد.
رئوس مطالب چنین است: شیگی قوتوقو موارد جنایی خاص و غیر عمومی را قضاوت میکرد و نیز تقسیم رعایای را سرپرستی میکرد. همه این موارد را باید در یک «دفتر رسمی»19 ثبت میکرد. به هر روی میتوان موارد قضایی را به عنوان «جارغو» ترجمه کرد.(46)
رشیدالدین در بخش تاریخ قبایل گزارشی از کارهای شیگی قوتوقو به دست میدهد که باید به خاطر داشت که وی پسر بچه یتیمی بود که توسط چنگیزخان به عنوان برادر خوانده پذیرفته شده بود؛ بنابراین وی خود ازمیان تاتارها بود. رشیدالدین در مورد وی می نویسد:
و یارغو به راستی پرسیدی و مراعات و مواسات گناهکاران بسیار کردی و سخن مکرر گردانیدی تا نباید که از خوف و بیم مقر شده و گفتی مترس و راست بگوی و در بحث یارغو چیان مشهور شده بود که از آن وقت تا این زمان در ولایت مغولستان و آن حدود بنای یارغوها بر قواعد شیوه و طریقه او می نهند(47)
نکته حائز اهمیت در این نقل قول این است که مطابق معمول نشانهای از یک یاسای بزرگ یا چیز دیگری که در واقع یارغوچیان به عنوان قانون موضوع مسبوق (به طور شفاهی یا مکتوب منتقل شده باشد) به شیگی قوتوقو دنبال کنند و به به تصویب چنگیزخان رسیده باشد، وجود ندارد.
حال اگر به محتوای دستور الکاتب توجه شود چه میتوان دریافت؟ متن مطرح شده عاری از دشواری و تناقض ها نیست، اما تصور میرود که امکان استخراج شماری از نکته های روشن کننده ای در آن وجود دارد.
بر اساس این نوشته مغول ها مسبب ایجاد احکامی یارغویی شده بودند که بر مبنای «قانون راستی»(48) یا به طور نسبی به عنوان یک قانون که «یارغونامه»(49) نامیده می شد، قرار گیرد. ظاهراً این یارغونامه منحصراً برای مناقشات میان مغول ها تنظیم شده بود(50) و این نظام به عنوان مکملی برای شریعه درنظر گرفته شده بود.(51) شرط لازم برای صلاحیت امیر یارغو این بوده که باید در مورد رسوم و قواعد سلاطین و امرای مغول آگاهی می داشت و یاساق ها و توره ها را بداند.(52) وی باید بر اساس قوتاتقو بیلیک های چنگیزخان(53)، بر پایه(برخی از نسخه ها) احکام قاآن(یعنی اوکتای) وقت(54) یا بر اساس قانون یاسا و یاساق چنگیزخان(55)، قانون یارغو و قاعده یاساق(56)، مناقشات را حل و فصل کند؛ گاهی واژه هایی چون عدل، معادلت، انصاف و راستی در این مورد به کار می رفت ؛(57) و او نمونه مشابه یارغوچیان بزرگ را دنبال میکرد.(58) امیر یارغو منازعات موفقیت آمیز در یک یارغو را دستور می داد تا به عنوان گزارش و به جهت استفاده در مباحثات موارد بعدی ثبت کنند(59)- ظاهراً این یارغونامه از آنچه پیش از این اشاره شد، کلی تر است. امیر یارغو و منشی که یارغونامه را می نوشت، حق الزحمه ای برای خدماتشان دریافت میکردند.(60)
بنابراین نگارنده به عنوان یک امکان می تواند بگوید که چیزی که در کتاب دستورالکاتب وجود دارد می تواند بازتابی از کارکردهایی باشد که بر اساس تاریخ سری در قوریلتای سال 1206م/ به شیگی قوتوقو واگذار شده بود. دست کم یارغوهایی از این نوع در ایران عهد مغول، محکمههایی مربوط به منازعات میان مغولها بود و تصمیماتشان در یک مکتوب ثبت میگردید. دیگر اینکه ظاهراً برخی از رویههای پیشین یا تصمیمهایی که پیش از گرفته شده بود، برای یارغوچیان جهت انجام قوریلتایها وجود داشته است. این مواردی که یارغوچیان میشنیدند ممکن بود که مانند همان نوع مناقشاتی بوده باشد که شیگی قوتوقو در مورد آن آموزش داده و تصمیمات الزام آوری که نبه دستور وی نوشته شده بود. با توجه به گزارش رشیدالدین، رویه شیگی قوتوقو الگویی برای یارغوچیان جهت انجام موارد مشابه بود. آیا ثبت کنندگان این تصمیمات و یارغونامهها در منازعات میان مغولها میتوانسته از زمان انتصاب شیگی قوقوقو در سال 1206م تا نوشته شدن دستور الکاتب حدود صد سال بعد حفظ شده باشد؟ در این مورد اطلاعی به دست نمیآید گرچه برخی مطالب آن ممکن است در پشت واقعیتی که بعدها در تصور وجود یک یاسای بزرگ مکتوب موثر بود، نقش ایفا کرده است. اما دست کم ظاهراً این یک روش پذیرفتنی در توضیح این موضوع است که چگونه یک نظام قضایی مغول عمل میکرد و این مزیت را دارد تا از فهرست بندی مصلحتی و بسیار مخرب یاسا و ثابت کردن موضوع «یاسای بزرگ چنگیزخان» که در سال 1206م قرار گرفته بود، اجتناب گردد.(61)
زیرنویسها
- تالیف به سال 637 هـ ق/1240م)
- در عرف مغولها به برادر خوانده عنوان انده یا اندا اطلاق میکردند(مترجم)(
- Chinggis-qahan
- Dalan-nemiirges
- jasaq فرمان=یاسا
- Kökö debte
- این عبارت از جامع التواریخ چاپ محمد روشن و موسوی گرفته شده است: ج1، ص398؛ مولف در نقل انگلیسی برای واژه نعمت از Success استفاده شده و برای «یاسای نیکو» از واژه Wise yassaks استفاده نموده است(مترجم)
- مولف تاریخ 1218م را ذکر کرده که البته ذی القعده سال 614 هـق با ژانویه 1219 م مطابقت دارد
- تلاش شده تا عین مطلب مولف بازگردانی شود وگرنه متن فارسی جامع التواریخ (چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی) چنین است: «جمعیت ساخت و قوریلتای کرد و میان ایشان از نو آیین و یوسون یاساق بنیاد نهاد و به قصد ولایت خوارزم شاه بر نشست»( ج1 ص 488)(مترجم)
- Bar Hebraeus
- acknowledgemen
- ممنوعیت جادوگری و زنای محصنه، قربانی حیوانات به شیوه مسلمانان، شست و شو در آب روان.
- Ignominy
- Nauseating
- Hambis
- در متن انگلیسی این مقاله واژه «یاسا» yāsā به کار رفته است، اما در متن اصلی به صورت «یسه» به کار رفته است(مترجم)
- ظاهراً مولف در این جا در مورد نام آملی و زمان تالیف کتاب نفایس الفنون دچار اشتباه شده است. شمس الدین محمد بن محمود آملی (وفات بعد از سال 753ق) تالیف کتاب نفایس الفنون فی عرایس العیون را در حدود 735 یا 736 ق آغاز کرده و در سال 742 ق به نام ابواسحاق اینجو به پایان برده است(نک: تاریخ ادبیات در ایران ذبیح الصفا، ج3ص1275) که بی تردید با دوره اولجایتو همخوانی ندارد(مترجم)
- در واقع منظور از این عبارت ضیافت سالانه، اشاره به اصطلاح «طوی» است که واژهای از ریشه ترکی محسوب می شود(مترجم)
- Blue book
پی نوشتها:
[1]. D. Ayalon, 'The Great Ydsa of Chingiz Khan: a reexamination', A, Studia Islamica, 33, 1971, 97-140; B, 34, 1971, 151-80; C(1), 36, 1972, 113-58; C(2), 38, 1973, 107-56.(Hereafter Ayalon.)
2. Paris, 1710. English translation as The history of Genghizcan the Great, London, 1722. I quote from the translation.
3. Ibid., 78.
4. Ibid., 79.
5. Tientsin, 1937. See also C. Alinge, Mongolische Gesetze, Leipzig, 1934 ; G. Vernadsky, ' The scope and contents of Chingis Khan's Yasa ', Harvard Journal of Asiatic Studies, III, 1938,337-60; idem, ' Juwaini's version of Chingis Khan's Yasa', Annales de l'Institut Kondakov,
XI, 1939, 33-45 ; idem, The Mongols and Russia, New Haven and London, 1953, 99-110; M. Haider, ' The Mongol traditions and their survival in Central Asia (xiv-xv centuries)',Central Asiatic Journal, xxvIII/1-2, 1984, 57-79. P. Ratchnevsky, ' Die Yasa (Jasaq) (Jinggiskhans und ihre Problematik ', Schriften zur Geschichte und Kultur des alten Orients 5 : Sprache, Geschichte und Kultur der altaischer Volker, Berlin, 1974, 471-87, is an interesting discussion of the problems. See also his Oinggis-khan sein Leben und Wirken, Wiesbaden, 1983, 164-72.
6. L. Ligeti, ed., Histoire secrete des Mongols, Budapest, 1971, 173-4. Translation from I. de
Rachewiltz, ' The Secret History of the Mongols ', Papers in Far Eastern History, 21, March 1980, 27. For another translation see F. W. Cleaves. The Secret History of the Mongols, Cambridge,Mass., 1982, 143-4.7 .Tr. de Rachewiltz, PFEH, 13, March 1976, 46-7; ed. Ligeti, 109; tr. Cleaves, 81.
7. Tr. de Rachewiltz, PFEH, 13, March 1976, 46-7; ed. Ligeti, 109; tr. Cleaves, 81.
8. On the ' blue book ' see P. Pelliot, ' Notes sur le " Turkestan " de M. W. ' Les koko-dabtar et les hou-k'eou ts'ing-ts'eu ', T'oung Pao, 27, 1930, 38-42 andB a1r9t5h-o8l.d 'P, elalinodt does not suggest a link between the incident of 1206 and the Yasa.
9. Op. cit., 27. Riasanovsky's italics.
10. Rashid al-Din, Sbornik letopisei, ed. and tr. I. N. Berezin, Trudy vostochnago otde'leniya
Imperatorskago Russkago Arkheologicheskago Obshchestva, xiii and xv, 1868-88. The text only is cited. (Hereafter Berezin). xiii, 238-9.
11. Berezin xv 65.
12.Ayalon, A, 139.
13. Juwayni, Ta'rikh-i Jahdn Gusha, ed. M. M. Qazwini, 3 vols, Leiden and London, 1912, 1916, 1937 (hereafter Juwayni), I, 17-18; tr. J. A. Boyle, The history of the world conqueror, 2 vols, Manchester, 1958 (hereafter Boyle), I, 25.
در ترجمه انگلیسی این عبارت جامع التواریخ از ترجمه بویل برخی تغییرات داده شده است.
برای این ترجمه از متن فارسی جهانگشای جوینی چاپ علامه قزوینی استفاده شده است: جوینی، 1912: ج1، 17و18.(مترجم).
14. Ayalon, A, 133.
15. Ayalon, A, 134-5.
16. Juwayni, iii, 3; Boyle, ii, 549.
17. K. Lech, Das mongolische Weltreich, Wiesbaden, 1968, text, 8, tr., 95
18 ed. M. M. Isfahani, Bombay, 1852-3, 17.
19. Majmu'a-i rasd'il-i khwdja Nasir al-Din, ed. M. Radawi, Tehran, 1957, 31. See V. Minorsky, ' Nasir al-Din Tuisi on finance ', in his Iranica, Tehran, 1964, 70.
در این ترجمه از متن فارسی که ضمیمه مقاله اخیر مینورسکی است (ص761) استفاده شده است(مترجم)
20. P. Pelliot and L. Hambis, Histoire des campagnes de Gengis Khan, I, Leiden, 1951, introduc-tion
21. Ayalon, B.
22. Wassaf, 66.
23. F. W. Cleaves, ' The “fifteen ' palace poems'" by K'o Chiu-ssu ', HJAS, xx, 1957, p. 428, n. 10; pp. 429-33, nn. 14-15. I owe this reference to the late Professor Joseph Fletcher. The remarks on the Yasd in P. Ch'en, Chinese legal tradition under the Mongols : the code of 1291 as reconstructed, Princeton, 1979, esp. 4-8, while accepting the authority of Riasanovsky and being ' pre-Ayalon ' on the Ydsd's contents, do not seem to show that the evidence of the Chinese sources is irreconcilable with the arguments advanced in this paper. Indeed, it has been said that the Mongol Yuan dynasty was unique in Chinese history in that it did not have a formal penal code. It is even suggested that the notion of such codes was meaningless to the Mongols, and that they preferred to rule through individual regulations and legislation in China. See J. D. Langlois, Jr., in Langlois, ed., China under Mongol rule, Princeton, 1981, p. 10, n. 20, citing Uematsu Tadashi.
24. Juwayni, I, 29; Boyle, I, 40.
25. Juwayni, I, 227; Boyle, I, 272.
26. Juwayni, I, 162; Boyle, I, 206.
27. 28Jdmi' al-tawdrikh, II/, ed. A. A. Alizade, Moscow, 1980, 183-6; tr. J. A. Boyle, The successors of Genghis Khan, New York and London, 1971, 77.
28. Wassaf, 284.
29. Tabaqdt-i Ndsiri, ed. 'A. Habibi, 2 vols, 2nd ed., Kabul, 1342-3/1964-5, II, 152; tr. H. G. Raverty, Tabakdt-i Ndsiri, 2 vols, London, 1881, II, 1108.
30. Juwayni, I, 211; Boyle, I, 256. I have altered the translation.
31. Lech, op. cit., text, 41, tr., 118-19.
32. Jami' al-tawdrikh, II, ed. A. A. Alizade, Baku, 1957 (hereafter Alizade), 511.
33. ed. M. Hambly, Tehran, 1969, 98, with additional word (omitted from the edition) from the unique MS, Aya Sofya 3019, f. 178a
34. Abi Bakr al-Qutbi al-Ahri, Ta'rikh-i Shaikh Uwais, ed. and tr. J. B. van Loon, The Hague, 1954, text, 158, tr., 59.
35. Muhammad b. Mahmud Amuli, Nafd'is al-funun, ed. A. Sha'rani et al., 3 vols, Tehran, 1377-9/1957-60, II, 250.
36. The travels of Ibn Battuita, tr. H. A. R. Gibb, III, Cambridge, Hakluyt Society, 1971, 560-1.
این عبارت را مترجم از متن فارسی ترجمه شده دکتر محمد علی موحد(آگاه، 1376: ج1، ص451) اقتباس کرده است(مترجم)
37. Alizade, 171-2, 199, 202, 205, 226, 305, 313, 317, 327, 343, 363.
38. ibid., 359.
39. Dhayl-i jdmi' al-tawdrikh, ed. K. Bayani, 2nd ed., Tehran, 1350/1972-3, 76.
40. Juwayni, I, 36; II, 233-6 ; III, 48, 52.
41. e.g. Alizade, 202, 204, 313.
42. ed. M. Bastani-Parizi, Tehran, 2535/1976-7, 156.
43. همان، ص 192.
44. همان، ص 275-276.
45. ed. A. A. Alizade, Moscow, 1976 (hereafter Dastur), 29-35. Parts of this material, without any precise identification, were quoted by Riasanovsky, op. cit., 41-2.
46. See above, n. 6. The word also occurs elsewhere in the Secret History, ed. Ligeti, 202.
این موضوع مطلب اندکی را می افزاید به جز اطلاعاتی که شیگی قوتوقو ممکن است دستیارانی برای شنیدن یارغو ها داشته است.
47. Jdmi' al-tawdrikh, i/1, ed. A. Romaskevich, L. Khetagurov and A. A. Alizade, Moscow, 1965, 180.
در این ترجمه از متن فارسی جامع التواریخ به تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی(نشر البرز، 1373: ج1 ص84-85) استفاده شده است(مترجم)
48. Dastur, 30.
49. ibid., 32.
50. ibid., 31, 32, 33.
51 ibid., 30, 32. An interesting later parallel is found in a document from the Safavid shrine at Ardabil, dating from 793/1390-1. In this it is claimed that a horse was made off with in accordance, not with the shar' of Muhammad, but with the yarghu (not ysda) of Chingiz Khan. (Document no. 282: unpublished. I am indebted to Mr. A. H. Morton for the loan of his transcript of the document.)
52 Dastur, 30. Tura is a synonym for yasd.
53 ibid., 31.
همان گونه که پیشتر اشاره شد، بخش بزرگی از بیلک های چنگیزخان در کتاب جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله حفظ شده است. در این مورد بنگرید به: Berezin, xv, 178 ff.
و در مورد اینکه چگونه این مطالب به دست آمده و ثبت گردیده بنگرید به:
Boyle in The successors of Genghis Khan, 13.
54 Dastur, p. 33, n. 11.
55. ibid., 31.
56. ibid., 35.
57. ibid., 31, 33, 34.
58. ibid., 31.
59. ibid., 31.
60. ibid., 32, 34, 35.
61. شکل ابتدایی این مقاله بخشی از یک رساله منتشر نشده دکترا بوده است که پژوهش آن به راهنمایی پرفسور لمتون انجام گرفته بود.