واژگان بیگانه در قرآن: رهیافتی تازه
نویسنده: دکتر محمد بلاسی * پارسی کردۀ محمدحسین ساکت
برای پارهای از معانی در زبانهای دیگر، به جز تازی، واژههایی نهاده شده است به این واژۀ کاربردی به دست تازیان، مُعرّب (تازی شده ) میگویند.
در قرآن به واژهها و نامهایی برمیخوریم که تازی نیستند، مانند «اِستَبرق» (دیبای ستبر) در سورههای کهف (آیۀ 31)، دخان (آیۀ 53)، الرّحمن (آیۀ 54) و انسان (آیۀ 21). این واژه فارسی است، یعنی دیبا یا پرنیان ستبر؛ «أسفار »، جمع سِفر، در سورۀ جمعه (آیۀ 5) که سُریانی است به معنای کتابها، و «طوبی»، واژهای حبشی به معنای بهشت (در آیۀ 29 سورۀ رعد) و از این دست واژهها که در قرآن آمده است و به 160 واژه میرسد.
تازیان واژههای بیگانه را نخست برابر هنجارهای آوایی در زبان خویش چه در نگارش و چه در واگویه (در تلفّظ)، تغییر دادند و سپس به کار گرفتند. اکنون این پرسش بر میخیزد که آیا در قرآن واژههای بیگانه (نا تازی) به کار رفته است؟ و اگر به کار رفته است، با سخن خداوند بزرگ دربارۀ قرآن مجید «به زبان تازی روشن» ﴿بِلِسانٍ عربیٍ مُبین﴾ (شعراء 195) جور میآید؟ پارهای از خردهگیران، آمدن واژههای بیگانه در قرآن را با تعبیر بالا دو گانه دانستهاند.
از دیرباز میان واژهدانان و قرآنپژوهان در اینکه واژۀ بیگانه (تازی شده) در قرآن هست یا نه و اگر هست آیا بُن و ریشۀ آنها تازی است یا ناتازی، همداستانی نمیبینیم. سه دیدگاه رنگارنگ در این باره گفته آمده است که به کوتاهی به آنها میپردازم.
الف. همۀ واژههای قرآن تازی ناب است.
بسیاری از دانشمندان پیشین و یاران پیامبر(ص) بر این باور بودند که هر چه در قرآن آمده است تازی ناب است و هیچ واژۀ رهیافته یا تازی شده یا بیگانهای در کتاب آسمانی مسلمانان نیست. شافعی، ابن جریر طبری، ابوعبیده مُعمَّربن مُثنّی، ابن فارِس، مُجاهد، عکرمه و دیگرانی از بزرگ دانشمندان و پژوهشگران پیشین چنین میاندیشیدند. از همروزگاران ما کسانی مانند احمد محمد شاکر و دکتر عبدالعال سالم مکرم با پیشینیان در این باره هماهنگاند.
این دسته برای اثبات دیدگاه خویش به چند چیز استناد جستهاند:
- در همگی آیههایی که در این باره آمده است، قرآن آشکارا به تازی بودنش را بیان میدارد: ﴿ إنّا أنزَلناهُ قرآناً عَربیّاً لَعَلَّکُم تعقِِلوُن﴾ «ما آن را قرآنی (خواندنی) تازی فرستادهایم، باشد که شما (تازیان) به خرد دریابید» (یوسف/2). این فرمودۀ خداوند: ﴿کِتابٌ فُصِّلَت آیاتُهُ قُرآناً عَربیّاًً لِقَومٍ یَعلَمُونَ﴾ «نامهای است که آیههای آن، باز نموده شده است، به خواندنی تازی برای مردمی که میدانند». (فصِّلَت/2). همچنین: ﴿وَ إنَّهُ لَتَنزیلُ رَبِّ العالَمینَ * نَزَلَ بِهِ الروَّحُ الأمین * علی قَلبکَ لِتَکوُنَ مِنَ المُنذِرینَ * بِلِسانٍ عَرَبّیٍ مُبینٍ﴾ «و این فرو فرستادۀ پروردگار جهانیان است * آن روان استوار (جبرئیل امین) فرو فرستادش * بردلت، تا از بیم دهندگان باشی * به زبان تازی روشن» (شعراء/192 – 195).
امام شافعی (م:204 ه ) از همۀ آیههایی که نوشته آمد، دلیل میآورد و سپس تأکید میورزد که خداوند در دو آیه، هر زبانی جز زبان عرب را از خود نفی کرده است. آن دو آیه این است: ﴿وَ لَقَد نَعلَمُ أنَّهُم یَقُولُونَ إنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الّذی یُلحِدونَ إلیه أعجَمیٌّ و هذا لِسانٌ عَرَبیٌّ مُبینٌ﴾ «ما نیک دانیم که آنان گویند: جز این نیست که بشری به وی میآموزد. زبان آن که به وی میبندند جز تازی است و این زبانی است تازی روشن» (نحل/103). و: ﴿وَ لَو جَعَلناهُ قُرآناً أعجَمیّاً لَقالُوا لَو لا فُصِّلَت آیاتُهُ أ أعجَمیٌّ وَ عَرَبیٌّ﴾ «اگر آن را قرآنی به زبان عجم (ناتازی) نهاده بودیم میگفتند: چرا آیههای آن باز نموده نشده است، آیا ناتازی و تازی؟» (فُصِّلت/44).
شافعی سخن کسانی را که ادعا میکنند در قرآن به زبان ناتازی چیزی هست، سخت نادیده میگیرد و میگوید: در این دانش کسی سخن گفته است که اگر بهخواست خدا، زبان فرو میبست و از گفتن خودداری میورزید، شایستهتر و به درستیاش نزدیکتر میبود. برخی از آن دسته گفتهاند که: در قرآن، زبان تازی و ناتازی وجود دارد؛ در حالی که قرآن اشاره کرده است که در سخن خداوند هر چه هست جز زبان تازی نیست. میبینیم که گویندۀ این سخن، بیشتر پیروی از گفتۀ دیگران کرده است بیآنکه دلیلی از خود بیاورد یا از کسانی که با دیدگاه او همسو نیستند در این باره سخنی بگوید. کسی که پیروی کورکورانه کند از آنان غافلتر است. خداوند ما و ایشان را بیامرزد!
ابوعبیده ـ مُعمِّر بن مُثنّی ـ میگوید: جز این نیست که قرآن به زبان تازی روشن فرستاده شده است. پس، هر کس میپندارد که در آن جز تازی هست، سخن کلانی بر زبان رانده است.
شیخ احمد محمد شاکر میگوید: بخردانه نیست که جز نامهای خاص، کلمهای از کلمههای قرآن بر زبان عرب راه یافته باشد.
- اگر در قرآن از جز زبان تازی چیزی میبود، هر پندارگری میپنداشت که تازیان از آوردن مانند آن کلمه درماندهاند، زیرا واژهای را آوردهاند که نمیشناسند.
- آنچه ابن جریر طبری از ابن عباس و دیگران در برداشت کلمههای قرآن آوردهاند که فارسی، یا حبشی، یا نَبطی و مانند آن است، توارد (آمدن واژهها در اندیشه یا زبان کسانی در زبانهای گوناگون، بی آنکه بدانند) روی داده است. تازی و ایرانی و حبشی آن را به یک لفظ آوردهاند.
شافعی میگوید: نادیده نمیگیریم اگر بگویند این کلمه را یاد گرفتهاند یا (پس از نهاده شدن (وضع) بدان سخن گفتهاند، و اینکه اندکی از زبان ناتازی با زبانتازی هماهنگ افتد، چنانکه کمی از زبانهای ناتازی، با همۀ گستردگی و پراکندگی سرزمینها و گونهگونی زبانها و مرزهایش و جدایی در بیشتر سخن آنها، با یکدیگر همگونی نشان بدهند.
ابو عُبیده - معمّربن مثنّی - میگوید: گاهی کلمهای با کلمۀ دیگر میخواند ولی معنای هر دو یکی است؛ یکی به تازی است و دیگری به فارسی، یا جز آن. از آن میان: «استبرق» به تازی که دیبای ستبر است و همان «استبره» به فارسی است.
- استاد احمد شاکر، به این بسنده نمیکند که شاید آن کلمههای تازی از روی همگونی و هماهنگی زبانها باشد، چنان که شافعی و ابوعبیده میگفتند، بلکه پا را فراتر مینهد و میگوید که: از نگاه من، شاید آن کلمهها ریشۀ تازی دارند و به زبان ناتازی راه یافتهاند.
شادروان احمد شاکر میگوید: تازیان از پیشینترین مردماناند و زبانشان از کهنترین زبانهای کنونی است. این زبان پیش از ابراهیم و اسماعیل، و پیش از آرامی، عبری، سریانی و مانند آنها، حتی ایرانی (به آریایی) وجود داشت. با فروپاشی و از میان رفتن پیش از تاریخ تمدن آغازین آنها، مایۀ بسیاری از آن زبانها نابود شد. پس، شاید کلمههای قرآنی که گمان میکنند نژاد و ریشۀ آنها از زبان تازیان نیست و سرچشمۀ برگرفتن آنها را نمیدانیم از همان ریشهای باشد که ناپدید شده است و تنها آن حرف مانده است.
- یکی از ویژگیهای زبان تازی این است که بسیار گسترده است. دور نیست که چنین کلمههایی که در قرآن کریم آمده است و گمان میکنند ناتازی است، عربی باشد و با توجه به گستردگی این زبان، بر دانشمندان پوشیده مانده است. نشانهای بر این گفته آنکه ابن عباس، که خود تازی بود و به تازی سخن میگفت و پروردۀ این زبان بود، معنای واژۀ «فاطر» را نمیدانست. از زبان خود او بشنویم: «[معنای] آنچه فاطِر (پدیدآورندۀ) آسمانها و زمین را نمیدانستم، تا آنکه دو بیابان نشین که دربارۀ چاه آب با هم کشمکش میکردند، پیش من آمدند. یکی به همراهش گفت: أنا فطرتُها یعنی من آن را آغاز کردم (پدیدآوردم)» پس، دور نیست که کلمههای ناتازی راه یافته به قرآن کریم از این دست باشند.
این تأکیدی است بر آنچه از زبان شافعی آوردهاند که میگفت: «زبان تازیان از نظر روش، گسترده ترین و از نظر کلمهها بیشترین است، و کسی را جز پیامبر نمیشناسیم که با همۀ دانش خویش بدان چیرگی یافته باشد.»
- برخی میگویند: این کلمههایی که در قرآن کریم آمده است، در زبان تازیان دیده شده است، زیرا زبان تازیان گستردهترین زبانها و دارای بیشترین کلمههاست، و میتوان گفت که تازیان به این کلمهها پیشی میگرفتند. این دیدگاه ابوالعالی شیدلة است.
- دکتر عبدالعال سالم مکرم در جستار خود بر این نکته پا میفشرد که در قرآن کلمههایی با ریشه و نژادۀ بیگانه وجود ندارد. وی میگوید: «نمیتوانم آنچه را برخی از دانشمندان و روایتگران (واژه) ادعا میکنند و میگویند که قرآن کریم در برگیرندۀ کلمههای ناتازی است، بپذیرم». او از راهی جز آنچه گفته آمد به بیان تازی بودن این کلمهها – که گفتهاند ناتازی است – میپردازد.
وی در این باره دیدگاهش را چنین شرح میدهد و میگوید: زبان تازی در واژهای که از زبانهای دیگر گرفته و تقلید کرده، تأثیر نهاده است. آن کلمه بدان اندازه از دگرگونی رسیده است که ناگزیر از بودن سرچشمهای از دیگر زبانهاست و نیاز به واژگان گستردهای دارد. با گذر زمان، این واژگان تازی در ساختمان این ملتها به کار رفته و بخشی از آنها شده است. در چارچوب اندیشۀ درست نمیگنجد اگر بگوییم که قرآن کریم آن واژهها را از این زبانها وام گرفته است، زیرا اگر چنین بگوییم، حکم بهچیزی خواهد بود که پشتوانهای ندارد مگر گزارههایی که راویان آوردهاند و آن هم روایتهایی است بیپایه که باسخن آشکار قرآن دوگانه است، آنجا که میفرماید: «ما آن را قرآنی به تازی فرستادهایم» (یوسف/2).
به راستی شگفتا که ادعا کنیم که واژههای زبان تازی که بدین درازی زیسته است و دگرگونی کلانی یافته است،نمودشان این فرهنگهای زبانی است، یا این روایت هایی که راویان عرب برای ما به هنگام آغاز به تدوین این زبان گرد آوردند. آری این حقیقت را روایتگری از یکی از بزرگ راویان و ستونی از ستونهای این زبان، ابو عمرو بن علاء که میگوید: «آنچه به شما رسیده است از آنچه تازیان گفتهاند مگر اندکش نیست و اگر قرار بود بسیار باشد، دانش و شعر فراوانی میآمد»، احساس کرده است.
از سوی دیگر، خرد زیر بار پذیرش ناتازی بودن این کلمهها نمیرود. به گفتۀ سیوطی این کلمهها از صد افزون است. این شماره نسبت به کلمههای قرآن کریم که به گزارش فضل بن شازان از عطاء بن یسار هفتصد و هفت هزار و چهارصد و سی و هفت کلمه است، بسی ناچیز میآید پس چه رازی در این نهفته است که قرآن کریم برای گرفتن این صد کلمه دست بهسوی واژههای ناتازی دراز کند؟ چگونه زبانی بدین گستردگی، که برای یک معنا دویست واژه دارد، نمیتواند واژۀ دیگری بسازد؟
- خداوند بزرگ خواسته است تا تازیان را برابر سخن خود، به زبان تازی خودشان بیم دهد: ﴿و ما أرسَلنا مِن رَسُولٍ إلّا بِلِسانِ قَومِهِ﴾ «و ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر به زبان مردمش» (ابراهیم/4) و این از دیگر آیهها نیز پیداست، مانند اینکه میفرماید: ﴿لَقَد جاءَکُم رَسُولٌ مِن أنفُسِکُم عَزیزٌ عَلیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکم بِالمُؤمنینَ رَؤوفٌ رحیمٌ﴾ «پیامبری آمده است شما را هم از خودتان که بر او گران است که در رنج افتید، سخت خواستارتان است، با گرویدگان بسی مهربان است، مهروَر است» (توبه/ 128). ﴿و هُوَ الّذی بَعَثَ فی الاُمییّنَ رَسُولاً مِنهُم یَتلُو عَلیهِم آیاتِهِ و یُزکّیهِمْ و یُعَلِّمُهُمُ الکتابَ و الحِکمَةَ وَ إنْ کانُوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبین﴾ٍ «اوست که در میان مردم نافرهیخته (درس نخوانده) هم از خودشان پیامبری فرستاده که سخنان او را برایشان بر میخواند و پاکشان میکند و نامه و اندرزشان میآموزد، و هر آینه پیش از این در گمراهی آشکاری بودند» (جمعه/ 2) و: ﴿وَ إنِّهُ لَذِکرٌ لَکَ وَ لِقَومِک﴾ «و آن یاد کردی است تو را و مردم تو را» (زُخرف/ 44)، که مردم خود را به یاد با او ویژگی داده است. و نیز: ﴿وَ أنذِر عَشیرَتَکَ الأقرَبین﴾ «و خویشان نزدیکت را بیم ده» (شعراء/ 214). و فرموده: ﴿وَ ِلِتُنذِرَ اُمَّ القُری و مَن حَولَها﴾ «تا مامْ شهرها (مادرِ شهرها) و پیراموناش را بدان بیم دهی (أنعام/ 92): مامْ شهر یا مادر شهرها (مکه) شهر پیامبر و شهر مردم اوست که خداوند در کتاب (نامۀ) خویش آنان را ویژه گردانیده است و آنان را بر روی هم همراه بیم داد ه شدگان درآورده ست.
ب. واژۀ تازی شده در قرآن آمده است.
گروه انبوهی از دانشمندان و فقیهان بر این باورند که در قرآن واژههای ناتازی، که تازیان آنها را به چهرۀ تازی درآوردهاند (مُعرَّب)، آمده است. سیوطی، ابنجنّی، ابنعبّاس ـ نامور بهدانشمند امّت ـ ، امام جوینی، ابننقیب، ابومیسره، ضحّاک و سعید بن جُبیر از پیشینیان، و دکتر رمضان عبدالتّواب و بسیاری دیگر از امروزیان این دیدگاه را دارند.دلیل کسانی که میگویند واژۀ ناتازی در قرآن آمده است، چنین است.
- آنچه ابنجریر با سند درست از ابومیسره، تابعی بزرگوار، آورده که گفته است: در قرآن از هر زبانی هست.
ثََعلبی، از برخی از دانشمندان بازگو کرده است که «در این جهان زبانی نیست مگر در قرآن»؛ این اشاره است به حکمت آمدن این کلمهها در قرآن، چون قرآن در برگیرندۀ دانشهای آغازیان و واپسینیان است، و آگاهی از هر چیزی، پس ناگزیر باید به گونهگون واژهها و زبانها در آن اشارت افتد، تا دربرگیریاش به هر چیزی کامل گردد. بدین گونه،
برای قرآن از هر واژهای شیرینترین، سبکترین و پرکارترینشان برای تازیان برگزیده شده است.
- از ویژگیهای قرآن بر دیگر کتابهای فرو فرستادۀ ایزدی این است که به زبان مردم خودشان فرستاده شده است. چیزی در قرآن به زبان دیگری بر آنان فرستاده شده است. قرآن در برگیرندۀ همۀ زبانها (گویشها)ی تازیان است و چیزهای فراوانی از زبان دیگران، روم (بیزانس) ایران و حبشه، در آن فرستاده شده است.
- (ص) فرستادۀ [خداوند] به سوی همۀ مردمان و ملّت هاست. خداوند میفرماید: «هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان مردمش» (ابراهیم/ 4) پس باید از زبان هر مردمی در کتابی که این پیامبر بدان برانگیخته شده است، باشد، هر چند ریشۀ آن به زبان همان مردمش باشد.
- آمدن نامهای ناتازی در قرآن. همۀ دستوردانان تازی بر آناند که برای دو چیز این نامها را نمیتوان صَرف کرد (ممنوع من الصَّرف [indeclinable]) اند: عَلَم (نام خاص) و عُجمه (ناتازی) بودنشان. اگر بر آمدن نامها در قرآن همداستانی است، مانعی نیست تا جنسها بیایند.
- آنچه ابن جریر طبری بیرون آورده و گفته است که: ابن حُمیر برای ما حدیث گفت، یعقوب قمی از جعفر بن ابی مُغیره، از سعید بن جُبیر حدیث کرده است، که میگفت به قریش گفته است: اگر این قرآن ناتازی یا تازی فرستاده نشده بود، پس چرا خداوند بزرگ فرستاده است. «اگر آن را قرآنی به زبان عجم نهاده بودیم میگفتند: چرا آیههای آن باز نموده نشده است، آیا ناتازی و تازی؟ (فصِّلت/ 44) بدین گونه، خداوند پس از این آیه قرآن را به هر زبانی فرستاده است، و در آن (سِجیّل) [گل خشک] فارسی آمده است.
- ابن جنّی به این اشاره میکند که: آنچه بر سخن تازیان سنجیده و قیاس شده است، از سخن تازیان به شمار میآید. سخن ابوعلی را بازگو میکنند که: چون بگویی: «طاب الخُشکُنان» (خُشکنان پاکیزه است)، این از سخن تازیان است، زیرا آن را با اِعراب خودت به سخن تازیان در آوردهای.
یکی از پژوهشگران همین سخن پیشین ابن جنّی را به کار میگیرد و اعتراف او را در یکی از نوشتههایش مانند المحتسب، به ناتازی بودن پارهای از کلمههای آمده در قرآن همچون «درهم» و «سجلّ» ...نشان میدهد این پژوهشگر از همۀ این گفتهها به این دستامد رسیده است که: دانشمند ما - ابن جنّی - از کسانی است که میگویند، واژهای تازی شده در قرآن آمده است - اگرچه آشکارا نگفته است - آنجا که ایمان دارد به اینکه این کلمۀ بیگانه پس از آب دیدگی و پیرایش تازیان، تازی گردیده است، پس مانعی بر سر راه آمدنش به قرآن نیست.
دکتر رمضان عبدالتّواب نزدیک به همان سخن ابن جنّی، اشاره میکند و میگوید: کلمۀ تازی شده با کاربرد خود تازیان، به روش خویش در زبانشان، تازی میگردد؛ برای همین بیهوده است که آمدن واژۀ تازی شده را در زبان تازی فصیح [معیار] و قرآن کریم نادیده بگیریم.
این گروه پاسخ دستۀ نخست را در پارهای از مسائل ادعایی دادهاند، از آن میان اینکه میگفتند، خداوند فرموده است «قرآنی به تازی» (یوسف/ 2):
- پاسخ این است که اندک واژهای ناتازی، قرآن را از تازی بودن نمیاندازد، همان گونه که اگر در چکامۀ فارسی، واژه یا کلمهای تازی بیاید، آن را از فارسی بودن بیرون نمیبرد.
- در برابر این فرمودۀ خداوند که: «آیا ناتازی و تازی؟» (فصّلت/44) پاسخ دادهاند که معنایش از سبکِ سخن پیداست: آیا سخن ناتازی و روی سخن با تازی؟
پ. گروه سوم: دیدگاه آمیخته
ابوعبید قاسم بن سلاّم با راست انگاری دو گروه پیشین با هم، در شمار سومین دسته است. او میان اندیشۀ استادش، ابوعُبید [حُجَمی]، و پیشینیان، هماهنگی میاندازد و در پایان به این دستامد میرسد که پس از آنکه تازیان این کلمهها را تازی کردند، دیگر تازیاند. ابوعبید میگوید: «اینان به برداشت رمزی (تأویل) از ابو عبیده داناتراند، ولی آنان به راهی رفتهاند. و این، به راهی دیگر رفته است. هر دو، به خواست خدا، به راهی درست رفتهاند، و آن اینکه نژاد و ریشۀ این حروف تازی نیست. اینان برابر ریشه گفتهاند؛ سپس تازیان به زبانهای خویش آن را تلفظ کردهاند، پس تازیاش نموده و با این تازی کردنش، دیگر آن کلمه یا واژه تازی شده است. بدین سان، آن واژه یا کلمهای که ریشهاش و نژادش ناتازی است، اکنون تازی است».
این همان نگرهای است که ابن جریر طبری بر آن تأکید میورزد، و جوالیقی، ابن جوزی و دیگران از پیشینیان، و شیخ عبدالقادر مغربی از امروزیان بدان گراییدهاند.
استاد عبدالقادر مغربی میگوید: هر گاه تازیان برابر روشهای خود، کلمۀ ناتازی را بهکار برند، آن واژه تازی میشود، یا میگوییم: بهتازی دگرگونی یافته است، به گونهای که درست است تا وحی ایزدی آن را فروفرستد. پس اگر کسی بگوید: این واژه یا کلمه تازی است، راست گفته است، و اگر بگوید: ناتازی است هم راست گفته است. آن واژه در آغاز ناتازی بود و در پایان تازی. برای همین، سخن خداوند که فرموده است: «ما آن را قرآنی تازی فرستادهایم» (یوسف/2)، بجا و راست و درست است. پس، در قرآن بسیاری از واژههای تازی شده وجود دارد.
استاد مغربی اشاره میکند به اینکه به دلیلهای زیر، واژۀ تازی شده، تازی است:
- ۀ خلیل: در سخن تازیان بروزن فِعلَل نیست، جز دِرهم، سپس سه کلمۀ دیگر را میشمارد، با آنکه درهم، تازی شده از زبان رومی است.
- بر تازی شده، قاعدههای دستوری زبان تازی پیاده میشود، مانند صرف کردن و گرفتن یا اشتقاق از آن، مانند لِجام، که تازی شدۀ لغام یا لگام فارسی است، که آن را به لُجُم (مانند کُتُب) جمع میبندند و به لُجیمْ تصغیر میشود و مصدر اِلجام از فعل ألجَمَهُ و مُلجَم (لگام یا افسارزده) از آن ساختهاند. این واژه در معانی مجازی هم به کار رفته است، مانند ألجَمَهُ الماءُ: هر گاه آب به جایگاه لگام اسب برسد، یعنی به دهانش. در حدیث است: التَّقیُّ مُلجَمٌ، یعنی پرهیزگار، لگام زره است، یعنی زبانش در بند است، در آنچه شرع در فرو افتادن به باطل و بیهودگی بر او روا و حلال نمیداند، آزادش نمیگذارد.
از اینجاست که نباید به کلمههای تازی شده چپ نگاه کرد، یا با رویگردانی و غفلت از آنها رفتار بدی با آنها داشت.
آیا تازی شده در قرآن هست؟
پیش از پاسخ به این پرسش و نقد و بررسی اندیشههای دانشمندان در این زمینه - که پیشتر گفتهآمد - باید پارهای از حقیقتهای علمی پذیرفته شده در نزد همۀ دانشمندان را بیاورم:
- داد و ستد و تأثیر نهادن و تأثیر گرفتن میان زبانها، یک قانون اجتماعی انسانی است و زبانشناسان امروز دلیلهای بیشماری برای آن آوردهاند. زبان تازی رها از این زبانهای بشری نیست. زبان تازی، پیش از اسلام و پس از آن، کلمههای بیگانۀ فراوانی وام گرفته است. تازیان پیشین دربارۀ زبان خویش که دوستش میداشتند و بدان میبالیدند، هیچ گونه گزند و آسیبی در این کار نمیدیدند.
- زبان تازی بر دیگر زبانها این امتیاز را دارد که به سببها و انگیزههایی، وام دادنش بیش از وام گرفتن است. فضای ویژه و بافت درونی و خاستگاه اصیل آن، ویژگی دیگر این زبان است.
- زبان تازی از دیگر زبانها به نوآوری در نمودپردازی سخنان بیگانه از راه ریختن آن در آهنگ و وزنهای خود، پیاده کردن دستورها و قاعدههایش و نهادن بخشی ناگسستنی از عنصرهای تعبیر در آن، جدا و برجسته است.
- عادت تازیان در روزگاز جاهلی این بود که برخی از کلمههایی را که نیاز داشتند از زبانهای همسایگان خود میگرفتند و روح تازیشان را در آنها میدمیدند و بر زبان میراندند. چامه سرایان هم آن واژهها را در چامهها و ارجوزههای خویش نگاه میداشتند. با گذر زمان، مردم با کاربرد آن واژهها آشنا و دمساز شدند و پارهای از زبانشان گردید، و چه بسا ریشه و نژاد آنها را فراموش کردند.
- میان دانشمند در به کارگیری واژۀ تازی شده، اختلافی نیست. رسازبانان تازی کلمههای راهیافته (دخیل) را به کار بردهاند.
از آنچه گفتیم روشن شد که تا تازیان، در روزگاز جاهلیشان، برابر قانون تأثیرگذاری و تأثیرپذیری میان زبانها، کلمههایی را از زبانهای بیگانه گرفتهاند ـ و دانشمندان همگی بر روایی این گونه کاربرد همداستان بودهاند ـ و آن را تازی شده (مُعرَّب) نامیدهاند، آمدن [واژۀ] تازی شده را در قرآن کریم [برای این کتاب آسمانی] گزند و آسیب نمیدانم.
کاربرد واژۀ تازی شده نه از رساییاش به خاطر تازی شده میکاهد، و نه بودنش، جایگاه سخنی را که آن واژه در آن است، میکاهد. تازیان به واژههای بیگانه برچسب شگفتی زدهاند و در تازیگری (عروبت) خویش، آن را همتراز کلمههای تازی ریشهدار گردانیدهاند. به گفتۀ ابنجنّی، آنچه در سخن تازیان سنجیده و قیاس شده است، از سخنان آنان است.
همین گونه، این نه از پایگاه قرآن میکاهد و نه از زبان تازی، بلکه توان تازیان و خردورزیشان را در نمادپردازی کلمههای بیگانه و پذیرش زبان بیگانه برای خویش در این باره میرساند، تا آنجا که آن کلمۀ بیگانه در جای خود از همسان تازیاش رساتر و گویاتر میگردد. اگر، برای نمونه، در این آیه: ﴿مُتَّکِئینَ عَلی فُرُشٍ بَطائِنُها مِن إستَبرَقٍ﴾ «بر بسترهایی که آسترشان از دیبای ستبر است، پشت دادهاند» (الرحمن/54)، به جای «إستبرق» (دیبای ستبر)، کلمۀ حریر (پرنیان) میآمد، از نگاه گشاده و رسازبانی (فصاحت و بلاغت) جای آن را نمیگرفت.
برای شرح این سخن، گفتۀ سیوطی را میآوریم: دیده ام که جوینی برای آمدن تازی شده در قرآن کریم، بهرۀ دیگری آورده و گفته است: «اگر بگویند که «اِستَبرق» تازی نیست و از کلمههای تازی شدهای است که در گشاده و رسا زبانی (فصاحت و بلاغت) پایینتر از واژۀ تازی است، میگوییم: اگر رسا زبانان جهان گرد آیند و بخواهند این کلمه را وانهند و کلمهای آورند که در رسا زبانی جای آن را بگیرد، نخواهند توانست. برای نمونه، کلمۀ «استبرق» (دیبایستبر) یکی از آنهاست. اگر رسا زبان بخواهد این کلمه را واگذارد و کلمۀ دیگری بیاورد، نخواهد توانست، زیرا آنچه جای آن را میگیرد یا یک کلمه است یا چند کلمه. تازی زبان، تک کلمهای که نشانگر آن باشد، پیدا نمیکند، چون تازیان با جامههای ابریشمین از رهگذر ایرانیان آشنا شدند و برای دیبایستبر نامی نداشتند، چون نه در روزگار خود آن را داشتند و نه برایش در زبان تازی نامی گذاشتند. آنان آنچه را از ایرانیان شنیدند، تازی کردند و به خاطر اینکه دیبایستبر کم داشتند و واگویۀ این واژه بسیار کم پیش میآمد، به چنین کاری دست یازیدند و از نهادن واژهای به جای آن بینیاز شدند. و اما اگر دو کلمه یا بیشتر میآوردند، به رسا زبانی گزند رسانده بود، زیرا گفتن دو کلمه برای یک معنا، ممکن است به آوردن کلمهای بلند بیانجامد. پس دانسته شد که بر هر رسا زبانی است تا در جای خود از واژۀ استبرق (دیبایستبر) سخن بگوید و جایگزین آن را نیابد. کدام رسازبانی و فصاحت رساتر از اینکه جز مانند آن واژه پیدا نشود؟!»
رافعی بر این واقعیت تأکید میورزد آنجا که میگوید: «برای این است که دانشمندان دربارۀ آن کلمههای تازی شدۀ آمیخته به قرآن گفتهاند: رسایی (بلاغت) آنها در خودشان است که جز همان کلمهها در جایگاههای نظم قرآن، نه در تک واژه و نه در ترکیب، چیزی یافت نمیشود تا نیازی بدانها پیدا نکنیم، و این سخنی است نیکو پس از آنکه روشناش ساختیم».
همین گونه است دیگر کلمههای بیگانه و ناتازی که در قرآن کریم آمده است «در این باره میان قرآن به زبان تازی روشن بودن، و میان بودنِ آن کلمهها با ریشه و نژاد ناتازی دوگانگی نیست، زیرا تازیان بدانها سخن گفتهاند و به روشهای [هماهنگ با آوا و واجگاه زبان خویش] آنها را به کار بستهاند، پس تازی شدهاند، آن گاه قرآن فرستاده شده و این کلمههایی که تازیان بدان سخن میگفتهاند، در آن جا گرفته است».
تا اینجا و برابر آنچه گفته آمد، روشن میشود که تازی شده در قرآن کریم آمده است و دستۀ نخست که میگفتند کلمههای تازی شده در قرآن نیامده است، دلیل و سندی استوار که بدان تکیه کنند، ندارند، در پاسخ بر ادعای این گروه، دلیلهای زیرین نگاشته میآید:
- دانشمندانی که میگویند تازی شده در قرآن آمده است، دلیلهای استواری دارند.
- بیشتر کسانی که چنین دیدگاهی دارند، از فقیهان دانشوراند، و بیگمان اهل فقه در کار خویش چیره دستاند ولی به اندازۀ زبان دانان و واژه شناسان به باریکیها و رمز و رازهای زبان آگاهی ندارند. آنچه جوالیقی دربارۀ ابوعبیده بازگو کرده است که: «اینان به تفسیر از ابوعبیده داناتراند»، بر سخن ما مهر تأکید میزند. دکتر ابراهیم انیس این مفهوم را روشن میسازد، آنجا که میگوید: «ابن عباس و دو یارش (مجاهد و عکرمه) از ابوعبیده در تفسیر داناتراند.»
پس، شاید نادیده گرفتن آمدنِ تازی شده در قرآن به وسیلۀ ابوعبیده و یارانش، به این موضوع که دیدیم برگردد. به اینها چیزی ندارم بگویم، جز آنکه استادمان دکتر یحییالجندی پیشتر به آنان گفته است: شگفتا و بسا شگفت، که چگونه کلمههای تازی شده را در سخنان و زبان خویش به کار میبرید و بر زبان خویش میرانید و در سخنرانیها و نشستهایتان آنها را میگویید و پس از آن، از بودنِ آنها در قرآن رو برمیتابید و آن را نمیپذیرید و با همۀ توانی که دارید با بودنش در قرآن به رویایی برمی خیزید؟!!
- تعصّب دینی که بر منکران و نادیده گیرندگان چیره آمده، از بیم آنکه گمان میبرند با جنبۀ دینی برخورد پیدا میکند، از جست و جو و کندوکاو در این باره خودداری میورزند. اینان میپندارند که کاوش در این زمینه، کاوش در دین است و کسانی که تازی شده در قرآن را میپذیرند، و تا هنگامی که این موضوع با قرآن سرو کار دارد، به گناه و نافرمانی دست میزنند».
از سخن شیخ احمد شاکر که میگفت: «بخردانه نیست که کلمه از کلمههای قرآن – به جز نامهای خاص – بر زبان تازیان راه یافته باشد»، دلیل نمیآورم. با آنکه شیخ شاکر
– خدایش بیامرزاد! – بر روی هم، تازی شده را میپذیرد، چون کتاب المعرَّب جوالیقی را ویراست و به چاپ رساند ولی از سوی دیگر، به هنگام بررسی کلمههای ناتازی آمده در قرآن به جز نامهای خاص، زور میزند تا ریشۀ تازی آنها را به دست دهد تا تازی بودن شان را به اثبات بنشیند، یا بگوید: «گذشته از دلیل، بر کج رویهای ریشه شناسان، گواهی نیست».
- یاران این دارو دسته میگویند: آنچه را شما کلمههای ناتازی میگویید، از روی توارد واژهها و زبان هاست. پاسخ میدهم که: «تعصّب اینان به زبان تازی و کمالجویی برای آن»، در پس این گفتار نهفته است زبان تازی، مانند دیگر زبانها، از قانون شناخته شدۀ تأثیرگذاری و تأثیر پذیری پیروی میکند.
اما اینکه شیخ احمد شاکر گفته است که: آن کلمهها نژاد تازی دارند و به [زبان] غیر تازیان ترجمه یا راه یافته است، گونهای گمان و گمانه زنی است، زیرا «تعیین وام گرفته به جز نامهای خاص در هر زبانی کاری است دشوار و رنج آور؛ پس داوری دربارۀ دیرینگی یک واژه و تازگی واژۀ دیگر، بسیار سخت است، همان گونه که داوری در گرفتن نیازمند بسیاری از زمینههای علمی ضروری است، با این ارزیابیمان که اصل گرفتن یا وامگیری میان زبانها موضوع پذیرفته شدهای است».
- دکتر عبدالعال سالم مکرم با پذیرفتن کلمههای تازی شده در قرآن، به جایگاه و پایگاه زبان تازی در میان ردههایش اشاره کرده است و گفته است که بایستی زبان تازی آبشخور دیگر زبانها بوده باشد. در پاسخ میگویم. این با وامگیری زبان تازی از دیگر زبانها دوگانگی ندارد. زبان تازی وام میستاند، همانسان که وام میدهد، درست برابر قانون شناخته شدۀ تأثیر گذاری و تأثیر پذیری. و گرنه از سخن دکتر مکرم - بی آنکه چنین آهنگی داشته باشد - چنین در مییابیم که او میخواهد فصل بزرگی در زبان را که همان «تازی کردن» است، ببندد و از میان بردارد، چیزی که هیچ کس تاکنون نگفته است.
و اما اینکه دکتر مکرم میگوید کلمههایی که میگویند ناتازی است و در قرآن آمده، بیش از صد کلمه نیست و به نسبت کلمههای قرآن که شمارشان به هفتادو هفت هزار و چهارصد و سی و هفت کلمه میرسد، شمار اندکی است، پس چه رازی است که قرآن کریم برای گرفتن این صد کلمه دستش را به سوی زبانهای بیگانه دراز کند؟ پاسخ میدهیم که: از نگاه ما، در چندی میان تازی شده در قرآن در کنار کلمههای آن، تا اندازهای نزدیکی است، با توجه به اندازه و چندی کلمههای تازی شده به کلمههای تازی در زبان عربی. در اینکه چه رازی در گرفتن این کلمههای ناتازی به وسیلۀ قرآن نهفته است، باید بگویم همان رازی که زبان تازی را به وام گیری برخی از کلمههای مورد نیاز از دیگر زبانها میکشاند. همان گونه که پیشتر گفتیم، در زبان تازی واژهها یا کلمههایی که جای آن واژهها را بگیرد، پیدا نمیکنیم.
سخن نگارنده برای کشمکش شکنی
میگویم: موضوع سترگی چون آمدن کلمۀ تازی شده در قرآن کریم، ناگزیر به نظر علمی سخته و پختهای نیازمند است تا کشمکش را از میان بردارد. این کار هم هرگز جز از رهگذر دادههای زبانشناسی تطبیقی [Comparatie Linguestics] شدنی نخواهد بود، چون آگاهی از حقیقت کلمههای قرآنی که به زبانهای گوناگون پیوند یافته، و پرداختن به نژاد و ریشۀ آنها و نیز دانستن نژاد و ریشۀ این کلمهها از رهگذر دانش زبان شناسی تطبیقی انجام میگیرد. با این کار میتوان سخن نهایی و کشمکش شکن را گفت و دروازۀ ستیز و درگیری فکری در این قضیه را بر پایۀ بنیادهای علمی درست و دور از منطق هوس و گرایش صِرف، بست. بدین گونه، به دستامدی رسیدهام که به جرأت میتوانم بگویم که در قرآن، تازی شده آمده است. اکنون بیش از چهارده قرن است که میان دانشمندان بر سر این موضوع که آیا واژهها و کلمههای بیگانه (تازی شده) در قرآن آمده است یا نه. پیش از هر چیز، باید بگویم که دانشمندان ما این بهانه را داشتند که زبان شناسی تطبیقی در روزگار آنان نبود. این دانش در سالهای پایانی سدۀ هجدهم میلادی پدید آمد. اگر دانشمند برجستهای چون امام شافعی و شاگردان دبستان فکریاش که تازی شده در قرآن را نادیده میگرفتند، در این زمانه میزیستند، نه تنها آمدن واژهها و کلمههای تازی را در قرآن میپذیرفتند، بلکه فریادگر چنین دیدگاهی میشدند.
اینک، از امام شافعی و ابوعبیده اجازه میگیرم و به شرح دیدگاه خویش به این رو، شاگردان دبستان آنان که با دیدگاه آمدن تازی شده در قرآن سرسازگاری ندارند، بپردازم. میگویم: بیشترینۀ دانشمندان و فقیهان امّت اسلامی پذیرفته شده است که با شیوۀ نگارش [قرآن] عثمان توقیفی است و روا نیست با آن مخالفت کرد. اگر چنین است چه حکمتی در نگارش برخی از کلمهها در این شریف نهفته است که با اصول خط تازی، سازگاری ندارد؟!
برای نمونه، واژۀ «حرام»، چرا در این مصحف [عثمان] بی الف (حَرم) نوشته شده است؟ یا واژۀ «مشکاة» چرا پس از «ک» حرف «و» نهادهاند (مشکوة)؟ یا چرا در واژۀ «صلاة» پس از «ل» حرف «و» گذاشتهاند (صلوة)؟
پاسخ من به همۀ این پرسشها این است که در این میانه حکمتی در کار است، و آن اثبات آمدن واژهها و کلمههای تازی شده است در قرآن کریم.
برای نمونه، کلمۀ حرام که بی الف نوشتهاند، چون از واژۀ حبشی [اتیوپیایی] «حَرَم»
- بی الف - گرفته شده که در آن زبان، به معنی «واجب شد»است، که با سبک قرآنی همگامی دارد.
واژۀ «مشکاة»، برای نمونه، به شیوۀ مصحف عثمانی، «مشکواة» نوشته شده است. زیرا در زبان تازی برگرفته از واژۀ حبشی «مَسکوت» (maskōt) است و اصل آن «مشکوت» (maškōt) است، با حرکت پیش (ضمّه) کشیده، پس با «و» مینویسد تا نژاد حبشیاش را نشان دهند. و اما در واژۀ «صلاة» پس از «ل»، «و» میگذارند (صلوة) زیرا از واژۀ سُریانی «صُلُوتا» (Salöta) با «و» است.
آری، دریافتم که خوانشهای قرآنی نیز در تأکید برآمدن تازی شده در قرآن کریم، گذشته از آنچه گفتم، دخالت دارد، چون برخی از خوانشها با چهرۀ اصلی کلمۀ تازی شده در زبان خود، هماهنگ است و میخواند. برای نمونه، واژۀ «قیّوم»، که ابن مسعود آن را «قیّام» خوانده، چنانکه در ص 59 مصحفهای سجستانی آمده است، با این واژه در اصل زبانیاش که آرامی است، همساز است. این واژه با زبر(فتحه) کشیده است و «کیّام» (Kayyām) به آوا در میآید و گفته میشود. از آنچه گذشت، روشن میشود که آمدن این کلمهها بدین چهره، دلیل و برگۀ قاطعی است بر اینکه تازی شدهاند، و با همان سیما در زبان اصلیشان در قرآن آمدهاند. این هم رازی است افزون بر رازهای اعجاز این کتاب آسمانی - شاید آشکاریِ امروز این رمز و راز در قضیهای که پیوسته دربارهاش گفت وگو و کشمکش بوده است، راهی باز کند برای کشمکش شکنی و از میان رفتن ناسازگاریها.
پینوشتها
. سیوطی، المزهر، ویراستۀ محمداحمد جارالمولی و دیگران، دارالتراث، چ 3، ج 1، ص 268.
. واژههای ناتازی در قرآن را برشمردم و پس از کندوکاو در واژهنامهها، فرهنگهای تازیٍ؛ واژهنامههای بیگانه و فرهنگ واژههای تازی شده، بدین دستاورد رسیدم که به 160 واژه میرسد. بنگرید به «المعرَّب فی القرآن الکریم. دراسة تأصیلیّة دلالیّة»، پایاننامۀ کارشناسی ارشد محمد سیدعلی بلاسی، (چاپ نشده، نگهداری در کلیة اللغة العربیة، دانشگاه الازهر)، ص 102 [بهترین جستار در این باره کتاب واژههای دخیل در قرآن به قلم آرتور جفری به ترجمۀ فریدون بدرهای است که از سوی انتشارات توس چاپ شده است (نشر دوم، با مقدمۀ برگ نیسی )- م ]
. بنگرید به: الاتقان فی علوم القرآن سیوطی، چاپ مصطفی البایی الحلبی، چ 4، قاهره 1398ه ، ج 1، ص 178؛ دیباچۀ سیوطی دربارۀ «آنچه در قرآن آمده است پیراسته از واژۀ تازی شده است» (ص9 به بعد) و ویراستۀ دکتر ابراهیم محمد ابوسکین، چاپ الامانة،1400 ه ؛ «قضیّة التعریب فی القرآن الکریم» از دکتر عبدالغفار هلال، در مجلۀ منبر الاسلام، ش ذیقعدۀ 1399 ه ، ص 25 به بعد.
. ترجمۀ آیهها از ترجمۀ فارسی دکتر ابوالقاسم امامی است (تهران، شرکت چاپ و انتشارات اُسوه، 1388)- م.
. یعنی، نامهای ناتازی و پیامبری تازی: یعنی به زبان عرب نازل شده است تا بهانهای برایشان باقی نگذارد (مجمع البیان طبرسی، به نقل از ترجمۀ فارسی قرآن دکتر ابوالقاسم امامی)- م.
. محمد بن ادریس شافعی، الاُمّ، ویرایش و شرح احمد محمد شاکر، قاهره، مصطفی البابی الحلبی، 1358 ه، صص 41- 42 و 47.
. سیوطی، اتقان،ج 1، ص 178؛ ابن فارس، الصاحبی، ویراستۀ سید احمد صقر، قاهره، چاپ عیسی البایی الحلبی، 1977م، ص 46.
. جوالیقی، المعرّب، ویراستۀ احمد محمد شاکر (دیباچۀ ویراستار)، قاهره، دارالکتب 1389 ه، صص 11 – 12.
. این دیدگاه از ابن فارس است، بنگرید به صاحبی، ص 46. گویا علاّمه ابن فارس این نکته را پیشگویی کرده بود. در این روزگار میبینیم که یکی از مبلّغان مسیحی (خوری حدّاد) آمدن واژههای تازی شده در قرآن را ابزاری میگیرد برای خرده گرفتن بر اعجاز قرآن. در گفتار کنونی خود، پاسخی به پندارهای او ویژگی دادهایم.
10. شافعی، الرسالة، صص 44 – 45.
. صاحبی از ابن فارس، صص 43 - 44.
. عبدالغفار هلال، قضیّة التعریب فی القرآن الکریم، ص 27.
. جوالیقی، المعرّب، دیباچۀ ویراستار.
. تفسیر ابن کثیر، حلب، مکتبة التراث الاسلامی، 1400 ه ، ج 3، ص 546.
. عبدالعال سالم مکرم، «دفاع عن کتاب الله تعالی: قضیّة الکلمات الأعجمیّة فی القرآن الکریم»، در مجلۀ الوعی الاسلامی، ش 82 (شوّال 1391 ه )، ص 13.
. سالم مکرم، همان، ص، 21، به نقل از پیشنهاد، ص 27.
. پیشین، ص 21، به نقل از برهان زرکشی، ج 1، ص 249. بنگرید به اتقان سیوطی، صص 93، 180 و پس از آن.
. عبدالغفار هلال، قضیّۀ التعریب فی القرآن الکریم، ص 26، به نقل از الرسالة امام شافعی، صص 47 – 48، با تغییر. درست همان است که در طبقات الشعراء ابن سلاّم جُمحَی، با شرح شادروان محمد شاکر آمده است: «آنچه به شما رسیده است از هر چه تازیان گفتهاند، جز اندک آن نیست. اگر بسیار به شما میآمد، دانش و شعر فراوانی برای شما میآمد.»
. سیوطی، اتقان، ج 1، صص 178-179؛ همو، المهذّب (دیباچه)، ص 12 به بعد؛ هلال، قضّیةالتعریب، ص 27.
. ابو اسحاق احمد بن محمد (م:427 ه ). بنگرید به دیباچۀ سیوطی در المهذّب، پا نوشت ص 14.
. سیوطی، اتقان، ج 1، ص 178. بنگرید به قضیّة التعریب فی القرآن الکریم از عبدالغفار هلال، ص 27 و زیرنویس آن.
. بنگرید به طبری، تفسیر طبری، بیروت، 1398 ه ، ج 1، ص 6.
. ابن جنی، خصائص، ویراستۀ محمد علی النجّار، عالم الکتاب، چ 3، 1403، ج 1، ص 357.
. عبدالغفار حامد هلال، «ابنجنی اللغوی»، ص 684 (پایان نامۀ دکترا، نگهداری در کتابخانۀ دانشکدۀ زبان عربی، دانشگاه الازهر، به شمارۀ 148).
. رمضان عبدالتوّاب، «العربیة الفصحی و تحدیّات العصر»، در مجلة کلیّة اللّغة العربیّةٌ، دانشگاه اسلامی محمدبن سعود در ریاض، ش 13 و 14 (1403 - 1404 ه )، ص 109.
. بنگرید به اتقان سیوطی، ج 1، ص 178؛ المهذب سیوطی (دیباچه)، ص 12
. بنگرید به المعرّب جوالیقی، ص 53؛ عبدالتواب، «العربیة الفصحی و تحدیات العصر»، صص
108-109 و مقایسه شود با دیباچۀ المهذب سیوطی، ص 18.
. عبدالغفار هلالی، قضیّة التعریب فی القرآن الکریم، ص 28، به نقل از الاشتقاق و التعریب استاد مغربی، ص 83.
. پیشین، صص 27 - 28، به نقل از الاشتقاق و التعریب استاد مغربی، صص 48 – 50.
. همان، ص 29، به نقل از الاشتقاق و التعریب استاد مغربی، ص 51.
. صبحی صالح، دراسات فی فقه اللغة، صص 314 – 315، با تغییر.
. ابراهیم انیس، من أسرار اللغة، ص 109.
. صبحی صالح، دراسات فی فقه اللغة، صص 348 – 349؛ بنگرید به ص 35 به بعد.
. پیشین، ص 314، با اندکی تغییر.
. رمضان عبدالتّواب، «العربیة الفصحی و تحدیات العصر»، مجلة کلیة اللغة العربیة، دانشگاه امام محمد بن سعود، ش 13 و 14، ص 108.
. علی عبدالواحد وافی، فقه اللغة، ص 207.
. عبدالغفار هلال، اصل العرب و لغتهم بین الحقائق و الأباطیل، دارالطباعة المحمدیة، 1401 ه ، ص 91. همچنین بنگرید به محاظرات فی فقه اللغة العربیة از عبدالله العزازی، بی تا.، بی نا.، ص 29.
. سیوطی، المهذّب (دیباچه)؛ صص 15 – 18 با تغییر.
. مصطفی صادق الرافعی، اعجاز القرآن و البلاغة النبویة، بیروت، دارالکتاب العربیة، الطبعة الثامنة، بیتا، صص 72 – 73.
. ابراهیم محمد ابو سکین، فقه اللغة، مطبعة الامانة، چ 4، 1400 ه ، ص 53.
. جوالیقی، المعرّب، ص 53.
. انیس، من أسرار اللغة، ص 111.
. یحیی محمودعلی الجندی، «قضّیة التعریب و متطلبات العصر»، ص 244 (پایاننامۀ دکترا، نگاهداری در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه الازهر، به شمارۀ 188).
. پیشین، ص 255. بنگرید به مجلۀ منارالاسلام، ش 5 (جمادی الاول 1410 ه )، مقالۀ انور الجندی؛ «کیف وقف الشافعی و ابن حنبل و الغزالی و ابن قتیبه فی وجه الفکر الغربی؟»، ص 69.
. جوالیقی، المعرّب، دیباچۀ ویراستار، صص 11- 12.
. سیوطی، المزهر، ج 1، ص 203.
. هلال، قضیة التعریب فی القرآن الکریم، به نقل از فقه اللغة دکتر نجا، ج 4، ص 23.
. پیشین، ص 28؛ بنگرید به: أسرار اللغة انیس، ص 108.
. علی عبدالواحد وافی، علم اللغة، ص 53 به بعد.
. ابوعبیده، معمّربن مثنّی (م: 228 ه ). برای زیستنامهاش بنگرید به البلغة فی تراجم ائمّة النحو و اللغة فیروزآبادی، جمعیة احیاء التراث الاسلامی، ص 224.
. صاحبی از ابن فارس (م: 395 ه )، ویراستۀ سید احمد صقر، چاپ عیسی البابی الحلبی 1977م.، ص 10 به بعد؛ زرکشی، برهان، ویراستۀ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 1، ص 376 به بعد.
. بنگرید به التطور النحوی للغة العربیة، ص 224 و پا نوشت آن.