قواعد علمی سیر و سلوک عرفانی
نویسنده: آزاد بروجردی
رسالـﺔ سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، با مقدمه و شرح علامه آیتالله سید محمدحسین حسینی طهرانی، تهران، انتشارات حکمت، 1360، 211 ص، رقعی.
«علامه آیةالعظمی سیدمهدی بن سید مرتضی الطباطبایی البروجردی النجفی»، معروف به «بحرالعلوم» از بزرگان فقها و علما و عرفای قرن دوازدهم است که در سال 1155ق در کربلا متولد شده و در 1212 در نجف درگذشته است. او از خاندانی اهل علم بود و در طول عمر خود علاوه بر تدریس چندین کتاب تألیف کرد مثل الاجازات، اجتماع الامر و النهی، تحفةالکرام (در تاریخ مکه) که عمدتاً در تعریف و تشریح مسائل فقهی هستند و مقام والای علمی او را نشان میدهند. اما یکی از وجوه ناشناخته یا کم شناختـﮥ او توجهی است که به عرفان و سیر و سلوک داشته است که در این زمینه رسالهای ارجمند و پرمایه نگاشته است.
مُصحح کتاب، آیت الله سید محمدحسین حسینی، در سال 1325ش ضمن مطالعات خود برای نخستین بار با این رساله که دارای عنوان تحفة الملوک فی السیر و السلوک منسوب الی مولانا السید مهدی بحرالعلوم بوده آشنا شده و تحقیق دربارة آن را وجهـﮥ همت خود قرار داده است، چنان که از آن پس در قم و نجف و نقاط دیگر در جست و جوی نسخ دیگر رساله به چند نسخـﮥ مغلوط و صحیح و بدخط و خوشخط و ... دست یافت و برای اطمینان از صحت و سقم انتساب رساله به مرحوم بحرالعلوم به منابع گوناگون مثل الذریعه و اعیان الشیعه و روضات الجنات و شخصیتهای صاحبنظر همچون علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی، علامه سید محمدحسین طباطبایی (صاحب المیزان)، آیت الله حاج میرزا علی آقای قاضی، سید ابوالقاسم خوانساری، آیت الله میرزا سیدعبدالهادی شیرازی و دیگران مراجعه کرد که عموماً صحت انتساب را تأیید کردند.
حقیقت این است که علت تشکیک برخی از محققان از جمله صاحب تتمه اَمل الآمل که میگوید «این رساله محققاً از بحرالعلوم نیست» این است که اینان به تصور درنمیآوردهاند که فقیهِ عالم بزرگی همچون بحرالعلوم با عرفان آشنا بوده و چنان به آن پرداخته بوده که حتی در آن باب رساله نوشته است، و مصحح رساله ضمن مقدمـﮥ آموزندة خود مُستدلاً این تشکیک را رد کرده و صحت انتساب آن را نشان داده است.
سیر و سلوک رسالهای است مختصر در دو بخش (و هر بخش متشکل از چهار فصل) به این شرح:
بخش اول، طرح کلی از حقیقت سلوک الی الله و مقصد آن و شرح منازل عالمِ خلوص و عوالم قبل و بعد از آن، که ضمن فصلهای «خاصیت عدد چهل در ظهور استعدادات»، «معرفت اجمالیـﮥ مقصد»، «دخول به عالم خلوص و معرفت آن» و «سیر در منازل چهل گانـﮥ عالم خلوص» تبیین شده است؛
بخش دوم، در طریق سلوک و مسافرت الی الله به دو بیان، که در چهار فصل مورد بحث قرار گرفته است: بیان اجمالی در طریق سلوک الی الله، بیان تفصیلی در طریق سلوک الی الله، آثار سلوک، طریق ذکر مؤلف.
رساله، پس از خطبـﮥ حمد با این حدیث آغاز میشود که: «از سید رُسل و هادی سُبَل مروی است که من أخلص لله اربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه... و خود به عیان دیدهایم و به بیان دانستهایم که این مرحلـﮥ شریفه از مراحل عدد را خاصیتی است خاص و تأثیری است مخصوص در ظهورِ استعدادات و تتمیم ملکات در طیِ منازل و قطع مراحل و منازلِ راه اگرچه بسیار باشد لکن در هر منزلی مقصدی است، و مراحل اگرچه بیشمار باشد، چون به این مرحله داخل شدی، اِتمام عالمی است. تخمیر طینتِ آدمِ ابوالبشر به ید قدرت الهیه درچهل صباح اتمام یافت.» (ص 22 تا 24).
رساله به شیوهای منطقی تدوین شده است. عبارات کوتاه و منسجم هستند. زبان رساله شیوا و روان و عاری از تعقید و اِطناب است که نشان میدهد که اولاً مؤلف بر موضوع تألیف اِشراف کامل داشته و ثانیاً هدفش از تألیف این رساله آموزش و راهنمایی علاقهمندان بوده است. به همین جهت به صِرفِ تعریف نظریِ مفاهیم بسنده نکرده و همواره راههای علمی را هم نشان داده است.
متن رساله شاید به زحمت بالغ بر 60 صفحه شود، یعنی که تألیفی است آسانیاب و قابل حمل و نقل که به قول معروف «در جیب جا میگیرد» و به همین علت هم نسخههای خطی متعدد از آن در دست هست. اما مصحح برای این که کاری پر و پیمان ارائه کرده باشد ذیل همـﮥ صفحات را با یادداشتهای توضیحی مستندِ سودمند انباشته است، که این هم حُسنی دارد و هم عیبی. حُسن آن این است که مصحح هر بار که به مفهوم یا قول یا اشارهای برخورده است حتی المقدور همـﮥ منابع مربوط به آن را گرد کرده و در حاشیه آورده است، و این یادداشتهای فاضلانه برای اهل تحقیق بسی سودمند و آموزنده هستند. اما عیب کار این است که این حواشی مانع ادامـﮥ روند یکدست و بیوقفـﮥ مطالعـﮥ خوانندة معمولی میشوند و به سردرگمی او میانجامند. شاید منطقیتر این میبود که همـﮥ این یادداشتها یکجا در آخر رساله نقل میشدند.
رساله، صرف نظر از نشان دادن راه سیر و سلوک به صورتی موجز، که نه مُخل است و نه مُمل، حاوی اطلاعات تاریخی اجتماعی، نجومی، ریاضی و علمی (فقه، حدیث، قرآن) است و علاوه بر اینها متضمن فواید لغوی و زبانی است که چند نمونه از آنها نقل میشود:
به عیان دیدن و به بیان دانستن (ص 23)، تخمیر طینت آدم (24)، مسافرتِ عالم دنیا (24)، به قدر استعداد (25)، سفرِ عالمِ طبیعت (25)، بار سفر بستن (26)، عصا علامت سفر است (28)، کورِ بصیرت (30)، قدمِ همت (34)، استعدادِ اِمکانی (39)، حکمت علمِ حقیقیِ مُبرا از شوائب و شک است (41). کشور امکان، لباس حیات (46)، کشته شدن [در راه] عبارت است از قطع علاقـﮥ روح از بدن (49)، تیغ ظاهر و سیف باطن، لشکر کفر (50)، منافق آن است که تفاوت باشد میان سریرت و علانیـﮥ او (53)، خوف سیاست و طمع غنائم (57)، سخنان فریبنده برهم بافتن، به قدرِ سرِ مو (59)، ترک ظاهر گناه (65)، از آن چه گفتیم روشن میشود که (67)، دامنِ طلب برمیان زدن، سر منزل مقصود (73)، تصدیق قلبی و اذعان باطنی (78) ...
و در این میان گهگاه به کلمات و عبارات بیسابقه یا مُبدعانه برمیخوریم مثل کلمـﮥ «بایند» در این عبارت: «اذعان به این که جمیع آنها چنانند که بایَند و آن چه نیست، نباید» (ص 79) که در فارسی نیست و از زبان خانوادگی مؤلف (که زبان بروجردی بوده) به متن راه یافته است؛ نکتهای که سیاق عبارات سراسر رساله آن را تأیید میکند.
از مختصات دیگر زبانِ متن، به کار بردن فعل جمع است برای فاعل جمع غیر ذیروح چنان که در این جملهها: «این دو مرحله دست در گردن یکدیگر دارند» (ص 111)، «و این مرحلهای است مغایر ارادت، اگرچه در بعضی از موارد مجتمعند» (ص 146) ...
و بالأخره این که اولاً در جملـﮥ «و بعضی در تعظیم اسماء الله و ... برخواستندی» صحیح «برخاستندی» است، و ثانیاً مصحح در بیشتر مواضع، کتابِ معروفِ امام محمد غزالی را به شکل «احیاء العلوم» ضبط کرده است (مثلاً ص 113 و 132) که درست آن احیاء علوم الدین است.
در پایان بر خود فرض میدانم که از آقای یعقوب خسروشاهی که سبب آشنایی من با این کتاب شریفِ آموزنده و مغتنم شد، سپاسگزاری کنم.