پژوهشگر تاریخ در روند پژوهش بر اساس اخبار و دیگر مواد مورد استفاده در تاریخنویسی، گاه به نتایجی میرسد که با کمی دقت میتوان فهمید که بیش از آنکه نتیجهگیری عقلی باشد، نتیجهگیری عرفی است. یعنی نتیجهگیری بر اساس موادی که در نمونه های فراوان به نتیجه رسیده، ولی میتواند در شرایطی هم به آن نتیجه نیانجامد.
از نتیجهگیریهای عرفی در تاریخ نمونه های فراوان در دست داریم که ظاهرأ با مقدمات درست به نتیجهگیریهایی میرسند که هرچند عرفأ درست است اما عقلأ درست نیست.
در این گونه موارد:
گاه یکی از علتهای لازم، کافی شمرده میشود. مانند «رسیدن به قدرت با داشتن افراد بیشتر» یا «پیروزی در سایـﮥ توان نظامی برتر» یا «شکست به علت ضعف تاکتیک نظامی»
گاه بر اساس حکمت عامیانه که در امثال ادبی ظهور میکند نتیجهگیری میشود. مانند «عاقبت گرگ زاده گرگ شود»
گاه تقارن دو حادثه، تأثیر گذار بر یکدیگر شمرده میشوند. مانند «قتل اتابک و یافته شدن جسدی که کارت شناسایی عباس آقا را در جیب داشت».
گاه کارهای یک نفر به تمام دوره یا دودمان یا منطقه تسرّی داده میشود. مانند شیعه بودن همـﮥ سربداران بدلیل شیعه بودن علی مؤیّد یا بیرون بردن اسب سفید برای امام زمان از سوی او.
گاه عادت : مانند مترادف دانستن علوی و شیعی امامی1
از نتیجهگیریهایی عرفی که معمولاً مورد اعتراض و عدم پذیرش مورخان و دیگر پژوهندگان تاریخ اسلام قرار میگیرد معادلات زیر است:
1ـ پیامبر اسلام (ص) بر همـﮥ مومنان (مسلمانان) ولایت دارد.
2ـ اجرای هرچه پیامبر اسلام (ص) فرموده یا عمل نموده (سنت رسول)، بر مومنان (مسلمانان) لازم و واجب است.
3ـ مومنان (مسلمانان) تمامی دستورات پیامبر اسلام (ص) را اجرا میکنند.
4ـ هرچه مسلمانان انجام میدهند اجرای دستور پیامبر اسلام (ص) است.
بنظر میرسد کمتر پژوهشگر مسلمانی را بیابیم که با این نتیجهگیری موافق باشد. نگاهی به تاریخ 1400 سالـﮥ اسلام و مسلمانان نشان از غیر مطمئن بودن این روش دارد.
اما جالب است که در دیگر موضوعات تاریخ ایران یا اسلام، این روش عرف پسند مورد قبول قرار گرفته و بر اساس آن نیز داوری میشود.
من متخصص تاريخ ايران پيش از اسلام و سده هاي نخستين اسلامي نيستم و دو مطلبي كه در ادامه ميآورم، تنها از جهت فني و تاريخنگارانه مورد بحث قرار گرفته است.
***
نخستين نوشته دربارة «گفتهها، كردهها، و ديدهها» است. ما از افراد گوناگون در تاريخ، سه گونه گزارش بدست داريم:
آنچه گفته ميشود آنان«گفتهاند»
آنچه گفته ميشود آنان «كردهاند»
و آنچه گفته ميشود پیروان آنان «کرده یا گفتهاند»
اگر در راستي و درستي «آنچه گفته شده» (تاريخ) و «آنان كه گفتهاند» (تاريخنويسان)، ترديد نكنيم و همـﮥ آنچه بنام تاريخ از مورخان نقل شده بپذيريم (كه جاي ترديد فراوان است، اما مورد بحث كنوني ما نيست)، و تنها سه مقولـﮥ «گفتهشدهها»، «كرده شدهها»، و «ديده شدهها» را در اخبار تاريخي مورد توجه و بررسي، و تجزيه و تحليل قرار دهيم به نتايج جالبي برميخوريم.
دربارة مزدك و عقايد او، پژوهشهايي شده كه برخي از آنها به منظور تقويت اهداف خاصي تهيه شدهاند. نگارنده بدليل آنكه تخصصي در تاريخ دورة ساسانيان ندارد وارد بحث نهضت مزدك نميشود.
يكي از مهمترين ايراداتي كه به مزدك و مزدكيان گرفته شده، باور آنان به اشتراك زن و اموال بوده و هست. در اين نوشته، ما اخبار به جاي مانده از نهضت مزدك در منابع اسلامي را به سه بخش تقسیم كردهايم:
1. آنچه به گفتههاي مزدك نسبت داده شده و از عبارت «مزدك چنين گفت» استفاده شده.
2. آنچه به كارهاي مزدك نسبت داده شده و از عبارت «مزدك چنين كرد» استفاده شده.
3. آنچه به نتيجـﮥ گفتههاي مزدك نسبت داده شده و از عبارت «مزدكيان چنين گفتهاند و كردهاند» استفاده شده.
اگر بپذيريم كه در آنچه گفته ميشود «ديده شده»، و يا «ديگران كردند» امكان تحريف و تفسير وجود داشته باشد و ممكن است كارهاي كسي را به نادرستي برداشت كنند و يا كارهاي پيروان او را نيز به خود او نسبت داده باشند، اما آنچه به خود شخص نسبت داده كه خود گفته است (كه آن هم از آفت تحريف، دستکاری، بدفهمی، تفسیر، و ... در امان نيست)، از درستي و اطمينان بيشتري برخوردار است. اما آنچه مستقيماً به مزدك نسبت داده شده كه «ميگفت»:
خداوند ارزاق را در زمين قرار داد تا مردم آنها را ما بين خود به مواسات قسمت كنند ... بايد از توانگران گرفت و به تهيدستان داد. و هركس چيزي از مال يا خواسته يا زن، اضافه بر حاجت داشته باشد نبايد تنها در اختيار وي بماند... اين همان نيكي و خيري است كه خداوند بدان خرسند ميشود...2
خداي جهان ميان خلق راست نهاده است، كس را كم يا بيش نداد. چنان بود كه همه كس بزن و خواسته باشد و هركس را خواسته بود نتوانست كه گويد مران را كه نيست ندهم. و زن همچنين، و هم زن من آن را حلال است و آن زن وي نيز مرا حلال است، هركه خواهد هميگيرد.4
خداوند ارزاق را در زمين براي آن نهاده است كه بندگان آن را ميان خويش به تساوي تقسيم كنند تا هيچكس را بر ديگري برتري نباشد. اما مردم به يكديگر به ستم غلبه كردهاند و هركس خويشتن را در آنچه دوست داشته بر ديگران مقدم داشته و بايد افزوني آنچه در دست اغنياست گرفته شود و به تهيدستان داده شود تا در درجه مساوي شوند4
ميگفتند: همانا خداوند ارزاق را در زمين قرار داد تا بندگانش آن را بين خود تقسيم كنند و لكن مردم ظلم ميكنند.5
اين بني آدم همه از يك پدر و از يك مادرند، و مال جهان ميان ايشان ميراث است. اما بفضل قوت و ظلم، قومي برميدارند و ديگران را محروم ميگذارند. و من آمدم تا بواجب باز آرم6
مال بخشيدني است ميان خلايق. همه بندگان خداياند و فرزندان آدمناند. بهرچه حاجتمند باشند بايد كه از مال يكديگر خرج كنند تا هيچكس را در هيچ معني بيبرگي و درماندگي نباشد، و متساوي الحال باشند ..... زنان شما چون خواستـﮥ شماست. بايد كه زنان را چون مال يكديگر شناسيد و هركه را به بزني رغبت افتد با او گرد آيد و رشك و حميت در دين ما نيست7، تا هيچ كس از لذات و شهوات دنياوي بي نصيب نباشد و درِ كام و آرزو بر همه كس گشاده بود ... .8
و مزدك گفت: خداي عزوجل روزي خلق اندر زمين نهاده است و بخشش پديد بكرده است. از توانگران ببايد ستد و بدرويشان ببايد داد، تا همه راست گردند و زن هم همچنين هركس كه دارد روا باشد.9
بنظر ميرسدآنچه دربارة اشتراك بويژه زنان در انديشههاي مزدك به ما رسيده، برگرفته از اخباري است كه نه مستقيمأ از دهان او شنيده شده، بلكه تفسيري از كارهاي خود او و پيروان اوست. اين نوشته نه قصد آن دارد كه برخي از باورهاي مزدك يا پيروان او را تبرئه كند و نه قصد دارد اتهامات احتمالي به او را نقد و بررسي و احياناً رد كند و تنها طبقهبندي اخبار رسيده دربارة او را مطرح ميكند.
***
دومين نوشته دربارة «انتقال انديشه از امروز به ديروز» است. يعني نشان دادن نمونهاي براي انتقال يا نسبتدادن انديشهاي از زماني به زمان پيش از خود. درحالي كه گمان ميرود انديشهها از ديروز به امروز، يا از زماني به پس از خود منتقل
ميشوند.
دربارة بابك خرمدين و عقايد او، مطالب گوناگوني در منابع اسلامي آمده است كه قابل تأمل است. اما مطلبي كه بيشتر منابع در مورد آن همداستانند، پيروي بابك از مزدك ميباشد؛ بطوريكه خرميه و مزدكيه مترادف يكديگر شمرده شدهاند. شايد وجود خرميه توانست افسانـﮥ مزدك را دوباره زنده گردانيده و از نابودي اخبار آن جلوگيري كند. خوشبختانه اين امر دربارة بسياري از نهضتهاي نخستين سدههاي اسلامي صدق ميكند.
در منابع اسلامي، بدعتهاي مزدك به بابك هم منسوب شدهاند؛ يعني:
مزدكيه ------ = ------ خرميه
پس
بدعتهاي مزدكيه ------ = ------ بدعتهاي خرميه
يعني خرميان بخاطر بعضي كارهايي كه از مزدك وام گرفته بودند محكوم شدند، مانند اعتقاد به اشتراك زن و مال. پرسش من اين است كه چرا بايد بدعتهاي مزدك به بابك سرايت كرده باشد و نه برعكس؟
بهتر است كمي توضيح دهيم. با توجه به آنكه منابع اسلامي همه پس از قيام بابك نوشته شدهاند (تا آنجا كه من ميدانم)، چرا اين فرض را در نظر نميگيريم كه:
مقدمـﮥ يكم: بابك ادعا داشت طرفدار مزدك است (به فرض صحت ادعا)
مقدمـﮥ دوم: بابك به اشتراك زن و مال اعتقاد داشت
نتيجه: مزدك نيز به اشتراك زن و مال اعتقاد داشت
و ميبينيم كه عقايد بابك به مزدك نسبت داده شده است. اصلأ برگرديم به زمان مزدك. در منابع رومي آمده كه:
«قباد قانوني دربارة مشترك بودن زنها صادر كرد»10
نميبينيم كه منابع رومي اين كار را به مزدك نسبت داده باشند بلكه به قباد نسبت دادهاند. شايد منابع رومي از مزدك خبري نداشتند (كه فرض محتملي است)، در اينجا نيز ميتوان فرض اول را برقرار كرد:
مقدمـﮥ يكم: قباد طرفدار مزدك بود.
مقدمـﮥ دوم: قباد به اشتراك زن و مال اعتقاد داشت.
نتيجه: مزدك به اشتراك زن و مال اعتقاد داشت.
يعني بدعتهاي قباد به مزدك نسبت داده شده، زيرا قباد پيرو و شاگرد مزدك بود.
فرضهاي ديگري را نيز ميتوان طرح كرد: ميدانيم كه قباد سالها نزد هپتاليان بسر ميبرده، و پس از بقدرت رسيدن دوباره فرمان بالا را در اشتراك زن و مال صادر كرده است. ميدانيم كه اين رسوم در ميان بيابانگردان آسياي مركزي رواج داشت و قباد تحت نفوذ آنان بود. اما براي اينكار نياز به موبدي داشت تا آن را براي جامعـﮥ زردشتي ساساني توجيه كند و مزدك آن موبد بود. لذا مزدك را بخود نزديك كرد تا انديشـﮥ خود را از زبان او اجرا كند. و يا منتظر بوده كسي چنين نظري را اعلام كند تا آن را پذيرفته و رسميت دهد. اثبات (يا رد) فرضهاي گفته شده، تغييري در طرح «سرايت انديشه از امروز به ديروز» نميدهد.
اما منابع زردشتي: در آنجا نيز اين فرض برقرار است. ميدانيم كه زردشتيان نميخواستند شاه آنان منسوب به كفر باشد، لذا بدعتهاي او را به نوعي توجيه ميكردند و چه توجيهي بهتر از طرفداري او از مزدك؛ يعني فرض بالا در اينجا نيز برقرار است:
مقدمـﮥ يكم: قباد طرفدار مزدك بود.
مقدمـﮥ دوم: قباد به اشتراك زن و مال اعتقاد داشت.
نتيجه: قباد تحت تأثير و فشار مزدك به اشتراك زن و مال اعتقاد داشت.
اگر اين فرض را (كه با قراين بيروني نيز تقويت ميشود) در نظر داشته باشيم، ميتوانيم از نگاهي ديگر به مزدك و باورهاي او بنگريم.
پینوشتها
1. عبدالجليل رازى، النقض، ص 226؛
«علوى اصلى الا امامتى و شيعى نبود و نتواند بود، اگر نه، بارى زيدى»
2. طبري: تاريخ الرسل و الملوك، ترجمـﮥ صادق نشأت ص 167
3. تاريخ بلعمي، ص 144
4. مقدسي: آفرينش و تاريخ، ج 3 ص 144
5. ابن مسكويه تجارب الامم، ج 1 ص 90
6. ابن بلخي: فارسنامه ص 84
7. «هركه را به زني رغبت افتد با او گرد آيد و رشك و حميت در دين ما نيست» در چاپ شفر نيست. بنظر میرسد که این عبارت «تفسیر» متن باشد زیرا در متنهای مقدم و مشابه وجود ندارد.
8. نظام الملك: سياستنامه تصحيح هيوبرت دارك، ص 260
9. گرديزي، زين الاخبار، ص 80
10. پروكوپيوس