گزارش مقدماتی کاوش باستانشناختی در محوطه شهرک فیروزه
نویسنده: دکتر حسن باصفا* مهدیه رحمتی
درآمد
شهرک فیروزه نام استقراری است که در شمال غربی شهر فعلی نیشابور در استان خراسان رضوی واقع شده و در تابستان 1387 و در اثر خاكبرداري هاي صورت گرفته جهت ساختمانسازي شركت فولاد خراسان به صورت ناگهانی کشف شده است. دلیل ناشناخته بودن این استقرار نهشتههای آبرفتی قطوری است که طی هزارههای گذشته روی استقرار را پوشانده است. نهشتههایی که به دليل توپوگرافی خاص دشت، شيب ارضي زیاد از کوهپایه تا نقاط پست، رودخانههای سیلابی و سيلاب گير بودن محوطه به صورت لایهای قطور به ضخامت حدود 5/1 تا 5/2 متر روی استقرار را پوشاندهاند. پس از این کشف اتفاقی و با بیتوجهیهای صورت گرفته توسط تیم عمرانی و علی رغم نمایان شدن حجم بالایی از مواد فرهنگی قسمتهای عمدهای از استقرار نابود گشت. با پیگیری گروه باستان شناسی دانشگاه نیشابور و همکاری مسولان سازمان مقرر شد تا در راستای اهداف آموزشی گروه باستانشناسی و عملیات نجات بخشی، شهرک فیروزه که بیش از 80 درصد آن از بین رفته، کاوش شود که نوشتار حاضر ماحصل فعالیتهای پژوهشی ـ آموزشی بهار 1388 و 1389 است.
مقدمه
بر اساس اطلاعات پراکنده و ناکافی کنونی از باستان شناسی شمال شرق ایران بویژه در کلیه ادوار پیش از تاریخ و تاریخی درک صحیحی از فرهنگهای پیش از تاریخی آن ارایه نشده است. این امر در حالی است که خراسان در کنار منابع معدنی ممتاز در مسیر ارتباط شرق به غرب بوده و به لحاظ اهمیت مکانی و اقتصادی شرایط ویژهای داشته است. یکی از مهمترین دورههای پیش از تاریخی در این حوزه دوره برنز است که در خارج از مرزهای ایران در کوهپایههای کپه داغ و واحههای مرو (Margiana) و بلخ (Bactria) آسیای مرکزی اطلاعات ارزندهای از این دوره بواسطه کاوشهای باستان شناختی فراوان مستند شده است. در دوره برنز جدید در واحههای مرو و باختر فرهنگی ویژه شناسایی شده که بر اساس پراکنش آنها در واحههای ذکر شده تحت عنوان مجموعه فرهنگی بلخ ـ مرو (Bactria–Margiana Archaeological Complex) شناخته میشود (Sarianidi 1998: 35). پژوهشگرانی نیز مانند لمبرگ کارلوفسکی (1994)، هیبرت (1994 b) و فرانکفورت (1989) به عنوان فرهنگ آمو دریا (Oxus civilization) از آن نام برند. بر اساس مطالعات گاهشناختی صورت گرفته این فرهنگ از 2300 یا 2200 شروع و تا 1700 ق.م ادامه پیدا کرده و عمده مواد فرهنگی آن شامل اشیای سنگی از جنس کلریت، فلزات، مهر و فرمهای خاص سفالی با شمایل نگاری ویژهای است که پراکنش آن به خارج از دایره فرهنگی مرو و بلخ راه یافته و در شمال شرق ایران در تپه حصار دامغان (Schmidt 1937; Dyson and Howard 1989) و در جنوب شرق در محوطههایی مانند شهداد (Hakemi 1999)، خوراب (Stein 1937) و تپهیحیی (Hiebert and Lamberg-Karlovsky 1992: 6) مشاهده شده است. مهمترین مواد فرهنگی دوره برنز جدید در شمال شرق ایران، نهشتههای فرهنگی دوره سوم (III) حصار و استقرارهای دشت گرگان مانند تورنگ تپه و شاه تپهاند که تولید سفال خاکستری براق یکی از ویژگیهای آنهاست. با تحلیل مدارک مادی استقرار شهرک فیروزه، پویایی دشت نیشابور در دوره برنز جدید به اثبات رسیده است.
در این دوره شهرک فیروزه به عنوان بخشی از حوزه فرهنگی شمال شرق ایران دارای تخصص پذیری اقتصادی بوده و کالاهایی در مقیاس انبوه تولید میکرده است. این ویژگی نشان از سازمانهای پیچیده اقتصادی و سیاسی دارد که در مدیریت راههای ارتباطی در برهه زمانی مذکور نیز شراکت داشته است.
استقرار شهرک فیروزه
محوطه باستانی شهرك فيروزه در شمال غرب شهرستان نيشابور و در شمال شرق ایران واقع شده است. دشت نیشابور به لحاظ جغرافیایی شامل کوه پایهها و زمینهای پستی است که در جنوب دامنههاي پر شيب كوهستاني بينالود قرار گرفته و رشته کوه بینالود به عنوان مرتفع ترین رشته کوه خراسان دارای رودخانههای متعدد و قلل برفگیری است که در فصول پر باران سیلابیاند. رودخانههای دشت نیشابور همگی از بینالود سرچشمه گرفته با حرکت به سمت جنوب به رودخانه کال شور میپیوندند (طاهري، 1384: 7). کال شور زهی طبیعی است که مازاد آب رودخانهها را از سمت جنوب غربی دشت خارج میکند (ولايتي، 1367: 121). شهرک فیروزه به مختصات عرض جغرافيايي 36 درجه و 12 دقيقه و طول جغرافيايي 58 درجه و 47 دقيقه قرار داشته و ارتفاع متوسط آن از سطح دريا حدود 1250 متر است (تصویر 2). ضلع غربي اين محوطه در مجاورت رودخانه فاروب رومان (خرمنه) واقع شده که از ارتفاعات بينالود سرچشمه ميگيرد. در حال حاضر این محوطه به شهر نیشابور متصل بوده و به احتمال قسمت هایی از آن زیر منازل مسکونی است.
روش کاوش
اساس روش کاوش از شیوه پیشنهادی بخش باستانشناسی موزه لندن الگو گرفته که در آن بر بافت و محتوای (کانتکست) لایهها تاکید دارد (Archaeological Site Manual 1994: 6-10). بر این اساس در طول کاوشهای باستانشناختی صورت گرفته، برشی جهت لایهنگاری تقریباً در وسط محوطه انتخاب شده که VII نام دارد. این برش به ابعاد 3 در 3 متر بوده و تا خاک بکر کاوش گردیده و شمارهگذاری کانتکستهای باستانشناختی از بالا به پایین صورت پذیرفته است. علاوه بر آن برشهای دیگری با ابعاد بیشتر و با هدف شناسایی بقایای معماری گشوده شده است.
توصیف برش VII
در برش VII از بالاترین قسمت برش تا عمق 150 سانتی متری نهشتههای آبرفتی به صورت لایه وارهای متعدد دیده شده که بعد از ترک استقرار روی آن را پوشاندهاند (کانتکست 1). مدارک مادی این کانتکست حائز اهمیتاند چرا که متعلق به دورههای مختلف از مس و سنگ تا دوران اسلامی میباشند. مواد فرهنگی آشفته نشان میدهند که استقرارهایی در بالادست محوطه وجود داشته که با تغییر مسیر رودخانه از کانتکست اولیه خود جابجا شدهاند. امروزه اطلاعات دقیقی از آن استقرارها در دست نیست یا مانند شهرک فیروزه زیر نهشتههای آبرفتیاند و یا توسط جریان آب کاملاً شسته و از بین رفتهاند. علاوه بر برش VII در برش III نیز بعد از کانتکست 1 نهشتهای قطور مشاهده شده که ماهیت آن نخالههای صنعتی است. کانتکست 2 به رنگ خاکستری تیره بوده و حاوی خاکستر، بقایای تخریب شده کوره، استخوانهای حیوانی که بعضی از آنها سوختهاند، زغال، سرباره فلز و جوش کوره سفالپزی است. در کنار ظروف کامل و قطعات سفال یافتههای ویژه این کانتکست شامل ابزارهای فلزی از جنس برنز، ابزارهای سنگی از جنس سنگ چخماق، زیورآلات ناتمام از سنگهای قیمتی مانند فیروزه، لاجورد و سنگ صابون و همچنین شواهد مدیریتی مانند مهر استامپی مشبک و اثر مهر یافت شده است. این کانتکست که در واقع پیت (Pit) بزرگی است که در بیشترین قسمت حدود 2 متر و 10 سانتی متر قطر دارد و نشان از یک فعالیت صنعتی بسیار گسترده در دوره برنز جدید دارد. نحوه لایه بندی این کانتکست نیز حایز اهمیت است و بر اساس شیب آن میتوان حدس زد که از شرق محوطه به این مکان منتقل شدهاند. کانتکستهای 3 و 4 حفرههایی افقیاند که توسط جانوران ایجاد شده و شامل فرآیندهای تخریبی بعد از کاوش محسوب میشوند و در بطن کانتکست 2 جای گرفتهاند. کانتکست 5 نهشتهای رسی با درصد سیلت کم است که بسیار متراکم بوده و در بطن آن کانتکستهای متعدد دیگری نیز مشاهده است. آغاز آن در ضلع شرقی برش به صورت نهشتههای نخودی رنگ مایل به قهوهای است که از عمق 205 سانتی متری نسبت به مبنا (Benchmark) شروع شده و دارای 135 سانتی متر ضخامت است. کانتکست 5 از لحاظ نوع بافت اولیه محسوب میشود چرا که به نظر میرسد ما حصل رفتارهای انسانی در مکان واقعی خود است. به لحاظ مواد فرهنگی این کانتکست همانند کانتکست 2 بسیار غنی بوده و از شاخصترین آنها میتوان به ظروف کامل سفالی، ژتون سفالی، سرباره، ابزارهایی از جنس برنز، ابزارهای سنگی، زیورآلات ناتمام از سنگهای قیمتی مانند فیروزه، عقیق و لاجورد، قطعات صدف، سنگ آهن، زغال، بقایی استخوان حیوانی و بقایای گیاهی اشاره کرد. در بطن کانتکست 5، کانتکستهای 6 تا 14 قرار دارند که در این بین کانتکست 9 تدفینی است که اهمیت ویژهای دارد چرا که فاقد اسکلت بوده و احتمالا از نوع سنوتف (Cenotaph) است. این شیوه تدفینی از ویژگیهای فرهنگ BMAC است که علاوه بر حوزه فرهنگی آسیای مرکزی در واحههای مرو و بلخ، جنوب شرق ایران و شمال شرق ایران بدست آمده است. شواهد اولیه کانتکست 9 در عمق 285 سانتی متری نسبت به نقطه مبنا در ضلع جنوب شرقی برش به صورت محدودهای بیضی شکل نمایان شده است. مواد فرهنگی این تدفین سه ظرف سفالی است که شامل دو جام پایه دار (Footed Goblets) و یک کاسه است که از فرمهای بسیار شاخص فرهنگ BMAC بوده و معمولا از بافتارهای تدفینی یا به عبارتی قبور یادمانی بدست آمدهاند. دو جام پایه دار دارای شکستگی در قسمت پایهاند و احتمالاً کاربرد دوباره یافتهاند. استفاده مجدد از ظروف پایه دار در تدفین، سنتی است که با فرهنگ BMAC در ارتباط بوده و در کانتکستهای تدفینی استقرارگنور در واحه مرو مستند شده است (Sarianidi 2007: 53). کانتکستهای 11 و 12 نیز اجاقهایی دست کندهاند به قطر حدود 20 سانتی متر و عمق 15 سانتی متر. آنها نشان میدهند که شهرک فیروزه کارگاهی موقتی بوده و اجاقها در فضای روباز قرار داشتهاند. محتویات درون کانتکستهای فوق را مقادیری استخوان سوخته، زغال و خاکستر تشکیل میدهد. در کنار دو اجاق گودالی تعبیه شده و درونش خمرهای بزرگ قرار دادهاند که تحت عنوان کانتکست 14 مستند شده است. این کانتکست که بیضی شکل است به ابعاد 80 در 50 و عمق تقریباً 80 سانتی متر در بستر طبیعی رودخانه ایجاد شده است (تصویر 3).
کورههای پخت سفال
در برشهای V و VI دو کوره پخت سفال یافت شده است. کوره شماره 1 بشدت آسیب دیده و قسمتهای اصلی آن از بین رفته است. کوره شماره دو که تقریبا قسمتهای اصلی اش سالم بوده، دارای جهت شمال غربی- جنوب شرقی و بیضی شکل است. از نظر تکنیکی ساخت این کوره قابل توجه است چرا که ابتدا حفرهای تقریباً مستطیل شکل درون بستر طبیعی زمین به عمق 250 سانتی متر ایجاد کرده و سپس پوششی گنبدی برای آن ساختهاند (تصویر؟؟) طول کوره حدود 345 سانتیمتر و 114 سانتیمتر عرض آن است (تصویر 4). این کوره شامل دو بخش آتش خوار و بخش اصلی است که بمنظور پخت سفال ساخته شده است. این دو بخش با استفاده از دیوارکهای خشتی از هم جدا شده و طوری طراحی شده که از منافذ آن گرمای مورد نیاز جهت پخت سفال جابجا شود. طول بخش پخت سفال حدود 200 سانتیمتر و عرض آن بدون در نظر گرفتن قطر دیوارهها 94 سانتیمتر است. در کنار دیواره غربی کوره دریچهای وجود دارد که احتمالاً برای دسترسی به بخش آتش خوار و افروختن آتش ایجاد شده است. تا کنون در بسیاری از استقرارهای اواخر برنز در آسیای مرکزی نظیر گنور و توگولوک در واحه مرجانه کورههای پخت سفال بدست آمده است. تکنیک به کار رفته در شهرک فیروزه همانند توگولوگ جدیدتر از گنور بوده چرا که برای ایجاد سقف کوره از گنبد استفاده کردهاند (Sarianidi 1998: 35; 2002: 31).
لایهنگاری شهرک فیروزه
بر اساس مطالعات لایهنگاری یک فاز کلی معماری را میتوان تشخیص داد. این فاز (کانتکستهای 11، 12 و 14) بستر کوبیدهای است که در آن دو اجاق جهت پخت و پز و خمرهای جهت نگهداری غلات در کف تعبیه شده و مستقیماً روی خاک بکر واقع شده است. فازهای بعدی استقراری نبوده و به عنوان مکانی جهت تدفین (کانتکست 9) و سپس محل ریختن زبالههای صنعتی (کانتکست 2) استفاده شده است. نحوه لایه بندی برش VII در دیگر برشها با تفاوت هایی اندک نیز یکسان دیده شده و نشان میدهند که محدودههای کاوش شده دارای کاربرد صنعتی بودهاند. همچنین تحلیل مدارک موجود نمایانگر کارگاههای روبازاند، چرا که شواهدی از معماری در کانتکستها بدست نیامده است. در نهایت در رهیافتی مقایسهای و با تحلیل مواد فرهنگی استقرار شهرک فیروزه در دوره برنز جدید قرار میگیرند.
گونهشناسی فرمهای سفالی
اکثر قطعات سفالی یافت شده از استقرار شهرک فیروزه بدنه اند که نشان میدهند ظروف بزرگ با کاربرد ذخیره و نگهداری فرمهای رایج بودهاند. به عنوان مثال از بین 5266 قطعه سفال یافت شده در برش لایه نگاری، فقط 532 عدد لبه و 241 قطعه کف و مابقی بدنه بودهاند و همین امر سبب شده تا بسیاری از قطعات را نتوان گونه شناسی کرد به این دلیل که تعدادی از فرمها دارای لبههای تقریباً همساناند و همین امر سبب دشواری گونه شناسی آنها میشود. در بین قطعات کف یافت شده در برش لایه نگاری نیز 26 نمونه نخ بر هستند، تکنیکی که در بسیاری از استقرارهای اواخر برنز در آسیای مرکزی نیز دیده شده است. از نظر تکنیکی اکثر سفالها چرخ سازند و تنها 314 نمونه دست سازند که کارکرد آشپزخانهای دارند. سفالهای چرخ ساز دارای خمیره متوسط تا خوب و تمپرمعدنی (کانی)اند. خمیره سفالینهها در طیفی بین قرمز تا نخودی قرار میگیرند. تمامی قطعات یافت شده ساده و بدون تزییناند. البته دو قطعه سفال خاکستری صیقلی نیز یافت شده است. ظروف آشپزخانهای نیز که دستسازند دارای تمپر معدنی درشت همراه با ذرات کوارتز و گاهی خرده سفال نیز هستند که این مسئله جهت پخت سریعتر سفالها است (Shepard 1980: 25). استفاده از این مواد در ظروف آشپزخانهای در واحه مرو هم مشاهده شده است (Sarianidi 1998: 37; Massimov 1981: 203). در یک نگاه کلی و بر اساس ابعاد فرمهای سفالی شهرک فیروزه در گروههای کلی قرار میگیرند.
1. ظروف کوچک (قطر لبه کمتر از 15 سانتیمتر)
2. ظروف بزرگ با بدنه نازک (قطر لبه بین 15 تا 45 سانتی متر)،
3. ظروف بزرگ با بدنه ضخیم (قطر لبه بین 15 تا 45 سانتی متر)،
4. خمرههای بزرگ ذخیره
5. ظروف استوانهای سوراخدار،
6. ظروف با آبریز پلدار
7. قطعات سفال خاکستری صیقل شده هستند.
یافتههای ویژه: یافتههای ویژه شهرک فیروزه نشان دهنده کارکرد صنعتی استقرار و تخصصگرایی در آن هستند. آنها نشان میدهند که در شهرک فیروزه تولید سفال محلی بوده و آلیاژ برنز تولید شده است. در کنار آن قطعات تزیینی از سنگهای قیمتی مانند عقیق و سنگ صابون به صورت پایان یافته و ناتمام بدست آمده که با ضایعات فراوان فیروزه و قطعات کمی لاجورد میتوانند در تفسیر شکلگیری استقرار شهرک فیروزه به کار آیند (باصفا، 1387).
بحث شکلگیری شهرک فیروزه: خراسان به لحاظ منابع زمين شناختي اهميت بسياري در دورههای پیش از تاریخی داشته و معادن فراوانی از فلزات و سنگهای نیمه قیمتی که به عنوان کالایی شأن زا مطرح بودهاند را داشته است. مورخان اسلامي در متون خود بارها به صادرات مس، نقره، طلا و آهن در این حوزه اشاره کردهاند (لسترنج، 1367). در کنار معادن مهم خراسان دارای موقعیت استراتژیکی است و به عنوان نقطه اتصال شرق به غرب چه دورانهای پیش از تاریخ، تاریخی و یا اسلامی مطرح بوده و نقش مهمی در تجارت فرا منطقهای داشته است. جاده خراسان بزرگ دلیل این ادعاست که اهميت آن فقط ارتباط شرق به غرب نیست بلکه در جهت شمال و جنوب فلات ايران نیز حائز اهمیت فراوانی است. بر اساس اطلاعات موجود در مسیر شمال به جنوب استقرارهاي تركمنستان در ناحیه کپه داغ و واحههای مرو از طريق راههاي شمالي- جنوبي با خراسان و از طريق آن با مناطق دور دست ديگر در ارتباط بودهاند.
در کاوشهای صورت گرفته در استقرارهای جنوب غربی ترکمنستان در دوره نمازگا V-IV سنگهای نیمه قیمتی مانند فيروزه، عقيق سليماني، كهرباي سياه (مكشوفه نزديك مشهد) بدست آمده که نشان میدهند که منطقه خراسان و بویژه دشت نیشابور در اواخر هزاره سوم و اوايل هزاره دوم ق.م دارای اهمیت ویژهای بوده است (Hiebert and Dyson 2002). براين اساس به احتمال زیاد فیروزه مورد نیاز از معدن نیشابور استخراج و در استقرارهایی مانند شهرک فیروزه به دو صورت قطعات خام و یا کالاهایی نهایی به کوهپایههای کپه داغ صادر میشده است. پیشتر از دوره برنز جدید هیبرت و دایسون معتقدند که استقرار نیشابور P که در فاصله 12 کیلومتری غرب شهرک فیروزه قرار دارد، نقشي مشابه تپه يحيي و شهرسوخته را ميان كپه داغ و البرزجهت ذخيره منابع براي پسكرانههاي مناطق شمالي و غربي بازي ميكرده است. همچنین نيشابور P با قرار داشتن درجاده خراسان بزرگ نقش مهمي در انتقال سنگ لاجورد از شرق به غرب داشته که اين مدارك در نهشتههای حصارII (3300ق.م) به خوبي مستند شده است (Hiebert and Dyson 2002). بر اساس اطلاعات موجود نیز به نظر میرسد استقرار شهرک فیروزه نقشی کلیدی در مسیر جاده خراسان بزرگ در دوره برنز جدید داشته است. شواهد این نظریه مواد فرهنگی متعددی است که نشان از تولید کالاهایی شأن زا دارند. مدارکی همچون ابزارهای سنگی که برای ساخت زیورآلات استفاده شدهاند، سربارههای فراوان، حجم زیادی ضایعات تراش سنگ فیروزه که وجود معدن آن در این منطقه پارامتر مهمی برای استقرار محسوب میشده است، قطعات لاجورد خام و قطعات سنگ صابون. در شهرک فیروزه ضایعات فیروزه و یک مهره ناتمام در کنار ابزارها نشان میدهد که استقرار شهرک فیروزه کارگاه ویژهای برای تولید و صادرات محصولات فیروزه چه به صورت کالایی پایان یافته و یا بلوکههای خام بوده است. از مهمترین سنگهای شأن زای دیگر لاجورد است که همچون فیروزه به صورت خام و یا ضایعات در برش VII بدست آمده که نشان میدهد که فرآیند میانجیگیری و انقال لاجورد تا دوره برنز جدید ادامه داشته و احتمالا از نیشابورP به شهرک فیروزه منتقل شده است.
بر آیند: بر اساس کاوشهای صورت گرفته و در رهیافتی مقایسهای مشخص میشود که در استقرار شهرک فیروزه در دوره برنز جدید، تولید تخصصی انجام شده که با مازاد محصول همراه بوده است. بر اساس مدارک موجود تولید سفال در شهرک فیروزه در کارگاههای صنعتی انجام شده و فرآیند تولید به صورت کاملا تخصصی زیر نظر قدرت مرکزی اداره میشده است. کورههای پخت سفال و بدست آمدن حجم زیادی جوش کوره و تمرکز کورههای سفالپزی در جنوب نشاندهنده تولید محلی و تخصصی سفال است. در برشهای شهرک فیروزه علاوه بر سفال مدارک متعددی از دیگر فعالیتهای صنعتی شامل نساجی، فلزگری و ساخت کالاهای شأن زا بدست آمده است. بدست آمدن ابزارهای متعدد فلزی و سنگی در کنار ضایعات سنگهای قیمتی و نیمه قیمتی نیز شواهدی مرتبط با پیچیدگیهای اجتماعی است و با توجه به جایگاه ویژه دشت نیشابور در مسیر راههای احتمالی نقش آن پر رنگ تر میشود. یکی از مهمترین ابهامات کنونی شهرک فیروزه این است که قسمت مسکونی استقرار کجا قرار دارد. در نحوه لایه بندی برش VII در پیت بزرگ زباله مشخص شده که تودههای زباله از شرق به غرب منتقل شدهاند و بر این اساس شاید استقرار مسکونی در شرق برشهای گشوده شده باشد. اگر این فرضیه درست باشد هماکنون آن بخش زیر منازل مسکونی واقع شده است.
پینوشتها
فهرست منابع
< >باصفا، ح. 1387. گزارش مقدماتی فصل اول کاوشهای باستان شناختی محوطه شهرک فیروزه نیشابور، آرشیو سازمان میراث فرهنگی، پژوهشگاه سازمان، تهران. لسترنج، گاي. 1367. جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمه محمد عرفان، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.ولايتي، س. 1367. منابع و مسايل آب زير زميني دشت نيشابور، فصلنامة تحقيقات جغرافيايي، 8: 123- 96.ARCHAEOLOGICAL SITE MANUAL, 1994 Museum of London.DYSON, R.H., and HOWARD, S.M., 1989 Preliminary Reports of the Tappeh Hesar Restudy Project, Monografi di Mesopotamia 2, Florence.FRANCFORT, H.P., 1989 Fouilles de Shortughaï: recherches sur l'Asie centrale protohistorique, Diffusion de Boccard, Paris.HAKEMI, A., 1997 Shahdad: Archaeological Excavations of a Bronze Age Center in Iran, Rome, IsMEO.HIEBERT, F.T., 1994 Production evidence for the origins of the Oxus Civilization, Antiquity, Vol. 68 (259): 372-387.HIEBERT, F.T., and DYSON, R. H. 2002 Prehistoric Nishapour and the frontier between Central Asia and Iran, Iranica Antiqua, Vol. XXXVII: 113-149. HIEBERT, F.T, and LAMBERG-KARLOVSKY, C.C., 1992 Central Asia and the Indo-Iranian borderlands, Iran, Vol. XXX: 1-15.MASIMOV, I.S., 1981 The Study of the Bronze Age sites in the Lower Murghab, in KOHL, P.L., The Bronze Age Civilization of Central Asia. Recent Soviet Discoveries, New York, 194-220.SARIANIDI, V.I., 1990 Drevnosti strany Margush, Ashkhabad, Ylym. 1998 Margiana and Protozoroastrism, Athènes. 2007 Necropolis of Gonur, Athens, Kapon Editions.SCHMIDT, E.F., 1937 Excavations at Tepe Hissar (Damghan), Philadelphia, The University Museum.SHEPARD, A. O., 1980 Ceramics for the Archaeologist, Carnegie Institution of Washington, Washington DC. STEIN, A., 1937 Archaeological Reconnaissance in Northeastern India and Southeastern Iran, London.
استادیار گروه باستانشناسی دانشگاه نیشابور.
دانشجوی کارشناسی ارشد باستانشناسی.
. بر خود لازم میداریم از تلاشهای محمود طغرایی و محمد اسماعیل اعتمادی از مدیران سازمان میراث فرهنگی خراسان رضوی و حمایتهای ریس وقت دانشکده هنر غلامرضا حسنی تشکر و قدردانی نماییم.