سیری در مناسبات صفویان و اروپاییان
نویسنده: محمدحسن رجبی
در سال 907 ﻫ.ق اسماعیل میرزا، فرزند شیخ حیدر، از تبار معروف شیخ صفیالدین اردبیلی، عالم، عارف، زاهد و صوفی مشهور قرن هفتم و هشتم هجری، در حالی که سیزده سال بیشتر نداشت، به کمک مریدان صوفی جان نثارش که او را «صوفی اعظم»، «مرشد کامل»، «شیخ» و حتی «سلطان»، و «شاه» مینامیدند، پس از شکست دشمنان، در تبریز، سلطنت خود را اعلام کرده و مذهب دوازده امامی را مذهب رسمی دولتش اعلام داشت. بدین ترتیب پس از گذشت بیش از پنجاه سال آنچه را که صوفیان اردبیل و مریدان سرسپرده آنها، آن را «خروج دین حق» میخواندند و چیزی جز طرح اساس یک دولت شیعی مستقل نبود و توسط پدران او، شیخ حیدر و شیخ جنید که از سوی مریدان، «مرشد کامل» و «صاحب سجاده ولایت» خوانده میشدند، سرانجام تحقق یافت.1
این مریدان جان نثار، لباس متحدالشکل صوفیانهای به رنگ کبود بر تن و کلاهی با دوازده ترک که به شکل تاج و رنگ سرخ بود بر سر میکردند که دوازده ترک آن، اشارت گونهای به تعداد امامان شیعه، صورت تاج گونه آن، مظهری از سلطنت شیعه و رنگ سرخ آن، نشانهای از خونخواهی از دشمنان شیعه بود و به همین مناسبت آنان را «سرخ کلاهان» یا «قزلباشان» نامیدند.
این قزلباشان اکثراً ترکمان یا ترک زبان بودند و از هفت طایفه بزرگ تشکیل میشدند که به جز آنان، صوفیان آناتولی یا صوفیان روملو و طوایف و عشایر بزرگ و کوچک دیگر هم به آنها پیوسته بودند.
گروهی از این صوفیان که «تولائیان و تبراییان» خوانده میشدند در حالی که تبرزینی بر دوش داشتند در شهرها به راه افتاده و آواز ولایت امیرمؤمنان (ع) و محبت اهل بیت و اظهار برائت از دشمنان آنان را در کوی و برزن سر میدادند و مردم را به اظهار تشیع تشویق و ترغیب میکردند. اما این امر، تنها تبلیغ مسئله امامت بود و برای آن که تشیع به عنوان یک مذهب رسمی ـ با تمام اصول و فروع بایسته و لازم یک مذهب ـ برای عامه مردم قابل تمسک و شایان اعتماد سازی باشد کافی نبود.
در آغاز ظهور صفویه منابع شیعی بسیار اندکی و علمای شیعه بسیار معدودی در کشور بودند که میتوانستند اصول و فروع مذهب را برای آنان تبیین کنند. از همین رو به زودی معلوم شد که بدون جلب علمای شیعه از خارج، تشیع نمیتواند در عمل در سراسر ایران، مذهب رسمی شود و لذا شاه اسماعیل لازم دید تا علمای شیعه از بحرین، کوفه، حلّه، جَبَل عامل لبنان و احسای حجاز دعوت کند و چنین نیز کرد و به دنبال آن گروه قابل توجهی از علمای شیعه آن سرزمینها به ایران مهاجرت کردند. این مهاجرت، بیش از یک صد سال ادامه یافت و همه مهاجران مورد احترام و تکریم پادشاهان و دولتمردان صفوی قرار داشتند،2 که از جمله آنان محقق کرکی، شیخ لطف الله عاملی، شیخ بهایی و پدرش بودند.
دولت نوپای صفوی از آغاز با دو دشمن بزرگ در دو سوی مرزهایش مواجه شد که این دشمنی در تمام دوران دویست و بیست ساله صفوی با شدت و ضعف ادامه داشت و از هر فرصتی برای شکست و نابودی آن دریغ نمیورزیدند. نخست ازبکان بودند که سنّیان متعصبی به شمار میرفتند و در خراسان به شدت در آزار و کشتار شیعیان میکوشیدند، و دیگر دولت بسیار نیرومند عثمانی بود که از زمان سلطان سلیم اول که معاصر شاه اسماعیل صفوی بود علاوه بر سلطنت و ترویج مذهب اهل سنت، داعیه خلافت اسلامی و رهبری معنوی مسلمانان را نیز داشت.3 وجود این دو دشمن نیرومند موجب یک سلسله جنگهای خونین با آنان شد. البته دولت ازبک پس از چندین جنگ با صفویان که مدت یک صد سال ادامه یافت، و شکست کامل به دست شاه عباس اول صفوی، دیگر خطر مهمی برای کشور به شمار نمیرفت، اما سایه سهمگین عثمانی که اساس مذهب، استقلال سیاسی، تمامیت ارضی و موجودیت دولت صفوی را به شدت تهدید میکرد، همچون کابوسی بر سر دولت شیعی صفوی سنگینی میکرد.
دولت عثمانی در این زمان در اوج اقتدار سیاسی – نظامی خود بود. از یک سو در مرزهای شرقی با ایران همسایه شد و در جنوب، حجاز و یمن را به تصرف خود در آورد. در سمت غرب قسمت اعظم اروپای شرقی را متصرف شد و بعدها تا وین (پایتخت اتریش) – که دروازه اروپای غربی محسوب میشد ـ پیش راند و سوریه و مصر و شمال افریقا را ضمیمه خاک خود ساخت. این فتوحات عظیم توسط سپاه نیرومند و آزموده «ینی چری» صورت میگرفت که با سلاح آتشین توپ و تفنگ و خمپاره ـ که به تازگی در ارتشهای اروپای مسیحی راه یافته بود ـ مجهز بود و به فنون نوین نبرد کاملاً آشنایی داشت. این در حالی بود که صفویان قزلباش، تنها با شیوه جنگ سنتی آشنایی داشتند و استفاده از سلاح آتشین را خلاف دلیری و جوانمردی میدانستند.4
جنگ میان ایران و عثمانی به صورت یک ضرورت سیاسی اجتناب ناپذیر درآمد، به ویژه آنکه ایجاد دولت صفوی موجب ناآرامیها و شورشهای شیعیان عثمانی در حمایت از دولت صفوی در مرزهای شرقی عثمانی و آناتولی گردید. سرانجام پس از یک سلسله مکاتبه تهدید آمیز بی ثمر میان پادشاهان دوکشور، کار به جنگ کشید که با وجود رشادت، و جلادت شاه اسماعیل و قزلباشان، به شکست وی در چالدران به سال 920 ﻫ.ق انجامید و متعاقب آن تبریز، پایتخت صفویه، به دست دشمن افتاد، اما به علت سرمای شدید و مقاومت مردم، سپاه عثمانی پس از دو هفته مجبور به بازگشت شد که با خود غنایم سلطنتی فراوان، هنرمندان شهر و از همه مهمتر همسر سوگلی شاه اسماعیل را به عنوان اسیر با خود به همراه برد که این واقعه تلخ، باقیمانده عمر پادشاه جوان را دچار تألم شدید و احساس خفت کرد.5
پس از این شکست، شاه اسماعیل درصدد جبران آن برآمد و لذا راه دوستی و اتحاد نظامی با دولتهای اروپایی ـ که از سوی عثمانی تهدید میشدند ـ در پیش گرفت. پادشاهان اروپا نیز که وجود دولت صفوی را فرصت مناسب و متحد بسیار خوبی در مقابله با دشمن مشترک میدانستند به این درخواست پاسخ مثبت دادند. شاه اسماعیل نامههایی برای پادشاهان اروپا ارسال کرد و آمادگی خود را برای جنگ همزمان در دو جبهه بر ضد عثمانی اعلام داشت، اما پیش از آن که مذاکرات منجر به اقدام جدی شود، وی درگذشت.
اتحاد نظامی با ایران، موضوعی مهم و راهبردی برای دولتهای اروپایی بود که پس از شاه اسماعیل تا دو سده بعد همچنان در صدر سیاست خارجی دولتهای نیرومند اروپایی قرار داشت، اما چنان که گفته خواهد شد آنها به دلایل گوناگون از جمله اوضاع نابسامان و در حال تحول داخلی، رقابتهای سیاسی ـ بازرگانی میان خود، تجارت سودآور با عثمانی، دوری مسافت، و از همه مهمتر کینه و دشمنی دیرپای با مسمانان، حاضر به همکاری جدی نبودند و تنها میخواستند که با ایجاد نزاع دائمی میان دو دولت نیرومند اسلامی ایران و عثمانی، مانع پیشروی عثمانیها در اروپا و ضعف و ناتوانی تدریجی دو دولت باشند.
اما تا آن زمان، اروپا تحولات مهمی را از سر گذرانده و یا در حال گذران تحولاتی بود که به تدریج نه تنها چهره سیاسی، اقتصادی و نظامی آن را متحول ساخت بلکه تاثیر عمدهای در آسیا، امریکا و همه نقاط جهان بر جای گذاشت.
حدود پنجاه سال پیش از ظهور صفویه و در سال 1453 م/ 857 ق شهر مهم و استراتژیک قسطنطنیه ـ که قرنها پایتخت مسیحی روم شرقی یا بیزانس بود ـ توسط دولت اسلامی نوظهور و نیرومند عثمانی سرانجام سقوط کرد و پایتخت عثمانیها شد و اسلامبول نام گرفت و راه پیشروی آنها را به سمت اروپا گشود. این واقعه منشأ تحول جدیدی در اروپا گردید که مورخان، آن را پایان «قرون وسطی» و آغاز «دوره جدید» نامیدهاند. با چیرگی ترکان عثمانی بر اسلامبول، راه خشکی تجارت اروپا با مشرق زمین بسته شد و رشته ارتباط اروپا با ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه و خاور دور در آسیا منقطع گشت. یکی از علل عمده تلاش دریانوردان اروپایی برای یافتن راه دریایی به هندوستان و چین در بطن همین حادثه بزرگ تاریخی نهفته است که خود، موجب کشف راه دریایی جنوب افریقا گردید. تا پیش از سقوط روم شرقی، سرزمین ایران تنها راه مواصلاتی و تجارتی اروپا و آسیا بود که در تاریخ از آن به عنوان «جاده ابریشم» یاد میشود.6
مسیحیان اروپا به انتقام از دست دادن قسطنطنیه، چهل سال بعد آخرین امیرنشین مسلمان اسپانیا، یعنی غرناطه را فتح کردند و پس از حدود هفت قرن به حضور مسلمانان در اروپای مسیحی پایان دادند.
مسیحیان پیروز دست به شکنجه و آزار و تفتیش عقاید گروههای میلیونی مسلمانان زدند و در فاصله سقوط غرناطه و نخستین دهه سده هفده میلادی (یعنی کمتر از یکصد و بیست سال) حدود سه میلیون مسلمان را از وطن آواره ساختند و یا کشتند... کلیسای کاتولیک روم و دولتهای اروپایی، سقوط غرناطه را به عنوان یک پیروزی فراموش نشدنی جهان مسیحی بر اسلام قلمداد کردند.7
با قطع راه تجارت زمینی میان آسیا و اروپا توسط عثمانیها، اروپاییان درصدد کشف راههای جدید برآمدند. از اینرو در نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی [نيمه دوم قرن نهم هجري قمري]، دریانوردان پرتغالی راه شرق را در پیش گرفتند و با دور زدن قاره افریقا، به سواحل غربی هند و جزایر مالزی رسیدند و دریانوردان اسپانیایی نیز راه غرب را انتخاب کردند و با طی اقیانوس اطلس، خود را به قاره آمریکا رساندند. بدین ترتیب راه دریایی با هند که پیش از آن در دست دریانوردان عرب مسلمان بود، به دست پرتغالیها افتاد.8
بیشتر نویسندگان غربی، سفرهای اکتشافی اروپای سده 15 میلادی را به عنوان ادامه جنگهای صلیبی توصیف کردهاند.9
نخستین گامهای اروپا برای استعمار شرق در سده 15 م [نيمه دوم قرن نهم هجري قمري]، از سوی پرتغالیان برداشته شد که پیشرو نامدار همه آنان هنری دریانورد بود. آن شاهزاده توانگر که «رهبر بزرگ فرقه مسیح» نیز به شمار میرفت و سرکوبی و از میان برداشتن مسلمانان را از خواستهای اصلی خود قرار داده بود، سخت میکوشید تا در روند گسترش حوزه استعماری پرتغال در مشرق زمین، دین مسیحیت را برقرار سازد.10
در سال900 ق/ 1494 م، پاپ الکساندر ششم، همه سرزمینهایی را که تا آن تاریخ کشف شده بود و سرزمینهایی که قرار بود در دورترین نقطه آفریقا کشف شود، همه را یکسره به اسپانیا و سرزمینهای دیگر به سوی شرق را به پرتغال بخشید، با این شرط که آن دولت دامنه کوششهای خود را در راه مسیحی ساختن مردم آن سرزمینها گسترش دهند و فعالیتهای هیئتهای تبلیغی مسیحیان را در شرق و غرب افریقا پشتیبانی کنند.11
انگیزه اصلی این دریانوردان و بازرگانان ماجراجو که غالباً از سوی دولتهایشان حمایت میشدند دست یابی به ثروت عظیم شرق، به ویژه ادویه هند مانند فلفل و دارچین و غیره بود که در آب و هوای گرمسیر جنوب هند و سیلان و عمدتاً در جزایر مالزی تولید میشد و از این رو آن را «جزایر ادویه» مینامیدند، زیرا:
از قدیم ترین ایام در اروپا تقاضای فراوانی برای ادویه وجود داشت و این کالاها به آنجا فرستاده میشد. در آن زمانها این ادویه برای اروپا ارزش فوق العاده داشتند و در زمان رومیها فلفل معادل طلای هم وزن خود میارزید.12
بازرگانان اروپایی کالاهای پشمی به شرق میبردند و از آن سو ادویه شرق را به اروپا میآوردند و از این طریق به تدریج طبقه نوپای بازرگانان که «بورژرا» نامیده میشدند روز به روز ثروتمندتر میشدند و شهرهای ثروتمندی چون «بروکسل»13، «گنت»14، و مخصوصاً «آنتورپ»15 در اروپا شکوفا شدند به طوری که آنتورپ پایتخت اقتصادی اروپا و انبار بازرگانی ادویه شرقی شد و امپراتوری اسپانیا نیز آن شهر را به عنوان پایتخت بازرگانی خود برگزید.16
گفته میشود که در اتاقهای بازرگانی آن، هر روز 5000 نفر بازرگان جمع میشدند و به معامله و مبادله با یکدیگر میپرداختند و در بندر آن در یک زمان، 2500 کشتی تجارتی لنگر انداخته بود و در هر روز 500 کشتی به آنجا وارد و خارج میشد.17
ولی پرتغال کشوری کوچک و کم جمعیت بود و اسپانیا که طی قرنها، عملاً یک ارتش در حال راهپیمایی به شمار میآمد، در آن روزگار و در زیر مسئولیتهای امپراتوری گسترده و پراکنده خود میلغزید و نه تنها از تعصب فراوان مذهبی رنج میبرد، بلکه هیچ گونه استعدادی هم برای امور اقتصادی از خود نشان نمیداد. از همین روست که این دو کشور، محصول امپراتوریهای خویش را درو نمیکردند و نمیتوانستند از غنایم باد آورده و ثروت انباشته شدهای که به چنگ آورده بودند، نگهداری کنند.18
بازرگانی اروپاییان با شرق و به ویژه جوامع اسلامی، تجارتی انسانی و ضابطهمند نبود بلکه آنان با قلبی سرشار از دشمنیهای دینی دوران جنگهای صلیبی نسبت به مسلمانان و برای غارت ثروت سرزمینهایشان بدانجاها روی آورده بودند. به طور مثال اسپانیاییها که از سال 972 ق/ 1564م اشغال جزایر فیلیپین را آغاز کردند در همان نخستین سالهای استقرارشان، فرماندار کل اسپانیایی فیلیپین فرمان داد تا به مردم مسلمان فیلیپین دستور دهند که:
از این پس از پذیرفتن مبلغین مکتب محمد خودداری کنند زیرا که (این مکتب) شیطانی و باطل است و تنها مکتب مسیحیت خوب است.
وی به فرمانده زیر دست خود چنین فرمان داد:
باید بفهمد چه کسانی مذهب محمد را تبلیغ میکنند، آنها را دستگیر کرده و به حضور من آورید. باید خانههایی را که در آن این مکتب تبلیغ میشود خراب کنید و به آتش بکشید و دستور دهید که دیگر ساخته نشود.19
این رفتار تنها منحصر به پرتغالیها و اسپانیاییها نبود بلکه اروپاییان دیگری مانند هلندیها، انگلیسیها و فرانسویها که پس از آنها به بازرگانی دریایی با آسیا و افریقا پرداختند، رفتاری مشابه آنان با بومیان آن سرزمینها داشتند. از جمله تجارتهای پرسودی که پس از کشف قاره امریکا اروپاییان بدان پرداختند، تجارت برده از آسیا و افریقا به آن قاره بود. تنها فرانسه در سال 1790م/ 1205 ق تقریباً 000/20 برده سیاه به آمریکا صادر کرد. انگلستان نیز در میان سالهای 1680 تا 1700 م/1091 تا 1112 ق، یعنی در فاصله بیست سال در حدود 300،000 سیاه افریقایی را به بردگی کشید. در طول دو سده یعنی از 1600 تا 1800 م/1009 تا 1215 ﻫ.ق، مجموعاً 18 میلیون انسان افریقایی و آسیایی به بردگی در امریکا برده شدند20 اما به همین اندازه نیز در خلال سفر به دلیل تنگی جا، بیماری، کم غذایی و افسردگی از بین میرفتند. دو تن از نویسندگان تاریخ بریتانیا، درباره نحوه انتقال بردگان افریقایی مینویسند:
یکی از بدترین ستم کاریهایی که در بازرگانی برده وجود داشت، افزون بر شکار عملی بردگان، شیوه انتقال آنان بود که سیاهان را در کشتیهای بردهکشی با فشار جای میدادند و بدان وسیله، بازرگانی وحشتناک خود را در سراسر اقیانوس اطلس به انجام میرساندند. بیم همراه با تنفر زاییده این راه بازرگانی را نمیتوان توصیف کرد... جان دادن45% از بردگان در خلال سفر خود به امریکا امری عادی بود و مردن و نابود شدن 80% از آنان نیز امری عادی به شمار نمیآمد.21
یکی از پرتغالیان سده 15 م/ اواخر قرن 9 ﻫ.ق درباره شیوه آدم دزدی هم میهنان خود میآورد که :
مردان پرتغالی هنگام ورود به سرزمین پرتغالیان، خود را بر روی آنان میافکندند و آنها را یا میکشتند و یا دستگیر میساختند. در آنجا مادران و شوهرانی دیده میشدند که با فرزندان و همسران خویش میگریختند. برخی خود را به دریا پرتاب میکردند و برخی خود را در کلبه خویش و برخی دیگر کودکانشان را در زیر بوتهای پنهان میساختند ولی مردان پرتغالی همه را مییافتند.22
ستاره بخت امپراتوریهای پرتغال و اسپانیا بیش از یک سده نپایید و رقبای دیگر اروپایی چون هلند، انگلستان، فرانسه از اواخر قرن 16 م/ اواخر قرن 10 ﻫ.ق به تدریج جانشین آنها شدند.
از قرن چهاردهم میلادی/ هشتم هجري قمري به بعد تحولات فکری، علمی و تکنولوژیک رو به افزایشی چون رنسانس، پرتستانتیسم یا اصلاح مذهبی و نیز انقلابهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و صنعتی در اروپا رخ داد که از جمله آنها اختراع ماشین چاپ در سال 1436ـ1437م/ 840 ق توسط گوتنبرگ آلمانی بود و تحولی در نشر اندیشه به وجود آورد. همچنین در اوایل قرن 16 م/10 ﻫ.ق، کپرنیک نظریه قدیمی بطلمیوسی کلیسا که زمین را مرکز عالم وجود میدانست و خورشید را برگرد آن در دوران میدید متزلزل ساخت و ثابت کرد که زمین به دور خورشید میگردد و بدین قرار بنیان فکر و تصور عالم جدید را بنا نهاد. پس از وی گالیله نیز دوربین نجومی خود را ساخت و به تائید نظریه کپرنیک پرداخت اما در دادگاه تفتیش عقاید کلیسا به ناگزیر نظرش را تغییر داد. در قرن هفدهم ميلادي/ يازدهم هجري قمري اسحاق نیوتن قانون جاذبه زمین را ثابت کرد و تحولی اساسی در علم فیزیک به وجود آورد. همزمان با وی رنه دکارت فرانسوی بنای فلسفه جدید اروپایی را نهاد و در کشور ایتالیا هم هنرمندان و معماران بزرگی چون داوینچی، رافائل و آنجلو شاهکارهای بزرگی در نقاشی و معماری پدید آوردند. نویسندگان اروپایی از قرن 16 م/10 ﻫ.ق به بعد زبان لاتین را که زبان علم به شمار میرفت به کناری نهادند و به زبانهای بومی به نشر آثار خویش پرداختند. شکسپیر با نگارش نمایشنامههای مشهورش که مضامین بسیاری از آنها تاریخ روم باستان بود به مدد قوه تخیل خود نمایشنامههای ارزشمند تاریخی، تراژدیک و کمدی پدید آورد و با سرودن اشعار غنایی، شاهکارهایی در ادبیات انگلیسی بر جا گذاشت. ماکیاول، مورخ و سیاستمدار ایتالیایی با نگارش کتاب شهریار، مبانی فلسفه سیاسی بورژوازی نوظهور اروپا را مطرح کرد. سروانتس اسپانیایی نیز با نگارش رمان معروف خود به نام دُن کیشوت، افول ارزشهای عصر فئودالیسم و آغاز مناسبات جدید دوره بورژوازی را نوید دادند. لوتر و کالون که خود از روحانیون مسیحی بودند کوشیدند تا با انتقاد شدید از قدرت مطلقه پاپ و تجمل گرایی کلیسا، تعالیم مسیحیت را متناسب با خواست طبقه جدید و تحول خواه بازرگان اروپا تعبیر کنند و موجب نهضت مذهبی پروتستانتیسم یا اصلاح مذهبی در عالم مسیحیت شدند.
این تحولات فکری، سیاسی، اجتماعی و مذهبی در اروپا در طول سدههای هفده و هیجده میلادی/ يازدهم و دوازدهم هجري قمري باعث درگیریهای شدید در کشورهای اروپایی میان کلیسا و فئودالها با پادشان و بازرگانان گردید که خواهان اختیارات، استقلال و آزادی اندیشه و عمل بیشتری از سوی کلیسا و فئودالها بودند. این درگیریهای خونین، گاه چند دهه به طول میانجامید و موجب نا امنی و نا بسامانی در بسیاری از آن کشورها میشد. اما این حوادث در انگلستان در قرن هفدهم ميلادي/ يازدهم هجري قمري ـ به جز انقلاب اجتماعی سال 1649 م/ 1059 ﻫ.ق که به اعدام چارلز اول، پادشاه آن کشور و پیروزی پارلمان انجامید ـ در مجموع مسالمت آمیز و محافظه کارانه بود و پادشاه نیز خودش را در رأس کلیسا قرار داد و «مدافع ایمان» نامید و کلیسا و مذهب عملاً بخشی از دستگاه دولت به شمار رفت.23 این عوامل در مجموع سبب پیشرفت علمی و تکنولوژیک و اقتدار سیاسی ـ نظامی انگلستان در سدههای هفدهم و هجدهم میلادی/ يازدهم و دوازدهم هجري قمري گردید.
در سال 1588 م/ 996 ﻫ.ق کوشش اسپانیا برای تسخیر انگلستان با شکست بسیار سختی مواجه گشت و نیروی دریایی شکست ناپذیر اسپانیا در پهنه دریا در هم شکست و چند دهه بعد در دوره کرامول نیروی دریایی آن کشور، نیروهای دریایی هلند، فرانسه و اسپانیا را دور راند و برای نخستین بار، بزرگترین قدرت دریایی اروپا شد.24
نخستین مأمور سیاسی انگلستان که در دوره سلطنت الیزابت اول از ایران دوره صفوی دیدار کرد سر آنتونی جنکینسون25 بود که به کمپانی انگلیسی مسکوی وابستگی داشت و در سال 1562 م/ 970 ق در قزوین پایتخت شاه طهماسب اول با او مذاکره کرد ولی با برخورد سرد وی مواجه شد و نتوانست به عقد پیمان بازرگانی که هدف اصلی سفرش بود دست یابد.26
در سال 1600 م/ 1009 ق، «کمپانی هند شرقی انگلستان» که شرکتی خصوصی و متشکل از گروهی از بازرگانان بود به منظور تجارت با هند در لندن تاسیس شد و از آغاز مورد حمایت پارلمان ـ که غالباً نمایندگان بازرگانان بودند ـ قرار گرفت و از کمکهای رسمی و دولتی هم بهرهمند شد و با کسب اجازه از جهانگیر، پادشاه تیموری هند در بندر سورات، واقع در ساحل غربی هند، به فعالیت پرداخت.27
دو سال و اندی پیش از آن در سال 1598 م/ 1006 ﻫ.
هیئتی به سرپرستی فردی ماجراجو ولی بی مرام انگلیسی به نام سرآنتونی شرلی وارد ایران شد، این هیئت را ارل اسکس28 [نایب السلطنه انگلستان در ایرلند] فرستاده بود تا شاه عباس را برای اتحاد با قدرتهای مسیحی علیه عثمانی و نیز ترمیم روابط بازرگانی بین ایران و انگلستان متقاعد سازد.29
شاه عباس اول صفوی
در بازگشت از لشکر کشی به خراسان، دو برادر انگلیسی[آنتونی و رابرت شرلی] را که در ظاهر برای جهانگردی، همراه عدهای ملازم به مشرق آمده بودند در سال 1006 ق/1597م در قزوین به حضور پذیرفت. آن دو که با همراهان خویش در ظاهر به طور اتفاقی و در واقع به قصد باریابی [و عقد پیمانهای سیاسی، نظامی و بازرگانی] به دربار شاه عباس آمده بودند، در باریابی به حضور شاه، هدایایی به او تقدیم کردند و از جانب وی با محبت و علاقه پذیرا شدند. با آنکه ورود این دو برادر به دربار پادشاه [ایران]، تصادف محض نبود و در لندن از جانب بعضی بزرگان مملکت، سعی در نفوذ در دستگاه شاه و اهتمام در کسب پارهای امتیازات بازرگانی به آنها توصیه شده بود، آنها این ماجرا را به صورت تصادف جلوه دادند.30
جهت اصلی ماموریت آنتونی شرلی از پیش روشن و مشخص بود، به همین سبب او در میان هیئت خود، یک متخصص توپ ریزی که در کار خود مهارت بسیار داشت، آورده بود و به راهنمایی همین شخص، اقدام به ریختن پانصد عرّاده توپ کرد و سپاهیان قزلباش نیز تحت نظر تامس پاول ـ از اعضای هیئت ـ به آموزش نظامی و فراگرفتن فنون جنگی پرداختند.31
وجود برادران شرلی و 28 تن ملازمان انگلیسی آنها که همه به فنون نظامی و لوازم آن آشنایی داشتند در تهیه و تجهیز سپاه ایران که الله وردی خان سپهسالار و فرمانده کل آن و نیز تمام افرادش به یکسان با وفاداری و جان نثاری کامل تحت فرمان مستقیم شاه بودند، در تصمیم وی به جنگ عثمانی تاثیر قابل ملاحظه داشت.32
شاه عباس علاوه بر اینکه قول مساعد برای تسهیلات بازرگانی به اروپاییان داد، آنتونی را سفیر خود در اروپا کرد تا حمایت دولتهای اروپایی را برای مقابله با عثمانیها جلب کند. شرلی ایران را از راه روسیه به قصد اروپا ترک گفت در حالی که برادر جوانتر او، رابرت و پنج تن از اعضای هیئتش به عنوان گروگان نگه داشته بودند. آنتونی با بقیه افراد هیئت و یک نفر سفیر ایرانی به نام حسینعلی بیگ بیات و نیز تعدادی منشی و خدمتکار ایرانی همراه میشد. یکی از این منشیان علیقلی بیگ، برادرزاده سفیر بود و دیگری هم اروج بیگ نام داشت و این دو، در این سفر مسیحی شدند و تغییر نام دادند و اروج بیگ با نام «دون خوان» در اسپانیا ماندگار شد.33
شاه عباس اعتبارنامهای به شرلی داد تا او و همراهانش از جانب وی با پادشاهان فرنگ یعنی امپراتور آلمان، ملکه انگلستان، پادشاهان اسکاتلند، فرانسه و لهستان، جمهوری ونیز و پاپ اعظم ملاقات و مذاکره کنند.
نصرالله فلسفی در کتاب سیاست خارجی ایران در عصر صفویه، مفاد نامه شاه عباس را چنین آورده است:
- پادشاه ایران باب دوستی و اتحاد را به سبب علاقه به کشورهای مسیحی و اتباع آنها و نیز نفرت شدیدی که از دشمن مشترک یعنی عثمانی دارد، مفتوح میسازد.
- پادشاه ایران مایل است اطمینان یابد که اگر با دشمن مشترک به جنگ برخاست، تمام بار جنگ بر دوش وی گذاشته نخواهد شد.
- از امپراتوری آلمان و پاپ روم و سایر فرمانروایان اروپا خواسته بود که اگر قرارداد دوستانهای با عثمانی بستهاند باطل کنند و در صورتی که به مقتضای مصلحت نمیتوانند با تمام قوا شاه ایران را بر ضد سلطان عثمانی یاری دهند لااقل تا زمانی که او با سلطان در جنگ است، نهانی پشتیبان وی باشند و به هیچ وجه با دشمن وی همکاری نکنند.
- به فرمانروایان اروپا گوشزد کرده بود که چون گروهی از بارزگانان اروپایی با دولت عثمانی قراردادهای خصوصی بستهاند و برای آن از راه خشکی و دریا انواع مهمات جنگی از توپ و تفنگ و کشتی و چیزهای دیگر میفرستند، بایستی هر چه زودتر این قراردادها لغو گردد.
- به فرمانروایان اروپا اندرز داده بود که چون دشمنی و جنگ ایشان با یکدیگر جز نیرومند شدن امپراتوری عثمانی ثمری نخواهد داشت بهتر آن است که نصیحت دوستانه و بی غرضانه او را بپذیرند و هر چه زودتر با بستن پیمانهای دوستانه و صادقانه، با هم متحد شوند و قوایی را که باید در شکست دشمن مشترک به کار رود بی سبب در جنگ با یکدیگر هدر ندهند.
- تعهد میکرد که اگر دولتهای مسیحی اروپا با او در برابر سلطان عثمانی متحد شوند، بی درنگ 60،000 تفنگچی و هر قدر سوار و پیاده که متحدان لازم شمارند، برای جنگ آماده سازد.
- پادشاه ایران معتقد بود که از جنگهای دفاعی جز تلف کردن وقت و پول و کشته شدن مردم بی گناه و در خطر افکندن حیثیت و آبرو نتیجهای گرفته نمیشود و کشورهایی که این روش را بپذیرند به ناتوانی خویش اعتراف کردهاند.
- در صورتی که اروپاییان، برانداختن امپراتوری عثمانی را واجب میشمرند، باید بدون تامل از شرق و غرب بر متصرفات آن دولت بتازند و مخصوصاً از خاک مجارستان به آن کشور حمله کنند.
- پادشاه ایران تعهد میکرد که اگر امپراتور آلمان و پادشاه اسپانیا و دیگر فرمانروایان اروپا با سلطان عثمانی به جنگ برخیزند بی درنگ از شرق به خاک عثمانی بتازد و در این صورت انتظار دارد که امپراتور و سایر فرمانروایان اروپا، سفیران صاحب اختیار به ایران روانه کنند تا هرگونه اقدامات جنگی با مشورت و صوابدید ایشان انجام گیرد.
- پیشنهاد میکرد که میان ایران و دولتهای اروپا قراردادی بسته شود که هیچ یک از متحدان، بیصوابدید و موافقت دیگران به کاری که خلاف سیاست عمومی باشد اقدام نکنند.
- شاه ایران معتقد بود که هرگاه فرمانروایان مسیحی اروپا و پادشاه ایران بر ضد دولت عثمانی متحد شدند و با آن دولت به جنگ برخاستند، هیچ یک از متحدان نبایستی بی صوابدید و موافقت دیگران از جنگ کناره گیرند یا با دشمن مشترک صلح کنند.
- تعهد میکرد که هرگاه دولتهای اروپایی با او متحد شوند، درهای سراسر کشور ایران را به روی پیروان مسیح، از هر فرقه باز کند و به ایشان اجازه دهد که هر کجا خواهند بروند و هر جا که خواهند بمانند و برای خود خانه و کلیسا بسازند و مراسم دینی خویش را به آزادی و بی هیچ گونه مانع انجام دهند.
- وعده میداد که به تمام اتباع مسیحی خویش، از ارمنی و گرجی و غیره توصیه کنند تا مانند همه عیسویان جهان از کلیسای کاتولیک و پاپ پیروی کنند و دستورهای کلیسای رم را به کار بندند.
- در آخر، پادشاه ایران از همه پادشاهان و فرمانروایان اروپا خواهش میکرد که سفیرانی با شرایط و نقشهها و پیشنهادهای خود به ایران بفرستند، چنانکه او کرده است.34
آنتونی شرلی و هیئت همراه در این سفر با پادشاهان اروپا و پاپ ملاقات کرد و برخی از هدایای شاه را نیز در روسیه فروخت و دیگر به ایران بازنگشت و در اسپانیا اقامت گزید. اما همان طور که پیش از این گفته شد، کشورهای اروپایی به دلایل گوناگون نه عملاً امکان اتحاد نظامی با ایران و حمله به عثمانی را از جبهه غرب داشتند و نه در این زمینه مصمم بودند، بلکه امیدوار بودند که با تجهیز ارتش ایران، این کشور خود به تنهایی همه بار جنگ و تبعات سیاسی، نظامی و اقتصادی آن را بر دوش گیرد.
آنتونیو دوگوا، از کشیشان کرملی35 وابسته به کلیسای اگوستین که در 1017 ق/ 1608 م برای دومین بار به سِمَت سفیر پادشاه اسپانیا با شاه عباس اول دیدار و گفت و گو داشته، در خاطراتش، انگیزه اصلی خود را که تیرگی روابط ایران و عثمانی و ایجاد جنگ میان دو کشور بوده، چنین اظهار میدارد:
شاه ظاهراً به مصالحه با [عثمانیها ] تن داده بود و این مسائل با آنکه از جمله اسرار سیاسی بود، به گوش من رسید، معلوم شد که شاه یکی از سرداران عثمانی را که در جنگی اسیر شده بود، به سفارت برگزیده است تا به استانبول فرستد و مقدمات صلح را فراهم کند. به همین سبب من بیدرنگ سفارت خود را [نزد سردار عثمانی] فاش کردم تا به گوش جاسوسان عثمانی که ممکن بود در اردوی شاه باشند و سرداری که قرار بود به سفارت برود برسد. شهرت دادم که شاه مرا به فرنگستان میفرستد تا پادشاهان عیسوی را بر ضد عثمانیها برانگیزم و تا سلطان [عثمانی] را یک باره از پای درنیاوردند آسوده ننشینند. ضمناً شاه میخواهد تجارت ابریشم را از راه هرمز دایر کند تا عثمانیها از سود آن محروم شوند. منظورم آن بود که بدینوسیله سلطان عثمانی دریابد شاه عباس فریبش میدهد و در همان حال که با او سخن میگوید عیسویان را به جنگ با او تشویق میکند تا به قول شاه اعتماد نکنند و سپاهی آماده جنگ در مرزهای ایران نگاه دارد و شاه نیز همیشه سپاه مجهزی در سرحدات عثمانی داشته باشد زیرا تا این دو حریف سرگرم جنگ باشند، جهان مسیحی در صلح و سلامت خواهد بود.36
شاه عباس که به امید یاری و همکاری دولتهای اروپایی،جنگ بزرگی را با عثمانیها آغاز کرد و هیچ گونه اتحاد و حمایتی از اروپاییان مشاهده ننمود، طی نامهای به آنتونی شرلی ـ که در آن زمان در اروپا به سر میبرد ـ از عدم همکاری اروپاییان چنین گلایه کرد:
... از تاریخی که آن امارت پناه [فرنگستان] رفته، تا حال ما را چه محاربات عظیم با لشکر روسیه واقع شده... و در این چند سال که ما با ایشان در محاربه و مجادلهایم، اصلاً از جانب سلاطین فرنگ حرکتی واقع نشده و نشنیدیم که ایشان هم از آن طرف حرکتی کرده باشند. به هر حال خود به همان طریق با ایشان در محاربه و مجادلهایم و دست از محاربه باز نمیداریم. میباید که آن امارت مآب، نوعی سعی نمایند که حضرات پادشاهان فرنگیه، در محاربه به عثمانی ساعی بوده، تصقیر ننمایند.37
اندکی پیش از آنکه شاه عباس، آنتونیو دوگوا را به اروپا اعزام کند، رابرت شرلی را ماموریت داد تا به اروپا برود و حکمرانان مسیحی را علیه ترکان برانگیزد و ضمناً تجارت ابریشم را با اروپا سر و سامانی بدهد. وی با پادشاهان اروپا ملاقات کرد اما همانند دوگوا توفیقی به دست نیاورد. او به پاپ نیز شدیداً اصرار ورزید تا دولتهای مسیحی را وادارد که دست از دشمنی در رقابت با خود بردارند و در جنگ با عثمانی متحد شوند. نامه شاه عباس به پاپ هم حاوی شرایط مشابهی بود.38
گوا بدون آنکه دستاوردی از سفرش داشه باشد، به ایران بازگشت، اما چون دانست که شاه عباس از ماجرای بخشیدن ابریشمهای شاه به پادشاه اسپانیا به جای فروش آن در اروپا، آگاه و خشمگین است، ایران را ترک کرد و به بصره گریخت. رابرت شرلی نیز که همراه همسرش پس از پنج سال به ایران بازگشت، حاصلی از سفر خود نداشت و لذا با برخورد سرد شاه مواجه شد، از این رو دل شکسته و بیمار گردید و مدتی بعد درگذشت.
با وجود این فراز و نشیبهای جزیی، روابط سیاسی ایران و انگلستان از زمان شاه عباس اول تا پایان دوره صفویه دوستانه بود و هر دو دولت به یکدیگر نیاز مبرم داشتند. اهمیت استراتژیک هرمز که پرتغالیها همه تجارت دریایی در اقیانوس هند از جمله صادرات ادویه به اروپا را ـ که بخش اعظم آن به انگلستان وارد میگردید ـ زیر نظر و در اختیار خود داشتند39، برای انگلستان امری حیاتی بود. لذا حضور پرتغالیها در خلیج فارس را مانع بزرگی برای تجارت خود میدانست که بیرون راندن آنها از آنجا و دیگر جزایر خلیج فارس جز با ایران میسر نبود. از طرفی ایران نیز به ادامه روابط دوستانه با انگلستان نیاز مبرم داشت، زیرا تنها برادران شرلی بودند که با حمایت دولت متبوعشان یعنی انگلستان به تجهیز سپاه ایران به سلاحهای گرم و پیشرفته و در نتیجه پیروزی بر عثمانی و باز پس گرفتن سرزمینهای از دست رفته، اقدام کردند. همچنین شاه عباس برای بیرون راندن پرتغالیها از خلیج فارس به همکاری ناوگان دریایی یکی از دو کشور انگلستان یا هلند که رقیب سرسخت پرتغالیها بودند، نیاز مبرم داشت، زیرا از زمان حضور پرتغالیها، عایدات ایران از طریق صدور کالا به خارج به حداقل رسیده بود.40 ضمناً شاه میکوشید تا با یافتن راه دریایی صدور ابریشم و دیگر تولیدات داخلی از طریق هرمز، راه تکمیلی دریایی برای راه زمینی که از سرزمین عثمانی میگذشت پیدا کند41، چون عثمانیها بابت عبور کالای ایرانی از طریق خاک خویش حق راهداری یا ترانزیت گزافی میگرفتند و بخشی از ابریشم صادراتی ایران به اروپا را خود به قیمت نسبتاً نازلی خریداری کرده و در صنایع نساجی بورسا استفاده میکردند و در عوض کالای مورد نیاز ایران از قبیل طلا، نقره و سنگهای قیمتی، پارچه به ایران میدادند که چندان مورد نیاز کشور نبود و مرغوبیت پارچههای ونیزی و انگلیسی را نداشت؛ زیرا به نوشته برخی از سیاحان اروپایی با وجود آنکه در دوره شاه طهماسب اول صفوی، کاشان خود یکی از مهمترین تولید کنندگان و عرضه کنندگان پارچههای نفیس داخلی بود، اما اعیان شهر از پارچههای نفیس انگلیسی و ونیزی استفاده میکردند و تجار انگلیسی در شهرهایی چون کاشان، قزوین، تبریز و اردبیل در برابر خرید ابریشم از ایران، پارچه ماهوت عرضه میکردند.42
در سال 1615 م/ 1024 ق ریچارد استیل، عامل کمپانی هند شرقی انگلیس که در سفر خود به هند از ایران میگذشت، دریافت که ایران بازار بالقوه خوبی برای بازرگانی است، زیرا کمپانی در داد و ستد کلیه ذخایر پارچه خود در هند مشکلاتی داشت. از این رو وی و مامور دیگری به نام گراودر برای مذاکره با شاه عباس از سوی کمپانی اعزام شدند. شاه آنها را به گرمی پذیرفت و فرمانی خطاب به مردم صادر کرد که «با فرنگیهای انگلیسی به مهربانی رفتار کنند.»
این نخستین توافقنامه تجاری بود که انگلیسیها از سوی کمپانی هند شرقی با دولت ایران منعقد کردند، اما این توافقنامه بعدها مورد جرح و تعدیل قرار گرفت و در زمان جلوس شاه بعدی یعنی در سال 1039 ق/ 1629 م بار دیگر تائید شد و تا زمان شاه سلطان حسین کما بیش ادامه داشت و شرایط آن با شرایط قراردادهای کمپانی هند شرقی هند در سال 1624 م/ 1034 ق و کمپانی هند شرقی فرانسه در سال 1664 م/ 1074 ق منطبق بود.43
مواد این قرارداد عبارت بود از: حق اقامت یک نفر نماینده انگلیس در ایران و یا یک نفر ایرانی در انگلیس، مساعدت عادلانه و منصفانه در بنادر ورودی بر طبق سنن محلی، به طوری که تجار بومی متضرر نشوند، در موقع کشتی شکستگی و یا حمله دزدان بدان، هیچ گونه تعهدی برای نجات کشتی داده نشده بود. افراد کمپانی در سفر به ایران و خرید و فروش کالاها، هیچ نوع محدودیتی نداشتند، آنها در اعمال مذهبی خود کاملاً آزاد بودند و برای دفاع از جان و مال خویش میتوانستند سلاح حمل کنند. اگر کسی در حین دزدی کشته میشد، انگلیس مسئولیتی در قبال آن نداشت، ولی اگر دزدی دستگیر میشد باید در حضور انگلیسیها به کیفر میرسید؛ اما اگر این دزد، انگلیسی میبود، انگلیسیها حق داشتند آنچه را که خود مناسب تشخیص میدهند اعمال کنند. حق داشتن اقامتگاهی هم در مدت اقامت آنها در ایران جزو شرایط بود. نمایندگان انگلیس مسئول گوشمالی ماموران خاطی انگلیس بدون ارجاع به مقامات محلی بودند. قائم مقام انتصابی نماینده اصلی، همواره تحت عنایت ویژه بود و امنیت آنها در مقابل تعدیات اهالی محل تضمین شده بود. همه کارکنان انگلیسی محترم بودند و کسی را یارای جلوگیری از خدمات آنها نبود. در موقع مرگ یک نفر انگلیسی در ایران، کسی حق دخالت در املاک و دارایی او نداشت جز در مورد تدفین، کودکان یتیم والدین مسیحی باید به نماینده شرکت تحویل داده میشد. تجار معمولی انگلیس نباید حقوق گمرکی بیش از حقوق گمرکی امپراتوری عثمانی در حلب و استانبول میپرداختند و اگر آنها در راه دچار زیان میشدند بر عهده راهداران ایرانی بود که اجناس آنها را پیدا کنند و یا قیمت آن را با سوگند نامهای در حضوریک نفر کشیش و یا نماینده شرکت به صاحب مال مسترد دارند. هر نوع اختلاف مالی تجار انگلیسی با ایرانیان. بر طبق حقوق ایرانیان و در حضور یک نماینده انگلیسی و یا نماینده اصلی شرکت، حل و فصل میشد. و بالاخره هر نوع جنسی که مورد مصرف نبود باید بدون اشکال و ایراد بازپس داده میشد.44
پس از آن کمپانی در دسامبر 1616 م/ ذیحجه 1025 ق هیئتی را به سرپرستی ادوارد کنوک به ایران فرستاد و او با یک کشتی بار پارچه راهی ایران شد. او با وجود توطئه پرتغالیها توانست کشتی را به سلامت تا جاسک برساند و آن را تا اوایل 1617 م/ 1026 ق وارد اصفهان کند. کنوک در همان سال تجارتخانههایی در اصفهان و شیراز دایر کرد. شاه عباس در صدد بود تا سالانه از هزار تا سه هزار بار ابریشم با کمپانی معامله کند. همچنین مقرر شد که عمال کمپانی در ایران از نظر مذهبی آزاد باشند و عامل و یا نماینده آن در اصفهان به مثابه سفیر پادشاه انگلستان باشد.
در این ایام شاه عباس تصمیم گرفت جزیره سوق الجیشی هرمز را ـ که اهمیت فراوان بازرگانی و نظامی برای ایران داشت از دست پرتغالیها بیرون آورد ولی هیچ نوع کشتی در اختیار نداشت. اما:
هرمز در سرتاسر قرن شانزدهم میلادی/ یازدهم هجری، نقش حساس تجاری خود را نگه داشت و همواره پر از رفت و آمد بود، چون پایگاه اصلی هند، ایران، حجاز، عثمانی و همه کشورها و مناطق جهان اسلام به شمار میرفت و همیشه پر از ایرانی، ارمنی، ترک و اقوام دیگر و همچنین ونیزیان بود که ادویه و سنگهای گرانبها میخریدند و به مقدار زیادی از همه مناطق و از هند بدانجا صادر میگشت و از آنجا راه خشکی در ونیز و مناطق ترک نشین، ارمنستان، حجاز و ایران توزیع میشد. انواع مال التجاره از همین ممالک بدانجا وارد میگردید و از راه ایران به حلب در عثمانی منتقل میشد و در آنجا از طریق تجار ونیز و از آنجا به اروپا انتقال مییافت.45
کمپانی هند شرقی انگلیس که امتیازت و منافع خود را با حضور پرتغالیها در خلیج فارس در خطر میدید، قرار شد در حمله قوای ایران به جزیره هرمز به یاری آنها بشتابند. نتیجه این شد که هرمز در ماه مه 1622/ رجب 1031 ق به دست نیروهای مشترک ایران و کمپانی افتاد.
فتح جزایر قشم و هرمز و شکست و بیرون راندن پرتغالیها از آن دو جزیره، پیروزی بزرگی برای شاه عباس و حماسهای عظیم برای مردم ایران بود و موجب اقتدار و اعتبار بیشتر ایران نزد عثمانیها و اروپاییان گردید. اندکی پس از این واقعه «قدری» شاعر، داستان فتح آن دو جزیره توسط سپاهیان ایران را با جزئیات کامل و بدون اشاره به استمداد اروپاییان از انگلیس، در دو منظومه جداگانه به نامهای جنگ نامه کشم [قشم] و جرون [هرمز] نامه به بحر متقارب سرود که پیترو دلاواله (جهانگرد ایران شناس ایتالیایی) نسخهای از آن را به ایتالیا برد که هم اکنون در آنجا نگهداری میشود.46 این دو منظومه را میتوان نخستین چکامه میهنی و ضد استعماری ایران برشمرد.
تصرف هرمز سر آغاز زوال قدرت پرتغالیها در خلیج فارس بود. از طرف دیگر این تحول، نتایج مطلوبی برای کمپانی هند شرقی انگلیس در برداشت و هرگز تصور نمیکرد به تنهایی بتواند از عهده راندن پرتغالیها از جزیره ـ که جای پای محکمی داشتند ـ برآید. شاه عباس کمپانی را در هرمز از پرداخت حقوق گمرکی معاف کرد و نیز مقرر داشت که نیمی از حقوق گمرکی جزیره از آنها باشد.47 «اما به انگلیسیها هم اجازه ایجاد استحکاماتی که کمپانی هند شرقی طالب آن بود، نداد. » فقط چندی بعد به رعایت رابطه دوستی با فیلیپ سوم ـ پادشاه اسپانیا که پرتغال نیز در آن ایام تحت فرمان او بود ـ به پرتغالیها اجازه داد در بند کنگ فعالیت بازرگانی خود را ادامه دهند. در مقابل به رعایت توازن و به خاطر دوستی کمپانی هند شرقی به انگلیسیها فرصت داد تا در بندر جاسک به فعالیتی مشابه اقدام کنند. بدینگونه از دادن هرگونه امتیازی به اتباع بیگانه، که موجب محدود کردن قدرت بلامنازع ایران در عرصه حیاتی خود بود، به شدت امتناع ورزید و پیروزی بر پرتغال را موجب مزید حیثیت نظامی و سیاسی خویش در نزد عثمانیها و اروپاییهای عصر ساخت.48
با وجود آنکه انگلستان شریک پیروز ایران به شمار میرفت، اما آن کشور یک رقیب نیرومند دیگر نیز داشت که تا آن زمان در شکست و تضعیف قدرت نظامی و بازرگانی اسپانیا و پرتغال همداستان بودند و آن هلند بود که روابط تجاری وسیعتری با ایران داشت. سه دهه پس از این پیروزی، کمپانی هند شرقی انگلیس در نبردی دریایی در خلیج فارس و آبهای اروپا، شکست سختی از نیروی دریایی هلند خورد و به دنبال آن نفوذ و حضور سیاسی، نظامی و اقتصادی انگلیس در ایران به شدت رو به کاهش رفت و هلندیها حدود سی سال، قدرت فائقه دریایی خلیج فارس و شریک تجاری ایران شدند و ایرانیان نیز ناگزیر به داد و ستد با کمپانی هند شرقی هلند پرداختند. اما این کمپانی، پس از آنکه رقیب سیاسی و تجاری انگلیسی خود را بیرون راند نرخ ابریشم را به قیمت نصف کاهش داد و موجب رنجش شاه صفوی گردید که سرانجام پس از کشمکشهایی به نرخ توافقی دست یافتند.49
در اواخر قرن یازدهم هجری/ هفدهم میلادی قیمت ابریشم ایران در هلند به اندازهای سقوط کرد که در مقایسه با ابریشم هلند و یا انتقال آن به بنادر مدیترانه، دیگر صرف نمیکرد از این رو کمپانی هلندی به دنبال بهانهای بود تا تعهدات گذشتهاش را با ایران به هم زند. کمپانی هند شرقی انگلیس با استفاده از فرصت، بار دیگر علاقهاش را به تجدید رابطه با دولت ایران اعلام داشت. دولت ایران نیز که از کاهش میزان و مبلغ خرید ابریشم توسط هلند ناراضی بود به داد و ستد مجدد ابریشم با کمپانی هلند شرقی انگلیس اقدام کرد.50
کمپانی هند شرقی یکصد و پنجاه سال به روابط تجاری خود با ایران ادامه داد. در خلال این دوره طولانی شماری از مدیران و کارکنان کمپانی در ایران خدمت میکردند. تعدادی از آنها که قبلاً در هلند بودند زبان فارسی را ـ که زبان رسمی دربار حکومت هند بود ـ فرا میگرفتند. جرج استراچن، از کارکنان کمپانی و از محققان برجسته ایرانشناس انگلیسی بود که به زبانهای عربی، فارسی و ترکی تسلط داشت. او در ایران به جمع آوری نسخههای خطی عربی، فارسی و ترکی و کتابهای گوناگون پرداخت و از دوستان نزدیک جهانگرد ایتالیایی پیترو دلاواله بود.51 تنها در نیمه دوم سده هفدهم میلادی/یازدهم هجری، جهانگرادن فرانسوی 147 سفرنامه نوشتند که 52 عنوان آن درباره ایران بود.52 بدین ترتیب، مراکز ایران شناسی با چنین آثاری از نویسندگان اروپایی و نیز کتابهایی که از ایران و دیگر کشورهای اسلامی بدان مراکز منتقل شد، شکل گرفت. لذا گردآوری و انتقال کتابهای نفیس و ارزشمند خطی ایران و انتقال آنها به اروپا، از جمله وظایف هیأتهای اروپایی بود.
گذشته از نمایندگان و ماموران سیاسی کشورهای اروپایی که در دوره صفویه به ایران آمدند، بسیاری از مبلغان مسیحی و جهانگردان اروپایی هم با حمایت دولتها یا کمپانیهای متبوع فعال در ایران به ثبت خاطرات و مشاهدات خود از نحوه زندگی و حکومت ایران پرداختند تا دستمایه مطالعه کمپانیها و دولتهای اروپایی در جهت برقراری مناسبات استعماری با ایران و دیگر کشورهای اسلامی شود. به نوشته دکتر عبدالهادی حائری:
نکته درخور نگرش اینجاست که برادران شرلی و سیاحتگران و بازرگانان پر شمار دیگری که از کشورهای اروپایی به ایران آمدند برای خود و کشورشان سودهای فراوانی اندوختند. آنان افزون بر خرید و فروشهای سود آور، آگاهیهایی پیرامون راهها، کوهها، رودخانهها، شهرها و روستاها، خُلق و خوی مردم، ویژگیهای مربوط به پیوندهای سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه ایران، اوضاع دربار و اوضاع اقتصادی کشور به دست آورده در اختیار سوداگرایان و سودگرایان کشورهای خویش گذاشتند و بسیاری از آنان به کارهایی دیگر مانند مساحی و نقشه برداری نیز دست زدند. نیک آشکار است که همه اینها به نیروهای استعماری غرب آگاهی و شناخت میداد و راهگشای اجرای نقشههای استعماری آینده به شمار میآمد.53
بنابراین میتوان نظر دکتر حمید عنایت را پذیرفت که:
ایرانشناسی همچون شاخههای دیگر شرق شناسی غربی، جزیی از تمهیدات استعمار برای تسلط بر شرق بوده است، یعنی دولتهای استعمار به همان اندازه که به کارشناسان نظامی و اقتصادی نیازمند بودهاند، دانشمندانی نیز لازم داشتهاند که از فرهنگ و زبان و سرشت و خوی مردم سرزمینهای تابع و مورد نظرشان خوب آگاه باشند تا کار اداره و بهره برداری از این سرزمینها را آسان کنند.54
وی در اثبات رابطه تنگاتنگ شرق شناسی با اهداف استعماری مینویسد:
تاریخچه مدرسه زبانهای خاوری و افریقایی دانشگاه لندن، یعنی یکی از بزرگترین و معتبرترین موسسات شرق شناسی غرب نیز گواه است که غرض اصلی از تاسیس آن، تربیت کارمند برای دستگاههای اداری و بازرگانی انگلستان در افریقا و آسیا بوده و مطالعه در تاریخ باستان، جزو هدفهای فرعی آن به شمار میرفته است.55
نکته قابل تامل اینجاست که در طول دو سده روابط سیاسی ـ بازرگانی فزاینده میان ایران و اروپا و نیز مجادلات دینی که میان مبلغان مسیحی اروپایی و علمای مذهبی در عصر صفویه جریان داشت، هیچ یک از ایرانیان مسلمان، اعم از دولتمردان، سفرا و علما، رغبتی به فراگیری زبانهای اروپایی و آگاهی از دانشهای جدید و تحولات فکری، علمی و سیاسی ـ اجتماعی که از چند قرن پیش از آن به وجود آمده بود، از خود نشان ندادند.56 و در تمام این مدت، سفرا و مبلغان مسیحی اروپایی یا خود به زبان فارسی سخن میگفتند و یا از مترجمان اروپایی و ارامنه مقیم ایران استفاده میکردند. از همین رو بسیاری از پیمانهای سیاسی ـ بارزگانی که در دوره صفویه با اروپاییان منعقد گردید به دلیل نا آشنایی ایرانیان به زبانهای اروپایی و بی اطلاعی از معاهدات حقوقی، به زیان ایران تمام شد.57 همچنین هیچ کدام از ماموران سیاسی ایران که از زمان شاه عباس اول صفوی به بعد به منظور مذاکرات سیاسی ـ بازرگانی با پادشاهان اروپایی به آن دیار سفر نمودند و ماهها و سالها در آنجا اقامت کردند سفرنامهای از خود به یادگار نگذاردند تا موجب آشنایی دولت و ملت ایران با جوامع در حال تحول اروپایی شوند.58 از میان همه آنها میتوان فقط به محمد ربیع، منشی هیئت اعزامی ایران به سیام (تایلند) اشاره نمود که در نیمه دوم دوره صفوی به آن کشور سفر کرد و با زندگی و آداب و رسوم اروپاییان استعمارگر مقیم هند و تایلند از نزدیک آشنا شد، اما وی نتوانست که به اهداف سیاسی ـ اقتصادی استعمارگران اروپایی پی ببرد و لذا ساده لوحانه به تمجید از آنان پرداخته است.59
در قرون دهم تا دوازدهم هجری قمري/ شانزدهم تا هجدهم ميلادي، دانشمندان، فلاسفه و علمای نامداری همچون میرداماد، شیخ بهایی، ملاصدرا، ملاعبدالرزاق لاهيجي و دهها عالم نامدار دیگر در ایران میزیستند، اما هیچ یک از آنان درصدد بر نیامدند تا تحولات مذهبی، فلسفی و علمی اروپای دوره جدید، از جمله رنسانس و اصلاح مذهبی را که در طول سه سده پیش رخ داده و یا در حال رخ دادن بود از طریق رجوع به آثار اروپایی و یا اروپاییان آگاه و دانشمند ساکن ایران، به ویژه اصفهان، جویا شوند.60
سه قرن پیش از علما و متفکران دوره صفوی، خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی (حـ 645 ق ـ 718 ق/ 1247ـ1318م)، مورخ و وزیر نامدار ایلخانان، بخشی از جلد دوم کتاب معروف خود به نام جامع التواریخ یا تاریخ رشیدی را به تاریخ اروپا، تحت عنوان تاریخ افرنج اختصاص داد و آگاهیهای فراوانی درباره اوضاع جغرافیایی و سیاسی و امپراتوران اروپایی ارائه کرد که بسیاری از آن مطالب تا آن زمان نو و دست اول به شمار میرفت. به عنوان مثال، وی از پارچههای پشمی و مخملی انگلیسی و از دانشگاههای پاریس و بولونیا، اطلاعات ارزشمندی به دست میدهد.61
دومین اثر شناخته شده، کتابی است به نام هفت کشور یا صورالاقالیم از مؤلفی ناشناخته که به سال 748 ق/ 1347 م تالیف شده و به امیر مبارزالدین محمد (بنیانگذار سلسله مظفری) تقدیم شده و در آن، اشاراتی به فرنگ و فرنگیان دارد. از جمله مینویسد که: «فرنگیان در طلب علم بسیار کوشند» و از اختراع ذرهبین و عینک در فرنگستان خبر میدهد.62
حدود یکصد سال پس از خواجه رشید الدین و دو قرن پیش از متفکران نامدار صفوی، ابن خلدون (732ـ808 ق/1332ـ1406م)، مورخ و جامعه شناس برجسته مسلمان، در مقدمه کتاب معروف خود العبر ـ که به مقدمه ابن خلدون شهرت دارد ـ به رواج تفکر و دانشهای جدید در «ممالک فرنگ» اشاره کرده و مینویسد:
اخباری به ما رسیده که در این روزگار، بازار علوم فلسفی در سرزمین رم [ایتالیا] از ممالک فرنگ و دیگر نواحی ساحل شمالی [مدیترانه] رونقی بسزا دارد و بقایای آن علوم در آنجا از نو رواج یافته و دم به دم رو به ترقی و تجدید میرود و محافل آموزش آن علوم، متعدد و کتب آنها جامع و دانندگان آنها فراوانند و طالبان بسیاری در جستجوی فرا گرفتن آنها هستند و خدا به آنچه در آن سرزمین میگذرد داناتر است.63
اما ابن خلدون این نکته را در نیافت که رمز پیشرفت علوم در اروپا، اهمیت یافتن علوم عقلی و طبیعی است و لذا دانستن آنها را موجب تباهی عقل مسلمانان و بی ثمر بودن برای دین و دنیای آنها میدانست.64 اما همین مقدار اندک آگاهی و علاقه نسبت به تحولات فلسفی و علمی اروپا در میان فلاسفه، دانشمندان و علمای مسلمان ایرانی، عرب و ترک پس از وی نیز دیده نمیشود.
فیلیپ حتی65 مورخ امریکایی سوری تبار در بیان علل غفلت تاریخی مسلمانان از تحولات اروپاییان در دوره جدید مینویسید که: از دیدگاه مسلمانان، غرب صرفاً وجود نداشت. دین مسلمانان بسیار برتر از دیگر ادیان بود و زبانشان که زبان وحی و فرشتگان بود، هرگز همتا و همانندی نداشت و در شیوه زندگی آنان، هیچ گونه کاستی دیده نمیشد؛ لذا اروپا چه چیزی برای ارائه به آنها در دست داشت؟66
درست در زمانی که اروپاییان به مدد عقل و تجربه از چند قرن پیش از آن زمان با اکتشافات، اختراعات و ابداعات خود، تمدن جدیدی را پایه گذاری میکردند، رواج مسلک اخباری از نیمه دوران صفوی به بعد، به تدریج همه حوزههای فکری و علمی کشور را فرا گرفت و هر گونه اجتهاد و تفسیر عقلانی از نصوص دینی به شدت نکوهش شد. وقتی که مجال تعقل در علوم دینی تا بدان اندازه تنگ مینمود، جای علوم غیر دینی در حوزههای علمیه آن دوران مشخص است. از همین رو بازار تکفیر و ارتداد فلاسفه در این دوره رواج یافت و آنان نیز ناگزیر انزوا اختیار کردند و هیچ گونه رویارویی و گفت و گوی علمی میان متفکران مسلمان ایرانی با فیلسوفان و دانشمندان اروپایی پدید نیامد و از اهداف و مطامع استعمارگران نیز به کلی بیگانه ماندند. علوم عقلی و تجربی هم از سه قرن پیش از آن و با مرگ خواجه نصیر عملاً از حوزههای علمیه کشور رخت بر بسته بود.
رواج اخباریگری نه تنها رکود و انجماد فکری در کشور پدید آورد بلکه تبعات سیاسی بسیار ناگواری نیز به دنبال داشت. در حالی که پادشاه ضعیفالنفس صفوی و مردم به روایاتی دلخوش بودند که حاکی از آن بود که دولت صفوی تا ظهور حضرت صاحبالامر ادامه خواهد داشت،67 خطر شورش افاغنه و پیشروی آنها به سوی اصفهان و محاصره آن شهر، از سوی پادشاه جدی تلقی نگردید و کمترین حرکتی در شکستن محاصره و طرد افاغنه از جانب هزاران نظامی محافظ شهر و نیروهای مردمی دیده نشد و شهر بزرگ و با شکوه اصفهان که جهانگردان اروپایی آن را از بسیاری از پایتختهای اروپایی زیباتر و بزرگتر میدانستند در کمال حیرت و ناباوری سقوط کرد و به عمر سلسله صفویه نیز پایان داد (1135 ق/1722م).
سقوط سریع و باور نکردنی صفویه بر اثر شورش داخلی، همچون زلزلهای سیاسی در جهان آن روزگار بود که نه تنها مردم ایران، بلکه اروپاییان را در بهت و حیرت فرو برد و رهبران، سیاستمداران و متفکران آن دیار را به تأمل داشت، چه آنها صفویان را شریک و متحد نیرومندی برای خود و قدرتی همآورد عثمانیها میپنداشتند که دو سده در مقابل هجوم عثمانیها دوام آورده و شکستهای سختی بدانها وارد ساخته بود. پنجاه سال پس از آن واقعه ادوارد گیبون، مورخ انگلیسی، کتاب مشهور خود با نام انحطاط و سقوط امپراتوری روم68 را تالیف کرد و در مقدمه آن نوشت که اگر چه پس از گذشت هزار و سیصد سال، علل فروپاشی امپراتوری مقتدر و پهناور روم توسط اقوام نیمه وحشی هون ناشناخته مانده، اما سقوط دولت نیرومند و با شکوه صفویه توسط گروهی از افاغنه در زمان ما، علل انحطاط و سقوط امپراتوری روم را برایم بیش از پیش روشن ساخت و مرا به نگارش این کتاب رهنمون کرد.
به نوشته دکتر زرین کوب:
بدین گونه رابطهای که در روزگار فرمانروایی شاه عباس بین ایران و فرنگ برقرار شد و پس از وی هم تا مدتها به طور مستمر ادامه یافت، ایران را با امتعه فرنگ، با طرز استعمال آن امتعه و با بعضی از آداب و رسوم فرنگ آشنا کرد و حتی اشاره به حُسن فرنگ و خوبرویان فرنگ و شراب فرنگ و طرح فرنگ هم در شعر عصر، مجال انعکاس پیدا کرد و در گیر و دار آن دوستیهای ظاهری و دلنواز، هیچ کس این اندیشه را به خاطر راه نمیداد که در یک دوران اجتناب ناپذیر رکود و انحطاط، به زودی آتش فرنگ و آنچه «بیماریهای فرنگی»69 خوانده میشد، در آیندهای نه چندان دور ایران را با چه بلایی درگیر خواهد کرد. 70
پینوشتها
- عبدالحسین زرین کوب. روزگاران تاریخ ایران از آغاز تا سقوط پهلوی. تهران : انتشارات سخن، چاپ نهم 1387، ص 658ـ664.
- همان، ص 664ـ666 ؛ و نیز رجوع شود به : مهدی فرهانی منفرد. مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی. تهران : امیرکبیر 1377.
- عبدالحسین زرین کوب. آشنایی با تاریخ ایران. تهران : انتشارات سخن، 1386 ص 298.
- حسن محبوبی اردکانی. تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران (جلد اول). تهران : انتشارات دانشگاه تهران، 1370، ص 10.
- زرین کوب، پیشین، ص 671.
- حسین ملکی (زاوش) نخستین کارگزاران استعمار. تهران : نشر اشاره، 1387، ص 91.
- عبدالهادی حائری. نخستین رویاروییهای اندیشهگران ایرانی... تهران :امیرکبیر، 1367، ص54.
- همان، ص 58.
- همان، ص 53.
- همان، ص 470.
- همان، ص470.
- جواهر لعل نهرو. نگاهی به تاریخ جهان. ترجمه محمود تفضلی. تهران : امیرکبیر، چ 6، 1355، ج ا، ص522ـ521.
- Brussels
- Ghent
- Antwerp
- عبدالهادی حائری، پیشین، ص 58.
- نهرو، پیشین، ص 574.
- حائری، پیشین، ص 57.
- همان، ص60و 61
- حائری، پیشین، ص 67و 68و 71.
- همان، ص 68 و 69.
- همان، ص 66.
- نهرو، پیشین، ص560.
- نهرو، پیشین، ص 586.
- Sir Anthony Jenkinson
- دنیس رایت. انگلیسیها در میان ایرانیان. ترجمه لطفعلی خنجی. تهران : امیرکبیر، 1359، ص12 ؛ زرین کوب، روزگاران، ص 677.
- همانجا؛ نهرو، پیشین، ص 525.
- Erl Eseks
- دانشگاه کمبریج، تاریخ ایران (دوره صفویان). ترجمه یعقوب آژند. تهران : جامی، 1380، ص 194.
- زرین کوب. روزگاران، ص689.
- نخستین کارگزاران استعمار. 1387، ص 87.
- زرین کوب. پیشین، ص690.
- تاریخ ایران (دوره صفویه)، ص 194و 195؛ دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسیها. ترجمه کریم امامی. تهران : نشر نو، چ 2، 1368، ص17ـ31.
- نخستین کارگزاران استعمار، ص 107ـ111.
- Karmalian
- ملکی، پیشین، ص 99 و 100.
- همان، ص 117 و 118.
- تاریخ ایران (دوره صفویه)، ص 198.
- همان، ص224.
- همان، ص 219.
- همان، ص 257.
- همان، ص 221 تا 230.
- تاریخ ایران (دوره صفویه)، ص241.
- همان، ص 241و 242.
- همان، ص 228 و 229.
- ذبیح الله صفا. حماسه سرایی در ایران، از قدیمی ترین عهد تاریخی تا قرن چهاردهم هجری. تهران: انتشارات فردوسی، چ 6، 1374، ص 363ـ366.
- همان، ص201.
- عبدالحسین زرین کوب. روزگاران تاریخ ایران، ص 695. به تازگی این دو اثر در یک مجلد به تصحیح محمد باقر وثوقی و عبدالرسول خیراندیش از طرف مرکز پژوهشی میراث مکتوب به تاریخ 1384 منتشر شد.
- تاریخ ایران ( دوره صفویه)، ص254.
- همان، ص254.
- تاریخ ایران (دوره صفویه)، ص 201و 202.
- حائری،پیشین، ص111.
- حانری، پیشین، ص 144.
- حمید عنایت. «سیاست ایران شناسی». شش گفتار درباره دین و جامعه. تهران : موج، 1352، ص 42.
- همان، ص46.
- حائری، پیشین، ص 157.
- همان، ص 159.
- همان، ص 159.
- حائری، پیشین، ص 164.
- همان، ص 144. گذشته از فقها و محدثان نامدار اين دوره كه با حكمت و عرفان و علوم عقلي سخت مخالفت ميكردند، حكما و عرفا و دانشمندان نامدار اين دوره نيز پرداختن به علوم طبيعي، رياضي، هيأت و نجوم (علوم حصولي يا اكتسابي) را كاري بيحاصل ميدانستند و تنها، عرفان حقيقي و مكاشفات روحاني (علوم حضوري) را علم حقيقي به شمار ميآوردند و از آن به كشف و شهود و عاشقي و ... ياد ميكردند. شيخ بهايي (953 – 1031 ق) در اين باره در يكي از مثنويهاي خويش ميگويد:
علم رسمي سر به قيل است و قال
طبع را افسردگي بخشد مدام
گر كسي گويد كه: از عمرت همين
تو در اين يك هفته مشغول كدام
فلسفه يا نحو يا طب يا نجوم
علم نبوّد غير علم عاشقي
|
نه از او كيفيتي حاصل، نه حال
مولوي باور ندارد اين كلام. . .
هفت روزي مانده وان گردد يقين
علم خواهي گشت، اي مرد تمام
هندسه يا رمل يا اعداد شوم
مابقي تلبيس ابليس شقي
|
(كليات اشعار و آثار فارسي شيخ بهايي، با مقدمه استاد سعيد نفيسي. تهران: چكامه، [بيتا]، ص 154.)←
به نظر ملاصدرا (979 – 1050ق) علم حقيقي كه كسب آن را نهايت كمال انساني ميشمارد، علم صوري و ظاهري نيست، بلكه «آن علمي كه آن، مقصود اصلي و كمال حقيقت است و موجب قرب حق تعالي است، علم الهي و علم مكاشفات است نه علم معاملات و جميع ابواب علوم ...» ر. ك. به: رساله سه اصل، تأليف ملاصدرا، تصحيح و مقدمه محمد خواجوي، تهران: مولي، 1376، ص71.
وي شأني براي علوم حصولي يا اكتسابي قائل نيست بلكه علم واقعي را علمي ميداند كه در اثر مكاشفه و شهود به دست آيد. مينويسد: «و آن علم عزيز شريف و آن معني غامض لطيف كه از غايت شرافت و دقت از ديگران مخفي نموده و هيچ يك از ايشان مسّ آن نميكردهاند و به نزد چندين از صحابه و تابعين كفر مينموده – تا به تو و همراهانت چه رسد – مراد از آن، كدام علم بود؟ آيا مراد از آن، خلافيات فقه است يا علم معاني و بيان يا كلام، يا لغت يا نحو و صرف، يا طب و نجوم و فلسفه، يا هندسه يا اعداد يا هيأت يا طبيعي؟ معلوم است كه هيچ يك افراد اين علوم را آن مرتبه نيست، بلكه اين علم منحصر است در علم بطون قرآن و حديث، نه ظاهر آنچه فهم همه كس بدان ميرسد.» همان،ص80.
- حائری، پیشین، ص 135و 136.
- عبدالحسین نوایی، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه. تهران : نشر هما، 1364، ص 66 و 67.
- حائری، پیشین، ص 137. این شیوه نگرش در تمام دوران صفویه تا پایان قاجاریه و حتی پهلوی ـ به جز چند استثناء ـ وجود داشت. خاطرهای که محمدعلی حزین لاهیجی (از علما، فلاسفه و دانشمندان برجسته عصر صفوی) از علت رویگردانیش از علم طب حکایت میکند، نمونهای از همین واقعیت است:
«در اوان [جوانی]، فقیر را به تحصیل علم طب میل افتاد، قدری از کلیات قانون و بعض مقاصد آن فن را نزد جالینوس الزمان، حکیم مسیحای مشهور که طبیبی دانشمند و معمر بود و به معالجه مرضی و تعلیم اطبای آن شهر میپرداخت، استفاده نمودم.
شبی به مطالعه مشغول بودم، وقت سحر، والد علامه، رحمۀالله نزد من آمده و بنشست. در اطراف من کتابهای طب بود و به آنها مشغول بودم. چون سؤال نمود معلوم شد که به آن فن فرو رفتهام. مرا از آن همه اهتمام و غور در آن منع فرموده، گفت: «اگر کسی را اعتماد به فرصت باشد، آنچه طلب رواست، اما ترا آن یقین و اعتماد به طول مدت عمر از کجا حاصل آمده؟» ... پس در آنچه اهم است بکوش. این بگفت و بگریست و مرا نوازش کرد و دعا نموده، برخاست.» تاریخ حزین، اصفهان: کتابفروشی تأیید، 1332، ص 27.
- همان، ص 132.
- Filip Hetti
- حائری، پیشین، ص 133و 134.
- علامه مجلسی، کتاب الرجعه، به نقل از : زرین کوب. روزگاران تاریخ ایران، ص 712.
- ادوارد گیبون، انحطاط و سقوط امپراتوری روم. ترجمه ابوالقاسم طاهری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.
- نکته قابل توجه آن است که در لغت عربی واژه «الاِفرَنجّی» مشتق از واژه الافرنج (فرنگیان)، به معنای کوفت، سفلیس و آبله فرنگی است که نشان دهنده سوغات مذموم اروپاییان در نزد مسلمانان عرب زبان بوده است.
- زرین کوب. روزگاران تاریخ ایران، ص 697.