مهرگان در تخت جمشید
نویسنده: یزدان صفایی
این که چگونه مراسمی در روزگار هخامنشی در تخت جمشید، برگزار میشده و این که آیا این مراسم احتمالی به نوعی به نگارههای تخت جمشید مربوط باشد، از دیرباز محل پرسش و بررسی بوده است.
پوب با برداشتی که مبتنی بر یک انديشة کلی از آداب و رسوم عمومی سراسر شرق نزدیک در ارتباط با تغییر فصول بود؛ عناصر تزیینی و پیکرتراشیهای روی نقش برجستهها، مانند دستههای آذین گل سرخی و کنگرههای امتداد پلکانها را اشاراتی به طبیعت تلقی میکرد. (پوب 1957: 125). گیرشمن که هیأتهای نمایندگی1 روی نقشبرجستهها را توصیفی از تشریفات واقعی میدانست، نتیجه گرفت که اینها مربوط به مراسم نوروز بوده است. (گیرشمن 1957: 267- 278) پیشنهاد برگزاری نوروز در تخت جمشید رواج یافت و به آثار پژوهشگران بعدی راه پیدا کرد. (کرفتر 1971 ؛ اردمان 1960: 38- 47)
اما کمکم نقدهایی دربارة فرضية برگزاری نوروز در تخت جمشید به میان کشیده شد. میدانیم که به برگزاری آیینهای نوروزی معاصر با دورة هخامنشی در آثارالباقیۀ بیرونی اشارهای نشده است. (نایلندر 1974: 150) حال آنکه بیرونی بحث مفصلی دربارة نوروز ارائه کرده است. (بیرونی 1352: 279-285) در هیچ یک از متون معاصر نیز، اشارهای به برگزاری جشن سال نو در تخت جمشید نشده است. (بریان 2002: 185) از طرفی شاه همیشه در پاییز در تخت جمشید به سر میبرده است، و بدین ترتیب امکان اینکه او برای برگزاری نوروز در بهار به تخت جمشید بیاید، منتفی میشود. (کالمایر 1980: 62؛ بریان 2002: 185) با وجود ردِ فرضية نوروز، روت همچنان به وجود نوعی تشریفات باور داشت.(روت 1979 : 157)
در این مقاله، نگارنده پیشنهاد میدهد: جشن مهرگان که در اول پاییز همزمان با برداشت محصول برگزار میشده (آخته 1385: 83)، جشن مناسبتتری برای برگزاری در تخت جمشید بوده است. (سانسیسی وردنبورخ 1388: 241) . اشاره به مراسمی به نام مغکشان در هرودوت و تطبیق زمانی آن با هنگامۀ جشن مهرگان و سپس وجود رسم و آیین هدیه دادن در مهرگان طبق منابع آورده شده در اینجا، و مطابقت آن رسم و آیین با نگارههای تخت جمشید؛ دلایل نگارنده برای این پیشنهاد هستند.
مُغکشان یا مهرگان؟
پیشتر حدسهایی در مورد همسانیِ مهرگان و «مغکشان» ارائه شده است. (ویدنگرن 1965: 140) گئومات مغ که هویت بردیا پسر کورش را برای دستیابی به مشروعیت سیاسی جعل کرده بود، (نک به صفایی 1390: 5) توسط داریوش و همدستانش کشته میشود هرودوت مینویسد:
وقتی هر دو مغ کشته شدند سرشان را از تن جدا کردند، دو یار زخمی خود را به علت جراحت در کاخ باقی گذاشتند تا مراقب ارگ باشند و پنج تن بقیه با سرهای قربانیان با فریاد و هیاهو به بیرون کاخ دویدند و در حالی که سرها را نشان می دادند مردم را به یاری میخواستند و همزمان به کشتار هر مُغی که در راه میدیدند پرداختند. وقتی ایرانیان از نیرنگ مُغان و کردار هفت یار آگاه شدند، کشتار مُغان را در کنار داریوش و یارانش بر حق دیدند و دشنهها را از کمرها کشیدند و هر مُغی را که یافتند؛ کشتند. اگر با تاریک شدنِ هوا کشتار متوقف نمیشد، هیچ مُغی زنده نمیماند. امروزه نیز هنوز ایرانیان این روز را گرامی میدارند و جشن بزرگی برپا میکنند که به آن ماگوفونی به معنی مُغکشان میگویند؛ در این روز هیچ مُغی جرئت بیرون آمدن از خانه را ندارد. (هرودوت، کتاب سوم، بند 79)
مسئله اینجاست که ما در میان جشنهای ایرانی، روزی که به «مُغکشان» معروف باشد؛ نداریم. داریوش نیز در کتیبههای بیستون از کشتار مغها چیزی نمیگوید. (داندامایوف 1389: 132؛ همچنین نک به اشمیت 2009) اگر چنین جشنی در روزگار هرودوت برگزار میشد؛ قاعدتاً مغان باید در دربار هخامنشی بینفوذ بوده باشند حال آنکه میدانیم چنین نیست. گزارشهای مکرری از منابع کلاسیک وجود دارد که نقش پررنگ مغان را در دستگاه هخامنشی نشان میدهد. قربانیها به دست مغان انجام میشود (مثلاً برای روزگار خشایارشا نک به هرودوت، کتاب هفتم، بند 113) در روزگار کورش، وظیفه خواندن سرودهای مذهبی برای خدایان را آنها بر عهده دارند. (گزنفون، کورشنامه، کتاب هشتم، فصل یکم) مغان هنگام سفر همواره در کنار شاه هستند. (بریان 2002: 245) در مراسم قربانی نقش عمدهای ایفا میکنند (هرودوت، کتاب یکم، بند 132) استرابو نیز اشارههای فراوانی به نقش مغان دارد. (استرابو، کتاب پانزدهم، 3، 14) بنابراین اینکه قوم یا طبقهای چنین پرنفوذ، هر ساله در مراسمی خاص قتلِ عام شوند؛ منطقی به نظر نمیرسد.
داریوش میگوید که گئومات را در روز دهم از ماه «باگَ یادیش2» کشته است. (DB، بند 13؛ نک به اشمیت 2009) تطبیق ماههای هخامنشی با ماههای بابلی در نسخه بابلی بیستون که زمان آنها کاملاً مشخص است، ترتیب دقیق ماههای هخامنشی را روشن کرده است. (پوبل 1938: 130) «باگَ یادیش» ماه هفتم سال بوده است (رزمجو 1382: 16) ماه هفتم تقویم بابلی «تشریتو»3 ( هارتنر 2007: 741؛ پارکر و دوبرشتاین 1956: 26) و همچنین تلفظِ عیلامی ماه هفتم در دورة هخامنشی، «باگیاتیش»4 بوده است. (پارکر و دوبرشتاین 1956: 26). تقویم هخامنشی به عنوان یک تقویم قمری دارای همان قواعد بابلی معاصر بوده است. با توجه به سیستم کبیسهگیری5، ماه هفتمِ این تقویمِ قمری، با ماه هفتمِ تقویم شمسی امروزی تقریباً مطابقت پیدا میکند. (هارتنر 2007: 744- 749)
باگَ یادیش به معنی «ماهِ پرستش خدا» بوده است. (کنت 1953 : 161) نام این ماه مطابق است با «فغکان»که نام ماهی سغدی است که جزء نخست آن با جزء نخست باگَ یادیش همسانی دارد. (فرهوشی 1383: 80) علت انتساب این معنا ترکیب شدن آن از دو واژة baga به معنی خداو بغ (اشمیت 2009: 82)، و yadiš به معنی پرستش است (اشمیت 2009: 167). بغ در ایران باستان به صورت عام به همة خدایان گفته میشده اما تنها یک خداست که عنوان خاص «بغ» دارد، این خدا همان میترا است. (رزمجو 1382: 21) در کتيبة اردشیر سوم هخامنشی در تخت جمشید نام میترا به صورت MiƟra-baga آمده است. (A3Pd، بند چهارم؛ نک به اشمیت 2009) البته یکپارچگی «میترا» و «بغ» در گلنبشتههای باروی تخت جمشید نیز دیده میشود. (هلک 1969: 732) در حالیکه نام هیچ یک از خدایان دیگر که در متنها و منابع دورة هخامنشی از آنها نام برده میشود با واژة بغ همراه نیست و تنها به نمونههایی استثناء برمیخوریم. با اینکه در کتیبههای هخامنشی همواره از اهورامزدا با عنوان بغ بزرگ6 یا بزرگترین بغ7 نام برده میشود، واژة بغ هیچگاه همراه با نام اهورامزدا به صورت یکپارچه به کار نمیرود. به نظر میرسد که کاربرد واژة بغ به صورت خاص و به تنهایی همان میترا را تداعی میکرده است. (رزمجو 11382: 22) با توجه به این که نام ماه هفتم در تقویم کاپادوکیه که در متنهای یونانی باقی مانده است، «میثره»8 (بویس 1375: 359-360) و نام ماه هفتم در تقویم اوستایی، مهر بوده است. (بیرونی 1352) شکی باقی نمیماند که «باگَ یادیش» همان ماه مهر بوده است. (نک به سیمزویلیامز 1991: 179-180)
از آنجایی که جشنی به نام «مُغکشان» در منابع ایرانی و یا هر منبع دیگری به غیر از هرودوت ثبت نشده است و کشتار قوم یا طبقهای نیرومند و پرنفوذ منطقی نیست؛ به نظر میرسد هرودوت، جشنِ دیگری را که همزمان با کشته شدن هرودوت در فرهنگِ ایرانی برگزار میشده؛ مخلوط کرده و چنین نتیجه گرفته است که این جشن به مناسبت کشته شدنِ گئومات مغ بوده است.
دهم باگَ یادیش برابر با 29 سپتامبر بوده است (دیاکونوف 1388: 399) بنابراین دقیقاً پیش از جشن مهرگان که در ایران باستان رواج داشته است. (بیرونی 1352: 290) داریوش، گئومات را کشته است و شاید چنین روزی برای قتل گئومات مغ، انتخاب شده بود تا او را کاملاً غافلگیر کنند. (علییف 1388: 465)
محققان نیز وجود جشن یا مراسمی را که در آن مغها کشته میشوند؛ جدی نگرفتهاند. (مثلاً فرای 1984: 99) بنابراین با توجه به این شواهد تاریخی و زبانشناختی؛ میتوان در مورد همسانی «مُغکشان» و مهرگان به گمانهزنی پرداخت. با توجه به معنی نامِ ماه هفتمِ هخامنشی نیز این حدس تقویت میشود.
مراسم هدیه گرفتن
میدانیم که ایرانیان در هنگام مهرگان، رسم هدیه دادن و هدیه گرفتن داشتهاند9 (بیرونی 1352: 281) جاحظ میگوید که:
پادشاهان به روز مهرگان و به عید نوروز جشن گیرند و ارمغان جهانیان را پذیرند.» (جاحظ 1328: 184) رسم هدیه گرفتن در مهرگان در میان شاهان ایرانی، بعد از دورة هخامنشی دیده شده است.به گفتۀ جاحظ :« آئین ایرانیان بر این بود که در این جشنها، شاهنشاه را ارمغان برند. (جاحظ 1328: 185)
از گرفتن هدیه به مناسبت مهرگان در روزگار اشکانی خبر داریم: «گویند خسرو پسر فیروز اشکانی روز مهرگانی به بار نشست. هدایای بسیار به پیشش آوردند. فرستادة موبدان موبد نیز طبقی زرین به حضور شاه آورد که مندلی مزین و منقش به نگار اسکندری روی آن کشیده بودند (ثعالبی 1341: 471). در دورة ساسانی برای ضبط نام کسانی که ارمغان گرانبها میآوردهاند دیوان مخصوصی به نام «ویژگان» وجود داشته است. (جاحظ 1328: 189) بعد از اسلام گزارشهایی از هدیه گرفتنِ ولد بن عقبه و سعید بن عیاص به مناسبت مهرگان در دست است. ( نک به محمدی 1374: 88)
این رسم و سنّت که از روزگار اشکانی تا سدههای آغازین اسلامی در گسترة فرهنگِ ایرانی پابرجا بوده است، آیا قابل انتساب به دورة هخامنشی نیست؟
تالار آپادانا در تخت جمشید یکی از بزرگترین و مهمترین ساختمانهای سکوی تخت جمشید است و از جمله نخستین طرحهای ساختمانی پیاده شده در این مجموعه بوده است. این کاخ به خوبی نشان میدهد که به عنوان یک تالار بار یا کاخ تشریفاتی ساخته شده و طرح ساخت آن در زمان داریوش صورت گرفته است. (رزمجو 1379: 181) همانطور که در نقشبرجستهها دیده میشود، ملل و اقوام گوناگون در حال آوردن هدایا هستند. (والسر 1966: 23) در این نقشبرجستهها، در دو رده، گروهی از رعایای ملل مختلف که حامل هدایا برای شاه هستند، حک شده: بعضی حیوانات کمیاب و گرانبها را راهنمایی میکنند، و بعضی دیگر محصولاتی که کشورشان به داشتن آنها امتیاز داشته، از قبیل جواهر، ظروف و پارچه حمل مینمایند. (گیرشمن 1954: 168؛ همچنین بنگرید به اومستد 1380: 369- 392)
این هدایا شاید همان خراجی باشد که در منابع یونانی گزارش شده است پارسیان هر ساله دریافت میکردهاند. (هرودوت، کتاب سوم، بندهای 89 تا 97؛ بریان 2002: 390-393) و شاید هم غیر از آن باشد. رزمجو، اشیاء و حیواناتی را که به حضور شاه برده میشوند، هدایا – و نه خراج- میداند. (رزمجو 1379: 182) به هر حال تردیدی نیست که تقدیم هدایا، معنایِ سیاسی داشته است و نشانۀ عینی فرمانبرداری شهر و ساکنان آن از قدرت پادشاهی بوده است. (بریان 2002: 193)
هر ایالت شاهنشاهی، مازادِ محصولات خویش را از قبیل دام و میوه و کارهای هنری به حضور پادشاه میفرستاد. شهرها در اهدای بهترین محصولات خود بر یکدیگر پیشدستی میکردند(گزنفون، کورشنامه، کتاب هشتم، فصل ششم) ساتراپِ ارمنستان هر ساله هنگام جشن «میتراکانا»10 20 هزار کره اسب برای شاه میفرستاد. (استرابو، کتاب یازدهم،14، 9) نوشته استرابو با نقشبرجستههای آپادانا تأیید میشود: هیأت نمایندگی ارمنستان، هیأت شماره 3، با خود اسب باشکوهی آورده است. (سانسیسی وردنبورخ 1388: 276) گزنفون پیشکش ساتراپ ارمنستان را به هنگام اردشیر دوم هخامنشی گزارش کرده است (گزنفون، آناباسیس، کتاب 4، فصل 5، بند 24) همچنین میدانیم که فرد هدیهدهنده «اگر در ردیف اسواران و افسران بود، اسبی یا شمشیری یا نیزهای به ارمغان میبرد.» (جاحظ 1328: 186) از آنجاییکه گفته استرابو در مورد پیشکشیِ اسب با منابع دیگر تأیید میشود؛ آیا نمیتوان گفته همو را در مورد برگزاریِ هر ساله مهرگان پذیرفت؟ ارتباط اسب با آفتاب از روایت کنت کورث، از نظم لشکرکشی داریوش سوم آشکار است. او به اسبی به نام «اسب آفتاب» اشاره میکند که با قامتی خارقالعاده در این لشکر حرکت میکرده است. (کنتکورث، کتاب سوم، بندهای 2-11) میدانیم که در عصر هخامنشی، ارتباط نزدیکی میان آفتاب و مهر وجود داشته است. (بریان 2002: 252) بنابراین به نظر میرسد میتوان به گفته استرابو در خصوص برگزاری جشن مهرگان اعتماد کرد..
از طرفی با نمونهای از مراسم سالانه و مهمانی باشکوه در دربار آشنا هستیم (هرودوت، کتاب نهم، بند 110) اصولاً مهمانی در کل سیستم اقتصادی شاهنشاهی با اهمیت بوده است. (بریان 1989: 37) گزنفون نیز به مهماننوازیهای کورش اشاره کرده است. (گزنفون،کورشنامه، کتاب هشتم، فصل دوم) این مهمانیها میتوانسته است به مناسبت مهرگان نیز بوده باشد چنانکه از کتاب هشتم دوریس میدانیم که پادشاه هخامنشی در مهرگان به بادهگساری11 و رقص روی میآورده است. (نک به دوریس 1841: 82)
نتیجهگیری
ردیابیِ «مهرگان» در گزارشهای هرودوت- که از مهرگان با نامِ «مُغکشان» یاد کرده است- و اشارۀ همو بر شادی و جشن ایرانیان به این فرخندگی این آیین، معنای نام مام هفتم هخامنشی، به همراه اسنادی از هدیه گرفتن پادشاهان ایران باستان و تطبیق این اسناد با نگارههای تخت جمشید؛ و در نهایت گزارشهایی تاریخی از برگزاری مهرگان در عصر هخامنشی، چهار دلیل و سند نگارنده برای این نظر اوست که طبق آن مهرگان باستانی در روزگار هخامنشی در تخت جمشید جشن گرفته میشده است.
مورخان دورة اسلامی از هدیه گرفتن در جشن نوروز نیز گفتهاند (بیرونی 1352: 279-285؛ جاحظ 1328: 184) اما برتریِ فرضية مهرگان در این است که منابع یونانی نیز به مهرگان اشاره دارند اما این منابع، فرضية رقیب –برگزاری جشن نوروز در تخت جمشید- را تأیید نمیکنند. با این حال، نگارنده در این مقاله، قصدی در رد کردنِ فرضية برگزاری مراسم نوروزی در تخت جمشید نداشته است- هرچند در مقدمه کمی به آن تاختهام- و تنها پیرامون برگزاری مراسم مهرگان در تخت جمشید، خامه زده است. با این حال این پرسش را باز میگذارد که آیا نمیتوان احتمال داد که تخت جمشید، در دو نوبتِ سالانه، میزبانِ نوروز و مهرگان بوده باشد؟ درست است که در تخت جمشید مدرک مستندی در دست نیست که نشاندهنده برگزاری نوروز در تخت جمشید باشد، اما نمیتوان پذیرفت که با شروع بهار و زنده شدن طبیعت و آغاز سالی تازه، هیچ مراسمی برای بزرگداشت آن برگزار نمیشده است. (رزمجو 1379: 180)
پی نوشتها:
1. برای بررسی و مطالعه دربارة هویت هیأتهای نمایندگی در تخت جمشید بنگرید به هینتس 1387: 133-160. همچنین برای مطالعه نقشهای تخت جمشید بنگرید به: اومستد 1380: 243- 250.
2.Bāgayādaiš
3. Tašrītu
4. Bagiyatish
در عیلامی و عیلامیِ هخامنشی، نام ماه هفتم سال، «منشرکی» (Manšarki) بوده است.( نک به هارتنر 2007: 746) این نام در گلنوشتههای بارو مربوط به مناطق عیلامینشینِ پارس در دورة هخامنشی مانند فهلیان بیشتر استفاده میشود. اما در اسناد هخامنشی تخت جمشید بکار برده شده است. (گفتگوی شخصی با دکتر شاهرخ رزمجو)
5. برای آگاهی کامل از تقویم بابلی نک به پارکر و دوبرشتاین 1956؛ همچنین برای دیدنِ فهرستی از تابلتهای میانرودانی که اطلاعاتی از تقویم بابلی به دست میدهند بنگرید به گوتزه 1944: 43- 46.
6.Baga varzaka
7.MaƟišta Bagānām
8.Mithra
9.«میگویند سبب این که این روز را ایرانیان بزرگ داشتهاند آن شادی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده پس از آن که کاوه بر ضحاک بیوراسب خروج کرده بود و او را مغلوب و مکنوب ساخته بود». (بیرونی 1352: 290)
10.مهرگان
11. البته در باب بادهگساری و تا چه اندازه نوشیدن، آیینها و مقررات خاصی در میان شاهان ایرانِ باستان برقرار بوده است. (نک به جاحظ 1328: 28)
کتابنامه
- آخته، ابوالقاسم. (1385). جشنهای و آیینهای شادمانی در ایران. تهران: اطلاعات.
- اومستد، ا. (1380). تاریخ شاهنشاهی هخامنشی. ترجمة محمد مقدم. تهران: امیر کبیر.
- بویس.مری(1375). تاریخ کیش زرتشت، ج2، هخامنشیان، ترجمة همایون صنعتی زاده، تهران توس.
-ب یرونی، ابوریحان(1352). آثار الباقیه. ترجمة اکبر داناسرشت. تهران: ابن سینا.
- ثعالبی، عبدالملک بن محمد(1341). تاریخ غرر السیر المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم . تهران: مکتبه الاسدی
- جاحظ. (1328). تاج (اخلاق الملوک). ترجمة حبیبالله نوبخت. تهران: عطائی.
- داندامایف، محمدعلی(1389). تاریخ سیاسی هخامنشیان. ترجمة فرید جواهر کلام. تهران: فرزان روز.
- دیاکونوف، ایگور. (1388). تاریخ ماد. ترجمة کریم کشاورز. تهران: علمی و فرهنگی.
- رزمجو، شاهرخ. (1379). «آغاز سال نو در دورة هخامنشی» در کتاب مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور. صفحات 179 -192
- ----- (1382). «خدایان ناشناخته در تقویم هخامنشی». نامة ایران باستان. سال سوم، شمارة اول. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. صفحات 15-34.
- سانسیسی وردنبورخ، هلن. 1388. «نوروز در تخت جمشید»، تاریخ هخامنشیان، ج 7 (از نگاه مسافران). ویراستۀ هلن سانسیسی وردنبورخ و یان ویلیام درایورس. ترجمة مرتضی ثاقبفر تهران: توس. صفحات 239- 277.
- صفایی، یزدان(1390). «گئومات مغ یا بردیا، جعل کیستی برای به دست آوردن مشروعیت»، دوهفتهنامة امرداد، شماره پیاپی 254، صفحهی 5.
- علییف، اقرار. (1388). پادشاهی ماد. ترجمة کامبیز میربهاء. تهران: ققنوس.
- فرهوشی، بهرام. (1383). جهان فروری بخشی از فرهنگ ایران کهن. تهران: دانشگاه تهران.
- گزنفون. (1375). آناباسیس. ترجمة احمد بیرشک. تهران: کتابسرا.
- ----- (1388). کورشنامه. ترجمة رضا مشایخی. تهران : علمی و فرهنگی.
- محمدی، محمد (1374). فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی. تهران: توس.
- هرودوت(1389). تاریخ هرودوت، ترجمة مرتضی ثاقبفر. تهران: اساطیر
- هینتس، والتر. (1387). یافتههای تازه از ایران باستان. ترجمة پرویز رجبی. تهران: ققنوس
Brinat ,P., (1989). “Table du roi, Tribut et Redistribution chez les Achéménidis”, in: Briant, Herrendchmidt (eds), 1989: 35-44.
Briant, P., (2002) From Cyrus to Alexander A Hisotory of Persian Empire. Translated bye Peter T.Daniels.Eisenbrauns.
Calmeyer, P., (1980), “Textual Sources for the Interpretation of Achaemenian Palace Decorations”, Iran (18): 55-63.
Duris, (1841) ,Duridis Samii quae supersunt edited byJan Gerhard Hulleman, Typis mandaverunt L.E. Bosch
Erdmann, K.S., (1960). “Persepolis: Daten und Deutungen” ,Mitteilungen der Deutschen Orient- Gesellschaft(92(: 21-47.
Frye, R,. (1984) The History of Ancient Iran.Verlagsbuchhandlung, Munich.
Ghirshman, R., (1954). Iran from the Earliest Times to the Islamic Conquest. A Pelikan Book. Penguin Books.
Ghirshman, R., (1957). “Notes Iraniennes VII: A propose de Persepolis” , Artibus Asiae (20): 265- 278.
Goetze, A., (1944). “Additions to Parker and Dubberstein's Babylonian Chronology”.
Journal of Near Eastern Studies, Vol. 3, No. 1 (Jan., ), pp. 43-46.
Hallock , R.T., (1969). Persepolis Fortification Tablets, Chicago, The University of Chicago Press.
Hartner, W., (2007) . “Old Iranian Calenders”in The Cambridge History of Iran II, The Median and Achaemenian Periods, Edited by IliyaGershevitch,pp.714-792
Kent, R.G., (1953). Old Persian Grammer, New Haven, Connecticut, American Oriental Society.
Krefter. F., (1971). Persepolis. Rekonstruktionen. (Teheraner Forschungen 3), Berlin.
Nylander, C., (1974), “Biruni and Persepolis” , Acta Iranica (1): 137- 150.
Parker, R. and Dubberstein,, W.H. , (1956) Babylonian Chronology626 B.C.- A.D. 75. Brown UnivesityPress.
Pobe, A.U., (1957). “Persepolis as a Ritual City” , Archaeology 10: 123-130.
Poebel, A., (1938). “The Names and the Order of the Old Persian and Elamite Months during the Achaemenian Period” , American Journal of Semitic Languages and literatures (55): 130-141.
Quintus Curtius Rufus (2004) The History of Alexander. Translated by John C. Yardley Harmondsworth, Penguin.
Root, M.C., (1979). King and Kimgship in Achaemenid Art”. Acta Iranica (19): ?? , Leiden.
Schmitt, R., (2009). Die altpersicshen Inschriften der Achaimeniden. Reichert Verlag Wiesbaden.Germany.
Sims-Williams, N., (1991). "Mithra the Baga", Histoire et Cultes de L'Asie Centrale Préislamique, Editions du CNRS, Paris: 177-186
Strabo (1924) Geographica. Translated by H.L.Jones. Harvard University Press.
Walser, G., (1966). Die Vӧlkerschaften auf den Reliefs von Persepolis, (Teheraner Forschungen 2), Berlin.
Widengern, G., (1965). Die Religionen Irans, Die Religionen der Menschheit 14, Stuttgart.