ردیّه بر پادری
نویسنده: حامد ناجی اصفهانی
با ورود مستشرقان و مبشّران به كشورهاي اسلامي مناظرات دراز دامني ميان مسلمانان و آنان درگرفت. افزون بر روياروئيهاي عصر صفوي، عصر قاجار نيز با مناظرات بنياديتري همراه بود، كه در اين مقام درگيريهاي هنري مارتين انگليسي و گوتليپ فاندر آلماني بايسته ذكر است.
هنري مارتين1 در سال 1196/1781م در شهر ترورو2 در خانواده مذهبي نسبتآ مرفّهي چشم به جهان گشود، پس از تحصيلات مقدّماتي در سال 1212ق/1797م به دانشگاه كمبريج راه يافت و مجذوب انديشههاي مذهبي استاد خود چارلز سيمون شد، در سال 1216ق/1801م موفّق به دريافت مدرك ليسانس گرديد، و به واسطه شيفتگي به زبانهاي خاوري و انگيزه مذهبي در سال 1217ق/1802م در «انجمن اعزام تبليغ گر به آفريقا و خاور زمين» استخدام شد، و سال بعد رسمآ به جرگه روحانيان پيوست. وي به راهنمايي استادش سيمون در كمپاني هند شرقي انگلستان به عنوان كشيش ارتش در سال 1220ق/1805م راهي هندوستان گرديد و به تبليغات گستردهاي در پانتا، كانپور و كلكته پرداخت، وي در كنار فعاليتهاي تبليغي، به تكميل زبان آموزي خود در عربي، فارسي و هندي همت گمارد تا بدان جا كه بخشهايي از كتاب مقدّس را علاوه بر زبانهاي اروپايي بدين زبانها ترجمه كرد، و درين راستا به هدايت چهار چهره اهريمنيِ هند يعني: بتپرستان، كافران، مسلمانان و كاتوليكهاي وابسته به روم، توجّه بسزايي داشت.
او درين خلال ميگفت: «من هنوز بر اين باور هستم كه سرشت انساني در پستترين جلوه خود يك مسلمان است» و از خدا ميخواهيم كه: «به زودي قلمرو نفرت انگيزشان نابود گردد»3.
هنري مارتين در طول اقامت پنج ساله خود در هندوستان، در پي ترجمه عهد جديد به زبان فارسي به انگيزه بازنويسي آن، با هماهنگي با سرجان ملكم و نگارش توصيهنامههاي متعدّد براي وي، در سال 1226ق/1901م رهسپار ايران گرديد4.
بنابر يادداشتهاي خاطرات روزنوشت مارتين، وي از راه بندر بوشهر وارد ايران شد و صبح نهم ژوئن 1811م به شيراز رسيد و در خانه شخصي به نام جعفر علي خان سُكني گزيد، مارتين كه در سوداي ترجمه كتاب مقدّس به ايران آمده بود، به ياري برادر صاحبخانه، مير سيّد عليخان، بدين مهم پرداخت، و در طي اقامت يازده ماه خود در شيراز با برخي از ملاّ يان يهود، طلاّ ب مدارس شيراز و يكي از مشايخ صوفيه به نام ميرزا ابوالقاسم به مجادله درباره اسلام و مسيحيت پرداخت؛ و در طي اين مذاكرات ملاّيي به نام ميرزا ابراهيم5 (محمّد ابراهيم بن الحسين الحسني) به نمايندگي اهلِ علم رسالهاي براي مارتين نگاشت كه دستمايه نگارشِ نقدِ مشهور مارتين در شيراز شد.
وي در اوايل ماه ماي سال 1812م از شيراز خارج شد و در بيست و يكم همين ماه به اصفهان رسيد و به جلفاي اصفهان رفت، و در آنجا ترجمه ارمني انجيل را ديد، پس از اقامتي كوتاه در اواخر ماه ماي از اصفهان به عزم تهران خارج شد،6 و در طي عبورش از قم عليرغم درخواست ملاقات وي از ميرزاي قمي، وي او را نپذيرفت. سرانجام در هشتم ژوئن به تهران رسيد و به دعوت نخست وزير وقت، جلسه گفتگويي ميان او و اهلِ علمِ تهران در دوازدهم ژوئن برگزار شد؛ و بالاخره پس از عدم پذيرش وي در فرداي آن روز به نزد فتحعلي شاه جهت عرضه ترجمه انجيل، رنجوده خاطر قصد خروج از تهران به سمت تبريز و خروج از ايران را كرد.
در هر صورت همچنان كه گفته آيد، رساله جدلي مارتين سر و صداي بسياري در ايران برپا كرد.
مارتين اگر چه از پشتيباني دولت متبوعهاش انگلستان در ايران بهرهمند بود ولي با تمام توان خود نتوانست به ملاقات عباس ميرزا رود، و به ناچار ترجمه عهد جديد خود را توسط سرگور اوزلي به فتحعلي شاه قاجار تقديم داشت.
سرانجام مارتين در روز دوم سپتامبر 1227ق/1812م به قصد ورود به دولت عثماني از ايران خارج شد و در پي يك بيماري در سنّ سي و يك سالگي در شانزدهم اكتبر 1227ق/1812م در تركيه درگذشت.
وزير بريتانيا در سال 1241ق در تبريز پيرامون مارتين گفته است: «هنري مارتين اثري بر ايران گذارده است كه هيچ شخص ديگري نميتواند اميدوار باشد كه به همان اندازه چنين كند»7.
در هر صورت نگاشته مارتين و بحثهاي جدلي او چنانچه گذشت پي آمدهاي خوش يمني را در عرصه مناظرات بين اديان و كلام اسلام و به خصوص شيعي به دنبال داشت.
از نقدهاي فلسفي استواري كه عليه وي به رشته تحرير درآمد نگاشته حكيم ملاّ علي نوري، بزرگ فيلسوف مكتب اصفهان از شاگردان حكيم آقا محمّد بيدآبادي است. 8 كه در ذيل گذري بر آن خواهيم داشت.
نگاشته حكيم نوري با نام حجّةالاسلام ملقّب به برهان الملّه،9 كه به قول تنكابني از نثر منشيانهاي برخوردار است، به رسم كتابهاي معهود درين باب، در ابتدا با طرح مقدّماتي عقلي گفتار خود را آغاز نموده، و سپس به طور مستوفا بحث نبوت خاصّه را مورد گفتگو قرار داده است، و از آغاز آن چنين به نظر ميرسد كه نگارش وي ناظر بر ردّيههاي هنري مارتين است.
بنا به ترسيم حكيم ملاّ علي نوري، ردّ وي دربر دارنده امور زير است:
الف: درآمد عقلي بر بحث
ب: ابطال مذهب مخالفان
ج: احقاق دين مبين اسلام
د: رد شبهات و اوهام وارد در اسلام و نبوت خاتمالانبياء (ص)
وي در ذيل بخش سوّمِ گفتارِ خود، به شبهات مارتين در باره قرآن كريم و معجزات پيامبر اكرم (ص) به طور مستوفا پاسخ گفته، كه در ادامه با بيان طرحواره وي از اعجاز قرآن، جستار خود را در پاسخ نوري به شبهات مارتين پي ميگيريم.
حكيم نوري در آغاز گفتار خود درين باب گويد: «به منزلت حضرت قرآن كه شرمم ميآيد كه از اعجاز حضرت قرآن فرقان سخن آغاز نمايم و يا به گشودن عقدهاي از اعجاز قرآن دست بيان دراز نمايم» (الف 93)، وي سپس بهمطالب ذيل در حقيقت قرآن اشاره ميكند:
1ـ ظهور ناسوتي قرآنِ فرقان، پس از دو ظهور جبروتي و ملكوتي قرآن، در عرش و قلب پيامبر اكرم (ص) است. (ب 93 ـ ب 95) لذا بر طبق احاديثاهلالبيت علیهالسّلام قرآن «ليس بخالق و لا مخلوق10 است، و در آن اسرار تمام عوالم وجود مندرج ميباشد، همچنان كه صاحب ولايت كامله چنين است. (ب 103 ـ الف 107)
2 ـ تمام معجزات انبياء از گونه تصرّف بر وجه ايجادند و تمام آنها در واقع تحت ظلّ همان «كُنْ» وجودي ازلي از ناحيه خداوند مندرجاند.
درين ميان قرآن كريم يا همان كلمةاللّه مَظهر همين «كُن» وجودي است، از همين رو از سويي قرآن روح تمام صُحف و كتابهاي انبياء ميباشد و از سوي ديگر تمام معجزات انبيا مجالي همين كلمةاللّهاند كه به وجه جمعي در قرآن ظهور يافتهاند. (الف 95 ـ الف 96)
از منظر حكيم ملا علي نوري اعجاز قرآن به وجوه11 مختلف قابل بحث است، و با امعان نظر در هريك از وجوه، اعجاز آن اثبات ميگردد، لذا اعجاز قرآن از وجه واحد نيست «اين حقير قاصر عاجز، از يُمن باطن قرآن... از عهده اين دعوي نيز... بيرون آمدهام، و راه اثبات مدعي را به همه اساليب از بيانها بيان نمودهام».
وي گويد: اعجاز قرآن يا: 1 ـ بالذات است 2 ـ و يا بالقياس.
اعجاز بالذات قرآن: يكي در فصاحت و بلاغت است و ديگري در حُسن تأليف و معنا، و شاهد اين مدّعا در واقع همان عدم عَرضه عبارتي همچو قرآن توسط ادباي عرب و معاصران عصر صدور قرآن است.
اعجاز بالقياس قرآن: يكي به ملاحظه اميّت پيامبر است، كه مؤيد بر آن عدم محيط مناسب رشد پيامبر اسلام است كه سرتاسر بتپرستي و ضلالت بود و سنخيتي با امور قرآني نداشت. و ديگري به ملاحظه حال افرادي است كه قرآن براي آنها نازل شد، يعني طوائف مدّعي عرب كه به تحدّي به مَصاف قرآن خوانده شدند، ولي به جاي پاسخِ بدان، جنگ را بر ارائه آيهاي شبيه قرآن ترجيح دادند؛ و اين خود دليلي بس آشكار در اعجاز قرآن ازين حيث است،12 البته درين مقام بيان «صرفه» يا سلب قدرت از ارائه، باز خود دليلي بر ارائه الهي قرآن ميباشد.13 (ب 96 ـ الف 100)
نقد:
بنابر عبارت نارساي متكلّم مسيحي: صِرف عدم ارائه مثل قرآن به اعتراف به عجز توسط اعراب اعجاز قرآن اثبات نميگردد، زيرا تصديق اهل فن ضرورت ندارد، و درين جا در واقع خصم به قاضي رفتن است.
پاسخ:
اولا: به قطع در هر موردي، تصديق اهل فنّ ضرورت دارد نه غير اهل فنّ، و همين كه عرب مدعي خود را عاجز دانسته مُكفي است، افزون بر آن كه اعراب مورد گفتگو يا اعراب مخالف اسلامند و يا موافق، اگر مخالفاند، بيان آنها يقيناً در احتجاج كارساز است، و اعتراف اعراب موافق مُعاضد بيان ماست.
و ثانياً: درين موضع، گفتار خصم خود ميتواند مستند باشد؛ زيرا ادعاي گروه اعراب مخالف، مُكفي در عدم عَرضه قرآن توسّط آنهاست و نيازي به نظر گروه غيرمخالف14 نيست؛ زيرا مدّعيِ عدمِ پذيرش اسلام آنهايند.
نقد:
بنا به تعبير قرآن پيامبر از ميان امّيان يعني بيسوادان مبعوث شده، حال چه اشكال دارد كه شخصي هم امّي باشد و فصيح، پس اميّت دليلي بر اعجاز پيامبر و يا اعجاز قرآن نيست؟
پاسخ:
امّي در لغت عربي يكي به معني منسوب بودن به امّ القري يعني مكّه است و ديگري بيسواد، حال:
1 ـ امّي بودن پيامبر به معني عدم سواد قبل از رسالت است، همچنان كه آيه دوم سوره عنكبوت بر آن دلالت دارد.
2 ـ مبعوث شدن پيامبر از ميان امّيان ميتواند به معني مكّيان باشد.
3 ـ تمام اعراب يقيناً بيسواد نبودهاند كه نتوانند تحدّي كنند.
4 ـ بنابر متون تاريخي، اعراب عصر بعثت از سواد بهرهمند بودهاند.
5 ـ اگرچه امّيت با فصاحت در تنافي نيست، ولي اعجاز قرآن فقط به فصاحت نميباشد، بلكه محتوا و معني قرآني نيز معجزه است؛ و از اين رو، اعجاز از پيامبر امّي معجزهاي افزون ميباشد. (ب 110 ـ ب 114)
نقد:
در تحدّي با قرآن، اوّلاً: تعداد شعراي فصيح در مكّه اندك بودهاند و النادر كالمعدوم،
و ثانياً: صرف تحدّي نكردن دالّ بر نتوانستن نيست، زيرا در مكّه هنوز كار پيامبر اسلام مشخّص براي آنها نبوده تا تحدّي كنند، پس عدم تحدّي جهال در مكّه دليل اعجاز قرآن نيست.
و ثالثاً: عدم تحدّي با پيامبر در مدينه به خاطر ترس بود، و عدم فرصت نيافتن.
پاسخ:
گوينده اين نقد از تاريخ متواتر اسلام بيخبر است؛ چه شعراي متعدّدي در مكّه موجود بودند، و صرف تحدّي يكنفر كافي بود و حكم نادربودن برآن جاري نيست.
و امّا در عدم تحدّي آنها همان ادلّه پيشين كافي است،15 افزون بر آن كه مبارزه و ستيزه اعراب با پيامبر در مكه و مدينه مؤيّد عدم توان در تحدّي است، و اين اعتراض به واسطه عدم آشنايي ناقد با تاريخ اسلام و يا عنادورزي اوست. (الف 115 ـ ب 117)
نقد:
در هر زبان چه بسا كتابي باشد كه مثل آن را نتوان ننوشت، و اين دالّ بر معجزه بودن آن نيست، همچو كتابهاي مشهور گوناگون در زبانهاي متعدّد.
پاسخ:
1ـ درين جا گويي ناقد خود به بيبديل بودن قرآن، و عدم بر توان نگارش مثل آن اعتراف كرده است.
2ـ كتابهاي مشهور در زبانهاي گوناگون از گونه كتابهاي رايج در علوم بشري است و آن هم از دانشمندان آن زبانها؛ حال آن كه قرآن توسّط پيامبري امّي در بيان امور غيربشري عرضه شده است.
3ـ قرآن خود مدّعي تحدّي در عصر خود بوده، ولي هيچيك از كتابهاي ديگر چنين ادعايي ندارند. (ب 118 ـ ب 120)
نقد:
درين نقد متكلّم مسيحي با نقلِ بيان مسلمانان به شيوه خلف، نظر خود را ابراز كرده، مسلمانان گفتهاند: «اگر محمّد (ص) پيامبر نميبود بايستي خدا يا مانع از ظهور قرآن شود و يا توسّط شخصي با آن تحدّي كند، و مدّعايش را از بين برد، و هر دو قسم چون وقوع نيافته پس اعجاز قرآن اثبات ميگردد». درين جا متكلم مسيحي گويد: اساس اين گفتار بر اين پيشفرض استوار است كه: «بر خدا واجب است كه از ضلالت خلق جلوگيري كند»، حال آن كه اين مقدّمه مورد قبول نيست؛ زيرا پيش ازين افرادي چون زرتشت و غيره ادّعاي نبوّت كردند و خدا آنها را رسوا نساخت، و از طرف ديگر اگر بر قرآن تحدّي صادق باشد يقيناً خرق عادت كلي صادق نيست.
پاسخ:16
مقدّمه:
وصول به عالم ملكوت به دو گونه مفروض است:
1 ـ به اسباب و وسايل خارج از محدوده اختيار بشري، كه در اين صورت فقط به لطف خدا شامل بنده ميگردد.
2 ـ به اسباب و وسايلي كه در محدوده اختيار بشر است، كه اين در واقع همان تبعيت از صراط توحيد و عقل ميباشد.
حال درين جا بايد دانست پيشفرض مورد ادعاي مسيحي به هيچ وجه مورد قبول نيست، زيرا بندگان خدا، با ارائه طريق از طرف خداوند، با اختيار آن را انتخاب كرده و سبيل ملكوت را پيش ميگيرند، و البته نه به جبر. (الف 121 ـ ب 126)
نقد:
اَقوي بودن معجزه قرآني از ساير معجزات بدون دليل است.
پاسخ:
قرآن در پيشگاه مسلمانان جامع معجزات الهي و دربر دارنده علوم الهي است، و امّا بر سر تسليم با خصم اگر از اين نكته اغماض شود، بايد اذعان داشت كه معجزه قرآن بر خلاف ساير معجزات به جهت بقايش تا زمان حاضر موجب زيادگي نفع و تأثير آن از ساير معجزات است.
نقد:
اقوي بودن هر شيء و امري به حسب غايت آن است؛ و معجزه اقوي، معجزه نافعتر است؛ حال بنابر ادعاي مسلمانان معجزه قرآن از عقليات ميباشد و خواصّ از آن بهرهمندند، و عوام از آن بهرهمند نيستند، پس معجزه قرآن نافعتر نيست، زيرا اكثر مردم عوامند.
پاسخ:
پيش از پاسخ بايد دانست كه عقل ملاك برهان است، و حسِّ خاستگاه اشتباه و خطا و موجب وهم و گمان؛ لذا مفاد عقل در تمام عصرها باقي است ولي مفاد حسّ مقطعي ميباشد و به اندك تزلزلي از بين ميرود.
از همين رو تمام عوام در تمام ادوار تاريخي به خواصّ مراجعه ميكردهاند.17
از سوي ديگر عدم فهم عوام دخلي به عظمت داشتن و نداشتن موضوعي ندارد، زيرا آنان قاصر از دركند.
افزون بر اين، متكلّم مسلمان بر اين باور است كه قرآن مجموع معجزات عقلي و حسي است، معاني آن دائر مدار اعجاز عقلي، فصاحت و بلاغت قرآن و خواصّ سور و آيات (مثلا در استشفاء) از گونه معجزات حسّي است؛ بنابراين قرآن براي تمام افراد نافع ميباشد. (الف 128 ـ الف 129)
نقد:
در نظر مسلمان چون قرآن دربر دارنده اِخبارات غيبي و علوم و حكم است، معجزه خوانده شده؛ در اين جا بايد گفت:
1 ـ مجموع اخبارات غيبي قرآن به روايت مسلمانان انگشتشمار است و مفسّران مسلمان در تفسير و شأن نزول آن چنان مضطربند كه آن آيهها از حيّز معنا خارج ميگردد.
2 ـ كُتب حكما و كفّار نيز دربر دارنده علوم و معارف است، با آن كه معجزه نيستند.
پاسخ:
در پاسخ به بخش اوّل بايد توجه نمود كه:
الف: پيامبر به طور درس نخوانده در محيط بتپرستي و جهل عربستان، در قرآن كريم بنابر كلام الهي اخبار از وقايع گذشته و آينده كرده است، و همين نشانگر عدم انگشتشمار بودن معجزه قرآني دارد، و بلكه اكثر اخبارات قرآني اخبار غيبي است، حتّي از گذشتگان.
ب: اختلاف رأي مفسران و قرّاء ضرري به مطلب نميرساند و با مراجعه به متون آنها ميتوان دريافت كه تمامي آنها مثلا در ذيل يك آيه، به غيبي بودن اِخبار آن اذعان دارند؛ پس به وجود اَخبار غيبي در قرآن يقين حاصل ميشود. افزون بر اين كه در نظر شيعه، تفسيري مستند است كه مآل آن به اهلالبيت برسد، و تفاسير اهلالبيت رافع از اختلاف ميباشد، همچنان كه با مراجعه به تفاسير شيعي18 ميتوان اين نكته را دريافت.
در پاسخ به بخش دوّم بايد گفت: مقايسه قرآن با كتابهاي كفّار سخني سخت ناسنجيده و در كمال بيانصافي و عدم اطلاع از محتواي كُتب آنهاست. و در مقايسه قرآن با كتابهاي حِكمي بايد اذعان داشت كه بنياد كتابهاي حِكمي و مطالب آن برگرفته از منبع وحي و كتابهاي انبيا گذشته است، لذا اين گونه كتابها در مقايسه با قرآن كه عين وحي است رنگ باختهاند. (الف 130 ـ الف 136)
نقد:
معجزات محمّدي بر خلاف معجزات حضرت موسي (ع) و عيسي (ع) متواتر نيستند.
پاسخ:
همين گفتار بعينه در معجزات حضرت عيسي (ع) به نزد يهود جاري است و براي آنها بنابر ادّعاي متكلّم مسيحي تواتر ندارد، پس بايد از حيّز استدلال بر مسيحيان خارج باشد، بر همين اساس معجزات حضرت محمّد (ص) نيز در نزد مسلمانان بر همين مبنا متواتر است. و در مجموع اين اشكال در كمال نابخردي و غرضورزي است. (الف 137 ـ الف 138)
نقد:
به روايت پادري نصراني گويي مسلماني19 جهت استدلال بر معجزات پيامبر اسلام گفته: ساير معجزات پيامبر وقوع داشته، زيرا اِخبار از آنها، يا اَخبار محفوف به قرينه، يا متواتر لفظي و يا متواتر معنوي است.
حال نصراني گويد هر سه شقّ موردِ ادّعا مفيد اثبات معجزه نيست.
1 ـ خبر محفوف به قرينه كارساز نيست، زيرا مدّعيِ مسلمان پنداشته كه پيامبر وقتي اِخبار از حال گذشتگان نموده، اين خبرها محفوف به اَخبار غيرمسلمانان است كه درين صورت خبر پيامبر محفوف به قرينه ميشود؛ درين جا بايد گفته شود :
الف: بنابر ادعاي مسلمانان پيامبر به معجزهاي غير قرآن نياز نداشت.
ب: بر طبق قرآن پيامبر معجزهاي غير قرآن نداشته كه در همينجا برخي مفسرين اين عدم معجزه را حمل بر ترحّم وي بر امّت دانستهاند، زيرا در صورت ارائه معجزه ديگر بيّنه بر امّت تمام ميگرديد و مستحقّ عذاب ميشدند.
2 ـ تواتر لفظي درين موضوع اگر به اَخبار مسلمانان باشد كارساز نيست ـ اگرچه از غيرمسلمانان نقل شده است20 ـ ؛ زيرا معارضِ اصلِ كلاميِ موردِ قبولِ ما، يعني «عدم جواز تبديل دين» است.
3 ـ تواتر معنوي نيز در اثبات معجزات وي كارساز نيست، زيرا اگر از اين تواترِ نقلِ معجزه، اثبات نبوّت شود، از تواترِ نقل معجزات همچو هنود درباره رامچند بايد يقين به نبوّت او حاصل نمود.
تكمله:
درين مقام اگر كسي بر ما اشكال كند و گويد بنابر فقره اخير اثبات نبوّت هيچ پيامبري نميشود، گوئيم براي فهم صدق اخبار و معجزات دو شرط ضروي است:
الف: در همان عصر وقوع اين معجزات مكتوب شده باشد، زيرا اگر دروغ گزارش ميشد در همان عصر پاسخ داده ميشد.
ب: در گزارش از معجزه آزادي نگارش باشد، كه دقيقاً همان چه واقع شده است، تحرير گردد.
حال اگر مسلمانان به اين دو شرط مراجعه كنند، خواهند فهميد كه هيچيك از دو شرط در اين نقلها وقوع ندارد.
درين مقام بايد توجه نمود كه از مجموع اخبار معجزه پيامبر اسلام، علمي حاصل نميشود، زيرا اين گزارشها بسان اين است كه از ضمّ چند مجنون و يا چند مرده، عاقل يا زندهاي مورد انتظار باشد. (الف 139 ـ الف 141)
پاسخ:
حكيم نوري با اين كه اين نقد را سراسر معيوب و متعارض ميداند، ولي با اين وجود در پي ورود به بخشهاي سه گانه اشكال، در هر مورد با بيان مقدّماتي به پاسخ از آن ميپردازد.21
1ـ خبر محفوف به قرينه:
استدلال بر معجزات پيامبر از راهِ خبر محفوف به قرينه، مورد نظر متكلّمان اسلامي نيست، و شايد نابخردي چنين پنداشته است: «اسناد اين گونه از احتجاج به اكابر اصحاب ما بالضروره مجرّد تهمت و افترا است و افزون بر آن تناقضات بسيار ـ نه نسخهاي گوناگون ـ در انجيل . (الف 242 ـ ب 244)
پینوشتها
- براي تفصيل زندگينامه وي بنگريد: نخستين روياروييهاي انديشهگران ايران 509ـ530، مقدّمه مصقل صفا / 4ـ5، هنري مارتين نگاشته ورا اردلي و:
Pad wick, C.E, Henry Martyn confessor of the falth.
- Truro.
- نخستين رويارويي انديشگران / 514.
- البته به احتمال بسيار چگونگي ارتباط وي با جان ملكم و گور اوزلي نشانگر نوعي ارتباط جاسوسي با وي بوده است و خود وي درين باره گفته است «شايد من به عنوان يك جاسوس دستگير و به دار آويخته شوم» ← نخستين رويارويي انديشهگران /518.
- بنابر يادداشتهاي مارتين وي ملاقاتهاي متعدّدي با مارتين داشته است.
- تنكابني در قصص العلماء / 129 گويد: «پادري به لباس مبدّل چند سال در خدمت آخوند ملاّ علي نوري تلمّذ نموده، و بس از آن شبهات كرده علماء متعرّض جواب آن شدهاند»اين نقل با توجه به اسناد موجود و يادداشتهاي روزنوشت هنري مارتين ناسازگار است و به ظاهر از اخبار ساختگي آن عصر ميباشد.
- نخستين رويارويي انديشهگران / 530.
- خاتم الحكماء المحقّقين، ملاّ علي بن جمشيد نوري، در قريه نورِ مازندران زاده شد،مقدّمات تحصيل را در مازندران و قزوين فراگرفت، وي جهت تكميل دانش خود به اصفهان رفت و از محضر حكيم و عارف متألّه آقا محمّد بيدآبادي و ميرزا ابوالقاسم مدرس اصفهاني بهره برد. استعداد ذاتي وي، و بهره او از نور عرفاني، فرجام وي را بدان جا رسانيد، كه رياست علوم عقلي، به ويژه حكمت متعاليه، در زمان او، به وي ختم شد و متجاوز از چهارصد شاگردمبرّز از كرسي درس او بهره بردند.سرانجام روح اين حكيم متألّه پس از عمري طولاني، قريب به صد سال، در 22 رجب 1246ه. ق. به سوي مبدأ اعلي به پرواز درآمد. و پيكر شريفش در پي تشيع با شكوهي به نجف اشرف حمل شد، و در كفشكن بابِ طوسيِ حرمِ مطهرِ اميرِ مؤمنان، علي (ع) به خاك سپرده شد.
- اين نگاشته به تصحيح نگارنده با مقدّمهاي مبسوط زير چاپ است، از اين رو شمارههاي ارجاع به آن مطابق برگههاي نسخه اساس تصحيح آن ميباشد.
- توحيد صدوق /223.
- نوري در وجه اعجاز قرآن به كلام امام فخر رازي و زمخشري و حاشيه كشاف نيز استناد جسته است. (ب 97ـ ب 98)
- اين دليل از حيثي متداخل با همان اعجاز بالذات است.
- بر خلاف رأي معتزله، نوري تمام وجوه قرآن را بر سبيل جمع نه مانعةالخلوّ، وجه اعجاز قرآن ميداند. (الف 101)
- عبارت مستشكل و حكيم نوري درين جا بس آشفته است.
- وي در اين جا با اشاره به مرجع ضمير «من مثله» در كريمه بقره/ 23 به فروع مختلف آن اشاره كرده است.
- حكيم نوري گويد: «چون ماده اين طفره رندانه از عهد قديم مهيا وآماده... و از دست احدي از اهل حل و عقد رسمي به ضوابط و قواعد متعارفه جمهوري... گشوده، نگشته... محتاج به علاج قلع ماده... است» (ب 121)
- و از همين گونه است، فرق ميان سحر و معجزه كه خواص ميفهمند نهعوام.
- نوري درين مقام بخش مفصّلي را از تفسير صافي در ذيل آيات اول و دوم سوره روم نقل كرده است. (ب 132ـ ب 134)
- حكيم نوري اين بيان را به ملاّي بوالفضولي نسبت داده است.
- عين عبارت نصراني بعد از اين خواهد آمد.
- حدود يك چهارم از كتاب نوري به تبيين پاسخ اين اشكال اختصاص يافته است.
- به تعبير ديگر اين مسأله از گونه لحاظ كلّ افرادي با حكم كلّ مجموعي است، كه از كذب كلّ افرادي كذب كلّ مجموعي حاصل نميآيد.
- اين عبارت پادري نصراني است. (الف 171)
- در عبارت نوري با مسامحه آمده: «چه معجزه بودن قرآن در صورت حصول علم مزبور يا مسلّم است يا نامسلّم» (الف 171)
- محقق لاهيجي در گوهر مراد/ 386 گويد: «اعظم دلايل بر اين كه مشركان قريش قادر بر معارضه قرآن نبودند، مضطر شدن ايشان است به قتل و قتال وحرب و جدال... و اگر مقدورشان بودي... مقاتله به سيوف را ترجيح بر معارضه به حروف نميدادند».
- اين نظر بر خلاف رأي لاهيجي و بسياري از متكلّمان است.
- گوهر مراد / 387.
- بايد توجه داشت كه گزارههاي مربوط به معيشت و زندگي مردم در طول تاريخ بيش از گزارههاي تاريخي صرف نقل ميشده است (ب 191)
- و از مؤيّدات گفته اخير، حكايت قرآن از وجود پيامبر اكرم (ص) در كتب قبل است، همچو كريمه اعراف/ 157 و صف / 6.
- نوري، آن را به معني كاشف الخفيات ميداند. (ب 206)
- همچو سوره انشراح/ 2ـ3 (در بخشايش ذنوب عصر جاهلي)، فتح/1 (در بخشايش ذنوب ماتقدّم و ماتأخّر، همچون قصد ماريه و همسر زيد).
- شوري/ 52: «ما كنت توري ما الكتاب و لا الايمان».
- نوري در پي بررسي جايگاه وجود خاتم الانبياء در تفسير ذنوب ماتقدّم و ماتأخر بر طبق احاديث اهلبيت (ع) بر اين باور است كه اين ذنوب مربوط به ذنوب شيعيان او از يك حيث است و از يك حيث ديگر مربوط به ذنوب بنيآدم از اول خلقت تا آخر خلقت است، و سرّ آن در معيّت مرتبه ولايت حضرت ختميمرتبت با تمام اشياء است. آن هم نه به طور بينونت عزلي بلكه به طوربينونت صفتي (ب 223ـ الف 226)؛ و با قبول اين مبنا سرّ تسرّي پارهاي ازمراتب ـ همچو صلوات ـ از مرتبه خلقي به مرتبه صاحب ولايت و بالعكس كشف ميگردد. (ب 226ـ الف 227)
- همچون ازدواج با زينب كه در صدد نقض حكم جاهلي بوده است. (ب 233)
- مرحوم نوري، از گفته وارد در تحليل مباني فقهي «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال». درين مورد كلامي مسامحةً بهره برده است!! (ب 232)
- همچو ازدواج با ماريه و غيره. (الف 223)
- و چنانچه گذشت تحدّي قرآن و عدم هماوردي قريش و ترجيح كارزار برتحدّي نشانگر همين اعجاز بلاغي در بين عرب است.
- نوري درين مقام به تفسير آيه در سوره كهف، در بيان «رواسي» و منزلت رواسي در زمين اشاره كرده است.
- در برخي تفاسير، وي را كوروش كبير معرفي كردهاند. ← تفسير الميزان
- همچون مداواي بيمار به داروي پياپي مختلف.