آفات و مصائب زبان فارسی
نویسنده: ع. روحبخشان
آفات و مصائب زبان فارسی عنوان کتابی است دربارة گرفتاریها و بیماریهای زبان فارسیِ امروز که قرار است به همت مؤسسـﮥ انتشاراتیِ کتاب روشن به مدیریت آقای دکتر هرمز همایونپور منتشر شود. کتاب حاصلِ سالها مطالعه، یادداشتبرداری و برگهنویسی از روی کتابها و نشریههای گوناگون است. تدوین مزدکنامـﮥ سوم به کوشش سرکار خانم استخری و جناب جمشید کیانفر، که به یاد و نام آن عزیز نازنین فراهم میآید فرصتی است تا نمونههایی از مبحثها و موضوعای گوناگونِ محتوای کتاب در اینجا عرضه شود.
***
زبانهای دیگر را نمیدانیم، اما این روشن است که فارسی زبان عجیبی است که خصوصیات عجیب و غریب دارد، مثلا در حالی که زبانی اِعتلاطلب است یعنی رو به بالا دارد، زبانی تنبل یا «تنبل شده» است که یک نشانه و دلیل آن تفاوت بسیار میان فارسیِ گفتاری/ محاورهیی با فارسی نوشتاری/ مکتوب است. اگر بپذیریم که هر حرف خصوصیتها/ مشخصههایی دارد قبول این نظر آسانتر میشود. در زبان و خط فارسی بعضی از حروف رو به بالا یعنی اعتلا دارند که نمونـﮥ ناب آنها «الف» است که عمودی و رو به بالاست نه افقی، و همزه، که همنشین «الف» است و در بالای دندانه جای میگیرد، در حالی که برخی دیگر از حروف رو به پایین دارند همچون «ی».
روحیـﮥ خود ایرانی را هم باید در نظر گرفت که در عین تنبلی و گاه بیحالی بالاطلب و بالاییجوست. به همین سبب است که مثلا «پایین» را «پائین» تلفظ میکند، و مانند این. اما این روحیه نباید سبب نادرست نویسی بشود.
در نگاه اول ممکن است که این حرفها ساده، بیربط، پیش پا افتاده و حتی خندهآور به نظر برسند. که این تصور ناشی از بیتوجهی و بیدقتی، و حتی تنبلی است. اما با کمی دقت میتوان دریافت که در واقع مسألـﮥ سلامت و سرنوشت زبان مطرح است. در واقع آنچه نوشته آمد جزئی از روانشناسیِ زبان است که در ایران و در زبان فارسی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. اما به هر حال در نگارشِ فارسی توجه به این مشخصات و دقت در چگونگی به کار بردن آنها ضروری است.
در واقع آنچه در این گزارش مطرح میشود به چند کلمه و عبارت و چگونگی کاربرد آنها مربوط است همچون: آن، از، اما، را، که، ... و نیز اصطلاحات: برمیگردد، عنوان کردن، میطلبد؛ و همچنین چگونگیِ به کار بردن فعل (برای موضوع/فاعل جاندار و موضوع/ فاعل بیجان)، رسمالخط، جدانویسی و پیوستهنویسی، نقل قول، جعل کلمه و اصطلاح، تاریخ فرنگی، تعارف، نقطه گذاری و مخصوصاً ویرگول و ... که ذیلاً به چند مورد و نمونه از آنها اشاره میشود.
○ نبود یکدستی در کاربرد ضمایر [آنچه داخل کروشه گذاشته میشود افزودة نگارنده است. نکات مورد نظر با حروف سیاه نشان داده میشوند.] در این جا بدون هیچ توضیح به ذکر چند جمله بسنده میشود.
ـ در اینجا به بعضی [از] خطاها و مسامحههای پیش آمده اشاره میشود: که مؤلف محترم نیز احتمال بروز آن [آنها] را پیشبینی[؟] و بزرگوارانه از صاحب نظران در دفع آن [آنها] استمداد کرده است.» («کتابشناسی مولوی ...» گزارش میراث، دورة دوم، س 3، ش 34، مرداد و شهریور 1388، ص 40).
ـ «این نکته که غربیها خود را ملزم میدانسته که پس از سفرهای طولانی به شرق، گزارش مبسوط آن [آنها، آن سفرها] را به صورت کتاب عرضه دارند...» (گزارش و تصویر از روسیـﮥ یکصد و شصت سال پیش، همان، ص4).
ـ «واحد دیگر دیوان خانه [منظور دیوانخانه است]، قسمتی است که بر اجرای قوانین و انطباق آن [آنها] با احکام صادره از سوی دادگاهها فعالیت داشت.» (همان، ص 8).
ـ «در یکی دو فصل دیگر مرتکب خطاهایی شدهام که شماری خطای چاپی هم بر آن [آنها] افزوده شده است.» («ده گفتار دربارة زبان خوارزمی»، همان، ص 50).
خلط ضمیر مربوط به فعال جاندار با ضمیر مربوط به فاعل بیجان هم در همین مقوله جای میگیرد.
ـ «ابوالحسن عبدالغافر فارسی (وفات: 529) نام بیست و دو تن از زنانِ عالمِ نیشابور را در سیاق ثبت کرده که بعداً به آنها [آنان] اشاره خواهد شد.» («دفتر عقل و آیت عشق»، نشر دانش، س 22، ش 3، پاییز 1385، ص 5).
ـ «حاکم نیشابوری هم نامِ زنانی را که مشایخ حدیث او بودهاند در تاریخ نیشابور ثبت کرده است ـ زنانی که بیشتر در سماع حدیث دست داشتهاند و در میان آنها [آنان] خدیجه دختر قاضی ... شهرت داشته است.» (همانجا).
ـ « به نظر میرسد که کندهکاریهای تابوت مانندی که در درون تخته سنگهایِ بامِ زیرین و داخلی بنام ... انجام شده است شیوهای برای سبک کردن آن بوده باشد. اما بعید نیست که با توجه به اندازههای آنان [آنها] که برابر با قد و هیکل آدمی است، ...» (تمدن هخامنشی، 1386، ص 42).
○ مندرآوردی و جعل
یک مبحث دیگر، موضوع جعل کلمه است. به این صورت که مؤلف/ مترجم به خود اجازه میدهد که کلمات و اصطلاحات ناشناختهیی را جعل و استعمال کند. بیتوجه به این که زبان ملک طلق من نیست که بتوانم هر کاری که میخواهم با آن بکنم. هرچند که امروزه حتی دیگر با ملک طلق هم نمیتوانیم هر کاری که میخواهیم انجام دهیم. نمونـﮥ افراطیِ این کار در ترجمـﮥ فارسیِ کتابی به نام: موسا و یکتاپرستی، اثر زیگموند فروید دیده میشود که در سال 1387 در تهران منتشر شده است. برای آشنایی با نمونـﮥ این جعلیات نخست به نقل چند عبارت میپردازیم و بعد نمونههای دیگر را نقل میکنیم:
ـ انگیختار. «فروید لحظه لحظـﮥ عمرش را صرف نجات روح بشر از تاریکی و جهل نمود و کوشید [تا] چشم او را به انگیختارهای ناخودآگاهش باز کند.» (ص 9). «از میان واژگان فنیِ رانک، عبارت «انگیختارهای ملی» این افسانه را به صورتی که هم اکنون برنشاختهایم دیگرگون ساخته است.» (25). «همان طور که میدانیم افسانه موسا امروز دلتنگ و خسته پَساپشت انگیختارهای خویش وامانده است.» (26).
ـ انگیزش. «در ارتباطی تنگاتنگ با این مطلب میتوان انگیزش احتمالی بسیاری از صفات ... را ... به روشنی دریافت.» (29).
ـ بس بسیار. «به طور قطع عناصر بس بسیار متعددی در تشکیل قوم یهود سهیم بودهاند.» (62 و بسیار صفحات دیگر، از جمله: 91، 114، 115، 124، 128، 140، 143).
ـ پسآیند. «این سنت صرفاً در انحصار هوشع نبود بلکه در نوشتار اغلب پیامبران پس آیند بارها تکرار میشود.» (60).
ـ تبار اسطوره. «او انسانی از تبار اسطوره بوده است نه شخصیتی تاریخی.» (58).
ـ توانش. «به نظر میرسد که این مقاله به موجب توانش نقادانه و دیدگاههای انتقادی من، که خود حاصل مطالعهای است که ...» (92).
ـ ستیزش. «در ششمین سال امپراتوری آمنحوتپ این ستیزش آنچنان بالا گرفته و شدت یافته بود که سلطان نام خویش را تغییر داد.» (41).
ـ فراشد. «این عمل بازتاب این واقعیت بود که در فراشُد قرون بیشمار...» (75، 83).
ـ فرامن. «آیا موسا این انسان برگزیده جانشین پدر بوده است که همچون او نقش فرامن را به عهده میگیرد؟» (11).
ـ یگانش. «آن قبیلهای که از مصر مراجعت میکند ... با دیگر قبایلی که با آنها رابطه قوم و خویشی داشتند... در میآمیزد. این امتزاج و یگانش که به زایش قوم بنی اسرائیل منتهی میشود با...» (62). «این رویداد میبایست مدتهای مدیدی پیش از این امتزاج و یگانش به وقوع پیوسته باشد.» (همانجا، و نیز صفحههای 79، 92، 119، 126 ...).
و نیز ترکیبهای: خاطرات پوشان 85، خود اِرضایی روانی 122؛ دانش علمی 93، دیرآیند 116؛ روان تحلیل گرانه 88، روان تحلیل گری 89، روان نژندانه 89 ...
○ خاطر/ به خاطر
خاطر کلمهیی مثبت است یعنی بار معنایی مثبت دارد. معناها و معادلهایی که در فرهنگهای لغت دربارة آن به دست داده شدهاند این ادعا را ثابت میکنند. مثلا در فرهنگ فارسی معین در مقابل کلمـﮥ «خاطر» چنین میخوانیم: آنچه به قلب خطور کند، آنچه در دل گذرد، اندیشه، دل، ضمیر، ذهن، قریحه، حافظه ... اما این کلمه در متون امروزیِ فارسی در معنای درست و در جای مناسب خود به کار نمیرود، و غالباً معناهای سبب، موجب، علت، دلیل از آن منظور میشود. به چند مثال نگاه کنیم.
ـ«با این حال، کتاب به خاطر نقد منابع ... اهمیت بسیار و پایهای دارد.» (ایران و یونان، 1388، ص 10).
ـ «منظور این میباشد که اگر فلسفه و در جای خود حکمت عهدهدار شرح و بیان اصول بنیادین خلقت و یا سرشت انسان هستند و به این خاطر که این نظامهای بنیادین ـ سرشتی نمیتوانند متناقض جلوه نمایند...» (همان، ص 32).
ـ «طاشلیجانی یحیی، فضولی را به خاطر سرودنِ عشقی زنانه نکوهش میکند...» (در بیان ادبیات دیوانی، 1374، ص 79).
ـ «بوویه [نیکولا، متولد 1929، ژنو] در سالهای بعد آثار عکاسی خود را منتشر کرد و جوایز متعددی را دریافت کرد. او سرانجام در هفدهم فوریـﮥ 1998 به خاطر بیماری سرطان درگذشت» (نیکلا بوویه، «در مسیر اگرا با ماشین کوچکم»، بخارا، شمارة 67، ص 188).
ـ «او [محمود درویش] را شاعر قهرمان فلسطین میشناختند، و نه فقط به این خاطر که کلماتش به ترانههای مردمی ورود میکرد و ...» («در این دنیای بزرگ»، نقد و بررسی کتاب، شمارة 24، پاییز 1387، ص 87).
ـ «اولیای دَم مردی که به خاطر اختلاف حساب مالی از سوی دوستش به قتل رسیده بود، روز گذشته...» (روزنامـﮥ کارگزاران، تاریخ 30/3/87، ص 16).
○ تعارف و عزت گذاری
از خلقیات عجیب و عمیق ما ایرانیان توجه مفرط به ظاهر است که وجهِ قوی آن «ظاهرسازی»نام دارد. این توجه دارای آثار و عوارضی است که گزارش آنها در این جا مناسبت ندارد، همین اندازه گفته شود که یکی از این آثار «تعارف» است که به نوشتههایم راه یافته است و روز به روز دامنه مییابد. چند نمونه نقل میشود.
ـ «نگارندة این یادداشت ... به تورق و مطالعـﮥ بخشهایی از کتاب پرداخت و از جمله متوجه یادداشتی از مترجم گرامی شد... انگیزة نگارنده از نوشتن این یادداشت، موضوعی است که مترجم محترم در پیوست کتاب چنین مطرح کرده است...» («یادداشتی دربارة ده گفتار دربارة زبان خوارزمی»، گزارش میراث، دورة دوم، س 3، ش 34، مرداد ـ شهریور 1388، ص 49).
ـ «جز این نسخهها، مصحح گرامی چاپ مرحوم دکتر یحیی قریب را ... با دقت تمام مد نظر داشته و از آن به جای خود بهره گرفته است. مقدمه و متن کتاب در 248 صفحه است. مصحح محترم بیش از 582 صفحه را صرف تعلیقات و توضیحات سودمندِ ارزنده کرده است.» («تحفةالعراقین خاقانی شروانی...»، گزارش میراث، دورة دوم، س 3، ش 34، مرداد ـ شهریور 1388، ص 43).
ـ «مصحح گرامی و دانشور ما در بذل مساعی بازنمانده است جز تدوین واژهنامه...» (همان، ص 45).
ـ «... برخی اغلاط سهوی که نشان از کم دقتیِ مصحح محترم در آن زمینه دارد، به چشم میخورد...» («خلاصةالتشریح...»، گزارش میراث، دورة دوم، س 3، ش 34، مرداد ـ شهریور 1388، ص 46).
ـ «مصحح محترم صورت صحیح «سبال» را تشخیص نداده و ...» (همان، ص 47).
ـ «با توجه به شواهدی که پژوهشگر محترم گاه از شاهنامه در تأیید نظر خود آورده...» («چند نکته در حاشیـﮥ فره ایزدی»، نشر دانش، س 22، ش 3، پاییز 1385، ص 73).
ـ «چنانکه میبینیم، منتقد محترم فرهنگ قافیه و ویژگیهای آن را مطالعه نکرده و نشناخته از ذهنیات خود به نقد آن پرداختهاند.» («نقد شتابزده و نادرست...»، نشر دانش، س 22، ش 3، پاییز 1385، ص 84).
ـ «منتقد محترم در قصیدهای چهار صفحهای از خاقانی 9 واژه ... یافتهاند.» (همانجا).
ـ «از خوانندگان گرانقدر کتاب درخواست میکنم [که] بر مترجم منت گذارند و ...» (موسا و یکتاپرستی، 1387، ص 2).
○ تاریخ فرنگی/ میلادی
در واقع یکی از گرفتاریهای زبان فارسی به کارگیری تاریخ فرنگی/ میلادی در متون است که از نیمههای روزگار قاجار باب شده و اندک اندک دامنه یافته و کار به جایی رسیده که چیزی نمانده است که تاریخمان را فرنگی اعلام کنند. و راستی را چه اشکال و مانعی هست که تاریخمان را فرنگی اعلام و اعلان کنید و خودتان و ما را راحت بفرمایید؛ که بیگمان گامی بزرگ در جهت غربزدگی و فرنگی مآبی خواهد بود!
البته ضبط تاریخ فرنگی فینفسه، اگر درست و بجا به کار برود، ایرادی ندارد. ایراد بر سر ترجیح آن بر تاریخ بیصاحب ماندة ایرانی است. هیچ توجه نداریم که این کار قاعده و حساب و کتاب دارد. از جمله این که در متن فارسی و ایرانی اولاً به کارگیری تاریخ فرنگی، ابتدا بساکن، ضرورتی ندارد، و ثانیاً اگر هم لازم باشد تاریخ وطنی بر آن اولویت و ارجحیت دارد. یعنی این که هرگاه پای تاریخ به میان میآید اگر ضبط تاریخ فرنگی هم لازم باشد باید ابتدا تاریخ ایرانی و بعد از آن تاریخ فرنگی ذکر شود. و اگر متن مربوط به امری اروپایی باشد، یا ترجمه از زبان اروپایی و حاوی تاریخ باشد، در صورت ضرورتِ ذکر تاریخ فرنگی باید معادل ایرانیِ آن بیدرنگ بعد از آن بیاید، نکتهای که متأسفانه رعایت نمیشود. به یک مثال بنگریم.
در شمارة سومِ سال بیست و دوم مجلـﮥ نشر دانش، پاییز 1385 گزارشی چاپ شده است با عنوان «گذری در تاریخ ساسانیان» (ص 75 و 76)، در معرفی و نقد ترجمـﮥ کتاب مبانی تاریخ ساسانیان نوشتـﮥ کلاوس شیپمان به آلمانی. در این نوشته فقط یک بار تاریخ ایرانی در صفحـﮥ 75 به کار رفته است و آن عدد 1383 یعنی سال انتشارِ ترجمه فارسیِ کتاب است. در مقابل، در همین صفحه چهارده بار تاریخ میلادی به کار برده شده است، از سال تولد مؤلفِ آلمانی گرفته تا سالهای تحصیل و مسافرتها و تدریس و بازنشستگی او و سال چاپ کتاب در شهر دارمشتاتِ آلمان، ممکن است گفته شود که در متن ترجمـﮥ فارسی هم اعدادِ سالهای مورد نظر به همین شکل نوشته شدهاند. چنین باشد. آن کمبود نتیجـﮥ اشتباه با بیتوجهیِ مترجم است. منِ مثلاَ «ناقد» نقش و وظیفـﮥ خودم را دارم. تقلیدِ صرف راهِ کار نیست. همین کم توجهی سبب شده است که این همه کلمه و اصطلاح خارجی واردِ زبان بیدر و پیکر فارسی بشوند. تازگیها هم که مثلاً فرهنگستان به فکر «واژهسازی» و در واقع «واژهتراشی» افتاده است متأسفانه شتابزده چیزهایی جعل و وضع میکند که حتی واضعان آنها برای یک بار هم که شده است آنها را به کار نمیبرند.
در مطلب دیگری که در همین شمارة نشر دانش با عنوان «دفتر عقل و آیت عشق» چاپ شده است به این عبارت برمی خوریم: «تذکرة سُلَمی، که تصور میشد ... از بین رفته باشد، در سال 1991 در مجموعـﮥ خطی رسالههای سُلمی در کتابخانـﮥ دانشگاه ریاض پیدا شد و در سال 1993 در قاهره به چاپ رسید.» [نقطهگذاری، و در واقع گییومهگذاری در اصلِ نوشته به همین صورت است.] که در آن حتی از معادل ایرانی/ هجری خبری نیست!
در نوشتـﮥ دیگری با عنوان «گامی لرزان در راه شناختِ زبانِ تاجیکی» (همین شماره، صفحـﮥ 37 تا 65) همه جا نشان تاریخ میلادی به چشم میخورد و حتی یک بار هم تاریخ ایرانی به کار نرفته است. در این جا نه فقط، حداقل، معادلِ ایرانی ذکر نشده که اعداد پیاپی هم با نوعی تقلید از روش فرنگی، در همه جا از چپ به راست نوشته شدهاند.
این مبحث را با نقل یک مثال دیگر به پایان میبریم: «این حرکت در حقیقت سپر معنوی خود مولاناست که از دوران کودکیِ او در بلخ آغاز میشود و تا پایان حیاتش در قونیه (17 دسامبر 1273) ادامه مییابد.» («پله پله تا ملاقات خدا»، گزارش میراث، دورة دوم، س 3، ش 34، مرداد ـ شهریور 1388، ص 51). نتیجه این که خوانندة ایرانیِ فارسی زبان تعهد نداده است که تاریخ فرنگی/ میلادی بداند! اما مؤلف/ مترجم امروزی به این چیزها اهمیتی نمیدهد و حتی گاه این حرفها را به ریشخند میگیرد.
***
چنان که دیده میشود عمدة این مطالب به درستنانویسی یا نادرستنویسی یا غلطنویسی مربوط میشوند که موضوع کتاب ارجمند و بیمانند استاد ابوالحسن نجفی به نام غلط ننویسیم هستند. این کتاب چند سال پیش به همت مرکز نشر دانشگاهی منتشر شده و تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است. در آن هنگام مرکز نشر از مدیریتی خِردوَرز، دلسوز، سازنده و آیندهنگر برخوردار بود تا این که شیطانکی در معاونت وزارت علوم پیدا شد و به سبب حسادت و نادرستی و شیطنت تغییری در مُدیریتِ این مؤسسه پدید آورد و مرکز نشر را از سازندگی و خدمتگزاری و ادامـﮥ راه دُرست انداخت تا این که در این اواخر دگرگونی تازهای در مرکز نشر پدید آمد و این مؤسسه به راه نسبتاً درست خود افتاد...