بررسی شاخصههای کشورداری شاه عباس صفوی و تأثیر آن بر رویکردهای علمی - فرهنگی شیخ بهایی
نویسنده: دکترعبدالله متولی
مقدمه
حکومت صفویه دوران جدیدی را در تاریخ ایران پدید آورد. آنها پس از یک تدارک بلند مدت راه خود را به طرف اقتدار سیاسی هموار کردند. شاه اسماعیل جوان میراثدار یک فرآیند طولانی از رفتارهای مذهبی و طریقتی بود که آن را به قالب سیاسی مبدل نمود. با شکلگیری قدرت او چارچوب جغرافیایی ایران پس از مدتها روند مشخصی به خود گرفت. استقرار رسمی مذهب شیعه از دیگر نتایج بنیاد گرفتن حاکمیت اسماعیل بود. او شرایط سخت و پیچیدهای را برای تثبیت و تداوم قدرت خود در پیش داشت. به نظر میرسد بخشی از این مشکلات که بیشتر جنبه نظامی داشتند با سخت کوشی شخص شاه و حمایت مخلصانه مریدان قزلباش بر طرف شدند؛ اما در مقولههای حکومتی و مذهبی برنامههای شاه با موانع جدیتری مواجه بود که تدابیر او را برای هموار کردن مسیر بی اثر میساخت. بر همین مبنا بود که بلافاصله پس از مرگ وی بحرانی فراگیر کشور را در بر گرفت و بیش از یک دهه طول کشید تا شاه طهماسب بتواند به طور نسبی شرایط با ثباتی را در کشور ایجاد نماید؛ اما تدابیر وی که ادامه همان برنامههای پدرش محسوب میشد نتوانست تغییر اساسی درساختار رفتاری قزلباشان ایجاد نماید. هر چند دوران حکومت او مدت مدیدی به طول انجامید اما برنامههایش برای ایجاد تعادل در مطالبات ترکمانان و ایرانیان مانند عملکرد شاه اسماعیل نتایج پر باری نداشت و پس از مرگ او نیز بحران پیشین با دامنۀ وسیعتری خود را بروز داد.
آنچه مسلم است ورود شاه عباس به صحنه سیاسی ایران عمر حکومت صفوی را به دو برابر افزون ساخت. عملکرد مقتدرانه و به موقع شاه نشان از یک بینش و شناخت دقیقی داشت که از هوشمندی او سرچشمه میگرفت. درک درست از علل و عوامل بحران آفرین و رفتار مقتدرانه در برابر این عوامل رمز اصلی کامیابی و تداوم قدرت او بود. تمرکزگرایی کلید اصلی برنامههای شاه بود. وصول به این تمرکز در یک قلمرو خاص و یا محدود به یک بخش نبود بلکه به وضوح در تمامی جنبههای حیات سیاسی و مذهبی جامعه ملموس بود. آنچه البته تفاوت داشت اولویت بندی درست برای پرداختن به مشکلات موجود بود. کلیت دوره شاه عباس نشان میدهد که شاه هم در شناخت مشکلات و هم در برنامه ریزی و اولویتبندی صاحب سلیقه و سبک بوده است که در نهایت هم در عرصه بینالمللی و هم در چارچوب داخلی به یک مدل پادشاه کامیاب مبدل گردید.
اما آنچه در پی میآید اشارهای گذرا به برخی از برنامههای اجرایی و جایگاه امور فرهنگی و هنری در روند تصمیمگیری و عملکرد شاهعباس است. این شاخصهها البته در نهایت در پیوند با پدید آمدن چهرههای نامداری چون شیخ بهایی، ملاصدرا و میر داماد قرار میگیرد که صاحب قلم بروز بخشی از توانمندیهای آنها را ناشی از کلیت برنامه ریزی و عملکرد هوشمندانه شاهعباس میداند. در میان این افراد شخصیت شیخ بهایی مورد توجه و بررسی قرار خواهد گرفت.
شاه عباس و تمرکز قدرت
بدون تردید روند تحولات دوره شاهعباس به گونهای رقم خورد که نشانگر یک ارزیابی دقیق و برنامهای مدون بود. شاه علیرغم جوانی از همان آغاز سلطنت به تحلیل مشخصی از شرایط کشور دست یافت. برنامه ریزی او در بخشهای مختلف تاییدی بر دقت تحلیل و ارزیابی ازفضای پریشان کشور بود. آنچه که در نگاه بعدی اهمیت رفتارهای شاه را نشان داد توانمندی و بینش او در اولویتبندی برنامههای طراحی شده بود. اقتدار سلطنت که دیر زمانی در معرض تزلزل و ضعف قرار گرفته بود، دغدغه اصلی شاه را تشکیل میداد به قول اسکندر بیگ منشی:
... احوال مردم آذربایجان و عراق و فارس و کرمان و کوه گیلویه و خوزستان از انتظام افتاده احوال رعیت به جهت استیلای سپاهیان بی عاقبت مختل گشت و سپاهیان چون گله بی شبان بیسامان گردیده انتظار لطیفه غیبی دارند.1
بر همین اساس شاه دریافت که شرایط عمومی کشور در نهایت وخامت و از هم گسیختگی است. جایگاه شاه به عنوان مرشد کامل موقعیت خود را از دست داده بود. از سوی دیگر سلاطین آغازین صفوی برای پیشبرد مقاصد خود نتوانستند کارآمدی لازم را نشان دهند، به همین لحاظ تدوین شیوه و برنامه جدیدی الزامی مینمود. نیروهای موثر سیاسی- نظامی نیز در چرخهای از رقابت، منازعه و زیاده خواهی گرفتار شده بودند که وخامت شرایط را در نیافته و نگرشهای آنها از سطوح کلان مملکتی به رفتارهای محدود و جزئینگر منطقهای و حتی قبیلهای تنزل یافته بود. در عرصه برون مرزی نیز شرایط برای دشمنان کشور به خوبی فراهم شده بود. در غیاب قدرت مرکزی ایران، عثمانیها توان نظامی خود را بر مناطق غربی کشور تحمیل نمودند و ازبکان نیز مرزهای خراسان را درنوردیدند و هر دو قدرت در صدد تجزیه بخشهایی از کشور به نفع خود بودند. با این چشمانداز ناامیدکننده شاه عباس یکم سلطنت خود را آغازکرد. وی پس از ارزیابی اوضاع، برنامههایش را مبتنی بر استعداد و توانمندی واقعی کشور طراحی کرد البته برخی از این برنامهها مبتنی بر اولویت و بخشهای دیگری به موازات یکدیگر و در یک فرآیند دراز مدت دنبال شدند.
اندیشهها و برنامههای نظامی شاه در دو عرصه برون مرزی و داخلی طراحی شد. در برخورد با دشمنان خارجی شاه برآورد درستی از استعداد و توانمندی نظامی عثمانیها و ازبکها به دست آورد و درگیری همزمان در دو جبهه غربی و شرقی را با درک این نکته که تکیهگاه مطمئنی از لحاظ نظامی در اختیار ندارد، صلاح ندانست و به یک صلح عاقلانه ولی دردناک با عثمانی تن سپرد. اسکندر بیگ منشی شرایط را این گونه توضیح میدهد:
... و سرکشان اکناف و ولات اطراف ممالک ایران که همیشه حلقه اطاعت در گوش داشتند از تاریخ فوت شاه جنت مکان تا حال که پانزده سال است هر یک در مقر حکومت خود لوای اقتدار افراخته دم از استقلال و استبداد میزدند و با این حال مقاومت با آن دو دشمن قوی متعذر و چاره جز آن نبود که به یک طرف مدارایی کرده با روزگار سازگار گردند.2
به همین دلیل پیمان صلح استانبول در سال 998ق با واگذاری سرزمینهای اشغالی منعقد شد.
اما در طرف دیگر کشور ازبکها علیرغم یورشهای مکرری که به درون خراسان داشتند از موقعیت اطمینان بخشی برخوردار نبودند. درگیریهای داخلی خانات ماوراءالنهر اوج گرفته بود و این منازعات برای پیشبرد مقاصد شاه شرایط مناسبی را فراهم ساخت تا او بتواند بخشی از برنامههای داخلی خود را سامان ببخشد. وی سپس با قاطعیت ازبکان را از خراسان بیرون راند. هر چند خطر ازبکها به طور کامل برطرف نشد اما ضرباتی که به آنها وارد گردید موقعیتشان را به شدت تضعیف کرد به گونهای که حملات بعدی آنها از جدیت و انرژی لازم برخوردار نبود.
شاهعباس پس از زمینگیر کردن ازبکان در مرزهای شرقی، مجال زیادی را در اختیار ترکان در غرب قرار نداد و با بهره گیری از اصل غافلگیری توانست عثمانیها را وادار به تخلیه مناطق اشغالی کند، هر چند در مناطق غربی همانند شرق درگیریها و منازعات به پایان نرسید؛ اما در طول زمان شاه موقعیت مطلوبی را به دست آورد تا تغییرات نظامی قابل توجهی را در جهت استحکام ارتش خود به عمل آورد و با اتکا به نیروی نظامی جدید صلابت و اقتدار عثمانیها را در هم شکند.
اما آنچه که برنامههای برون مرزی شاه عباس را تکمیل کرده و به نتایج مناسبی رساند جدای از برنامهریزی و موقعیتسنجی، اجرای بخش دیگری از برنامههای طراحی شده بود. .شناخت دقیق شاهعباس از ویژگیهای ساختاری نیروهای نظامی و دستیابی به نقاط ضعف آنها وی را به یک دگرگونی بنیادی هدایت کرد. در این بخش شاه به سمت محدود کردن حوزه اقتدار عناصر ترکمان قدم برداشت و ضمن وارد کردن عناصر جدید گرجی و ارمنی به سپاه تلاش نمود آنها را با تجهیزات جدید مجهز نموده تاثیرگزاریشان را در برابر نیروهای منظم عثمانی تقویت نماید. البته آنچه در نگرش شاه عباس در این خصوص محوریت داشت تمرکز قدرت و افزایش روحیه اطاعت پذیری نظامیان از مقام سلطنت بود.3
کم کردن تمایلات و دلبستگیهای قبیلهای و تعیین موقعیت و جایگاه نظامیان در ساختار کل کشور نتیجه عمده برنامۀ نظامی شاه بود. به موازات در هم ریختن ساختار نظامی پیشین و ایجاد یک نظام جدید، برطرف کردن مشکل نظام اداری که در پیوند نزدیک با تمرکز قدرت سلطنت بود از دیگر برنامههای مبنایی شاه عباس بود. ساختار اداری که با تلاش شاه اسماعیل پایهگذاری شد و در دوره شاه طهماسب یکم تداوم یافت به موانع جدی برخورد که ناکارآمدی خود را آشکار ساخت. تضاد آشکار بین عناصر ایرانی و ترکمان از یک سو و مطالبات بیش از حد ترکمانان از طرف دیگر، تثبیت نهایی نهادهای اداری را با دشواری روبرو کرده بود. شاه برای خارج شدن از این وضعیت کار پر مخاطرۀ تبدیل ممالک به خاصه را در پیش گرفت. بعید مینماید که با بینش و دوراندیشی که در روند اجرای برنامههای کشوری از او سراغ داریم وی از مخاطرات این رفتار بی اطلاع بوده باشد. احتمالا سنجش مزایا و معایب کار، او را به انجام شیوۀ در هم ریزی نظم پیشین و ایجاد ساز و کار اداری جدید رهنمون ساخت. با توجه به این که در مواقع بروز خطر برخی مناطق خاصه را مجددا به ممالک تبدیل میکرد نشانگر آگاهی او از تبعات خطرناک این شیوه بود.
به نظر میرسد شاه برای جلوگیری از صدمات اجرای این برنامه ایجاد ساز و کار نظارتی را مد نظر داشت و چنین میاندیشید که با کنترل جدی بر رفتار عاملین حکومتی میتواند از زیاده خواهی و بی اعتنایی حکام منصوب شده و عوامل اجرایی آنها جلوگیری کند. البته این راهکار تا زمان حیات مقتدرانه شاه عباس موثر بود اما در فقدان وی و دل سپردن جانشینان او به مزایای مالی این روش، عملاً جنبه دیگر آن معطل شده و خلل آن آشکار گردید. علاوه بر تحول اساسی که در این زمینه به منظور کاستن از توانمندی اقتصادی قزلباشها و محدود کردن قدرت سیاسی و اداری آنها صورت گرفت. در ساختار مرکزی حکومت نیز با قاطعیت تمام با چهرههای شاخص قزلباش برخورد کرده و محدودیتهای جدی برای آنها ایجاد نمود.4 در حالی که همزمان عناصر گرجی و ارمنی را به مراتب بالای حکومتی وارد نمود.
اقتصاد جامعه نیز از برنامههای تمرکز گرای شاه بی نصیب نبود. تصمیمات مقتدرانه شاه در مجازات خاطیان درباری و بازگرداندن آرامش به ساختار سیاسی، انعکاس خود را در سایر بخشها نیز نشان داد. تنبیه راهزنان، مجازات بر هم زنندگان نظم، نظارت مستمر بر عاملین حکومتی از یکسو و اقدامات عمرانی ـ رفاهی نیز شرایط را به وجه مطلوبی پیش برد تا شرایط را برای تردد و جابجایی کاروانهای تجاری بدون دغدغه فراهم نماید.5 راهسازی و کاروانسراهای شاه عباسی جلوه بارز رفتار مسؤولانه شاه در این عرصه بود. آنچه البته این فضا را تقویت کرد تساهل و رفتار مداراگونه شاه با ملیتهای مختلف در کشور بود. امتیازات ارامنه، گرجیها، هندیها، یهودیان و مسیحیان و ضمانت جان و مال آنها چشم انداز روشنی برای اقتصاد و تجارت ایران فراهم نمود.
در هر صورت آنچه آمد دورنمای مختصری از برنامههای کشورداری شاه عباس در برخی عرصهها بود که به تبع این تصمیمات و اجرایی کردن آنها سایر بخشهای جامعه به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از منافع آن بهرهمند شدند. یکی از این بخشها عرصههای هنری و فرهنگی بود که در برخی قسمتها به طور مستقیم از تصمیمات و تعلقات شاه بهره بردند و قسمتهای دیگر در سایه آرامش و امنیت فکری و مالی توانستند برخی کارهای ارزنده ارایه دهند. در ادامه بحث به بعضی رفتارهای فرهنگی و هنری شاه در همین راستا اشاره خواهد شد.
شاه عباس و عملکرد فرهنگی- هنری
رهانیدن حکومت صفوی از هرج ومرج، ظهور دولتی معتبر در جرگه قدرتهای خاورنزدیک که سابقاً نواحی ایران را تصرف میکردند، ترقی آشکار زندگی اقتصادی، ایجاد فرهنگی خاص با شکوفایی هنری تحسین برانگیز، این همه دستاوردهای شاه عباس اول بود.6
واقعیت این است که رونق هنری و بعضاً فرهنگی دوره شاه عباس متاثر از نگرشهای او و بخشی از سیاستهای عمده شاه در کل کشور بود. قطعاً اولویت اول شاه در کشورداری، توسعه فضای فرهنگی و تمرکز بر امور ظریف هنری که نیازمند آسودگی خاطر بود، قرار نداشت؛ اما در پی دستیابی به برنامههای آغازین حکومت، تمایل شاه به امور غیر نظامی بیشتر شد. جدای از فضای مناسبی که پس از اخراج بیگانگان و برقراری امنیت داخلی که سبب ساز رشد و رونق عرصههای فرهنگی و هنری شد، ویژگیها و روحیات شخصیتی شاه نیز عامل مهم و اساسی در این رونق و توسعه بود:
آن شهریار گرچه به روش علمای ظاهر کسب فضیلتی نکرده، اما به سبب نهایت ادراک از جمع کمالات و مطالب حالات با خبر است و صاحب وقوف، و هیچ امری نیست که در آن قادر و ماهر نباشد.7
به نظر میرسد شاه درخصوص علوم متداول زمان از آموزش دقیق و صحیحی برخوردار نبوده است. فضای پریشان ایران پس از مرگ شاه طهماسب ظاهراً به گونهای شکل گرفت که در تعلیم شاه قصور و کوتاهی صورت گرفته بود. هرچند ممکن است بی رغبتی شاه نیز این شرایط را تشدید کرده باشد.با این حال رفتارهای شاه در دوره استقرار، حداقل از بُعد هنری تحت تاثیرشرایط محیطی دوران جوانی قرار داشت. هرات پایگاه مهم شکل گیری هنرتیموری در دوره حضور شاه عباس در این شهر هنوز بخشی از ویژگیهای هنری خود راحفظ کرده بود و این فضا میتوانست بخشی از ساختار ذوقی شاه آینده را تحت تاثیر قرار دهد.8
به نظر میرسد دلبستگیهای بیشتر شاه به مباحث هنری علیالخصوص خوشنویسی و تصویرگری حاکی از تاثیرپذیری دوران جوانی است. این روحیه به گونهای بود که چهرههایی مانند علیرضا عباسی خوشنویس در اصفهان به دربار فراخوانده شدند و محبت و علاقه شاه نسبت به وی تا مرتبهای رسید که بعضاً پهلوی او مینشست و شمعی به دست میگرفت تا علی رضا در روشنایی آن کتابت کند.9
معماری نیز همانند سایر هنرها از تصمیمات شاه بهرهمندی جدیتری یافت. جلوس شاه عباس بر تخت سلطنت وضع نامطلوب معماری ایران را که به مدت یک سده آن را فرا گرفته بود، کاملاً دگرگون ساخت.10 شاه عباس در این زمینه دارای بینشی بود که حمایت تیمور از بناسازی در مقابل آن بی معنا و جوش و خروشی بیش نبود. 11
نگرش شاه در عرصه علمی بیشتر متمایل به امور مذهبی بود. با توجه به این که در این زمان تقسیمبندی دانشها در ایران پدید نیامده بود و اصولاً فضا متاثر از شرایط سنتی بود.به همین دلیل تعلیم و آموزش نیز متاثر از رویکرد مذهبی بود و به طور طبیعی علوم مذهبی ازجنبههای حمایتی برخوردار بودند. آنچه در این زمان توسط شاه مورد توجه قرار گرفت، تمرکزگرایی، تثبیت نهادهای دینی و محدودکردن قدرت علما بود. شاه که بینش دقیقی نسبت به اوضاع کشور به دست آورده بود و تجارب پیشین را در اختیار داشت، لزوم حضورخود را در تمامی عرصهها احساس میکرد و با ایجاد ساز و کار مناسب سعی کرد شرایط را تحت کنترل خود پیش ببرد. احتمالاً ارتقاء موقعیت شیخ الاسلام در زمان استقرار در اصفهان و گماشتن شیخ بهایی به این سمت به عنوان چهره تاثیرگذار که خود علاوه بر جاذبههای شخصیتی در عرصه تاثیرگذاری بر سایرکانونهای قدرت مذهبی حایز توانمندی بود، در جهت گسترش نظارت شخصی بر اوضاع مذهبی بود.
از ویژگیهای مهم شاه که هم در عرصه مذهبی و هم هنری او را متمایز نمود، دیدگاه تساهلآمیز او بود. دیدگاه آزادیخواهانهاش در مقایسه با جدش طهماسب اول چنان چشمگیر بود که در دیگر قدرتمندان شرق معاصر او دیده نشد. این روحیه آزادیخواهانه آشکارا از رفتار وی با یهودیان و مسیحیان آشکار میگردید. 12
علاوه بر این او سعی میکرد با طبقات و گروههای مختلف دمساز و هم کلام شده تا بتواند اعتماد آنها را جلب کرده و از ویژگیهای آنها بهرهجویی کند:
آن حضرت را با هر طبقه و طایفه اختلاط و آمیزش بود و انواع فضایل هر طبقه را به تقریب دریافت. از آن جمله به معلمی خود، عالم به لغات مختلفه ابنای روزگاربوده ،با فرنگی به لغت فرنگ و با روسی و هندی به زبان ایشان تکلم میکرد.13
از شیوههای تاثیرگذار دیگری که شاه عباس برای کنترل شرایط مذهبی از آن بهره میبرد و در عین حال میتوانست چهرهای کاملاً مذهبی بهخود ببخشد، سعی در گردآوردن علمای صاحب نام و تاثیرگذار در دربار سلطنتی بود. برقرار نمودن جلسات متعدد مشورتی دینی برجایگاه عمومی او میافزود، شیخ بهاءالدین عاملی، میرمحمدباقر داماد، ملا عبدالحسین کاشی، ملا محسن فیض و شیخ لطفالله میسی عاملی در سفر و حضر با او همراه و همنشین بودند.14
تامین نیازمندیهای مادی اهل هنر و دین از دیگر مسایلی بود که شاه ازآن غفلت نمی کرد. پرداختها به شکلهای مختلف و در قالب مقرری و یا عواید اوقاف صورت میگرفت. در موارد خاص شاه سعی داشت گشاده دستی خود را درخصوص اهل علم و هنرنشان دهد از جمله:
مقرر فرمودند هر شب سیصد و شصت لنگری از اطعمه الوان و سیصد و شصت لنگری از حلویات ببرند و مجلس بیارایند که علما و سادات حاضر شوند و افطار بدین طعام کنند و هر یک از مجلسیان را یکصد دینار بدهند.15
در قسمت دیگر در خصوص اهمیت مبالغ پرداختی به هنرمندان مینویسد:
هفتاد تومان برای میرعماد فرستاده و از او خواسته بود که برای کتابخانه شاهی شاهنامهای بنویسد. ولی همین که یکسال بعد کس فرستاد و شاهنامه را مطالبه کرد میر هفتاد بیت که از آغاز کتاب نوشته بود فرستاد و پیغام داد که وجه سرکار زیاده بر این کفایت نکرد.
نویسنده برای نشان دادن اهمیت میزان پول پرداختی یادآور میشود که در این زمان قیمت یک خروار گندم پنج ریال بوده است.16 در هر صورت پرداخت چنین مبالغی نشانگر اهمیت موضوع برای شاه بود. حال ممکن است رفتارها در خصوص مبلغ و نوع پرداختها مبتنی بر سیاست خاص وتحت شرایط ویژهای انجام شده باشد، اما نتایج موضوع میتوانست تقریباً به شکل یکسان بروز کند و آن پذیرش عمومی این نکته در جامعه که شاه قدر و قیمت کارهای فرهنگی و هنری را میداند و در ازای آن هزینه مقبولی را پرداخت میکند.
شیخ بهایی و استفاده از فرصتها
شیخ بهایی از چهرههای شاخص علمی ـ مذهبی دوره شاه عباس بود که رشد و بالندگی او جدای از توانمندیهای ذاتی تحت تاثیر شرایط عمومی جامعه ایران بود. روند زندگی شیخ تحرک و فراز و فرود زیادی را نشان میدهد. این تحرک که در قالب سفرهای متعدد و پراکنده شکل گرفت در تکمیل داشتههای علمی وی تاثیر عمیقی بر جای گذاشت و دامنه شهرت و ماندگاری نام او را افزون ساخت.
شیخ را میتوان شخصیتی چند وجهی دانست، از یک سو در عرصههای علمی توانمندیهای قابل توجهی را از خود بروز داد و از سوی دیگر خود را در میان افواه شهره ساخت و به یک شخصیت معنوی برای مردم مبدل نمود. از طرف دیگر شاه را نیز به خود مجذوب نمود و تا بالاترین مقامات مذهبی ارتقاء جایگاه گرفت. شاید بتوان گفت یکی از دلایل عمدهای که او را از همگنان خود برجستهتر ساخت همین وجوه متنوع شخصیتی و در عین حال کثرت و تنوع آثار نوشتاری اوست. آنچه در پی خواهد آمد بررسی بخشی از کارنامه شیخ در پیوند با شرایط سیاسی و مذهبی جامعه است که در عین حال نوع تعامل او را با حاکمیت نیز مشخص میکند.
شیخ بهاالدین محمد عاملی معروف به شیخ بهایی به سال 953ق در جبل عامل متولد شد.پدرش عزالدینحسین از شاگردان شهیدثانی بود. پس از کشته شدن زینالدین علی موسوم به شهیدثانی و فضای نا امن منطقه برای شیعیان که در معرض فشارهای شدید عثمانیها قرار داشتند، شیخ بهایی و خانوادهاش برای رهایی از شرایط دشوار منطقه عازم ایران شدند. در عزیمت آنها به ایران علاوه بر مشکلات ناشی از رفتار عثمانیها علیه شیعیان، فضای خاص ایران عصر صفوی نیز حایز اهمیت بود. شکلگیری حکومت مبتنی بر مذهب شیعه و جایگاه مساعدی که برای فقهای شیعه فراهم شده بود به اضافه دعوت شیخ علی منشار شیخالاسلام اصفهان که با حمایت جدی شاه طهماسب صورت گرفت، خانواده شیخ بهایی را برای عزیمت به ایران راسخ نمود. آنها پس از عزیمت به ایران در اصفهان ساکن شدند. پس از اقامت سه ساله در این شهر با پیشنهاد شیخ علی منشار، شاه طهماسب، عزالدین حسین را به عنوان شیخالاسلام قزوین منصوب کرد. پس از قریب هفتسال شاه او را به عنوان شیخالاسلام هرات به آن شهر فرستاد تا مذهب شیعه را در آن دیار رونق و گسترش دهد. وی نزدیک هشت سال به امور مذهبی هرات رسیدگی کرد وسپس با اجازه شاه طهماسب عازم سفر حج شد. در مسیر بازگشت در بحرین ساکن شد و در همانجا درگذشت.
شیخ بهایی در دوران حیات پدر تحت تعلیم او قرار داشت و بخشی از دانشهای متداول زمان را فرا گرفت و از همو اجازه روایت گرفت.17 وی در مراکز علمی اصفهان و قزوین نیز دانش خود را افزون ساخت. در این زمان قزوین به علت آن که پایتخت صفویه محسوب میشد از حوزه علمی پربارتری برخوردار بود به همین لحاظ شیخ بخش مهمی از آموزههای خود را در آنجا فرا گرفت. استادان او نیز در زمینههای مختلف علمی صاحب نام بودند. ملاعبدالله یزدی (متوفی 981) حکمت، کلام و طب به او آموخت. در محضر شیخ احمد قزوینی حکمت و ریاضیات را فرا گرفت. استادان دیگری مانند ملاعلی مذهب، ملامحمد باقر یزدی و شیخ عبدالعالی کرکی نیز در شکل گیری دانش شیخ بهایی تاثیر به سزایی داشتند.18 طب را نیز نزد علاءالدین محمود فرا گرفت.19
مکان جغرافیایی زندگی در جبل عامل که محل سنتی استقرار شیعیان بود و پس از آن حضور در مراکز علمی شیعه در ایران در تکوین نگرشهای مذهبی شیخ تاثیر اساسی داشت. فراگیری دانشهای زمانه همزمان با آموختن تعالیم شیعی بود به همین اساس شخصیت مذهبی او در خلال رشد علمی وی پرورش یافت و چهرهای شاخص در عرصه مذهب گردید. قطعاً تعالیم پدرش که خود از عالمان شیعی بود و تعدادی از بزرگان شیعه از شاگردان او بودند در پرورش روحیات مذهبی او نقش اصلی را داشت.20
اهمیت و جایگاه شیخ بهایی در دربار صفویه
پیوند شیخ بهایی با دربار صفوی از زمان شاه طهماسب آغاز شد. موقعیت و جایگاه علمی پدرش عزالدینحسین در نزد شاه طهماسب و ورود او به عرصه اجرایی ساختار حکومتی بی تردید فضای لازم را برای شیخ بهایی فراهم ساخت تا او نیز پذیرای برخی مشاغل درباری باشد. در ساختار نهاد دینی صفویه مقام شیخالاسلامی پایتخت بسیار مهم بود. او نه تنها در این جایگاه نقش رسمی در پیشبرد مقاصد دینی صفویه را بر عهده داشت؛ بلکه تعلیم شاگردان و آشنا کردن بخش وسیعی از جامعه با آموزههای شیعی از دیگر کارکردهای مذهبی وی محسوب میشد. پس از عزیمت شیخ عزالدین از ایران، شیخ بهایی بخشی از این وظایف را بر عهده گرفت. زمانی که پدرش قصد سفر حج را داشت شاه طهماسب با خروج شیخ بهایی مخالفت کرد و او را به هرات فرستاد تا وظایف پدر را در اشاعه تشیع دنبال نماید. شیخ در این دوره نه تنها به تثبیت موقعیت شیعه کمک نمود بلکه خود نیز همچنان به فراگیری علوم مختلف همت گماشت. به نظر میرسد در همین دوره به منظور ارتباط با کانونهای مختلف علمی و بهره جویی از آنها سفرهای متعددی را در پیش گرفت. به درستی مشخص نیست که این سفرها که بیشتر در بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران صورت گرفت با تامین نظر شاه انجام میشد و یا اینکه رابطه او با دربار طهماسب با سردی مواجه شده بود. شاید گسست سیاسی پس از مرگ طهماسب و پریشانی اوضاع داخلی ایران عامل مهم و موثری در فاصله گرفتن شیخ از ایران بوده باشد. البته این نکته شایان دقت و توجه است که زمان دقیق و طول سفرهای شیخ مشخص نیست به همین دلیل نمی توان ارزیابی قابل قبولی از آنها انجام داد.
در بررسی عملکرد و فعالیت شیخ بهایی در دوره شاه طهماسب تا تثبیت موقعیت شاه عباس به نظر میرسد ساختار نهاد دینی و مراکز تعلیمی متاثر از شرایط پیش آمده دچار تزلزل و پریشانی بودند. شرایط نامطمئن سیاسی و نظامی، چهرههای علمی و فرهنگی را دچار تردید کرده بود. شیخ بهایی نیز از این شرایط به دور نبود به همین دلیل چشم انداز روشنی از عملکرد علمی- اجرایی او در این دوره سراغ نداریم.
به طور مسلم جلوه واقعی کارکرد علمی و اجرایی شیخ از دوره شاه عباس آغاز میشود. در باره این که شیخ خود را به شاه عباس یکم نزدیک نمود و یا این که شاه عباس او را به دربار فراخواند نمیتوان با صحت و دقت اظهار نظر کرد؛ هم چنین زمان دقیق ورود او به عرصه اجرایی را نمیتوان به وضوح به دست داد. اما آنچه که با صراحت بیشتری قابل بیان است، این که عملکرد عمومی شاهعباس در بخشهای مختلف کشورداری به گونهای بود که شیخ بهایی راحداقل از سر تدبیر به همراهی با حکومت وقت بکشاند. سالهای پریشان گذشته و دورنمای تاریکی که متاثر از این شرایط بود میتوانست روند رو به رشد تمایلات شیعی را در کشور با دشواری جدی مواجه سازد. اما باز گرداندن قدرت به قلمرو یک کشور شیعی و نیاز آن به تثبیت نهادهای دینی و سیاسی میتوانست بهانه لازم را برای شیخ ایجاد نماید تا بخش قابل توجهی از نیمه دوم عمر خود را در خدمت برنامههای شاه باشد. هر چند در مقاطعی این همراهی برای او ناخوشایند بود و این عدم رضایت را هم بروز میداد.
اگر پدرم مرا به دیار عجم نمیآورد هر آینه امروز زاهد اهل زمان بودم لیکن به عجم آمدم و از اغذیه سلاطین و ملوک و اعاظم اکل نمودم و از البسه ایشان پوشیدم و با مردم عجم معاشرت نمودم پس آن زهد و تقوا برایم حاصل نگشت.21
با وجود این نارضایتی اما تقریباً شیخ تا پایان حیاتش در سال1030ق همکاری خود را با شاهعباس جز در یک مقطع که به سفر حج رفت،ادامه داد.22 موقعیت و جایگاه شیخ در نزد شاه زمانی خود را آشکار نمود که او مقام برجسته شیخالاسلامی اصفهان را از شاه دریافت کرد. هر چند طول مدت حضور او در این جایگاه مشخص نیست اما بر اساس قراین میتوان گفت که شیخ تا پایان عمر خود در این سمت بوده است. از نکات حایز اهمیت آن که شیخ زمانی به مقام شیخالاسلامی رسید که این جایگاه در راس کل ساختار نهاد دینی قرار داشت.23 واگذاری این مقام از طرف شاه به شیخ بهایی خود نشانگر اعتماد و اطمینان او به عملکرد شیخ بود. میزان وثوق شاه نسبت به شیخ به خوبی در گفتار نویسنده رسمی شاه عباس یعنی اسکندر بیگ منشی مشهود است:
از این زمان خجسته نشان حضرت اعلی شاهی وجود شریف آن یگانه روزگار را مغتنم دانسته همیشه از ملتزمان اقدسند و اکثر اوقات در سفر و حضر به وثاق او تشریف قدوم ارزانی داشته از جهت فیض بخش مسرور میگردند.24
پیوندهای نزدیک شاهعباس با شیخ بهایی را از بعضی ماموریتهای خاصی که به او محول میشد میتوان در یافت، نمونههایی از این اعتماد و توجه ویژه را در نوشتههای ملا جلال منجم میتوان به دست آورد. در زمانی که یولی بیک در قلعه طبرک طغیان کرده بود فرستاده شاه برای تشویق او و وزیرش امام قلی به تسلیم وارد قلعه طبرک شد اما او نیز محبوس گردید:
لاجرم صلاح دیدند افادت و افاضت پناه مجتهدالزمانی شیخ بهاالدین محمد را به قلعه فرستد که وزیر یولی بیک را بیرون آورد؛ و چون مشارالیه به قلعه رفت امام قلی وزیر را بیرون آورد و به شرف پایبوس مشرف شد.25
در دو موقعیت نیز ظاهراً شیخ کار خواستگاری و خواندن صیغه عقد را برای شاه به عهده داشت. در یک نوبت به همراه جلال الدین محمد منجم برای خواندن صیغه عقد دخترحضرت خان احمد عازم گیلان شدند.26 و در نوبتی دیگر در منطقه گرجستان دختر طهمورث را به جهت شاه عقد نمود.27 شاید مهمتر از مطالب ذکر شده مربوط به موقعیتی بود که شاه پس از مرگ عمه خود خانه او رابه: «حضرت علامی مفتی الزمانی شیخ بهاالدین محمد جبل عاملی شفقت فرمودند.» 28 علاوه بر این در یک نوبت به سال 1018ق که شاه منع شراب نمود شیخ ماده تاریخی آن را جستجو کرد. 29
به جز مواردی که در خصوص تقرب شیخ بهایی به شاه ذکر شد و نوعی اعتماد شاه را نشان میداد در عرصه دیگری نیز شیخ حامی حکومت محسوب میشد و در جهت تحکیم و توجیه مبانی مذهبی حکومت صفوی تلاشهایی را صورت میداد. در یک نوبت سفیر عثمانی در دربار شاه دیدگاهی را مطرح نمود مبنی بر این که چرا شیعیان قلمرو صفویه ذبائح اهل کتاب را حرام میدانند؟ شاه، شیخ را ماموریت داد تا پاسخی درخور آماده نماید و او نیز رسالۀ کوتاهی با عنوان حرمت ذبائح اهل الکتاب تهیه کرده به شاه تقدیم نمود.30 هم چنین تنظیم رسالهای در خصوص دستورالعملهای مذهبی یا همان رساله عملیه از طرف شاه به او محول شد. این رساله با عنوان جامع عباسی در سال 1025ق به شیخ بهایی سفارش داده شد «تا خلق عجم از آن بهره یابند»31 هر چند منابع دوره صفویه جزئیات بیشتری از مناسبات شاه عباس و شیخ بهایی ذکر نکردهاند اما توصیف اسکندر بیگ منشی که از او به عنوان «فرید عصر و وحید دهر» یاد کرده است؛32 نشانگر موقعیت مطلق علمی وی در این دوره است. در خصوص تمرکز او بر امور اجرایی وقتی منصب شیخ الاسلامی اصفهان به او واگذار شد، نوشت: «...من حیث الاستقلال بدان شغل پرداخت.»33 این توضیح نشانگر اوج اعتنا و توجه شاه عباس را به او نشان میداد.
جلوه دیگری از کارکردهای شیخ بهایی را در کنار همراهی باشاه و توجه او به امور دینی بایستی در تولیدات علمی و اجتماعی دانست. به نظر میرسد بروز این بخش از توانمندیهای شیخ نیز در پیوند با فضای مساعد عصر شاهعباس شکل گرفت.مهیا شدن شرایط سیاسی و امنیتی و آرامش اقتصادی جامعه موقعیتی را در اختیار او قرار داد که هم مسایل نهاد دینی را به سامان برساند و هم به تعلیم شاگردان بپردازد. علاوه بر این به طور هم زمان نوشتههای مختلفی را در عرصههای متعدد پدید آورد. قطعاً بخشی از این جلوههای شیخ بر آمده از توانمندیهای ذاتی بود؛ اما بایستی قایل به این نکته نیز بود که ظهور و بروز تمامی این توانمندیهای ذاتی نیاز به یک بستر مناسب داشت که در صورت فقدان شرایط مساعد امکان بروز آنها به حداقل ممکن میرسید.
با این حال شیخ از شرایط فراهم شده نهایت استفاده را برده و آثار تالیفی خود را به بیش از هشتاد عنوان رسانید. هم چنین شاگردان او در دورههای بعد از اشاعه دهندگان اصلی فقه شیعه بودند:
او دارای سی وسه شاگرد دانشور مبرز بوده است که هر یک خود سرآمد زمان بوده و در رشتهای از دانش شهرت یافتهاند همچون محمد محسن فیض کاشانی، محمدتقی مجلسی، صدرالدین شیرازی و ملا محمدباقر معروف به محقق سبزواری.34
اسکندر بیگ منشی این وجه از شخصیت او را چنین توصیف نمود:
مجملاً بحریست مواج که آثار فیضانش به اکناف و اطراف رسیده اکنون وجود شریف آن فرید عصر زینت بخش ریاض جهان و طراوت افزای عرصه ایران است. جمعی کثیر از طلبه علوم و افاضل عصر از استفاده مجلس او کامیاب معنیاند.35
آثار نوشتاری شیخ بهایی درعلوم مختلف نیز گسترده و وسیع بود:
شیخ در هریک از فقه، اصول، تفسیر، حدیث و درایه و ادبیات در ریاضیات و جبر و هندسه و اسطرلاب و هیئت و بلکه در جبر و طلسمات تالیفات جداگانه بسیار مفید و مختص به زبان پارسی و عربی در نهایت فصاحت و بلاغت دارد.36
با وجود تمجیدی که از آثار و نوشتههای شیخ بهایی شده است اما به نظر میرسد خود او رضایت جدی از کارهایش نداشته است. او با تواضع به این موضوع اشاره کرده و میگوید: «من در مباحثه وجدل بر هر ذوفنونی چیره شدم ولی هرگز نتوانستم با کسی که در یک فن استاد بوده حریف شوم.» 37 شاید این اشاره شیخ بهایی نشانگر این نکته باشد که او در برخی زمینههای علمی نتوانست به صورت عمقی و دقیق عمل نماید و به ماهیت واقعی برخی دانشها دست یافته و یا این که دیدگاه جدیدی را پدید آورد. شاید بتوان گفت عمده آثار شیخ بر مبنای آموزشهای متعارف و فضای عمومی جامعه در خصوص مسایل مذهبی پدید آمدند و در عرصههای دیگرتنها به ارایه نوشتههای معمولی اکتفا نمود.
نتیجه
ایران با شکلگیری حکومت صفوی به یک ساختار سیاسی منسجم و مبتنی بر یک چارچوب جغرافیایی با نگرش مذهبی خاص دست یافت. این همبستگی در پی یک تلاش طولانی مدت و با قدرت گرفتن شاه اسماعیل یکم آغاز شد. تغییر ساختار تهاجمی و مبارزاتی قبایل حامی صفوی به ساختارهای حکومتی و انتقال آنها به نهادهای دولتی کار دشواری بود که به صورت مقطعی و سطحی انجام شد اما این دگرگونی نه در دوره اسماعیل و نه طهماسب شکل نهایی خود را پیدا نکرد و ناتوانی این دو شاه قدرتمند در آشنا کردن قزلباشان با ماموریتهای جدید و ناکامی در فرآیند تثبیت نهادهای حکومتی و دینی در نهایت قدرت صفوی را با چالش جدی مواجه کرد. این ناپایداری پس از مرگ شاه طهماسب به شکل وسیعتری خود را نشان داد. شاهعباس در چنین فضای نومیدکنندهای پا به عرصه قدرت گذاشت. عملکرد شاه جوان در این عرصه شکل گرفت؛ شناخت و ارزیابی نسبتاً دقیق شرایط جامعه در زمینۀ میزان خطر دشمنان خارجی و مشکل مخاطرات داخلی بخش اول فعالیت او را تشکیل داد و در گام دوم طراحی برنامههای مناسب کوتاه مدت و بلند مدت و در عین حال پیش بردن برخی از این برنامهها به صورت موازی در سایه یک قدرت مرکزی موثر و نیرومند، در متن اقدامات شاه قرار گرفت.
با اجرای دقیق و مناسب برنامهها که بیشتر در مسیر تمرکزگرایی تنظیم شده بودند مخاطرات جدی که حیات جامعه را تهدید میکرد برطرف شدند و فضای مساعدی در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مهیا شد که چهرههای متعددی از این موقعیت منتفع شده و توانستند با فراغ خاطر بیشتری استعداد و توانمندیهای خود را بروز داده و در عین ارتقاء مقام و موقعیت خود، حکومت و جامعه را نیز از توانمندیهای خویش بهرهمند نمایند. یکی از این چهرهها شیخ بهاءالدین محمد معروف به شیخ بهایی بود که در آرامش حاکم بر جامعه دوره شاه عباس دانش خود را به کمال نزدیک ساخته، مکاتب درس خود را برقرار نموده و آثار نوشتاری متعددی را نیز به جامعه تقدیم کرد در عین حال شاه نیز از خدمات فکری، فرهنگی و اجرایی او بهرهمند شد.
پینوشتها
1. منشی، اسکندر بیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، تصحیح محمداسماعیل رضوانی، دنیای کتاب، 1377، ص 555.
2. همان، ج 2، ص 638.
3. سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، مرکز، تهران،1386،ص78.
4. منشی، اسکندر بیگ، ج1، ص580.
5. کمپفر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، خوارزمی، تهران،1363، ص166.
6. رویمر، هانس روبرت، ایران در راه عصر جدید، ترجمه آذر آهنچی، دانشگاه تهران،1380، ص359.
7. فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، ج1، علمی، تهران،1375، ص333.
8. تاریخ ایران دوره صفویه (مجموعه کمبریج)، ترجمه یعقوب آژند، جامی، تهران،1380،ص89.
9. فلسفی، ج1، ص375.
10. تاریخ ایران دوره صفویه، (مجموعه کمبریج)، ص418.
11. فلسفی، ج1، ص419.
12. تاریخ ایران دوره صفویه (مجموعه کمبریج) ص87.
13. فلسفی، ج1، 336.
14. فلسفی، ج3، ص883.
15. همان، ج3، ص884.
16. همان، ج1، ص387.
17. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانۀ الادب، خیام، تهران، 1369، ص301.
18. تنکابنی، میرزا محمد، قصص العلما، انتشارات علمیه اسلامیه، ص233.
19. تاریخ ایران دوره صفویه (مجموعه کمبریج)، ص308.
20. نفیسی، سعید، کلیات اشعار و آثار شیخ بهایی (مقدمه)، چکامه، تهران، 1361، ص 15.
21. تنکابنی، ص 239.
22. منشی، اسکندر بیگ، همان کتاب، ج1، ص 248.
23. صفتگل، منصور، ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، رسا، تهران، 1381، ص 176.
24. منشی، اسکندر بیگ، ج 1، ص 248.
25. منجمیزدی، ملاجلالالدین محمد، تاریخ عباسی یا روزنامه ملا جلال، به کوشش سیفالله وحیدنیا، وحید، تهران، 1366، ص 87.
26. همان، ص 109.
27. همان، ص 268.
28. همان، ص 361.
29. همان، ص 347.
30. صفتگل، ص182.
31. منشی، اسکندر بیگ، ج 1، ص 248.
32. همان، ج 1، ص 246.
33. همان، ج 1، ص 248.
34. محمد عاملی، بهاءالدین: کشکول (مقدمه)، ترجمه و تصحیح سید ابوالقاسم آیتالهی، تهران، توکا، 2537، ص 9.
35. منشی، اسکندر بیگ، ج1، ص249.
36. مدرس تبریزی، ص309.
37. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، فقهای نامدار شیعه، نوید اسلام، تهران، 1376 ، ص214.
هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه اراک (اراک).