حلاجِ ماسینیون
نویسنده: محمدرضا قنبری
پروفسور لویی ماسینیون (1962ـ م1882) شرقشناس بلندآوازه فرانسوی که نام او از هر توصیف و تعریفی مستغنی است تا آنجا که او را در کار تحقیق بر بزرگانی چون گلدزیهر و نولدکه تفصیل و ترجیح نهادهاند. مردی که نامورانی چونان هانری کربن، روژه آرنالدز، ژری بلاشر، علی شریعتی، هربرت میسن، عبدالغفور روان فرهادی، و بزرگانی مانند آنان افتخار شاگردی او را در سوربن پاریس داشتهاند. وی ابتدا کتاب الطواسین حلاج را با شرح دقائق آن منتشر کرد و پس از آن در طول سالیان دراز با تمرکز روی آثار و احوال حلاج کتابهای اخبارالحلاج، چهار متن درباره حلاج، منحنی زندگانی حلاج و از همه مهمتر مصایب حلاج را در چهار جلد منتشر ساخت. ماسینیون تا پایان عمر هفتاد سالهاش یک مسیحی مؤمن باقی ماند. وی چند بار در طول سالهای 1907 تا 1945 م و از آن جمله در جشن هزاره ابن سینا (1311 ﻫ.ش) به ایران سفر کرد و در یکی از همین سفرها از شهر بیضا مسقط الراس حسین بن منصور حلاج دیدار کرد و همزمان به استادی افتخاری دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران برگزیده شد.
ماسینیون را از حیث موشکافی در تحقیق و تتبع همتراز علامه قزوینی به شمار آوردهاند و متخصص عالی مقام فرهنگ و علوم اسلامی و بزرگترین معرف تصوف و عرفان ایران در غرب نامیدهاند. (علی اکبر سیاسی، 13402: صص 258 و 262)
پژوهشگران کارهای ماسینیون را درباره حلاج به حق و به واقع درخشان ارزیابی کردهاند و مکانت خاص و ویژهای برای تحقیقات وی قائل شدهاند. این ارزیابی اگرچه از منظری درست است ولی پروفسور لویی ماسینیون با همه توسع و استفراغی که در حلاجپژوهی از خود نشان داده و حلاج را از گذرگاه تیره و تار تاریخ بر بلندای نور و روشنی قرار داده و آنگونه که از کارنامـﮥ علمی وی برمیآید عمر بر سر کار حلاج نهاده است معالوصف گاه به استنتاجات سطحی و غیرقابل پذیرش درباره افکار و سوانح زندگانی حلاج دست یازیده است که این البته گاهی طبیعی است زیرا ذهن در خصوص امری داوری میکند که آن را از تاریکخانه زمان بیرون کشیده است. استخراج امر یقینی از انبوه اسناد و مدارکی که از حیث اهمیت و درستی در مراتب مختلف قرار دارند و گاه در واقعیت آنها تردید و تشکیک وجود دارد به ناگزیر چنین نتایجی را به بار خواهد آورد. افزون بر همـﮥ این موارد عشق زلال و بیکران پژوهشگر نسبت به شخصیت موضوع پژوهش با قدرتی که دارد چشم حقیقتبین را میبندد و او را به وادی افراط و تفریط میکشاند. نگارنده دوست دارد در همین آغاز بار دیگر دانش و جستجوی شگرف استاد ماسینیون را بستاید که انبوهی از دانشهای تاریخ و فلسفه و کلام و عرفان در چهار جلد کتاب مصائب حلاج وی موج میزند. دانشی که با دو بال بلند تاریخ و عرفان آدمی را در نا کجای جهان هستی پرواز میدهند و جان او را از شادی و شعفی گذرا لبریز میکنند و درست به همین دلیل احساسی است که اشتباهات بیّن در نتیجهگیری مطالعات رخ مینماید.
می توان گفت شیفتگی خاکسارانه ماسینیون نسبت به حلاج او را از داوری به اعتدال در حق حلاج بازداشته است. ماسینیون در ارادت خود تا آنجا پیش میرود که آخرین حج حلاج را با مشابهت به آخرین حج پیامبر (ص) حجةالوداع! نام مینهد (1374: ص 422) و هیچ عارفی را همسنگ رفتار و گفتار وی نمیداند (همانجا: ص 424).
حقیقت آن است که شیوة قتل سَبوعانه و سنگدلانـﮥ حلاج و شرح جزئیات آن که کتابهای تاریخ و تصوف را انباشته است بیشتر محققان را در دستیابی به جوهر حقیقی اندیشههای حلاج به خطا افکنده است.
پروفسور هربرت د. میسن (Herbert W. Mason) استاد تاریخ و ادیان دانشگاه بوستون آمریکا که زمانی در پاریس شاگرد لویی ماسینیون بوده و دوستداری حلاج را نیز به همراه دانش سرشار از همو به ارث برده در اظهار ارادت و شیفتگی به ساحت حلاج دچار تناقض گردیده گاهی رفتار او را عرفان محض، گاه برای رفع بی عدالتیهای اجتماعی و گاه خود وی را شخصیتی غمبار و گرفتار خودفریبی مهلک و سلسلهای از دوگانگیها و نیز زمانی او را عنصری تندرو تصور کرده است (میسن، 1385: صص 20/33/53/88).
پژوهش میسن که با نثر شاعرانهای نگاشته شده خواننده را کمی دچار سردرگمی میکند. هم از آن روی که به قول مولانا: «کلام را چون بسیار بیارایند مقصود از دست برود» و البته از کسی که مصائب حلاج استاد ماسینیون را به انگلیسی برگردان کرده و بسیاری از روزان و شبانش در شرح مظلومیت حلاج گذشته نمیتوان انتظاری دیگر داشت. پیوند ناگسستنی و گاهی همذات پنداری با شخصیت موضوع تحقیق میسن را نیز همانند استادش در فهم حقیقت حلاج و دلیل اصلی قتل وی دچار تناقض در نتیجهگیری کرده است:
مسألـﮥ عمده در عرصـﮥ سیاسی بغداد که به محاکمه و اعدام حلاج منجر شد تهدیدی بود که مسألـﮥ او در عرصـﮥ سیاسی این شهر برای قانون و نظم عمومی به وجود آورده بود؛ این تهدید در واقع متوجه مشروعیت همیشه شکنندة خلیفه و سلطـﮥ انحصاری نخبگان بر منابع و سرمایههای عمومی میشد، و اینها در موضوعی بود که مکرر در مکرر مسألـﮥ قدرت حاکمه را مطرح میساخت و رفتار مقامات دولتی را از دیدگاه سنیان سنتگرا و شیعیان هر دو به چالش میخواند. بنابراین، حلاج در ذهن مریدانش شاهدی برای وحدت امت، وحدت شعائر دین، وحدت مقدسات؛ و یکتائی خداوند بود. (1385: ص 88).
میسن در ارزیابی کار ماسینیون درباره حلاج بر حضور شخصی و حال و هوای ایمانی استاد که در شکل مسیحی کاتولیکی آن، ورای پژوهشهای علمی، وی را به مرز احساس عمیقی از همخوانی و همسویی با سنت عرفانی اسلامی به طور کلی و با حلاج به طور خاص سوق میدهد تأکید میورزد (1385: ص 94) بیانی که درباره پژوهشهای دامنهدار خود او نیز درباره حلاج صادق است.
دوستداری پروفسور ماسینیون نسبت به حلاج تا آنجاست که برای همدردی قلبی با او در طول سالهایی که در حبس حاکمان بغداد بوده، در پیری و کهن سالی یکشنبهها با میوه و شیرینی به ملاقات زندانیان مسلمان زندان فرن در حومـﮥ پاریس میرفته و آنان را در جنگ با فرانسویها تشویق و تشجیع مینمود. گویی با این کار خاطر آزردة خود را در واقعه حلاج با دلجویی از همکیشان وی تسلی میداده است. (علی شریعتی، 1385: ص 307) در هنگام تحصیل در دانشگاه الازهر نیز برای تشبّه به اهل اسلام لباس ویژه دانشجویان الازهر را به تن میکرد. (عبدالرحمن بدوی، 1377: ص 603).
و آن گونه که خود میگوید: اگرچه جسارت اناالحقگویی ندارد ولی به امکان وصول معتقد است و میتوان گفت با همذاتپنداری جا، پای حسین بن منصور حلاج میگذارد:
هرکس که به واجبالوجود معتقد شد و ستایش و پرستش او را لازم شمرد میتواند این وظیفه را به هر زبان و بیان و به هر صورت که بخواهد انجام دهد. الفاظ و حرکات، یا به عبارت دیگر آداب و رسوم، صورت هستند و چندان اهمیت ندارند. آنچه در درجـﮥ اول اهمیت است معنی آنها و نیت بجاآورندة آنها است. من چون در خانوادة کاتولیک چشم به دنیا گشودهام و به آداب و رسوم این مذهب خو کردهام به وسیلـﮥ آداب و رسوم کیش کاتولیک اظهار بندگی و نیایش و ستایش میکنم. بدیهی است که اگر در خانوادهای مسلمان یا یهودی پرورش یافته بودم طور دیگر عمل میکردم و معتقد هستم که این اعمال به مصداق «الأعمالُ بالنّیّات» هیچکدام بر دیگری مزیت و برتری ندارند. آنچه مهم است و اصل و اساس است، این است که شخص به مقام خداشناسی نائل آید. من خیال میکنم به این مقام رسیدهام، البته نه از راه عقل و استدلال ـ که در اینگونه امور «پای استدلالیان چوبین بود» ـ بلکه از طریق کشف و شهود و اشراق. هرکس که کمابیش وحدت وجودی باشد و با چشم جان پرتو نور حق را همه جا گسترده ببیند نمیتواند جز این فکر کند. من خیال میکنم خدا را میشناسم، زیرا خودم را میشناسم که «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» البته من مقام و مرتبت حسین بن منصور حلاج و جسارت او را ندارم که اناالحق بگویم:
رموز سرّ اناالحق چه داند آن غافل
|
|
|
که منجذب نشد از جذبههای سبحانی
|
|
|
|
دم از اتحاد هم نمیزنم، ولی به امکان وصول معتقد هستم...» (علی اکبر سیاسی، 1342: صص 259ـ260).
این پیوند درونی و قلبی ماسینیون با حلاج آن چنان است که یکسره همه زندگی وی را تحت تأثیر شخصیت حلاج قرار داده است. محققان همه آثار او را در حقیقت شرحی بر مصائب حلاج تلقی کردهاند. (کربن، 1342: ص 267) و این گفته وقتی اهمیت مییابد که بدانیم لویی ماسینیون در طول زندگانی به آفرینش ششصد و سیزه اثر توفیق یافته است. (سعید نفیسی 1342: ص 276) که از این مجموعه شگفتانگیز دوازده اثر استقلالاً به حلاج اختصاص یافته است. (محمد معین، 1342: ص 282).
شاید از همین زاویه نگرش باشد که پروفسور هانری کربن که او را بر شیعیان بویژه ایرانیان حقوق معنوی بسیار است و از قضا او نیز شاگرد ماسینیون و جانشین شایسته وی برای کرسی شرقشناسی دانشگاه سوربن بوده است، طی خطابهای که در بزرگداشت استاد ماسینیون ایراد کرد میگوید:
مخلص کلام آنکه آثار و تألیفات علمی ماسینیون هرچند هم متنوع بوده و مباحث و موضوعهائی که خاطرش را بخود معطوف داشتهاند هرچه گوناگون هم باشند ولی بهرحال خود ذاتاً و با تمام وجودش بجانب سرگذشت پرشور و هیجان حلاج گرایش داشته و همـﮥ آثارش نیز بدان متوجه و متمایل است و خود آن حوادث و سوانح را در دوران زندگی درک و احساس کرده است. چنین مینماید که حلاج بصورت شخصیت دوم، شخصیت عارفانه و حتی مبین و مظهر خواستها و عقاید ماسینیون درآمده و آنچه را اوضاع و احوال این روزگار اجازت نمیداد که ماسینیون خود بطور مصرح و منجز بگوید و بکار بندد حلاج متعهد و مجری شده باشد. ماسینیون بتوسط و با زبان و بیان حلاج مفهوم اسلام محض و مجرد و معنوی ارباب عرفان را تدوین و تبیین کرده و آن را همان منبع و مصدر خلقت جهانی و عمومی اسلامی دیده است.
به همین سبب درخشانترین مفهوم و معنی زندگانی ماسینیون در پرتو این قضیه برای ما جلوهگر میشود که آثار و خدمات و زندگی وی شیوة بررسی و نگریستن اسلام و فرهنگ اسلامی را لااقل برای بعض پژوهندگان باخترزمین اندکی دگرگون ساخته و تا حدی در این راه توفیق یافته است.» (علی شریعتی، 1385: ص 324 و نیز نک. کربن، 1342: صص 267 و 268).
کُربن سرانجام با همه خلوص و ارادت در حق استاد میگوید:
در حالی که من در برابر او بدون قید و شرط سر تعظیم فرود میآوردم، تصور میکنم به آسانی میتوانیم بی پرده و آشکارا بوجود مشکلی اعتراف کنم که هیچکدام از ما قادر به کتمان آن نمیباشد: در آثار ماسینیون تأ کیدات و نظرهائی وجود دارد که برای ما قبول آن محال مینماید، و قضاوتهائی در آنها دیده میشود همراه با آنگونه جانبداری فاحش و بارز که چیزی نمانده است ما را رنجیدهخاطر و منزجر سازد. (علی شریعتی، 1385: ص 326).
ماسینیون حتی تاریخ جلسه دفاع از رساله دکتری خود [مصائب حلاج شهید تصوف در اسلام] را جوری انتخاب کرد که با هزارمین سالگرد به دار آویختن حلاج مصادف گردد! (همانجا: ص 604).
به نظر نگارنده برخلاف دیدگاه پروفسور ماسینیون و بی شماری دیگر، حسین بن منصور حلاج پیش از آنکه شهید الهیات باشد شهید سیاست است. از واکاوی متون تاریخی و دریافت نوع نگاه حاکمان در قضیه حلاج رنگ سیاسی داستان بیشتر آشکار میشود که باید موضوع مقالهای جداگانه قرار گیرد.
کتابشناسی مقاله
بدوی، عبدالرحمن، 1377، دائرةالمعارف مستشرقان، ترجمه صالح طباطبایی، انتشارات روزنه، تهران.
سیاسی، علی اکبر، 1342، یادبود لوئی ماسینیون، مندرج در مجله دانشکده ادبیات، دانشگاه تهران، شماره 3، سال دهم.
شریعتی، علی، 1385، روش شناخت اسلام، مجموعه آثار (28) انتشارات چاپ پخش، تهران، چ ششم.
ماسینیون، لویی، 1374، سخن اناالحق و عرفان حلاج، ترجمه سید ضیاءالدین دهشیری، انتشارات جامی، تهران.
معین، محمد، 1342، یادبود لوئی ماسینیون، مندرج در مجله دانشکده ادبیات، دانشگاه تهران، شماره 3، سال دهم.
میسن، هربرت دبلیو، 1385، حلاج، ترجمه مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، تهران.
نفیسی، سعید، 1342، یادبود لوئی ماسینیون، مندرج در مجله دانشکده ادبیات، دانشگاه تهران، شماره 3، سال دهم.