حاج حسینقلیخان با القابی چون معتمدالوزاره و صدرالسلطنه پسر هفتم میرزا آقاخان نوری[1] صدراعظم ناصرالدین شاه است و از سال 1275 تا 1281ق که میرزا آقاخان به اصفهان، قم و غیره تبعید شد، او همواره در کنار پدر بود (بامداد: مهدی، ج1، ص 495).
با فروکش کردن جوّ سیاسی ضدمیرزا آقاخانی، او نیز به استخدام دولت درآمد. ابتدا در دیوان استیفاء یا همان وزارت دارائی امروزی و سپس در 1301ق با لقب معتمدالوزاره نایب اوّل (معاون) وزارت خارجه شد.
در 1303ق با عنوان ژنرال قنسول یا به عبارت امروزی کارپرداز اوّل ایران در بمبئی راهی هندوستان و سپس در شوال 1305ق به سمت وزیر مختار ایران در آمریکا، راهی واشنگتن شد. وزیر مختار همان سفیرکبیر است ولی از کسادی کار، دولت ایران مجبور به فرا خواندن وی در 1306ق شد. او به خاطر سادگی در رفتارش به حاجی واشنگتن در بین مردم مشهور گردید.
ناصرالدین شاه، نامبرده را در 1310ق به وزارت فواید عامه منصوب کرد. حاج صدرالسلطنه اشعار مهملی میسرود نظیر این شعر که در وصف ترور ناصرالدین شاه سروده:
آن میرزا رضای قد کمانچه بر شاه شهید زد طپانچه
ولی خط بسیار زیبائی داشت و با همین خط زیبا و نستعلیق شکستة خود در پایان کتاب یادداشتهای میرزا فضلالله وزیر نظام حاشیههائی نوشته و بعد از فوتش وارثانش آن را به کتابخانه مجلس شورای ملی سابق هدیه کردهاند و این کتاب تحت شماره 5933 نگهداری میشود. از یادداشتهای جالب که در حاشیه کتاب آمده این نامه است:
بسمه تعالی
روز پنجشنبه غرّه[2] شهر شعبان المعظّم ئیلان ئیل[3] هزار و سیصد و یازده هجری که از عمرم چهل و هفت [سال] میگذرد و سی سال است که پدرم مرحوم جنّت مکان میرزا آقاخان صدراعظم وفات یافته و حضرت علیّه والده بزرگوارم که دختر عموی پدرم که مرحوم زکیخان سردار است، هشتادساله در نجف اشرف مجاور است و روزی است که فرزندم مهرماه خانم به سلامتی به جهت محمدحسینخان پسر ساعدالدوله سردار تنکابنی عقد میشود، به مبارکی این کتاب از شخصی ابتیاع شد.
این تاریخی است که عمّ بزرگوارم مرحوم میرزا فضلالله وزیرنظام انشاد و خود هشتاد سال عمر کرد، بعد از پدرم به فاصله دوازده سال، مرحوم شد و بعد از برهم خوردن دستگاه صدارت، هرقدر کوشش کرد با کمال استعداد و قابلیت صاحب کار نشد و از پدرم بزرگتر بود.
بنده زمان عزل پدر، ده ساله بودم و زمان فوت پدر، هفده ساله. به هندوستان جنرال قونسول و در ینگی دنیا سفیرکبیر شدم و پسر هفتم مرحوم پدر هستم. به مکّه و عتبات و مشهدمقدّس به زیارت رفتم. امروز ملقب به صدرالسلطنه و وزیر فوائد عامه هستم و خانه بنده در نظامیّه[4] روبروی مسجد مرحوم سپهسالار است و فرانسه و انگلیسی میدانم و اولادم منحصر به همین دختر است و روزگار را تباه و سیاه میبینم. خدا به همه رحم کند. دنیا محل عبرت است. رفتند و ما نیز میرویم و هرچه دارم سه هزار و نود قران دارم. حررةالعبدحسینقلی نوری سنه 1311 [ه.ق].
فهرست منابع:
1. یادداشتهای میرزا فضلالله وزیرنظام، کتابخانه نسخ خطی مجلس شورا ملی سابق به شماره 5933.
2. شرح حال رجال ایران...، مهدی بامداد، انتشارات زوّار، چ 3، 1366.