یکی از مهمترین مسئلههای رشته تاریخ در آکادمی این است که یافتهها و دستاوردهای مطالعات تاریخی (اعم از رساله و مقاله و کتاب) چه فایدهای دارد و به چه کار جامعه و مردم میخورد.
در این مقاله قصد این نیست که به این سوال پاسخ داده شود که ارائه جوابی برای آن نیاز دارد به توضیح مفاهیم محوری این پرسش از جمله تعریف «فایده» تا متناسب با تعریف این مفهوم، به ارائه پاسخ پرداخته شود.
هدف از این نوشتار طرح این ایده است که انتخاب «رویکرد» در بررسی موضوعات تاریخی، یکی از مهمترین مبانیی است که باعث می شود تعریف فایده در تولیدات این علم دچار تغییر شود. چرا که انتخاب رویکرد، باعث تغییر در تعریف خود علم خواهد شد. به یک معنا سه محور «موضوع، هدف، روش» آن علم را که مبنای تفاوت های دیسیپلینهای مختلف در حوزه علوم انسانی با یکدیگر هستند متاثر خواهد ساخت و پیامد این تاثیر منجر به تفاوت در جایگاه و تعریف «فایده» یا «کاربرد» آن علم خواهد شد. اگر «علم» ورزی را به معنای جستجوی ابهامها و مجهولات و تلاش برای ارائه پاسخی به آن ها بدانیم، منظور از واژه «رویکرد» نیز یعنی تعریفی که جوینده علم از معرفت و واقعیت و نیز مسیر معرفت به واقعیت دارد که بر مبنای آن به تحقیق درباره موضوعی می پردازد.1
بر اساس این توضیحات به نظر میرسد در بررسی موضوعات تاریخی، مسئله انتخاب رویکردها می تواند پیامدهای راهبردی در مفید بودن دستاوردهای این دانش داشته باشد که در ادامه به توضیح آن پرداخته میشود.
در میان تلقیهای رایج از فایده علم، یک تلقی این است که هدف از جستجوی علمی تنها کشف واقعیت و حقیقت موضوع مورد بررسی به صورت دقیق، معتبر، بیطرفانه، قابل اثبات و قابل تعمیم، غیرهنجارمند است و این که دستاوردهای علم چه فایده یا پیامدهایی دارند، نباید توسط محقق مورد توجه قرار گیرد چرا که وظیفه محقق و شان علم آن است که تحقیق علمی تنها در راستای کشف حقیقت و واقعیت فارغ از ارزشهای محقق باشد. تصور بیطرفی محض در مسیر فعالیت علمی و نیز در ارائه یافتههای علمی تحقیق از همین تلقی رایج «علم برای علم» پدید میآید.2
نگرش بر اساس چنین رویکردی در دانش تاریخ، پیامدهای خاص خود را به همراه خواهد داشت. در نتیجه این نگاه به فعالیت علمی، موضوع علم تاریخ از آنجا که متعلق به زمان گذشته، خاص و تفریدی، غیرقابل تکرار و منحصر به فرد است، و گذشته نیز به پایان رسیده و دیگر به مثابه یک واقعیت ملموس و عینی قابل دسترسی نیست3، بنابراین فایده علم تاریخ و هدف آن دستخوش ابهام شده و جدل بر سر تعریف علم تاریخ آغاز میشود که آیا اصولا تاریخ علم هست یا خیر. بر مبنای آن تعریف از علم، امکان شناخت «واقعیت عینی و معتبر» و «علم قابل تعمیم و قانونمند» از موضوعات متعلق به گذشته که صورت مادی و ملموس واقعیت عینی معاصر را ندارند، در پژوهش تاریخی امکان نداشته و در نتیجه دانش تاریخ و یافتههای آن از اعتباری که مدنظر این تعریف از علم است میافتد.4
به نظر میرسد در نتیجه چنین تعریفی از علم است که جایگاه و فایده علم تاریخ نیز به یک سطح نازل در میان علوم تقلیل یافته و فایده آن نیز در فضای علوم انسانی جدید به گرداورنده اطلاعاتِ محل مناقشه از واقعیت گذشته تبدیل شده است همانند شان این علم در دوره سنتی که بر اساس تقسیم بندی ارسطویی از علم، جایگاه علم تاریخ نازل تر از شعر تعریف می شد.5
در میان غیرمتخصصان نیز یافتههای آن مفید برای برآورده ساختن حس کنجکاوی و لذت دانستن و حداکثر دریافت عبرت اخلاقی تعریف شده است که از اولی عجایب و غرایب و از دومی درک مشابهت حوادث و شخصیتهای و سرنوشتهای مشترک آدمیان و جوامع و تمدن ها به دست میآید. درک رایج از مفهوم عبرت به عنوان فایده علم تاریخ نیز از همین راستا تعریف می شود که البته متاثر از فهم دوره سنت از کلید واژه عبرت است.6
ممکن است گفته شود همین درک از «فایده» و «کاربرد» علم تاریخ نیز مفید هستند چرا که از این جهت محقق تاریخی می تواند با محورقراردادن «شناخت معتبر و دقیق واقعیت گذشته به واسطه افزایش منابع و اسناد و ارجاعات»، یافتههای محققان رشتههای علوم سیاسی و علوم اجتماعی را که عمدتا متکی بر داده های تاریخی است مورد نقد قرار دهد و از این جهت شان علمی تاریخ نیز حفظ میشود.
نگاه دیگر به فایده علم تاریخ بر اساس رویکرد رایج این است که یافتههای علم تاریخ منجر به تاثیر فرهنگی بر آحاد جامعه در ابعاد مختلف آگاهی های اخلاقی و اجتماعی تا سیاسی و هویتی خواهند شد در نتیجه در رشد فرهنگی و فکری جامعه تاثیر خواهند گذاشت. اینکه چقدر می توان چنین مدعیات کلی را معتبر دانست خود محل بحث است در حالیکه در میان عالمان و محققان این جمله رایج است که بزرگترین عبرت تاریخ این است که هیچ کس از تاریخ عبرت نگرفته است و در میان عوام نیز کار عالم تاریخ نبش قبر مردگان است!
شاید این گفتارها دیگر در میان دانشگاهیان رایج نباشد که البته آرزوی ما این است و یا شاید کسی مدعی شود دیگر در فضای دانشگاههای ایرانی به خصوص حوزه تاریخ کسی بدین شیوه به علم نمینگرد که این خود مایه خوشحالی است اما نگاهی به عناوین کتابها و رسالهها و مقالات تاریخی و نیز تجربه زیسته هر محقق تاریخیای در دانشگاهها و مراکز علمی چنین چیزی را به عنوان امر رایج تایید میکند.7 بر همین اساس است که می توان این برداشت را داشت که موضوعات پژوهشهای تاریخی، نمیتوانند بکار جامعه بیایند و کاربردی تلقی نمیشوند.
اما به نظر میرسد راهحل این فقدان بکارآمدی؛ آن نیست که محقق تاریخ پژوه، برای اثبات علمی بودن دانش تاریخ و معرفت تولیدی آن بر اساس موضوع، هدف و روش خاص به خود، معیار را این تعریف تحصلی از علم قرار دهد بلکه بنا بر مولفههای موجود در دانش تاریخ به مثابه یک شیوه خاص تولید معرفت به واقعیت، میتوان قابلیتهای مفهومی این دانش را بازتعریف و جایگاه آنرا در دایره علوم انسانی بازسازی کرد.
رویکرد تاریخی به موضوعات تحقیق، دارای مولفههایی است که میتواند به سه مسئله: تعریف معرفت، تعریف واقعیت، تعریف شیوههای معرفت به واقعیت، بنابر الزامات نگرش به موضوعات بر اساس رویکرد تاریخی پاسخ بدهد. بافتمحوری، افقمحوری، زمانمحوری، مکانمحوری، تفریدی و خاص دیدن موضوعات، زبانمحوری، متنمحوری، ابژهمحوری از جمله مولفههای رویکرد تاریخی به موضوعات تحقیق هستند که در هر تحقیقی باید لحاظ شده و با لحاظ کردن نقش و تعریف این مولفهها در فرایند تحقیق، موضوع انسانی مورد بررسی قرار گیرد.8
بر این اساس حتی بررسی اکتشافی در تحقیق تاریخی در موضوعاتی که واقعا نیاز به پژوهشی اکتشافی است نیز همراه با لحاظ کردن چنین مولفههایی در فرایند تحقیق قابل اعتبار خواهد بود چرا که الزامات رویکرد تاریخی به موضوعات تاریخی بنا به ماهیت این دانش و علم چنین چیزی را میطلبد و در نتیجه هر تحقیق تاریخی را حتی در موضوعات اکتشافی به سمت نگاه تحلیلی سوق خواهد داد.
این مولفه ها جزء ویژگی های اصلی فرایند تولید معرفت در علم تاریخ است که البته با عبور از نگاه تعمیم گرا و یونیورسال رویکرد تحصلی در تولید علم، امکان تولید علم بر اساس ویژگی های بومی و محلی را نیز فراهم می آورد. تاثیر «چرخش فرهنگی» در فضای عمومی علوم انسانی در دنیای امروز که بر اساس محوریت «فرهنگ» به فرایندها و تعاریف تولید علوم می نگرد9، شرایط تعریف علم برای عمده علوم انسانی را به سمتی سوق داده است که از آن علوم به عنوان علوم تاریخی و فرهنگی یاد میکنند که با علوم طبیعی تفاوت های اساسی دارد.10 در همین راستا در رویکردهای جدید معرفتی در حوزه علوم اجتماعی و انسانی که به نام «رویکردهای کیفی» شناخته می شوند، مولفههایی که برای کسب معرفت در نظر گرفته می شود، همسوی مولفههای رویکرد تاریخی به موضوعات هستند.11
بر مبنای چنین رویکردی است که در همان تعریف از علم، این دانش تاریخ است که مدعی تعریف علم و معرفت به صورت عمومی میشود و نه حوزه علمی دیگری. به نظر میرسد عدم کارآمدی تعریف علم مبتنی بر رویکردهای تحصلی به خصوص شیوه آمپریستی و رئالیسم سطحی منتج از آن در سده بیستم در توضیح تحولات اجتماعی این دوران منجر به از رونق افتادن آن در فضای مطالعات علوم انسانی شد به نحوی که در نهایت رویکردهای جدیدی با تلاشهای فیلسوفان و جامعهشناسان انتقادی در جامعه غربی ظهور کرد که محور عمده آن ها را میتوان در ذیل مفهوم «بازگشت به واقعیت فرهنگی/تاریخی انسان» در تعریف علم، معرفت و روشهای معرفت به واقعیت دانست. این رویکرد باعث شده است ایده های «ساخت اجتماعی معرفت»12 و «ساخت اجتماعی واقعیت»13، مبنای تعریف و اعتبار علم و یافتههای علمی شود.14
علی رغم این تحول بنیادین در فضای علوم انسانی که باعث شده در دوران اخیر و به خصوص در فضای علوم انسانی و فلسفه علم، این تعاریف تحصلی از علم اندک اندک به حاشیه رانده شده اما در جامعه علمی ایرانی و به خصوص رشته تاریخ هنوز چنین تلقی همچنان استوار و ماندگار بر ذهنیت دانشجویان، محققان، استادان، نهادهای آموزشی و پژوهشی رشته تاریخ حضور دارد و مبنای تولید علم و انتخاب موضوعات و سنجش تولیدات است و حتی اگر هم در دانشگاه اینگونه نباشد، تلقی عامه غیرمتخصص در تاریخ از فایده علم تاریخ چنین چیزی است بنابراین طرح این بحث از اهمیت و ضرورت برخوردار است و دفاع از حیثیت علمی دانش تاریخ در «آکادمی» در مقابل انواع تولیدات تاریخی که مولفههای علم آکادمیک یعنی «رویکرد گفتگویی و انتقادی و کاربردی» را - اعم از علم عامیانه یا ایدئولوژیک - دارا نیستند15، تنها با تکیه بر بحث روش در تحقیق تاریخی کفایت نمیکند بلکه به نظر میرسد باید تفاوتهای مبنایی معرفت علمی و غیرعلمی را بر اساس مفهوم «رویکرد» و نسبت آن با «کاربرد» توضیح داد.16
نگاهی آماری به عناوین مقالات و رساله و کتاب های تحقیق نشان از این امر آشکار است که عمده موضوعات تحقیق شده در حوزه تاریخ بر مبنای تعریفی از گذشته و تعریفی از موضوع تحقیق انتخاب شده اند که تقریبا می توان گفت هیچ ارتباطی با موضوعات جامعه معاصر ایران اسلامی در موقعیت و وضعیت مواجهه با مدرنیته ندارند به همین دلیل است که عمده این رسائل و مقالات نیز در آرشیوها و بایگانی های کتابخانه ها بلااستفاده باقی ماندهاند. همین رویکرد نیز باعث شده است که از یک محقق رشته تاریخ، این انتظار وجود ندارد حتی در عمده دپارتمان های تاریخ که درباره موضوعاتی تحقیق کند که حداقل نیم تا یک سده از وقوع آن ها نگذشته باشد.
به طور ناخودآگاهی نیز تحقیق یک محقق تاریخی درباره موضوعات معاصر در میان اهل رشته تاریخ این تلقی را در پی خواهد داشت که او در حوزه علوم سیاسی و یا علوم اجتماعی وارد شده است. البته با این تفاوت که محقق تاریخی که درباره موضوعات تاریخی گذشته و یا معاصر تحقیق می کند در هر دو دوره زمانی، هدف خود را تولید داده ها و اطلاعات توصیفی/اکتشافی معتبر و دقیق برای شناخت واقعیت تلقی میکند تا که عالم علوم سیاسی و علوم اجتماعی بتواند بر مبنای آن یافتههای دقیق و معتبر یا fact، تحقیق خود برای تحلیل و تبیین موضوعات صورت ببخشد. همین رویکرد باعث میشود تحقیق تاریخی چه درباره گذشته باشد و یا حتی درباره موضوعی معاصر، تبدیل به پژوهشی توصیفی و اکتشافی و اطلاعات محور صرف شود که فاقد توضیح مستدل مفاهیم، رویکرد و روش تحقیق است و در در طرح نامه های تحقیقی رشته تاریخ، به عنوان یک کلیشه جاافتاده عبارت «روش این تحقیق، روش تاریخی است و مبتنی بر اسناد و منابع کتابخانه ای می باشد» را درج میکند.
اما مسئله این است که چگونه می توان این تلقی رایج را توضیح داد. این درک از جایگاه، هدف، فایده، موضوع و روش در علم تاریخ، خود پدیده ای تاریخی است که در خلاء شکل نگرفته و به ناگهان پدید نیامده و دلائل و عوامل پیچیده خاص به خود را داراست. روندها و رویه های تاریخی ای در یک بافت و بستر تاریخی منجر به شکل گیری این تعریف و تلقی از حوزه های دانش تاریخ شده اند. به یک معنا خود این پدیده را بر اساس رویکرد تاریخی یعنی نگاه انضمامی به موضوعات می توان بررسی کرد. بنابراین می توان آنرا به عنوان یک موضوع تحقیق تاریخی مورد بررسی قرار داد.
آنچه که در پی میآید طرح ایدهای است در راستای پاسخ به یکی از ابعاد این پدیده تاریخی که قابل نقد و بررسی است که محور این ایده، نسبت بین رویکردهای مسئلهمحور با کاربردی شدن تولیدات علم تاریخ است که بالضروره همراه خواهد شد با تبیین و تفسیرهای انتقادی از نوع تاریخی درباره پدیده های انسانی.
به نظر میرسد با مراجعه به فضای یافتههای فلسفه علم در علوم انسانی، میتوان تعاریف دیگری از ماهیت علم و معرفت و شیوه های کسب معرفت را دید که متفاوت از این تلقیهای رایج تحصلی به موضوعات انسانی مینگرند. این رویکردهای جدید را می توان به طور کلی در ذیل تعاریف «علم تفسیری – انتقادی» قرار داد.17 در این حوزه، علم دیگر روند شناخت واقعیت به صورت بی طرفانه نیست چون عملا بی طرفی محقق امری محال و غیرممکن است. در این حوزه مفهوم «علم برای علم» تبدیل به یک «اسطوره» شده است که دیگر نمیتوان بر مبنای آن مدعی «کار علمی صرف» بود چرا که هر معرفتی همراه با هنجار است. به یک معنا هرگونه تعریفی از واقعیت همراه با ارزش گذاری است بنابراین محقق در فرایند تحقیق و یافتههای منتج از آن، دارای تعهد اخلاقی است و بین علم و اخلاق انسانی رابطه به همبسته وجود دارد. بر همین اساس، محقق تعهد اخلاقی دارد که بداند چرا یک موضوع خاص را برای تحقیق برمیگزیند و آنرا به یک شیوه معین مورد بررسی قرار داده است. به یک معنا محقق در قبال علم خود و پیامدهای یافتههای علمیاش در قبال جامعه و مسئلههای آن متعهد است و باید آگاه باشد بر اساس چه «ضرورت و اهمیت»ی به این عمل دست میزند.
در این رویکرد، واقعیت و معرفت به واقعیت، هر دو به مثابه یک رخداد در یک بافت انضمامی و تاریخی روی می دهند بنابراین دارای ماهیتی تاریخمند هستند. در این رویکرد، خود زبان که تا پیشتر «ابزار» کسب شناخت تلقی می شد و تاثیری در معرفت به واقعیت نداشت، اکنون تبدیل به یک مقوله و مفهوم می شود که به مثابه یک کنش تلقی شده و هنجارمند است.18 در این رویکرد، تلقی «انتزاعی – ذهنی» بودن معرفت به واقعیت، از گردونه خارج شده و معرفت به واقعیت تبدیل به «کنش / عمل اجتماعی» می شود که هنجارمند و انضمامی است. در این رویکرد، تولیدات دانش نه دستاورد ذهنهای منفرد محققان بیطرف، بلکه معرفت به واقعیت نتیجه و پیامد آگاهی های جمعی انباشت شده در کنش های انسانی آحاد جامعه است که مبنای اعتبار یافتهها را نه بر اساس دقت و میزان تطابق قطعی آن با واقعیت، بلکه به اجماع بین الاذهانی و موقت برساخته در رویه های نهادی شده تولید علم مرتبط میداند.19 همانطور که در یک سطح دیگر هرگونه اجماعی در تعریف از یک واقعیت، در یک وضعیت کشاکش و مجادله و گفتگویی پدید آمده است. به غیر از اینکه این رویکردها مدعی اند هر معرفت به واقعیتی، معرفت برای کسی و از زاویه دید خاص است و سوگیرانه و منتفعانه و کاربردی است و مهمتر آنکه دارای پیامدهای اجتماعی/فرهنگی/سیاسی خاصی است که بر مبنای آن سیاست گذاری های فرهنگی و سیاسی انجام شده و نظام های هنجاری و فناوری های منظم سازی در حوزه جامعه و فرهنگ و سیاست را تولید می کند. بر این اساس تعریف و کارکرد علم در این رویکرد، در سه مبنای مهم و راهبردی تعریف می شود که معرفت به واقعیتی را معتبر تلقی میکند. «آگاهی بخشی»، «رهایی بخش»، «تولید امکان/مجالی برای گفتگوی انتقادی بیشتر تا حصول به یک توافق برابر موقت» از جمله مهمترین شاخصهایی هستند که بر اساس این رویکرد برای اهداف و کاربرد علم و مبنای اعتبار آن در نظر گرفته میشود.20 هرچند وجوه ایدهآلگرایانه در این مبناها برجسته است اما مسئله اصلی مورد ادعای این رویکرد آن است که مبناقرار گرفتن ایدهآلهای فوق باعث حرکت محقق به سمت نزدیک شدن به آن خواهد شد و این معیار مهمی است برای اعتبار یافتههای تحقیق و نزدیک شدن عمل و تولید محقق به «کار روشنفکری».21
شاید برای یک محقق حوزه تاریخ این پرسش بر اساس همان تلقیهای رایج به وجود بیاید که این رویکردها بیشتر درباره موضوعات تحقیق در رشتههای علوم سیاسی و علوم اجتماعی که درباره موضوعات معاصر تحقیق میکنند بکتر میآید و از آنجا که محقق تاریخی درباره موضوعات مرتبط با گذشته غیرقابل دسترس تحقیق می کند، این امکان را دارد که از این مسئله ها و پیامدها دور باشد.
اما باید گفت میتوان به گونهای دیگر نیز به این موضوع نگریست چرا که با عنایت به سه مبنای کاربست و اعتبارسنجی علم در این رویکرد، تعریف مفاهیم علم تاریخ نیز دچار تحول خواهد شد. از این منظر، دانش تاریخ بر یافتههای دیگر علوم بر مبنای سه مولفه این رویکرد برای اعتبار و فایده و هدف از تولید علم، سویه انتقادی می یابد و نقش عالم تاریخ این است که در یک سطح، یافتههای دیگر علوم انسانی را اعتبارسنجی کند.
بر اساس مهمترین مولفه این رویکردهای تفسیری – انتقادی یعنی «تاریخ مندی» معرفت و واقعیت و روش کسب معرفت به واقعیت، دانش تاریخ این امکان را می یابد یافتههای علوم انسانی را در بوته نقد تاریخی قرار دهد، بر مدعاهای آن ها درباره شناخت واقعیتی انسانی، سنجه تاریخ مندی را بکاربسته و نشان دهد که تا چه میزان آنچه که علوم انسانی به خصوص در حوزه علوم سیاسی و اجتماعی به عنوان واقعیت اجتماع انسانی به حوزه علم ارائه می کنند «واقعی نیست». رویکرد سلبی در دانش تاریخ جای خود را به رویکرد اثباتی می دهد و محقق تاریخی در جستجوی این خواهد بود که نشان دهد که یک «تعریف از واقعیت» در میان عالمان معاصر و یا هر دوره تاریخی یا انچه که به آن «واقعیت بدیهی و طبیعی تلقی شده» می گویند، «چگونه» و «چرا» ساخته شده است.
پیامد مهمتر تولید علم بر اساس این رویکرد، نگرش به «موضوعات» تحقیق تاریخی بر اساس وجوه «مسئله مندانه» است چرا که در این رویکرد، هر محققی از «افق» معاصرش به گذشته می نگرد بنابراین فرایند انتخاب موضوع برای تحقیق در میان تاریخ پژوهان، فرایندی همراه با آشکارشدن تاملات و دغدغه های فکری/فرهنگ/سیاسی/اجتماعی محقق است به یک معنا از انجا که هدف از تولید علم در دانش تاریخ، نقد تلقی های موجود و رایج – در متون و آثار محققین معاصر - درباره یک واقعیت تاریخی است، بنابراین حرکت محقق تاریخ پژوه از افق معاصرش به یک موضوع تاریخی در دورانی که به صورت «اعتباری»، گذشته نامیده می شود، برای نقد/ چالش در برابر یک مسئله معاصر است. البته نه برای نشان دادن اینکه «واقعیت واقعی» در گذشته چه بوده است بلکه برای اینکه نشان دهد این «تلقی/تصویر/فهم/برداشت از واقعیت» دارای چه دیرینه و تباری است و از/ در برهم کنش چه صورت بندی های فکری و اجتماعی و سیاسی پدید آمده است و به زبان دیگر چرا در بایگانی و حافظه فرهنگی ای که چندین تصویر از یک واقعیت خاص وجود داشته، تنها تصاویر محدودی به عنوان واقعیت آن رویداد به آیندگان منتقل شده است و مهمتر آنکه پیامد این تعریف ها از آن واقعیت ها در فضای فکری/فرهنگی/اجتماعی/سیاسی چیست. بر این اساس، تحقیق تاریخی، هدفمند و اخلاقی خواهد بود چرا که از منظر این رویکرد «اهمیت و ضرورت» انتخاب یک موضوع تاریخی برای تحقیق را ظرفیت و قابلیت آن موضوع برای محیاکردن «آگاهیبخشی» و «رهاییبخشی» و «مجال بحث بیشتر» خواهد بود.
در این باره سخن بسیار میتوان گفت اما در انتها به پیامد تولید علم بر اساس این رویکرد در دانش تاریخ نیز باید اشاره شود. به نظر میرسد پیامد کاربست این رویکرد در رشته/علم/دانش تاریخ این خواهد شد که محقق تاریخی می آموزد به همه چیز پرسشگرانه و انتقادی و مسئله مندانه بنگرد. این نگرش انتقادی و مسئلهمندانه، هم در سطح مواد اولیه یعنی «متون تاریخی»، و هم در سطح «بررسی موضوع تحقیق تاریخی»، و نیز در سطح «فایده معرفت به واقعیت در علم تاریخ» مهم خواهد بود.
بر این اساس، دیگر روشهای نقد سنتی مواد اولیه علم تاریخ یعنی متون نمیتواند ما را به «حقیقتِ واقعیتِ تاریخی» برساند چرا که دیگر خود این مبنا محل بحث تاریخ پژوه نیست و در علم تاریخ موضوعیت ندارد. بر همین مبنا فایده معرفت تولید شده در علم تاریخی درباره واقعیت نیز در جهت بازکردن یک دشواره حداقل علمی البته با پیامدهای فرهنگی/اجتماعی/سیاسی خاص خود در جامعه معاصر خواهد بود.
بنابراین محقق تاریخ پژوه دیگر به انتخاب هر موضوعی نمی پردازد بلکه فرایند انتخاب موضوع با توجه به این رویکرد، دارای روند و رویه خاص به خود خواهد شد که وجه «مسئلهمحوری» مبنای آن خواهد بود و باعث محوریت یافتن و احیاء جایگاه «اهمیت و ضرورت» در این فرایند خواهد شد. محقق تاریخ پژوه به دنبال موضوعاتی خواهد گشت که فایدهای برای جامعه معاصرش داشته باشد یعنی مسئلهای از مسئلههای جامعه و یا آنچه که در بیان عامیانه در انتظار از یک علم وجود دارد، دردی از دردهای جامعه را علاج کند چرا که مبنای نگرش وی به موضوعات تحقیق بر این اساس است که گذشته هیچگاه نمیمیرد و نمیتوان یک پدیده اجتماعی رایج در جامعه را بررسی کرد بدون اینکه فهمید نسبت آن با گذشته / تاریخ چیست. کاری که تنها از عهده تاریخپژوهی با رویکرد مسئلهمحور بر می آید. پیامد ترویج این رویکرد نیز در محیطهای اکادمیک رشته تاریخ نیز ان خواهد بود که «دانشآموزان»ی که با محتوای فکری انباشت شده در محیط علم عامیانه و ایدئولوژیک وارد دپارتمان تاریخ میشوند، با پیادهسازی رویکرد انتقادی و مسئلهمحور در بررسی و آموزش و پژوهش موضوعات تاریخی، به جای رویکرد اطلاعات محور و اکتشافی محض به همان شیوه «دانشآموزی» تبدیل به «دانشجو»یانی میشوند که پرسش کردن و فکر کردن را میاموزند و نه فقط محصولات فکری دیگران را. این طرح بحث میتواند ادامه یابد به امید ایجاد «جدل احسن» در میان علاقهمندان تا ابعاد مغفول این طرح بیشتر و بهتر واکاوی شود.
پینوشتها:
1. ایمان، محمدتقی، فلسفه روش تحقیق در علوم انسانی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1390، ص 7 - 40
2. آرنولد، جان ایچ، تاریخ، ترجمه احمدرضا تقاء، تهران، نشر اختران، 1389، ص 51 - 81
3. پلام،جان هرولد، مرگ گذشته، ترجمه عباس امانت، تهران، نشر اختران، 1386، ص 114 – 140، بلک، جرمی، مطالعه تاریخ، ترجمه محمدتقی ایمانپور، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1390، ص 15 - 39
4. درباره دوگانگی ارزش و واقعیت در رویکرد تحصلی نگاه کنید به محمدپور، احمد، روش در روش، تهران، انتشارات جامعهشناسان، 1390، ص 185 و آرنولد، ص 72 - 76
5. درباره تقسیم بندی علوم در دوره سنت نگاه کنید به سجادی، سیدصادق، طبقه بندی علوم در تمدن اسلامی، تهران، چاپخانه کاویان، 1360، صفحات متعدد
6. نگرش مورخین درباره نسبت تاریخ و عبرت، در عمده متون تاریخنگاری آمده است، اما نگاه جامعی در اینباره را میتوان در متن الکامل ابناثیر دید: «کسی که این مطالب را مطالعه میکند در واقع چنان است که با اشخاص آن زمانها معاصر شده باشد و اینان پادشاهان و اولیاء امر و نهی هستند که چونان اخبار آنان از جهت عدل یا جور و ظلم در کتب مدون شده باشد مردم آنرا بازگو میکنند و خصوصا در مورد ظلم و عدوان و خرابیها و وقایع ناگوار و هلاک مردم و قتل و غارتها و فساد، آنچه میخوانند آنرا بد میدانند و عبرت میگیرند و از آن سرمیپیچند و در عوض چون سرگذشت اشخاص عادل را در آبادی بلاد و ثروت خلق میخوانند آنرا مستحسن میشمارند و راغب میشوند که از آن پیروی کنند. این علاوه بر آن است که آراء صائب و عقاید مستقیم به دست میآورند و تجربه میآموزند و با آن بر دشمنان پیروز میشوند و از مهلکه ها جان بدر میبرند و شهرها و ممالک بزرگ را نجات میبخشند و اگر جز همین مراتب نیز فایدهای نداشت، همین برای فضیلت تاریخ کافی بود که موروث تجربه و معرفت است، چه هیچ حادثهای اتفاق نمیافتد مگر اینکه قبل از آن نمونهای و نظیری داشته است و بدان تجربت و عقل افزایش مییابد و ... »،عزالدین ابناثیر (۱365)، اخبار ایران از ابناثیر، ترجمه محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ج۱، تهران: دنیای کتاب، ص 7-9.
7. در این باره جستجویی ساده در فضای اینترنت و پایگاههای اسناد و مدارک علمی دانشگاههای مختلف قابل دسترس است اما برای نمونه نگاه کنید به صیامیان گرجی، زهیر، فهرست رسالههای تاریخ اسلام دانشگاه تهران، تهران، پژوهشکده تاریخ اسلام، 1388
8. این مولفهها در بحث نقد درونی و نقد بیرونی نیز قابل طرح است. در این باره ← به حضرتی، حسن، روش پژوهش در تاریخشناسی، تهران، نشر عروج، ص 50 – 93. این مولفهها در رویکرد تاریخگرایی در معرفتشناسی همسوست، در این باره نگاه کنید: قزلسفی، محمدتقی، ماهیت پارادایمی اندیشه سیاسی، بابلسر، دانشگاه مازندران، 1387
9. هال، استیوئرت، معنا، فرهنگ و زندگی اجتماعی، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1391، مقدمه مترجم، لی، آلیسون، فرهنگ و متن، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388، ص 23 - 34 شِرَت، ایوُن، فلسفه علوم اجتماعی قارهای، ترجمه هادی جلیلی، تهران، نشر نی، 1387، ص 13 – 21، تریگ، راجر، فهم علم اجتماعی، ترجمه شهناز مسمیپرست، تهران، نشر نی، 1384، ص 10 - 20
10. درباره این نوع رویکرد در علم تاریخ نگاه کنید به کالینگوود، رابین جورج، مفهوم کلی تاریخ، ترجمه علیاکبر مهدیان، تهران، نشر آمه، 1389، ص 14 - 18
11. محمدپور، احمد، روش تحقیق کیفی، تهران، انتشارات جامعهشناسان، 1390، ص 25 – 93 و مردیها، مرتضی، فضیلت عدم قطعیت در علم شناخت اجتماع، تهران، طرح نو، 1382، ص 23 - 55
12. در این باره نگاه کنید به کنوبلاخ، هوبرت، مبانی جامعه شناسی معرفت، ترجمه کرامت الله ناسخ، تهران، نشر نی، 1390
13. برگر، پیتر و توماس لوکمان، ساخت اجتماعی واقعیت (رساله ای در جامعه شناسی شناخت)، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1387
14. اي. دي. مککارتی(1389)، معرفت به مثابه فرهنگ، زیر نظر محمد توکل، تهران: پژوهشکدة مطالعات فرهنگی و اجتماعی، صص 10-24
15. ادیبزاده، مجید، مدرنیته زایا و علوم انسانی عقیم، تهران، 1389، ص 155 - 168
16. در این باره نگاه کنید به حضرتی، حسن، روش پژوهش در تاریخ شناسی، تهران، نشر عروج، 1391، ص 6
17. دربارهی ابعاد مختلف مبانی نظری رهیافت مقاله، نگاه کنید به منابع زیر: محمد تقي ایمان(1388)، مبانی پارادایمی روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم انسانی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، صص 41 – 119؛ عباس منوچهری (1387)، رهیافت و روش در علوم سیاسی، تهران: انتشارات سمت، صص 52 – 78؛ برایان فی(1383)، پارادایمشناسی علوم انسانی، ترجمهی مرتضی مردیها، تهران: پژوهشکدهی مطالعات راهبردی، صص 257-284؛ بابک احمدی(1386)، ساختار و تأویل متن، تهران: نشر مرکز، ص 522 و صص 571-605؛ بابک احمدی (1386)، رسالة تاریخ: جستاری در هرمنوتیک تاریخ، تهران: نشر مرکز، صص 47-63 و صص142-146؛ فرهاد ساسانی (۱۳۹۰)، معناکاوی: بهسوی نشانهشناسی اجتماعی، تهران: نشر علم، فصلهای مختلف؛ کیت جنکینز (1389)، بازاندیشی تاریخ، ترجمة حسینعلی نوذری، تهران: آگه، صص 116– 123؛ ماریان یورگنسن (1389)، نظریه و روش در تحلیل گفتمان، ترجمة هادی جلیلی، تهران: نشر نی، صص 44 – 48 و ص 111 و صص 179 – 182؛ سارا میلز (1382)، گفتمان، ترجمة فتاح محمدی، زنجان: نشر هزارة سوم، صص 90 – 112؛ تئون وندایک (1387)، مطالعاتی در تحلیل گفتمان، گروه مترجمان، تهران: دفتر مطالعات و توسعة رسانهها، صص 24 – 32؛ نورمن فرکلاف (1387)، تحلیل انتقادی گفتمان، گروه مترجمان، تهران: دفتر مطالعات و توسعة رسانهها، صص 100 - 111 و صص 53 – 55.
18. درباره تحول تعاریف از جایگاه زبان در شناخت واقعیت نگاه کنید به عابدی، مهدی، حقیقت و زبان، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق، 1388، ص 21 - 91
19. ادیب زاده، مجید، دموکراسی معرفتی، تهران، نشر اختران، 1390 و اباذری، یوسف، خرد جامعهشناسی، تهران، طرح نو، 1377، ص 9 - 18
20. ماریان یورگنسن (1389)، نظریه و روش در تحلیل گفتمان، ترجمة هادی جلیلی، تهران: نشر نی، ص 283 - 339
21. احمدی، بابک، کار روشنفکری، تهران، نشر مرکز، 1384، ص 179 - 209
منابع
- آرنولد، جان ایچ، تاریخ، ترجمه احمدرضا تقاء، تهران، نشر اختران، 1389
- اباذری، یوسف، خرد جامعهشناسی، تهران، طرح نو، 1377
- ابناثیر، عزالدین، اخبار ایران از ابناثیر، ترجمه محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ج۱، تهران: دنیای کتاب، 1365
- احمدی، بابک، رسالة تاریخ: جستاری در هرمنوتیک تاریخ، تهران: نشر مرکز، 1386
- -----، ساختار و تأویل متن، تهران: نشر مرکز، 1386
- ------، کار روشنفکری، تهران، نشر مرکز، 1384
- ادیب زاده، مجید، دموکراسی معرفتی، تهران، نشر اختران، 1390
- -----، مدرنیته زایا و علوم انسانی عقیم، تهران، 1389، ص 155 - 168
- ایمان، محمدتقی، فلسفه روش تحقیق در علوم انسانی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1390
- -----، مبانی پارادایمی روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم انسانی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388
- برگر، پیتر و توماس لوکمان، ساخت اجتماعی واقعیت (رساله ای در جامعه شناسی شناخت)، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1387
- بلک، جرمی، مطالعه تاریخ، ترجمه محمدتقی ایمانپور، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1390
- پلام، جان هرولد، مرگ گذشته، ترجمه عباس امانت، تهران، نشر اختران، 1386
- تریگ، راجر، فهم علم اجتماعی، ترجمه شهناز مسمیپرست، تهران، نشر نی، 1384
- جنکینز، کیت، بازاندیشی تاریخ، ترجمهی حسینعلی نوذری، تهران: آگه، 1389
- حضرتی، حسن، روش پژوهش در تاریخ شناسی، تهران، نشر عروج، 1391
- -----، روش پژوهش در تاریخ شناسی، تهران، نشر عروج، 1391
- ساسانی، فرهاد، معناکاوی: بهسوی نشانهشناسی اجتماعی، تهران: نشر علم، 1390
- سجادی، سیدصادق، طبقه بندی علوم در تمدن اسلامی، تهران، چاپخانه کاویان، 1360
- شِرَت، ایوُن، فلسفه علوم اجتماعی قارهای، ترجمه هادی جلیلی، تهران، نشر نی، 1387
- صیامیان گرجی، زهیر، فهرست رسالههای تاریخ اسلام دانشگاه تهران، تهران، پژوهشکده تاریخ اسلام، 1388
- عابدی، مهدی، حقیقت و زبان، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق، 1388
- فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، گروه مترجمان، تهران: دفتر مطالعات و توسعة رسانهها،1387
- فی، برایان، پارادایمشناسی علوم انسانی، ترجمة مرتضی مردیها، تهران: پژوهشکدة مطالعات راهبردی، 1383
- قزلسفی، محمدتقی، ماهیت پارادایمی اندیشه سیاسی، بابلسر، دانشگاه مازندران، 1387
- کالینگوود، رابین جورج، مفهوم کلی تاریخ، ترجمه علیاکبر مهدیان، تهران، نشر آمه، 1389
- کنوبلاخ، هوبرت، مبانی جامعه شناسی معرفت، ترجمه کرامت الله ناسخ، تهران، نشر نی، 1390
- لی، آلیسون، فرهنگ و متن، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1388
- محمدپور، احمد، روش تحقیق کیفی، تهران، انتشارات جامعهشناسان، 1390
- -----، روش در روش، تهران، انتشارات جامعهشناسان، 1390
- مردیها، مرتضی، فضیلت عدم قطعیت در علم شناخت اجتماع، تهران، طرح نو، 1382
- مککارتی، ای دی، معرفت به مثابه فرهنگ، زیر نظر محمد توکل، تهران: پژوهشکدة مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1389
- منوچهری، عباس، رهیافت و روش در علوم سیاسی، تهران: انتشارات سمت، 1387
- میلز، سارا، گفتمان، ترجمة فتاح محمدی، زنجان: نشر هزارة سوم، 1382
- وندایک، تئون، مطالعاتی در تحلیل گفتمان، گروه مترجمان، تهران: دفتر مطالعات و توسعة رسانهها، 1387
- هال، استیوئرت، معنا، فرهنگ و زندگی اجتماعی، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1391
- یورگنسن، ماریان، نظریه و روش در تحلیل گفتمان، ترجمة هادی جلیلی، تهران: نشر نی، 1389