ریشههای تاریخی روابط ایران و ترکیه
نویسنده: گوکخان چتین سایا؛ ترجمـﮥ نصرالله صالحی
توضیح مترجم
نویسندة مقاله حاضر، استادیار دانشگاه خواجه تپه در آنکارا است. از وی تا کنون چند مقاله دربارة روابط ایران و عثمانی/ترکیه به ویژه در دورة معاصر منتشر شده است. این مقاله از آن جهت برای ترجمه انتخاب شد که در آن، نویسنده تلاش کرده است تا به فراز و نشیب روابط دو کشور در یک سیر تاریخی بپردازد. مقاله از نقاط قوت و ضعف متعددی برخوردار است. برخی نظرات مطرح در مقاله به طور جدی قابل نقد است. نویسنده از منظر منافع ملی ترکیه به روابط دو کشور نگاه کرده و گاه قضاوتهای نادرستی نیز ابراز کرده است. با این حال، ترجمه و انتشار این گونه نوشتههای قابل انتقاد محققان ترکیه، میتواند انگیزه و جرقهای باشد برای پژوهشگران تاریخ در ایران که نسبت به تحقیق در روابط دو کشور، بیش از پیش اهتمام ورزند. کاری که در ایران؛ نسبت به ترکیه کمتر صورت میگیرد.
در بررسی تاریخ روابط ایران و ترکیه، میتوان به مواردی برخورد که تا حد زیادی مشابه مسائل و حوادثی است که در دوران معاصر میان دو کشور رخ داده است. این امر حاکی از اهمیت مسائل فرهنگی و ژئواستراتژیک دیرپایی است که روابط دو کشور بر پایـﮥ آنها شکل گرفته است. این مسائل تنها منحصر به حکومت ایران و امپراتوری عثمانی نمیشود بلکه حکومتهای جایگزین آن دو را نیز شامل میشود. البته برخوردها و مصالحههای دو کشور در گذشته به نوبه خود پایه و اساس خوبی است برای حل و فصل مسائل حال و آینده مابین دو کشور.
بعد از تشکیل دولت صفوی در ایران، جنگها و برخوردهای نظامی متعددی بین دو کشور ایران و عثمانی رخ داد. این برخوردها عمدتاً در شرق آناتولی و آذربایجان و نیز در عراق صورت میگرفت. در حالی که نقطـﮥ تمرکز و توجه عثمانی بیشتر معطوف به مناطق آذربایجان و قفقاز بود، ایران عمدتاً به عراق که شهرهای مذهبی شیعیان (عتبات عالیات) در آنجا قرار داشت؛ توجه میکرد. برخوردهای نظامی مستمر دو کشور ایران و عثمانی در ابعاد مختلف تا پایان جنگ جهانی اول ادامه یافت.1
در پی وقوع جنگ میان دو کشور در سالهای 1821ـ1823/1236ـ1238 و با وجود ضعف نسبی نظامی ایران، باز هم دولتمردان عثمانی، ایران را به عنوان یک تهدید نظامی به حساب میآوردند. به ویژه در زمانی که روسها قصد تهاجم به آناتولی را داشتند. بههمین دلیل دولت عثمانی در طول جنگ کریمه (1853ـ1856/ 1269ـ1272) و در دیگر جنگ خود با روسها (1877ـ1878/1294ـ1295) نسبت به سیاست ایران نگرانی جدی داشت . اظهارات یکی از سیاستمداران برجسته عثمانی به نام فؤاد پاشا مبین این نگرانی است. وی میگوید:
«حکومت ایران که گرفتار نابسامانی مستمر و تعصب شیعیگری است، همیشه با دشمنان ما در سازش و آشتی بوده است. حتی در جنگ کریمه، ایران با روسیه روابط خوبی داشت و با آمال روسیه همنوا بود. اما این که چرا محاسبات دشمنانـﮥ ایران نسبت به عثمانی ثمری نداد، به دلیل دیپلماسی حسابگرانه و هوشیارانـﮥ غرب بود. امروزه حکومت ایران دنباله رو روسیه شده است، تا زمان که قلمرویی از دولت عثمانی اشغال نشده بود، دولت ایران با ما نزاع و دشمنی نداشت. اما، در زمان برخورد نخست ما با روسیه، با وجود روش محتاطانه و مدارا جویانه ما، ایران بنابر حسادت کورکورانه و سیاست غیر مستقلی که داشت، در میان دشمنان قسم خوردة ما جایگاه خوبی به دست آورد. خوشبختانه دولت عثمانی علاوه بر برخورداری از منابع مالی؛ از امکانات اخلاقی و معنوی نیز برخوردار بود. از جمله این که در میان سنّی مذهبان محاصره بود. به این جهات، کشوری که در زیر استبداد وحشیانه در حال خرد شدن بود، میتوانست با زنجیرهای از بحرانها مقابله کند.»2
پیش بینی فؤاد پاشا، مبین واقعیت است. برای مثال یکی از مسائل دو جانبه در روابط ایران و عثمانی، مسئله مرزها بود. طوایف کُرد بسیاری در دو سوی مرزها زندگی میکردند و به هیچ روی قائل به وجود مرز میان دو کشور نبودند. هر یک از این دو کشور در رقابت و تلاش بودند تا اطاعت و وفاداری طوایف کرد را نسبت به خود جلب کنند.3
بعد از این که قرارداد صلح 1823/1238نتوانست مسائل دو کشور را حل و فصل کند، یک بار دیگر؛ مساله مرزها پیش کشیده شد. در نتیجـﮥ دخالت روس و انگلیس، سرانجام معاهدهای در سال 1847/1263 میان دو کشور منعقد شد که به موجب آن بنا شد کمیسیونی مشترک به تحدید حدود مرزهای دو کشور مبادرت ورزند . کار این کمیسیون در سال 1865/1282به اتمام رسید و مرزهای دو کشور به موجب قرارداد منعقده در استانبول در سال 1869/1286مشخص شد.4
با این حال قرارداد مزبور به حل و فصل نهایی مسائل دو کشور منجر نشد. زمانی که ایران در جنگ روسیه و عثمانی در سالهای 77ـ1878/1294ـ1295 به نفع روسیه موضع گرفت، روسیه نیز در مقابل، تلاش کرد مادة 60 را به معاهدة برلین که در کنگرة برلین به تصویب رسید، بیفزاید تا به موجب آن نزاع بر سر بلوک قطور میان ایران و عثمانی به نفع ایران خاتمه یابد. ناظران عثمانی نارضایتی خود را نسبت به رفتار ایران در کنگرة مزبور چنین ابراز داشتند: در آن روزهای تیره و تاریک، یعنی در زمانی که ما از جنگ با روسیه زخمهای کاری خورده بودیم و با مشکلات عدیده در کنگره برلین مواجه بودیم، دولت مسلمان ایران در جنگ عثمانی و روسیه که در حکم جهاد بود؛ حداقل اگر کمکی نمیکرد میبایست خیرخواهانه برخورد میکرد. در حالی که با طرح درخواستهای مختلف، کشور ما را زیر فشار قرار داد. به گونهای که بر زخمهای ما نمک پاشید. البته از این راه توانست منطقـﮥ قطور را به خاک خود ضمیمه کند. به درستی که این رفتارهای ناصواب نه قابل بخشش است و نه قابل چشمپوشی.5
در حالی که ایران در مواضع و مسائل استراتژیک و حساس حاضر بود در کنار دشمنان امپراطوری عثمانی قرار گیرد، شماری از نخبگان سیاسی و مذهبی آن کشور؛ تحت تأثیر اقدامات اصلاحی انجام شده در دورة تنظیمات، تلاش میکردند تا حد امکان به الگوبرداری از اصلاحات عثمانی بپردازند. برخی از دولتمردان ایرانی نظیر میرزا تقی خان امیرکبیر، میرزا حسین خان مشیرالدوله و ملکم خان که از عثمانی دیدار کرده بودند، بعد از بازگشت به ایران؛ تلاش کردند تا منشأ اصلاحاتی گردند که مشابه آن در ترکیه انجام گرفته بود.6 از طرفی، استانبول مرکز مخالفان، مهاجران و روشنفکران و اهل قلم ایرانی بود. یکی از روزنامههای مهم و تأثیر گذار ایرانی به نام اختر در همین شهر انتشار مییافت.7
یکی دیگر از مراکز مهم نخبگان مذهبی ایران در قرن نوزدهم، در قلمرو امپراتوری عثمانی قرار داشت. شهرهای مقدس شیعی در عراق یعنی عتبات، مرکز تجمع نخبگان مذهبی ایرانی بود. عتبات به مرکز تجمع علما و مجتهدان شیعه تبدیل شده بود. شمار زیادی از روحانیون، طلاب، وعاظ و مجتهدان در عتبات اقامت داشتند. عتبات همیشه تفوق و ارجحیت خود را به عنوان مرکز اقتدار مذهبی حفظ کرده و نقش مجتهدان عتبات عملاً در سیاست داخلی ایران اواخر قرن نوزدهم رو به افزایش بود.8
در عین حال یک گروه مدافع عثمانی موسوم به پان اسلامیست (هواداران اتحاد اسلام) در میان ایرانیان به ویژه علما ظهور کرده بود9. همه این موارد، این امکان را برای دولت عثمانی فراهم میکرد که با بهره گیری از «فرصتهای معنوی» بر سیاست ایران تأثیر بگذارد. گرایش اتحاد اسلام ابتدا در اوایل دهه 1870/1287 در میان افکار عمومی عثمانی پدید آمد.10 هواداران این گرایش فکری، خود را به طور مستقیم متوجه ایران ساختند. برای مثال در طول دوران جنگ عثمانی و روسیه در سالهای 77ـ1878 در میان زائران ایرانی حجاز اعلامیهای توزیع شد که در آن آمده بود:
«ای مردم ایران! آیا شما در زمرة پیروان امامیه نیستید! اهل سنّت شما را مسلمان و اهل قبله میدانند. مسائل مختلف فیه که میان شما هست، در خور اهمیت نیست. قرآن کریم، اساس اعتقادی هر دو طریق است. آیا جایز است که شما در حالی که میان عثمانی و روسیه جنگ درگرفته است، تنها نظارهگر صرف باشید؟ زمانی که روسیه، خیوه را اشغال کرد؛ شایع شد که کشور شما (ایران) به روسیه در این کار کمک کرده است؟ از این رو، اگر روسیه یکی از همسایگان شما را مورد تعدی و تجاوز قرار داد، آیا نباید شما از مظلوم حمایت کنید. هر گونه کمک به متجاوز در حکم نابودی اسلام است. عشق و علاقه ما نسبت به شما از بین خواهد رفت، گذشته از آن، ما دیگر نمیتوانیم شما را در زمرة مسلمانان قلمداد کنیم.»11
این رویکرد جدید نسبت به ایران، از اواخر دهـﮥ 1860/1277 در میان افکار عمومی و نیز مسئولان سیاست خارجی به یک دیدگاه غالب تبدیل شده بود. زیرا از دید دولتمردان عثمانی، چنین رویکردی نه یک خط مشی غیر واقع بینانه که یک رویکرد واقع بینانه بود. یکی از سیاست گذاران اصلی عثمانی در آن زمان، یعنی علی پاشا رویکرد مزبور را چنین تبیین میکند:
«من هیچ ابایی ندارم از این که صراحتاً بگویم که بطور واقعی خواهان برقراری روابط دوستانه و پایان بخشیدن به دشمنی دیرینه و مستمر با ایران هستم . البته این مسئله را در چارچوب حفظ حقوق حقـﮥ پادشاه و سلطنت عثمانی که ارزش آن به مراتب بیش از حیات من است، دنبال میکنم. از طرفی؛ رسیدن به این هدف را تنها در چارچوب امکانات موجود میسّر میدانم. امّا اگر معلوم شود که دولت ایران نسبت به رفتار مسالمت جویانه دولت عثمانی از در مخالفت درآمده و از موضع برتر برخورد میکند و در تلاش است تا آمال و آرزوهای عثمانی را نابود سازد، آن گاه بدون هیچ تردید و تأمل به کمک خدا و توجّهات پادشاهمان، دولت ایران را به در پیش گرفتن مشی درست مجبور خواهیم کرد.»12
بدین ترتیب، در حالی که مطبوعات عثمانی از ایرانیان میخواستند تا به ندای اتحاد اسلام، لبیک گویند؛ در اواسط جنگ روس و عثمانی، یعنی در سال 1877/1294 از طرف دولت عثمانی، فرستادهای نزد امیر افغانستان اعزام شد تا وی موضع خود را نسبت به سیاست غیر دوستانه و تهاجمی ایران نسبت به دولت عثمانی مشخص سازد.13
دورة عبدالحمید دوم
سیاستی که از سوی علی پاشا توصیف شد، در طول سلطنت سلطان عبدالحمید دوّم (1876ـ9/1908/1293ـ1326) با جدّیت دنبال شد. در چارچوب سیاست اتحادِ اسلامِ عبدالحمید، «امکانات معنوی» و «منابع مادی» همزمان به کار برده شد. بعد از یک دورة کوتاه رابطه دوستانه در اوایل دهه 1880/129714 دولت عثمانی با دو تهدید قریب الوقوع از سوی ایران در اوایل دهـﮥ 1890/1308 مواجه شد. نخست، فعالیت مبارزان ملیگرای ارمنی که فعالیتهای آنها رو به افزایش گذاشته بود. انقلابیون ارمنی از سوی ارامنه مقیم ایران مورد حمایت قرار میگرفتند. آنها قبل و بعد از حملات خود، به راحتی از مرزهای ایران عبور میکردند و مدعی بودند که این امر با رضایت مقامات ایرانی صورت میگیرد.15 مورد دوّم که از اهمیت بیشتری برخوردار بود، خطر تشیّع بود که از عراق سرچشمه میگرفت. دو ولایت بغداد و بصره از جمله مناطق تمرکز شیعیان عرب زبان بود. اکثریت مطلق جمعیت این دو ولایت از شیعیان تشکیل میشد. علاوه بر آن، در سراسر قرن نوزدهم به نظر میرسد که جمعیت شیعیان در نتیجـﮥ تغییر مذهب اهل سنت رو به افزیش گذاشته بود.16 از دید مقامات عثمانی، افزایش جمعیت شیعیان در عراق به عنوان یک مسالـﮥ حاد سیاسی، تلقی میشد. از این رو، افزایش شمار شیعیان در میان عشایر عرب عراق به منزله یک تهدید بالقوه و زنگ خطری برای رژیم عبدالحمید در اواخر دهـﮥ 1880/ 1297و اوایل دهـﮥ1890/1308بود. به این جهت، بابعالی خیلی سریع به فکر انجام اقدامات جدی برای کاهش خطر مزبور افتاد. اقدامات متعددی برای جلوگیری از خطر افزایش شمار جمعیت شیعیان اندیشیده شد. از جمله هیئتهای مذهبی مختلفی بر عراق گسیل شد. از مقامات محلی خواسته شد تا با ارسال گزارشهای مبسوط و دقیق، ابعاد این مسالـﮥ را تشریح کنند، همچنین قدم هایی نیز در زمینـﮥ آموزش دینی برداشته شد. با این حال، هیچ یک از این تلاشها به نتایج واقعی و ملموس منتهی نشد.17
در زمان وقوع جنبش رژی در ایران 91ـ1892/ 1308ـ1309، عتبات نقش مهمی در مسایل سیاسی داخلی ایران ایفا کرد. این جنبش، موجب شد که مجتهدان شیعـﮥ مقیم عتبات، به طور جدی؛ خود را درگیر مسائل داخلی ایران بکنند. این تحول به نفع عبدالحمید تمام نشد، چرا که او میخواست با بروز شکاف میان مجتهدان و دولت ایران، فرصتی بیابد تا بتواند طرح تصویب دو فرقـﮥ سنّی و شیعه را بنا بر مصالح سیاسی فراهم کند و دامنـﮥ نفوذ سیاسی خود را به قلمرو پادشاه ایران گسترش دهد. عبدالحمید تلاش کرد تا از جمالالدّین افغانیاسدآبادی که در تابستان 1892/1309وارد استانبول شد، به عنوان ابزاری برای تحقق برنامه اتحاد اسلام استفاده کند. عبدالحمید در نامهای به افغانی نوشت:
«آشکار است که درمان دردهای موجود در گرو اتحاد اسلام است. اتحادی که موجب از بین رفتن اختلافات (میان شیه و سنی) گردد. من یقین دارم که شما نیز در آرزوی تحقق اتحاد اسلام هستید. امروز، فرمان من به عنوان خلیفه، دایر بر وحدت مسلمانان است. این امر موجب از بین رفتن منازعات و اختلافات میان فرق اسلامی در قلمرو عثمانی و دیگر نقاط جهان اسلام خواهد شد. برای این امر، تشکیل کمیتهای مرکب از دو یا سه نفر از هر یک از علمای اهل سنّت و شیعه، لازم است تا برای پایان دادن به اختلافات مذهبی اقدام کنند و در نتیجه نفوذ مجتهدان ایران تضعیف و یا احتمالاَ به طور کامل از بین برود»18
این اقدام مبتکرانه عبدالحمید که نشان از آرزویهای بلند او داشت، زمانی ممکن میشد که همانند آلمان، یک اتحادی شکل بگیرد که قائلان به آن علیرغم میل حاکمان ایران، خود را تحت الحمایه خلیفـﮥ عثمانی درآورند.19
اجرای پروژة اتحاد اسلام، از اوایل سال 1894/1311 شروع شد. یک گروه کاری زیر نظر افغانی کار خود را شروع کردند. این گروه، اقدام به نوشتن و ارسال صدها نامه به علمای برجسته شیعه در نقاط مختلف کرد. مکاتبات محفل اسدآبادی در استانبول با علمای شیعه، موجب جلب توجه پادشاه ایران شد. از این رو، دولت ایران خواهان بازگرداندن اسدآبادی و هوادارانش به ایران شد. همزمان، مقامات ایران؛ اقدام به استفاده از مسئلـﮥ ارامنه به عنوان ابزار فشار بر عثمانی کردند. آنها دست انقلابیون را در داخل ایران و در مرزها برای مقابله با عثمانی بازگذاشتند.
فشار ناشی از فعالیتهای ارامنه در آناتولی و استانبول، عبدالحمید را ناچار ساخت تا دست از حمایت از اسدآبادی بردارد. از این رو، روابط عبدالحمید و اسدآبادی رو به تیرگی گذاشت. اسدآبادی در حالی که در استانبول اقامت داشت، به زندان افتاد و تا هنگام مرگش در مارس1897/شوال1314 در زندان باقی ماند.20
با جلوس مظفرالدین شاه، به تخت سلطنت1896/1313 فضای جدیدی در روابط دو کشور ایجاد شد. زمینه برای تفاهم بیشتر میان تهران و بابعالی برای چند سال فراهم شد.21 مظفرالدین شاه در پاییز 1900/1318از استانبول دیدار نمود. سلطان عثمانی رفتاری توام با احترام با او داشت. اما دراوایل دهـﮥ 1900/1318اوضاع داخلی ایران، رو به وخامت گذاشت. بحران ناشی از شکلگیری جنبش مشروطه خواهی، منجر به افزایش نفوذ مجتهدان و علمای عتبات در امور داخلی ایران شد. سلطان عبدالحمید، با استفاده از این وضع پیشآمده؛ تلاش کرد تا حمایت علمای شیعه ایران و عتبات را جلب کند.
در این دوره، مخالفت علما با دولت ایران تا حدی از طریق حمایت از ایدة اتحاد اسلام تجلی پیدا کرد. ایدهای که راه را برای اتحاد شیعه و سنی و همنوایی با خلیفـﮥ عثمانی هموار میکرد. عبدالحمید، اقدام به برقراری روابط با مجتهدان شیعه ایران و عراق کرد. برخی از مجتهدان از استانبول دیدار کردند و از سوی سلطان عثمانی با استقبال مواجه شدند. برخی از آنها، با سلطان و بابعالی تماس مستمر داشتند و برخی نیز از سفارت (عثمانی) در تهران به طور مستمر حقوق میگرفتند.
عبدالحمید، به عنوان کسی که از نزدیک مسائل ایران را دنبال میکرد حتی تلاش کرد تا با استفاده از نفوذ بریتانیا، از مجتهدان برای کاستن از قدرت روحانیون در ایران استفاده کند.22
اگر چه روابط دوستانـﮥ عثمانی با مجتهدان عتبات در 1905ـ1904/ 1322ـ1323 در پی فشارهای سیاسی روسیه و ایران و حمایت هایی که بریتانیا از عتبات میکرد بر هم خورد، ولی با این حال، به نظر میرسد که تماسهای عبدالحمید با علمای ایرانی ادامه یافته باشد، چنان که ایده اتحاد اسلام هنوز در میان مخالفان ایران جایگاه خاصی داشت.23 از سال 1905/1323 به بعد، روابط دو کشور ایران و عثمانی؛ ابعاد تازهای یافت. این امر به دو دلیل بود: نخست آن که ایران گرفتار بحرانهای ناشی از انقلاب مشروطه 1905ـ1911/1323ـ1329 شد و در همین حال، علمای شیعه ایران و عتبات به تماس و مکاتبه با استانبول ادامه دادند. سفیر عثمانی در تهران، شمسالدین بیگ، نقش میانجی میان مجتهدان معترض و دولت را ایفا کرد. دوم این که از سپتامبر 1905/رجب 1323 به بعد، قشون عثمانی اقدام به اشغال بخشهایی از قلمرو ایران که محل منازعه میان دو کشور بود، کرد. مناطق اشغالی تا سال 1913/1331 در دست عثمانی باقی ماند.24
این امر، به تضعیف موقعیت مشروطه خواهان در ایران منجر شد. آنها بارها از سلطان عثمانی خواهان عقب نشینی قشون عثمانی شدند. مشروطه خواهان ایرانی و ترکان جوان، هر دو؛ منطقاً عبدالحمید را به جهت کمک به مظفرالدین شاه، محکوم میکردند.25 شاه ایران و سلطان عثمانی، تقریباً همزمان با جنبش داخلی که خواستار کاستن از قدرت مطلقه بود؛ مواجه شدند. در عثمانی، ترکان جوان که به تحولات ایران علاقمند بودند، از سال 1905/1323به بعد، با مشروطه خواهان ایرانی تماسهایی برقرار کردند. به محض پیروزی انقلاب مشروطه در ایران، ترکان جوان؛ نیروهایی را به آذربایجان گسیل داشتند تا آنها در جنگ با استبداد به مشروطه خواهان ایران کمک کنند.26 در حالی که ترکان جوانِ هوادار سرسخت مشروطه خواهان ایرانی بودند، سفارت عثمانی و کنسولگری آن کشور در تبریز که تحت کنترل دولت استبدادی عبدالحمید بود، نقش مهمی در منازعه میان هواداران استبداد و مشروطه در ایران ایفا میکرد.
به نظر میرسد که ترکان جوان، شعار اتحادِ اسلام عبدالحمید را عملاً در حمایت از مشروطه خواهان ایران نشان دادند. یکی از جنبههای بارز این حمایت، همکاری آشکار آنها و مجتهدان عتبات بود. مجتهدانی که در واقع حامی و مدافع مشروطه بودند. یکی از نتایج این حمایت، اعلان جهادی بود که مجتهدان شیعه در اعتراض به تجاوز ایتالیا به لیبی در جنگ جهانی اول به نفع خلیفـﮥ سنی عثمانی صادر کردند.27
زمانی که ترکان جوان به قدرت رسیدند، انتظار میرفت که دولت جدید عثمانی قشون آن کشور را از مناطق اشغالی ایران عقب بکشد. اما این اتفاق نیفتاد، با الحاق بوسنی به امپراطوری اطریش ـ هنگری، دولت عثمانی تمایل بیشتری به حفظ مناطق اشغالی ایران نشان داد و این تمایل ناشی از سه دلیل بود:
یکی حمایت عملی از مشروطه خواهان آذربایجانی ایران. دوم کمک به ایران برای بیرون راندن روسها از آذربایجان و سوم، تقویت موضع عثمانی برای مذاکرات اتحاد دربارة تحدید حدود با ایران. اما با گذشت زمان، دولت عثمانی نتوانست در برابر فشارهای روسیه و انگلیس مقاومت کند و لذا ناچار به عقب نشینی از مناطق اشغالی شد. از آن پس، دولت عثمانی چنان درگیر مسائل داخلی شد که در نهایت امپراطوری عثمانی را وادار به دادن متیازات کرد.28
زمانی که مذاکرات دو جانبه میان دو کشور به نتیجه نرسید، روسیه و بریتانیا با دخالت خود، دولت عثمانی را وادار کردند تا مرزهای رسمی دو کشور را بپذیرد. در نتیجه، در اواسط جنگهای بالکان؛ مذاکرات چهار جانبه منجر به امضای پروتکل استانبول (نوامبر 1913/ذیحجـﮥ 1331) شد که به موجب آن، خطوط مرزی با دقت و تفصیل مشخص شد. کمسیسیون تحدید حدود جدیدی که تشکیل شد، مرکب از نمایندگان چهار کشور بود. این کمیسیون، عهده دار تعیین دقیق مرزهای دو کشور ایران و عثمانی بود.
کار کمیسون از ژانویه تا اکتبر 1914/ربیع الاول تا ذیحجـﮥ 1332ادامه یافت. با این حال، به دلیل شروع جنگ جهانی اول؛ کار کمیسیون مزبور منجر به عقد یک قرارداد رسمی که مرزها را دقیقاً مشخص کند، نشد.29
با شروع جنگ جهانی اول، ترکان جوان حسن نیت خود را نسبت به ایران کنار گذاشتند. این امر به دلیل مبارزة محمد علی شاه با مشروطه خواهان و انحلال مجلس شورای ملی ایران بود. عامل دیگر، ناشی از تلاشی بود که ایرانیها برای بهره بردن از وضع بحرانی امپراتوری عثمانی به کار میبردند، رهبران ترکان جوان از این امر ناخرسند بودند.
دوران جنگ جهانی اول
در طول جنگ جهانی اول، متفقین و متحدین بر سر تفوق بر ایران، با هم درگیری سختی داشتند. ترکیه، علاوه بر برخورداری از عوامل استراتژیک؛ از انگیزههای ایدئولوژیکی قوی نیز برخوردار بود. ایران که دارای جمعیت قابل توجه آذری و ترکمن بود، به قرار گرفتن در جبهـﮥ ترکان جوان که مدافع دولت پان ترک بود، تمایل داشت. به طور کلی، سرفرماندهی عثمانی، سه هدف اساسی را در قبال ایران تعقیب میکرد: 1ـ ترغیب ایران به قرار گرفتن در جبهـﮥ ترکیه و متحدان آن 2ـ استفاده از قلمرو ایران برای دسترسی به افغانستان و قفقاز، جهت انجام اقدامات نظامی و تبلیغات علیه بریتانیا و روسیه. 3ـ برقراری یک نفوذ پایدار در ایران، به ویژه در مناطق کردستان و آذربایجان و تضمین تمامیت ارضی و حاکمیت ایران در دوران بعد از جنگ.30 در طول جنگ، عملیات نظامی و تبلیغات عثمانی در سه محور اصلی شکل گرفته بود: واحدهای نظامی منظم، تشکیلات مخصوص (مرکب از عوامل و جوخههای نظامی) و همکاری منظم با افسران و هیئتهای نظامی آلمانی. عملیات نظامی عثمانی به سه مرحله مشخص تقسیم میشود: از پاییز 1904 تا مه / ژوئن 1915 ، از آوریل/ مه 1916 تا پایان سال 1916( یا اوایل 1917)، از انعقاد قرارداد برست لیتوسک (مارس1918) تا اکتبر1918.31 درست کمی قبل از نبرد ساری قمیش، انور پاشا به عنوان وزیر جنگ، نقطه نظر خود را این گونه توضیح داد:
آیا میدانید که من بر روی نقشه ایران، به چه چیزی فکر میکنم؟ من فکر نمیکنم، بلکه اجرا میکنم. اشغال تهران با قوای نظامی از کوتاهترین راه بعد از خلاص کردن ایران از شر سلطـﮥ روسیه. عملیات باید تا ترکستان، افغانستان و هندوستان علیه روسیه و بریتانیا ادامه یابد. به همین ترتیب با اعزام دستههای دیگر از قوای نظامی از راه تبریز به داغستان، سرزمینهای اسلامی قفقاز باید از شرّ وجود روسها خلاص شود. بدین ترتیب، اگر قوای روس بخواهند در شرق با قوای ما مقابله کنند، باید از پشت سر مورد هجوم قرار گیرند.32
زمانی که از انور پاشا سؤال شد که آیا درصدد انعقاد قرارداد اتحادی با ایران هستید یا نه؟ وی جواب داد: پر واضح است تا زمانی که روسها در ایران حضور و نفوذ دارند، ایرانیها جرأت پیوستن به هیچ اتحادی را با ما نخواهند داشت، نخست ما باید تهران را اشغال کنیم و سپس قرارداد اتحاد را منعقد سازیم..... من برای چنین اتحادی، اهمیت زیادی قائلم. ما تنها میتوانیم از طریق فشار نظامی، همه مسلمانان آسیا و ترکها را زیر چتر اتحاد گرد آوریم.33
اگر چه قوای عثمانی برای مدت کوتاهی، تبریز را در اوایل سال 1915/1333اشغال کردند، اما قوای روسیه کمی بعد توانستند کنترل شهر را در دست بگیرند. بعد از پیروزی کوت العماره در بهار 1916/1334آرزوهای عثمانی به نظر قابل تحقیق میرسید. لذا انور پاشا دستور داد تا در قدم اول، کرمانشاه اشغال شود. البته این اقدام، برای نجات ایران از دست روسیه و بریتانیا کافی به نظر نمیرسید و اصولاً حفظ تمامیت ارضی و استقلال حاکمیت ایران در آینده از اهمیت خاصی برخوردار بود.34 از دید انور پاشا، در صورت تجاوز روسیه و بریتانیا در آینده، قوای عثمانی به تنهایی قادر به مقابله نبودند. به این جهت، همکاری با آلمانها در خصوص مسئله ایران؛ دارای اهمیت و ضرورت بود. از این رو، بنا به دستور انور پاشا؛ قوای عثمانی شروع به پیشروی در خاک ایران کردند و تا آغاز ماه اوت 1916/شوال1334همدان را اشغال کردند.35 هدف نهایی، اشغال تهران و واداشتن دولت ایران به ورود رسمی در جنگ بود. انور پاشا فرمان زیر را خطاب به فرماندة نیروهای مستقر در همدان صادر کرد.
«توقف جایز نیست. به سوی تهران پیشروی کنید. بعد از دستیابی به سرفرماندهی شاه ایران، اقدام به سازماندهی ارتش ایران بکنید. بعد از این که قشون ایران از قابلیت و توانایی برخوردار شد، آنگاه زمان هجوم به پشت جبهـﮥ روسیه در قلمرو ترکستان و احتمالاً افغانستان فرا خواهد رسید.»36
اما به دلیل مقاومت فرماندهان محلی و سپس پیشروی بریتانیا در عراق، مجالی برای تحقق رؤیای انور پاشا باقی نماند. این مرحله دوم در نطق عام سلطان محمد پنجم چنین منعکس شده است: «یکی از اهداف ما در این جنگ، این بود که ایران را به عنوان یک کشور مسلمان و همسایه در کنار خود ببینیم. کشوری که بتواند از استقلال و حیات ثمربخش برخوردار گردد، تمام شرایط لازم و ضروری برای ترقی و تحول را کسب کند و از هرگونه آزار و گزندی در امان باشد.»37
بعد از وقوع انقلاب روسیه و به ویژه بعد از امضای قرارداد برست لیتوسک (مارس1918/جمادی الثانی1336) انور پاشا مصمم شد تا همراه با آلمان در ایران، نفوذ و جای پا پیدا کند. بار دیگر، طرحهای نظامی به مورد اجرا درآمد و برای سومین بار تهاجم صورت گرفت. تا اوایل ژوئن 1918 نیروهای عثمانی تبریز را به اشغال خود درآورند. در روزهای نخست اکتبر، از سوی انور پاشا به فرماندة نیروهای عثمانی در تبریز این فرمان صادر شد: «به سوی تهران پیشروی کنید.»38 اما فرصتی باقی نبود، چرا که جنگ در شُرف اتمام بود. از استانبول فرمان تخلیـﮥ ایران صادر شد. آخرین سربازهای عثمانی در اواسط نوامبر 1918 تبریز را تخلیه کردند.39
بعد از جنگ جهانی اول
بعد از پایان جنگ، موازنه میان دو کشور به نفع ایران تغییر یافت. اگرچه ایران در سالهای جنگ جهانی و بعد از آن، درگیر هرج و مرج و ناآرامیهای داخلی بود، با این حال تلاش کرد تا از گرفتاری شدید دولت عثمانی در عرصـﮥ بینالمللی بهره کافی ببرد. برای مثال، دولتمردان ایرانی با حضور در کنفرانس صلح پاریس و بعد از آن در کنفرانس سور سعی کردند تا مناطق مشخصی از قلمرو ترکیه را ضمیمه خاک ایران سازند.40 اگرچه دولت بریتانیا تقاضاهای دولتمردان ایرانی را رد کرد. اما طرح تقاضاهای فوق موجب دل آزردگی مردم ترکیه از ایران شد.41
با وقوع کودتای رضاخان در 1921/ سوم اسفند 1299 تهران فصل جدیدی در روابط میان ایران و ترکیه گشوده شد. تقریباً به طور همزمان در دو کشور دو سرباز ملیگرا، ضد امپریالیست و روشن اندیش شروع به نبرد با دشمنان داخلی و خارجی کردند. آنها رویکرد مشترکی نسبت به سیاستهای بینالمللی به ویژه نسبت به امپریالیسم بریتانیا و نفوذ آن در منطقه داشتد و این مشترکات موجب نزدیکی تدریجی تهران و آنکارا شد. در طی دوران جنگ استقلال ترکیه، هر دو حکومت هیئتهای دیپلماتیک و پیامهای دوستانه به یکدیگر ارسال کردند. سیاست حکومت آنکارا در این مقطع زمانی، عبارت بود از حمایت معنوی از ایران برای تحکیم استقلال و تمامیت ارضی آن.42 ترکیه نگران اشغال و تجزیه ایران از سوی روسیه و بریتانیا بود.43 با این حال، دولت ترکیه از سیاست خارجی ایران چندان خشنود نبود. احساس میشد که باید نسبت به رفتار ایران بیش از پیش مراقب بود. چرا که این کشور در گذشته با دشمنان ترکیه متحد و هم پیمان بود.44
یکی از موارد جالب توجه از «حمایتهای معنوی» ترکیه از ایران در دورة رضاشاه حمایتی بود که ترکیه از طرح جمهوری خواهی در ایران به عمل آورد. اما درست برعکس ترکیه که در این زمینه موفق شد، در ایران طرح جمهوری خواهی با شکست مواجه شد. زمانی که خلافت در ترکیه از سوی رژیم آتاتورک در مارس 1924/شعبان 1342ملغی شد، علمای شیعه ایران که تا این هنگام مدافع جمهوری بودند، ناگهان تغییر موضع دادند و با آن به مخالفت پرداختند و آنها از این جهت به مخالفت پرداختند که گمان میکردند با تحقق نظام جمهوری در ایران، پایههای قدرت روحانیون تضعیف خواهد شد. چنان که در ترکیه چنین شد. در اثر همین مخالفتها بود که رضاخان دست از جمهوری خواهی برداشت و به تشکیل یک نظام پادشاهی جدید در ایران اقدام کرد.45 شکست طرح جمهوری خواهی در ایران، برای کمال آتاتورک ناخوشایند بود. چنان که حمدالله صبحی یکی از پایه گذاران ناسیونالیسم ترک، میگوید:
«یک روز ما با گروهی از دوستان در چانکایا در سر میز غذا با مصطفیکمال (آتاتورک) مشغول صرف غذا بودیم، تلگرام به دست او داده شد. رئیس جمهوری با صدای بلند شروع به خواندن تلگرام کرد: سردار سپه بعد از بحث و گفتگو با روحانیون به این نتیجه رسیده است که هنوز زمان اعلان جمهوری در ایران فرا نرسیده است. او این تصمیم را در ملاء عام آشکارا بیان کرد. مصطفی کمال بعد از خواندن این تلگرام، با اظهار مطالبی، ناخشنودی خود را از این خبر به وضوح ابراز کرد.46
در هر حال، تشکیل یک دولت مستقل در ایران بدون شک موجب خشنودی آنکارا بود. ترکیه نگران به وجود آمدن یک «عراق جدید» بود. چنان که یکی از دولتمردان ترکیه خطاب به یکی ناظر فرانسوی گفته بود:
همانطور که شما میدانید ما مسائل و حوادث ایران را به طور روزانه و ساعت به ساعت دنبال میکنیم . ما به هیچ وجه مایل نیستیم که ایران تبدیل به یک عراق جدید بشود. اگر انگلستان طرح لرد کرزن را پذیرفته بود، میبایست تمام آسیا به زیر سلطـﮥ بریتانیا درآید. و این چه خطر بزرگی بود برای صلح جهانی! این است علت حمایت قاطع ما از رضا شاه در ایران. زمانی که ما یک صد هزار نیرو در مرزهای ایران مستقر میکنیم، این نه به معنای تهدید آن کشور که حمایت از آن کشور است. این مسالهای است که رضاخان به خوبی به آن واقف است. آنچه که او بیش از هر چیز نیاز مبرم به آن دارد، یک ارتش قوی و سازمان یافته است. و سرانجام این که او نیازمند حمایت خارجی قابل اعتمادی است. او میتواند بر روی ترکیه به خوبی حساب کند. ما با تمام توان خود از این جنبش ملی که در ایران شکل گرفته، حمایت میکنیم و به آن یاری میرسانیم. ما قصد نداریم حمایت خودمان را از جنبشی که در حال پیروزی است قطع کنیم.47
با وجود این، به محض آن که مبارزة ملی برای کسب استقلال خاتمه یافت و رژیمهای هر دو کشور ثبات و استقرار یافتند، بار دیگر مسائل گذشته خودنمایی کرد. در حالی که ترکیه نگران تسامح ایران نسبت به جنبش ملی گرای کردها و ارمنیها بود، ایران نیز به نوبـﮥ خود از حرکت الحاقگر(irredentism ) ترکان در آذربایجان ایران و حمایت آنکارا از ناسیونالیستهای ترک ابراز نگرانی میکرد.48
مسئلـﮥ اساسی در روابط ایران و ترکیه از سال 1925/1343به بعد، مسئله رشد ناسیونالیسم کُرد و شورشهای پراکنده کردها در مناطق شرقی ترکیه بود. البته به طور سنتی، دولت ایران کردها و نیز ارمنیها را تهدیدی نسبت به حاکمیت خود تلقی نمیکرد. اما ترکیه به طور مداوم از ایران میخواست تا نسبت به کردها، سیاستی انعطاف ناپذیر اتخاذ کند. شورشهای کردها در آناتولی شرقی، در فاصله سالهای 1925 تا1930 موجب بروز تنش در روابط دو کشور شد. این امر، بیشتر از آن جهت بود که کردهای شورشی به راحتی وارد مرزهای ایران میشدند و یا کمک هایی از سوی کردهای ایران به کردهای ترکیه صورت میگرفت. دو دولت برای کاستن از میران تنش به وجود آمده در روابط دو کشور، چند موافقت نامـﮥ امنیتی و مرزی امضا کردند و اما هیچ یک از موافقت نامهها موجب حل مسألـﮥ مزبور نشد و تنش میان دو کشور در طی شورش سوم آغری در 1930/1348منجر به بروز یک بحران آشکار شد. مطبوعات ترکیه علناً ایران را متهم به حمایت مادی و معنوی از شورشیان کردند و از این رو از ایران خواسته شد تا تمام فعالیتهای شورشیان را در خاک خود متوقف کند.49
در آنکارا، دو دیدگاه متضاد نسبت به سیاستی که میبایست در برابر ایران اتخاذ شود وجود داشت. در حالی که نخست وزیر، عصمت پاشا (اینونو)، و وزیر خارجه، توفیق رُستو، از اتخاذ یک سیاست سخت حمایت میکردند؛ مصطفی کمال و ابراهیم طالی (انگورن) به عنوان مسئول آناتولی شرقی مدافع یک سیاست تؤام با مدارا و نرم با ایران بودند. در نهایت توافقی صورت گرفت. بدین صورت که سفیر ترکیه در تهران، ممدوح شوکت، که متهم به جانبداری از کردها بود و از سیاست آنکارا نسبت به کردها انتقاد میکرد؛ فراخوانده شد و به جای او یکی از سربازان سابق و هم رزم مصطفی کمال به نام خسرو گِرده به جای او به سفارت ایران اعزام شد.50
تفاوت دیدگاه میان مصطفی کمال و عصمت پاشا دربارة مسئله ایران در دستوراتی که هر یک از آنها به خسرو گِرده، دادند به خوبی آشکار است. مصطفی کمال به وی گفته بود: «خسرو، پاسپورت تو در جیبت است! اما من از تو نمیخواهم که بازگردی. من از تو میخواهم که در سیاست برقراری صلح و آشتی میان دو کشور با حل مسائل مرزی به گونهای موفق عمل کنی.»51 در حالی که عصمت پاشا خطاب به خسرو گِرده سخن دیگری بدین مضمون گفته بود:
«خسرو! موقعیت تو باید درست مثل سفرای قدرتهای بزرگ باشد که عادت داشتند با اعزام کشتیهای خود به داردانل و آماده ساختن قوای نظامی خود، خواستههایشان را به صدراعظم دیکته کنند. با این تفاوت که دولت ما تو را با اختیارات مشخص و حقوق قانونی به تهران میفرستد تا بتوانی صلح و آرامش را در مرزهای دو کشور برقرار سازی. البته تو بدان، در هنگامی که با دولت ایران وارد گفتگو میشوی؛ ارتشی آماده پشت سر تو قرار دارد. با علم بر این مسئله، برای حرکت آماده شو.»52
تقریباً بعد از دو سال دیپلماسی سخت و دشوار، سرانجام یک موافقت نامـﮥ مرزی میان دو کشور در ژانویه1932/1311شمسی، منعقد شد. به موجب این موافقت نامه، بنا شد تا تمام قلمرو آغری داغ، به ترکیه واگذار شود و ناحیـﮥ قطور (نزدیک وان)، در دست ایران باقی بماند. رضا شاه، علی رغم مقاومت سرسختانه فرماندة ستاد ارتش ایران، با رضایت خاطر بدون هیچ تعلل تن به پذیرش این موافقت نامه داد. زیرا او ملاحظات متفاوتی در ذهن داشت. چنانکه خطاب به فرمانده مزبور گفت:
«تو مرا درک نمیکنی، این کوه یا آن کوه نیست که مهم است. مهم این است که یکبار و برای همیشه میان دو کشور صلح و ثبات برقرار شود. و اختلافات مرزی ما با ترکیه برای همیشه پایان یابد. منازعات میان ما و ترکیه در گذشته همیشه به نفع دشمنان ما تمام شده است. این اختلافات و کشمکشها باید در جایی پایان یابد و یک دوستی پایدار که بر مبنای منافع دو طرف است در میان دو کشور برقرار شود. اگر ما با هم همپیمان و متحد شویم، ما دیگر از کسی باک و بیم نخواهیم داشت.»53
روابط دوستانـﮥ میان دو کشور، با دیدار رضا شاه از ترکیه در سال 1934/1313شمسی، به اوج خود رسید. این دیدار موفقیت آمیز، یک نقطـﮥ عطف در روابط دو کشور بود. بعد از مذاکرات طولانی میان ایران و عراق، بر سر اختلافات مرزی؛ در نهایت چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و افغانستان در جولای 1937/1316خورشیدی، اقدام به انعقاد پیمان میان خود کردند. اگرچه رضا شاه در اندیشـﮥ امضای یک پیمان دفاعی بود؛ اما آنچه که در عمل بسته شد، یک پیمان عدم تجاوز بود. اما پیمان مزبور در جنگ جهانی دوم اعتبار خود را از دست داد.54
جنگ جهانی دوم
با آغاز جنگ جهانی دوم، روابط دو کشور همسایه قطع شد. هر یک از این دو کشور، درگیر مسائل استراتژیک در منطقه و سطح بین المللی بودند. ترکیه به شدت دل نگران تهاجم روسیه و بریتانیا به ایران در اوت 1941/1320 بود. آن دو کشور، برای کاستن از نگرانی ترکیه؛ خود را نسبت به حفظ تمامیّت ارضی ایران، متحد دانستند. اما تداوم تهاجم روسیه و به ویژه حمایت آن کشور از تجزیه طلبان کُرد (و ارمنی) در مناطق اشغالی، موجب افزایش نگرانی ترکیه گردید و به گسترش نارضایتی و انتقاد در ترکیه دامن زد. ترکیه به طور مکرر از بریتانیا میخواست تا از همکاری با روسیه در منطقه خودداری کند، امّا بریتانیا مایل به قبول این درخواست نبود.55
در چنین شرایطی، وضعیت ترکها در ایران نیز برای نخبگان سیاسی و نظامی ترکیه به یک مسئله تبدیل شده بود. در یک نشست پارلمانی، نمایندگان حزب جمهوری خلق از وزیر خارجه سؤال کردند که آیا دولت هیچ تدبیر و ابتکاری در باره ترکهای ایران که از سوی رژیم شاه تحت فشار فارسها هستند در پیش گرفته است؟ وزیر خارجه، ساراج اوغلو، جواب داد: طبیعی است که ما بدون این که درگیر جنگ بشویم، نسبت به ترکهای ایران؛ نگرانیهایی داریم. طبق گفتـﮥ رهبر حزب مزبور، نگرانی وزیر خارجه به حق بود. «زیرا همانقدر که سودتلند ( Sudetenland) برای آلمان اهمیت داشت، ترکهای ایران نیز برای ما دارای اهمیت بود.» البته ما نباید احساساتمان را به طور صریح و آشکار ابراز کنیم، بلکه باید درصدد تحکیم اعمال و آمال ملی ترکها در ایران باشیم.56
مقاله هایی که در مطبوعات ترکیه نوشته میشد، و نیز رسالهها و اعلامیه هایی که از سوی ناسیونالیستهای آذری منتشر میشد، و همچنین افکار عمومی ترکها؛ همگی حاکی از دغدغـﮥ خاطر نسبت به سرنوشت ترکها در ایران بود. ترکیه چند سال بعد از آن که تصمیم گرفت به دانشجویان آذری بورس تحصیلی اعطا کند، خواستار مهاجرت ایل قشقایی هوادار آلمان به ترکیه شد. به این منظور که از فشارهای وارده از سوی بریتانیا و دولت ایران رها شوند. تماسهای سفیر ترکیه با آن بخش از نیروهای فعال هوادار آلمان در ایران موجب جلب توجه و حمایت بیشتر دولت ایران از قشقاییها شد، دولتمردان ایران، توجه دولت ترکیه نسبت به ترکهای ایران را ناشی از سیاست ترکان جوان میدانستند. یکی از دیپلماتهای ایران در سخنانی خطاب به همتای بریتانیایی خود در سال 1927 اظهار داشته بود که: «پان ترکیسم در ترکیه به سختی رو به فناست.»57
سالهای جنگ سرد
در طول سالهای جنگ سرد، هر دو کشور ایران و ترکیه از سوی اتحاد جماهیر شوروی؛ احساس خطر میکردند. به همین جهت، برای تأمین امنیت خود به اردو گاه غرب پیوستند. حتی پیش از پایان جنگ جهانی دوم، ترکیه به شدت از سوی تجزیه طلبان هوادار روسیه در ایران، تهدید میشد. این ترس، ماهیت مشابهی داشت. زیرا احتمال میرفت که ایران زیر سلطـﮥ روسیه قرار گیرد و یا حتی از سوی آن کشور اشغال و تجزیه شود. به دلیل آن که تمایلات ناسیونالیستی کردها و آذریها تحریک و تشویق میشد؛ ترکیه، به جرم این که به مخالفت با سیاست دولت ایران نسبت به ترکهای آذری و قشقایی نپرداخته و نیز از حرکت جمهوری خواهی هواداران روسیه در آذربایجان حمایت نکرده بود، از سوی روسها محاصره شده بود. 58
با وجود فضای دوستانه و نزدیکی که در طول سالهای جنگ سرد میان ایران و ترکیه ایجاد شده بود، با این حال تقریباً یک دهه طول کشید تا دو کشور همسایه، روابط اقتصادی، نظامی، و سیاسی خود را گسترش دهند.
ترکیه، در حالی که تلاش میکرد تضمین غرب را نسبت به امنیت خود جلب کند؛ مایل به همکاری سیاسی، امنیتی و نظامی با ایران نبود. آنکارا به خوبی آگاه بود که ایران از جهت سیاسی آسیب پذیر و از جهت نظامی ضعیف است، به این لحاظ انگیزه کمی برای گسترش روابط با ایران داشت. با این حال، محمد رضا شاه؛ در سال 1949/1328خورشیدی، به سفیر ترکیه پیشنهاد گسترش اتحاد دفاعی میان دو کشور را داد. پاسخ احتیاط آمیز ترکیه چنین بود: «اتحاد شوروی به قدر کافی از وجود ناتو نگران است. بنابراین، هرگونه همکاری میان ایران و ترکیه موجب افزایش بیشتر نگرانی مسکو خواهد شد. علاوه بر آن، بدون مشارکت آمریکا؛ هرگونه قرارداد منعقده میان دو کشور فاقد قدرت لازم خواهد بود.»59 حوادث بعدی، این مسئله را به اثبات رساند. موافقت نامـﮥ دفاعی با ایران، در اواسط دهـﮥ 1950/1339خورشیدی، یعنی زمانی که استراتژی جهانی آمریکا دستخوش تغییر شد، عملی گشت.
تحدید روابط سیاسی نیز به آهستگی پیش رفت، آن هم بیشتر در مسائلی که جنبـﮥ سمبولیک داشت، تحقق یافت. این امر بیشتر به دلیل وقایعی بود که در داخل ایران اتفاق افتاد. جبههگیری احزاب ملی گرای بی طرف و کمونیست در اواخر دهـﮥ 1940/1329 به روابط دوکشور لطمه زد. ناسیونالیستهای ایرانی، برای ترکیه احترام زیادی قائل نبودند؛ بلکه آن کشور را به عنوان ابزار دست امپریالیسم غرب تلقی میکردند. به این دلیل، ترکیه در خصوص تحولاتی که منجر به نخست وزیری دکتر مصدق در ایران شد،(1951) خیلی بیمناک بود، و از لحاظ سیاست داخلی و خارجی احساس نگرانی زیادی میکرد. آنکارا تنها نگران بود که بیثباتی سیاسی و اقتصادی ایران، به ویژه در دورة نخست وزیری مصدق، منجر به قدرت گیری کمونیستها در ایران شود و درست به همین دلیل، آشکارا از بریتانیا و غرب در برابر مصدق حمایت میکرد. از این رو، در این برهـﮥ زمانی؛ مطبوعات دو کشور عرصـﮥ اتهام و تخریب شد و به سردی روابط کمک میکرد.60 بعد از سقوط دولت مصدق در سال 1953/1332 روابط دو کشور عادی و دوستانه شد، از آن جا که ایران، بی ثبات و ارتش ضعیفی داشت؛ برای ترکیه که عضو ناتو شده بود، اهمیت زیادی قائل بود. ایران به رغم مخالفتها با آمریکا و موضع سیاست بی طرفی سنتی خود با ابتکار و اصرار ترکیه در نوامبر 1954/1333 به عضویت پیمان بغداد درآمد.61 اما نه عضویت در پیمان بغداد و نه پیمان جانشین آن یعنی سنتو، انتظارات شاه ایران را برآورده نکرد. شاه، عدم رضایت خود را از آمریکا به سفیران کشور، این گونه ابراز کرده بود: «آمریکا با ترکیه همانند یک همسر رفتار میکند در حالی که با ایران همانند یک معشوقه.»62 دولت ترکیه به رهبری عدنان مندرس تلاش کرد تا نظر دولتمردان آمریکا را برای برآورده ساختن انتظارات ایران، حداقل در سطحی سمبلیک جلب کند تا از این طریق پیمان (سنتو) دوام و بقا یابد. آنکارا حتی به طرح پیشنهاد تشکیل فرماندهی سنتو برای کنترل لشکرهای شرق اسکندرون ـ سامسون پرداخت. این پیشنهاد با مخالفت برخی از فرماندهان نظامی و وزارت خارجـﮥ ترکیه مواجه شد.
کودتای ارتش ترکیه در سال1960/1339 و افتادن قدرت به دست ارتش، نقطـﮥ عظف در روابط دو کشور بود. اگر چه شاه به جهت نگرانی که از دیدار عدنان از مسکو (1960) داشت؛63 در ابتدا، کودتا را تائید و از آن استقبال کرد؛ اما به زودی از رفتار متفاوت حکومت جدید نسبت به ایران و سنتو ابراز نگرانی نمود. رهبران کودتا در نخستین بیانیه خود گفتند: «ما به پیمان ناتو اعتقاد داریم و به آن پایبندیم، همچنین نسبت به پیمان سنتو وفادار هستیم.» بعد از صدور این بیانیه، وزارت خارجـﮥ ترکیه، دست به ابتکار جدیدی برای ایجاد روابط نزدیک و دوستانه با عربها زد. به این ترتیب، در افکار عمومی ترکیه؛ گرایشهای ضد سنتو تقویت شد. حکومت جدید ترکیه، در اقدام دیگری پروژة تشکیل فرماندهی سنتو را متوقف کرد. این وضعیت مبهم، دو سال به طول انجامید. از اواسط سال 1962/1331 به بعد روابط ترکیه (با ایران) بار دیگر رو به گسترش گذاشت. ملاقاتهای سطح بالا، اظهارات دوستانـﮥ متقابل و عقد قراردادها و امضای انجام پروژههای مختلف موجب تحکیم روابط میان دو کشور شد. نقطـﮥ اوج این روابط دوستانه، تأسیس سازمان همکاریهای اقتصادی، فرهنگی و فنی به نام «همکاری منطقهای برای توسعه» (RCD) بود که در سال1964/1333با مشارکت ترکیه، ایران و پاکستان تشکیل شد. در ایجاد این سازمان جدید، هر سه دولت، جنبههای دفاعی و امنیتی مذکور در پیمان سنتو را نادیده گرفتند.64
با این حال، در نیمه دوم دهه 1960 و اوایل1970 چند مسئله موجب بروز تنشهای جدید در روابط دو کشور شد. ابتدا شاه با وجود تلاشهای دولت هایی که بعد از سال 1963 در آنکارا به قدرت رسیدند، به ویژه دولت دمیرل که از سال 1965 به بعد در قدرت بود و تلاش میکرد تا رضایت خاطر ایران را جلب کند، به اظهار نارضایتی از پیمان سنتو پرداخت. از سوی ترکیه نیز افکار عمومی مردم و به ویژه رشد گرایشات چپ در این کشور، موجب افزایش انتقادات نسبت به دیکتاتوری شاهِ ایران شد. لحن انتقادی مطبوعات ترکیه نسبت به رژیم ایران، از جمله عوامل تحریک و تنفر شاه ایران بود. سومین عاملی که به افزایش تنش در روابط دو کشور منجر شد، وجود شمار زیادی از دانشجویان ناراضی ایرانی در ترکیه بود که از سوی چپهای ترکیه حمایت میشدند. چهارمین مسئله عبارت بود از نگرانی عمیق ترکیه از حمایت شاه ایران از کردهای عراق، امری که از دید ترکیه برای هر دو کشور ایران و ترکیه مخاطرهآمیز بود. به همین دلیل دولت ترکیه بارها نگرانی خود را از این مسئله به ایران، ابراز داشته و خواهان قطع این حمایتها شده بود.
درست در زمانی که روابط ترکیه و عراق به سرعت رو به بهبودی میگذاشت، این امر به طور اجتناب ناپذیر بر روابط ایران و ترکیه تأثیر گذاشت. آنکارا، بارها کوشید تا بین دو کشور؛ در مسئلـﮥ رودخانـﮥ شطالعرب میانجیگری کند. پنجمین عامل بروز تنش در روابط دو کشور، به نگرانی ترکیه از کردهای آن کشور مربوط میشد. برخی از مقامات این کشور، بر این اعتقاد بودند که ایران با اعزام مأموران مخفی به مناطق علوی و کردنشین در آناتولی، قصد تحریک آنها را دارد. همـﮥ این مسائل، به مجادلات و مباحثات داغ و اتهامات متقابل در مطبوعات ترکیه و ایران تبدیل شده بود.65
با شروع سال 74ـ1973 موازنـﮥ موجود در میان دو کشور، رو به تغییر گذاشت. در پی بحران نفتی در سال 1973 و بحران قبرس در سال 1974 ترکیه با مشکلات اقتصادی سختی مواجه شد، در حالی که ایران از قِبل درآمدهای نفتی، ثروتمند شده و از لحاظ نظامی و استراتژیک به یک کشور مهم در سیاست منطقه؛ تبدیل شده بود. ترکیه با تحریم نظامی آمریکا و انزوای جهانی مواجه بود. اگرچه، شاه علاقمندی خود را به واشنگتن ابراز میکرد؛ اما در عین حال، منتقد تحریم نظامی علیه ترکیه بود و از این کشور در بحران قبرس نیز حمایت میکرد. با وجود این، شاه از تغییر موضع آمریکا در خصوص ایران و ترکیه خشنود بود و برای تأمین منافع ایران تلاش میکرد. پاسخ منفی شاه به درخواست ترکیه برای خرید نفت ارزان قیمت و تأمین دیگر نیازهای اقتصادی این کشور، موجب رنجش سیاستمداران ترکیه از دولت ایران شد.66
انقلاب اسلامی و سالهای بعد از آن
بعد از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، بسیاری از ناظران بر این اعتقاد بودند که روابط ترکیه و ایران به دلیل وجود یک حکومت سکولار و طرفدار غرب در ترکیه، به شدت رو به تیرگی خواهد گذاشت. اما درست برخلاف این انتظار، نه تنها روابط دو کشور وخیم نشد که میزان همکاری و مبادلات اقتصادی و تجاری دو کشور به بالاترین حد خود رسید. در ابتدا، ترکیه حکومت انقلابی ایران را به رسمیت شناخت و از ناسازگاری با آن امتناع ورزید. دلایل زیادی برای اتخاذ چنین سیاستی وجود داشت: اول این که دولت بولنت اجویت از لحاظ سیاست داخلی و خارجی از منتقدان سرسخت شاه و پیمان سنتو بود. دولت ترکیه به هر حال، از این مسئله خشنود بود که در ایران یک دولت «مستقل» و «غیر متعهد» روی کار آمده است. دوم این که دولتمردان نظامی و سیاسی ترکیه همیشه از بعد از جنگهای اول و دوم جهانی نگران تجزیه ایران در اثر جنگهای داخلی بودند. چنان که چنین سناریوبی یکبار در دوران اشغال ایران از سوی روسها در مناطق کردنشین ایران در شرف تحقق بود. از این رو، ترکیه با دقت و نگرانی، سیاست دولت جدید ایران را نسبت به آشوب طلبی کردها در مناطق غرب ایران زیر نظر گرفت. سوم این که یک ایران انقلابی ضعیف و منزوی، برای رونق بازرگانی ترکیه که دچار ورشکستگی اقتصادی بود، بسیار ایدهآل و مناسب بود.
دست آخر این که، ترکیه از وضعی که برای ایران پیش آمده بود؛ خشنود بود. به این معنی که ایران اعتبار خود را از دست داده و دیگر از قدرت و قابلیت سیاسی منطقهای برخوردار نبود. این امر، بیش از پیش؛ به نفع ترکیه در منطقه تمام شده بود. همـﮥ این عوامل، تا حد زیادی در توسعـﮥ روابط میان دو کشور سکولار و غربگرای ترکیه و دولت اسلامی ضد غرب ، نقش مؤثری داشت.
مقالـﮥ حاضر درصدد بحث و بررسی روابط دو کشور در سالهای بعد از انقلاب ایران که شایسته مطالعـﮥ مستقلی است، نیست.67 اما به طور کلی، جا دارد به این مسئله اشاره شود که الگوی همکاری و ناسازگاری در روابط دو کشور در سالهای بعد از انقلاب، کم و بیش ادامه یافته است. روابط دو کشور، حول مسائلی از این قبیل دچار فراز و فرود شده است: مسائل مرزی، مسئلـﮥ اقلیتها، (ترکها، کردها و ارمنی ها)، تجارت و بازرگانی، و مسائل فرهنگی و ایدئولوژیکی. به عبارت دیگر، با وجود آن که انقلاب اسلامی ایران تبعات منفی قوی در پی داشته است؛ با این حالف ادامـﮥ روابط دو کشور بیش از پیش بر پایه عوامل ژئوپلیتیکی، ژئو استراژیکی و ژئو اکونومیکی استوار بوده است.
در ترکیه (در خصوص روابط با ایران)، یک گروه؛ راه و روش علی پاشا و مصطفی کمال آتاتورک؛ و یک گروه دیگر، خط مشی فؤاد پاشا و عصمت اینونو را در پیشگرفتهاند. در حالی که تورگوت اوزال، مدافع مشی صلح و دوستی با ایران بود؛ کنعان اورن، رهبر کودتای نظامی سال 1980 و رئیس جمهوری بعدی، مدافع سیاست خشونت و جنگ طلبی بود. با نگاهی اجمالی به اظهارات اورن دربارة نخستین دیدار رسمی اوزال از ایران در سال 1984 میتواند به روشنتر شدن این نکته کمک کند:
«نخست وزیر اوزال، امروز از تهران بازگشت ..... ایران هرگز به ترکیه به عنوان یک کشور دوست نگاه نمیکند... روزی که یاووز سلطان سلیم، شاه اسماعیل را در چالدران شکست داد، همیشه به دنبال یافتن فرصتی برای تلافی این شکست بوده است. مسلماً، اختلاف شیعه و سنی؛ از جمله ریشههای این انتقام جویی است. من هر از گاهی به اوزال گوشزد میکنم که هرگز به سه کشورِ ایران، سوریه و لیبی اعتماد نکند، چرا که دولتهای این کشورها به ترکیه به عنوان یک کشور دوست نگاه نمیکنند. اما من نمیتوانم او را متقاعد کنم. او همیشه از منظر مسائل تجاری و اقتصادی به روابط با این کشورها نگاه میکند و تلاش میکند تا روابطی دوستانه با ایران و لیبی که ضرورتی ندارد داشته باشد.»68
نتیجه
با بررسی تاریخی روابط ایران و ترکیه، میتوان به دو روند و گرایش متفاوت برخورد. یکی همکاریهای سیاسی، اقتصادی (و تا حدی نظامی) که پیشینـﮥ آن به پیمان سعدآباد میرسد. پیمانهای بغداد، سنتو، همکاری منطقهای برای توسعه و اکو نیز در ادامه آن تلقی میشود. روند دیگر عبارت بود از اختلاف و شکاف میان دو کشور که به طور کلی ناشی از نگرانیهای خاص دو طرف بوده است. تهران، از فعالیت مخالفان ایران در ترکیه؛ و آنکارا نیز از مساله اقلیتهای کرد، آذری و تا حدی ارمنی در ایران، نگرانی داشته است. در حالی که علایق اقتصادی دو جانبه یکی از عوامل مهم در شکلگیری و دوام روابط بین دوکشور بوده، در عین حال مسائل فرهنگی و ایدئولوژیکی در شکلهای مختلف (نظیر غرب گرایی در مقابل شرق گرایی، دموکراسی در برابر دیکتاتوری، سکولاریسم در مقابل اسلام گرایی) در طول دوران بعد از انقلاب ایران، گاه موجب شکاف و سردی روابط میان دوکشور شده است. سیاست خارجی ترکیه، نسبت به ایران و دیدگاه دولتمردان نظامی و سیاسی ترکیه نسبت به ایران، دارای ریشههای عمیقی بوده است. حداقل اگر به تاریخ 150 سال گذشته نگاه کنیم، میتوانیم به شماری از مسائل تکراری که موجب فراز و فرود روابط دو کشور شده، برخورد کنیم. از جمله، مسائل مرزی، ناسیونالیسم کرد، آذری و ارمنی، روابط قدرتهای بزرگ (بریتانیا، روسیه/شوروی و آمریکا) با ایران و ترکیه، حضور مخالفان ایران در ترکیه، اقدامات مخفیانه و پنهانی ایران در ترکیه، ترس ترکیه از تجزیه ایران، ترس و نگرانی ایران از حرکتهای پانترکیستی و نقش تجارت، حمل و نقل و منابع طبیعی. به نظر میرسد که آیندة روابط ایران و ترکیه، درست بر پایـﮥ مسائلی این چنینی شکل گیرد.
پینوشتها
- see R. K. Ramazani, The Foreign Policy of Iran, 1500-1941 (Charlottesville: University Press of Virginia, 1966); Stanford J. Shaw, "Iranian Relations with the Ottoman Empire in the Eightennth and Nineteenth Centureis" in Peter Avery, Gavin R. G. Hambly, and C. Melville (eds.), The Cambridge History of Iran, VII (Cambridge: Cambridge University Press, 1991), pp. 297-313; Gokhan Cetinsaya, "Tanzimat'tan Birinci Dunya Savasi'na Osmanli-Iran Iliskileri," KOK Arastirmalar, Osmanli Ozel Sayisi (2000), pp. 11-23.
- Engin Deniz Akarli, Belgelerle Tanzimat: Osmanli Sadriazamlarindon Ali ve Fuad Pasalarin Siyasi Vasiyyetnameleri (Istanbul: Bogazici Universitesi Yayinlari, 1978), p. 5.
- See David McDowall, A Modern History of the Kurds (London: I. B. Tauris, 1996).
- See Richard Schofield, The Iran-Iraq Border, 1840-1958, III and IV (Archive Edition, 1989).
- Ali Riza ve Mehmed Galib, Gecen Asrda Devlet Adamlarimiz: 13. Asr-I Hicride Osmanli Ricali, I (Istanbul: Tercuman 1001 Temel Eser, 1977), p. 115.
- See Hafez Farman Farmayan, "The Forces of Modernization in 19th Century Iran: A Historical Survey" in W. P. Polk and R. L. Chambers (eds.), Beginnings of Modernisation in the Middle East: The Nineteenth Century (Chicago: University of Chicago Press, 1968), pp. 119-51; Anja Pistor-Hatam, "Iran and the Reform Movement in the Ottoman Empire: Persian Trvellers, Exiles and Newsmen under the Impact of the Tanzimat" in B. G. Fragner (ed.), Proceedings of the Second European Conference of Iranian Studies (Roma: ISMEO, 1995), pp. 561-78.
- See Th. Zarcone and F. Zarinebaf-Shahr (eds.), Les Iraniens D'Istanbul (Paris-Tehran-Istanbul: Institut Francais De Recherches En Iran-Institut Francais D'Etudes Anatolienns, 1993).
- See Hamid Algar, "Atabat," Encyclopedia Iranica, II, pp. 902-3.
- See Hamid Algar, Religion and State and State in Iran (Berkeley: University of California Press, 1969).
- For details, see Roderic H. Davison, Reform in the Ottoman Empire, 1856-1876 (NewYork: Gordian Press, 1973), Ch. VIII.
- Basiret, No. 2081, 3 Mayis 1877, transliterated in Gokhan Cetinsaya, "II. Abdulhamid Doneminin Ilk Yillarinda Islam Birligi Hareketi, 1876-1878" (Unpublished M. A. Thesis, University of Ankara, 1988), p. 118.
- Ali Riza ve Mehmed Galib, Gecen Asirda Devlet Adamlarimiz, p. 118.
- Mehmet Saray, Turk-Afgan Munasebetleri (Istanbul: Veli Yayinlari, 1984), p. 21.
- See Cezmi Eraslan, "Islam Birligi Siyaseti Cercevesinde II. Abdulhamid' in Ilk Yillarinda Osmanli-Iran Munasebetleri, 1878-1882" in prof. Dr. Bekir Kutukoglu'na Armagan (Istanbul: IUEF, 1991), pp. 221-40.
- See Salahi R. Sonyel, The Ottoman Armenians (London: K. Rustem & Brother, 1987).
- علمای شیعه، با اتکا به منابع مالی که در اختیار داشتند، در عراق و به ویژه در میان عشایر عراقی، نفوذ زیادی یافته بودند. همچنین به نظر میرسد که روحانیون شیعی به واسطـﮥ در اختیار داشتن مدارس معتبر، در جهت نفوذ خود در عراق میکوشیدند. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به:
Yitzhak Nakash, The Shi'is of Iraq (Princeton: Princeton University Press, 1994).
- For details, see Gokhan Cetinsaya, "Ottoman Administration of Iraq, 1890-1908" (Unpublished Ph.D Thesis, University of Manchester, 1994), pp. 222-80. Cf. Selim Deringil, "The Struggle Against Shi'ism in Hamidian Iraq: A Study in Ottoman Counter-Propaganda," Die Welt Des Islams, Vol. 30, (1990), pp. 45-62.
مقالـﮥ مزبور، با این مشخصات به فارسی ترجمه شده است: سليم درينگل؛ مبارزه با تشيع در عراقِ دوران عبدالحميد دوم، ترجمـﮥ نصرالله صالحی، نامـﮥ تاريخ پژوهان، س1، ش2، تابستان 1384، 33ـ11.
- Sultan II, Abdulhamid Han, in A. Alaaddin Cetin and Ramazan Yildiz (eds.), Devlet ve Memleket Goruslerim, (Istanbul: Cigir, 1976), p. 310.
- Ibid.
- See Cetinsaya, "Ottoman Administration of Iraq", pp. 222-80.
- See Nejat Goyunc, "Muzaffereddin Sah ve II. Abdulhamid Devrinde Turk-Iran Dostluk Tezahurleri" in Iran Sehinsahligi'nin 2500, Kurulus Yildonumune Armagan (Istanbul: MEB Yayinlari, 1971), pp. 164-5.
- PRO, FO 416/18, no. 136, O'Connor to Lansdowne, no. 445 secret, Constantinople, 7 June 1904.
- شمس الدین بیگ که برای مدت طولانی در فاصلـﮥ سالهای 5-1894 و 1908-1897 سفیر عثمانی در تهران بود، واسطـﮥ رابطه میان علمای ایران و استانبول شده بود. وی که فارغ التحصیل مدرسـﮥ ملکیّه بود و در علوم دینی از دانش بالایی برخوردار بود، به داشتن رابطـﮥ نزدیک با مجتهدان معروف بود. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به:
Ali Cankaya, Yeni Mulkiye Tarihi ve Mulkiyeliler, III (Ankara: Mars Matbaasi, 1969), pp. 83-5. Cf. Arthur H. Hardinge, A Diplomatist in the East (London, Jonathan Cape, 1928), pp. 272-3.
- For details, see Sinan Kuneralp, "The Ottoman Drang Nach Ostan: The Turcopersian Border Problem in Azerbaicen, 1905-1912" in studies on Ottoman Diplomatic History IV (Istanbul: ISIS, 1990), pp. 71-6.
- See, for example, Ahmet Bedevi Kuran, Inkilap Tarihimiz ve Ittihad ve Terakki (Istanbul: Tan Matbaasi, 1948), pp. 187-192.
- See Halil Pasa [Kut], Bitmeyen Savas (Istanbul: Yaylacik Matbaasi, 1972), pp. 59-66. Cf. Fethi Tevetoglu, Omer Naci (Istanbul: MEB, 1992). This group had fought with the pro-Shah forces and only returned after the March 31 incident (April 1909).
- See Nakash, The Shi'is of Iraq: Abdul-Hadi Hairi, Shi'ism and Constitutionalism in Iran (Leiden: E. J. Brill, 1977).
کتاب مزبور از سوی نویسنده (عبدالهادی حائری) به فارسی ترجمه و توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.
- See Schofield, The Iran-Iraq Border, IV and V.
- Ibid.
- See Sevket Sureyya Aydemir, Makedonya'dan Ortaasya'ya Enver Pasa, III (Istanbul: Remzi Kitabevi, 1972).
- For details, see Yusuf Hikmet Bayur, Turk Inkilap Tarihi, Cilt III, Kisim 3 (Ankara: TTK, 1983), pp. 123-76; Birinci Dunya Harbinde Turk Harbi, IIIncu Cilt: Irak-Iran Cephesi (Ankara: Genelkurmay Basimevi, 1979). Cf. Peter Hopkirk, On Secret Service East of Constantinople: The Plot to Bring Down the British Empire (London: John Murray, 1994), and W. J. Olson, Anglo-Iranian Relations During WW1 (London: Frank Cass, 1984).
- Kazim Karabekir, Birinci Cihan Harbine Nasil Girdik (Istanbul: Emre, 1994), pp. 419-20.
- Ibid.
- See Halil Pasa, Bitmeyen Savas, pp. 194-60, Aydemir, Enver Para, pp. 208-9.
- For details, see Ali Ihsan Sabis, Harp Hatiralarim: Birinci Dunya Harbi, III (Istanbul: Nehir, 1991), pp. 204-349.
- Ibid., p. 333.
- Bayur, Turk Inkilap Tarihi, p. 172, dated November 14, 1916.
- See Kazim Karabekir, Birinci Cihan Harbini Nasil Idare Ettik: Sarikamis, Kars ve Otesi (Istanbul: Emre, 1994), pp. 328-9.
- For Ottoman policy in Azerbijan, see Tadeusz Swietochowski, Russia and Azerbaijan: A Borderland in Transition (NewYork: Columbia University Press, 1995).
کتاب مزبور با این مشخصات به فارسی ترجمه شده است؛ تادیوس سه ویتوخوسکی؛ آذربایجانِ روسیه، ترجمـﮥ کاظم فیروزمند، نشر شادگان، تهران، 1381.
- See Salahi R. Sonyel, Turkish Diplomacy, 1918-1923 (London: Sage, 1975), p. 80, Schofield, The Iran-Iraq Border, VI, pp. 381-91, 401, 409-15. For details, see Gokhan Cetinsaya, "Turkiye-Iran Iliskileri, 1919-1925," Ataturk Arastirma Merkezi Dergisi, vol. 48 (Kasim 2000), pp. 769-796.
- Zeki Sarihan, Kurtulus Savasi Gunlugu, I (Ankara: TTK, 1993), oo, 230-1.
- Genelkurmay Belgelerinde Kurt Isyanlari 1 (Istanbul: Kaynak, 1992), pp. 25-7.
- Ibid., p. 42.
- Ibid., pp. 25-7.
- For details, see Ramazani, The Foreign Policy of Iran, pp. 182 ff; Cyrus Ghani, Iran and the Rise of Reza Shah: from Qajar Collapse to Pahlavi Rule (London: I. B. Tauris, 1998), pp. 307-319.
- Hamdullah Suphi Tanriover, Dag Yolu, Birinci Kitap (Ankara: Kulture Bakanligi, 1987), p. 35.
- Yann Richard, "Kemalizm ve Iran" in I. Gokalp ve F. Georgeon (eds), Kemalizm ve Islam Dunyasi (Istanbul: Arba, 1990), pp. 84-5.
- See Lowell Bezanis, "Soviet Muslim Emigres in the Republic of Turkey," Central Asian Survey, Vol. 13, No. 1, (1994), pp. 117-41.
ضیاء گوک آلپ، به عنوان یکی از مطرح ترین بانیان اندیشـﮥ ترک گرایی، در اثر معروف خود تحت عنوان «Turkculugun Esaslari» اصول ترک گرایی مینویسد: «امروزه، ترکان به راحتی میتوانند به وحدت و یکپارچگی فرهنگی دست یابند. زیرا ترکمنهای آذربایجان، ایران و خوارزم درست همانند ترکان ترکیه به ترکان اُغوز تعلق دارند. بنابراین، آمال فوری ما برای تحقق ترکیگرایی، باید وحدت اُغوزها یا ترکمنها باشد. امّا هدف از این اتحاد چه میتواند باشد؟ آیا هدف، اتحاد سیاسی است؟ البته، برای حال حاضر این هدف عملی نیست. ما نمیتوانیم اکنون حکم کنیم که در آینده چه اتفاق خواهد افتاد، امّا در حال حاضر آنچه که میتواند آمال ما باشد، همانا وحدت و یکپارچگی فرهنگی ترکان اُغوز است.»
Ziya Gokalp, The Principles of Turkism, R. Devereux (transl.) (Leiden: E. J. Brill, 1968), p. 17. Also Ismail Arar, "Ataturk'un gunumuz olayarina da isik tutan bazi konusmalari," Belleten, Vol. 45, No. 177 (Ocak, 1981), p. 16; Touraj Atabaki, Azerbaijan: Ethnicity and Autonomy in Twentieth-century Iran (London: British Academic Press, 1993), p. 55. For details, see Gokhan Cetinsaya, "Ataturk Donemi Turkiye-Iran Iliskileri, 1926-1938," Avrasya Dosyasi, Vol. 5, No. 3, (Sonbahar 1999), pp. 148-75.
- For details, see Bilal Simsir, Ingiliz Belgeleriyle Turkiye'de "Kurt Sorunu", 1924-1938 (Ankara: Disisleri Bakanligi Basimevi, 1975). Cf. McDowall, A Modern History of the Kurds.
- For details, see Husrev Gerede, Siyasi Hatiratim I: Iran, 1930-1934 (Istanbul: Vakit Basimevi, 1952).
- Ibid., p. 17.
- Ibid., p. 20
- Hasan Arfa, Under Five Shahs (London: John Murray, 1964), pp. 230-1.
- See Ismail Soysal, "1937 Sadabad Pact," Studies on Turkish-Arab Relations, Vol. 3, (1988), pp. 131-157; D. C. Watt, "The Sadabad Pact of 8 July 1937" in Uriel Dann (ed.), The Great Powers in the Middle East, 1919-1939 (NewYork: Holmes & Meir, 1988), pp. 333-52.
- For details, see Gokhan Cetinsaya, "Ikinci Dunya Savasi Yillarinda Turkiye-Iran Iliskileri, 1939-1945," Strateji, Vol. 11 (1999), pp. 41-72. Cf. Selim Deringil, Turkish Foreign Policy During the Second World War, (Cambridge: Cambridge University Press, 1989), pp. 126-8.
- Faik Ahmet Barutcu, Siyasal Anilar, 19391954 (Istanbul: Milliyet, 1977), pp. 234-9.
- British Documents on Foreign Affairs: Reports and Papers from the Foreign Office Confidential Prints, Part II: Persia (University Publications of Amercia, 1985-1997), Vol. VII, Doc. 199, 22, 11, 1927.
- This did not mean that the concen of the Turkish establishment over the fate of the "Turks in Iran" also ceased to exist. For example, see Graham Fuller, The Center for the Universe: The Geopolitics of Iran (Boulder: Westview Press, 1991), p. 200. Cf. Ari Inan, Tarihe Taniklik Edenler, (Istanbl: Cagdas, 1997), pp. 394-5.
- Soysal, "1937 Sadabad Pact," p. 149. Cf. Feridun Cemal Erkin, Disislerinde 34 Yil: Washington Buyukelciligi, Vol. II, No. 1, (Ankara: TTK, 1986), pp. 122-3.
- For details, see Gokhan Cetinsaya, "Turk-Iran Iliskileri, 1945-1997" in Faruk Sonmezoglu (ed.), Turk Dis Politikasinin Anlizi (Istanbul: Der, 1998), pp. 135-58.
- See Behcet Kemal Yesilbursa, "The Baghdad Pact and Anglo-American Defence Policies in the Middle East, 1955-1959" (Unpublished Ph.D. Thesis, University of Manchester, 1996), pp. 227-46.
- Foreign Relations of the United States, 1961-1963, Vol. XVII, p. 593.
- See Mahmut Dikerdem, Ucuncu Dunya'dan (Istanbul: Cem, 1977), pp. 7-41; Feroz ve Bedia Turgay Ahmad, Turkiye'de Cok Partili Politikanin Aciklamali Kronolojisi, 1945-1971 (Ankara: Bilgi, 1976), p. 216; Arfa, Under Five Shahs, pp. 429-30.
- See Ferenc A. Vali, Bridge Across the Bosphorus: The Foreign Policy of Turkey (Baltimore: The John Kopkins Press, 1971), pp. 339-43.
- See Cetinsaya, "Turk-Iran Iliskileri, 1945-1997."
- See Feroz Ahmad, Demokrasi Surecinde Turkiye, 1945-1980 (Istanbul: Hil, 1994), p. 515. Cf. Asadollah Alam, The Shah and I: The Confidential Diary of Iran's Royal Court, 1969-1977 (London: I. B. Tauris, 1991), pp. 448, 552.
- For relations since 1979, see Suha Bolukbasi, "Turkey Copes with Revolutionary Iran," Journal of South Asian and Middle Eastern Studies, Vol. 13, No. 1-2 (1989), pp. 94-109; Fuat Borovali, "Iran and Turkey: Permanent Revolution or Islamism in One Country?" in Miron Rezun (ed.), Iran at the Crossroads: Global Relations in a Turbulent Decade (Boulder: Westview Press, 1990), pp. 81-93; Henri J. Barkey, "Iran and Turkey: Confrontation across an Ideological Divide" in Alvin Z. Rubinstein and Oles M. Smolansky (eds.), Regional Power Rivalries in the New Eurasia: Russia, Turkey and Iran (NewYork: M. E. Sharpe, 1995), pp. 147-67; Tschangiz H. Pahlavan, "Turkish-Iranian Relations: An Iranian View" in Henri J. Barkey (ed.), Reluctant Neighbor: Turkey's Role in the Middle East (Washington D.C.: United States Institute of Peace Press, 1996), pp. 71-91; Atilla Eralp, "Facing the Challenge: Post-Revolutionary Relation with Iran" in Ibid., pp. 93-112; John Calabrese, "Turkey and Iran: Limits of a Stable Relationship," British Journal of Middle Eastern Studies, Vol. 25, No. 1 (1998), pp. 75-94.
- Kenan Evren'in Hatiralari, Vol. 5, (Istanbul: Milliyet, 1991), pp. 83-4. See also pp. 32 and 469. Cf. Kamuran Gurun, Firtinali Yillar: Disisleri Mustesaligi Anilari (Istanbul: Milliyet, 1995), p. 378.