زمان و چگونگی آشنایی غرب با شیخ عطّار نیشابوری
نویسنده: دکتر مجدالدّین کیوانی
هنری دوست ارجمند، جناب کیانفر
با درود، وقتی جوانی گلاسکویی به نام الیاس جان ویلکینس گیب1 در45 سالگی بر اثر تب مخملک از دنیا رفت (1901) مادرش، جِین، به یاد او بنیادی را پیریخت به نام «سلسله انتشارات یاد بود گیب»2، که معمولاً به اوقاف گیب شهرت یافته است. مادر داغدیده مبلغی پول وقف این بنیاد کرد تا از درآمدش برای نشر کتابهای قدیمی ترکی، فارسی و عربی در حوزههای ادبیات، تاریخ، فلسفه و دین استفاده کند. الیاس به زحمت وارد میانسالی شده بود و مادرش که هنوز زنده بود حق داشت بر فقدان جوانش مویه کند. شوق مطالعۀ علوم و ادبیات شرقی بسیار زود در الیاس پیدا شده بود. این شوق از او پژوهشگری خاورشناس ساخت که ثمرش نگارش سلسله رسالات و کتابهایی در باب شعر و ادبیات عصر عثمانی بود، مانند تاریخ شعرعثمانی در چندین جلد و ادبیات عثمانی. شاید تا کنون دست کم صد جلد کتاب ارزشمند در رشته های مورد علاقۀ الیاس به نفقۀ اوقاف گیب به چاپ رسیده است، از جمله تاریخ جهانگشای جوینی در 3 جلد؛ چهارمقالۀ نظامی عروضی والمعجم شمس قیس.
و حال شما، آقای کیانفر عزیز، به پیروی از این سنّت مرضیه، به یاد دلبندی که زودش از دست دادید، به جای افسوس خوردن بر آرزوهای بر باد رفتۀ او و خودتان تا کنون 4 مجموعۀ ارجمند به یاد و به نام مزدک نشر کرده اید و در کار چاپ مزدکنامۀ 5 هستید. چه سعادتی به ازاین که نصیب همه کس نمی شود، وچه شادی روحی برای او که تماشاگر کارهای زیبای شماست. اگر چه پنج سال است که او با شما نیست اما مزدکنامههای ِتا کنون و مزدک نامههای زین سپس در همه جا حضور دارند و از این رهگذر ارزش وجودی او بیشتر و بیشتر حسّ میشود. آدمیان به هر روی میآیند و میروند؛ آنجه دیر میپاید همین آثار وجودی آنهاست. مزدک به ظاهر دستش از دنیا کوتاه است، لیکن در واقع سلسله جنبان و بانی مجموعۀ مزدکنامههاست که به پایمردی مادر و پدر قدرشناسش به جامعۀ کتاب دوست و غمخوار فرهنگ و علوم در ایران اهداء میشود.
اینک متن گفتاری را که به مناسبت آغاز درس گفتارهای یکساله دربارۀ عطار نیشابوری به تاریخ 15 تیر ماه 1390 در محل شهر کتاب عرضه کردم، با مختصری کاست و افزودها، اگر درخور باشد، به مزدک و پدر و مادرش پیشکش میکنم.
حوزهای در جنب تاریخ ادبیات فارسی که به جای خود میتواند شایان توجه و مهم باشد ناظر است به زمان و نحوۀ معرفی نویسندگان و شاعران فارسی زبان به دیگر فرهنگها و کیفیت ارزیابی سرمایههای فکری، هنری و ادبی آنان در زبانهای دیگر. این معرّفی به دو شکل متفاوت ولی به هم مرتبط رخ میدهد: یکی به صورت بیان شرح حال و نقد آثار آن گویندگان در تاریخهایی که در باب شعر و ادب فارسی نگارش مییابد، و دیگری از طریق ترجمههایی که از نوشتهها و سرودههای آنان به دیگر زبانها میشود.
آنچه در تاریخهایی که دربارۀ ادبیات فارسی توسط خارجیان نوشته شده، مانند تاریخ ادبیات فارسی ِهرمان اته (به آلمانی)؛ تاریخ ادبی ایران، تألیف ادوارد براون (به انگلیسی)؛ و تاریخ ادبیات ایران ِیان ریپکا (به زبانهای چک و آلمانی)، اساساًً مبتنی است بر برداشت آن خارجیان از آثار خود گویندگان فارسی زبان ویا آنچه دیگران دربارۀ آنها نوشتهاند. بخشی از برداشتهای آنها که منبعش آثار نظم و نثرنویسندگان و شاعران فارسی زبان است، اساساً بر پایۀ نوعی «ترجمه»، به معنای وسیع کلمه،از آن آثار است. مع ذلک، این ترجمه با ترجمه به معنای اخصّ و متعارف آن تفاوت دارد. در این نوع دوم خواننده به نحوی بسیارمستقیم تر با گویندۀ فارسی زبان آشنا میشود. اینجا، ترجمۀ مثلاً یک شاعر به مثابۀ آیینهای است که خوانندۀ غیر فارسی زبان میتواند تصویری از شاعر مورد نظر را در آن ببیند. درجۀ درستی و نادرستی این تصویر بستگی دارد به نزدیکی و دوری آن نسبت به جهان واقعی شاعر. حال چنانچه مقداری کژی و پستی و بلندی در آیینه ایجاد شده باشد، تصویری به همان نسبت بی اندام و تحریف شده در آن پدید خواهد آمد. قهراً، داوریها هم دربارۀ آن شاعرکاملاً با واقعیت مطابق نخواهد بود. با این همه، برآیند یا تلفیقی ازهر دو گونه ترجمه که به آنها اشاره رفت کلاً سازندۀ تصوّر و تصویری است که خارجیان از گویندگان فارسی زبان دارند. ما نیز در این گفتار کوتاه عموماًً تفاوتی میان این دو نوع ترجمه قائل نخواهیم شد.
با توجه به آنچه در این مقدمه گفته شد، چند پرسش زیربه ذهن میرسد:
1. کدام شخصیتهای ادبی ما تا کنون از طریق ترجمۀ آثارشان به دیگر ملّتها شناسانده شدهاند؟
2. آیا این معرفی از راه ترجمه با طرح و نیّت قبلی، با رعایت پارهای ملاکها بوده، یا برحسب اتفاق؟
3. در چه تاریخی برای نخستین بار فلان شاعر یا نویسندۀ فارسی زبان به زبانی دیگر ترجمه شده است، و با چه انگیزه و مقصود؟
4. کیفیّت این ترجمهها چیست، و تا چه اندازه راوی صادقِ آراء و اندیشهها وطرز بیان و زبان گویندگان آنها است؟ آیا شرط اصلی امانت رعایت شده است، و تصویری که مترجمان آثار آنان در قالب ترجمه از آنها ترسیم کردهاند با اصل آثار در حدّ قابل قبول مطابقت دارد؟
اینجانب بنا ندارم ـ قرارهم نیست ـ که با هیچ تفصیلی به این سؤالات جواب بدهم، اما چون سخن از عطار است، فقط بر پایۀ مطالعهای کلّی و گذرا، و نه استقصای تامّ، مجملی دربارۀ زمان احتمالی و چگونگی معرّفی شیخ به اروپا به اطلاع میرسانم وسعی میکنم روشن کنم که ترجمۀ آثار او تا چه اندازه در این معرفی نقش داشته است.
قرائن نشان میدهد که آشنایی غرب با نام عطار تقریباً به طور تصادفی و از طریق ترجمۀ منظومهای بود که از قضا در صحت انتساب آن به عطار اتفاق نظر وجود ندارد: مثنوی پند نامه یا نصیحت نامه، که دربحر رمل مسدس مقصورسروده شده و با این بیت آغاز میشود:
حمد بی حد آن خدای پاک را
|
|
آن که ایمان داده مشتی خاک را
|
از میان پژوهشگران سرشناس معاصر، سعید نفیسی ظاهراً تردیدی ندارد که پند نامه جزو آثار اصیل عطّار است (نک: همو، جستجو در احوال و آثار فریدالدین عطار نیشابوری، تهران، 1320). اته (د. ژوئن 1917) این منظومۀ کوتاه 853 بیتی را، بدون هیچ اظهار عقیدهای راجع به مسأله اصالت انتساب آن، در زمرۀ آثار شیخ میآورد، و حتی تصریح میکند که این «گنجینۀ واقعی حِکَم تعالیم اخلاقی» با هدف پندآموزی، «نسبت به منطقالطیر بیشتر مقبولیت دارد»، گر چه از نظر «فن شعر» به پای آن نمیرسد (نک: اته، هرمان، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمۀ ص. رضازادۀ شفق، تهران، 1337، صص 156، 157). ذبیحالله صفا هیچ نامی از این اثر در تاریخ ادبیات در ایران خود، ذیل مدخل عطار نبرده است. در مقدمۀ چاپی که در 1381 از سه مثنوی الهینامه، پندنامه و اسرارنامه، از سوی مؤسسۀ فرهنگی اندیشه دُر گستر، در تهران نشر شد، فرشید اقبال مینویسد پند نامه «از مثنویات معروف وی [عطار] است و... هر چند خود در آثار دیگرش نامی ار آن نبرده است، ولی بی تردید از او است» (مقدمه، ص 5). شفیعی کدکنی در مقدمۀ خود بر اسرار نامه انتساب پندنامه را به شیخ عطار صریحاً رد میکند و آنرا در ردیف مثنویهای سست ِناتندرستی چون اشترنامه، بلبلنامه و جوهرالذات برمیشمارد که هیچ ربطی به عطار ندارند ( اسرار نامه، به کوشش م. ر. شقیعی کدکنی، سخن، 1386، ص 68).
باری، در نیمۀ دوم سدۀ هیجدهم، فـُن اشتوئرمِر قطعاتی ازاین اثر را به لاتین برگرداند و در گلچین دو زبانهای به چاپ رساند (وین، 1775)
I.Von Stuermer, Anthologia Persia seu Selecta e Diversis Persis Auctoribus Exempla
در دیگر کشورهای اروپایی نیز این پندنامه بود که برای اولین بار عطار را به آنها معرفی کرد. در 1819م یک روحانی مسیحی، از کالج منچستر، به نام ج. اچ. هیندلی، ویرایش زیبایی از متن فارسی پندنامه را در لندن نشر کرد. در مقدمۀ کتاب هیچ اشارهای به شأن و پایگاه عطار نشده است. نکتهای که فقط بر آن تأکید شده صرفاً ارزش عملی متن پندنامه در کمک به مدیران استعمارگر برای پی بردن به نظام ذهنی مسلمانان است.
یکی از نخستین اروپائیانی که در معرفی عطار به جهان غرب بسیار مؤثر بود خاورشناس فرانسوی، سیلوستر دوساسی است که در نیمۀ دوم قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم ویرایش و ترجمۀ او از پند نامه چند بار به چاپ رسید. طبق کتابشناسی عطار، تألیف علی میرانصاری، نخستین چاپ ترجمۀ پندنامۀ دوساسی در 1787 و آخرین آنها در 1819 در فرانسه صورت گرفت (دربارۀ این ترجمه و بعضی از ترجمههای دیگر پندنامه نیز نک: اته، صص 158، 159). کار دوساسی در 1373 به اهتمام عبدالمحمد روحبخشان از طرف انتشارات اساطیر در تهران تجدید چاپ شد. روحبخشان، ضمن مقابلۀ متن مصحح دوساسی از پندنامه با دو نسخۀ خطی دیگر، پیش گفتار و یادداشتهای دوساسی را از فرانسه به فارسی برگردانده است.
دومین ترجمۀ پندنامه به لاتین به توسط گابریل گایتلین انجام شد که در 1835 در هلسینگی به چاپ رسید. برگردان آلمانی ِاین منظومه را جی. اچ. نسِلمان در1871، و ترجمۀ روسی آن را یکی از استادان دانشگاه پترزبورگ در 1821عرضه کردند.
نگاهی به انبوه نسخ خطی و چاپی، ترجمهها و شرحهای پندنامه در هند، ترکیه و اروپا هم رونق استثنایی بازار این منظومه را در خارج از ایران نشان میدهد، هم میرساند که در گذشتههای نسبتاً دورتر آن اندازه که به محتوای این اثر توجه داشتهاند به اصالت آن و شخصیت علمی و هنری عطار کاری نداشتهاند. به نظر میرسد عموماً کتابها و گویندگان آنها به محک نقد علمی و ارزیابیهای دقیق متن شناختی گذاشته نمیشدند. به احتمال قریب به یقین، محتوای اخلاقی پندنامه علاقۀ افراد را به خود جلب میکرده است. عاملی که به این علاقه کمک کرده میتواند این بوده باشد که متن پندنامه به یُمن سبک ساده و محتوای اخلاقی آن مدتها در هند و ترکیه از کتابهای درسی، و بسیار پرطرفدار بوده است؛ اروپاییها نیزکه بیشتر از طریق این دو کشور با کتب فارسی آشنا شده بودند، طبعاً منظومۀ پر هواخواه پندنامه جلب نظر آنها را کرده است.
در جوامع سنّتی و نسبتاً بستۀ روزگار گذشته که به نظامهای اخلاقی خاصی پابند بودند و مردم هنوز به اندازۀ سدههای اخیر ماّدی گرا و دنیاپرست و از جهاتی، بیبند و بار نشده بودند، ملاک خوبی و بدی کتابها معمولا ارزش اخلاقی و معنوی آنها بوده، و کمتر به ارزشهای هنری و ادبی و مقام علمی، فلسفی و ادبی گویندگان آنها توجه میشده است. این است که پندنامه، که امروز کما بیش ثابت شده که نه تنها از عطار نیست بلکه نمیتواند بهترین معرف سنخ تفکرات این شاعر فرزانه باشد، چنان مورد اقبال عام در خارج از ایران قرار گرفت که هیچ نقد و تحلیلی از آن ضرور به نظر نمیرسید. به علاوه، به نظر میرسد نخستین آشنایی خارجیان با آثار فارسی و از جمله با آفرینشهای فکری - هنریِ عطار از طریق منتخبات آثار آنها بوده است ونه به واسطۀ کلّ آن آثار. زمانی هم که مهمترین منظومۀ عطار، یعنی منطقالطیر یا لسان الطیر یا مقامات الطیور، توجه غربیها را به خود جلب کرد، این داستان شیخ صنعان او و نه کل کتاب و شخصیت عطار بود که بیشتر معروض مطالعه، ترجمه و شرح و معرفی واقع شد. مع ذلک، با گذشت زمان جنبههای دیگر و ارزشهای آثار دیگر او نیز در کانون توجه خارجیان قرار گرفت. گویا برای اول بار فن هامر - پورگشتال (د. 1856)، مستشرق اتریشی، گزیدههایی از منطق الطیر را به آلمانی ترجمه و در گلچین دو زبانهای که در 1818 در وین منتشر کرد به چاپ رساند.
(Joseph Von Hammer-Purgstall, Geschichte der schonen Redekunste Persiens (Vienna, 1818)(
مع ذلک انتشار گستردۀ کارهای سیلوستر دوساسی (1758-1833) خاورشناس معروف فرانسوی بود که بیشترین تأثیر را در معرفی منطق الطیر به غرب داشت. او بخشهایی از این منظومه را در کنار نمونههایی از سرودههای مولانا، سعدی، حافظ و جامی منتشر کرد. یک نسل بعد، شاگرد برجستۀ دوساسی به نام ژوزف اِلیدور گارسن دوتاسی (1794-1878) به گونههای مختلف به عطار و منطقالطیر او پرداخت. او با اینکه تخصصش هندوستانی و اردو بود، به فارسی نیز علاقه زیاد نشان میداد، و در 1856 ترجمهای به نثر فرانسوی از داستان شیخ صنعان منتشر نمود. در 1858 ویرایشی کامل از متن فارسی این منظومه نشر کرد و از پی آن در 1863 ترجمهای کامل از کلّ آن را به نثر فرانسوی همراه با توضیحاتی چند به چاپ رساند.
توجه غرب مسیحی به قصّۀ شیخ صنعان، علاوه بر جاذبۀ استثنایی آن به عنوان شرح عشق این سری و خاکی در مقابل عشق آن سری و افلاکی، به احتمال بسیار زیاد میتواند به سبب حضور نسبتاً پررنگ عنصر مسیحیت در این داستان دلنشین بوده باشد. ماجرای عشق مهارناپذیر زاهد مسلمان پیری، به نام صنعان، به ترسا دخترک جوانی احتمالاً باعث شده که همکیشان این دختر با قصۀ شیخ آشنایی مضاعفی احساس کنند؛ گو اینکه فیتزجرالد، بنا به دلایلی، ترجیح داد از ترجمۀ این قصه چشم بپوشد (شکِل، 174).
باری، به نظر میرسد گارسن دوتاسی نخستین دانشمند حرفهای از یک دانشگاه غربی بود که توجه جدّی و عمده به منطق الطیر کرد؛ ثمرۀ پژوهشهایش در یک سلسله انتشارات روشمند در دسترس دیگران قرار گرفت ؛ و اگر چه کارهای او از عیب و نقصهایی خالی نبود ولی، به هر حال، سنخ دانش پژوهی اروپایی را در زمان خود نشان میداد (شکِل، 169).
تقریبا ًهم زمان با دوتاسی، ادوارد فیتزجرالد (1809-1883) مترجم سرشناس رباعیات خیام، به ترجمۀ منطق الطیر پرداخت. او که نامش بیشتر با نام خیام گره خورده است، از لحاظی نقطۀ مقابل دوتاسی قرار میگیرد. پژوهشگر فرانسوی یک محقق روشمند حرفهای و فیتزجرالد ادیب انگلیسی آماتوری بود که بطور اتفاقی و به هوای دل خود به کارهای ادبی و ترجمه میپرداخت و این دو روحیۀ متفاوت در ترجمههایی که از منطق الطیر در دهۀ1850 کردهاند، انعکاس یاقته است.
فیتزجرالد در این ترجمه کم و بیش همان بلایی را که بر سر رباعیات خیام آورده، بر سر ِمنطق الطیر نیز آورده است. او به خلاف شیوۀ معمول مترجمان دیگر - که یا کلّ اثری را ترجمه میکنند، یا به نحوی قاعدهمند آن را خلاصه میکنند یا بخش خاصی از کتابی را برای ترجمه بر میگزینند - هم محتوای منظومۀ شیخ را بیش از حدّ فشرده و خلاصه کرد و هم ساختار آن را تغییر داد. او در مورد ترجمۀ منطق الطیر همان اندازه مستحقّ انتقاد است که بابت ترجمۀ «دلبخواهانه»، بی اندازه فشرده و مُثله شدهاش از رباعیات خیام. فیتزجرالد نشان داده که در پرداختن به عطار حتی از توانایی کمتری برخوردار است تا برای پرداختن به خیام، زیرا برای مجازی دانستن زبان و بیان خیام فراوان توجیه وجود داشت و لذا با اتخاذ این «موضع مجازی»، خود را مُجاز میدید که گفتههای حکیم نیشابور را به هر نحوی که میلش میکشید«روتوش» کند. لیکن منطق الطیر اثر کاملا ًعرفانی است و این حق را به فیتز جرالد نمیداد که آنرا سر ِ خود بیرون از حّد و قاعدهای خلاصه کند. او اصولاً نسبت به مشی عرفانی گرایش و همدردی خاصی نداشت. با همۀ این احوال، با قریحۀ ادبی قابل ستایشی که داشت، توانست مقداری از طعم و رنگ ادبی این منظومۀ عرفانی را به انگلیسی منتقل کند. ترجمۀ او زیر عنوان Bird Parliament در 1889، چند سال پس از مرگ او به چاپ رسید. به نظر بعضی از صاحب نظران انگلیسی زبان، فیتزجرالد و ترجمۀ منطق الطیر او جای انتقاد زیاد دارد.
از دیگر ترجمههای منطق الطیر یکی کار مارگرت اسمیث و دیگری ترجمۀ استنلی نات است. ویرایش و ترجمۀ اسمیث زیر عنوان The Persian Mystics: Attar به سال 1932 در لندن منتشر شد. استنلی نات ترجمۀ خود را نه از روی اصل منطق الطیر فارسی بلکه از روی ترجمۀ فرانسوی گارسن دوتاسی انجام داد که در 1954 در لندن چاپ شد (شَکل، 187).
عموماً، کسانی که پس از دوتاسی به ترجمۀ منطق الطیر دست زدند، از ترجمۀ وی به طور مستقیم و غیرمسقیم استفاده کردهاند، کما اینکه ترجمۀ سوئدی آن نیز به توسط اریک هرملین در1929 از روی ترجمۀ قدیمی دوتاسی صورت گرفت (شَکِل، 187- 188،192؛ ریتر، I/753). از ترجمههای متأخرتر منطق الطیر به انگلیسی کار مشترک افخم دربندی و دیک دیویس
The Conference of the Birds (هارموند ورث، 1984) و برگردان بیت به بیت و تحت اللفظی پیتر. دبلیو. اِیوری با عنوان: The Speech of the Birds, concerning Migration to the Real, The Mantiqu’t-Tair (کیمبریج 1998)، است (شَکِل، 188). با توجه به شمار قابل ملاحظۀ برگردانهای منطق الطیر به زبان خارجی، دور از حقیقت نخواهد بود که بگوییم از راه این منظومه بود که چهرهای بالنّسبه نزدیکتر به شیخ عطار واقعی به بیرون از مرزهای ایران معرفی شد.
باوجود این، بنابرآنچه اجمالا ً گفته شد میتوان نتیجه گرفت که از زمانی که عطار
برای نخستین بار به غرب شناسانده شد، تا چندین قرن شخصیت فکری و ادبی وی
هیچ گاه در کلیت آن در کانون توجه قرار نگرفت. در آنچه از آثار او به زبانهای اروپایی ترجمه شده یا دربارۀ وی نگارش یافته تا مدتهای مدید ذکری از منظومههایی
چون اسرارنامه، الهی نامه و مصیبت نامه به چشم نمیخورد. ترجمهها و اظهارنظرهای
غربیان همه دربارۀ پندنامۀ منسوب به شیخ و منطق الطیر او بوده است. بنابراین، از شخصیت سترگ عطار، آن گونه که ما او را میشناسیم، تا این اواخر جز بارقههای چند در آثار مغرب زمینیها نتابیده بود. شاید نخستین کس که به طور نسبتاً جامع و گستردهای به کلیت عطار پرداخت، خاورشناس برجستۀ آلمانی، هلموت ریتر (1892-1971) بود که حاصل پژوهشهای عمیق خود را دربارۀ وجوه مختلف فکری و اعتقادی عطار در کتاب ارزندۀ دریای جان
(Das Meer der Seele :Mensch,Welt ,und Gott in den Geschichten des Fariduddin ‘Attar) منتشر کرد. بررسی و ارزشیابی دریای جان فرصت دیگری میطلبد. با وجود این، بیان بسیار مجملی از مندرجات کتاب و شیوۀ پردازش ریتر به شیخ در اینجا بیفایدهای نمینماید. اولاً، با اینکه او در مقدمۀ کتاب خود (ص 2)، از پندنامه به عنوان یکی از مثنویهای اخلاقی عطار یاد میکند، به نظر نمیرسد که آن را یقیناً از عطار بداند چرا که آن را جزو منظومههایی که دریای جان را بر اساس آنها نوشته قرار نداده است. به علاوه، در مقالهای که خود ذیل عنوان “Attar”در جلد اول ازEI2 نشر کرد، پندنامه را در زمرۀ منظومههایی معرفی میکند که در انتساب آنها به شیخ مقداری تردید دارد. آنچه در دریای جان مبنای تحلیل عالمانۀ ریتر از اندیشههای دینی، اخلاقی و عرفانی عطار قرار گرفته منظومههای اسرارنامه، الهینامه، منطقالطّیر و مصیبتنامه هستند. او نخست ساختارصوری و سبک روایی هر یک از این چهار اثر را وصف، و سپس درونمایههای کلیدی آنها را کلاً زیر 30 عنوان طبقه بندی میکند. این بخشهای سیگانه، همان طور که اشاره شد تماماً به موضوعات دینی، اخلاقی و عرفانی میپردازند؛ و هیچ بخشی که دلالت بر اندیشههای فلسفی، به معنای اخصّ و مصطلح کلمه، داشته باشد در میان آنها به چشم نمیخورد، و این البته با فلسفه ستیزی و عقل گریزی عطار هم خوانی دارد. بنابراین، کسانی که از اندیشههای «فلسفی» شیخ سخن میگویند، لابدّ مرادشان نوع خاصّی از فلسفه است، و نه فلسفه از سنخ ارسطویی یا حتی خسروانی آن.
باری، کتاب دریای جان توسط روانشاد عباس زریاب خوئی و مهرآفاق بایبوردی به فارسی ترجمه شد و بین سالهای 1374-1377 در دو جلد به چاپ رسید. کار سترگ ریتر نشان میدهد که لااقل از اواسط سدۀ نوزدهم عطار با عمق بیشتر و به طرزی بسیار جدی تر از قبل مورد توجه غرب قرار گرفته، و در قرن بیستم با پژوهشهای علمی تر و تحلیلهای نقادانهتر دنبال شده است. ویرایش انتقادی الهینامه به اهتمام ریتر؛ نگارش کتب و مقالات ِامثال یِوگنی ادواردوویچ برتلس روسی (1890-1957)، کِنِث اِیوری انگلیسی، یوهانس دوبرَن هلندی، فریتس مایر سوئیسی (1912-1998)، و بی. راینرت (نویسندۀ مقالۀ “Attar, Shaykh Farid-al-Din” در جلد دوم دائرة المعارف ایرانیکا) در شرح احوال، شخصیت و اندیشههای شیخ؛ وتصحیحها و ترجمههایی به فرانسه، ایتالیایی و انگلیسی از پارهای از آثار عطار مانند ویرایش و چاپ تذکرة الاولیاء توسط رینولد نیکلسن، ترجمۀ فـشردهایی از آن توسط آرثر آربری (هر دو از انگلستان)؛ ترجمۀ انگلیسی الهینامه، به توسط جان ا. بویل؛ ترجمۀ فرانسوی مصیبتنامه به اهتمام ایزابل دو گاستینه (پاریس، 1981) همه دلیل کشف بیشتر و بیشتر اهمیت عطار در جهان اندیشۀ ایرانی ـ اسلامی است. (برای فهرست نسبتاً جامعی از آنچه دربارۀ عطار به زبانهای فارسی و غیر فارسی نگارش یافته، یا برگردانهای مختلفی که از گزیدهها یا کاملِ بعضی از آثار او به دیگر زبانها شده است، نک: کتابشناسی شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، به کوشش علی میر انصاری، تهران، 1374).
تشکیل کنگرۀ جهانی شیخ فریدالدین محمد نیشابوری در تهران (1374) خود دلیل دیگری است بر توجه محافل علمی کشورهای شرق و غرب به عطار. از همین دست است همایش سال 1381 / نوامبر 2002 دربارۀ عطار که در انگلستان برگذار شد، و در آن جمعی از عطارشناسان ایرانی و غیر ایرانی دربارۀ وجوه مختلف فکری و هنری شیخ و آثار وی مقالاتی ارائه کردند. مجموعۀ این مقالات بعداً با ویراستاری دو خاور شناس، لئونارد لویزُن و کریستفر شَکِل در کتابی، مرکب از چهار بخش، با عنوان «عطار و سنّت تصوف ایرانی»، و عنوان فرعی ِ«هنر معراج روحانی» در2006 در لندن و نیویورک منتشر شد. در این مجموعه بعضی نگاههای نو به عطار و حرفهای تازهای دربارۀ خطوط و ریشههای فکری، وابستگیهای طریقتی، جایگاه او در ادب عرفانی فارسی زبانان و تأثیر او در گویندگان صوفی مشرب پس از وی بر میخوریم. یقیناً نقشی که از پیر نیشابور در این سلسله مقالات و در پژوهشهای مشابهی که در نیم قرن اخیر ترسیم شده با آنچه به دنبال انتشار پندنامۀ او بیش از دویست سال قبل به اروپائیان عرضه شد بسی تفاوت دارد. بدیهی است که این پایان کار نیست؛ خردورزی و اندیشمندی امثال عطار گنجینههایی است که اندیشه ورزان عالم به آسانی دست از آن بر نخواهند داشت.
در نگارش این مقاله، افزون بر مآخذی که در متن نوشته نام برده شد، مخصوصاً از نوشتۀ کریستفر شَکل بسیار بهره گرفتم:
Shackle, Christopher, “Representation of ‘Attar in the West and in the East: Translations of the Mantiq al-tayr and the Tale of Shaykh San’an”, in Attar and the Persian Sufi Tradition, The Art of Spiritual Flight, edited by Leonard Lewisohn and Christopher Shackle, I.B. Tauris, London & New York, 2006.
متن سخنرانی عرضه شده (15 تیر ماه 1390) در شهر کتاب، با مختصری اصلاحات و اضافات.
** استاد بازنشستۀ دانشگاه تربیت معلم، تهران و عضو شورای علمی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی