بوّان یکی از چهار بهشت جهان
نویسنده: دکتر جمشید صداقت کیش
در سال ۱۳۷۰ بر آن شدم که دربارۀ بوّان پژوهش نمایم. یادداشتبرداریها انجام شد و دو مرتبه هم یکی در سال ۱۳۷۹ با دانشجویانم و مرتبۀ دیگر برای بررسی زیارتگاههای آن به آنجا رفتم. اما تدریس در دانشگاه و مشغلۀ زیاد فرصت نشد که مقاله را آماده چاپ کنم.
اواخر مرداد ماه امسال بود که دوست داغدارم جناب آقای کیانفر برای مزدک نامه مقاله خواستند. ناگزیر مروری بر یادداشتها کردم و چون اندازه دره بوّان گونهگون در کتابها آمده بود، روز جمعه ۴ شهریور به اتفاق آقای مهندس حسین زارع و با اتومبیل ایشان، ساعت شش و نیم بامداد و طی ۱۷ کیلومتر به دره بوّان رفتیم و همین مقدار راه برگشتیم. جی پی اس و دوربین را به همراه برداشتم بلندی روستاهای سر راه از سطح دریا ثبت کردم و طول دره را هم با کیلومتر ماشین اندازهگیری کردم و از محبت بیدریغ بومیان آنجا، آقای باقر گودرزی و خواهرزاده ایشان بهرهمند شدیم و پرسشهایم را از آنان پرسیدم:
برای داشتن عکس هوایی از گوگل و غیره موفق نبودم.
توجه عزیزان خواننده را به این نکته جلب مینمایم که تمامی سالهای آمده در این مقاله هجری قمری است. غیر از در مأخذنویسی و اگر سال دیگری را ناگریز بودهام به کار برم، خلاصه آن را مثلاً (خ) برای (خورشیدی) مشخص کردهام.
چند جایگاه در ایران
بوّان (bavvan) در گستره ایران زمین در شرایط کنونی و نیز در کتابهای مسالک و ممالک به چند جایگاه گفته میشود:
- از اصفهان که به سوی شهررضا و آباده حرکت میکنی بین شهررضا و آباده در سمت راست جاده بوّان قرار دارد. این روستا از لحاظ تقسیمات سیاسی جزو شهرستان قمشه از استان اصفهان قرار دارد. این نقطه جغرافیایی در طول جغرافیایی 55 دقیقه و 51 درجه و عرض جغرافیایی 52 دقیقه و 31 درجه قرار گرفته است.
دکتر پاپلی یزدی (1367: 110) طول و عرض جغرافیایی آن را با ارتفاع از سطح دریا این چنین آورده است : 56-51، 51-31 و 1930 متر از سطح دریا.
- بوّان که درآثار نوشتاری سده چهارم هجری قمری نام برده شده، ذکر کردهاند که درمیان فارس و کرمان وجود داشته است. مقدسی (1361، ج 1 : 75 ) مینویسد: «اصطخر : هرات، میبد .... بوّان، شهر بابک....»
وی مجدداً در این مورد مینویسد: «سروستان، اسبانجان، بوّان، کرمان (همان، ج 2: 634). « بوّان : روستایی بزرگ درمیان کوهستان دارد که نهری [رودخانهای] آن را میشکافد و شهر بیباغ در دو سوی آن است ». (همان : 649)
حتی یاقوت حموی ذکر میکند که درهای است میان فارس و کرمان. در شرفنامه منیری هم درمورد آن چنین آمده است: «بوّان نام شهری است که مویز و ناردان درآنجا بسیار باشد.» (به نقل از لغتنامه دهخدا، زیر واژه (بوّان ))
شک ندارد که در لابلای متون جغرافیایی، هیچکدام این بوّان را شهر ذکر نکردهاند و بنابراین مؤلف شرفنامهمنیری دراین مورد اشتباه نموده است. چه ویژگی شهر بودن داشتن منبر و مسجد جامع بوده است که بدین صورت در شهری که منبرداشته، خطبه نماز جمعه خوانده میشده و آن شهر استقلال قضایی داشته است اما مویز آن که در آن منطقه آفتابی نامیده میشود، در فارس مشهور است. و بگاهی که این منطقه (که امروزه شهرستانی است از فارس به نام بوانات (Bavǎnat ، محاوره آن Bouanǎt) در زمان خواجهرشیدالدین فضلالله جز موقوفات ربع رشیدی بوده، طبق مکتوبات او، مویز بوانات را برای خود سفارش میداده است.
این بوّان تا حدود سال ۷۰۰ ه . ق به همین نام بوده و از این زمان به بعد با آمدن عشایر سوری به بوانات نام مرکز این منطقه جغرافیایی به سوریان (suriyǎn) تغییر مییابد. و در سال ۱۳۸۵ که بخش بوانات از شهرستان آباده جدا و شهرستان بوانات تشکیل میگردد. نام این شهر را به بوانات تغییر میدهند و نام شهرستان و مرکز آن یکی میشود.
توجه همگان را به این نکته جلب میکنم که واژه «بوانات» جمع واژه «بوّان» است.
- بر اساس دو مأخذ الانساب سمعانی و لبابالانساب (به نقل از دهخدا، زیر همان واژه) بوّان نام روستایی هم بوده که در مجاورت دروازه اصفهان شهر شیراز قرار داشته است اما درمأخد دیگر مانند فارسنامه و شیرازنامه ابداً نامی از چنین روستایی برده نشده است بنابراین به نظرمیرسد که بایستی با تردید نسبت به آن نگاه کرد.
- مکان دیگری در استان فارس داریم و موضوع اصلی این مقاله است و بوّان نامیده میشود و در لابلای متون جغرافیایی آن را دره بوّان، شعب بوّان، تنگۀ بوّان و بهشت گمشده و غیره..دیده میشود، ولی اهالی محل و اصولاً مردم شهرستان آن را بون (bown) میگویند.
وجه تسمیه بوّان
واژه بوّان به معنی بهشت است که جمع عربی آن (جمع مؤنث سالم) بوانات به معنی بهشتها میشود اما آنچه که از لابلای متون جغرافیایی مستفاد میشود، در سده چهارم، همان طور که در پیش آمد به نام بوّان نامیده شده است، ولی دره بوّان یا شعب بوّان همواره بدین نام خوانده و نامیده شده است، مگر واژه بون (bown) که تحریف شده همان است.
احمد اقتداری مینویسد: «بوّان از کلمه لری «بوا» به معنی پشت بام، چادر و امثال آن و یا از کلمه «بوان» به معنی پدران و اجداد است، درخاک ممسنی و در حومه بهبهان نام آبادی بوا در متون ضبط است و بوّان با تشدید صحیح نیست.» (اقتداری، احمد، ۱۳۵۹: ۵۷۵)
گرچه حسن حبیبی فهلیانی نیز همین مطلب را تکرار کرده است اما به دلایل زیر رد میشود:
۱. ایل ممسنی با گویش لری حدود سال ۹۵۰ به فارس آمده و قوم شول را که در همین منطقه و شهرستان ممسنی بوده و به نام شولستان مشهور بوده و در کتابها مطرح شده، بیرون میراند و درآنجا مستقرمی شوند. در حالی که واژه «بوّان» در کهنترین مأخذ در ۲۳۲ یعنی هفت سده پیش از آن کاربرد داشته است.
۲. نامگذاری مکانهای جغرافیایی هزار سال پیش و پیشتر از آن بسیار زیبا انتخاب شده و شما در آن نقاط جغرافیایی نام خیمه یا پشتبام و امثال آن را نمیبینید. معمولاً نام گذاری جغرافیایی درگذشته با نام ایجاد کننده، نام منطقه جغرافیایی اطراف آن مانند شهر دماوند، رخداد تاریخی و غیره مشخص میشده است. تمامی اسامی جغرافیایی گذشته با منطق مستدل و زیبا انتخاب شدهاند.
در حال حاضر بوان نام یکی از تیرههای طایفه بکش ایل ممسنی است. و واقعیت این است که مردم منطقه بوّان از همین تیره هستند.
احتمال زیاد دارد اینان طایفه یا تیرهای از بومیان مردم ایران در این منطقه بودهاند و با آمدن ایل ممسنی در آنها مستحیل شدهاند. این تحول در گذشته در ایلها بسیار زیاد رخ داده است.
اما اجازه بدهید در فرهنگ معین ببینیم چه آمده است: «شعب: راهی در کوه، دره، ناحیه، قبیله».
همه نویسندگان معاصر سه معنی نخست آن را در کتابها نوشتهاند و توجهی به معنی چهارم آن یعنی «قبیله» نکردهاند.
در حال حاضر در فارس ۴۴۰۰ روستا و مکان جغرافیایی قرار دارد، بر اساس مطالعات من ۱۵۴ روستا مستقیماً نام تیره یا طایفه ایلها هستند مانند روستای غنی (طایفهای از ایل عرب فارس) و یا روستای اسلاملو (تیرهای از ایل قشقایی)1
مسعودی هم مینویسد : «معروف است که اهالی فارس از نسل بوّان بن ایران بن اسود بن سام بن نوح(ع) میباشند و بوان کسی است که شعب بوّان منسوب به او است.» (به نقل از: اعتمادالسلطنه، مرأت البلدان، ج۱: ۴۷۶) گرچه مسعودی و سایر نویسندگان عرب همدورهاش به دلیل عدم پذیرش عربها توسط ایرانیان سعی میکنند کهنژاد عرب و ایرانی را از یکنژاد بدانند و مطلب بالا نیز بر این منوال است اما قابل تعمق است. به هر ترتیب این بحث را واگذار میکنیم به زبانشناسان تا اظهارنظر کنند.
واژه «بوّانی»
مردم این منطقه را بوّانی یا بونی(محاورهای آن Bowni) مینامند و بر عکس مردم برخی از نقاط ممسنی، دارای پوستی سفید و موهای بور هستند و در حقیقتنژاد آنها بانژاد سایر مردم ممسنی تفاوت دارد.
در لغتنامه دهخدا چنین آمده است: «بوانی منسوب به شعب بوّان که جایی است در شیراز، در قریهای است نزدیکی دروازه اصفهان. (الانسابسمعانی) بوانی نسبتی است به دو موضوع یکی شعب بوّان در شیراز که به فراوانی آب و اشجارش معروف است و دیگر قریهای است به دروازه اصفهان (لبابالانساب)».2
در متون جغرافیایی مربوط به ایران، فقط در مورد دره بوّان است که به عنوان بهشت گمشده به کار میرود و برخی بر این باورند که عبارت lost pradise که در متنهای غربی به کار میرود، همین عبارت بهشت گمشده است که از فارسی ترجمه کردهاند.
از سوی دیگر اغلب مآخذ، این بوّان را یکی از بهشتهای چهارگانه جهان دانستهاند و محتملاً بهشت گمشدهای که به آن اطلاق شده، از اینجا نشأت گرفته است.3
در دوره معاصر، در کتابها واژۀ «بوّان» را بدون تشدید مینویسند.
توصیف جغرافیدانان وشاعران
این دره زیبا و جالب، برای کسانی که در طول تاریخ از کویر لوت و کویر مرکزی یا مرکز ایران میآمدهاند، کسانی که کرمان را پشت سر گذاشتهاند برای شاعران، سیاحان و جهانگردان، برای ایرانگردان، همه جالب، زیبا، دلکش و فرح انگیز بوده است و به همین دلیل است که آن را جزء بهشتهای چهارگانه جهان نامیدهاند.
از سده چهارم هجری، چهار نقطه گیتی را جزو بهشتهای چهارگانه جهان دانستهاند که عبارتند از: غوطه دمشق، رود ابله، باغ یا دره سغد و دره بوّان.
این پندار در سدههای بعدی هم وجود داشته و دارای ارزش اعتباری خود بوده است. از این نظر، در اینجا سعی میشود که تمامی متون جغرافیایی فارسی، عربی و..... را از صدر اسلام تا کنون بررسی کنیم و ببینیم که درباره دره بوّان چه نوشتهاند.
کهنترین نوشتار
کهنترین اثر موجود کتاب مسالک و ممالک ابن خردادبه است که درسال 232 نوشته شده است. وی درباره راه اهواز به فارس این چنین مینویسد:
راه سوق الاهواز تا فارس ..... از بندک تا خان حماد ۶ فرسخ، از خان حماد تا دَرخوید (درخید) ۴ فرسخ، از درخید تا نوبندگان ۸ یا ۶ فرسخ، از نوبندگان تا کرجان ۵ فرسخ، و در آنجا دره بوان واقع است که درآن دره درختان گردو و زیتون و میوهها در سنگها روئیده است، از دره بوان تا خراره [امروزه هرایجان] ۷ فرسخ که در آنجا گردنهای خاکی است. از خراره تا جُوَین [امروزه جویم یا شکل محاورهای آن گویم] ۵ فرسخ، از جوین تا شیراز ۵ فرسخ4 و شیراز از ناحیه اردشیر خوره است (ابن خردادبه، 35:1370)
«وی در جایی دیگر در ویژگیهای عجیب سرزمینها مینویسد: «..... و فارس که شعب بوّان در آن است.» (همان: ۱۴۷)
نخستین توصیفهای شاعرانه
ابن فقیه که کتاب خود را در سال ۲۹۰ نوشته ضمن شرح راه ارّجان تا نوبندگان، دو توصیف شاعرانه از دره بوّان ارائه میکند، این چنین:
«از ارجان تا نوبند جان [نوبندگان] بیست وشش فرسنگ است. و در این میان، شعب بوان افتاده است. در شعب بوان، درختان گردو و زیتون و گونه گونه میوهها ازدل صخرهها روییده است. از مبرد5 نقل کردهاند که وی این ابیات را، در شعب بوان، برصخرهای خوانده است:
هر اندوهگین چون از فراز گاهی، شعب بوان را بنگرد از انده بیارامد. و آنجا را رود بستری بیند که از پوشش سبزههای لطیف، چونان حریری نرم است و آب سرد و گوارایش به تندی روان است.
با میوههایی خوش طعم در باغهایی سرسبز و پر از شاخسارانی سرفرو هشته که میوههایش نزدیک به دست است.
اکنون، ای باد جنوب6، تو را به خداوند سوگند، سلام جوانی عاشق پیشه را به شعب بوان7 برسان.
در زیر این ابیات نیز، چنین نوشته بوده است:
کاش میدانستم، آیا دوستانی که در عراق رهاشان کردیم و آمدیم یادمان میکنند؟
یا شاید این جدایی بس که دیر پاییده است، دیگر دیدارها کهنه شده است و آنان ما را به دست فراموشی سپردهاند؟
شعب بوان
احمد بن ضحاک تککی8، به دوست خویش نامه نوشته است و در آن نامه شعب بوان را اینچنین وصف کرده است:
«من این نامه را، از شعب بوان به تو مینویسم. همانجا که چه بخششهای درخشان جاودان یادم بداد و چه رایگان نعمتهای نیکوی زبانزد ارزانیم داشت.
شعب بوان مرا غرق احسان خویش کرد، با منظرهای که بر اندوهها فیروزیم بخشید و زمام تهاجم از دست دگرگونیهای روزگار بگرفت. و با دیدن جویبارانی که لطیفتر از اشک عاشقان در سوز و گداز جدایی، و خنک کنندهتر از بوسۀ محبوبان درحال تشنه کامی، از هر سوی رواناند. گویی این نهرها، هنگامی که امواجشان همی خیزند و به نرمی همی روند، و خیزابههای خروشانشان به سینۀ یکدیگر همی خورند و سرازیر همی شوند، و حبابهای لرزانشان در لابلای گلزارها که [از غرور طراوت و خرمی] بر خیره به یک سو نگرند شکسته همی شوند، شاخههایی سیمیناند بر روح الواحی زرین یا رشتههایی مرواریدند درمیان زبرجد و مرجان.
[این همه] نشانی است گواه دانایی پروردگار آن و نشانهای است راهبر به لطف آفرینندۀ آن.
همراه سایه سارانی چونان سپیده دمان شاد روی و درختستانهایی پرسایه و شبنم آگین، که همه سویش را شاخسارانی پربرگ و زیبا و شاخگکهایی نرم و بازیگر پوشانیدهاند. همان شاخهها، که اندامهای نرم و کمرهای باریک و سرینهای سنگین و بند دستهای گوشتالود و بدنهای لطیف و چشمان درشت زیبا و چشمان سیاه بیمار وحشی غزالان نازک اندام و سیهچشمان زیبا روی و دوشیزگان نورس، همه در برابر زیور بسیار و نرمش آنها شرم برند. من در اینجا روزی را، با خیال تو همدم، بسر آوردم و با اشتیاق درونیم به تو، افسانهها سر کردم. و به یادگار تو نوشیدم. و چون خداوند باز منت نهاد و سلامتم را پایدار داشت تا به شیراز رسم، خبر خویش برای تو بنویسم تا از چگونگی حالم آگاه بوی، ان شاء الله.) (ابنفقیه: ۱۳۴۹: ۱۵-۱۳)
توصیف اصطخری
اصطخری در بین سالهای ۳۲۱-۳۱۸ چنین مینویسد: «و اما نواحی شهرها[ی] سابور.... و شعب بوّان و درآن منبر نمیباشد.» (اصطخری، ۱۳۷۳: ۹۷)
همو مجدداً مینویسد: «و نوبنجان [نوبندگان] نیز شهری گرم است.... و به دو فرسنگی آن در غالۀ9 کوه بوّان است با دیهها و آبهای روان و درختان وافر به یکدیگر پیوسته و متصل، چنان که از بسیاری درختان خانههای ایشان پیدا نمیباشد. مگر وقتی که در میانۀ آن شهر باشند. و درتمامت پارس هیچ درغاله نزهتر و سبزتر ازین درغاله نیست. و آن از حسنات شهرهای سردسیر است.» (همان: ۱۱۵)
نوشتار ابن حوقل
ابن حوقل در سال 267 درکتاب خود مینویسد: «در نزدیکی نوبندجان [ نوبندگان ] شعب بوّان قرار دارد و دیه ها و آبهای فراوان، در حدود دو فرسخ از آن را فراگرفته است......» (ابنحوقل، 1345: 54)
همان درجای دیگر مینویسد: «در منطقه گرمسیر نواحی ارّجان، نوبندگان ...توج ..بوّان» (همان: 55)
توصیف متنبی
متنبی شاعر عرب که خود را پیامبر شاعران دانسته بگاهی که از شام به سوی دربار عضدالدوله دیلمی به شیراز میآید، در دره بوّان شعری در توصیف بوان میسراید و در حضور عضدالدوله دیلمی میخواند، او ۱۵ بیت سروده است که ترجمه آن چنین است:
چشمانداز باغستانی که من دراین دره بینم
|
|
گوئی گوید تنها منم نو بهار سرزمینم
|
راستی درۀ بوان همچون فردوس برین است
|
|
گر نمونهای از بهشت دراین دنیا باشد این است
|
من که برنائی عربم با این سیما و لباسم
|
|
با این زبان که من دارم دراین دیار ناشناسم
|
وگر سلیمان با بادش بدین فردوس روی آرد
|
|
او نیز همچون من مسکین به مترجم نیاز دارد
|
همراهانم اینجا همه سوار براسبان نجیب
|
|
سست و کم حرکت شدند از این منظر دلفریب
|
بامدادان از هر دوسو صدها دانۀ مروارید
|
|
از شاخههای بالا سر بر یال اسبان میبارید
|
روشنی بود و تا حدی راه را میتوانستیم دید
|
|
لیکن از سوزش گرما آزاری به کس نرسید
|
خورشید سکههای طلا بر بر و دوشم میبارید
|
|
سکههائی که از لای انگشتهایم میرمید
|
از درختان میوههای هنوز کال و نارسیده
|
|
از هر طرف منگوله وار رو به سوی ما خمیده
|
صدای شنهای غلتان کز ته جویبار آیند
|
|
آوازۀ زیورانی است که خوبان بدان آرایند
|
مرحلهها سایههای درختان سایهبانش
|
|
تا به مرز نوبندجان بدرقه کردی میهمانش
|
ترانهخوانان از دو سو یکی جوق کبوتران
|
|
پاسخ دهان در برابر دستۀ زیبا دختران
|
کبوتران اگر ناله سردهند و اگر آهنگ شاد خوانند
|
|
در گوش ما هر دو یکی است خود این راز را میدانند
|
توی دره با زبان بیزبانی این بارۀ نجیب و گنگ
|
|
گفتی کسی بخرد بود، از اینجا کی رود به جنگ؟
|
اما گناه از آدم نیاتان است که این بلا را برگزید
|
|
بهشت خدا را بهشت وارثش به اولادش رسید
|
(قزوینی، 366: 40)10
عضدوالدوله پس از شنیدن شعر زیبای متبی و زیبایی بیت:
خورشید سکههای طلا بر بر و دوشم میبارید
|
|
سکههائی که از لای انگشتهایم میرمید
|
که درباره نور خورشید که از لابلای شاخههای انبوه درختان به روی شانه و دست متنبی میتابید و چون سکه در تصور متنبی بوده، دستور میدهد که دستهای متنبی را پر از سکه طلا نمایند.11
نظر مقدسی
مقدسی در سال 375 ضمن شرح راه شیراز به نوبندگان،از راه دور بوّان مینویسد : «...سپس تا یک مرحله است . دره بوّان نیز که یکی از گردشگاههای جهان به شمار است در آنجا است .» (مقدسی، 1361، ج 675)
شرح ابن بلخی
ابن بلخی درمیان سالهای ۵۰۰ تا ۵۱۰ چنین مینویسد: «.... و شعب بوّان از نواحی نوبنجان [نوبندگان] است و صفت آن چنین است کی [که] درّۀ عظیم است در میان دو کوه طول آن سه فرسنگ و نیم در عرض یک فرسنگ ونیم و هوای آن سردسیری است کی [که] از آن خوشتر نتواند بودن و جمله دیه بر دیه است و رودی بزرگ در میان همی رود چنانک از آن سبکتر و گواراتر نباشد و بیرون از آن دیگر چشمهاء [چشمهها] نیکوست و از سر درّه تا پایان درّه طول وعرض همه درختستان میوه است. چنانک آفتاب بر زمینی نیفتد و میوهها باشد نیکو از همه انواع و اگر مردی از اوّل آن درّه تا آخر برود آفتاب بر وی نیفتد و سال تا سال بر سر آن دو کوه برف باشد و حکما گفتهاند: من محاسن الدنیا اربعة غوطۀ دمشق و سُغد خراسان و شعب بوان و مرج شیدان معنی آنست کی از آرایشها و نیکویها جهان چهار چیزست: غوطۀ دمشق و سغد خراسان و شعب بوّان و مرغزار شیدان، و بیرون از این نواحی بسیار دارد هم سهلی و هم جبلی همه آبادانست و نیکو و پر نعمت و آبهاء روان و قلعۀ سپید بریک فرسنگ نوبنجان [نوبندگان] است و صفت آن در میان قلاع کرده آید و شعب بوّان11 همه قهستان است....» (ابن بلخی، ۱۳۶۳، ج۲: ۱۴۷)
کتابی دیگر
محمد نجیب بکران در سال ۶۰۵ به صورت مختصر مینویسد: «شعب بوّان، درهای است از حد پارس معروف به خوشی. و دیگر مواضعی که به خوشی معروف است به اجمال این است. نوبندجان [نوبندگان]، درهای است هم به نزدیکی شعب بوّان از حد پارس» (۱۳۴۲: ۷۰)
یاقوت حموی و دره بوّان
یاقوت حموی در مشترک در حدود سال ۶۲۳ مینویسد: «شعب بوّان: که.... میان اَرَجان و نوبندجان [نوبندگان] در سرزمین فارس است.» (۱۳۶۲: ۳۸) وی درجایی دیگر از همین کتاب مینویسد: «شعب بوّان در سرزمین فارس و نواحی نوبندجان [نوبندگان] که در بوّان یاد کرده شد.» (همان: ۱۲۲)
یاقوت در معجمالبلدان شرح بیشتری بدین صورت به دست میدهد: «بوّان [بَ وْ وا] نام سه جایگاه است. معروفترین آنها شکاف دره (بوّان) در فارس، میان اَرّجان و نوبندگان است که یکی از گردشگاههای جهان به شمار آید. مسعودی دربارۀ اختلاف دانشمندان درتبار فارسها گوید: ایشان از فرزندان بَوّان پسرایران پسراسود پسرسام پسرنوح (ع) هستند. و این همان بوان است که درۀ بوّان بدو نسبت دارد که یکی از گردشگاههای معروف به زیبایی و فزونی درخت و جویبار و پرندگان است. شاعر گوید:
فَشَعبُ بوّان فوادیِ الراهبِ فَثَمَّ تُلقی رِجــل الَنَّوائب
[برگردان]: دره بوّان و پس از آن درة «راهب» جای فرودآمدن کاروانهای نجیب است.12
بسیاری از دانشمندان آن را از گردشگاههای جهان شمردهاند. برخی گویند بهشت جهان در چهار جا است: «غوطۀ» دمشق، و «سغد» سمرقند و درۀ «بوّان» و رودخانۀ «اُبُلّه» که غوطۀ دمشق از همه برتر است. احمد پسر محمد همدانی [ابن فقیه] گوید: از ارجان تا نوبندگان بیست و شش فرسنگ راه است و درۀ بوان که به زیبایی و فزونی درخت و پرآبی نامور است میان آن دو جا دارد، درختان گوز و زیتون و همه گونه میوهها که در کوهستان روید در آنجا هست.
مبَرّد گفته است که بر درختی به درۀ بوان دیدم چنین نوشته بود:
اذا اَشرَفَ المَحزونُ مِن راسِ تَلعهٍ
|
|
عَلی شَعبِ بوّانِ استراحَ مِن الکَربِ
|
وَالهاهُ بطنٌ کالحریرةِ مَسَّهُ
|
|
و مُطَّردٌ یجری مِنَ البارد العَذبِ
|
و طیب ثَمارٍ فی ریاض اریضۀ
|
|
علی قُرب اغصانِ جناها علی قُرب
|
فَبِالله یا ریح الجنوبِ تحملی
|
|
الی اهل بغداد سلام فتی صبّ
|
همین که اندوهگین از بالای تپه به درۀ بوّان درآید اندوه او زدوده شود. درون دره چون حریر نرم است. آب سرد گوارا درمیانش روان، میوههای خوش بر شاخسار در دسترس است. ای باد صبا درود مرا به مردم بغداد برسان .
پس دیدم در زیر آن نبشتهای دیگر چنین است :
لَیتَ شعری عنِ الذین ترَکنا
|
|
خلفنا بِالعراق هل یذکرونا
|
اَم لعلَ الذی تطاول حتی
|
|
قدمَ العهدِ بعدنا فنسونا
|
کاشکی میدانستم آیا کسانی را که در عراق پشت سر گذاردهایم به یاد ما هستند یا ما را فراموش کردهاند؟
یکی از ادب دوستان گوید: بر یک درخت چنار که بر چشمهای در درۀ بوان سایه افکنده بود این شعر را نوشته دیدم:
متی تُبغنی فی شعبِ بوّان تلقنی
|
|
لَدی العین مشدود الرّکابِ الی الدُّلب
|
و اُعطی و اخوانی الفتوة حقها
|
|
بما شئت من جدٍّ و ما شئت من لِعب
|
یدیر علینا الکاس من لو رایته
|
|
بعینک ما لمت المحبّ علی الحبّ
|
هر آنگاه که مرا بخواهی به دره بوّان در کنار چشمه بیابی، افسار را به چناری بسته، حق جوانمردی را چه شوخی و چه جدی نسبت به برادرانم انجام میدهم. جام را ساقیی میگرداند که هرگاه او را ببینی عاشق را ملامت نخواهی کرد.
برخی از دوستانم از مردم فارس برایم میگفت: شکاف «بوّان» درهای گود است و چشمهسار و درختان در پهلوی آن میباشد. ته دره تنگناهایی است که آبها از آن میگذرد. پهنهای که بشود در آن شهرک یا دیهی ساخت ندارد. متنبی آن را چه خوش میستاید.
مَغانی الشِّعب طَیباً فی المغانی
|
|
بمنزلة الرّبیع مِن الزّمان
|
و لکنَّ الفتی العربیّ فیها
|
|
غریب الوجه و الیَد واللّسان
|
ملاعبُ جَنّةٍ لو سار فیها
|
|
سلیمان لسار بترجمان
|
طبت فرسانَنا و الخیل حتّی
|
|
خشیت و ان کرمن مِن الحران
|
غدونا تنفضُ الاغصان فیها
|
|
علی اعرفها مثل الجمان
|
فسرت و قد حجبن الحرّ عنّی
|
|
و جئن من الضیاء بما کفانی
|
و القی الشّرق منها فی ثیابی
|
|
دنا نیرا تفرُّ من البنان
|
لها ثمرّ تشیر الیک منها
|
|
باشربة و قفن بلا اوانی
|
و امواة تصلّ بها حصاها
|
|
صلیل الحلی فی ایدی الغوانی
|
و لو کانت دمشق ثنی عنانی
|
|
لبیق الثّرد صَینیُّ الجفان
|
یلنجوجُّی ما رفعت لضیف
|
|
به النیران ندیّ الدّخان
|
تحلّ به علی قلب شجاع
|
|
فترحل عنه عن قلب جبان
|
منازل لم تزل منها خیال
|
|
یشیّعنی الی النّوبندجان
|
اذا غنّی الحمام الورق فیها
|
|
اجابته اغانی القیان
|
وَ مَن بالشعبِ آَحوَجِ مٍن حَمام
|
|
اِذا غَنَّی وَ ناحَ الی البیان
|
و قد تتقارب الوصفان جداً
|
|
و موصوفا هما متباعدان
|
یقول بشعب بوّان حصانی
|
|
اَعِن هذا یسار الی الطعان
|
ابوکم آدم سَنَّ المعاصی
|
|
و عَلّمکم مفارقة الجنان
|
فقلت اذا رایت ابا شجاع
|
|
سلوت عن العباد و ذا المکان
|
[برگردان]: پایگاه این دره در جایگاهها همچون جایگاه بهار در میان فصلهاست لیکن یک عرب در اینجا بیدست و بیزبان است. سلیمان نیز اگر به اینجا آید با ترجمان بیاید.... در دره «بوان» اسب من میگفت: خوش باش! که پدرت آدم، گناه کردن و بیرون شدن از بهشت را به شما آموخته است! من گفتم: هرگاه بر «بابا شجاع» دست یابم از دیگران بینیاز خواهم بود13.
احمد پسر ضحاک فلکی در وصف دره« بوّان» به یک دوست چنین مینویسد: [به نام خدای بخشندۀ مهربان، از درۀ بوّان به تو مینویسم. این دره برای من دستی نوازشگر و بر من منتی فراوان دارد، بر سپاه اندوه چنان تاخت که خاطرات تلخ روزگار را به فراموشی فرو برد، چشمان مرا به جویهایی کشانید که آبش زلالتر از اشک عاشقان است...14 روزی را در اندیشۀ تو گذرانیدم و بیاد تو نوشیدم و هرگاه خداوند مدد کند و به شیراز برسم چیزها برایت خواهم نوشت که خواهی دانست.]
بوّان، دیگر نیز درهای در میان فارس و کرمان است. یکی از مردم فارس برایم گفت در گردشگاه بودن دست کمی از نخستین ندارد.
بوّان دیگر نیز دیهی نزدیک دروازۀ اصفهان است گروهی بدان نسبت دارند: از ایشان است قاضی ابوبکر محمد پسر محمد پسر احمد پسر عبدالله پسر احمد پسر سُلیمِ بَوّانی که از مردم این دیه و پیری نیکوکار و پر حدیث بود. او از حافظ ابوبکر مِردَویه در اصفهان و از بَرقانی در بغداد و جز ایشان برشنود. حافظ ابوالقاسم اسماعیل پسرمحمد پسر فضل اصفهانی و جزوی از او روایت میکنند. در برخی بخشهای اصفهان به دادرسی گمارده شد و در ذیقعده ۴۸۴ ق درگذشت. زاد روز او در صفر ۴۰۱ق بود. (یاقوت حموی،۱۳۸۰، ج۱، بخش ۲: ۶۴۹ – ۶۴۷)
دره بوّان از دید قزوینی
زکریای قزوینی در سال 625 این چنین توصیف میکند: شعب بوّان: درهای است بس فراخنای، سراسرش سبز و خرم، از هر سو آبشارها، هر طرف جویبارها، به هر جا مینگری چمن زار است و گلزار است، از هرکجا میگذری درختهای پربار و سایۀ سرو و چنار است، هر پرندۀ خوش الحان که نامش را شنیده یا نشنیدهای در آنجا بر شاخساران غزل خوان است. جهاندیدگان گفتهاند بهشت در دنیا چهارند، صغد تابع سمرقند، ابله نزدیک بصره، غوطۀ دمشق در شام، شعب بوان که میان ارجان و نوبندجان است. زیباترین منظر در آن درختها است که بر سنگها رستهاند.
احمد بن محمد همدانی میفرماید: از نوبندجان تا بوان باید بیست وشش فرسخ راه بپیمایند تا میرسند.
متنبی شاعر مشعور عرب وقتی از بوان گذشته که به سوی عضدالدوله بشتابد پانزده بیت در مدح بوان سروده که تقریباً این معنی را میرسانند.15(قزوینی، ۱۳۶۶: ۴۰-۳۹)
توصیفی دیگر از شاعری دیگر
فضلالله شیرازی در سال712ق مینویسد: «گویند اتابک [سعدزنگی] پیوسته تفاخر میکرد که در ملک من [فارس]، دو چیز است که پادشاهان دیگر را نیست، یکی قلعه اسفید و دیگر شعب بوّان ،شعب بوّان تفرجگاهی بسیار با صفا است پر از انواع گلها و ریاحین و پرندگان زیبا و خوش آواز. سلامی شاعر وقتی در خدمت عضدالدوله بدانجا رسید به اشارت او قصیدهای در توصیف آن بگفت که آن این است:
اشرب علی الشعب و احلل روضه
|
|
انفا قد زادنی حسنه فازدرته شغفا
|
اذا البس الهیف من اغصانه ورقا
|
|
و لقن العجم من اطیاره نَتَفا
|
و ثمرت جنته الاغصان مثمرةً
|
|
من نازع قرطا او لا بس شنفا
|
و الماء یثنی علی اعطافها ازراً
|
|
و الریح تعقد فی اطرافها شرفا
|
والشّمس تخرق من اشجارها طرفاً
|
|
بنورها فیرینا تحتها طرفا
|
من قائل نسجت درعا مُفضّضة
|
|
و قائل ذهبت او فضضت صحفا
|
ظلت تزف له الدنیا محاسنها
|
|
و تستعد له الالطاف والانحفا
|
من عارض وکفا او بارق خطفا
|
|
او طائر هتفا او سائر وقفا
|
(فضلالله شیرازی، 1338: 165)
موقعیت جغرافیایی
ابوالفداء در سال 721ق مینویسد : «شعب بوّان در ده فرسخی نوبندجان [نوبندگان] است.....» (ابوالفدا، ۱۳۴۹: ۳۲۷) وی سپس میافزاید:«شهرهای فارس یکی: کرکان است در شعب بوّان و در پنج فرسخی نوبندجان» [نوبندگان] (همان: ۳۶۷).
شهر نوبندگان تا دوره صفویه وجود داشته است و پس از آن تخریب میشود. مکان این شهر در جایی کنونی پمپ بنزین شهر نور آباد مرکز شهر ممسنی بوده است. در منابع پیشین در شرح راه شیراز به نوبندگان از طریق دره بوّان نامی از شهر کَرَکان ذکر میشد ولی موقعیت جغرافیایی دقیق آن مشخص نبود در حالی که در این اثر مشخص میکند که در ۳۰ کیلومتری شهر نوبندگان بوده است. ما در جایی دیگر در مورد این شهر بحث خواهیم کرد.
سایر نویسندگان
سایر نویسندگان یعنی جغرافیدانان و غیره همان مطالب پیشین را تکرار کردهاند. اینان عبارتند از: شمسالدین انصاری دمشقی در سال ۷۲۷ ، حمدالله مستوفی در سال ۷۴۰ ، زرکوب شیرازی در سال ۷۴۴ مؤلف گمنام هفت کشور یا صورالاقالیم در سال ۷۴۸ مجدالدّین محمد حسینی در سال ۱۰۰۴ ، محمد میرک در سال ۱۰۸۲ ، اعتمادالسلطنه در سال ۱۲۹۳ و محمدجعفر خورموجی در سال ۱۲۷۶ .
نظر فسایی
میرزا حسن فسایی در بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۱ ضمن تکرار مطالب پیشینیان مینویسد: «...... و در کوهستان این بلوک [دره بوّان] از درخت بلوط و انچوکک و کیالک و بن [بنه] و ارجن و بادام کوهی جنگلها باشد و محصول جانب جنوبی آن گندم و جو و برنج و پنبه و کنجد و نخود است و از خواص بلوک است که برنج را در سالی دو بار زرع کنند. آبش از رودخانهها16 و چشمههای شیرین گوارا باشد و شکار جلگاء آن مرغ دراج است و در کوهستان انواع حیوانات سردسیری فراوان است و در قدیم در جانب شمالی این بلوک باغهای دیمی از انگور و انجیر بسیار بود و اکنون هم خراب گشته و جز از آن چیزی باقی نیست.» (فسایی، ۱۳۶۷، ج۲: ۱۵۶)
نوشته فرصت شیرازی
فرصت شیرازی در سال ۱۳۱۱ غیرمطالب تکراری پیشینیان شعری در چهار بیت به عربی در مورد شعب بوّان آورده و خود آن شعر را چنین ترجمه کرده است: «باغهای آن، از برای مشک، در آن بویهای خوش است و درختهای آن، از برای باد، در آن محل بازی است. گویا آواز باد در میان شاخههای آن، آواز سختی است و شام کرده است آن درمیان شاخهها که عتاب چشم میکند. و از زیر آن اشجار، نهرهاست که جاری است، آبهای آنها پس بغض آن آبها، روان است و بعضی فرو ریزند. گویا نهرهای آن، نقرههای گداخته است که آب گشته است و گویا شمشیرهایی است که میلرزد و برنده است» (۱۳۵۵ ه. ق: ۳۰۴)
نویسندگان خارجی
م. کارترمر در وصف دره بوّان نوشتۀ حمدالله مستوفی را میآورد؛ اما بارون دوبد که درسال ۱۲۵۶ از فارس دیدن کرده ضمن آوردن مطلب کارترمر مینویسد: «وسعت شعب بوان، با فاصله و مسافتی که در نقشه مسیر سفر من آمده است مطابقت دارد، طول دره از دامنۀ قلعه سفید در خاور، تا مدخل دره سر آب سیاه در باختر، بیشتر از سه فرسنگ نیست، در حالی که عریضترین پهنای آن در حوالی فهلیان از یک تا یک و نیم فرسنگ تجاوز نمیکند.
آب در شعب بوان فراوان است و آب شور که رودخانهای است پرآب، تمام طول دره را طی و به حاصلخیزی خاک غنی آن کمک میکند رشته ارتفاعات برفی اردکان در پشت سلسله ارتفاعات دیگری در شمال و خاور فهلیان سر برکشیده است. اما بر کوههایی که شعب بوان را از نوبنجان در جنوب جدا میکند حتی در این ماه ژانویه / بهمن ماه نیز برف نشسته بود. برخلاف آنچه جغرافیدانان عرب به ما میگوید که اشعه خورشید نمیتوانسته از میان انبوه درختان کوهستان عبورکند. من در آن کوههای برف نشسته درخت چندانی ندیدم، آنچه دیده میشد یا هیچ بود یا خیلی کم. البته این موضوع تعجبی ندارد و مثال منحصر به فردی از انحاء بیشه زارهای ایران نیست که با افزایش یا کاهش ساکنان این گونه نواحی مرتبط بوده است. آریان در تاریخ لشکر کشی اسکندر از سایۀ بیشه زاری صحبت میکند که آرامگاه کوروش را در احاطه داشته است، و اگر مشهد مادر سلیمان همان مقبره شهریار ایران باشد که در آن تردیدی نیست؛ حتی یک درخت هم از آن باقی نمانده و در جلگه مرغاب نیز چیزی دیده نمیشود. جنگلها در اروپا با توسعۀ تمدن و افزایش جمعیت از بین میروند، لیکن در ایران وضع بدین گونه نیست.
باری برگردیم به ادامه سفر. ساعت ده صبح به مرتفعاتی نزدیک جاده رسیدیم که حد میان بلوک فهلیان و منطقه طایفه رستم ممسنی تشکیل میدهد» (دوبد، ۱۳۷۱: ۱۵۷-۱۵۶)
پس از وی ژ. دومورنی در سال ۱۳۳۱ همان مطالب پیشین را تکرار میکند. (۱۳۷۵: ۵۰)
آلفونس گابریل در سال ۱۳۴۲ شرح سفر بارون دوبد را میدهد. (۱۳۴۸: ۲۳۳) و ذکر میکند که آندریاس و شولتسه، دو باستانشناس، در سال ۱۲۹۱ ضمن بررسی بیشاپور تا شمال غرب نوبندگان رفتهاند و اطلاعات بیشتری به دست نمیدهد. (همان: ۳۰۶)
پل شواتس که کتاب خود را در بین سالهای ۱۳۱۶ تا ۱۳۵۲ نوشته ضمن بررسی کتابهای جغرافیدانان نظیر اصطخری همان مطلب را تکرار میکند و تشبیهات و استعارات شاعرانه ابنفقیه و یاقوت را ذکر میکند و سپس مینویسد: «بر طبق نظر ابنخردادبه و مقدسی جاده شیراز به نوبندجان [نوبندگان] از این دره میگذرد، ابن فقیه، یاقوت و قزوینی برخلاف آن دو میگویند که این جاده بین نوبندجان[نوبندگان] و ارّجان قرارداشته....» [است] (شواتس، 1372: ۶۷)
همو مینویسد: «مطلبی که در ابتدای این کتاب از اصطخری ذکر کردیم مبنی بر اینکه رود کُر در دره بوان جاری است بدین طریق کاملاً مردود است»17 [ همان ]
سپس میافزاید: «اما چون مؤلف [اصطخری] راه را از مبدأ شیراز شرح میدهد در این جهت صعود بیشتری در جادهها لزوم داشته است. خرمی و زیبایی خاص دره بوان بدان جهت است که از طرف جنوب زیاد مسدود میشود و به گفته ابو الفداء خود کُرکان [کُرجان و جرکان] نیز در دره بوّان قرار داشته است. کُرجان از نظر سوقالجیشی واجد اهمیتی بوده. هنگامیکه عمادالدوله از آل بویه در سال ۳۱۱ ه /۹۳۳م که میخواست از ارّجان مستقیماً به شیراز حملهور شود طلیعه سپاه حاکم به کُرجان بازگشت و در آنجا به نیروی اصلی ملحق شد. بدین طریق پیشروی عمادالدوله متوقف گردیده و وی خود را ناگزیر از دور زدن دید.»18 (همان: ۲۲۸-۲۲۷)
نویسندگان معاصر
در لابلای کتابهای جغرافیایی معاصر معمولاً همان مطالب تکرار شده است. در پیش از انقلاب کتابی آقای احمد اقتداری تحت عنوان: خوزستان، کهگیلویه و ممسنی نوشت و پس از انقلاب غیر از کتابهای تاریخی درباره ممسنی، تعداد هشت کتاب جغرافیایی درمورد شهرستان ممسنی نوشته شده است که اغلب رونویسی از همان کتابهای جغرافیایی است که درباره بوّان مطلب دارند. چنانچه نکتهای قابل توجه داشته باشند در مباحث دیگر مطرح میکنیم.
رخدادهای تاریخی
چند رخداد تاریخی در دره بوّان ایجاد شده19 که یکی از آنها را پل شواتس در صفحههای پیشین شرح داده بود و دو رخداد دیگر را توضیح میدهیم.
کشتار مردم بوّان
در سال ۷۴۲ ملک اشرف چوپانی و شیخ ابواسحاق اینجو پیمان مؤدت بستند و شیراز را تسخیر کردند و چون لشکریان ملک اشرف در شهر شیراز مستقر شد، شیخ ابواسحاق بر او خروج کرد و بسیاری از آنها را کشت ضمن آنکه امیر مبارز الدین هم رقیب او بود.
ملک اشرف به سوی تبریز رفت ولشکر بیشماری گرد کرد و به انتقام مردم شیراز حرکت کرد و این زمان جمادی الاول ۷۷۴ بود.
ملک اشرف نامهای مبنی بر دوستی و ملاقات برای امیر مبارزالدین نوشت و لشکر او به هر جایی رسید موجودی زنده نمیگذاشت. «از جمله در شعب بوّان، که نمودار جنان است، نزول کردند و متوطنه آنجا به غاری رفتند. بگفت تا بردر آن غار آتشی کردند که از دود آن دو هزار آدمی هلاک شدند، خاطر امیر مبارزالدین از این حرکات به غایت متألم گشت.» ( کتبی، ۱۳۶۴: ۴۹-۴۷)20.
ورود امیر تیمور گورکانی
امیر تیمور گورکانی در سال ۷۹۵ق از شوشتر به سوی فارس آمد. وی روز دوشنبه ۱۰ جمادیالاول ۷۹۵ به قلعه سفید [امروزه در شهرستان ممسنی] رسید. آنجا را تسخیر کرد و سپس راهی نوبندگان شد، روز دیگر از آنجا سوار گشته به درهای که اوان [بوّان] نام دارد رسید، روز چهارشنبه از آنجا در صحرا و هامون نزول فرمود». (حافظ ابرو، ۱۳۸۰، ج ۲: ۷۵۷)
تنگ بوّان کجاست؟
برای رسیدن به تنگ بوان از غرب شهر شیراز، جاده اردکان را دنبال میکنیم: از پلیس راه شیراز اردکان، پس از عبور از روستاهای دو کوهک، گویم (صادقیه) کلستان (Kelestan)، شول و سنگر که مجموعاً ۴۰ کیلومتر میشود، در سمت چپ جاده، راه روستای هرایجان (Harayjan) جدا میشود.
در این دو راهی ارتفاع از سطح دریا ۱۹۹۳ متر میباشد. راه سمت چپ را انتخاب میکنیم با گذر از جنگل درختان بلوط به گردنه هرایجان میرسیم که در بالای گردنه ارتفاع از سطح دریا ۲۱۱۱ متر هست و در پائین گردنه، روبروی روستای پاقلعه که در سمت چپ جاده و دور از جاده است، یعنی در دشت هرایجان ۱۸۵۴ متر از سطح دریا میباشد یعنی بلندای گردنه ۲۵۷ متر است.
از دو راهی هرایجان تا تنگ بوان جاده کوهستانی و تمامی آسفالت از درجه آسفالت روستایی درجه یک و دو طرفه میباشد و راننده ناآشنا سر پیچها بایستی دقت و مواظبت بیشتری بنماید.
در کتابهای مسالک و ممالک سده سوم و چهارم هرایجان را خراره (Xarrareh) نوشته و گردنه آن را هم گردنه خاکی و به نام خراره ثبت کردهاند که امروزه محاورهای نام این روستا خرایجون میباشد. وجه تسمیه آن را هم ذکر کردهاند که صدای آبشار این روستا و فرو ریختن آن است. این آبشار بلند است و من تا به حال آن را اندازه نگرفتهام و متأسفانه به دره زیر آن به راحتی نمیتوان رفت والاّ میشد از آن به صورت نقطه گردشگری بهره برداری کرد.
به روستای اسدآباد میرسیم که ۱۵۳۹ متر از سطح دریا ارتفاع دارد و تردیدی نیست که همه منطقه سردسیری است و در زمان زمستان جاده برف گیر است.
البته در اینجا لازم است منذکر شوم که در مسیرمان، ارتفاع روستاهای لب جاده را ثبت کردم و روستاهایی که در دو طرف جاده و دور ازجاده قرار داشتند ثبت نکردم. این روستاها در جاده تابلو دارند وگاه فاصله آنها را تا جاده مثلاً ۲۰۰ متر مشخص کرده است. نمونه این گونه روستاها: حسنی پاچر، دولت آباد حسنی21 حمزه بیگی، گلگون و هجرت.
به دشت تیر تاج میرسیم که دشت آزادگان در آن در ارتفاع ۲۰۸۶ متری از سطح دریا قرار دارد. از اینجا به بعد روستاهای کلاه سیاه و آب زالو در سمت چپ و پُرناز در سمت راست جاده واقع شدهاند.
پس از آن روستای کُره کان (Korekan) که در ارتفاع ۲۱۴۷ متری از سطح دریا قرار دارد میرسیم. پس از آن درسمت راست جاده روستای گلوگاه میباشد و سرانجام به تنگ بوان میرسیم. از دو راهی هرایجان تا آغاز داخل تنگ ۷۰ کیلومتر و از شیراز تا اینجا ۱۱۰ کیلومتر میباشد.
بوّان
منطقه بوّان
پیش از وارد شدن به بحث بگویم که در شهرستان ممسنی اصطلاح «منطقه بوّان» دارند که از سوی نورآباد به سوی بوان، قسمتی پیش از وارد شدن به تنگ بوان، به ویژه از تنگ تیرو کمان با تنگ بوّان و از تنگ بوان از سوی شرق تا پس از روستای کُرهکان که ۱۴ کیلومتر با تنگ بوّان فاصله دارد منطقه بوان را تشکیل میدهد. منطقه بوان از لحاظ تقسیمات سیاسی، در شرایط کنونی جزء بخش مرکزی شهرستان ممسنی است.
تنگ و دره بوّان
از سوی شهر نورآباد که به طرف تنگ بوان بیایی، پس از طی ۱۵ کیلومتر به تنگ میرسی.22 در اینجا دو رشته کوه از شمال غربی به جنوب شرقی کشیده شده است در نقشه فرهنگ آبادیهای کشور جمهوری اسلامی فقط برای رشته جنوبی آن به فاصله حدود هفت میلی متر با واژۀ «بوّان» نوشته «کوه زن و مرد» در حالی که مردم هر دو رشته را کِل زن و مرد مینامند.
«کِل» (kel) واژهای است محلی به معنی جای دیدهبانی در بلندا، انگیره این نامگذاری آن است که در دامنه شمالی رشته کوه جنوبی: دو قطعه سنگ بزرگ کوه که عمود قرار گرفته شبیه به زن و مرد هستند.
در بررسی خود ما اسامی برجستگیهای این دو رشته را با پرسوجو ثبت کردیم: در رشته کوه جنوبی: تنگ تیره کمان، از طرف نورآباد، یک کیلومتری تنگ، آب ریزک (که شروع باغها در جنو ب روبروی آن است) بهسکی یل (Behsaki yal)23 کل انبار که آب انباری در آن وجود دارد و درست رو به روی روستای بوّان میانی است. نماد زن و مرد در دامنه آن است، (که کوکبوتری، کمر24 تخت برفی، کهکوهک (Kahk) یعنی کاه کوهک که روبه روی آن باغهای دره تمام میشود. پس آن آخرین برجستگی این رشته کل نارک میباشد.
برجستگیهای رشته شمالی از سوی جنوب: پس کمر (paskămar) قلارین ( (qalarin25 اولیس کارگه oliskărgah) )26 کِل زن و مرد، دو پرل (doparel)، برداسپون ((bordaspoon 27 سنگ بزگ (bazag)، برد رستم (ناقاره خانه رستم که شکافی در آن است مشهور به اشکفت (eškaft) خانه شاهی این کوه درست رو به روی باغ پهلوانی است. کهکوه (kahkoh) چشمه نازک و چشمهریزی، (گودرزی، احسان ۲۷ ساله، تاریخ مصاحبه: ساعت ۲۲ یکشنبه ششم شهریور ۱۳۹۰).
در آغاز ورودی شمالی تنگ از سوی شهر شیراز طول جغرافیای 39-51 و عرض جغرافیایی 01-30 و ارتفاع آن ۱۶۳۰ متر از سطح دریا میباشد و در پایان آن (ورودی از جنوب) طول جغرافیایی آن 37-51 و عرض آن 04-30 و ارتفاع آن 1۵۰۰ متر از سطح دریا میباشد. بنابراین شیب تنگ از شمال به جنوب است و اختلاف ورودی شمال و خروجی جنوب ۱۳۰ متر میباشد. اندازه گیری با کیلومتر اتومبیل درازای تنگ ۷ کیلومترمی باشد.28
پهنای این تنگ گونه گون میباشد مثلاً در خروجی جنوب حدود ۴۰۰ متر کمی به سوی شمال بروید. ۲۰0 متر و براساس گفته اهالی محل حداکثر دو کیلومتر فاصله دارد. راه در گذشته از وسط تنگ عبور میکرده است، در سالهای اخیر راه جدید را از دامنه کوه شمالی کشیدهاند.
همانطور که گفته شد دره بوّان بین دو رشته کوه واقع شده و درختان بلوط، کیالک، بنه (پسته وحشی)، بادام کوهی، ارژن، گردو، بادام، انار، سفیدار، و انگور و غیره چنان سر در سر هم و دست در دست هم دادهاند که گویی به هم پیوستهاند و از یک ریشه و بن.
در گوشه و کنار این دره زیبا، اینجا و آنجا، خانههای گلین روستایی دیده میشود که از خشت خام و سنگ ساخته شده که ساختمانهای جدید هم اندک اندک ظاهر میشوند. گهگاه ساختمانی باقیمانده از سالهای دور که تماشاگر زمان بوده، دیده میشود. تمامی اینها نشان از آن دارد که روزی، روزگاری این مکان جغرافیایی مورد توجه همگان بوده است.29
اینجا، همه جا آب روان است. چشمهها از کوچک و بزرگ دل هر رهگذر را به خود جلب میکند. تا در آب و هوای این چنینی بیارامد و شاید هم پاهای خود را برهنه کند و اگر قدرت تحمل سردی آب را داشته باشد، در داخل آن بنماید.
دره بوّان آب و هوای سردسیری دارد و بنابراین زمستانها را کسی از گردشگران یارای آن نیست که برای تفریح بدانجا برود اما همه مسافران و رهگذران تلاش میکنند که توقفگاه و میعادگاه بین راهی خود، ساعتی در اینجا درنگ کنند، در رستوران چای بنوشند، غذا بخورند.
گرچه جغرافیدانان و شاعران درباره آنجا غلو کردهاند و نیز در دوره معاصر به دلیل تخریب جنگلها، تغییرات اکولوژیکی زیادی در منطقه رخ داده و نیز با تغییر جاده و مسیر کهن راه، کمتر زیبایی دره در نظر رهگذر مجسم میشود، معمولاً برای یک روز استراحت در آنجا کافی نیست، از این نظر بایستی وسایل خوراک و خواب را به همراه ببرند. اینان ناگزیرند در دل چله تابستان روپوش زیادی برای شب داشته باشند هوا در شب بسیار سرد است و بدون بالا پوش نمیتوان گذراند.
در بهشت گمشده- دره بوّان – چندین کلبه گلی اینجا و آنجا، در حول و حوش هم دیده میشود که سه روستا را تشکیل میدهند. که گروهی اندک در آنها به عنوان اهل بون زندگی میکنند.
غیر از مهاجرت طبیعی مردم از این منطقه به شهر نورآباد و شهرهای اطراف در زمستانها مردم کمتری در اینجا زندگی میکنند، و به عبارت دیگر محلی است تابستانه.
روستاهای دره بوّان
کهنترین مأخذ
همان طور که در صفحههای پیشین آمد شهر کرکان در دره بوّان قرار داشته اما نمیدانیم در چه تاریخی از بین رفته است. محمد جعفر خورموجی در سال ۱۲۷۶ در بین ۱۲ روستای ممسنی نام بوان را ذکر میکند. از آن سوی میرزا حسن فسایی بحث از روستای بوان نمیکند و فقط به شعب بوّان بسنده میکند.
در نخستین سرشماری ایران
اداره کل آمار وثبت احوال کشور در سال ۱۳۲۲ نتایج نخستین سرشماری ایران که در سال ۱۳۱۸ انجام شد در سه جلد منتشر گردیده است که جمعیت شهرها را ذکرکرده و نام روستاها را آورده اما متأسفانه جمعیت آنها را ذکر نکرده است. در این اثر چنین آمده است:
«بوّان سفلی
بوان علیا، یک رحمانی
بوان علیا، دو گودرزی
بوان وسطی» ( کتاب جغرافیا و اسامی کشور، ج ۲، ۱۳۵۹، ج ۲، ۳۲۱)
اما در حال حاضر سه روستا در دره بوان وجود دارد که مردم بون (bown) بالا، بون میانی و بون پائینی مینامند و ما در اینجا هر سه را به طور مختصر شرح میدهیم:
روستای بوّان بالا:
روستای بوان بالا یا علیا در ۳۹-51 طول جغرافیایی و ۰۲-30 عرض جغرافیا30 و در ۱۶۰۰ متری از سطح دریا قرار دارد. ، و از سمت جنوب تنگ نخستین روستایی میباشد و در حال حاضر جزء بخش مرکزی شهرستان ممسنی است.
و در فرهنگ جغرافیایی ایران، در جلد هفت، در سال ۱۳۳۰ چنین آمده است: «بوان بالادهی از دهستان بکش، بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون و ۳۴۰ تن سکنه دارد» (به نقل از: لغتنامه دهخدا: زیر واژههای «بوان بالا»)
بوان بالا در مرداد ۱۳۵۱ تابع دهستان بَکِش از بخش حومه شهرستان نورآباد ممسنی بوده و جمعیت آن ۱۱ نفر بوده است که این کاهش نشانگر مهاجرت مردم بوان بالا بوده است. (استانداری فارس، ۱۳۵۹: ۹)
نتایج سر شماری سال ۱۳۵۵ توسط اداره جغرافیایی ارتش در سال ۱۳۶۲ خ: بدین صورت منتشر میشود:
بوان بالا (bavān- e bālā)
ده از دهستان بکش، بخش حومه، شهرستان نور آباد ممسنی، استان فارس. طج َ۴۰ ۵۱، عج َ۰۲ ۳۰، ارتفاع م ۱۶۰۰ متر. میانکوهی، معتدل مرطوب، در ۲۱ ک م جنوب خاوری نورآباد ممسنی.
رودخانه بوان در نزدیک آبادی روان است. کوه زن و مرد در باختر آبادی است.
غار کلمبار در کوه زن و مرد واقع است.
ج: ۳۰ خانوار، سرشماری ۱۳۵۵: ۸۲ تن از طایفه بکش، ایل ممسنی.
زبان: فارسی با گویش لری، دین: اسلام، شیعه، کار و پیشه: کشاورزی و دامداری
کشت: آبی و دیمی، آب آشامیدنی و کشاورزی از چشمه
فراوردهها: گندم، جو، بنشن، انار و گردو
رستنیها: درختان بلوط، بنه، ارژن، و پوشش گیاهی برای چرای دام
جانوران و پرندگان: بز کوهی، قوچ، میش، خرس، گراز، پلنگ، کفتار و کبک
در تابستان جمعیت این آبادی به ۱۵۰ خانوار میرسد. (اداره جغرافیای ارتش، ۱۳۶۲: ۶۸)
این روستا در سال ۱۳۶۹ جزو دهستان بکش از بخش مرکزی شهرستان ممسنی بوده و بر اساس اندازه گیری سازمان برنامه بودجه فارس ۳۵-51 طول جغرافیایی و ۰۰- ۳۰ عرض جغرافیایی آن بوده است و جمعیت آن ۱۳ خانوار با ۸۶ نفر بوده است. (سازمان برنامه بودجه فارس، ۱۳۷۰: ۶۹-۶۸)
بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ در این روستا ۱۴ خانوار با ۵۴ نفر (۲۹نفرمرد، ۲۵ نفر زن) زندگی میکردهاند. از این تعداد ۳۸ نفر با سواد و ۸ نفر بیسواد بودهاند. (سازمان مدیریت. ۱۳۸۵)31
در این سرشماری از سازمانهای بهداری، بهداشتی، اداری و بازرگانی این روستا نداشته است. فقط ذکر شده امامزاده دارد.
روستای بوّان میانی:
این روستا در 39-51 طول جغرافیای و03-30 عرض جغرافیایی و در ۱۴۸۰ از سطح دریا قرار دارد (پاپلی یزدی. ۱۳۶۷: ۱۱۰)32 و در وسط بوان پائینی و بالایی قرار دارد. همان در حال حاضر جزء بخش مرکزی شهرستان ممسنی میباشد.
با توجه به سرشماری ۱۳۱۸ که نام این روستا را ذکر کرده است امامعلوم نیست که چرا نام این روستا در فرهنگ جغرافیایی ایران در سال ۱۳۳۰ خ چاپ و منتشر شده نیامده است.
در فرهنگ آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران که بر اساس سرشماری سال ۱۳۵۵ خ است چنین اطلاعاتی آمده است:
بوان میانی (bavān – e meyānĪ)
ده از دهستان بکش، بخش حومه شهرستان نورآباد ممسنی استان فارس. طج َ39 51، عج 02َ 30، ارتفاع م 1500 متر.
دره ای، معتدل مرطوب، در 20 ک م جنوب خاوری نورآباد.
کوه زن ومرد در باختر، کوه جی در خاور آبادی است. تنگ بوان در شمال آبادی است.
ج: 50 خانوار، سرشماری 1355: 212 تن از طایفه بکش، ایل ممسنی .
زبان : فارسی با گویش لری؛ دین : اسلام شیعه.
کار و پیشه: کشاورزی، دامداری و فرش بافی ( 8 دستگاه ) با طرح لری.
کشت: آبی و دیمی، آب آشامیدنی و کشاورزی از چشمه و چاه معمولی.
فراورده ها : گندم، جو، بنشن، انار، انجیر و گردو.
رستنیها : درختان بلوط و بادامکوهی.
جانوران و پرندگان : بز کوهی، قوچ، میش، پلنگ، گرگ، گراز، خرس، کفتار و کبک.
دارای دبستان عشایری33 و زیارتگاههایی به نام که شاهزاده حسین است. (اداره جغرافیایی ارتش 1362 : 68-69)
این روستای بوان که در کتابها بوان وسطی هم نامیده میشود، بر اساس اطلاعات سازمان و برنامه فارس از سرشماری ۱۳۶۵ موقعیت آن چنین است.
جزو دهستان بکش، از بخش مرکزی شهرستان ممسنی در طول جغرافیایی ۳۵- ۵۱ و عرض جغرافیایی 00-30 با ۳۹ خانوار و ۱۷۶ نفر جمعیت. (سازمان برنامه و بودجه فارس، ۱۳۷۰: ۶۹-۶۸)
بر اساس سرشمار ی سال ۱۳۸۵ تعداد پنج خانوار با ۲۶ نفر (۱۴ نفر مرد و ۱۲ نفر زن) در این روستا زندگی میکرده و از تأسیسات بهداشتی، درمانی، اداری و بازرگانی در این روستا هیچ نبوده و آمار با سوادان و بیسوادان هم ثبت نشده است. بر اساس این سرشماری دبستان، شورای اسلامی، برق و امامزاده دارد. (سازمان مدیریت، ۱۳۸۵) در حال حاضر این سه روستا به هم متصل است و به روایتی ۲۰ و روایتی دیگر ۲۴ چشمه در این دره وجود دارد.
مردم بوان از راه کشاورزی دیم و دامداری زندگی میگذرانند و مردمی بسیار خونگرم و مهماننواز هستند.
روستای بوّان پائین
روستای بوان پائین یا سفلی در 38-51 طول جغرافیایی و 03-30 عرض جغرافیایی34 و در ارتفاع ۱۳۹۵ متری از سطح دریا قرار دارد. (پاپلی یزدی، ۱۳۶۷: ۱۱۰) در حال حاضر این روستا جزو بخش مرکزی شهرستان ممسنی میباشد. مردم آنرا نیز «بون دوسنی» مینامند.
در فرهنگ جغرافیایی ایران جلد هفت منتشره در سال ۱۳۳۰ خ. چنین آمده است: «بوان پائین – دهی از دهستان بکش، بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون و۲۷۶ تن سکنه دارد» این روستا در مرداد ۱۳۵۱ جزو دهشتان بکش و تابع بخش حومه شهر نورآباد شهرستان ممسنی بوده و جمعیت آن ۱۹۲ نفر ذکر شده است (استانداری فارس، ۱۳۵۱:۱۷)
بر اساس سرشماری ۱۳۵۵ در فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران و ضع این روستا بدین شرح بوده است:
بوان پائین (bavān – e pā, īn)
ده از دهستان بکش، بخش حومه، شهرستان نورآباد ممسنی، استان فارس .
طج َ38 51، عج 03َ 30، ارتفاع 14000 متر.
درهای، معتدل مرطوب، در 17 ک م جنوب خاوری نورآباد ممسنی.
رودخانه بوان درکنار آبادی روان است.
کوه تیر کمان در 1 ک م باخترآبادی است.
ج: 60 خانوار، سرشماری 1355: 614 تن از طایفه بکش، ایل ممسنی.
زبان: فارسی با گویش لری؛ دین اسلام شیعه:
کاروپیشه : کشاورزی و دامداری و فرش بافی ( 6 دستگاه )؛ کشت : آبی، دیمی ،آب آشامیدنی و کشاورزی از چشمه. فراوردهها: گندم، جو، بنشن، انار و گردو. رستنیها: درختان بلوط و بادام کوهی. جانوران و پرندگان: بز کوهی، قوچ، میش، پلنگ، گرگ، گراز، خرس، کفتار و کبک. دارای: دبستان عشایری است. (اداره جغرافیایی ارتش، 1362:68)
بر اساس آمار سازمان برنامه بودجه فارس، در سال ۱۳۶۹ خ موقعیت این روستا بدین منوال بوده است:
جزو دهستان بکش از بخش مرکزی شهرستان ممسنی با 35-51 طول جغرافیایی و عرض جغرافیایی ۰۰ -۳۰ با ۱۳ خانوار و ۸۶ نفر جمعیت بوده است. (سازمان برنامه بودجه فارس، ۱۳۷۰: ۶۹-۶۸
در این روستا، بر حسب سرشماری سال ۱۳۸۵ تعداد ۲۰ خانوار با ۸۶ نفر جمعیت (۴۶ نفرمرد و ۴۰ نفر زن) زندگی میکردهاند. و از این تعداد ۵۶ نفر با سواد و ۲۴ نفر بیسواد بودهاند.
از تأسیسات بهداشتی و درمانی فقط یک خانه بهداشت با یک بهورز داشته است. (سازمان مدیریت، ۱۳۸۵) افزون بر آن دبستان، شورای اسلامی، برق و آب لوله کشی هم داشته است.35
بقاع متبرکه منطقه بوان
براساس قراردادی با اداره کل اوقاف و امور خیریه استان فارس در مرداد۱۳۸۲ خ کلیه بقاع متبرکه، زیارتگاهها و تاسیسات مذهبی فارس را به مدت سه سال پژوهش نمودم و به صورت ۲۷ جلد کتاب تحویل دادم. اطلاعات زیر این پژوهشها میباشد. و فقط به سبب جلوگیری از درازای مطلب به یک عکس بسنده میکنم و از بقیه عکسها چشم میپوشم. (در سال۱۳۸۴؛ در تابستان، بقاع متبرکه دره بوان را بررسی کردم).
امامزاده طاهر
در روستای بوان پائین و در ۵1-۵3 طول جغرافیایی و 04-30 عرض جغرافیایی و در ارتفاع ۱۲۴۱ متری از سطح دریا قرار دارد.36 این بقعه به صورت اتاقی ۴ در ۶ متر میباشد و مصالح آن آجر و تیرآهن میباشد.
ساختمان این بقعه در اوایل انقلاب ساخته شده و در محوطه جنگل میباشد و حدود ۱۵۰ متر با جاده خاکی جیپ رو و نیز با جاده آسفالته فاصله دارد. بقعه حدود ۱۵ متر بالاتر از جاده آسفالته میباشد. ضریح فلزی با ورق آهن دارد و سنگ قبر هم در زیر آن وجود ندارد. ضمناً قبرستانی در اطراف این بقعه دیده میشود که سنگهای قبر جدید در آن وجود دارد.
امامزاده شاهزاده حسین
در آغاز روستای میانی بوان، از طرف غرب و در ۴۲-51 طول جغرافیایی و ۱۳-30 عرض جغرافیایی و در ارتفاع 1417 متری از سطح دریا37، حدود اوایل انقلاب دو اتاق کنار هم ساختند که یکی حرم است یکی انبار. هرکدام از این دو در اندازه 5/3 × ۶ متر میباشد.
ضریح فلزی جدیدی دارد. در لحظه دیدار ما دو قطعه سنگ با نوشتار با خط نسخ بسیار عالی که آیات قرانی نوشته شده و بدون تاریخ هم هست در اینجا و درحرم وجود دارد. ضریح چوبی پیشین آن در حیاط امامزاده قرار داشت.
محوطه حیاط آن حدود ۴۰۰ مترمربع میباشد. چند سنگ قبر جدید در آن دیده میشود.
بقعه بی بی فاطمه خاتون
در منطقه بوان و در همین قسمت در بوان بالایی در لب جاده آسفالته و در ۳۲-51 طول جغر افیایی و ۱۲-30 عرض جغرافیایی و در ارتفاع ۱۳۲۹ متری و هشت متر پایینتر از جاده آسفالته، بقعه این امامزاده قرار دارد. این بقعه به صورت اتاقی در اندازه ۴ × ۶ متر میباشد. سقف آن تیری است. ضریح چوبی سادهای دارد و سنگ قبر در زیر ضریح دیده نشد. محوطه آن در حدود ۶۰ متر مربع میباشد و ساختمان آن حدود ۳۰ سال است ساخته شده است.
امامزاده محمد
اتاقی در اندازه ۳ × 30/6 متر با آجر و تیرآهن، در ارتفاع ۱۵۰۲ متری از سطح دریا و حدود چهار متر بالاتر از جاده آسفالته، در روستای بوان بالایی، حرم این امامزاده را تشکیل میدهد. اتاق دیگری در مجاورت این حرم قرار دارد که انبار آن میباشد. ساختمان این بقعه حدود ۳۰ سال است که ساخته شده و مخروبه میباشد. در اطراف این بقعه سکوبندی شده و فضای فرح بخشی در اطراف آن دیده میشود. ضریح فلزی بسیار ابتدایی دارد و سنگ قبر هم دارد.
راه باستانی شیراز و فارس به خوزستان از طریق دره بوّان
با توجه به اینکه جغرافیدانان سده سوم تا ششم راه شیراز تا شهر نوبندگان که امروز وجود ندارد و شهر نورآباد مرکز شهرستان ممسنی جای آن قرارگرفته شرح داده، دراین مبحث تعداد راههای باستانی دیگری که ازدره بوان میگذشت در اینجا شرح میدهیم اما پیش از آن:
کهنترین تشریح این راه همان طور که در صفحههای پیش آمد از ابن خردادبه از سال ۲۳۲ بدین صورت میباشد «از نوبندگان تا کَرجان پنج فرسخ، در آنجا دره بوان واقع است.... از دره بوان تا خَراره [امروزه هرایجان، محاورهای آن خَرایجان] هفت فرسخ که در آنجا گردنهای خاکی است. از خراره تا جُوَین پنج فرسخ، از جوین تا شیراز پنج فرسخ...» (ابن خرداد به ۱۳۷۰: ۳۵)
راه بالا قسمتی از راه خوزستان به فارس و شیراز میباشد اما سایر جغرافیدانان راه شیراز و فارس را به خوزستان شرح دادهاند. بگذریم که در ذکر مسافتها اندکی اختلاف دارند که یکی مثلاً فاصله کرجان (یا کرکان) را شش فرسنگ و دیگری پنج فرسنگ اما ابن خردادبه درمسیر شیراز به جویم مستقیماً خراره را ذکر میکند. درحالیکه اصطخری، ابن حوقل، جیهانی، مقدسی و ابنبلخی شیراز، جویم، خلار را ذکر میکنند ضمن آنکه اصطخری «خلار» را «خلان» ثبت کرده است.
ابن خردادبه شهر وسط منطقه بوان را «کَرجان»، اصطخری، ابنحوقل، جیهانی آن را «کرکان»، مقدسی «جرکان» و ابن بلخی در یک نسخه «کوسجان» و در نسخه دیگر «کونجان» ثبت کردهاند. ابوالفداء، کُرکان [کُرجان] نوشته است. 39
جیهانی بین خراره و کرکان نام مکانی به نام «جُرجان» به پنج فرسنگی کرکان ذکر میکند. ابن بلخی بین این دو را «دیه گوز از تیرمردان» ذکر میکند.
اما واقعیت آن است که این راه بالا شاهراه اصلی بوده و راههای فرعی به همان راه اصلی پیوسته میشده است. ما در اینجا نام امروزی این نقاط جغرافیایی را در این راهنما میآوریم.
- راه شیراز به روستای چهل چشمه و سپس به هفت برم بله زار و از آنجا به پاقلعه و سپس به مشایخ وکلاه سیاه، سپس به دشت دیدهبان دشمن زیاری و از آنجا به کرکان و سرانجام به نوبندگان.
- شیراز به جویم به هرایجان، پاقلعه، حسنی، حمزه بیگی و درک تیر تاج، دشت دیدهبان و سپس پربنار به کرکان و نوبندگان.
- شیراز به جویم، روستای قلات، روستای کودیان، آب پرده، تلخ آب، تنگ کبوتری، وحیدآباد، بابا منیر، سررود، بابا صالحی، توکلآباد، حسنی، حمزهبیگی، دشتدیدهبان، اوزهلی، پربنار وکرکان و سرانجام نوبندگان. (حبیبی فهلیانی، حسن ۱۳۸۴: ۳۴۶-۳۴۴) ضمناً این نکته را هم بیافزاییم که مردم شهرستان ممسنی بر این باورند که حضرت رضا(ع) در راه رفتن به مشهد از دره بوان گذشتهاند. (همان: 353).
آثار باستانی دره بوّان
کوشک
ساختمان یک کوشک کهن در دزه بوان در روستای بوان پایین وجود دارد . این بنا در اندازه 40 × 50 میباشد و از سنگ و گچ ساخته شده است و دیوارهای آن سالم باقیمانده است . سبک بنا ساسانی است و مانند معماری نیشابور میباشد. احتمال دارد این بنا توقفگاه پادشاهان ساسانی بوده باشد. (حبیبی فهلیانی، 219:1384)
تخت و هاون سنگی
در دامنه جنوبی کوه شمالی، دو صفحة سنگی به نام تخت به فاصله از هم قرار دارد که در هر دوی اینها به اندازه یک هاون بزرگ سنگی که شش کیلو حبوبات بگیرد، در هر کدام چهار پنج تا حفر کرده اند. این نوع هاون را در بوان جوون (Joovan) میگویند و در سایر نقاط فارس، جونن (Joonan).
باغ پهلوانان
باغی قدیمی در شرق دره بوان قرار دارد که چون استخوانهای مردگان تنومندی در آنجا کشف شده، به باغ پهلوانان شهرت یافته است . دریک کتاب نوشته است که این اجساد از مردگان پیش از اسلام است. [همان] اما همان طور که میدانیم در دوره ساسانیان مردگان را به خاک نمیسپردند و بایستی بررسی باستانشناسه شود تا دوره آنها مشخص شود.
سنگ نبشته
در راه کاروانرو دره بوان در سمت جنوب برجستگی پس کمر و بر بلندای آن نوشتهای در صخره کنده شده که کاملاً محو شده است اما مردم بوان میگویند که در انجا نوشته شده بوده که: «نان یک من یک غاز خریدم و حلچۀ کز محمدی40 به زن پوشیدم و زن طلاق ندادم» و این نشانه قحطی بوده که در بوان رخ داده است. (همان)
تنگ تیرکو
در تنگ تیر و کمان (تیرکو) در یک کیلومتری جنوب دره بوان یک شهر ساسانی وجود دارد. (رضایی، عزیزالله 1388، 144)
نقاره خانه
در دره بوّان نقاره خانهای بر بلندا وجود دارد که بر فراز آن بر اساس خبر رسانی، برای جشنها و سوگواریها با نواختن نقاره به مردم اطلاع میدادهاند. (حبیبی فهلیانی، 1384 : 283) بونیها میگویند نقارهخانهای بر فراز ساختمان کوشک بوده اما بعید مینماید چون مسکونی بوده و ساعتها صدای ناقاره آزاردهنده، ولی کوه ناقارخانه از نامش پیدا است که درآن ناقاره مینواختهاند.
آثار شهر کرکان
در اطراف روستای کَره کان حدود هفت کاریز کهن وجود دارد که اغلب خراب شدهاند. در توقفی که در این روستا داشتیم از آثار ساختمان و پی پرسش کردیم که تصور کردند گنج یابی میخواهیم بکنیم و هنگامی که توضیح دادیم مشخص شد آثاری وجود ندارد، اما لازمه آن کاوشهای باستانشناسی است.
پینوشتها
- اعتمادالسلطنه شعب را اینچنین شرح داده است: شعب به کسر اول، راه در کوه و راه گذر آب در شکم زمین و با آنچه گشاده است میان دو کوه (به نقل از: بهروز، محمد جواد، ۱۳۴۶: ۳۲)
ضمناً در فرهنگمعین در مورد واژۀ شعب(Sa,b) چنین آمده است: قبیله بزرگ که از آن قبایلی چند منشعب شود احتمال دارد که در اصل همین تلفظ بوده و تغییر کرده باشد و این چنین درنامهای جغرافیایی رخ داده است مانند تِنگکُرم درمنطقه فسا که در کتابهای ممالک و مسالک آمده است و حالا تنگ کَرم گفته میشود و یا کرکان که حالا کُرکان (کرهکان) میگویند.
- «شِعب» واژهای است عربی و به معنی دره است.
- در لغتنامه دهخدا آمده است که: «بوان : محلی است درحوالی دُرّ سفید فارس به خوبی معروف چنان که یکی از جنات اربعه دنیا شمارند. انجمن آراء و آنند راج».
در مرزبان نامه در مورد این بوّان چنین آمده است: «این موضع به آب و گیاه و خصب و نعمت آراسته و در آنجا و اقطار گیتی چون بهار از روزگار به عجایب اشجار و غرایب اثمار به سر برآمده است.»
- امروزه فاصله جویم تا شیراز 20 کیلومتر است.
- « مبرد (210-285) ابوالعباس محمد بن یزید عبدالاکبر ثمالی، نحو دان و لغوی معروف و از استادان نحو و لغت بود ....» ( توضیح از مترجم کتاب )
علامه دهخدا درمورد مبرد مینویسد: «محمد بن یزید بن عبدالاکبرالازدی بصری مشهور به مبرد، مکنی به ابوالعباس و برخی او را بصری و یمنی گفتهاند. تولد او به سال ۲۰۷ یا ۲۱۰ بود و در سن ۷۷ سالگی به سال ۲۸۵ در بغداد درگذشت، درگورستان دارالکوفه مدفون است. ادب را بر مازنی و ابوحاتم سحبستانی آموخت و نقطویه و جز او نزد وی تعلیم گرفتند. وی با ابوالعباس احمد بن یحیی ملقب به ثعلب معاصر بود و تاریخ ادبا به آن دو ختم شد. مبرد دوست میداشت که با ثعلب فراهم آید و ثعلب اجتماع با او را ناخوشایند میدانست وی به بغداد سکونت جست و در نحو و لغت شناخته گشت. او را در ادب تألیفهای نافع است که مشهورترین آنان کتاب الکامل در لغت میباشد که از ارکان ادب و کلام به شمار میرود. (از معجمالمطبوعات، ج۲،ص۱۱۶۲)» [لغتنامهدهخدا، زیر واژه «مبرد»].
- ابوعلی مرزوقی چهار نوع باد را شرح میدهد و درباره باد جنوب مینویسد: «بادی است که از طلوعگاه ثریا (پروین) وزد.» (توضیح از مترجم کتاب)
- مترجم کتاب مزبور مینویسد چگونه کسی که در شعب بوّان است مینویسد سلام مرا به شعب بوان برسان و از یاقوت حموی این شعر را نقل میکند که «به اهل بغداد» برسان.
- شرح حال این شخص در کتابها نیامده است. مترجم گمان برده که «فلکی» باشد.
- راه بر سرکوه، تنگ
- بیشتر کتابهایی که این شعر را آوردهاند به همان صورت عربی آوردهاند. محمد مراد بن عبدالرحم آنرا به فارسی ترجمه کرده اما واقعاً ترجمه نیست. دکتر علینقی منزوی در معجمالبلدان، فقط سه چهار بیت آنرا ترجمه کرده است. دیوان متنبی هم در این دو ساله اخیر چاپ شد. متاسفانه آن را دارم؛ امّا نتوانستم پیدا کنم وترجمه آنرا بسنجم. ترجمهای که اینجا آورده شد عبدالرحمن شرفکندی هراتی ترجمه کرده است.
- متنبی هماره رجز خوانی میکرده که قلم بهتر است از شمشیر. هنگام بازگشت از شیراز، درراه خوزستان، آن سوی ممسنی امروزی، بومیان محلی به او حمله ور میشوند . متنبی فرار میکند، نوکرش فریاد میزند تو که گفتی قلم بهتر از شمشیر است که در این احوال متنبی تیر میخورد و کشته میشود.
- دکتر منزوی برگردان شعرها را درهامش آورده من بعد از اشعار آوردم.
- مترجم قسمتهایی از این بیتها را ازمیان ترجمه کرده است. همان طور که در صفحات پیش آمد ترجمه این اشعار به شعر از عبدالرحمن شرفکندی (هژار) آوریم.
- هشت سطر از نامۀ ادیبانۀ مسجع و مقفی که ترجمۀ آن بیفایدۀ تاریخی مینمود حذف شد. (مترجم)
- مترجم این کتاب شادروان شرفکندی (هژار) در اینجا شعر متنبی را به صورت شعر ترجمه کرده که ما در صفحههای بیش آوردیم.
- یکی دو نفر نوشتهاند رودخانه دارد، این نوشته نادرست است فقط ممکن است در زمستان در سالهای پرباران سیل آید و از دره شیراز سرازیر شود.
- اصطخری مینویسد کُر از کُروان [امروزه خسرو شیرین] در ناحیه اُُرد [سر حد چهار دانگه] میآید..... آنگاه از شعب بوان میآید. شواتس درست میگوید.
- در صفحات آینده عکس این مطلب را ثابت میکنیم.
- حبیبی فهلیانی مینویسد که «بوان در سال ۱۶ه. به دست مسلمین فتح شد» در هیچیک از منابع صدر اسلام نامی از بوان برده نشده است.
- این موضوع در زبدۀ التواریخ حافظ ابرو و ذیل جامع التواریخ رشیدی آمده است.
- در کتاب اطلسراههایایران روستای دولت آباد را روی جاده نشان داده که نادرست است و با جاده فاصله دارد.
- در کتابهای مختلف، این فاصله را متفاوت نوشتهاند از جمله عزیز الله زارعی این فاصله را ۱۲ کیلومتر ذکر کرده که نادرست است.
- بهس در گویش محلی به معنای سکو
- واژه محلی فارس برای صخره عمودی.
- یعنی کلاغ نشین
- اولیس به معنی قطره قطره آب میباشد. چشمهای در اینجا وجود دارد که قطره قطره آب بیرون میدهد.
- اسبها
- در کتابهای پیشینیان درازا و پهنای این تنگ را گونهگون نوشتهاند که همه نادرست است: ابن بلخی: درازا سه فرسنگ ونیم (۲۱ کیلومتر) و پهنا یک و نیم فرسنگ (۹ کیلومتر)
مجدی: درازا سه و فرسنگ ونیم (۲۱ کیلومتر) و پهنا یک و نیم فرسنگ (۹ کیلومتر)
محمد میرک: درازا سه فرسنگ (۱۸ کیلومتر) و پهنا نیم فرسنگ (۳ کیلومتر)
فسایی: نزدیک به فرسنگی درازی این دره است. (۶ ک)
فرصت شیرازی: درازا سه فرسنگ (۱۸ ک) و پهنای آن یک فرسنگ (۶ ک)
محمد تقی مصطفوی: از گفته بوشهری [فرزند معینالتجار بوشهری مالک ممسنی] «توصیف... تنگ بوان [را] مبالغه آمیز دانسته است اظهار نظر نموده که پهنای آن چندان زیاد نبوده، بر مراتب کمتر از یک فرسنگ است.»
محمد جواد بهروزی: درازا ۱۸ ک،
اقتداری: نزدیک به فرسنگی درازی این دره است.
حسن حبیبی فهلیانی: طول این دره تا نقطه اوج خود ۷الی ۸ کیلومتر میباشد. عرض ان ۲۰۰ متر. .
- اخیراً در دامنه شمالی رشته کوه جنوبی شیار بزرگی به پهنای یک جاده یا برای مثال لوله گاز و غیره چهره زیبای جنگل آنجا را آبله رو کردهاند و درختان بیشماری را در طول هفت کیلومتر قطع کردهاند.
- دکتر لطف اله مفخم پایان ۴۱-۵۰ و ۰۶- ۳۰ ثبت کرده است.
- این مأخذ شماره صفحه نداشت.
- دکتر مفخم پایان طول و عرض جغرافیایی آن را ۴۰-۵۱ و ۰۶-۳۰ ثبت کرده است.
- حسن حبیبی فهلیانی نوشته است که این سه روستا مدرسه ابتدایی ندارد.
- دکتر مفخم پایان طول جغرافیایی 40-۵۱ و عرض جغرافیایی ۰۶-۳۰ برای این روستا ثبت کرده است.
- در فرهنگ آبادیهای کشور جمهوری اسلامی در نقشه پیوست آن فقط بوان را ذکر کرده، آن هم جا به جا و نادرست.
- دکتر پاپلی یزدی نام این امامزاده را ظاهر نوشته که احتمالاً غلط چاپی بوده است و ارتفاع آن را ۱۲۶۰ نشان داده است.
- دکتر پاپلی یزدی این رقم را ۱۳۶۸ متر آورده است.
- پاپلی یزدی ارتفاع را 920 متر ذکر کرده است.
39. ابن خرداد به و ابوالفداء فاصله بین نوبندگان پنج فرسنگ (۳۰ کیلومتر) ذکر کردهاند و همانطور که گفته شد شهر نوبندگان در جای پمپ بنزین شهر نورآباد بوده و فاصله نورآباد تا تنگ بوان ۱۵ کیلومتر که با ۷ کیلومتر تنگ مجموعاً میشود ۲۲ کیلومتر. فاصله تنگ تا روستای کنونی کُرهکان ۱۱ کیلومتر میباشد که مجموعاً ۳۳ کیلومتر میشود و با فاصله پنج فرسنگ (۳۰ کیلومتر) سه کیلومتر اختلاف دارد که جزیی است، مشخص است که شهر کرکان جای کنونی شهر کرهکان بوده است.
40. نویسنده در این مورد چیزی ننوشته ولی بونیها میگفتند نوعی پارچه بوده است.
منابع و مأخذ
الف. کتاب:
- ابن بلخی؛ فارسنامه، به اهتمام گای لیسترانج و رینولد نیکلسون، تهران، دنیای کتاب، چ 2، 1363
- ابن خرداد به؛ مسالک و ممالک، ترجمه دکتر حسین قره چانلو، تهران : مترجم، 1370
- ابن فقیه؛ ترجمه مختصرالبلدان، ترجمه ح، مسعود، تهران : بنیاد فرهنگ ایران، 1340
- ابواسحق ابراهیم اصطخری؛ ممالک و مسالک، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداله تستری، به کوشش ایرج افشار، تهران : بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1373
- ابوالفداء؛ تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران : بیناد فرهنگ ایران، 1349
- اداره جغرافیایی ارتش؛ فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران – اردکان، تهران : ارتش، 1362
- اداره کل آمار و ثبت احوال؛ کتاب جغرافیا و اسامی دهات کشور، تهران، چ 2، 1329، ج2،
- استانداری فارس؛ فهرست الفبایی نامهای جغرافیایی فارس، شیراز : دفتر طرحها و بررسیهای استانداری فارس، بی تا.
- اقتداری، احمد؛ خوزستان و کهگیلویه و ممسنی، تهران : انجمن آثار ملی، 1359
- بهروزی، محمد جواد؛ شهر سبز یا شهرستان کازرون، شیراز، کانون تربیت، 1346
- پاپلی یزدی، محمد حسین ( دکتر )؛ فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد : بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1367
- حافظ ابرو؛ زبدۀالتواریخ، به تصحیح سید کمال حاج سید جوادی، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، ج 1و2
- حبیبی فهلیانی، حسن؛ اثرهای پیش از تاریخ و دوران تاریخی و مشاهیر ممسنی، شیراز، بنیاد فارس شناسی، 1384
- ــــــــ ممسنی در گذرگاه تاریخ، شیراز : نوید، 1371
- دومورینی، ژ؛ عشایر فارس (اصطلاحات اداری )، ترجمه دکتر جلالالدین رفیع فر ،تهران : دانشگاه تهران، 1375
- رضایی، عزیزالله؛ تاریخ و جغرافیا و فرهنگ مردم ممسنی، نورآباد، فریا کویر، 1388
- زرکوب شیرازی؛ شیراز نامه، به کوشش دکتر اسمعیل واعظ جوادی، تهران : بیناد فرهنگ ایران، 1350
- زکریا بن محمد بن محمود قزوینی؛ آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه عبدالرحمن شرفکندی ( هژار) تهران، مؤسسه علمی اندیشه جوان، 1366
- سازمان مدیریت؛ تعداد خانوار، جمعیت و امکانات آبادی در شهرستان ممسنی بر اساس سرشماری سال 1385
- ستوده، منوچهر ( ویراستار )؛ هفت کشور یا صورالاقالیم، تهران : بنیاد فرهنگ ایران، 1353
- شوآتس، پاول؛ جغرافیای تاریخی فارس، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران : انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1372
- فرصت شیرازی؛ آثار عجم، بمبئی : 1355ه.ق
- فسایی، حسن ( میرزا )؛ فارسنامه ناصری، به کوشش دکتر منصور رستگار فسایی، تهران : امیرکبیر، 1362، ج 2
- فضل الله شیراز ی؛ وصاف الحضره، به کوشش آقا محمد مهدی اصفهانی، تهران : ابن سینا و جعفری تبریزی، 1338
- قدامۀ بن جعفر؛ کتاب الخراج، ترجمه دکتر حسین قره چانلو، تهران : البرز، 1370
- مجیدی کمرایی، نورمحمد؛ تاریخ و جغرافیای ممسنی، تهران : علمی و فرهنگی تهران، 1371
- محمد نجیب بکران؛ جهان نامه، به کوشش دکتر محمد امین ریاحی، تهران: ابن سینا، 1342
- محمود کتبی؛ تاریخ آل مظفر، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر 1364
- مفخم پایان، لطف الله؛ فرهنگ آبادیهای ایران، تهران: امیرکبیر، 1339
- مقدسی، ابو عبداله؛ احسن التقاسیم فی معرفۀ الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361
- یاقوت حموی، معجم البلدان، ترجمهعلینقیمنزوی، تهران، معاونت پژوهش سازمانهای میراث فرهنگی کشور (پژوهشگاه) 1380، ج، بخش دوم
ب. مصاحبه
- گودرزی، احسان (27 ساله)، فارغالتحصیل رشته فرهنگی زبانهای باستانی اهل بوان، تاریخ مصاحبه : یک شنبه ششم 1390، ساعت 22
- گودرزی، باقر (58 ساله) اهل بوان، تاریخ مصاحبه : جمعه چهارم شهریور ماه 1390، ساعت 10
فارسپژوه