نگاهی اجمالی بر دگرگونیهای حصار شهر قزوین از صدر اسلام تا پایان دوره قاجار با تکیه بر متون و اسناد تاریخی
نویسنده: زینب اکبری* سیده ماندان کزازی
مقدمه
در روند شکلگیری و تکامل فرهنگ و تمدن بشری، گاه پارهای مناطق به دلایل گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جز آن، نقش افزونتری ایفا کردهاند. در این میان، شهر قزوین در فلات ایران به گواه تپههای باستانی زاغه و سگزآباد چنین نقشی را بر عهده داشته است. این استان با مساحتی نزدیک به 016/11 کیلومتر مربع، از شمال به استان گیلان، از جنوب به استان مرکزی، از شرق به استان تهران و از غرب به استان زنجان محدود میشود (فرجی، 1366: 726) و با توجه به این موقعیت ویژۀ جغرافیایی، چون پلی ارتباطی، پایتخت کشور را به مناطق شمالی و غربی آن متصل میکند. این ویژگی شهر قزوین را در طول تاریخ به یکی از حساسترین شهرها و دومین پایتخت ایران در دورۀ صفوی بدل کرد. همین مسئله سبب شد تا تدابیر گوناگونی در راستای تأمین و حفظ امنیت شهر قزوین صورت گیرد که از آن جمله میتوان به ساخت حصاری گرداگرد شهر اشاره کرد. نکتهای که در این میان مطرح میشود پیشینه و روند تداوم وجود این حصار در طی دورههای مختلف است که بهترین منابع مطالعاتی در این زمینه متون و منابع کهن تاریخی به شمار میروند.
وجه تسمیه شهر قزوین
درباره وجه تسمیه این شهر باید گفت که شهر قزوین از روزگار باستان تا کنون شادشاپور، دزبین، کازبین، کازوین، کاشوین، کژوین، کشوین، بابالجنه، بلدة المومنین، مدینةالمبارکه نامیده شده است. زبانشناسان نیز نام قزوین را ماخوذ از واژه کاسپین میدانند. این واژه نام حقیقی دریاچه خزر در شمال جلگه قزوین است (آصفزاده، 1374: 4).
قدیمترین سند درباره نام قزوین از قدامة بن جعفر است که در نیمه دوم قرن 3 ه.ق زندگی میکرده است. او مینویسد:
قلعۀ قزوین به زبان فارسی کشوین خوانده شده است که معنای آن مرز ضعیف است و میان آن و دیلم کوهی واقع است و پیوسته فارسیان در آنجا تیرانداز و جنگجو دارند و بدانجا رفت و آمد میکنند و در مقابل دیلمیها به دفاع میپردازند. و هر گاه که میان ایشان صلح و آرامشی نباشد آن سمت را از راهزنیهای آنان حفظ میکنند (قدامة بن جعفر، 1370 : 181).
ابنخردادبه جغرافیدان و تاریخنویس ایرانی سدۀ 3 ه.ق در مسالک و ممالک پیرامون نام قزوین مینویسد: «حصار دژ قزوین را به فارسی «کشوین» نامیدهاند و تفسیر آن «الحد المرموق» است (ابن خرداد به، 1370 : 57)». یاقوت حموی نیز در معجم البلدان که آن را در سال 621 ه.ق تالیف کرده است، توصیفی پیرامون شهر قزوین ارائه میدهد که درست مشابه شرح قدامة بن جعفر از قزوین است (دبیر سیاقی، 1381: 29). حمدالله مستوفی در بیان کیفیت نام قزوین مینویسد:
احمد بن ابی عبدالله در کتاب البنیان آورده است که شهر قزوین را شاپور بن اردشیر ساخته است و شاد شاپور نام کرده و همانا آن شهری بود که در میان قرقسین (قزبین) میساختهاند چنانچه رودخانۀ [رامند] بر جنوبی آن روان است و رودخانه ابهر بر بخش شمالی او و آنجا اطلال بارو پدیدست و مشهور آن است که یکی از اکاسرۀ قدیم لشکر به جنگ دیلمان فرستاده بود. در صحرای قزوین صف کشیدند. سپهدار لشکر اکاسره، به موضع زمین قزوین در صف لشکر خود خلالی دید. با یکی از اتباع خود گفت: «آن کش وین» یعنی بدان کج بنگر و لشکر راست کن. نام کشوین بر آن موضع افتاد. چون آنجا شهر کشودند کشوین خواندند. عرب معرب کردند قزوین گفتند (مستوفی، 1336-1339 : 773).
شمسالدین محمد انصاریدمشقیصوفی (متوفی به سال 727 ه.ق) در کتاب نخبة الدهر فی عجایب البر و البحر به مانند حمدالله مستوفی معتقد است که کلمه قزوین معرب کشوین است (صوفی، 1375 : 313).
حصار شهر قزوین از صدر اسلام تا پایان دوره قاجار
بر پایۀ منابع و متون تاریخی، پیشینۀ ساخت شهر قزوین به دورۀ شاپور دوم ساسانی باز میگردد. او جهت مقابله با حملات دیلمیان شهر قزوین را به عنوان دژ مقدم خود برگزید و برای تأمین امنیت شهر، حصاری گرداگرد آن برپا کرد (مستوفی، 1336-1339: 773-774؛ قزوینی، 1386: 67-68). ابن فقیه نیز بنای این شهر را به شاپور نسبت میدهد (ابن فقیه، 1349: 123). بنابراین شاید بتوان نخستین نشانههای وجود برج و بارو پیرامون شهر را به دورۀ ساسانی نسبت داد (نقشه 1).
با ظهور اسلام، شهر قزوین به سال 21ه.ق و در زمان خلافت عثمان بن عفان، به تصرف براء بن عاذب درآمد (همدانی، 1375: 470؛ قزوینی، 1373: 504؛ همدانی، 1349: 121). همچنین هارون الرشید، خلیفۀ عباسی، آن زمان که در راه خراسان از قزوین میگذشت، با آگاهی یافتن از خطرات ناشی از حملات دیلمیان و مقاومت شجاعانۀ مردم شهر در برابر ایشان، دستور داد تا سعد بن العاص، والی عراقین و قزوین حصاری به دور شهر ایجاد کند (نقشه 2). اما با مرگ هارونالرشید کار ساخت حصار ناتمام ماند تا اینکه سرانجام به سال 256 ه.ق موسی بن بوقا یکی از فرماندهان ترک دستگاه عباسی که مأمور جنگ با حسن بن زید علوی شده بود کار ساخت حصار را به پایان رسانید (مستوفی، 1336-1339: 774-775؛ ابن فقیه، 1349: 123).
بنابراین در اوایل قرن چهارم ه.ق، بافت شهر قزوین درون حصاری قرار میگرفت که خلفای عباسی به منظور توسعه و تقویت نظامی و سیاسی منطقه احداث کرده بودند؛ اندامهای اصلی بافت شهری، چون بازار، میادین، بناها و دیگر تاسیسات عمده در این مرحله ظاهر شدند و زمینۀ شکل گیری محلات مختلف و جایگیری طبقات شهری در آن را فراهم آوردند. گذرها و شوارع اصلی این محلات نیز به یکدیگر متصل شدند و به طور کلی شهر قزوین در این دوره به عنوان نمونهای بارز از شهری اسلامی، از منظر اجتماعی- فرهنگی- اقتصادی و سیاسی رو به رشد نهاد. جغرافی دانان و مورخان بسیاری به حصار مستحکم شهر قزوین در قرن چهارم ه.ق اشاره کردهاند که از آن جمله میتوان اصطخری (اصطخری، 1373: 219) و ابن حوقل (ابن حوقل، 1366: 122) را نام برد. ابن حوقل، سیاح و جغرافی دان عرب قرن 4ه.ق قزوین را شهری معرفی میکند که قلعهای دارد و مسجد جامع آن در اندرون شهر است (ابن حوقل، 1366: 113). همچنین مقدسی همزمان با این دوره، در توصیف شهر قزوین مینویسد: «قزوین بزرگ و پر تاکستان است. شهرکی دارد [که جامع در آن واقع است] در ربض آن دژی است... » (مقدسی، ج 2، 1361: 584). مینورسکی در سال 372ه.ق نیز قزوین را شهری با دیواری گرداگرد آن در نظر میگیرد (مینورسکی، بی تا: 391). ابوالفداء از تاریخ نگاران و جغرافی دانان بزرگ قرن 8ه.ق در تقویم البلدان به شرح ابن حوقل از قزوین میپردازد و چون وی، شهر قزوین را دارای برج و بارو توصیف میکند (ابوالفداء، 1349: 485).
در سال 373ه.ق صاحب بن عباد از بزرگان دیلم به قزوین آمد و به سبب علاقه خاصی که به موطن خویش داشت در آبادانی این شهر بسیار کوشید. وی باروی شهر را از نو بنا کرد، بر آن هفت دروازه و 206 برج قرار داد و شهر را نیز به نه محلۀ جداگانه تقسیم نمود (مستوفی، 1336-1339: 775). در سال 415ه.ق شهر قزوین به تصرف سالار ابراهیم مرزبان یکی از حکام محلی درآمد. به دستور او باروی شهر که در زمان صاحب بن عباد مرمت شده بود، مجدداً تخریب گردید. این واقعه همزمان با قدرت گرفتن غزنویان و به دنبال آن حکومت مقتدر سلسله سلجوقی رخ داد (گلریز، ج 1، 1337: 39). با وجود فعالیتهای عمرانی و ساختمانی قابل ملاحظهای چون ساخت جامع کبیر و جامع صغیر در دورۀ سلجوقیان، توصیفی چندان گویا از شهر قزوین در این دوره دیده نمیشود. تنها سند موجود در این زمینه شرح مختصر ناصر خسروی قبادیانی است که نشانهای بر تداوم حصار شهر قزوین در این زمان محسوب میشود:
نهم محرم سنه ثمان و ثلاثین و اربعمائه، به قزوین رسیدم ... و قزوین را شهری نیکو دیدم. بارویی حصین و کنگره بر آن نهاده و بازارهایی خوب مگر آنکه آب در وی اندک بود و منحصر به کاریزها در زیر زمین (ناصرخسرو، 1354: 5).
پس از آن، در پی زمین لرزۀ 460ه.ق یک سوم از مساحت شهر و دیوار پیرامون آن تخریب شد. حدود سه سال پس از این تاریخ، حاکم سلجوقی قزوین دیوار را مرمت کرد و ویرانیها را آباد ساخت. اما با گذشت تقریبا صد سال در تاریخ 562ه.ق و در دورۀ زمامداری سلطان ارسلان سلجوقی، زمین لرزۀ شدید دیگری رخ داد که سبب نابودی مجدد حصار شهر شد. ده سال پس از آن، به تاریخ 572 ه.ق، وزیر سلطان صدرالدین محمد بن عبدالله بن عبدالرحیم مالک مراغی باروی شهر را تجدید کرد و روی آن را با آجر پوشاند (ستوده، 1348: 127).
با یورش مغولها به شهر قزوین، باروی این شهر بار دیگر تخریب شد (مستوفی، 1336ـ1339: 778). علیرغم کشتار وحشیانه و وسیع مغولها و تخریب حصار، قزوین نه تنها اهمیت خود را از دست نداد، که شهرهای دیگری نیز به آن افزوده شد. اگر چه برخی از منابع به تخریب حصار در این دوره اشاره کردهاند اما به نظر میرسد بر پایۀ برخی اسناد موجود، شهر قزوین در دورۀ تیموری نیز همچنان دارای برج و بارو بوده است. چنانکه شرفالدین علی یزدی (متوفی به سال 858ه.ق) در ظفرنامه مینویسد:
... و فخرالملک نظامالدین ابوالمعالی کاتب جامی و ضیاءالملک عارض و مجیدالملک کافی رخی را به جهت مصالح نیشابور گذاشت و خود به تعجیل رفت و از ری متوجه قلعه قزوین شد (یزدی، 1387: 134) (نقشه 3).
همانگونه که ذکر شد بر پایۀ متون کهن تاریخی، شهر قزوین به دلایلی گوناگون، چون موقعیت ویژۀ جغرافیایی، قرار گیری بر سر راههای مهم ارتباطی و فاصلۀ بسیار با مرزهای عثمانی در آغاز دورۀ صفویه و پس از جنگ چالدران به سال 920ه.ق مورد توجه و اهمیت بسیار قرار گرفت. این روند همچنان ادامه یافت تا آن زمان که شاه طهماسب صفوی در 962ه.ق شهر قزوین را به پایتختی برگزید (سیوری، 1385: 62). با انتخاب قزوین به عنوان پایتخت سلسلۀ صفوی، مرحله گستردهای از فعالیتهای عمرانی، ساخت مجموعههای پرحجم و چشمگیر و پیدایش دگرگونیهایی عمده در بافت جدید شهر قزوین آغاز شد. این روند توسعۀ شهری، سیر رو به رشد خود را تا دورۀ زمامداری شاه عباس اول و انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان ادامه داد.
دربارة حصار شهر قزوین در دوره صفوی مباحث و نظریات گوناگونی مطرح شده که نیازمند بررسی و دقت نظر بیشتری است. ورجاوند معتقد است که حصار شهر قزوین در زمان سلطنت شاه طهماسب اول ساخته شده است (ورجاوند، ج 1، 1377: 239). این مسئله در حالی مطرح میشود که همزمان با سلطنت شاه عباس و پایتختی شهر اصفهان، قزوین فاقد برج و بارو بوده است. آنچنان که فیگوئروا که در سال 1614م/ 1013ه.ق به عنوان سفیر فیلیپ سوم در دربار شاه عباس اول خدمت میکرده است در این زمینه مینویسد: «قزوین حصاری ندارد و از لحاظ ساختمان به پای اصفهان و شیراز نمیرسد» (فیگوئروآ، 1363: 261). فن دریا بل نیز که در زمان شاه عباس اول به ایران سفر کرده بود قزوین را با شهر آلمانی برسلو مقایسه میکند و آن را فاقد حصار میداند (دانش پژوه، ج 1، 1380: 160). دلاواله نیز شهر قزوین را چون دیگر شهرهای بزرگ ایران، بدون حصار در نظر میگیرد (دلاواله، ج1، 1380: 709). همچنین فدت آفاناس یویچ کاتف در سفرنامه خود (1623 و 1624م / 1033 و 1034ه.ق) میآورد: «قزوین قصبه معروف و بزرگ بدون قلعه است» (کاتف، 1356: 58). در این میان، سر توماس هربرت که در سالهای 1627 تا 1629م / 1037 تا 1039ه.ق در ایران به سر میبرده است در کتاب خود با نام سفرهای هربرت به ایران از حصار شهر قزوین سخن میگوید و مینویسد: «حصار شهر، با نیروهای مقاومت اندک در برابر دشمن، به طول حدود یازده کیلومتر است» (دبیر سیاقی، 1381: 242). از شرح او میتوان اینگونه استدلال کرد که شهر قزوین در آخرین سال سلطنت شاه عباس صفوی دارای حصار بوده است. با وجود این، تاورنیه که همزمان با سلطنت شاه صفی در ایران به سر میبرده است وجود حصار برای شهر قزوین را انکار میکند و مینویسد: «قزوین قریه بزرگی است که ... دیوار و بارو ندارد و بیشتر از نصف شهر باغات است» (تاورنیه، 1336: 77). شاردن نیز همزمان با دوره سلطنت شاه سلیمان صفوی به این نکته اشاره میکند که شهر قزوین در دورههای پیشتر میان برج و بارو محصور بوده، اما خود او هنگام بازدید از شهر قزوین با هیچ حصاری برخورد نکرده است (تانکوانی، 1383: 127). نکتۀ جالب توجه در این میان آن است که محمدعلی گلریز در کتاب مینودر، وجود بارو گرداگرد شهر قزوین را در سرتاسر دورۀ صفویه قطعی میداند (گلریز، ج 1، 1337: 41) و تنها سندی که به آن اقامه میکند، خاطرات سر توماس هربرت دربارۀ شهر قزوین است. این مسئله در حالی است که هربرت تنها جهانگردی در این دوره است که شهر قزوین را دارای برج و بارو توصیف میکند (نقشه 4).
دربارۀ وجود یا عدم وجود حصار گرداگرد شهر قزوین همزمان در دوره افشاریه و زندیه نیز اطلاعات چندان دقیقی در دست نیست. با روی کار آمدن سلسلۀ قاجار و پیشرفتهای صورت گرفته در زمینۀ علم و فن آوری به ویژه امکانات دفاعی و امنیتی، چون اختراع سلاح گرم، کارکرد دفاعی حصارهای اطراف شهر نیزکاهش بسیار یافت. از سوی دیگر، افزایش جمعیت و بهبود شرایط امنیتی کشور سبب شد تا حصارهای پیرامون شهر، مانعی برای گسترش و توسعۀ شهری تلقی شود. از اینرو بخشهایی از برج و بارو که مانعی برای سیاستها و برنامههای گسترشی دولت محسوب میشد تخریب و بخشهای باقی مانده نیز به تدریج و با گذشت زمان در اثر عوامل آسیب رسان طبیعی نابود شد (شهیدی، 1349: 131). با وجود تمامی این مسائل به نظر میرسد که شهر قزوین در این دوره دارای حصار بوده است. نخستین اشاره به وجود حصار شهر قزوین همزمان با دوره قاجار در نوشتههای تانکوانی دیده میشود. او شهر قزوین را به تاریخ 1222ه.ق / 1807م با حصار و برجهایی آجری توصیف میکند و آن را ابزار مستحکمی برای دفاع از شهر در نظر میگیرد. (تانکوانی، 1383: 126). فلاندن نیز همزمان با دورۀ محمد شاه قاجار، شهر قزوین را دارای حصاری همراه با برج و بارو معرفی میکند که با دیوارهایی کنگره دار محصور شده است (فلاندن، 1356: 102 ـ 103). فیودورکورف نیز در سفرنامه خود به گورستانی در آن سوی باروی شهر قزوین اشاره میکند (فیودورکورف، 1372: 183).
در مورد حصار شهر قزوین در دوره ناصرالدین شاه نیز، بار دیگر میتوان به اطلاعات موجود در سفرنامهها مراجعه کرد. بهلر فرانسوی که در سال 1269ه.ق به خدمت دولت ایران درآمده بود، در سفرنامۀ خود با نام جغرافیای رشت و مازندران، قزوین را شهری میداند که قلعه اطراف آن به روش متداول در ایران ساخته شده است (بهلر، 1356: 3). ماساهارو نیز در سال 1297ه.ق/ 1880م به عملکرد دفاعی شهر قزوین اشاره میکند و بیان میدارد که ارگ قزوین چندان بزرگ نبوده اما بارویی کنگره دار، قلعه و ارگ حکومتی را در میان میگرفته است (ماساهارو، 1373: 222). ارنست اورسل نیز در حدود سال 1300ه.ق / 1882م به حصار دور شهر اشاره میکند (اورسل، 1353: 63). همچنین فووریه پزشک مخصوص ناصرالدین شاه در سال 1306 تا 1309ه.ق باروهای گلی شهر قزوین را نیمه ویران توصیف میکند و به این نکته اشاره دارد که گروهی مشغول مرمت و بازسازی مجدد دیوارهای حصار هستند (فووریه، بی تا: 161).
تنها اطلاعات موجود در مورد حصار شهر قزوین در اواخر دوره قاجار نیز توسط مامونتوف ارائه شده است که شهر قزوین را دیواری با خندقی گرداگرد آن توصیف میکند (انصاف پور، 1363: 318 ـ 319).
نتیجهگیری
بر پایۀ آنچه در منابع و متون کهن تاریخی دربارۀ حصار شهر قزوین مطرح شده است میتوان اینگونه نتیجه گرفت که این حصار در دورۀ شاپور دوم ساسانی ساخته شده است. پس از آن نیز خلفای بسیاری در سرتاسر دورۀ اسلامی به مرمت و تجدید این حصار توجه نشان دادهاند. برای نمونه میتوان به هارونالرشید اشاره کرد که البته همانگونه که ذکر شد فرمان وی به انجام نرسید. پس از هارونالرشید تا عصر صفویه، باروی شهر قزوین بارها و در اثر عواملی گوناگون چون حملات مهاجمان و یا بلایای طبیعی چون زلزله ویران شد و یا به سختی آسیب دید، اگر چه هربار با همت و تلاش خلفا، وزرا، امرا و یا بزرگان وقت از نو مرمت و مجددا ساخته میشد. با وجود تمامی این دگرگونیها تصویر روشنی از حصار شهر قزوین در دورۀ صفویه ارائه نشده است و متأسفانه نمیتوان با اطمینان کامل در رابطه با وجود و یا عدم وجود حصار گرداگرد شهر قزوین در این دوره سخن گفت. اما بر پایۀ منابع و مستندات موجود از دورۀ قاجار به نظر میرسد بتوان وجود حصار گرداگرد شهر را در سرتاسر دورۀ قاجار قطعی دانست. البته استمرار و تداوم وجود برج و بارو در این دوره با توجه به کمرنگ شدن کارکرد دفاعیشان جالب توجه به نظر میرسد.
فهرست منابع:
- آصفزاده، محمدباقر، (1374)، قزوین در گذرگاه هنر، تهران: انتشارات بحرالعلوم.
- ابن حوقل، (1366)، سفرنامه ابن حوقل (ایران در صورة الارض)، ترجمه و توضیح: جعفر شعار، چ2، تهران: موسسه انتشارات امیر کبیر.
- ابن خردادبه، عبیدالله بن عبدالله، (1370)، المسالک و الممالک، ترجمه حسین قره چانلو، تهران: مترجم.
- ابن فقیه (همدانی)، ابوبکر احمد بن محمد بن اسحاق، (1349)، ترجمه مختصرالبلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمه: ج. مسعود، تهران: انتشارات فرهنگ ایران.
- ابوالفداء، (1349)، تقویم البلدان، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
- اصطخری، ابواسحق ابراهیم، (1373)، مسالک و ممالک، ترجمۀ محمد بن اسعد بن عبدالله تستری، به کوشش ایرج افشار، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار یزدی.
- اورسل، ارنست، (1353)، سفرنامه اورسل، ترجمۀ علی اصغر سعیدی، تهران: زوار.
- انصافپور، غلامرضا، (1363)، ایران و ایرانی: به تحقیق در صد سفرنامه دوران قاجاریه، تهران: کتابفروشی زوار.
- بهلر، (1356)، سفرنامۀ بهلر: جغرافیای رشت و مازندران، به کوشش علی اکبر خداپرست، تهران: انتشارات توس.
- تاورنیه، (1336)، سفرنامه تاورنیه، ترجمۀ ابوتراب نوری، با تجدید نظر کلی و تصحیح حمید شیروانی، چ 2، اصفهان: انتشارات کتابخانه سنانی و کتابفروشی تائید اصفهان.
- تانکوانی، ژی. ام، (1383)، نامههایی درباره ایران و ترکیه آسیا، ترجمۀ علی اصغر سعیدی، تهران: نشر چشمه.
- دانشپژوه، منوچهر، (1380)، سفرنامه ... تاپخته شود خامی، 2 ج، تهران: نشر ثالث.
- دبیر سیاقی، محمد، (1381)، سیر تاریخی بنای شهر قزوین و بناهای آن ( از آغاز تا سال 1320 هجری شمسی با فهرست، نقشهها و تصاویر)، تهران: اداره کل میراث فرهنگی قزوین.
- دلاواله، پیترو، (1380)، سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمۀ محمود بهفروزی، ج1، تهران: نشر قطره.
- ستوده، حسینقلی، (1348)، تاریخچه قزوین، مجلۀ بررسیهای تاریخی، س 4، ش 4، صص 97ـ 132.
- سیوری، راجر، (1385)، ایران عصر صفوی، ترجمۀ کامبیز عزیزی، چ15، تهران: نشر مرکز.
- شهیدی، یحیی، (1349)، حصار و دروازههای قزوین، مجلۀ بررسیهای تاریخی، س 5، ش 5، صص 52 ـ 125.
- صوفی، شمسالدین محمد، (1375)، نخبة الدهر فی عجایب البر و البحر، ترجمه سیدحمید طبیبیان، تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر.
- فرجی، عبدالرضا، (1366)، جغرافیای کامل ایران، تهران: دبیران گروههای آموزش جغرافیای استانها.
- فلاندن، اوژن، (1356)، سفرنامه اوژن فلاندن به ایران، ترجمۀ حسین نور صادقی، چ3، تهران: انتشارات اشراقی.
- فووریه، ژوانس، (بی تا)، سه سال در دربار ایران (خاطرات دکتر فووریه پزشک ویژه ناصرالدین شاه)، ترجمۀ عباس اقبال آشتیانی، تهران: نشر دنیای کتاب.
- فیگوئروا، دن گارسیا، (1363)، سفرنامۀ دن گارسیا فیگوئروا، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران: نشر نو.
- فیودورکورف، (1372)، سفرنامۀ بارون فیودورکورف 1834– 1835، ترجمۀ اسکندر ذبیحیان، تهران: انتشارات فکر روز.
- قبادیانی مروزی، ناصرخسرو، (1354)، سفرنامۀ ناصرخسرو، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران: چاپخانۀ دانشگاه تهران.
- قدامة بن جعفر، (1370)، کتاب الخراج، ترجمه و تحقیق از حسین قره چانلو، تهران: نشر البرز.
- قزوینی، زکریا محمد بن محمود، (1373)، آثارالبلاد و اخبار العباد، ترجمه با اضافات از جهانگیر میرزا قاجار، به تصحیح و تکمیل میر هاشم محدث، تهران: انتشارات امیر کبیر.
- قزوینی، یحیی بن عبداللطیف، (1386)، لب التواریخ، تصحیح میر هاشم محدث، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
- کاتف، فدت آفاناس یویچ، (1356)، سفرنامۀ فدت آفاناس یویچ، ترجمۀ محمد صادق همایون فرد، تهران: انتشارات کتابخانه ملی ایران.
- گلریز، محمدعلی، (1337)، مینودر یا باب الجنه قزوین، ج1، تهران: انتشارات طه.
- ماساهارو، یوشیدا، (1373)، سفرنامۀ یوشیدا ماساهارو، ترجمۀ هاشم رجب زاده با همکاری، نی ئی یا، تهران: انتشارات آستان قدس رضوی.
- مستوفی، حمدالله، (1336-1339)، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: انتشارات امیرکبیر.
- مقدسی، ابو عبدالله محمد بن احمد، (1361)، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمۀ علینقی منزوی، ج2، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران.
- ورجاوند، پرویز، (1377)، سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، 2 ج، تهران: نشر نی.
- ناشناخته، تعلیقات بر حدود العالم من المشرق الی المغرب، حواشی و تعلیقات از و. مینورسکی، ترجمۀ میر حسین شاه، کابل: انتشارات پوهنتون.
- همدانی (ابن فقیه)، ابوبکر احمد بن محمد بن اسحاق، (1349)، ترجمه مختصرالبلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمه: ح . مسعود، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
- همدانی، محمد بن محمود، (1375)، عجایبنامه [عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات]، بازخوانی، متون، ویرایش متن: جعفر مدرسی صادقی، تهران: نشر مرکز.
- یزدی، شرفالدین علی، (1387)، ظفرنامه، تصحیح و تحقیق سید سعید میر محمد صادق و عبدالحسین نوایی، ج 1، 2 ج، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.