Menu

گلاب و آئین گلاب‌پاشی ره‌آورد ایرانیان مهاجر در دربار مغولان هند

نویسنده: دکتر منیژه ربیعی

درآمد

ايران و هند دو سرزمين همجواري كه داراي فرهنگي مستقل از يكديگر بوده‌اند اما به دليل روابط طولاني و مرزهاي مشترك بر يكديگر تاثير متقابل داشته‌اند.اين تاثير و تاثرها داراي جنبه‌هاي گوناگون اقتصادي،سياسي،فرهنگي بوده است كه نشانه‌هاي آن اكنون نيز آشكار است.

در اين تحقيق سعي بر آن است كه يكي از گوشه‌هاي ظريف اين تاثير گذاري بررسي شود.از اينرو موضوع گل و گلاب و آئين گلاب پاشي در دربار جهانگير و شاهجهان بررسي مي‌شود. گلاب و آئين گلاب پاشي در ايران سابقه‌اي طولاني دارد، اين آئين در هند با تفاوتهايي مرسوم شد.

پرسش اين مقاله اين است كه گلاب و گلاب پاشي كه منشاء و مولد ايراني دارد چگونه به دربار جهانگير و شاهجهان راه يافت؟

هند و ايران از ديرباز به عنوان دو همسايه قدرتمند با سابقه‌اي طولاني فرهنگ و تمدني،همواره داراي روابط گسترده اقتصادي،سياسي،فرهنگي بوده‌اند.اين روابط گسترده و ديرين سبب تاثير گذاري شايان هر دو سرزمين بر يكديگر در تمام زمينه‌ها شده است. تاثيراتي كه اكنون نيز نشانه‌هاي آن آشكار است. پیوند فرهنگ ايران و هند،حاصل قرنها مبادله است كه به طور مستمر در طول حيات هر دو سرزمين جريان داشته است.در بيشتر مواقع اين تبادلات آهنگي يكنواخت داشت و به وسيله بازرگانان هر دو سرزمين ادامه داشت.اما زماني كه ايران مورد هجوم اقوام و قبايل بيگانه قرار مي‌گرفت و يا در معرض تغييرات شديد اجتماعي واقع مي‌شد و شيرازه جامعه ايران گسسته مي‌شد ايرانياني كه از موقعيت برتر اجتماعي نسبت به عامه مردم برخوردار بودند و آسايش و امنيت را در هند مي‌جستند به اين سرزمي پناه مي‌بردند.سرزمين هند نيز به دليل ظرفيت پذيرش‌هاي متعدد و مهاجرتهايي كه در برهه‌هاي مهم تاريخ ايران رخ نمود،در انتقال بسياري از دستاوردهاي فرهنگي ايران به هند تاثر چشمگيري داشت.بدون پرداختن به موضوع مهاجرت ايرانيان به هند كه مقوله گسترده‌اي است،پس از اشاره به دوره‌هاي مهم اين مهاجرتها مي‌توان به حجم قابل توجه نقل و انتقال فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي پي برد.

گرچه ميان ايران و هند پيش از اسلام نيز رفت و آمد و مهاجرت جريان داشت،اما به گواه تاريخ نخستين بار ايرانيان با سقوط شاهنشاهي ساساني در 652ﻫ.ق و بين سالهاي 751-785ﻫ.ق به هند پناه بردند.اين گروه تحت عنوان پارسيان به هند رفتند و در جامعه متنوع و كثيرالمله هند اقليتي را تشكيل دادند.

گروه دوم در لشكركشيهاي محمود غزنوي طي سالهاي 392-396ﻫ.ق تحت پوشش سپاهي،نيروي نظامي و مردم همراه لشكريان محمود به هند رهسپار شدند.

گروه سوم پس از حمله مغولان در 614 ق و مرگ تيمور در 807 ﻫ.ق و از 809 ق كه شيرازه جامعه از هم گسست از ايران به هند رفتند و در آن پناه جستند.

و سرانجام با روي كار آمدن صفويان در 905 و پس از آنكه مذهب شيعه رسميت يافت، گروههايي كه با دربار صفوي هماهنگ نبودند راهي هند شدند. مهاجران كه بيشتر از زبدگان جامعه بودند،پس از تلاشهايي به دربار هند راه مي‌يافتند و عناصري از دربار ايران را در دربار سلاطين دهلي،دكن و مغولان هند رايج مي‌كردند. عناصري كه از ايران به دربار هند راه مي‌يافت، جنبه‌هاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي، هنري، ديني مذهبي و فرقه‌اي را در بر داشت.اما همگي آنها چون به هند مي‌رسيدند،رنگ و بوي كشور مقصد را به خود مي‌گرفتند و تغييراتي منطبق با ذائقه جامعه هند مي‌يافتند.

از جمله اين سفر كرده‌ها گلاب و آئين گلاب پاشي است كه ارمغان ايرانيان مهاجر به دربار هند بود.گلاب از ديرباز عنصر پر بها و نديم بزرگان و درباريان ايران بود و نيز بانوان ايشان به عنوان تزئين استفاده مي‌كردند. همچنين در مراسم آئيني كاربرد وسيع داشت. پيشينه گلاب در ايران با اساطير ايران آميخته است، شايد با توجه به روايت فردوسي بتوان منشاءگلاب را ايران دانست، فردوسي در شرح دوره جمشيد جم پادشاه اسطوره‌اي ايران، گلاب را هديه او به مردم ايران دانسته است.

بدين اندرون سال پنجاه رنج
بياموختشان رستن و بافتن
چو گرمابه و كاخهاي بلند
دگر بويهاي خوش آورد باز
چو بان و چو كافور و چون مشكناب
 

 

به پيمود زين چند بنهاد گنج
به تار اندرون پود را بافتن
چو ايوان كه باشد پناه از گزند
كه دارند مردم به بويش نياز
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب1
 

 

دليلي ديگر بر اين مدعا كه موطن گلاب ايران است اينكه جغرافيا نويسان اسلامي به اتفاق مولد آن را شهر جور ـ گور در فارس دانسته‌اند. مسعودي گور را مركز اردشير خرﱠه و هر دو اين شهر را بناهاي دوره اردشير بابكان بوده‌اند. گور نزديك معبد ميترا در فيروزآباد كنوني بوده است.اردشير بابكان در مركز گور آتشكده و كاخ خود را بنا نمود.2 شهر گور علاوه بر اهميت سياسي و ديني، خود مركز پرورش گل و گلاب بود، زيرا ويژگيهاي طبيعي و اقتصادي آن، اين شهر را به مركز تهيه و توزيع گلاب تبديل نموده بود. اين شهر هوايي پاكيزه و آب خوشگوار و نظيف داشت3 كه براي پرورش گل سرخ از ضروريات است. وجود بركه‌اي پرآب در نزديك دروازه اين شهر به شيراز يكي از شرايط اصلي و مناسب تقطير و تهيه گلاب را به وجود آورده بود.به علاوه اين شهر بر سر راه بازرگاني قديم ايران قرار داشت و گلاب از آنجا به جهان قديم صادر مي‌شد.4

پس از اسلام نيز از طريق بندر سيراف در ساحل خليج فارس به حجاز، يمن، شام مصر، مغرب روانه مي‌شد.5 به اين اعتبار مي‌توان ادعا كرد گلاب قرنها پيش از دوره مورد بحث و پيش از اسلام به هند رفته بود.

گلاب در ايران از جمله گنج شاهان و هديه آنان به بزرگان بود و در مجلس فاخر دربار همنشين بزرگان و زيور بانوان بود،چنانكه كاووس پادشاه اسطوره‌اي ايران هنگام پاداش دادن به رستم در گنج خانه خود را گشود و به پهلوان ايران به ميمنت بر تخت نشستن خود پاداش‌هاي گرانبها و از جمله گلاب بخشيد و گلاب به مثابه گنجي شاهوار به حساب مي‌آمد.

تهمتن بيامد به سر بر كلاه

سزاوار او شهرياز زمين
يكي تخت پيروزه ميش سار
صد اسپان به زرين و سيمين سنام
همه بادشان ديبه خسروي

ز ياقوت جامي پر از مشكناب
 

 

نشست از بر تخت نزديك شاه
يكي خلعت آراست با آفرين
يكي خسروي تاج گوهر نگار
صد استر سيه موي و زرين لگام
ز رومي و چيني و از پهلوي
ز پيروزه ديگر يكي پر گلاب6
 

 

ارزش گلاب در دربار مغولان هند همچون دربارهاي ايران بود و براي اين ماده خوشبو ارزش ويژه قائل بودند و در زمره خوشبوها بود.اين ماده در دورة اكبر يكي از اقلام و كالاهاي مورد داد و ستد در بازار بود.7 امپراطوران مغول هند گلاب را همچون شاهان ايران ارج مي‌نهادند و مراسم خاصي براي گلاب داشتند.

احتمالا گلاب مورد نياز و مصرف دربار مغولان در بيوتات توليد مي‌شد و مي‌توان حدس زد،تحت نظر يكي از زنان كاردان دربار تهيه مي‌شده است. در دورة جهانگير چنين بود به گفته او گلاب در دربار تهيه مي‌شد و به احتمال زياد تحت نظر مادر نور جهان،سليمه بانو همسر غياث بيگ اعتماد الدوله به دست مي‌آمد.8

ميرزا غياث بيگ تهراني پسر خواجه محمد شريف تهراني بود كه او از درباريان شاه طهماسب صفوي (930ـ984 ق) بود و وزارت مرو را داشت.غياث بيگ فرزند دوم خواجه محمد شريف بود كه سليمه بانو دختر ميرزا علاءالدوله همسر او بود.غياث بيگ تهراني در زمان اكبر (949-1014 ق) در فتحپور به خدمت او رسيد و خيلي زود در دربار اكبر رشد كرد و كار ديوان را به دست گرفت.پس از مرگ اكبر،به خدمت جهانگير (1014-1037) فرزند او درآمد.پس از ازدواج دختر ميرزا غياث بيگ با جهانگير،او ملقب به اعتمادالدوله شد و بر نفوذ اين خاندان افزوده شد.9 مادر نورجهان براي داماد والامقام خود از گلابي كه در حرم خانه تهيه مي‌شد عطري تهيه كرد كه به عطر جهانگيري موسوم شد.احتمالا تا پيش از آن اين عطر در هند و در دربار مغولان وجود نداشت و استفاده نمي‌شد زيرا جهانگير به صراحت اشاره دارد كه پدرش از اين عطر و بوي آن بهره نبرد10 و از آنجا كه تهيه گلاب و ديگر مشتقات آن از ايران به هند رفت، مادر نورجهان كه از اين فن اطلاع داشت با جمع كردن روغن روي گلاب عطر مخصوص جهانگير را تقديم به شاه كرد. جهانگير خود چنين در اين باره مي‌نگارد:

اختراع عطر جهانگيري: همين تاسف به عطر جهانگيري دارم كه مشام شريف شان از اين عطر بوي ياب نگشت. اين عطر اختراعي است كه در زمان دولت به ابد پيوند ما به سعي والده نور جهان بيگم به ظهور آمد.در هنگامي كه گلاب مي‌گيرند في الجمله چربي از ظرفهايي كه گلاب را گرم از كوزه بر مي‌آيد در آنجا ظاهر مي‌شود و اين چربي اندك اندك جمع ساخته از گل بسيار گرفته مي‌شود قدر محسوسي از آن چربي بهم مي‌رسد.در خشبويي و عطريت به درجه‌اي است كه اگر يك قطره از آن بر كف ماليده شود مجلسي را معطر مي‌سازد و چنان ظاهر مي‌شود كه چندين غنچه گل سرخ يك بار در شكفتن آمده با اين شوخي و ملايمت بوي نمي‌باشد.دلهاي رفته را به جاي مي‌آورد و جانهاي پژمرده را شكفته مي‌سازد.به جلد وي اين اختراع يك عقد مرواريد به مخترع آن عطا فرمودم.سليمه سلطان بيگم نور الله مرقدها حاضر بودند.اين روغن را عطر جهانگيري نام نهادند.11

بدين ترتيب يكي از مشتقات گلاب از سوي ايراني مهاجر به دربار مغول اهداء شد.هديه ديگري كه از ايران به هند رفت و در دربار جهانگير،شاهجهان و اورنگ زيب مرسوم شد،عيد گلابي نام داشت.اين عيد در عهد جهانگير مجلس گلاب پاشي و پيش از دوره او آب پاشي نام داشت.

اين جشن مربوط به عهد كيخسرو پادشاه كياني است كه شاه در ساوه بر كوهي بالا رفت كنار چشمه‌اي خواست به اين مناسبت برآسايد فرشته روي به وي نمودار گشت و او از هوش برفت بيژن پسر گودرز سر رسيد و از آب چشمه بر او پاشيد و پادشاه به هوش آمد.12

در ايران باستان جشني به نام آب پاشي يا جشن تيرگان شكل گرفت كه در آغاز تير ماه روز اول تابستان برگزار مي‌شد كه در آن مردم بر يكديگر با ظرف نقره آب مي‌پاشيدند. اين رسم پس از اسلام نيز رواج داشت و در دربار عباسي و نيز فاطمي برگزار مي‌شد. از مصر تا تورفان اين رسم معمول بود و اين رسم تا قرنهاي بعد ادامه يافت و اقوام و ملل مختلفي آنرا برپا مي‌داشتند. گويا از دوره غزنوي بسياري از جشنهاي ايراني به هند رفت و شايد جشن تيرگان نيز در همين زمان به هند رفته باشد13 اما در دربار مغولان هند رسمي ماندگار شد.

در زمان جهانگير جشن گلاب پاشي برپا مي‌شد اما اينكه از چه زماني رسم بوده است روشن نيست. جهانگير چنين مي‌گويد:

چهاردهم (تير ماه) مجلس گلاب پاشي كه در زمان قديم به آب پاشي مشهورست و از رسوم مقرب پيشينيان است منعقد گشت14

احتمالا در اين روز به سنت ديرين بر يكديگر به جاي آب گلاب مي‌پاشيدند.رسم گلاب پاشي در عهد شاهجهان نيز مرسوم بود.عبدالحميد لاهوري در دربار پادشاه در ذيل اخبار سال1037ﻫ.ق اشاره دارد به جشن تيرگان كه در آن روز در دربار شاه جهان اين جشن برگزار شد نام جشن را لاهوری جشن گلابي نهاده است.در اين روز گلاب را در مجلس مي‌گرداندند.

روز دوشنبه سلخ شوال كه روز نير از ماه تير بود جشن عيد گلابي انعقاد يافت.پادشاه‌زادهاي كامكار و يمين الدوله صراحيهاي مرصع و ديگر نوئينان نامدار صراحيهاي ميناكار و زرين و سيمين پر از گلاب و عرق فتنه و عرق بها‌اند از نظر مقدس گذرانيدند.15

اين عيد تا زمان مرگ اورنگ زيب برقرار بود.

بدين ترتيب مي‌توان شناختي روشن يافت از اينكه عيد گلاب پاشان و گلاب كه هر دو منشاء ايراني دارد و اولي جشن تيرگان و دومي ساخته صنعتگر ايراني است ارمغاني بود كه در اثر مهاجرت ايرانيان صاحب ذوق به دربارهاي هند راه يافت.مهاجرت ايرانيان كه همراه خود هنر،شعر،ادب،تاريخ نويسي مسلمانان ديوان و دربار ايراني را در هند دوره مغولان رواج داد حتي در مراسم جشنها و آئين‌هاي درباري نيز حضور داشت و رنگ و بوي دربارهاي ايراني در دربار مغول با عيد گلابي و گلاب و عطر جهانگيري به مشام مي‌رسيد.

 

 

پی‌نوشت‌ها

  1. فردوسي طوسي، شاهنامه، تصحيح ژول مول، انتشارات وزارت ارشاد، تهران 1369، ج 1، ص 26.
  2. علي بن الحسين، المسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، تصيح يوسف اسعد، دار الهجره قم، 1363ش، ج 2، ص245.
  3. بلعمي، تاريخنامه طبري، تصحيح محمد روشن، نشر نو، تهران 1366، ج 1، ص543.
  4. ابراهيم بن محمد الفارسي اصطخري، مسالك الممالك، چاپ بريل ليدن 1967، ص 154، 152، 97.
  5. فردوسي، همان، ج 2، ص 284.
  6. ابوالفضل علامي، آئين اكبري، چاپ نولكشور 1893، ص 56، 60.
  7. جهانگير، توزوك جهانگيري، به كوشش محمد هاشم، بنياد فرهنگ ايران، تهران 1359، ص 154.
  8. جهانگير، همانجا، مقدمه ص21.
  9.  جهانگير، همانجا، ص 153.
  10.  جهانگير، همانجا، ص 154.
  11.  هاشم رضي ص346، ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص288-289.
  12.  هاشم رضي، گاه‌‌شماري و جشنهاي ايران باستان، انتشارات افست، تهران 1371، ص328-340.
  13.  جهانگير، توزوك، ص151.
  14.  عبدالحميد لاهوري، پادشاه نامه، چاپ كلكته 1867، ج 1، ص 204؛ هاشم رضي، همانجا، 341.

 

منابع

اصطخري، ابراهيم بن محمد الفارسي، مسالك و ممالك، چاپ بريل ليدن 1967.

بلعمي، ابوالفضل، تاريخ نامه طبري، تصحيح محمد روشن، چاپ نشر نو، تهران 1366.

ابوريحان بيروني، محمد بن احمد، آثار الباقيه عن القرون الخاليه، لايپزيك 1923.

جهانگير، توزوك جهانگيري، تصحيح محمد هاشم چاپ بنياد فرهنگ ايران 1359.

رضي، هاشم، گاه شماري و جشنهاي ايران باستان، انتشارات افست تهران1371.

علامي، ابوالفضل، آئين اكبري، چاپ نولكشور1893.

فردوسي، ابوالقاسم، شاهنامه، تصحيح ژول مول، انتشارات وزارت ارشاد تهران 1369.

لاهوري، عبدالحميد، پادشاه نامه، چاپ كلكته1867.

كبنو محمد صالح، عمل صالح، شاه جهان نامه، تصحيح غلام يزداني، لاهور 1967.

مسعودي، علي بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تصحيح يوسف اسعد، دارالهجره قم 1363

دی ان ان evoq , دات نت نیوک ,dnn
دی ان ان